• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

پایان سرگذشت نمرود

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



خداوند توسط پشه، که یکی از ضعیف‌ترین موجودات می‌باشد نمرود را به هلاکت رساند.



نمرود هم‌چنان با مرکب سلطنت و غرور، تاخت و تاز می‌کرد، و به شیوه‌های طاغوتی خود ادامه می‌داد، خداوند برای آخرین‌بار حجّت را بر او تمام کرد، تا اگر باز بر خیره‌سری خود ادامه دهد، با ناتوان‌ترین موجوداتش زندگی ننگین او را پایان بخشد.

۱.۱ - ارسال فرشته برای نصیحت

خداوند فرشته‌ای را به صورت انسان، برای نصیحت نمرود نزد او فرستاد، این فرشته پس از ملاقات با نمرود، به او چنین گفت: «...اینک بعد از آن همه خیره‌سری‌ها و آزارها و سپس سرافکندگی‌ها و شکست‌ها، سزاوار است که از مرکب سرکش غرور فرود آیی، و به خدای ابراهیم (علیه‌السّلام) که خدای آسمان‌ها و زمین است ایمان بیاوری، و از ظلم و ستم و شرک و استعمار، ‌دست برداری، در غیر این صورت فرصت و مهلت به آخر رسیده، اگر به روش خود ادامه دهی، ‌خداوند دارای سپاه‌های فراوان است و کافی است که با ناتوان‌ترین آن‌ها تو و ارتش عظیم تو را از پای درآورد.»

۱.۲ - مبارزطلبی و مهلت‌خواهی نمرود

نمرود خیره‌سر، این نصایح را به باد مسخره گرفت و با کمال گستاخی و پررویی گفت: «در سراسر زمین، هیچ‌کس مانند من دارای نیروی نظامی نیست، اگر خدای ابراهیم (علیه‌السّلام) دارای سپاه هست، بگو فراهم کند، ما آماده جنگیدن با آن سپاه هستیم.»
فرشته گفت: اکنون که چنین است سپاه خود را آماده کن. نمرود سه روز مهلت خواست و در این سه روز آن چه توانست در یک بیابان بسیار وسیع، به مانور و آماده‌سازی پرداخت، و سپاهیان بی‌کران او با نعره‌های گوش‌خراش به صحنه آمدند.

۱.۳ - لشکریان نمرود و حضرت ابراهیم

آن گاه نمرود، ابراهیم را طلبید و به او گفت: «این لشکر من است!» ابراهیم جواب داد: شتاب مکن، هم اکنون سپاه من نیز فرا می‌رسند.

۱.۴ - سپاه خدا و شکست نمرودیان

در حالی که نمرود و نمرودیان، سرمست کیف و غرور بودند و از روی مسخره قاه‌قاه می‌خندیدند، ناگاه از طرف آسمان انبوه بی‌کرانی از پشه‌ها ظاهر شدند و به جان سپاهیان نمرود افتادند (آن‌ها آنقدر زیاد بودند که مثلاً هزار پشه روی یک انسان می‌افتاد، و آن قدر گرسنه بودند که گویی ماه‌ها غذا نخورده‌اند)
طولی نکشید که ارتش عظیم نمرود در هم شکست و به‌طور مفتضحانه به خاک هلاکت افتاد.

۱.۵ - فرار نمرود به کاخ

شخص نمرود در برابر حمله برق‌آسای پشه‌ها به سوی قصر محکم خود گریخت، وارد قصر شد و درِ آن را محکم بست، و وحشت‌زده به اطراف نگاه کرد. در آن‌جا پشه‌ای ندید، احساس آرامش کرد، با خود می‌گفت: «نجات یافتم، آرام شدم، دیگر خبری نیست...»

۱.۶ - نصیحت ناصح و بی‌اعتنایی نمرود

در همین لحظه باز همان فرشته ناصح، به صورت انسان نزد نمرود آمد و او را نصیحت کرد و به او گفت: «لشکر ابراهیم را دیدی! اکنون بیا و توبه کن و به خدای ابراهیم (علیه‌السّلام) ایمان بیاور تا نجات یابی!»نمرود به نصایح مهرانگیز آن فرشته ناصح، اعتنا نکرد.

۱.۷ - هلاکت نمرود توسط پشه

تا این که روزی یکی از همان پشه‌ها از روزنه‌ای به سوی نمرود پرید، لب پایین و بالای او را گزید، لب‌های او ورم کرد، سرانجام همان پشه از راه بینی به مغز او راه یافت و همین موضوع به قدری باعث درد شدید و ناراحتی او شد، که گماشت‌گان سر او را می‌کوبیدند تا آرام گیرد، سرانجام او با آه و ناله و وضعیت بسیار نکبت‌باری به هلاکت رسید و طومار زندگی ننگینش پیچیده شد.
[۱] میرخواند، محمّد بن خاوند، روضة الصّفا، ج۱.
[۲] مجلسی، محمدباقر، حیوة القلوب، ج۱، ص۱۷۵.



به تعبیر قرآن: «وَ اَرادُوا بِهِ کَیداً فَجَعَلْناهُمُ الْاَخْسَرِینَ؛ نمرودیان با تزویر و نقشه‌های گوناگون خواستند تا ابراهیم را شکست دهند، ولی خود شکست خوردند.»


به گفته پروین اعتصامی:
خواست تا لاف خداوندی زند برج و باروی خدا را بشکند
پشه‌ای را حکم فرمودم که خیز خاکش ‌اندر دیده خودبین بریز


جالب این که: حضرت علی (علیه‌السّلام) در ضمن پاسخ به پرسش‌های یکی از اهالی شام فرمود: «دشمنان در روز چهارشنبه ابراهیم (علیه‌السّلام) را در میان منجنیق نهادند و در درون آتش پرتاب نمودند، سرانجام خداوند در روز چهارشنبه، ‌پشه‌ای بر نمرود مسلّط گردانید...»


و امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: «خداوند ناتوان‌ترین خلق خود، پشه را به سوی یکی از جبّاران خودکامه (نمرود) فرستاد، ‌آن پشه در بینی او وارد گردید، تا به مغز او رسید، و او را به هلاکت رسانید، و این یکی از حکمت‌های الهی است که با ناتوان‌ترین مخلوقاتش، قلدرترین موجودات را از پای در می‌آورد.


و از ابن عباس روایت شده: پشه لب نمرود را گزید، نمرود تلاش کرد تا آن را با دستش بگیرد، پشه به داخل سوراخ بینی او پرید، او تلاش کرد که آن را از بینی خارج سازد، پشه خود را به سوی مغز او رسانید، خداوند به وسیله همان پشه، چهل شب او را عذاب کرد تا به هلاکت رسید.


نیز روایت شده: آن پشه نیمه فلج بود، و یک قسمت از بدنش قوّت نداشت، وقتی که وارد مغز نمرود شد به زبان حال چنین گفت: «ای نمرود اگر می‌توانی مرده را زنده کنی، این نیمه مرده مرا زنده کن، تا با قوّت آن قسمت از بدنم که فلجی آن خوب شده، از بینی تو بیرون آیم، و یا این قسمت بدنم را که سالم است بمیران تا خلاص شوی.»
[۶] عوفی، محمد، جوامع الحکایات، ص۲۰.



۱. میرخواند، محمّد بن خاوند، روضة الصّفا، ج۱.
۲. مجلسی، محمدباقر، حیوة القلوب، ج۱، ص۱۷۵.
۳. انبیاء/سوره۲۱، آیه۷۰.    
۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۲، ص۳۷.    
۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۲، ص۱۸.    
۶. عوفی، محمد، جوامع الحکایات، ص۲۰.



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «پایان سرگذشت نمرود»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۲/۱۲.    
اندیشه قم، برگرفته از مقاله «سرگذشت نمرود»، شماره۴۴.    


رده‌های این صفحه : تاریخ انبیاء | حضرت ابراهیم




جعبه ابزار