• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

پیدایش فرقه اسماعیلیه خالصه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



شیعه یکی از فرق اسلامی است که در عصر پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پی‌ریزی شد و پیروانی پیدا کرد ( علامه طباطبایی می‌فرماید: «شیعه پس از رحلت آن حضرت، به تدریج رشد نموده است، و بر این عقیده‌اند که خلافت اسلامی که البته ولایت باطنی و پیشوائی معنوی لازم لاینفک آن است، از آن علی و اولاد علی(علیه‌السّلام) است که به موجب تصریح خود پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و سایر ائمه، اهل بیت هستند که دوازده تن می‌باشند»).



تشیع در زمان سه پیشوای اول (حضرت امیرمؤ منان علی و حسن بن علی و حسین بن علی علیهم السلام) هیچگونه انشعابی نداشت اما طولی نکشید که شیعیان در میان خودشان بعد از شهادت امام سوم دچار اختلاف و انشعاب داخلی شدند. و در این هنگام بود که فرقه‌های شیعه یکی پس از دیگری به خاطر اختلاف بر سر امامت و رهبری، و عوامل دیگر (پدید آمدن فرقه‌های گوناگون در تشیع بخاطر درک ناصحیح مفاهیم دینی و منافع و اغراض شخصی. و اختلاف بر سر شمار امامان و چگونگی تعیین امام بود که این اختلاف به تدریج در امامت و جانشینی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و چگونگی تعیین، نصب و ویژگی‌های شخصی امام و مسائل فکری و اصول عقیدتی و مسائل فرعی فقهی، توسعه پیدا کرد.)، از اصل نخستین تشیع جدا شدند و گروه و فرقه خاصی را به وجود آورده و باعث گمراهی عده‌ای از مسیر اصلی تشیع شدند امروزه بیشتر این فرق تشیع منقرض شده است (چند فرقه مهم شیعه را نام می‌برد که منقرض شده‌اند؛ ۱. کیسانیه، ۲. فطحیه که عبدالله افطح فرزند امام صادق علیه‌السّلام را امام می‌دانستند ۳. واقفیه؛ در امامت حضرت موس بن جعفر متوقف شدند (این فرقه در دوران امامت حضرت جواد (علیه‌السّلام) بر اثر توبه بیشتر آنان و قبول امامت آن حضرت از میان رفتند).) و تنها نامی از آنها در لابلای کتاب‌ها به چشم می‌خورد. هرچند شمار فرقه‌های شیعه را کسانی مانند شهرستانی بسیار ذکر کرده‌اند
[۵] مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۸، ص۷۴.
ولی مشهورترین فرقه‌های شیعه که فرقه نویسان ذکر کرده‌اند: کیسانیه، زیدیه، اسماعیلیه، امامیه، فطحیه و غلات (لازم به یاد آوری است که هرچند فرقه نویسان غلات را از تشیع به شمار آورده‌اند ولی علمای شیعه، آنها را کافر و نجس دانسته و از فرق شیعه نمی‌شمارند) هستند.
و یکی از این فرق و جریان که به شیعه منسوب است و از دل تشیع بوجود آمده است فرقه اسماعیلیه است که به چند گروه تقسیم شدند و اولین انشعاب اسماعیلیه، به اسماعیلیه خالصه مشهورند که در اینجا مورد بررسی قرار می‌گیرد.


اسماعیلیه، فرقه‌ای هستند که در آغاز تشکیل خود به امامت امام علی (علیه‌السّلام)، امام حسن علیه‌السّلام، امام حسین علیه‌السّلام، امام سجاد (علیه‌السّلام)، امام باقر (علیه‌السّلام) و امام صادق (علیه‌السّلام) اعتقاد داشتند ولی پس از امام صادق علیه‌السّلام در امامت حضرت موسی بن جعفر (علیه‌السّلام) با امامیه به اختلاف افتادند و امامت ایشان را نپذیرفته و می‌گفتند پس از امام صادق (علیه‌السّلام)، امامت به فرزندش، اسماعیل، منتقل شده است.
اسماعیلیان در آغاز به دو گروه تقسیم شدندخالصه و مبارکیه.
الف. اسماعیلیه خالصه: چون اسماعیل بن جعفر (علیه‌السّلام) از دنیا رفت، گفتند او نمرده است؛ بلکه از انظار غایب شده است و او همان مهدی موعود (علیه‌السّلام) است و روزی بازخواهد گشت.
[۷] اشعری، سعد بن عبدالله اشعری قمی، المقالات و الفرق، ص۸۰، ایران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۰ ش، چاپ دوم.

ب. مبارکیه: این گروه، خود به گروه‌هایی دیگر انشعاب یافته است. اینان مرگ اسماعیل بن جعفر علیه‌السّلام را پذیرفتند و محمد بن اسماعیل- نوه امام صادق علیه‌السّلام - را جانشین پدرش (اسماعیل) پنداشتند.
[۸] نوبختی، حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعة، ص۶۸_ ۶۹، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۰۴ ق، چاپ دوم.




این فرقه در قرن دوم هجری بعداز مرگ اسماعیل تاسیس شد و اسماعیل بن جعفر (علیه‌السّلام) در واقع مؤسس فرقه اسماعیلیه نیست (اسماعیل در زمان امام صادق (علیه‌السّلام) از دنیا رفت وهیچ گونه ادعای امامت هم نکرد وخود امام بعد از مرگ او جنازه فرزندش اسماعیل را در ملاء عام گذاشت تا مردم بدانند که او از دنیا رفته و امام کسی نمی‌باشد توضیح بیشتر در صفحات بعدی می‌آید.) ولی درباره‌ی رهبر اصلی آنان اختلاف است؛ بعضی رهبر اصلی آنان را «عبدالله بن میمون قداح (علمای رجال شیعه معتقدند که میمون و پسرش عبدالله شیعه امامی و از اصحاب امام جعفر صادق (علیه‌السّلام) و ایرانی و خوزستانی بودند و به سبب مدتی اقامت در مکه معروف به مکی شدند، سپس میمون بر اثر معاشرت با ابوالخطاب به مذهب غلو گرائیده و طرفدار اسماعیل بن جعفر و پسرش محمد بن اسماعیل گردید.)» می‌دانند،
[۹] بغدادی، عبد القاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة منهم، ص۱۶_ ۲۷۷، بیروت، دار الجیل- دار الآفاق، ۱۴۰۸.
ولی بسیاری، رهبر بزرگ و اصلی آنان را «محمد بن ابی زینب اسدی اجدع»، مشهور به «ابی الخطاب» می‌دانند و به همین جهت به آنان «خطابیه» نیز می‌گویند.
[۱۰] نوبختی، حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعة، ص۶۹.
[۱۱] اشعری، سعد بن عبدالله اشعری قمی، المقالات و الفرق، ص۸۱.



بسیاری از بزرگان ریشه تاریخی و فکری اسماعیلیه را به ابوالخطاب باز می‌گردانند وی نخست از اصحاب امام جعفر صادق (علیه‌السّلام) بود و به سبب سخنان غلو آمیزش امام او را لعنت کرد و از وی بیزاری جست.
شهرستانی درباره‌ی او چنین می‌گوید، ابو الخطاب امامان را نخست پیغمبر و سپس خدا می‌پنداشت و به الوهیت جعفر بن محمد علیه‌السّلام و پدران او قائل بود و می‌گفت: حضرت امام صادق علیه‌السّلام خدای روزگار خویش است و او آن کسی نیست که وی را حس می‌کنند و از وی روایت می‌کنند، چون از عالم بالا به این جهان نزول کرده، صورت آدمی پذیرفت.
نوبختی می‌نویسد: هنگامی که خبر سخنان غلوآمیز ابو الخطاب به عیسی بن موسی والی کوفه رسید با ایشان بجنگید و هفتاد تن از آنان را در مسجد کوفه بکشت و ابو الخطاب را گرفته به قتل رسانید و جسدش را بر دار کرد.
[۱۳] نوبختی، حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعة، ص۶۹_ ۷۰.

امام صادق علیه‌السّلام از افکار و عقاید ابو الخطاب تبری جست واورا مورد لعن قرارداد و اصحابش را از معاشرت با او و پیروانش بر حذر داشت تا جایی که فرمود «خدارا شاهد می‌گیرم که او کافر و فاسق و مشرک است»
[۱۴] کشی، محمد بن عمر بن عبد العزیزکشی، رجال الکشی_ اختیار معرفة الرجال، ص۲۹۵_ ۲۹۶.

ابو الخطاب و پیروانش بعد از آن که از جانب امام صادق (علیه‌السّلام) طرد شدند به دنبال شخص دیگری از اهل بیت یعنی اسماعیل رفتند که مورد قبول شیعیان بود و امام صادق (علیه‌السّلام) و عموم شیعیان به او احترام ویژه‌ای قائل بودند، تا او را به عنوان رهبر و امام خود قلمداد کنند. لکن خود امام بعد از مرگ اسماعیل جنازه او را به مردم نشان داد تادر آینده برای وی دعوی امامت نکنند چنانچه توضیح داده شد.


وی فرزند امام صادق(علیه‌السّلام) است که شیعیان اثنی عشری در منزلت و قداست او تردیدی ندارند. در بزرگی مقام او همین بس که وی هنگامی که به بیماری سخت مبتلا شده بود، تجویز طبیب را برای شرب خمر نپذیرفت و فرمود «انا اهل البیت لا نستشفی بالحرام» ما اهل بیت با حرام طلب شفاء نمی‌کنیم.
شیخ مفید درباره او می‌نویسد: اسماعیل بزرگترین پسر حضرت صادق(علیه‌السّلام) بود و حضرت او را بسیار دوست می‌داشت و نسبت به او نیکی و محبت بیش از دیگران می‌نمود، گروهی از شیعه بخاطر اینکه وی، بزرگتر از پسران دیگر بود و علاقه و دوستی پدر به او بیشتر بود، گمان کردند که او پس از پدر بزرگوارش امام و جانشین او است ولی اسماعیل در زمان زنده بودن حضرت صادق(علیه‌السّلام) در عریض (که نام دره‌ای ایست در نزدیکی مدینه) از دنیا برفت، و مردم جنازه‌اش را بر روی دوش از آنجا تا نزد امام صادق(علیه‌السّلام) آوردند و در قبرستان بقیع دفن کردند.
و روایت شده که حضرت در مرگ او بسیار بی‌تابی کرد و اندوه زیادی آن جناب را فرا گرفت، و دنبال تابوت او بی رداء با پای برهنه می‌رفت، و دستور فرمود تابوت او را پیش از دفن چند بار به زمین نهادند و هر بار حضرت می‌آمد و پارچه از روی صورتش برمی‌داشت و در روی او نگاه می‌کرد و مقصودش از این کار این بود که مرگ او را پیش چشم آنان که گمان امامت و جانشینی او را پس از پدر بزرگوارش داشتند مسلم کند، و شبهه آنان را در زنده بودن اسماعیل برطرف کند.
و چون اسماعیل از دنیا رفت اصحاب امام(علیه‌السّلام) آنان که گمان امامت او را پس از امام صادق(علیه‌السّلام) داشتند از این عقیده بازگشتند، و گروهی اندک که نه در زمره نزدیکان امام(علیه‌السّلام) بودند و نه از راویان حدیث از آن بزرگوار، بلکه گروهی از مردمان دور دست و بی خبر از جریان کار امامت بودند گفتند: اسماعیل زنده است و غائب شده و روزی ظهور خواهد کرد و امام پس از پدرش او است و به این عقیده باقی ماندند.
در کتاب‌های شیعه روایاتی در ذم و مدح اسماعیل آمده است که روایات ذم بیشتر است. ولی آیت‌الله خویی روایات ذم را ضعیف شمرده و اسماعیل را از مردان نیک روزگار معرفی می‌کند.
بنابراین اسماعیل هیچ دستی در به وجود آوردن فرقه‌ای به نام اسماعیلیه نداشته است بلکه این گروه خطابیه بودند که ادعا کردند امامت جعفر بن محمد(علیه‌السّلام) منقطع شد و به فرزندش اسماعیل منتقل شد.
چنانکه نوبختی در بیان عقیده‌ی قرامطه که به شهادت نوبختی اینان گروهی از پیروان ابوالخطاب بودند چنین می‌گوید: آنها ادعا می‌کنند به اینکه وقتی پیامبر در غدیر خم علی رابه امامت نصب کرد، رسالت از او قطع شد وبه علی رسید وقول پیامبر که فرمود» من کنت مولاه فعلی مولاه» در حقیقت اعلام خروج او از رسالت و نبوت و تسلیم آن به علی بوده است..... به همین ترتیب امامت از جعفر بن محمد در زمان حیاتش قطع شد و به فرزندش اسماعیل رسید.
[۱۸] نوبختی، حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعة، ص۸۴_ ۸۵.

نکته‌ای که در این‌باره ضروری است ذکر کنیم این است که منابع اسماعیلی به ارتباط اسماعیل با خطابیه تصریح می‌کنند و ابو حاتم -یکی از اندیشمندان بزرگ اسماعیلیه –در الزینه می‌نویسد که خطابیه در زمان امام صادق قائل به امامت اسماعیل بودند
[۱۹] فرمانیان، مهدی، درسنامه اسماعیلیه «تاریخ وعقاید»، ص۳۸، قم، نشر ادیان ۱۳۸۲، چاپ اول.
و بنا به نقل برنارد لوئیس،‌ ام الکتاب، کتاب مقدس سری اسماعیلیان آسیای مرکزی، ابوالخطاب را موسس مذهب محسوب کرده و او را مانند سلمان فارسی به شمارآورده است.
[۲۰] لوئیس، برنارد، پیدایش اسماعیلیه، ص۴۳، تهران، انتشارات مولی ۱۳۶۳.
پیروان ابوالخطاب بعد از مرگ رئیسشان به امامت محمد بن جعفر قایل شدند.
[۲۱] نوبختی، حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعة، ص۷۱.

بنابراین اسماعیلیه خالصه توسط ابوالخطاب و پیروانش تشکیل شد و شاکله عقاید غلو آمیز آنها به فرقه اسماعیلیه رخنه کرد. و عنایت و علاقه پدرش به او نشان از این دارد که او تابع امام صادق(علیه‌السّلام) بوده و امامت او را قبول داشته است و به دنبال فرقه‌سازی هم نبوده است.


اصول عقاید اسماعیلیه را محقق طوسی در قواعد العقائد چنین نقل می‌کند:

۶.۱ - آفرینش عالم امر و عالم خلق

آنان بر این عقیده‌اند که خدای تعالی به واسطه حقیقتی که از آن با کلمه ی «کن» تعبیر می‌شود، دو عالم را آفرید:
۱. عالم باطن که عالم امر و عالم غیب است و مشتمل بر عقول و نفوس و ارواح و حقایق کلی می‌باشد و نزدیک‌ترین موجود این عالم به خدا عقل اول است.
۲. عالم ظاهر که عالم خلق و شهادت است و مشتمل بر اجزای علوی و سفلی و اجسام فلکی و عنصری است و بزرگ‌ترین موجودات این عالم، به ترتیب، عرش و پس از آن کرسی و پس از آن اجسام دیگر است. این دو عالم چنان که از کمال به نقصان تنزل یافته، از نقصان به کمال باز می‌گردد تا این که به امر الهی که با کلمه ی «کن» تعبیر می‌شود، منتهی شود و بدین ترتیب آغاز و انجام سلسله‌ی هستی خداست.

۶.۲ - امامت و نبوت

امام مظهر عالم امر است و حجت او مظهر عقل اول (عقل کلی) است، و پیامبر مظهر نفس کل، یعنی امام است. امام حاکم بر عالم باطن و معلم دیگران است. کسی جز به واسطه‌ی او عالم بالله نمی‌گردد، و پیامبر حاکم بر عالم ظاهر است و قوام شریعت به اوست. و هرگز زمان از پیامبر یا شریعت او خالی نخواهد بود، چنان که از وجود امام و دعوت او نیز خالی نخواهد بود، و امام گاهی پنهان می‌گردد، ولی دعوت او ظاهر خواهد بود تا این که حجت از جانب خدا بربندگان تمام گردد.
[۲۲] طوسی، خواجه نصیر الدین، قواعد العقائد، ص۸۵_ ۸۶، مقدمه و تحقیق و تعلیق از علی حسن خازم، لبنان، دار الغربة۱۴۱۳ ق، چاپ اول.


۶.۳ - نبوت و مراتب امامت

در روی زمین یک «ناطق» وجود دارد و او پیامبر صاحب شریعت است، و رسول ناطق نزد اسماعیلیه، آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمد و القائم می‌باشد که هر کدام دارای امام مقیم می‌باشد (همچنین در روی زمین یک «وصی» موجود است و او امامی است که وارث بلافصل پیامبر و کسی است که بنیاد و اساس امامت و نخستین امام هر عصر است. وظیفه‌ی مخصوص او به عنوان امین راز نبوت، تاویل است که ظاهر را به معنی مکتوم، یعنی به اصل آن می‌رساند؛ وصی، مشابه عقل دوم می‌باشد. علاوه براین یک امام وجود دارد که وارث امام اساس است و وظیفه‌ی او ایجاد تعادل میان ظاهر و باطن، که پیوستگی آنها ضروری است، می‌باشد.
ادوار نبوت از هفت دور تشکیل می‌شود و هر مرحله از دوره‌ی نبوت، یعنی هر دوره‌ی غیبت، به وسیله ی یک ناطق و یکی وصی افتتاح می‌گردد، و یک یا چند دسته‌ی هفت‌گانه از امامان جانشین آنان می‌گردد. و سپس آن دوره به وسیله‌ی آخرین امام (یعنی قائم) یا امام رستاخیز که دوران پیشین را خاتمه می‌دهد پایان می‌پذیرد و او امام «مقیم» است؛ یعنی پیامبر جدید را برمی‌انگیزد.).

۶.۳.۱ - مراتب امامت نزد اسماعیلیه

از نظر اسماعیلیان امامت دارای مراتب پنج گانه ی زیر است:
۱. امام مقیم: او کسی است که پیامبر ناطق را برمی انگیزد و این عالی‌ترین درجه‌ی امامت است و آن را «رب الوقت» نیز گویند.
۲. امام اساس: او وصی و جانشین پیامبر و امین راز و یاور او است و سلسله امامان مستقر در نسل او تداوم می‌یابد.
۳. امام مستقر: او کسی است که امام پس از خود را تعیین می‌کند. راه تعیین امام از نظر اسماعیلیان دو چیز است: یکی وراثت، و دیگری نص امام مستقر.
۴. امام متم : کسی که ادای رسالت در آخر دور به او تمام می‌شود و او هفتمین امام در هر دور است و تمام کمالات شش امام قبلی را داراست.
۵. امام مستودع: او به نیابت از امام مستقر به انجام امور امامت قیام می‌کند و حق تعیین امام پس از خود را ندارد. وی را نائب الامام نیز گویند.
اسماعیلیه دارای عقاید گوناگون بویژه در بحث معاد هستند که نیاز به بررسی بیشتر دارد که باید در جایش مورد مطالعه و نقد قرار گیرد.


۱. طباطبایی، محمد حسین، شیعه در اسلام، ص۶۸، ایران، قم:دفتر نشر اسلامی، ۱۳۷۸ ش، چاپ:سیزدهم.    
۲. طباطبایی، محمد حسین، شیعه در اسلام، ص۶۴.    
۳. طباطبایی، محمد حسین، شیعه در اسلام، ص۶۵ ۶۶.    
۴. شهرستانی، محمد بن عبد الکریم، الملل والنحل، ج۱، ص۱۶۹ ۲۳۵، قم، الشریف الرضی، ۱۳۶۴ش، چاپ:سوم.    
۵. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۸، ص۷۴.
۶. شهرستانی، محمد بن عبد الکریم، الملل والنحل، ج۱ ص۱۹۶.    
۷. اشعری، سعد بن عبدالله اشعری قمی، المقالات و الفرق، ص۸۰، ایران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۰ ش، چاپ دوم.
۸. نوبختی، حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعة، ص۶۸_ ۶۹، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۰۴ ق، چاپ دوم.
۹. بغدادی، عبد القاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة منهم، ص۱۶_ ۲۷۷، بیروت، دار الجیل- دار الآفاق، ۱۴۰۸.
۱۰. نوبختی، حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعة، ص۶۹.
۱۱. اشعری، سعد بن عبدالله اشعری قمی، المقالات و الفرق، ص۸۱.
۱۲. شهرستانی، محمد بن عبد الکریم، الملل والنحل، ص۲۱۱.    
۱۳. نوبختی، حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعة، ص۶۹_ ۷۰.
۱۴. کشی، محمد بن عمر بن عبد العزیزکشی، رجال الکشی_ اختیار معرفة الرجال، ص۲۹۵_ ۲۹۶.
۱۵. کلینی، ابو جعفر، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۶، ص۴۱۴، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۴۰۷ ه ق، چاپ چهاوم.    
۱۶. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۲۰۹، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ ق، چاپ اول.    
۱۷. خویی، سید ابو القاسم موسوی، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرجال، ج۴، ص۴۰ ۴۳، شماره۱۳۱۶.    
۱۸. نوبختی، حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعة، ص۸۴_ ۸۵.
۱۹. فرمانیان، مهدی، درسنامه اسماعیلیه «تاریخ وعقاید»، ص۳۸، قم، نشر ادیان ۱۳۸۲، چاپ اول.
۲۰. لوئیس، برنارد، پیدایش اسماعیلیه، ص۴۳، تهران، انتشارات مولی ۱۳۶۳.
۲۱. نوبختی، حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعة، ص۷۱.
۲۲. طوسی، خواجه نصیر الدین، قواعد العقائد، ص۸۵_ ۸۶، مقدمه و تحقیق و تعلیق از علی حسن خازم، لبنان، دار الغربة۱۴۱۳ ق، چاپ اول.
۲۳. سبحانی، جعفر سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ج۸، ص۲۱۰، قم، مؤسسة النشر الاسلامی مؤسسة الامام الصادق علیه‌السّلام.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «پیدایش فرقه اسماعیلیه خالصه».    



جعبه ابزار