• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

کشتار چهارپایان(خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



امروزه، گستردگی پیوندها و بستگیها و رد وبدل اطلاعات و آگاهیها، بین جامعه ها و ملتها، به گونه ای است که جهان به این بزرگی، دهکده جهانی نام گرفته است.
راه های رفت وآمد و بازرگانی، دیگر، ویژه (جاده ابریشم) نیست و بازرگانان، تنها بازرگانان کوچنده در آن نیستند. جغرافی نگاری ویژه مارکوپولو(مارکوپولو، در زمان جانشینان چنگیز، در چین و جزایر جنوب شرقی آسیا سیاحت کرد و پس از بازگشت به وطن (ایتالیا) سفرنامه ای به نام (عجایب) در باب جغرافیای چین و ترکمنستان و مغولستان و قسمتی از آسیای جنوب شرقی منتشر کرد.) و ابن حوقل(ابن حوقل، معاصر منصور بن نوح سامانی (جد. ۳۵۰ ـ ف۳۶۶هـ ق). در ۳۳۱ به عزم سیاحت و تجارت از بغداد بیرون شد و ممالک اسلامی را در مدت ۲۸ سال پیمود و مجموعه اطلاعات خود را در کتاب (المسالک و الممالک) نقل کرده است.)، تاریخ نگاری ویژه هرودت(هرودت، تاریخ نگار یونانی قبل از میلاد که به پدر تاریخ معروف است. او مسافرتهای بسیار کرده و داستانهای زیاد از مللی که دیده شرح داده است.) و ابن خلدون(ابن خلدون، از بزرگان حکما و تاریخ نگاران اواخر قرن هشتم و اوایل قرن نهم (و.تونس ۷۳۲ ـ ف. ۸۰۶ یا ۸۰۸هـ ق))، دریانوردی و جهانگردی ویژه ابن بطوطه(ابن بطوطه، عالم، جغرافی دان و جهانگرد معروف مراکشی در قرن هشتم هجری.) و کریستف کلمب(کریستف کلمب: دریانورد معروف و کاشف آمریکا (۱۴۵۱ ـ ۱۵۰۶م)) و مارکوپولو نیست.
روزانه صدها هواپیما و کشتی، قطار، اتوبوس و اتومبیل جابه جایی میلیونها بازرگان، استاد، دانشجو، بیمار، دیپلمات، گردشگر و… را با هر دین و مکتب و رنگ و قیافه ای، بین کشورهای دنیا به عهده دارند.
در این میان روشن است که از جمعیت یک میلیاردی مسلمانان جهان، شمار درخوری، در این مسافرتها حضور دارند. چه بسا مسلمانانی که از دیار خود رخت کشیده، به خاطر کار و یا انگیزه های دیگر، در یکی از کشورهای غیر اسلامی، سکنی گزیده و در همان جا ازدواج کرده و تشکیل خانواده داده اند.
این مسافرتها و سکنی گزیدنها، خواه ناخواه، رفت و آمدها، میهمانیها و نشست و برخاستهایی را با مردمان غیر مسلمان در پی دارد.
چه، در تعریف از انسان، آن را موجودی اجتماعی نامیده ایم و موجود اجتماعی، ناگزیر از حفظ پیوندها و بستگیها و نگهداشت عرف و ادبیات اجتماعی بودن و اجتماعی زیستن است که به هیچ روی، اجرای این روند را در عالم انزوا و رهبانیت تعریف و مفهومی، پنداشته نیست.
بنابراین، گزیری از پذیرش این دو راه نیست، یا باید ادبیات و اخلاق پیوستگیهای اجتماعی را پذیرفت و در هر جامعه ای برابر آن رفتار کرد و یا این که باید به انزوای سیاسی و اقتصادی تن در داد و در نتیجه، افول و شکست جامعه و نظامی را به انتظار نشست!
ادیان الهی، بویژه اسلام، در فرایند عقل و منطق، همواره ناسازگار با انزواگرایی بوده و گسترش گستره علم و دین را در آمد و شدهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و در گفت و گوی تمدنها می شناسند، هر چند که ساده لوحی و خوش باوری را نیز در مقام آمد و شد به شدت زیان آور و شکننده ارزیابی می کنند.
اسلام و پیوستگی ملتها
(دارالاسلام) و (دارالکفر) که در روایات و در کتابهای فقهی از آن سخن بسیار رفته است، در بردارنده تعریفها و مرزبندیها و احکامی هستند، هرچند درباره پیوند مسلمانان با جامعه های غیراسلامی. اما واقعیت این است که دیگر این تعریفها با ویژگیهای امروزین جامعه بشری، سازوار نیستند.
امروزه در دهکده جهانی، اصل بر پیوندها و پیوستگیهای مسالمت آمیز با تمامی ملتها و کشورها، از مسلمان و غیر مسلمان است، مگر آن جا که از پیامدها و هدفهای شوم و ناگواری حکایت داشته باشد.
امام خمینی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در پاسخ به جزم اندیشانی که با برداشتهای ذهنی از دارالاسلام و دارالکفر، بر طبل ناپیوستگی و گسست با دنیای خارج از اسلام می کوبیدند می گوید:
(این معنی که گاهی اهل غرض و جهّال این حرف را می زنند که ما نباید روابط داشته باشیم، از باب این است که یا نمی فهمند و یا غرض دارند، زیرا تا انسان جاهل یا مخالف اصل نظام نباشد، نمی تواند بگوید یک نظام باید از دنیا منعزل باشد… اسلام یک نظام اجتماعی و حکومتی است و می خواهد با همه عالم روابط داشته باشد… منتها نباید تحت سلطه خارجی باشیم، نباید آنها در امور ما دخالت بکنند و به ما خط بدهند.…)(خمینی، صحیفه، ج۱۹، ص۲۴۲)
در دیدگاه اسلام، حد و مرزی برای رفت و آمد و پیوند و پیوستگیهای جهانی روشن نگردیده است. مرزهای عقیدتی، هماره بر مرزهای جغرافیایی پیش بوده و میزان دوستی و پایه دوستیها و پیوندها را هم فکریها، هم عقیدتیها و نزدیک و هم افق بودن باورها واندیشه ها، سامان می دهد.
از این روست که اسلام:
(در مورد مللی که از یکی از ادیان و کتب آسمانی پیروی می کنند، امتیازات بیش تری قایل شده است… و آیینهای اصلی یهودیان،مسیحیان و مجوسیان را به عنوان آیینهای آسمانی، رسماً تأیید نموده و ایمان به قداست آنها را جزو عقاید اسلامی شمرده و مبنی و هدف اصلی همه آیینها را ایمان به دو اصل (توحید) و (معاد) معرفی نموده است. و از آن جا که عقیده را مظهر تمام شخصیت انسان می شمارد، لذا درباره شخصیت حقوقی جامعه ها نیز اصل (عقیده ) را ملحوظ داشته و به این گونه شناسایی در مورد اهل کتاب ارزش حقوقی داده است. روی این اصل است که قوانین و دستورات مربوط به روابط خارجی مسلمین با اهل کتاب، نسبت به قوانین و مقرراتی که اسلام در مورد ملل دیگر منظور داشته است تفاوت کلی دارد.)(زنجانی، ص۷۷)
نمونه بارز چنین ناسانی و فرقی، حلال شمردن غذای اهل کتاب است که قرآن، به روشنی آن را بیان می فرماید:
(الیوم احلّ لکم الطیبات وطعام الذّین اوتوا الکتاب حلّ لکم و طعامکم حل لهم…)(مائده:۵)
امروز پاکیزه ها بر شما حلال شد و غذای آنان که کتاب داده شده اند نیز برای شما حلال شد و غذای شما هم به آنان حلال گردید….
ییعنی این که با توجه به تیرگی پیوندها و بستگیها بین مسلمانان و اهل کتاب، پیش از این، بر مسلمانان روا نبود، پیوند و بستگی دوستانه با اهل کتاب داشته باشند; اما زمانی که پایه های نظام اسلامی استوار گردیده و بیگانگان را یارای آن نبود به اسلامیان دست یازند و دست آنان از دست اندازی به حریم مسلمانان کوتاه گردید، اجازه یافتند با اهل کتاب، در حدّ نیاز نشست و برخاست داشته باشند.
روشن است که روابط همواره با رفت و آمدها و میهمانیها و پذیراییها همراه است و پیوند و بستگی بدون آن مفهوم و معنایی پیدا نمی کند.
پذیرش اصل پیوند و بستگی، اما با نجس دانستن طرف مقابل و حرام بودن غذای او، که بزرگ ترین دهن کجی و خرد کردن شخصیت انسانی اوست، از ابتدا محکوم به شکست و گسستگی بوده و در نزد خردورزان مردود است.
بنابراین، قرآن مجید با در نظر داشتن این اصل انسانی، پس از روا دانستن پیوند و بستگی با اهل کتاب، بی درنگ حلال بودن غذای آنان را اعلام کرده و تکلیف گروندگان را در این راستا روشن می فرماید.
امّا شماری از مفسران و فقیهان اسلامی، طعام در عرف قرآن را ناسازگار با عرف مردم معنی کرده و راهی پیموده اند که تا رسیدن به نتیجه های کلی، ناگزیر از مباحثه با آنان می باشیم.
طعام چیست؟
کارشناسان علوم قرآنی، از گذشته های دور، معناهای گوناگونی را برای (طعام) از قرآن استنباط کرده و در کتابهای خود نوشته اند که پاره ای از آنها را یادآور می شویم:
فقیه دامغانی(م۴۷۸هـ):
(تفسیر الطعام علی اربعة اوجه، الطعام الذی یأکله النّاس، ذبایح اهل الکتاب، مالح السمک، الشّراب
…فوجه منها: الطعام الذی یأکله الناس، قوله تعالی: (الذی اطعمهم من جوع) و کقوله سبحانه فی سورة الانعام:(و هو یطعم و لا یطعم) و…
و الوجه الثانی الطعام، یعنی الذبایح، قوله فی سورة المائده(۵ ـ ۵) (طعام الذّین اوتوا الکتاب)یعنی ذبایح الذین اوتوا الکتاب.)(دامغانی، ص۴۶)
طعام، بر چهار وجه است: غذایی که مردم می خورند، حیوانهای حلال گوشتی که اهل کتاب کشتار می کنند، ماهی شور و نوشیدنیها.
وجه نخست: مواد خوراکی مردم است، چنانکه خدای تعالی سوره قریش     می فرماید:
خدایی که به اهل مکه، هنگام گرسنگی طعام داد.
و در سوره انعام می فرماید:
حالی که او می خوراند واو را نمی خورانند.    
وجه دوم طعام، گوشت حیوانهای حلال گوشتی است که اهل کتاب کشتار می کنند، چنانکه خدای تعالی در سوره مائده (آیه ۵) می فرماید:
طعام کسانی که به آنان کتاب داده شده است; یعنی حیوانهای حلال گوشتی که اهل کتاب کشتار می کنند.
جبیش تفلیسی(م:۵۵۸هـ):
(بدان که طعام در قرآن بر چهار وجه باشد: وجه نخستین طعام به معنی ذبایح بود; یعنی کشتنی هایی که کشند. چنانکه خدای در سورة المائده(۵) گفت:(و طعام الذین اوتوا الکتاب حلَّ لکم) یعنی ذبایحهم حلّ لکم…)
و وجه دوم، طعام به معنی خورش بود، چنانکه هم در سوره المائده (۹۵) گفت:
(یحکم به ذوا عدل منکم هدیاً بالغ الکعبة او کفارة طعام مساکین) یعنی الطعام بعینه.)
و در سوره الانسان (۸) گفت: (و یطعمون الطعام علی حبّه )
و وجه سیم، طعام به معنی ماهی شور بود، چنانکه هم در سورة المائده(۹۶) گفت:
(احلّ لکم صید البحر و طعامه متاعاً لکم و للسیارة یعنی مالح السمک منفعة لکم و لهم.)
و وجه چهارم، طعام به معنی برنج بود، چنانکه در سورة الکهف(۱۹) گفت:
(فلینظر ایها ازکی طعاماًیعنی ارزاً.)(تفلیسی، ص۱۸۶)
راغب اصفهانی (م:۵۰۳هـ):
(الطعم تناول الغذاء و یسمی ما یتناول منه طعم و طعام، قال: (و طعامه متاعاً لکم) قال و قد اختصّ بالبر فیما روی ابو سعیدٍ (ان النبی صلی اللّه علیه و سلم امر بصدقةالفطر صاعاً من طعام او صاعاً من شعیرٍ…)(اصفهانی، مفردات، ص۳۱۳)
طعم، خوردن غذاست، و آنچه خورده می شود، طعم و طعام گفته می شود و اختصاص به گندم دارد، بنابه روایتی که از ابوسعید خدری نقل شده است و آن این که: پیامبر خدا(ص) صدقه فطر را پیمانه ای از گندم، یا از جو قرار داد.
شیخ طبرسی (م:۵۴۸هـ):
(الطعام ما یتغذی به والطعم بضم الطاء الاکل و الطعم عرض یدرک بحاسة الذوق.)(طبرسی، مجمع، ج۱، ص۲۵۲)
آنچه به عنوان غذا خورده می شود طعام است، و طعم به معنای خوردن و طعم عبارت از مزه است که با حس چشایی چشیده می شود.
ابن منظور(۷۱۱ ـ ۶۳۰هـ):
(الطعام: اسم جامعة لکل ما یوکل… و اهل الحجاز اذا اطلقوا اللفظ بالطعام غنوا به البرّ خاصّة، و فی حدیث ابی سعید کنا نخرج صدقة الفطر علی عهد رسول الله، صلی الله علیه و سلم، صاعاً من طعام او صاعاً من شعیر، قیل: اراد به البرّ، و قیل: التّمر، و هو اشبه لان البرّ کان عند هم قلیلاً لا یتسع لاخراج زکاة الفطر…)(ابن منظور، لسان، ج۱۲، ص۳۶۳-۳۶۴)
طعام هر آن چیزی است که خورده می شود… اهل حجاز وقتی که کلمه طعام را بدون قید و شرط می آورند، مرادشان گندم است. در حدیث ابی چنین آمده: ما در زمان رسول خدا (ص) صدقه فطر را از پیمانه ای از طعام یا پیمانه ای از جو جدا می کردیم. گفته می شود که مراد از طعام گندم است و همچنین گفته می شود که مراد از آن خرماست و این صحیح به نظر می رسد، زیرا گندم در بین آنان، به اندازه ای نبود که دادن زکات فطره از آن ممکن باشد….
علامه طباطبائی نیز بر این باور است: واژه طعام، وقتی به گونه جامد، مطلق، بدون قرینه و قید مطلب در قرآن آمده، مفهوم گندم، یا دانه ها را افاده می کند.(طباطبائی، المیزان، ج۱۰، ص۱۹-۲۰)
این جا بهتر است به واژه طعام در قرآن بنگریم تا ببینیم نتیجه همان است که علامه طباطبائی با قید اطلاق و شماری دیگر، حتی بدون قید بدان رسیده اند،یا این که نه، چنین موضوعی درخور گسترش نیست.
طعام مطلق در قرآن
هرگاه اسمی، با اسم یا صفتی همراه نباشد، آن را (مطلق) گویند. (محقق اردبیلی و مرحوم صاحب جواهر، بر این باورند که (لیس معنی الطعام الذبیحه لالغة ولا عرفاً ولا شرعاً.) (نجفی، ج۳۶، ص۸۰))با این تعریف، ابتدا این پرسش متبادر به ذهن می شود، که صرف نظر از دیگر آیات قرآنی که واژه طعام به گونه جامد و مطلق در آنها آمده، آیا در خود آیه مورد بحث (و طعام الذین اوتوا الکتاب حلّ لکم) این موضوع صدق می کند، تا به دیگر آیات هم بپردازیم، یا نه؟
ترکیب آیه:
الواو(و): عاطفه
طعام: مبتداء مرفوع
الذین: اسم موصول، مبنی در محل جرّ، مضاف الیه
اوتوا: فعل ماضی مجهول، مبنی بر ضمّ… (و) ضمیر متصل در محل رفع، نایب فاعل
الکتاب: مفعول به، منصوب
حلّ: خبر مرفوع
لکم: جار و مجرور(صافی، ج۵، ص۲۸۰؛ صافی، ج۶، ص۲۸۰)
بنابر ترکیب یاد شده، واژه طعام در این آیه مطلق نخواهد بود، زیرا (طعام) به (الذین )که اسم موصول است اضافه شده و آن را از مطلق بودن انداخته است، ضمن این که دلیلی هم بر اطلاق معنوی آن وجود ندارد.
همچنین آیات دیگری که صاحب المیزان شاهد آورده هم از نظر اطلاق لفظی و معنوی مورد اشکال است و هم از نظر اطلاق لفظ طعام به گندم و یا دانه ها:
(فدیة طعام مسکین.)(بقره:۱۸۴)
دیه ای ـ بدهد ـ طعام بیچاره ای
(کفارة طعام مساکین.)(مائده:۹۵)
ییا کفاره ای [۳]     طعامی به بیچارگان
(و یطعمون الطعام.)(انسان:۸)
اطعام طعام می کنند.
(فلینظر الانسان علی طعامه)(عبس:۲۴)
انسان باید به طعام خود نظر کند.
و در مورد دو آیه زیر:
(احل لکم صید البحر و طعامه متاعا لکم و للسیارة.)(مائده:۹۶)
صید دریا و طعام آن برای شما حلال شده است، تا متاعی برای شما و مسافران باشد.
(کلّ الطّعام کان حلاً لبنی اسرائیل الاّ ما حرّم علی نفسه.)(آل عمران:۹۳)
همه طعام ها برای بنی اسرائیل حلال بود، مگر آنچه را یعقوب پیش ازنازل شدن تورات بر خود حرام کرد.
که دارای کلمه طعام مطلق هستند و صاحب تفسیر (المنار) در رد اطلاق واژه طعام به گندم و دانه ها، بدین دو آیه استناد کرده، پاسخ می دهد:
(آیه نخست     اضافه طعام به بحر ـ طعام دریا ـ خود قید است که قرینه و شاهد بر مراد می شود. در دریا نه گندمی می روید و نه جوی).
و در آیه بعدی هم:
(روشن بودن معنی، خود، قرینه و شاهد و قید مطلب است.)(طباطبائی، المیزان، ج۱۰، ص۲۰)
در حالی که علامه طباطبایی در تفسیر آیه اخیر (کل الطعام کان حلاً لبنی اسرائیل…) می نویسد:
(به چیزی که مأکول باشد و مورد تغذی آدمی واقع شود (طعام) می گویند، لیکن نزد اهل حجاز، تنها به گندم گفته می شد و منصرف به آن بود.)(طباطبائی، المیزان، ج۶، ص۲۴۴)
ییعنی ایشان در این جا هم، بر اطلاق طعام به گندم، پای می فشرد; زیرا به وجود نشانه هایی که به غیر از آن دلالت کند، اشاره ای نکرده است. در ادامه تفسیر از چنین تعریفی برگشته و در تفسیر روایی، از حضرت امام صادق(ع) نقل می کند: حضرت یعقوب گوشت شتر را بر خود حرام کرده بود.(طباطبائی، المیزان، ج۶، ص۲۴۹)یعنی مراد از طعام ، گوشت شتر بوده است، نه گندم!
در بررسی دیگر آیات که اکنون یادآور می شویم، نیز، دلیلی بر به کاربرده شدن طعام، به معنای گندم استفاده نمی شود.
۱. (ما المسیح ابن مریم الاّ رسول قد خلت من قبله الرسل وامّه صدیقة کانا یأکلان الطّعام.)(مائده:۷۵)
مسیح فرزند مریم رسولی بیش نیست، پیش از او هم رسولانی بودند و مادرش مریم صدیقه ای بود، این مادر و فرزند غذا می خوردند.
در این آیه شریفه هم، (طعام) به طور مطلق و بی قید و شرط آمده است; اما در هیچ تفسیر و روایتی نمی توان یافت که خوراک آن دو، تنها گندم و یا دانه های بنشن و خشک افزار ذکر شده باشد. علامه طباطبائی، برخلاف تأکید بر این که در قرآن، هرگاه واژه طعام به گونه مطلق و بی قید و شرط آمده، به مفهوم گندم یا دانه های بنشن است، در تفسیر این آیه بدین موضوع نپرداخته و طعام را در معنای فراگیر آن مراد کرده است.(طباطبائی، المیزان، ج۱۱، ص۱۲۳)و جالب این که در بحث روایی تفسیر، پس از یادآوری روایت امام رضا(ع): (کانا یأکلان الطعام)، می نویسد:
(معنایش این است که آن دو و فرزند     مانند سایر مردم به قضاء حاجت می رفته اند.)(طباطبائی، المیزان، ج۱۱، ص۱۴۰)
ییعنی با پذیرش این روایت، باید پذیرفت که (طعام) نه تنها در مفهوم گندم و دانه های بنشن و خشکبار خلاصه نمی شود، بلکه در مفاهیم تأویلی فراتر از آن هم مورد استفاده قرار می گیرد!
۲. (وعلی الّذین یطیقونه فدیة طعام مسکین.)(بقره:۱۸۴)
و به کسانی که روزه برایشان توان فرساست، بدلی مقرر شده و آن، غذا دادن به بینواست.
صاحب (المیزان) آن جا که در مورد طعام اهل کتاب، به این آیه نیز استناد جسته و از واژه بی قید و شرط طعام در قرآن، معنای گندم و دانه های بنشن را استنباط کرده است، در تفسیر خود از این آیه، نه تنها استنباط پرداخت کفاره را از گندم ندارد، بلکه شرح می دهد:
(کسانی که روزه برایشان طاقت فرساست. به جای روزه گرفتن، بینوایی را با غذای متوسطی، به اندازه ای که معمولاً شخص گرسنه با آن سیر می شود، اطعام کنند.)(طباطبائی، المیزان، ج۳، ص۱۴)
چنین برداشتی، همان سخن قرآن است، در حکم کفاره قسم:
(فکفّارته اطعام عشرة مساکین من اوسط ما تطعمون اهلیکم….)(مائده:۸۹)
کفاره آن، غذا دادن ده نفر بینوا از غذاهای معمولی است که به خانواده خود می دهید.
در احادیث و متنهای فقهی، اندازه غذای معمولی را (مدّ طعام) یاد کرده اند.(بحرانی، البرهان، ج۱، ص۱۸۱)(… ویتصدّق لکل یوم مدّ من طعام))اهل لغت، مدّ را پرشدن دو کف دست معمولی از هر چیزی معنی کرده اند.(دهخدا، مُدّ)
شهید ثانی نوع طعام را چنین نوشته است:
(وبالطعام مسماه کالحنطه و الشعیر ودقیقهما و خبزهما ومایغلب علی قوت البلد….)(شهید ثانی، ج۱، ص۳۵۴)
و طعام نامیده شده بمانند گندم، جو و آرد و نان آنها و آنچه که خوراک عادی مردم را در بر می گیرد.
۳. (قال لایأتیکما طعام ترزقانه الاّ نبّأتکما بتأویله….)(یوسف:۳۷)
در زندان     گفت: من شما را، پیش از آن که خوراک آورند و خورید، به تعبیر خوابتان آگاه می سازم.
در این آیه نیز با توجه به سکوت روایات از بیان نوع غذای زندانیان، استنباط گندم و دانه های بنش، ممکن نیست.
۴. (وما جعلناهم جسداً لایأکلون الطّعام.)(انبیا:۸)
ما پیامبران را پیکرهایی که غذا نخورند قرار نداده ایم.
۵. (وقالوا لهذا الرّسول یأکل الطّعام ویمشی فی الاسواق.)(فرقان:۷)
گویند این چه پیغمبری است که چون مردم غذا می خورد و در بازار رفت و آمد می کند.
۶. (وما ارسلنا قبلک من المرسلین الاّ انّهم لیأکلون الطّعام ویمشون فی الاسواق.)(فرقان:۲۰)
قبل از تو پیغمبرانی نفرستادیم، مگر این که آنان هم غذا می خوردند و در بازارها رفت و شد داشتند.
در آیات بالا نیز، که بیان گر غذا خوردن پیامبران است، واژه طعام، تنها در گندم، نخود، لوبیا، عدس و… به کار نرفته است; زیرا پیامبران از گوناگون خوراکیها و گوشتهای حلال، بسان مردم استفاده می کردند. در قرآن به روشنی آمده است:
(یأکل ممّا تأکلون منه ویشرب ممّا تشربون.)(مؤمنون:۳۳)
پیامبر از آنچه شما می خورید، می خورد و از آنچه می نوشید، می نوشد.
۷. (یا ایها الّذین آمنوا لاتدخلوا بیوت النّبی الاّ ان یؤذن لکم الی طعام غیر ناظرین اناه….)(احزاب:۵۳)
ای کسانی که ایمان آورده اید، به خانه های پیغمبر در نیایید، مگر آن که شما را به خوردن خوراکی دعوت کند، منتظر ورود ظرف خوراکی نباشید….
۸. (ولایحضّ علی طعام المسکین.)(الحاقه:۳۴)
بر غذا دادن به فقیر و سیر کردن گرسنگان، نمی انگیخت.
۹. (ولا طعام الاّ من غسلین.)(الحاقه:۳۶)
و نه در آن جا خوراکی و غذایی است، مگر آنچه از چرکیها و پلیدیهاست.
۱۰. (فلینظر ایها ازکی طعاما فلیأتکم برزق منه.)(کهف:۱۹)
تا بنگرد کجا خوراکی خوش و گواراست، تا برای شما از آن خوراک آورد.
اصحاب کهف، پس از بیداری از خواب طولانی یکی را مأمور می کنند که به شهر برود، تا بنگرد که چه کسی غذای پاکیزه تری دارد از آن مقداری برای خوراک تهیه کند.
شماری از مفسران مراد از پاک ترین غذا را گوشت حیوانهای حلال گوشت دانسته اند.(شیرازی، نمونه، ج۱۲، ص۳۷۵)
۱۱. (ویطعمون الطّعام علی حبّه مسکینا ویتیما و اسیرا.)(انسان:۸)
آنان هستند که هنگام نیاز و دست تنگی درویش بینوا و کودک بی پدر را خوراک می دهند.
۱۲. (لیس لهم طعام الاّ من ضریع.)(غاشیه:۶)
آنان را هیچ خوراکی نیست، مگر از خار درشت تلخ.
۱۳. (فلینظر الانسان الی طعامه.)(عبس:۲۴)
آدمی باید تا در خورش خویش در نگرد.
آیات یاد شده، بر خلاف این که واژه طعام، بدون قید و شرط در آنها آورده شده، اما به هیچ روی، در مفهوم ویژه گندم و دانه ها: عدس، نخود، لوبیا و… و حتی در فرآورده هایی از آنها به کار برده نمی شده است.
حال، سخن علامه طباطبایی، بر چه مبنایی استوار بوده است؟ ایشان بدون ارائه هیچ گونه شرحی، سخن را رها کرده و در تفسیر دیگر آیات یاد شده نیز، به چنین برداشتی نرسیده است.
البته، شماری از علمای امامیه نیز، همچون: محقق اردبیلی و صاحب جواهر، برخلاف نظر صدها لغت شناس قرآنی و ظاهر آیه قرآن که انصراف دارد به غذای شناخته شده و رایج مردم، بر این باورند: (طعام)، نه در لغت و نه در شرع به معنی ذبیحه و غذاهای گوشتی نیامده است.(اردبیلی، زبدة، ص۶۸؛ نجفی، جواهر، ج۳۶، ص۸۰)
طعام در روایات
نه تنها در قرآن، از واژه طعام، به مفهوم گندم و خشکبار نمی توان رسید، بلکه در روایات نیز از آن، چنین مفهومی استفاده نمی شود:
۱. امام صادق(ع) فرمود:
(الوضوء قبل الطعام وبعده ینفی الفقر و یزید فی الرّزق.)(طبرسی، مکارم، ج۱، ص۲۶۵)
شستن دست، پیش و پس از غذا، فقر را از بین می برد و روزی را زیاد می کند.
۲. رسول خدا (ص) فرمود:
(احبّ الطعام الی اللّه ما کثرت علیه الایدی.)(پاینده، شماره ۱۵)
بهترین غذاها در پیش خدا آن است که خورندگان آن بسیار باشند.
۳. رسول خدا(ص) فرمود:
(بئس الطّعام طعام العرس یطعمه الاغنیاء ویمنعه المساکین.)(پاینده، شماره ۲۱۷)
چه بد است غذای عروسی که ثروت مندان از آن بخورند و فقیران محروم مانند.
۴. رسول خدا(ص) فرمود:
(طهور الطعام یزید فی الطعام والّدین والرزق.)(پاینده، شماره ۴۰۳)
پاکیزگی غذا، غذا و دین و روزی را فزون می کند.
۵. محمد بن جعفر بن عاصم… از جدش روایت می کند:
(با گروهی از اصحاب، حج گزاردیم و از آن جا به مدینه رفتیم، در مدینه به دنبال مکانی می گشتیم که در آن منزل کنیم. در بین راه، غلام موسی بن جعفر(ع) را دیدیم که بر الاغی نشسته و غذا می برد. ما در بین نخل های خرما فرود آمدیم، امام(ع) نیز تشریف آورد و نشست، طشت آبی برایش آوردند، بعد غذا آوردند. حضرت از نمک شروع کرد، بعد فرمود: بخورید (بسم الله الرحمن الرحیم). بعد سرکه آوردند. بعد کتف بریان گوسفندی را آوردند فرمود: بخورید (بسم الله الرحمن الرحیم). (فانّ هذا طعام کان یحبّ النبی(ص)) این غذایی است که پیغمبر آن را خیلی دوست می داشت. بعد زیتون آوردند… فرمود: (فان هذا طعام کان یحّب فاطمة(ع)… بعد آبگوشت آوردند، فرمود… فانّ هذا طعام کان یحبّ امیرالمؤمنین(ع)….)(طبرسی، مکارم، ج۱، ص۲۷۳)
۶. رسول خدا(ص) فرمود:
(سید الطّعام الدنیا والآخره اللّحم ثم الارزّ.)(نوری، ج۱۶، ص۳۷۶)
سرور خوراکیهای دنیا و آخرت، گوشت، سپس برنج است.
بنابراین، با توجه به مصداقها و نمونه های قرآنی و روایی یاد شده، هیچ دلیلی بر این که طعام به معنای گندم و خکشبار و مانند آن باشد، حتی در اصطلاح اهل حجاز، به دست نمی آید. برابر نظر بیش تر مفسران و علمای لغت، طعام در آیه (وطعام الّذین اوتوا الکتاب حلّ لکم) گوشت حیوانهای حلال گوشتی است که اهل کتاب کشتار می کنند و نه چیز دیگر.
این برداشت و درک معنی را افزون بر دلیلهای دیگری که خواهیم آورد، واژه (طیبات) در ابتدای آیه نیز تقویت می کند.
طیبات در قرآن
در قرآن مجید، واژه (طیبات) ۲۰ بار آمده است. این واژه، بیش تر به مفهوم خوراکیهای پاک و گوارا، به کار رفته است:
(کلوا من طیبات ما رزقناکم.)(بقره:۵۷؛ بقره:۱۷۲؛ اعراف:۱۶۰؛ طه:۸۱؛ مؤمنون:۵۱)
(ورزقناکم ـ ورزقکم ـ و رزقناهم من الطّیبات.)(انفال:۲۶؛ یونس:۹۳؛ نحل:۷۲؛ اسراء:۷۰؛ جاثیه:۱۶)
و گاهی پاکیزگی دیگر چیزها را در درون خود گنجانیده است:
(احل لکم الطّیبات.)(مائده:۴-۵)
و….
لغوی و زبان شناس معروف قرآن، (فقیه دامغانی) (م۴۷۸هـ) از واژه طیبات در قرآن مفاهیم هشتگانه ای را بیرون آورده که عبارتند از:
(الحلال، المنّ والسّلوی، الطعام الطیب واللباس والجماع، اللحوم والشحوم، الذبایح، الغنیمة، الرزق الطیب، الکلام الحسن.)(دامغانی، ج۲، ص۴۶)
حلال، منّ و سلوی، غذای پاکیزه و لباس و جماع، گوشتها و پیه ها، ذبایح، غنیمت جنگی، روزی پاک، سخن نیکو.
ایشان برای هر کدام، شاهدهای قرآنی خود را ذکر کرده و در مفهوم (ذبایح) می نویسد:
(والوجه الخامس، الطیبات: الذبایح، قوله (مائده:۵ ـ ۴) (یسئلونک ماذا احلّ لهم قل احلّ لکم الطّیبات) یعنی الذبایح طیبة بهم (وما علّمتُم من الجوارح)، وقال (۵ ـ ۵) (الیوم احلّ لکم الطّیبات) یعنی الذبایح.)(دامغانی، ج۲، ص۵۲۹)
وجه پنجم طیبات، به معنای حیوانهای حلال گوشت و کشته های چهارپایان است. بنابه فرموده خداوند متعال در سوره مائده: (از تو می پرسند: چه چیزهایی برایشان حلال است؟ بگو: چیزهای پاکیزه) یعنی کشته های چهارپایان، بر آنان پاک است، (و از شکار، آنچه آموخته اید به حیوانات شکاری) و بنابه فرموده اش در آیه بعدی: (امروز حلال شد برای شما پاکیزه ها)، یعنی کشته های چهارپایان.
بنابراین، اگر طیبات در دیگر سوره های قرآنی، دارای معناها و مفهومهای گوناگون است، در سوره مائده، با توجه به سیاق آیات، تنها مفهوم (ذبایح اهل کتاب) را به یاد می آورد.
حکم ذبایح در قرآن
از مهم ترین دلیلهایی که شماری از فقیهان و مفسران امامیه را در برابرسازی مفهوم ظاهری آیه: (وطعام الّذین اوتوا الکتاب حلّ لکم) به حلال گوشتهایی که اهل کتاب، کشتار می کنند، دچار شک و دو دلی می کرده و سرانجام، آنان را واداشته که حیوانهای حلال گوشتی که سر بریده شده و غذاهای گوشتی را در دایره (طعام) بگنجانند. افزون بر استنادهای قرآنی که در زیر می آوریم، موضوع (اشتباه مفهوم به مصداق) است که آخوند خراسانی، صاحب کفایة الاصول، همواره از وجود آن نالیده، و آن را درد بی درمانی در نزد بیش تر علما و لغویان دانسته است.(اندیشه، شماره ۴۲، ص۶۹)
اما اینک مروری بر آیات قرآنی: آیات هفتگانه احکام سربریدن و کشتار حیوانهای حلال گوشت، به ترتیب نزول، در سوره های: انعام، نحل، بقره و مائده آمده است. دو سوره نخست از سوره های مکی و دو سوره بعدی از سوره های مدنی اند. بقره، نخستین سوره پس از هجرت، و مائده آخرین، یا جزء آخرین سوره های قرآنی را تشکیل می دهند. آیات شریفه وارده در این باره که چهار آیه در سوره انعام و یک آیه در هر یک از سوره های بعدی آمده است، به ترتیب عبارتند از:
۱. (فکلوا ممّا ذکر اسم اللّه علیه ان کنتم بآیاته مؤمنین.)(انعام:۱۸)
از آنچه نام خدا بر آن گفته شده، بخورید اگر به آیات او ایمان دارید.
۲. (وما لکم الاّ تأکلوا ممّا ذکر اسم اللّه علیه وقد فصّل لکم ما حرّم علیکم الاّ ما اضطررتم الیه….)(انعام:۱۹)
چرا از چیزهایی نمی خورید که اسم خدا بر آنها برده شد، در حالی که خداوند آنچه را بر شما حرام بود، بیان کرده است، مگر این که ناچار باشید….
۳. (ولا تأکلوا ممّا لم یذکر اسم اللّه علیه وانّه لفسق.)(انعام:۲۱)
و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده نخورید، در حالی که آن فسق شده به نام غیر خدا     باشد.
۴. (قل لا اجد فی ما اوحی الی محرّما علی طاعم یطعمه الاّ ان یکون میتة او دما مسفوحا او لحم خنزیر فانّه رجس او فسقا اهلّ لغیر اللّه….)(انعام:۱۴۵)
بگو در آنچه بر من وحی شده، هیچ حرامی بر کسی که غذایی می خورد نمی یابم، به جز این که مردار باشد، یا خونی که بیرون ریخته، یا گوشت خوک که اینها پلیدند، یا حیوانی که کشنده آن، از پیروی خداوند بیرون باشد [۸]     و آن را به نام غیر معبود حقیقی کشته باشند.
۵. (انّما حرّم علیکم المیتة والدّم ولحم الخنزیر وما اهل لغیر الله به وان تستقسموا بالازلام ذلکم فسق….)(نحل:۱۱۵)
بر شما خوردن گوشت مردار و گوشت خوک و آنچه به نام جز خدا کشته اند و همچنین حیوانی که به نام بتها کشته شده و این که بازی کنید با تیرها برای قسمت و قرعه، همه اینها فسق و نافرمانی خداوند است.
۶. تکرار آیه بالا با جابه جایی (به) (وما اهلّ به لغیر اللّه).(بقره:۱۷۳)
۷. تکرار آیه بالا با روشن گری گونه های (میته) و شرح (وما اُهلّ لغیر اللّه.)(مائده:۳)
زیرا گوشت خوک، موضوع بدون اختلاف بود، امّا آن دو همواره مورد پرسش و اختلاف بوده اند. مسلمانان، چه بسا حیوانی که خود به خود می مرد، میته می دانستند و حیوانی که در اثر خفه شدن یا خفه کردن، حمله درندگان و شاخ به شاخ شدن می مرد، خارج از حکم میته می دانستند. و همچنین (کشتن با نام غیرخدا) که از کارهای رایج در میان عرب جاهلی بود، بایسته بود شرح دهد، تا اختلاف و مجادله، از میان برخیزد.
از این روی، همه را تک به تک بیان کرده و موضوع اخیر را چنین شرح فرموده است:
(و ما ذبح علی النّصب.)
آنچه در برابر بت ها به قصد نزدیکی به آنها     کشته شوند، بر شما حرام است.
تأیید این تفسیر، روایت عبدالعظیم حسنی است از حضرت امام رضا(ع) که آن حضرت در پاسخ پرسش از تفسیر (ما اهلّ لغیر اللّه) فرمود:
(… ما ذبح لصنم او وثن او شجر حرّم اللّه ذلک کما حرّم المیتة والدّم ولحم الخنزیر فمن اضطرّ غیر باغ ولا عادٍ فلا اثم علیه ان یأکل المیتة.)(عاملی، وسایل، ج۱۶، ص۳۶۷)
آن چیزی که برای خدایان دروغین، بت و درخت سر بریده شود، خدا آن را حرام کرده، همان گونه که مردار، خون، گوشت خوک را حرام فرموده است، مگر این که بدون آهنگ ناسازگاری با حدود الهی از روی ناگزیری خورده باشد، گناهی بر آن نیست.
۸ . (یسئلونک ما ذا احلّ لهم قل احلّ لکم الطّیبات وما علّمتم من الجوارح مکلّبین تعلّمونهنّ ممّا علّمکم الله فکلوا ممّا امسکن علیکم واذکروا اسم اللّهِ علیه….)(مائده:۴)
از تو می پرسند چه چیزها برایشان حلال است، بگو چیزهای پاکیزه های چهارپایان     برای شما حلال است و آنچه جانورهای شکاری، شکار کرده اند، از نوع پرندگان و درندگان، در حالی که آموزش یافته باشند و شما به آنها آموخته باشید، از آنچه خداوند به شما آموخته است. پس از آنچه آنها شکار کنند، بخورید و نام خدا را بر آن ببرید… .
نکته ها: در آیه های یاد شده، پیامها و نکته های جالب توجهی است که اشاره به آنها خالی از فایده نخواهد بود:
الف . حکم ابتدایی قرآن، بر پافشاری در ذکر نام خدا هنگام کشتار حیوانهای حلال گوشت، و استفاده نکردن از غیر آن است (در حدود سال چهارم بعثت.)
ب. این حکم از واپسین روزهای دوران حضور پیامبر در مکه و از هنگام فرو فرستاده شدن سوره نحل، و ترنّم زمزمه هجرت، تا پایان دوران رسالت نبوی(ص) تنها بر محور یک موضوع می چرخد و آن این که:
(گوشت حیوان حلال گوشتی که به نام بتها و یا برای بتها سربریده می شود، حرام است.)
ج. تأکید بر حرام بودن میته و گوشت خوک در آیات مکی و مدنی، حاکی از وجود فرهنگ استفاده از آن در جامعه جاهلی آن روز است.
د. در ادامه بیش تر آیات، به روا بودن خوردن آنها در زمان ناگزیری، به روشنی اشاره شده است.
هـ. شرط مسلمان بودن کشنده حیوانهای حلال گوشت در قرآن مطرح نیست.
و. بردن نام خدا به نیابت از کشنده حیوان، حتی خارج از کشتارگاه، رواست. (آن گونه که قرآن فرستادن سگ شکاری را برای شکار، روا می داند.)
ز. قرآن برای زمینه سازی و پدیداری پذیرش ذهنی در مسأله مورد اختلاف، ابتدا زمینه را با کلمه فراگیر (طیبات) آماده کرده و آن گاه حلال بودن شکار سگ شکاری و از کشتار اهل کتاب، سخن به میان می آورد.
حکم حیوانهای کشته شده به دست اهل کتاب در حدیث و سنت
کندوکاو در روایات وارد شده در این باب، دلالت بر این دارد که از سخنان معصومان(ع) درباره حیوانهایی که اهل کتاب کشتار می کنند، حکم یکسانی به دست نمی آید. ورود در این روایات، با دیدگاه ها و ذهنیتهای پیشین ناسان، بدون در نظر داشتن ظاهر آیات، همان نتیجه را در بر خواهد داشت که محقق، پیش از این، بر آن باور بوده است. به بیانی دیگر، یعنی خروجی فرآیند تحقیق، با ورودی آن تفاوتی نشان نخواهد داد.
برای روشن کردن موضوع در این زمینه، بهتر است ابتدا سلسله روایتها را از نظر بگذرانیم و آن گاه، به بحث و بررسی آنها بپردازیم. ما روایات وارده در این باب را به اندرخورسازواری مفهوم و معنای آنها در ۷ گروه به شرح زیر دسته بندی کرده ایم که با شاهدها و نمونه هایی از هر کدام، ارائه می دهیم.
گروه نخست: روایات بازدارنده از خوردن و استفاده کردن از گوشت حیوانهای حلال گوشتی که به دست اهل کتاب کشتار می شوند، بدون هیچ قید و شرطی:
۱. (عن سماعه، عن ابی ابراهیم(ع) قال: سألته عن ذبیحة الیهودی والنصرانی، فقال: لاتقربنّها.)(طوسی، الاستبصار، ج۴، ص۸۱)
سماعه از موسی بن جعفر(ع) درباره گوشت حیوانهای حلال گوشتی که به دست یهود و نصاری کشتار می شوند می پرسد، حضرت می فرماید: به آن نزدیک نشوید.
۲. (قال ابوعبداللّه(ع): لاتأکل ذبائحهم ولاتأکل فی آنیتهم یعنی اهل الکتاب.)(طوسی، الاستبصار، ج۴، ص۸۱)
امام صادق(ع) فرمود: از گوشت حیوانهایی که اهل کتاب می کشند و در ظرفهای آنان غذا نخورید.
۳. (عن شعیب العقرقوفی قال: کنت عند ابی عبداللّه(ع) و معنا ابوبصیر واناس من اهل الجبل یسئلونه عن ذبائح اهل الکتاب، فقال لهم علیه السلام: قد سمعتم ما قال الله تعالی فی کتابه فقالوا له نحب ان تخبرنا فقال: لاتأکلوها.)(طوسی، الاستبصار، ج۴، ص۸۳)
از شعیب عقرقوفی نقل شده که گفته است: در حضور حضرت امام صادق(ع) بودم و ابوبصیر و جمعی از اهالی جبل هم با ما بودند، از حضرت درباره حیوانهایی که اهل کتاب کشتار می کنند، پرسیدند، حضرت فرمود: به حتم آنچه را خدای تعالی در قرآن مجید فرموده است، شنیده اید؟
گفتند: دوست داریم از آن با خبر شویم.
پس فرمود: از آن نخورید.
۴. (عن الحسین الاحمسی عن ابی عبدالله(ع) قال، قال له رجل: اصلحک الله انّ لنا جاراً قصاباً وهو یجئُ بیهودی فیذبح له حتی یشتری منه الیهود فقال: لاتأکل ذبیحته ولاتشترمنه.)(طوسی، الاستبصار، ج۴، ص۸۴)
مردی به امام صادق(ع) گفت: خدا ترا خیر دهد، ما را همسایه قصابی است که مردی یهودی را می آورد تا برای او کشتار کند، تا یهودان از او گوشت بخرند. حضرت فرمود: از گوشت حیوانهایی که آنان کشتار می کنند، نخورید و از گوشت او هم نخرید.
گروه دوم: روا بودن استفاده از گوشت حیوانهای حلال گوشتی که اهل کتاب کشتار می کنند; بدون قید و شرط:
۱. (عن اسماعیل بن عیسی قال: سألت الرضا(ع) عن ذبایح الیهود و النصاری وطعامهم، قال: نعم.)(طوسی، الاستبصار، ج۴، ص۸۹)
راوی می گوید از امام رضا(ع) از حیوانهایی که یهود و نصاری کشتار می کنند و غذاهای آنان پرسیدم، فرمود: بلی. ایرادی نیست.
۲. (عن یونس بن بهمن قال: قلت لابی الحسن(ع): اهدی الی قرابة لی نصرانی دجاجاً و فراخاً قد شواها و عمل لی فالوذجة، فآکله؟ قال: لابأس به.)(طوسی، الاستبصار، ج۴، ص۸۹)
ییونس بن بهمن می گوید: به حضرت امام رضا(ع) گفتم: فامیل نصرانی من کباب مرغ و جوجه هدیه می دهد و برای من فالوده درست می کند من هم از آن می خورم.
فرمود: ایرادی نیست.
۳. (عن محمد الحلبی قال: سألت ابا عبدالله(ع) عن ذبیحة اهل الکتاب ونسائهم قال: لابأس به.)(عاملی، وسایل، ج۱۶، ص۲۸۹، ح۳۴)
محمد حلبی نقل می کند: از حضرت امام صادق(ع) درباره حیوانهای حلال گوشتی که اهل کتاب کشتار می کنند و ازدواج با زنان آنان پرسیدم.
حضرت فرمود: ایرادی نیست.
۴. (عن عبدالملک بن عمرو قال: قلت لابی عبدالله(ع): ما تقول فی ذبائح النصاری؟ فقال: لابأس بها، قلت:فانهم یذکرون علیها المسیح فقال: انما ارادوا بالمسیح الله.)(عاملی، وسایل، ج۱۶، ص۲۸۹، ح۳۵)
عبدالملک بن عمرو می گوید: نظر حضرت امام صادق(ع) را درباره چهار پایانی که نصاری کشتار می کنند، پرسیدم، فرمود اشکالی ندارد. گفتم آنان اسم مسیح را هنگام کشتن حیوان، به زبان می آورند. فرمود: آنان از واژه مسیح، خدا را اراده می کنند.
۵. (عن بشیر بن ابی غیلان الشیبانی قال: سألت ابا عبدالله(ع) عن ذبائح الیهود والنصاری والنصاب، قال: فلوّی شدقه وقال: کلها الی یوم ما.)(طوسی،الاستبصار، ج۴، ص۸۷)
ابی غیلان شیبانی می گوید: از حضرت امام جعفر صادق(ع) درباره چهار پایانی که یهود و نصاری و ناصبیان کشتار می کنند، پرسیدم.
حضرت چهره درهم کشید و فرمود بخور تا روزگاری.
۶. (عن جمیل و محمد بن حمران، أنّهما سألا ابا عبدالله(ع)، عن ذبایح الیهود والنصاری والمجوس، فقال: کل، فقال بعضهم انهم لایسمّون، فقال: فان حضرتموهم فلم یسمّوا فلاتأکلوا، وقال: اذا غاب فکل.)(طوسی،الاستبصار، ج۴، ص۸۵)
از جمیل و محمد بن حمران نقل شده که آنها از حضرت امام جعفر صادق(ع) درباره گوشت حیوانهای حلال گوشتی که یهود و نصاری و مجوس، کشتار می کنند، پرسیدند.
حضرت فرمود: بخورید.
شماری گفتند: آنان نام خدا را هنگام کشتن حیوان نمی برند.
فرمود: اگر شما حاضر بودید و نام خدا را نبردند نخورید، ولی اگر در غیاب شما بود، بخورید.
۷. در کنزالعمال آمده است: از حضرت رسول(ص) درباره حیوانهای حلال گوشتی که نصاری کشتار می کنند، پرسیده شد.
حضرت فرمود: اگر شما نمی خورید، به من بدهید تا بخورم.(مجله فقه، ج۱، ص۱۹۸؛ عابدینی، به نقل از کنز العمال، ج۶، ص۲۶۵، ح۱۵۶۲۶)
۸. در مغنی روایت شده است: پیامبر اکرم(ص) به گروهی از مسلمانان فرمود:
(هنگامی که به سرزمین فارس فرود آمدید و گوشت خریدید، اگر از یهود و نصاراست بخورید و اگر از گوشت حیوانهایی است که مجوس کشتار کرده اند، نخورید.)(عابدینی، به نقل ازالمغنی، ج۱۱، ص۳۸)
گروه سوم: حلال بودن گوشت حیوانهای حلال گوشتی که اهل کتاب و حتی مشرکان، کشتار کرده اند به شرط شنیدن نام خدا
۱. (عن حمران، قال: سمعت ابا جعفر(ع) یقول فی ذبیحة الناصب والیهودی والنصرانی لاتأکل ذبیحته حتی تسمعه یذکر اسم الله، قلت المجوسی؟ فقال: نعم اذا سمعته یذکر اسم الله، اما سمعت قول الله تعالی (ولاتأکلوا مما لم یذکر اسم الله علیه.)(طوسی،الاستبصار، ج۴، ص۸۴)
حمران می گوید: از حضرت امام محمد باقر(ع) شنیدم درباره حیوانهای حلال گوشت کشته شده به دست ناصبیان و یهود و نصارا .
فرمود: از گوشت حیوانهایی که آنان کشته اند، نخورید، مگر این که از آنان نام خدا را بشنوید.
گفتم مجوسی هم؟
فرمود: بلی، اگر نام خدا را ببرد. آیا نشنیده ای قول خداوند متعال را که می فرماید: نخورید از آنچه که بدان نام خدا جاری نشده است.
۲. (عن محمد بن مسلم عن ابی جعفر(ع) قال: کل ذبیحة المشرک اذا ذکر اسم الله علیه وانت تسمع، ولاتأکل ذبیحة نصاری العرب.)(طوسی،الاستبصار، ج۴، ص۸۵)
محمد بن مسلم از امام باقر(ع) نقل می کند که فرمود: از گوشت حیوانی که مشرک می کشد، زمانی که نام خدا را در هنگام کشتار شنیدی، بخور، امّا از گوشت حیوانی که نصارای عرب می کشد، استفاده نکن!
۳. (عن حریز، عن ابی عبدالله(ع) و زراره عن ابی جعفر(ع) انهما قالا: فی ذبائح اهل الکتاب، فاذا شهدتموهم وقد سمّوا اسم الله فکلوا ذبائحهم، و ان لم تشهد هم فلاتأکل، وان اتاک رجل مسلمٌ فاخبرک انهم سمّوا فکل.)(طوسی،الاستبصار، ج۴، ص۸۶)
حریز از امام صادق(ع) و زراره از امام باقر(ع) روایت می کنند که فرمودند: از گوشت حیوانهایی که اهل کتاب سر آن را بریده اند، زمانی که شاهد ذکر نام خدا بودید، بخورید، و اگر شاهد قضیه نبودید، نخورید. و اگر مسلمانی شما را از بردن نام خدا آگاه ساخت، آن وقت هم بخورید.
گروه چهارم: ستودن پرهیزکننده از گوشت حیوانی که اهل کتاب، سر آن را بریده است:
(عن حسن بن عبدالله قال: اصطحب المعلی بن خنیس و ابن ابی یعفور فی سفر فأکل احدهما ذبیحة الیهودی وابی اکلها الآخر، فاجتمعا عند ابی عبدالله(ع) فاخبراه، فقال: ایکما الذی اباه؟ فقال: انا، فقال احسنت.)(طوسی،الاستبصار، ج۴، ص۸۲)
در مسافرتی که معلی بن خنیس و ابن ابی یعفور همراه بودند، یکی از گوشت حیوانی که اهل کتاب، آن را کشته بود، خورده بود و دیگری پرهیز کرده بود. حضور حضرت امام جعفر صادق(ع) رسیده و ایشان را از موضوع آگاه کردند.
حضرت فرمود: کدام یک نخوردید؟ یکی گفت من. فرمود: تو کار خوبی کرده ای.
گروم پنجم: بازداشتن از خوردنِ گوشت حیوانهایی که شماری از گروه های اهل کتاب، کشتار می کنند:
۱. (عن ابی بصیر قال: قال لی ابوعبدالله(ع): لاتأکل من ذبیحة المجوسی، قال وقال: لاتأکل ذبیحة نصاری تغلب فانّهم مشرکوا العرب.)(طوسی،الاستبصار، ج۴، ص۸۲)
ابی بصیر می گوید: امام صادق(ع) به من فرمود: از گوشت حیوانی که مجوسی کشته، نخور، و از گوشت حیوانی که نصارای تغلب نیز کشته نخور; زیرا آنان مشرکان عرب هستند.
۲. قال امیرالمؤمنین(ع): لاتأکلوا ذبیحة نصاری العرب فانّهم لیسوا اهل الکتاب.)(عاملی، وسایل، ج۱۶، ص۸۳؛ عاملی، وسایل، ج۱۶، ص۲۸۶)
حضرت امام علی(ع) فرمود: از گوشت حیوانی که نصارای عرب کشته نخورید; زیرا آنان اهل کتاب نیستند.
گروه ششم: ویژه گردانیدن طعام اهل کتاب به خشکبار:
(علی بن ابراهیم فی تفسیره عن الصادق(ع) فی قوله تعالی: (وطعام الّذین اوتوا الکتاب حلّ لکم) قال عنی بطعامهم ههنا الحبوب والفاکهة غیر الذبائح التی یذبحون فانهم لایذکرون اسم الله علیها ـ ای علی ذبائحهم….)(عاملی، وسایل، ج۱۶، ص۲۹۱)
امام صادق(ع) در تفسیر آیه (وطعام آنان که کتاب داده شده اند، بر شما حلال شده است.)
فرمود: مراد از طعام این جا میوه و خشکبار است، نه گوشت حیوانهایی که آنان سر می برند; زیرا آنان بر حیوانهایی که سر می برند، نام خدا را نمی برند.
گروه هفتم: ویژه گردانیدن کشتار شرعی حیوان به مسلمان:
(عن قتیبة بن الاعشی قال: سألت ابا عبدالله(ع) عن ذبایح الیهود والنصاری فقال: الذبیحة اسم ولایؤمن علی الاسم الاّ مسلم.)(عاملی، وسایل، ج۱۶، ص۲۸۴)
قتیبة بن اعشی می گوید: از حضرت امام صادق(ع) درباره گوشت حیوانهایی که یهود و نصاری کشتار می کنند، پرسیدم، فرمود: سر بریدن حیوان با یاد نام خدا همراه است و به یاد نام خدا، جز مسلمان کسی مؤمن و مورد اعتماد نیست.
گروه هشتمی نیز وجود دارد که تنها ناظر به بازداشتن اهل کتاب از سربریدن حیوان قربانی است که برای پرهیز از به درازا کشیدن سخن و ضرورت نداشتن، از پرداختن به آن، خودداری می ورزیم.
راهیابی جهت حل ناسازگاری در روایات
علمای علم اصول، روایات را به لحاظ حال و چگونگی سلسله راویان، به بخشهای گوناگونی، بخش کرده اند، که گاه به بیش از صدگونه می رسد. اما در بین علمای امامیه، به بخشهای چهارگانه ای بخش شده که به ترتیب اعتبار عبارتند از:
(صحیح)، (حسن)، (موثق)، و (ضعیف) مشهور به (اصول اربعه). سپس شهید ثانی و شیخ بهایی، بخش پنجمی را به نام (حدیث قوی) بر بخشهای یاد شده افزوده اند.
علما از آن جا که در کتابهای رجال، شناسنامه ای از راوی حدیثی نیافته اند، تا حالِ او را مورد بررسی قرار دهند، روایت رسیده از جانب وی را (مجهول) نامیده اند.
در منابع معتبر شیعی، بیش از ۷۰ خبر واحد و متواتر، درباره حکم حیوانهایی که اهل کتاب می کشند، جمع آوری و ثبت شده است، که از دیدگاه صاحب نظران و حدیث شناسان، در بین آنها اقسام پنجگانه حدیث: صحیح، حسن، موثق، ضعیف و مجهول دیده می شوند.
از آن جایی که پرداختن به بررسیهای انجام گرفته در این باره، در این مقال نمی گنجد و سخن به درازا می کشد، علاقه مندان به این مقوله را به نگارشهایی که به این مقوله پرداخته اند، ارجاع می دهیم.(مجلسی، ملاذ، ص۲۶۱-۲۶۴؛ مجله فقه، ج۶، ص۲۶۰-۲۲۲)
اما در راستای حل ناسازگاری موجود در بین احادیث و امکان جمع آنها، باید گفت: هر کسی از گمان خود راهی پیموده است:
شماری با حکم روا و حلال بودن، با شرط و بدون شرط، از آن خارج شده اند.
شماری، با چنگ زدن به احتمالهایی چون: تقیه، ضرورت و اجماع، از روی احتیاط به حرام بودن آن رسیده اند.
شماری، با توجه به شدت تردید، بدون اعلام نظر، سخن را با (والله اعلم بحقائق الامور) پایان داده اند که در بخشهای بعدی در این باره شرح بیش تری خواهد آمد.
حال، باید دید در هنگامی که با ناسازگاری روایات روبه رو هستیم، چه چاره ای اندیشیده شده است و تکلیف چیست؟ آیا باید هر دو برداشت را نادیده گرفت و به دلخواه عمل کرد؟ آیا باید عمل به احتیاط را برگزید؟ یا که راهکار دیگری وجود دارد؟
شهید مطهری در پاسخ به این پرسش، می نویسند:
(اصولیون ثابت می کنند که اولاً، تا حدی که ممکن است، باید میان روایات مختلف جمع کرد: (الجمع مهما امکن اولی من الطرح) کردن زمانی که ممکن است بهتر از رد کردن است     اگر جمع میان آنها ممکن نشد، باید دید یک طرف بر طرف دیگر از یک لحاظ (مثلاً از حیث اعتبار سند یا از حیث مشهور بودن میان علماء و یا از حیث مخالف تقیه بودن و غیر اینها) رجحان دارد، یا ندارد.
اگر یک طرف رجحان دارد، همان طرف راجح را می گیریم و طرف دیگر را طرح می کنیم و اگر از هر حیث مساوی هستند و رجحانی درکار نیست، مخیریم که به هر کدام بخواهیم عمل کنیم.)(مطهری، آشنایی، ص۲۷)
امّا چنگ زدن به اصل (تعادل و تراجیح) زمانی است که در قرآن نسبت به موضوع حکمی، یا نص روشنی وجود نداشته باشد، مانند این که آیا در رکعت سوم و چهارم نماز، گفتن سبحان الله والحمد لله… یک مرتبه واجب است یا سه مرتبه؟ پس اگر ظواهر آیات قرآنی بر مطلبی دلالت کرد، آن جا دیگر اصل بر (حجیت ظواهر) است، نه روایات!
شهید مطهری در این باره نیز چنین نوشته است:
(در اخبار متواتر وارد شده که پیغمبر اکرم و ائمه اطهار، از این که اخبار و احادیث مجعول پیدا شده و به نام آنان شهرت یافته نالیده و رنج برده اند و برای جلوگیری از آنها، مسأله (عرضه بر قرآن) را طرح کرده اند. فرموده اند که: هر حدیثی که از ما روایت شده بر قرآن عرضه کنید، اگر دیدید مخالف قرآن است، بدانید که ما نگفته ایم، آن را به دیوار بزنید.
پس معلوم می شود برعکس ادعای اخباریین، احادیث (معیار) و (مقیاس) قرآن نیستند، بلکه قرآن معیار و مقیاس اخبار و روایات و احادیث است.)(مطهری، آشنایی، ص۲۵)
حال اگر در مقام عرضه روایات به قرآن، با ناسازگاری ظاهر آیات نیز رو به رو شویم، آن گاه تکلیف چیست؟ و چه باید کرد؟
اصولیان چنین اعلام نظر می کنند:
(هرگاه تعارض بین ظاهر دو آیه از کتاب حاصل می شود، اگر میان آنها عموم و خصوص یا اطلاق و تقیید باشد در صورت امکان، عام بر خاص و مطلق بر مقید حمل می گردد و اگر چنین مناسبتی بین آنها نباشد و یا این که تخصیص و تقیید آنها میسر نگردد، در این صورت، تاریخ نزول هر کدام مؤخّر باشد، ناسخ آن دیگری فرض می گردد. و اگر تاریخ نزول هیچ یک معلوم نباشد، یا تقدّم و تأخّر آنها مشخص نگردد، در این صورت، به ناچار، عمل به تخییر می شود.(رشاد، ص۳۰۰)
روایات در مقام عرضه به قرآن
با توجه به اصول یاد شده، روایات را به ظاهر آیات قرآن عرضه می کنیم. قرآن با بیان آیه (الیوم احلّ لکم الطیبات وطعام الّذین اوتوا الکتاب حلّ لکم) برابر بررسیهای پیشین، با آن دسته از روایات هماهنگی می نماید که در آنها خوردن غذای اهل کتاب: گوشت و حیوانهای حلال گوشت، به شرط نکشتن آنها به نام بتها و خشکبار، بی ایراد دانسته شده است، بنابه دلیلها و نکته هایی که در زیر اشاره می شود:
۱. پیش از این ثابت کردیم، (طعام) در فرهنگ قرآنی، تمام خوراکیها را شامل می شود.
۲. آنچه احتمال حرام بودن آن درصدر اسلام داده می شد، گوشت حیوانهای حلال گوشتی بود که اهل کتاب آنها را سر بریده بودند، نه خشکبار آنها، که دلیلی هم بر حرام بودن آن در ذهن پنداشته نیست. یادآوری، عام (طیبات) در آیه یاد شده و سپس ویژه گردانیدن آن به (طعام) ناظر بر وجود مرز و یا تنگنای خود ساخته یا شرعی بوده است که با نازل شدن آیه، برطرف گردیده است.
۳. در سوره مائده از ابتدا تا آیه یاد شده، شاه بیت پیامها بر مدار گوشتهای حلال و حرام دور می زند، از این روی سیاق آیات و پیوند منطقی بین آنها، جز به حلال بودن گوشت چهارپایان حلال گوشتی که اهل کتاب می کشند دلالت نمی کند.
۴. برابر روایات، سوره مائده، آخرین یا جزء آخرین سوره های قرآنی است که دو سه ماه پیش از رحلت پیامبر(ص)(بحرانی، تفسیر، ج۱، ص۴۳۰)(عن ابی جعفر(ع) قال: قال علی بن ابیطالب(ع): نزلت المائده قبل ان یقبض النبی(ص) بشهرین او ثلثه.)نازل گردیده و احکام آن، ناسخ احکامی است که در آیات دیگر سوره ها، پیش از آن، نازل شده اند.(بحرانی، تفسیر، ج۱، ص۴۳۰)(عن علی(ع) قال: کان القرآن ینسخ بعضه بعضاً وانّها کان یؤخذ من امر رسول الله(ص) بآخره فکان من آخر ما نزل علیه سورة المائده فنسخت ما قبلها و لم ینسخها شیء.)بنابراین، درباره ذبیحه، حکمی درخور استناد است که سوره مائده، بدان به روشنی تأکید ورزیده است و آن عبارت است از:
(حرّمت علیکم… ما اهلّ لغیر الله… وما ذبح علی النّصب.)
حرام شده بر شما، گوشتهای حیوانهایی که به نام غیر خدا، برای بتها سربریده شده باشند.
اهل کتاب در سیره نبوی(ص)
گفتار و شیوه های رفتاری و به عبارتی قول و فعل و تقریر پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) را (سنت) می گویند.
سنت، در اصول فقه حجّت است; یعنی برای صدور حکم مسأله ای در فقه، کافی است ثابت شود که معصوم(ع) درباره آن چگونه عمل کرده و یا در برابر عمل دیگران ،چه واکنش و برخوردی داشته است: خرده گرفته و یا تأیید فرموده است، هر چند که تأیید با سکوت همراه باشد.
خوشبختانه تاریخ اسلام در بردارنده روایات صحیحه متواتری است که در آنها رفتار حضرت رسول اکرم(ص) در برابر حیوانهایی که اهل کتاب سربریده اند، به تصویر کشیده شده است که در زیر به موردهایی اشاره می شود:
۱. (چون رسول خدا(ص) خیبر را گشود و آرام گرفت، زینب دختر حارث (یهودی) شروع به پرس وجو کرد که محمد کدام قسمت گوسفند را بیش تر دوست دارد؟
گفتند: شانه و سر دست را.
زینب بزی را کشت، و سپس زهر کشنده تب آوری را که با مشورت یهود فراهم آورده بود، به تمام گوشت و مخصوصاً شانه و سردست آن زد و آن را مسموم کرد.
چون غروب شد و رسول خدا(ص) به منزل خود آمد، متوجه شد که زینب کنار بارها نشسته است.
از او پرسید: کاری داری؟
او گفت: ای ابوالقاسم! هدیه ای برایت آورده ام.اگر چیزی را به پیامبر(ص) هدیه می کردند از آن می خورد و اگر صدقه بود از آن نمی خوردند.
پیامبر(ص) دستور فرمود تا هدیه او را گرفتند و در برابر آن حضرت نهادند.
آن گاه فرمود: نزدیک بیایید و شام بخورید! یاران آن حضرت که حاضر بودند نشستند و شروع به خوردن کردند.پیامبر(ص) از گوشت بازو خورد و (بِشربن بَراء) هم استخوانی را برداشت. پیامبر از آن احساس لرزشی کردند و بشر هم لرزید.همین که پیامبر و بشر لقمه های خود را خوردند، پیامبر به یاران خود فرمود: از خوردن این گوشت دست بردارید که این بازو به من خبر می دهد که مسموم است.
بشر بن براء گفت: ای رسول خدا، به خدا سوگند که من هم از همین یک لقمه فهمیدم، و علت آن که آن را از دهان خود بیرون نینداختم برای این بود که خوراک شما را ناگوار نسازم و چون شما لقمه خود را خوردید، جان خودم را عزیزتر از جان شما ندیدم.وانگهی امیدوار بودم که این لقمه کشنده نباشد.
بشر بن براء هنوز از جای خود برنخاسته بود که رنگش مانند عبای سیاه شد، و یک سال بیمار بود و نمی توانست حرکت کند، و بعد هم به همین علت مرد و هم گفته اند: بشر بن براء هماندم مرد، و پیامبر(ص) پس از آن سه سال زنده ماند.
رسول خدا(ص) زینب را فراخواند و پرسید: شانه و بازوی گوسفند را مسموم کرده بودی؟
گفت: چه کسی به تو خبر داد؟
فرمود: خود گوشت.
گفت: آری.
پیامبر فرمود: چه چیزی تو را به این کار واداشت؟
گفت: پدر و عمو و همسرم را کشتی و بر قوم من رساندی آنچه رساندی.گفتم اگر پیامبر باشد که خود گوشت به او خبر می دهد که چه کرده ام، و اگر پادشاه باشد از او خلاص می شویم…
پیامبر(ص) دفع زهر     او زیر کتف چپ خود خون گرفت…در اثر همان زهر     از دنیا رفت در حالی که شهید بود.)(مغازی، ج۲، ص۵۱۷؛ ابن هشام، ج۲، ص۳۵۴؛ کلینی، فروع، ج۱، ص۴۰۵؛ ابن اثیر، الکامل، ج۱، ص۵۹۸؛ فروغ ابدیت، ج۲، ص۶۶۴؛ طبرسی، مجمع، ج۹، ص۱۸۴)
اسناد این روایت را بیش تر علماء و مفسران شیعه و سنی پذیرفته و آن را در کتابهای خود آورده اند.
جالب این که علامه طباطبایی نیز برخلاف بحث علمی و انتقادی خود، جهت ثابت کردن حرام بودن گوشت حیوانهایی که اهل کتاب،سر می برند، این روایت را پذیرفته و در تفسیر سوره فتح بدان استناد کرده است.(طباطبائی، المیزان، ج۳۶، ص۱۵۶)
۲. در سیره ابن هشام، ابن اسحاق از عبدالله بن مغفل مزنی نقل می کند:
(اصبتُ من فیء خیبر جراب شحم فاحتملته علی عاتقی الی رحلی و اصحابی… فانطلقت به الی رحلی و اصحابی، فاکلناه)(مجله فقه، ج۶، ص۱۷۸، به نقل از: السیرة النبویه، ج۳، ص۳۵۴)
از غنایم خیبر، یک مشک روغن دنبه به دستم رسید آن را بر دوش گرفتم و به سوی رحل و وسایل     خود و دوستانم حرکت کردم. مسؤول غنیمتها آن را دید و گوشه مشک را گرفته و می کشید و می گفت: بیاور تا بین مسلمانان تقسیم کنیم. گفتم: به خدا قسم نخواهم داد. او شروع به کشیدن مشک کرد.
در این هنگام رسول الله(ص) ما را دید لبخندی زد و به مسؤول غنیمتها فرمود: رهایش کن. او مشک را رها کرد. آن را به رحل و چادر خویش آوردم و با دوستان خود خوردیم.
این دو رویدادی که شرح آن گذشت، در جنگ خیبر رخ داده است که هنوز سوره مائده نازل نشده بود; امّا برخورد عملی پیامبر در این قضایا نشان می دهد که خود رسول خدا(ص) به حلال بودن گوشت حیوانهایی که اهل کتاب، کشتار می کرده اند، قایل بوده است و اصحاب نیز. زیرا حضرت در موردی، خود و اصحابش از گوشت گوسفندی که زن یهودی کشته بود، خوردند و در مورد دیگر، می بیند بر سر مشک روغنی که از آن یهودان خیبر بود، بین رزمنده ای با مسؤول غنیمتها، کشمکش در گرفته،بدون این که ایرادی به چگونگی کشتار آن و ناپاک بودنش در اثر برخورد دست یهودی به آن، بگیرد، با رفتارش ، خوردن آن را بر مسلمان اجازه می دهد.
حال این جا شاید این پرسش به ذهن بگذرد که (آیا در زمان رسول خدا(ص) اهل کتاب در هنگام کشتن حیوان، نام خدا را می برده اند یا نه). تحقیقات نشان می دهد که در اناجیل و کتابهای نصاری، چنین حکمی نیامده و آنان خود، به یاد خدا در هنگام کشتن حیوان باور ندارند، ولی در کتابهای مذهبهای یهودی، ضمن بیان شرطهای کشتن حیوان، یاد نام خدا هم آمده است.
اما این که پای بند به آن هستند یا نه و صرف اعتقاد بدان، بر جاری شدن یاد نام خدا بر آن دلالت و کفایت می کند یا نه؟ جای درنگ دارد!
نشانه های روایی و تاریخی، بیانگر این نکته اند که اهل کتاب، پای بند به یاد نام خدا (حتّی به همان گونه که در کتابهای خود آنان آمده) نبوده و اکنون هم نیستند و از سیره رسول خدا(ص) نیز در خوردن از ذبیحه زن یهودی، بدون پرس و جو از بردن نام خدا بر آن، این احکام قابل استنباط است:
ـ مراد از طعام اهل کتاب در قرآن، هر گونه خوردنیها و خوراکیهای آنان بوده و غذاهای گوشتی آنان را نیز.
ـ یاد نام خدا از ارکان کشتن حیوان نبوده و فراموشی و ندانستن، سبب فساد گوشت حیوانی که بدون یاد و نام خدا کشته شده، نمی گردد.
ـ در صورت غیبت کشنده حیوان، نیازی به پرس جو از این که آیا نام خدا را در هنگام کشتن حیوان برده و یا نبرده، نیست.
چهارپایان کشته شده به دست اهل کتاب، از دیدگاه علمای شیعه
اختلاف روایات در باره حیوانهای حلال گوشت کشته شده به دست اهل کتاب، به اختلاف دیدگاه علمای اسلامی در این باب انجامیده و حجت بودن ظواهر آیات را نیز در هاله ای از ابهام فرو برده است. ما در راستای روشنگری موضوع، ابتدا نظر صحابه و تابعان و سپس آراو دیدگاه های فقیهان و مفسران امامیه را به ترتیب زمان حیات، مرور می کنیم.
۱ . ابن عباس: وی، که پسر عم رسول خدا(ص) و از نخستین مفسران قرآن است. زمانی که از او حکم حیوانهای سر بریده به دست نصارای عرب را می پرسند، پاسخ می دهد: ایرادی ندارد.(شهابی، ج۲، ص۲۱۰)
ابن عباس می گفت:
(قال الله تعالی( و لا تأکلوا مما لم یذکر اسم الله علیه و انه لفسق)ثم استثنی فقال: (و طعام الذین اوتوا الکتاب حل لکم و طعامکم حل لهم) یعنی ذبیحة الیهودی و النصرانی.)(السید سابق، ج۲، ص۲۴)
از صحابه، ابن ابی الدرداء و عبادة بن صامت نیز با او هم عقیده بودند.(السید سابق، ج۲، ص۲۴)
۲. تابعان: مسلمانانی که پبامبر خدا(ص) را درک نکرده اند; اما اصحاب آن حضرت را درک کرده و از آنان پیروی می کرده اند. قول عامه تابعان، در این باره، همان است که ابن عباس گفته است.(شهابی، ج۲، ص۲۱۱؛ طبرسی، مجمع، ذیل تفسیر آیه ۵ سوره مائده)
۳. شیخ صدوق( ۳۰۵به بعد ـ ۳۸۱هـ): وی، در کتاب (المقنع) چنین می نویسد:
(و لا تأکل ذبیحة من لیس علی دینک فی الاسلام و لا تأکل ذبیحة الیهودی و النصرانی و المجوسی الا اذا سمعتهم یذکرون الله علیها فاذا ذکراسم الله فلا بأس باکلها….)(نوری، مستدرک، ج۳، ص۶۹)
چهارپایانی که غیر مسلمانان و همچنین یهودو نصاری و مجوسی، کشته و سر بریده اند، نخور مگر زمانی که شنیدید بر آن نام خدا می برند. پس اگر نام خدا رابردند اشکالی ندارد.
۴. ابن ابی عقیل عمانی( حدود ۲۶۰ ـ ۳۲۹هـ):محدث ، فقیه و متکلم شیعی که عصر غیبت صغری را درک کرده، در کمال روشنی به حلال بودن حیوان سر بریده شده به دست اهل کتاب، فتوا داده است:
(لا بأس بصید الیهودی و النصاری و ذبائحهم)(مجله فقه، شماره۶، ص۱۲۸، به نقل از مختلف الشیعه ۶۷۹)
در صید گوشت چهارپایانی که به دست یهود و نصاری کشته می شوند،اشکالی وجود ندارد.
۵. ابن جنید اسکافی(ف ۳۸۱هـ):
(گوشت حیوانهای سر بریده شده به دست اهل کتاب حلال، ولی مکروه است.)(مجله فقه، شماره۶، ص۱۲۸، به نقل از مختلف الشیعه ۶۷۹)
۶. شیخ مفید(۳۳۶ ـ ۴۱۳هـ): ایشان با اعتقاد به این که اهل کتاب، در هنگام کشتار چهارپایان، نام خدا را نمی برند، به حرام بودن گوشت حیوانهایی که آنان می کشند، فتوا داده است:
(و اصناف الکفار من المشرکین و الیهود و النصاری و الصابئین لایرون التسمیة علی الذبائح فرضاً و لاسنّة فذبائحهم محرمة بمفهوم التنزیل…)(مجله فقه، شماره۶، ص۱۲۸،به نقل از المقنعه ص۵۷۹، ص۵۸۱)
کافران، مشرکان، یهود و نصاری و صابئان، نام خدا را بر حیوانهایی که می کشند، نمی گویند و معتقد به آن نیستند. از این روی، بر اساس آیه قرآنی حیوانهایی که آنان می کشند، حرام می شود.
ییعنی برابر نظر شیخ مفید، با اثبات این که گروه های مشرکان و اهل کتاب بر حیوانهایی که می کشند، نام خدا را می برند، گوشت حیوانهای کشته شده به دست آنان حلال خواهد بود.
۷. سید مرتضی علم الهدی(۳۵۵ ـ ۴۳۶هـ):
(و مما انفردت به الامامیه ان ذبائح اهل الکتاب محرمة…لان الزکاة ما لحقتها … و خالف باقی الفقهاء فی ذلک، دلیلنا علی صحة ما ذکرناه، الاجماع المتردد و ا یضاً قوله تعالی…)(مجله فقه، شماره۶، ص۱۲۸،به نقل از الجوامع الفقهیه ص۱۸۲)
از مسائلی که تنها امامیه گفته اند،حرام بودن گوشت حیوانهایی است که اهل کتاب می کشند; چون که کشتار شرعی به آن تعلق نگرفته است… دلیل ما اجماع و آیه قرآن است که آیه قرآن نص است در این مورد، چون اهل کتاب یاد نام خدا را واجب و حتی مستحب هم نمی دانند.
۸. شیخ طوسی (۳۵۸ ـ ۴۶۰هـ):
(لا تجوز ذبائح اهل الکتاب الیهود و النصاری عند المحصلین من اصحابنا، وقال شذاذ منهم: انه یجوز اکله. و خالف جمیع الفقهاء فی ذلک ـ دلیلنا ـ اجماع الفرقة و اخبارهم و انما یخالف فیها من لا یعتد بقوله من الطائفة و ایضاً قوله تعالی و لا تأکلوا مما لم یذکروا اسم الله علیه هولاء لا یذکرون اسم الله علیها لانهم غیر عارفین بالله….)(طوسی، الخلاف، ج۳، ص۲۴۹)
حیوانهای کشته شده به دست اهل کتاب: یهود و نصاری، نزد دوستان محقق ما جایز نیست. تنها شمار اندکی از آنان جایز دانسته اند، در حالی که جملگی مخالف آن هستند. دلیل ما بر مخالفت، اجماع علمای امامیه و اخبار آنان است. بنابراین، کسانی که غیر از این گفته اند، به بیانشان اعتمادی نیست.
۹. شیخ طبرسی، صاحب مجمع البیان(ف۵۴۸):
(و طعام الذین اوتوا الکتاب حل لکم) اختلف فی الطعام المذکور فی الآیة، فقیل المراد به ذبائح اهل الکتاب عن اکثر المفسرین واکثر الفقهاء و به قال جماعة من اصحابنا….)(طبرسی، مجمع، ج۳، ص۲۵۱)
درباره طعام یاد شده در آیه، اختلاف نظر وجود دارد. بیش تر مفسران و بیش تر فقیهان و شماری از اصحاب ما، بر این باورند که مراد گوشت حیوانهایی است که اهل کتاب کشتار کرده اند.
۱۰. محقق (ف۶۷۶هـ):
(اما الذابح فیشترط فیه الاسلام… و فی الکتابی روایتان، اشهرهما المنع…)(محقق حلی، شرایع، ج۳، ص۲۰۴)
اما از شرطها و ویژگیهای کشنده حیوان مسلمان بودن است… و در اهل کتاب دو نوع روایت وجود دارد، مشهورترین آنها بر پرهیز استوار است.
۱۱. شهید اول(۷۳۴ ـ ۷۸۶هـ):
(و یشترط فی الذابح الاسلام ، او حکمه)(شهید ثانی، الروضة، ج۳، ص۱۴۳)
در کسی که سر حیوان را می برد،اسلام و حکم آن شرط است.
۱۲. فاضل مقداد(ف۸۲۶هـ):
(حمل فقهاء الجمهور قوله(و طعام الذین اوتوا الکتاب )علی عمومه بحیث یدخل فیه الذبائح و غیرهما مما یصیدونه…)(مقداد، کنز، ج۲، ص۳۱۱)
بیش تر فقیهان اهل سنّت، مراد از طعام در آیه … را شامل گونه گون غذاهای اهل کتاب: گوشت حیوانهایی که کشتار می کنند و غیر آن می دانند…اما اصحاب ما آن را به خشکبار و مانند آن حمل کرده اند… اما به نظر من استنباط آنان خالی از اشکال نیست، زیرا خشکبار و همانند آنها از جامدها، خود داخل در طیبات هستند(الیوم احل لکم الطیبات)و به نظر صریح اهل بلاغت، عطف خاص بر عام جایز نیست، مگر این که نکته خاصی یا فضیلتی داشته باشد، مانند عطف جبرئیل و میکائیل بر ملائکه. پس این جا کدام نکته ای، خارج شدن از این اصل روشن و گویا را سبب شده است؟
فاضل مقداد، برابر نظر شهید مطهری که از شاگردان مبرز شهید اول و کتاب (کنز العرفان) او در بین کتابهای آیات الاحکام شیعه و سنی، بهترین یا از بهترین آنهاست،(مطهری، آشنایی، ج۳، ص۳۷۰)پس از بیان پاره ای از انتقادها و اشکالها، چون به نتیجه حرام بودن حیوانهایی که به دست اهل کتاب کشتار می شوند، نمی رسد و برابر سازی مشهور فتاوی را با نظر خود مشکل می یابد، اظهار امیدواری می کند که خداوند این مشکل علمی او را حل کند.(مقداد، کنز، ج۲، ص۳۱۲)
۱۳. شهید ثانی(۹۱۱ ـ ۹۶۶هـ):
(اختلف الاصحاب فی حکم ذبیحة الکتابین… و منشأ الاختلاف، اختلاف الروایات فی ذلک و هی کثیرة من الطرفین فلنذکر اجودها مضافاً الی ظاهر الآیات و الاعتبار…)(شهید ثانی، مسالک، ج۲، ص۲۲۳)
دوستان ما در حکم گوشت حیوانهای سر بریده شده به دست اهل کتاب، اختلاف نظر دارند… و منشأ اختلاف، اختلاف روایات در این باب است که از هر دو طرف هم بسیارند، ما بهترین و معتبرترین آنها را با توجه به ظاهر آیات بیان می کنیم…
ایشان سپس روایات صحیح واردشده در این باب را مورد بحث و بررسی قرار می دهد و برخلاف نظر شماری از فقیهان که از آنها حرام بودن گوشت حیوانهای کشته شده به دست اهل کتاب را استنباط کرده اند، چنین نظر داده است:
(لا دلالة فیها علی التحریم، بل تدلّ علی الحلّ…)(شهید ثانی،مسالک، ص۲۲۴)
در آن دلیل بر حرام بودن نیست، بلکه بر حلال بودن دلالت می کند.
اما شهید ثانی، برخلاف تمام استنباطهایی که کرده و به نتیجه حلال بودن گوشت حیوانهای کشته شده به دست اهل کتاب رسیده است، درمقام اعلام نظر نهایی، به گمان، از ترس حربه های تکفیر و تفسیق،برخلاف نظر تحقیقی خود، می نویسد:
(و علی کل حال فلاخروج لما علیه معظم الاصحاب بل کاد ان یعد من المذهب، مضافاً الی ما ینبغی رعایته من الاحتیاط)(شهید ثانی،مسالک، ص۲۲۵)
به هر حال، چاره ای جز پذیرش نظر علمای بزرگوار نیست، زیرا نزدیک است که بودن گوشت حیوانهای سر بریده شده به دست اهل کتاب     جزء عقاید مذهب شیعه شود. افزون بر این که نگهداشت جانب احتیاط نیز، سزاوار است.
۱۴. محقق اردبیلی (م:۹۹۳ق):وی پس از نقد و بررسی روایات می نویسد:
(همانا مقتضای قاعده اصولی نسبت به آیات و روایات متعارض، جمع به حمل عام بر خاص و مطلق بر مقید است. بی شک دلایل حرمت ذبائح اهل کتاب یا عام است، یا مطلق، پس مقید می شوند به این که اگر آنان تسمیه بگویند حلال است وخورده می شود. این جمع موافق ظواهر آیات از جمله آیه (و لا تأکلوا مما لم یذکر اسم الله علیه) و آیه (کلوا مما…) است.)(اردبیلی، مجمع، ج۱۱، ص۷۸)
۱۵. شیخ بهایی(۹۳۵ ـ ۱۰۳۰ق): رساله مستقلی دارد به نام (حرمة ذبائح اهل الکتاب) که بنا به درخواست شاه عباس کبیر، نگاشته است.او ابتدا نظر شماری از علمای شیعه و سنی را با دلیلها و روایات مطرح شده، آورده و سپس به استنباط خود پرداخته است; امّا برخلاف عنوان رساله اش که بیانگر حرام بودن گوشت چهارپایانی است که اهل کتاب کشتار می کنند، در نتیجه، نسبت به حرام بودن آن تردید کرده، و ضمن پرهیز از فتوا دادن، نظر خود را با جمله (والله اعلم بحقائق الامور) پایان داده است.(بهایی، حرمة، ص۵۴-۵۷)
۱۶. سید علی طباطبائی(۱۱۶۱ ـ ۱۲۳۱ق): وی روایات را در سه گروه دسته بندی کرده و همانند شیخ صدوق، با آن دسته از روایات که ناظر بر حلال بودن حیوانهای حلال گوشت کشته شده به دست اهل کتاب هستند، در صورت شنیدن یاد نام خدا، اظهار گرایش کرده است.(نجفی، جواهر، ج۳۶، ص۸۵؛ طباطبائی، ریاض، ج۲، ص۷۰-۷۱)
۱۷. شیخ محمد حسن نجفی، صاحب جواهر (ف۱۲۶۶ق):وی، با توجه به اجماع مشهور، حیوانی را که اهل کتاب سر بریده باشد، از نوع میته، و حرام دانسته و صدور روایات ناسازگار با این حکم را حمل بر تقیه کرده است.(نجفی، جواهر، ج۳۱، ص۸۶؛ نجفی، جواهر، ج۳۶، ص۸۰)
۱۸. علاّمه طباطبایی(۱۲۸۱ ـ ۱۳۶۰ش):
(پیوند جمله (احلّ لکم الطیبات) به جمله (و طعام الذین اوتوا الکتاب…) گویا از باب منضم کردن چیز قطعی به چیز مشکوک است، تا تردد و اضطراب شنونده را برطرف ساخته،اطمینانی در جانش پدید آورد… گوئیا دلهای مؤمنین پس از آن همه تشدید و سخت گیری کاملی که در معاشرت و آمیزش و ارتباط با اهل کتاب از شرع دیده اند، در باره حلال بودن غذای اهل کتاب قدری دچار اضطراب و تردد است، برای رفع این معنی، جریان حلال بودن (طیبات) به طور کلی را هم بدان ضمیمه ساخته تا بفهمند که غذای آنان هم از نوع سایر (طیبات) حلال است و بدین وسیله ناراحتی و تردیدشان برطرف گشته، دلهایشان آرامش یابد.)(طباطبائی، المیزان، ج۵، ص۱۰ ـ ۶)
صاحب المیزان، پس از بیان تفسیر یاد شده، به بحث(طعام) در قرآن پرداخته و چنین نتیجه گیری می کند:
(این حلیت، شامل آن غذاهایشان که چون گوشت خوک (تذکیه) پذیر نیستند و یا تذکیه پذیرند، ولی آنان تذکیه و ذبح شرعی نکرده اند، مثلاً نام خدا را بر آن نبرده اند و یا سایر شرایط کشتار شرعی را به کار نبسته اند، نخواهد بود…(طباطبائی، المیزان، ج۵، ص۷)و اگر هم کسی از آیه (طعام اهل کتاب برایتان حلال است) بخواهد استفاده کند (چنانکه بعضی فقها چنین گفته اند) باید این حکم حلیت را به صورتی مقید سازیم که بدانیم کشتارشان روی تذکیه اسلامی صحیح بوده…)(طباطبائی، المیزان، ج۵، ص۲۵)
۱۹. شهید سید محمد باقر صدر(۱۳۵۳ ـ ۱۴۰۰ق=۱۳۵۹ش):
(حرمت ذبیحه کافری که تسمیه می گوید، از باب احتیاط است.)(حکیم، منهاج، ج۲، ص۳۵۶)
۲۰. امام خمینی(۱۲۸۵ ـ ۱۳۶۷ش):
(یشترط فی الذابح ان یکون مسلماً او بحکمه… فلا تحل ذبیحة الکافر مشرکاً کان ام غیره، حتی الکتابی علی الاقوی…)(خمینی، تحریر، ج۳، ص۲۵۶)
شرط است کسی که سر حیوان را می برد، مسلمان و یا در حکم آن باشد. حیوان سر بریده شده به دست کافر مشرک، یا غیر او، حتی بنابر اقوی اهل کتاب، حلال نیست.
۲۱ . محمد تقی جعفری(۱۳۰۴ ـ ۱۳۷۶ش):
(بعید نیست که در صورت نام بردن خدا در موقع ذبح، گوشت حلال باشد و شرطیت استقبال قبله برای غیر مسلمانان مقرر نشده باشد.)(جعفری، رسائل، ج۱، ص۴۳)
حیوانهای سر بریده شده به دست اهل کتاب، از دیدگاه مذاهب چهارگانه اهل سنّت
مالکیان:
(انما تحل ذبیحة الکتابی بشروط ثلاثه: الشرط الاول ـ ان لا یهل بها لغیرالله … و اذا ذبحها و لم یذکر علیها اسم الله و لاغیره، فانها تؤکل بدون کراهة، لان التسمیة لیست شرطاً فی الکتابی…
الشرط الثانی ـ ان یذبح الکتابی ما یملک لنفسه ; یحل لکن مع الکراهة علی الراجح الشرط الثالث ـ ان لا یذبح ما ثبت تحریمه علیه فی شریعتنا)(جزیری، ص۲۱)
گوشت حیوانهایی که به دست اهل کتاب سر بریده شده اند، با سه شرط حلال است:
اول این که: به نام غیر خدا کشته نشود… و اگر کشتار کنند و نام خدا یا غیر خدا را بدان نبرند، بدون کراهت، خوردن آن، رواست; زیرا بردن نام خدا در بین اهل کتاب شرط نیست.
دوم این که: کتابی، حیوانی را که خود مالک آن است، بکشد، نه حیوان شخص مسلمان را، هر چند که آن هم حلال است; امّا مکروه است. بنابر قول برتر.
سوم این که: حیوان گلو بریده شده از حیوانهایی نباشد که خوردن آن در شریعت ما حرام است.
حنفیان:
(یشترط لحل ذبیحة الکتابی یهودیاً او نصرانیاً ان لا یهل بها لغیرالله … و یکره اکل ما یذبحونه لکنائسهم)(جزیری، ص۲۱)
شرط حلال بودن حیوانی که به دست کتابی سر بریده شده، چه یهودی و چه نصرانی، این است که به نام غیر خدا کشته نشود… و مکروه است خوردن گوشت حیوانهایی که برای معابدشان کشتار می کنند.
شافعیان:
(ذبیحة اهل الکتاب حلال، سواء ذکروا اسم الله علیه او، لا، شرط ان لا یذکروا علیها اسم غیر الله… و یحرم اکل ما ذبح لکنائسهم)(جزیری، ص۲۳)
حیوانی را که اهل کتاب سر می برد، حلال است،چه نام خدا بر آن برده شود، یا نه; اما باید نام غیر خدا را نبرند… و خوردن آنچه برای عبادت گاه ها کشتار می شود حرام است.
حنبلیان:
(یشترط فی حل ذبیحة الکتابی ان یذکر اسم الله تعالی علیها کالمسلم…)(جزیری، ص۲۳)
حلال بودن گوشت حیوانی را که کتابی سر می برد، بستگی به بردن نام خدا بر آن، همانند مسلمان است… و اگر ندانی که نام خدا را برده، یا نه، حلال است…
شایان یادآوری است که در منابع، درباره نظر ابوبکر و عمر نیز چنین آمده است: ابوبکر بارها می گفت:
(ندمت علی ان لااکون سألت رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ عن ذبائح اهل الکتاب)(نیشابوری، الایضاح، ص۱۶۱؛ نیشابوری، الایضاح، ص۲۰۸؛ نیشابوری، الایضاح، ص۳۲۹)
از این که درباره حیوانهایی که اهل کتاب کشتار می کنند، از رسول خدا(ص) نپرسیده ام، پشیمانم.
و برابر نظر عمر، حیوانهای کشتار شده به دست اهل کتاب، حلال هستند:
(و رویتم ان ذبائح اهل الکتاب حلال….)(نیشابوری، الایضاح، ص۲۰۷)
از آن جایی که اختلاف فتاوی و دیدگاه ها، بویژه در بین اصحاب امامیه، ناشی از وجود روایات گوناگونی است که از معصومان روایت شده، مروری در طبقات روایات نیز ما را در روند تحقیق و نتیجه گیری لازم کمک خواهد کرد، که اینک بدان می پردازیم:
نقش احتمالها و اجماع منقول در آرای فقهی شماری از فقیهان شیعه
شیخ طوسی، که در باروری نخل فقاهت شیعه سنگ تمام گذاشته و دیدگاه های وی، همواره مورد توجه دانشمندان و علمای امامیه بوده ، از نخستین فقیهان شیعه است که در مقام حل ناسازگاری روایات، درباره حیوانهای حلال گوشتی که اهل کتاب، سر می برند، دلیلهایی را احتمال داده است و بیش تر فقیهان پس از وی، به پیروی از وی، یا با استنباط شخصی در بیرون آوردن حکم تحریمی از روایات، به همان دلیلها استناد کرده اند که عبارتند از:
۱. بسیاری روایات.
۲. حمل بر ضرورت.
۳. حمل بر تقیه.
۴. حمل بر اجماع.
بسیاری روایات(طوسی، تهذیب، ج۹، ص۷۰): این جا مراد از بسیاری، تواتر لفظی و معنوی روایات است. در اصطلاح علم الحدیث، خبری که از بسیار کسان نقل شده و به طور معمول هماهنگی آنان بر دروغ، محال است، متواتر گفته می شود. امّا این که وجود چه شماری برای تواتر خبر لازم است؟ واقعیت این است که علمای اصول، شمار روشنی را شرط نکرده اند. شماری چهار گفته اند و شماری دیگر تا هفتاد هم پیش رفته اند. شهید ثانی، تواتر را درهیچ حدیثی ثابت نمی دانند.(مدیر شانه چی، درایة، ص۱۳۳-۱۳۷)
به هر حال، تواتر حدیث، بسته به هر شماری باشد، واقعیت این است که بسیاری اخبار، بیانگر حرام بودن گوشت چهارپایان کشتار شده به دست اهل کتاب، آن جا که مورد مداقه علمای تیزبین واقع شده، ادعای قابل نقد و تردید شناخته شده است. زیرا روایاتی را که شیخ طوسی، یاری کننده و تأیید بر حرام بودن گوشت حیوانهایی که اهل کتاب کشتار کرده اند، دانسته در دیدگاه شهید ثانی مفهوم حلال بودن از آنها استنباط گردیده و به روشنی نوشته است:
(…لا دلالة فیها علی التحریم، بل ربّما تدل علی الحلّ)(شهید ثانی، مسالک، ج۳، ص۲۲۴)
در آن روایات دلالتی بر حرام بودن وجود ندارد، بلکه چه بسا که بر حلال بودن دلالت می کنند.
احتمال می رود که دو مقوله زیر، در برداشت یاد شده از دیدگاه شیخ طوسی بی اثر نبوده است.
نخست این که: شیخ، روایاتی که بازداشته اند قربانی مسلمانان را اهل کتاب بکشد، به جای طرح در احکام حج ، در باب صید و ذباحه آورده و بدان پرداخته است.
دو این که: وی، پاره ای از اخبار ضعیف و پریشان را معیار استنباط فقهی قرار داده است;(مجله فقه، شماره۱۹۶-۱۹۷)زیرا به اعتقاد وی، خبر ضعیفی که مورد عمل مشهور اصحاب بوده، از خبر صحیحی که شهرت عملی نداشته، پیش است.(مدیر شانه چی، ص۳۵)
پیش گرفتن چنین رویه ای از سوی شیخ طوسی، شهید ثانی را برانگیخته که دیدگاه وی را به بوته نقد بگذارد.
(شیخ، چون در کتب فقهیه خود به بعضی اخبار ضعیف عمل نموده و دیگران نیز از وی پیروی کرده اند، گمان شده که عمل به چنین احادیثی ، مشهور است. در صورتی که اصل عمل، به شیخ طوسی برگشت می کند.)(مدیر شانه چی، ص۳۴)
حمل بر ضرورت: قانونهای الهی، در گاه ناگزیری، همواره از قاعده استثناء پیروی می کنند. خداوند متعال در پاره ای از آیات شریفه قرآنی، در لابه لای بیان احکام گوناگون، موارد استثنایی آن را نیز روشن فرموده است.
اعلام حرام بودن پاره ای از خوراکیها، جزء آن دسته از احکام قرآنی است که بدون جدایی افکندن ، جداشده های از حکم نیز، در ادامه آیه بیان گردیده است:
(انّما حرّم علیکم المیتة و الدّم و لحم الخنزیر و ما اهلّ لغیر اللّه، فمن اضطرّ غیر باغ و لا عاد فلا اثم علیه….)(بقره:۱۷۳؛ مائده:۳؛ انعام:۱۴۵؛ نحل:۱۱۵)
همانا بر شما حرام است مردار و خون و گوشت خوک و آنچه به نام جز خدا، کشته باشند. پس هرکس که در نیافت خوراک، بیچاره ماند که نه ستمکار باشد و نه افزون جوی، بر او از خوردن آنها بزهی نیست.
(عن زکریا بن آدم، قال: قال لی ابوالحسن(ع) انی انهاک عن ذبیحة کل من کان علی خلاف الذی انت علیه و اصحابک الا فی وقت الضرورة الیه.)(طوسی، تهذیب، ج۴، ص۸۹؛طوسی، الاستبصار، ج۹، ص۷۰)
زکریابن آدم می گوید: امام رضا(ع) به من فرمود: همانا تو را از حیوانهای کشته شده به دست تمام کسانی که مخالف مذهب تو و اصحاب تو هستند، جز در هنگام ناگزیری، پرهیز می دهم.
شیخ طوسی، این روایت را، که مصداق آن مخالفان با امامت است، به حیوانهای کشته شده به دست اهل کتاب نیز سریان داده، و مفهوم این روایت را به روایات زیادی، که استفاده ازگوشت حیوانهایی که به دست اهل کتاب کشتار شده اند، بی ایراد اعلام کرده اند، گسترش داده و روایات را در صورت درستی آنها حمل بر ضرورت کرده و شرح داده است: در حال ناگزیری میته حلال است، چه رسد به حیوان کشته شده به دست مخالف اسلام:
(و لو سلمت بعد ذلک کله لاحتملت وجهین، احدهما: ان تحملها علی حال ضرورة دون حال الاختیار، لانّ عند الضرورة تحلّ المیتة فکیف ذبیحة من خالف الاسلام…)(طوسی، تهذیب، ج۴، ص۸۹؛طوسی، الاستبصار، ج۹، ص۷۰)
شهید ثانی و شماری دیگر نیز بر عکس شیخ، احتمال وجود ضرورت در شأن صدور روایت را رد کرده و آن را با دلیلهای منطقی مردود شناخته اند.
حمل بر تقیه: شیخ طوسی و به پیروی از او، شماری از فقهای شیعه، در استنباط فقهی خود، زمانی که با بسیاری روایات در باره حلال بودن حیوانهای سر بریده شده به دست اهل کتاب، روبه رو شده و پذیرش آن را در رویارویی با شهرت حرام بودن آن، مشکل یافته، جملگی را حمل بر تقیه کرده است.
برابر نظر آنان، ائمه اطهار(ع) بنا به مصالح اجتماعی و سیاسی جامعه آن روز و حفظ جایگاه برای شیعیان، حکم مسأله را به گونه ای بیان کرده اند که در برابر نظر اهل سنّت و حکومت وقت ناسازگاری و مخالفتی احساس نشود.
(و الوجه الثانی ان یکون هذه الاخبار وردت مورد التقیه لان جمیع من خالفنا یری اباحة ذلک…)(طوسی، تهذیب، ج۴، ص۸۹؛طوسی، الاستبصار، ج۹، ص۷۰)
احتمال دوم این است که این روایات از باب تقیه وارد شده باشند; زیرا تمامی مخالفان ما به مباح بودن گوشت حیوانهای سر بریده شده به دست اهل کتاب، باور دارند.
شهید ثانی و شیخ بهایی، بر این موضوع نیز اشکال کرده و وجود چنین احتمالی را در روایات وارد شده، نپذیرفته اند.
شهید ثانی می نویسد:
(و اما حملها علی التقیه فلا یتم فی جمیعها، لان احداً من العامه لا یشترط فی حل ذبائحهم ان سمعهم ان یذکرون اسم الله علیها، والاخبار الصحیحة التی دلت علی حلّها، علی هذا التقدیر لا یمکن حملها علی التقیه)(شهید ثانی، مسالک، ج۲، ص۲۲۵)
و اما حمل اخبار بر تقیه دلیل مباح بودن گوشت حیوانهایی که اهل کتاب کشتار می کنند، در نظر مذاهب چهارگانه اهل سنت     در همه آنها صدق نمی کند، زیرا یکی از مذهبهای اهل تسنن، شنیدن نام خدا را از کتابی شرط نمی داند، و اخبار صحیحه ای که دلالت بر حلال بودن آن دارد. بنابراین، حمل آنها بر تقیه ممکن نیست.
و شیخ بهائی می نویسد:
(…و به یحصل الجمع بین الروایات المتخالفه فی هذا الباب من دون حاجة الی حمل شیء منها علی التقیه…)(بهایی، حرمة، ص۷۴)
با توجه به این که جمع کردن بین روایات ناسازگار، با در نظر گرفتن موضوع ذکر نام خدا و در هنگام کشتن حیوان، حاصل می گردد; از این روی، نیازی به حمل آنها بر تقیه نیست.
اما صاحب جواهر این استدلال را برنتابیده و نوشته است:
(روشن است که نصوص وارده، نه تنها از باب تقیه بوده است… بلکه بر کسی که خداوند سخن شناسی را روزی او کرده، پوشیده نخواهد بود که این اختلاف روایات جز از موضع تقیه صادر نشده است.(نجفی، جواهر، ج۳۶، ص۸۰-۸۱)
…هرچند که راویانی مانند ابی بصیر و معلی هم که از صاحبان سرّ ائمه بوده اند در آن زمان، متوجه قضیه نشده اند.)(نجفی، جواهر، ج۳۶، ص۸۵)
حال چنین بیانی، این پرسش را به ذهن می آورد: چگونه صاحبان سرّ ائمه در حضور امام جعفر صادق(ع) نظر به خوردن گوشت حیوانی که کتابی سر بریده، می دهند، بدون این که مورد اعتراض حضرتش قرار گیرند،(طوسی، تهذیب، ج۹، ص۶۶، ح۲۸۲)از سرّ تقیه ای بودن حکم غافل می مانند؟ اما بعد از هزار و اندی سال علمایی به کشف آن دست می یابند!
حمل بر اجماع: اتفاق نظر علمای اسلام در یک مسأله را (اجماع) می گویند. اجماع از نظر شیعه، دارای اصالت وارزش استقلالی نیست و تنها زمانی حجت است که کاشف از قول و فعل و تقریر معصوم(ع) باشد. بنابراین:
(تنها اجماع علمای معاصر پیغمبر، یا امام حجت است. پس اگر در زمان ما همه علمای اسلام ، بدون استثناء، بر یک مسأله اجماع کنند به هیچ روی برای علمای زمان بعد حجت نیست.)(مطهری، آشنایی، ج۳، ص۳۶-۳۸؛ محمد رشاد، ص۲۱۷ ـ ۲۲۱)
با این وصف، در حالی که روایت و برداشتهای گوناگون فقهای عصر ائمه اطهار(ع) از قرآن و روایات به اندازه ای بوده که کسانی چون ابوبصیر و معلّی، از اصحاب سرّ ائمه، نظر به حلال بودن گوشت اهل کتاب داشته و خود نیز از آن می خورده اند و فقهای بزرگی چون ابن عقیل، ابن جنید اسکافی و شیخ صدوق، آن را حلال می دانسته و علمایی از پسینیان نیز به اختلافی بودن مسأله اذعان داشته اند، دیگر چه جایی بر اجماع قضیه باقی می گذارد، تا شیخ طوسی در آن اصرار ورزد و اعلام کند:
(دلیلنا اجماع الفرقة و اخبارهم…)
به درستی روشن نیست که اجماع، آن هم اجماع منقول، برخلاف اصالت نداشتن آن در فقه، چرا از چنان جایگاهی برخوردار می شود که فقیهان بزرگ، بیرون رفتن از آن را بسیار دشوار و ناممکن پنداشته اند! البته شاید ترس از برخوردهای ناخوشایند و تکفیر، سبب شده باشد که فقیهان پا را از این اجماع فراتر نگذارند.
زیرا فقیه بزرگی همچون شهید ثانی در بحث استدلالی خود در کتاب (مسالک الافهام) زمانی که بابسیاری روایات صحیحه باب ذبائح اهل کتاب و روایاتی که بیانگر حلال بودن گوشت حیوانهای کشته شده به دست کتابی اند، روبه رو می شود و آنها را برابر با قرآن می یابد و به این نتیجه می رسد که گوشت حیوانهای کشته شده به دست کتابی حلال است، از بیان روشن مطلب پرهیز می کند و با کنایه می نویسد:
(و علی کل حال فلا خروج لمّا علیها معظم الاصحاب، بل کاد ان یعد من المذهب، مضافاً الی ما ینبغی رعایته من الاحتیاط)
به هر حال، چاره ای جز پذیرش نظر علمای بزرگوار نیست. زیرا نزدیک است که بودن گوشت حیوانهای کشته شده به دست اهل کتاب     جزء عقاید مذهب شیعه شود. افزون بر این، شایسته است جانب احتیاط را هم نگهداشت.
صاحب جواهر، زمانی که استدلال علمی و منطقی شهید ثانی را ناسازگار با دیدگاه مشهور و نظر خود می بیند، وی را به خرافه گویی،متهم و از این که موضوع را بسیار شکافته و سخن را به درازا کشانده، ابراز تأسف و شگفتی کرده است.(نجفی، ج۳۶، ص۸۶)
به گمان، شخصیت گرایی، گاه حجابی است که نه انسان را اجازه ورود به حوزه نقد او می دهد و نه نقد دیگران را نسبت به آن شخصیت پذیرفتنی می نماید. در حالی که دیدگاه اجماعی شیخ طوسی و دیگران، اگر بدون توجه به شهرت و نفوذ علمی آنان در بوته نقد قرار گیرد، سستی و بی پایگی خود را خواهند نمود.
محمد تقی جعفری می نویسد:
(گمان نمی رود در این مسأله اجماع قابل توجهی وجود داشته باشد، زیرا اولاً: امثال صدوق و عمانی و اسکافی، مخالف حرمت مطلق ذبیحه اهل کتابند و ثانیاً مدارک موجود به جواز و حرمت فراوان است. لذا جای تمسک به اجماع نمی باشد.)(جعفری، رسائل، ص۴۱)
نتیجه: برآیند سخن در جُستار حاضر این که: خداوند متعال در کتاب شریف قرآن، درباره چهارپایانی که به دست اهل کتاب کشته شده باشند، حجت را تمام و مطالب را به روشنی بیان فرموده است، و سنت پیامبر بزرگوار اسلام هم، بیانگر آن است که نه تنها هنگام استفاده اصحاب از گوشت گوسفند ، گاو و شتری که اهل کتاب آنها را کشته بودند، مخالفتی نکرده، بلکه برابر روایات صحیحه ، خود آن حضرت نیز در خیبر از گوشت گوسفندی که کتابی سر بریده بود، میل فرمود.
امام علی(ع) مردم را تنها از خوردن کشتار نصارای بنی تغلب، به دلیل پذیرش سیاسی مسیحیت و سستی اعتقاد آنان به این آیین، بازداشته است.
در کنار حکم روشن قرآن و سنت پیامبر اسلام(ص) با مجموعه روایاتی از ائمه اطهار(ع) روبه رو بودیم که پاره ای حکم به جواز داده و پاره ای دیگر از آن بازداشته بودند، هر چند از روایاتی ازخوردن بازداشته بودند هم، بیرون کشیدن حکم تحریمی جای درنگ و تردید داشت.
حال اگر بنای فقهی در مورد چیزها، بر اصالة الحلیه گذاشته شده، مگر این که دلیلی بر حرام بودن آنها در قرآن وارد شده باشد، (عن ابی جعفر(ع): (لیس الحرام الا ما حرّم الله فی کتابه… ثم قال: اقرأ هذه الآیه، (قل لا اجد فی ما اوحی الا محرّماً علی طاعم یطعمه…)(عاملی، وسائل، ج۱۶، ص۳۲۷). در مورد حیوانی که کتابی سر بریده، باید به روشنی یادآور شد: دلیل روشنی بر حرام بودن آن نرسیده است. افزون بر این که هر دلیلی در برابر ظاهر آیات قرآنی، محکوم به زوال و طرد شده است.
اما این که مراد ازطعام در آیه (و طعام الذین اوتوا الکتاب حلّ لکم…)با استناد بر خبر واحدی، تأویل بر گندم و مانند آن شده است، گذشته از درستی و نادرستی خبر، باید اذعان داشت که ویژه کردن طعام در خشکبار، نه تنها از دیدگاه اهل لغت پذیرفته نیست، بلکه از شاهدهای قرآنی و سیاق آیات ذکر شده نیز، برداشت چنین مفهومی منطقی نمی نماید.
البته، مشی زاهدانه و تقواپیشگی علما و فقهای شیعه که آنان را در صدور احکام دین، احتیاط پیشه پروریده است از یک سوی و کندی بروز مسائل نوپیدا از دیگر سو، انگیزه ها و عاملهای اثرگذاری بوده اند که احتیاط گرایی و اجماع نگری را در حوزه ها تشدید و بر گسترده محیط آن افزوده بود.
روشن است که در چنین فضا و زمانی، تأویل (طعام) بر خشکبار و دانه ها و توجه به روایات بازدارنده از خوردن گوشت چهارپایانی که اهل کتاب سر بریده اند، آسان و خوشایند بوده و از همه مهم تر این که وبال و عقابی هم به دنبال آن انگاشته نمی شود.
آری. آن گاه که نگارش فقه در حوزه، برا ی حوزه و دست بالا با شعاع دید جغرافیای سرزمینهای شیعی نشین و با افق زمانی هزاره گذشته، پردازش و تدوین شده باشد، تولید محصولی ناکارآمد از آن، چندان هم به دور از انتظار به نظر نمی رسد.
باید توجه داشت که نگارش فقه در هزاره گذشته، برخط مشی های(درون ملی)، (عبادت) و (فردگرایی) استوار بوده، در حالی که امروزه باید بر ساختار مدیریتی، سیاسی و (فراملّی) استوار باشد، تا به آهنگ جدایی از بستر زمان و به خارج شدن ناخواسته و جبری اهل تقلید از دایره احکام فقهی نینجامد.
البته این سخن، نفی کننده پاره ای از ارزشها و احکام ثابت شریعت نبوی(ص) نبوده، که تا کنون جامعه ما مشکلی از قِبَل آن نداشته و نخواهد داشت;بلکه بدین مفهوم است که اگر فقه، امروزه، در همان مدل فقه جواهری، مواد خام و دروندادهای فقهی را از بین مأخذ سرشار قرآن و سنت، برابر با اطلاعات روز و بازخوردها برگزیده باشد، به قطع یافته های پردازش شده ای را برابر با دین و نیازهای بشری عرضه خواهد کرد.
حکم گوشت چهارپایانی که به دست اهل کتاب، کشته می شوند، نمونه ای از آن است که فقیهان، با اثرپذیری از داده پردازی خود، بروندادهای ناسانی را، با مسافت طولانی حرام تا حلال ، پیموده و استنباط کرده اند.
بازاندیشی و تدّبر در آیات و گزاره های دینی، از رهگذر فرایندهای علمی و عقلی که مورد تأکید قرآن مبین است، شفابخش بسیاری از جزم اندیشی ها، و زمینه پالایش بسیاری از دیدگاه های کلیشه ای و سنتی بوده و راه پاسخ گویی به بسیاری از ابهامها را در عرصه های گوناگون اجتماعی، سیاسی فرهنگی و به طور کلی درمناسبات انسانی را هموار کرده و از درگیریها و کشمکشهای دینی به شدت می کاهد.
ما در این جُستار، از چشم انداز قرآن و سنت بدان نگریسته و با درنگ و دقت روی دیدگاه های گوناگون و ناسازگار بدان پرداخته ایم، بدین جا رسیدیم که:
ـ قرآن به حلال بودن گوشت حیوانهای کشتار شده به دست اهل کتاب، به روشنی دلالت دارد.
ـ سنت نبوی، مباح بودن گوشت گوسفند، گاو و شتری را که به دست اهل کتاب کشتار شده باشد، امضا کرده است.
ـ از نظر روایات، وزنه مباح بودن، بر بعد حرام بودن آن سنگینی می کند.
ـ اگر برابر روایات، احکام سوره مائده را ناسخ دیگر احکام قرآنی و فصل الخطاب قرار دهیم، تنها به حرام بودن حیوانهایی قایل خواهیم بود که در هر مسلک و مرامی به نام غیر خدا، یعنی بتها، سر بریده باشند و نه جز آن.
اهل کتاب، ممکن است نام خدا را بر حیوانی که سر می برند، نگویند; اما به نام غیر خدا حیوان را سر نمی برند; زیرا که از وجود چنین فرهنگی مبرا هستند; و از این جاست که قرآن خود آنان را در ذات، پاک و طعام آنان را حلال می شمارد.(مقالات کنگره، ج۱۳، مسائل مستحدثه ص۱۰۲ ـ ۱۲۰)
از فقهای پیشین و پسین امامیه نیز کسانی همچون: شیخ صدوق، محقق اردبیلی، سید علی طباطبائی، شهید صدر و محمد تقی جعفری حیوانهای کشته شده به دست اهل کتاب را در صورت ذکر نام خدا بر آنها پاک و حلال دانسته اند و فقهای دیگری همچون: ابن ابی عقیل عمانی، ابن جنید اسکافی، شیخ طبرسی، شهید ثانی، شیخ بهائی حلال بودن مطلق ذبیحه کتابی را استنباط کرده اند.
منابع:
(۱)قرآن کریم؛
(۲)امام خمینی، صحیفه نور؛
(۳)امام خمینی، تحریرالوسیله، دفتر انتشارات اسلامی، قم؛
(۴)عباسعلی عمید زنجانی، اسلام و حقوق ملل، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، ۱۳۴۶ش، تهران؛
(۵)ابن عبدالله الحسین بن محمد دامغانی (م۴۷۸هـ)، الوجوه و النظائر، قاهره، ۱۴۱۶هـ = ۱۹۹۵، نشر دانشگاه تبریز، تصحیح دکتر اکبر بهروز/ ؛
(۶)جُبیش تفلیسی، وجوه قرآن، دانشگاه تهران، ۱۳۴۰ش؛
(۷)راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، دار الکاتب العربی، بیروت، ۱۳۹۲هـ ق = ۱۹۷۲؛
(۸)شیخ طبرسی، مجمع البیان، دارالمعرفه، چاپ دوم، ۱۴۰۸هـ = ۱۹۸۸؛
(۹)حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، سید ابراهیم میرباقری، فراهانی، بی تا، تهران؛
(۱۰)علامه طباطبائی، المیزان؛
(۱۱)محمود صافی، الجدول فی اعراب القرآن وصرفه وبیانه، دارالرشید، دمشق ـ بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۱هـ = ۱۹۹۰م؛
(۱۲)لغتنامه دهخدا؛
(۱۳)شیخ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، دارالکتب الاسلامیه، تهران؛
(۱۴)محقق اردبیلی، زبدة البیان مؤمنین ۱۳۷۸ش، تهران؛
(۱۵)اردبیلی، مجمع الفائدة والبرهان، به نقل از مجله فرهنگ جهاد، سال سوم، شماره چهارم؛
(۱۶)ابوالقاسم پاینده، نهج الفصاحه، ۱۳۵۶ش، تهران؛
(۱۷)محدث نوری، مستدرک الوسایل، چاپ سه جلدی قطع بزرگ، ۳، ۱۱۱ و چاپ جدید، ۱۶، ۳۷۶؛
(۱۸)ابی عبدالله الحسین بن محمد دامغانی، الوجوه والنظائر، قاهره، ۱۴۱۶هـ = ۱۹۹۵م، دکتر اکبر بهروز۵۲۶/، دانشگاه تبریز، ۱۳۳۶ش؛
(۱۹)کیهان اندیشه، مهر و آبان ۱۳۷۱، ص۶۹؛
(۲۰)حر عاملی، وسایل الشیعه، دار احیاء التراث العربی، بیروت؛
(۲۱)شیخ طوسی، الاستبصار، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۹۰ق؛ تهران؛
(۲۲)شیخ طوسی، الخلاف، اسماعیلیان، قم؛
(۲۳)شیخ طوسی، تهذیب، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم ۱۳۶۴ش، تهران؛
(۲۴)مجله فقه؛
(۲۵)احمد عابدینی، مقاله شرط اسلام در ذبح کننده، به نقل از کنز العمال؛
(۲۶)علامه مجلسی، ملاذ الاخیار، کتابخانه مرعشی نجفی، قم، ۱۴۰۷ق؛
(۲۷)مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی ـ اصول فقه، فقه، صدرا، ۱۳۵۸ش؛ قم؛
(۲۸)محمد رشاد، اصول فقه، اقبال، بی تا، تهران؛
(۲۹)سید هاشم بحرانی، تفسیر البرهان، دارالهادی، بیروت، چاپ چهارم، ۱۴۱۲ هـ = ۱۹۹۲م؛
(۳۰)محمد بن عمر واقعدی مغازی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۲ش، تهران؛
(۳۱)سیره ابن هشام؛
(۳۲)کلینی، فروع کافی؛
(۳۳)ابن اثیر، الکامل فی التاریخ؛
(۳۴)فروغ ابدیت؛
(۳۵)ابن منظور، لسان العرب، نشر ادب الحوزه، قم، ۱۳۶۳ش؛
(۳۶)زجرالاعرجی، حرمة ذبایح اهل الکتاب؛
(۳۷)محمود شهابی، ادوار فقه، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۶۶ش، تهران؛
(۳۸)السید سابق، فقه السنة، مکتبة العصریه، چاپ دوم، ۱۴۲۰هـ = ۲۰۰۰م؛
(۳۹)محقق حلی، شرایع الاسلام؛
(۴۰)شهید ثانی، الروضة البهیه فی اللمعة الدمشقیه، مؤسسه اسماعیلیان، قم، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش؛
(۴۱)شهید ثانی، مسالک الافهام فی شرح شرایع الاسلام، مکتبة بصیرتی، قطع بزرگ، قم؛
(۴۲)فاضل مقداد، کنزالعرفان، مکتبة المرتضویه، ۱۳۴۳ش، تهران؛
(۴۳)مجموعه مقالات کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی؛
(۴۴)شیخ بهایی، حرمة ذبائح اهل الکتاب، مؤسسة الاعلی للمطبوعات، چاپ ۱۴۱۰هـ = ۱۹۹۰م؛
(۴۵)سید علی طباطبائی، ریاض المسائل، به نقل از مقدمه ذبایح اهل کتاب شیخ بهایی، به قلم زهیر اعرجی؛
(۴۶)محسن حکیم، منهاج الصالحین، دارالمعارف للمطبوعات، به نقل از فرهنگ جهاد، سال سوم، شماره چهارم ۸۸/؛
(۴۷)محمد تقی جعفری، رسائل فقهی، کرامت، ۱۳۷۷ش، تهران؛
(۴۸)عبدالرحمن جزیری، الفقه علی المذاهب الاربعه؛
(۴۹)فضل بن شاذان نیشابوری، الایضاح، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۳ش، تهران؛
(۵۰)کاظم مدیر شانه چی، درایة الحدیث، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۶۳، قم؛



جعبه ابزار