آفاق و انفس
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
آفاق و آنْفُس، اصطلاحی در
عرفان و
فلسفه [[|اسلامی]] است.
آفاق جمع اُفُق و به معنی کران، ناحیه، کرانه آسمان، کنار و بر گرد جهان؛ و انفس، جمع نَفْس به معنی ذات:
روح و خود است. در اصطلاح متفکران اسلامی ۲ واژه آفاق و انفس باتوجه به
قرآن در معنای
جهان و
انسان یا ظاهر و باطن یا عالم مادیات و
مجردات به کار رفتهاست، چنانکه عالم آفاقی
کنایه از عالم ظاهر و عالم کبیر و عالم
اجسام است؛ و عالم انفسی اشاره به عالم باطن و عالم صغیر و عالم ارواح است.
سیر در آفاق و انفس، یعنی تفکر در لطایف وجود آدمی و مشاهده دقایق هستی، مطلبی است که به صورتهای مختلف در نوشتههای
دانشمندان اسلامی مطرح شدهاست.
مفسران عامه و خاصه، ضمن تفسیر آیه «سَنُریهِمْ آیاتِنافیالآفاقِ وَفیاَنْفُسِهِمْ» در توجیه دو کلمه آفاق و انفس سخنانی گفتهاند، از آن جمله: ۱. مراد از آیاتِ آفاقی،
افلاک و
ستارگان و
عناصر چهارگانه و موالید سه گانه (
معدن ،
نبات و
حیوان ) است؛ و مقصود از آیات انفسی، کیفیت تکوین چنین است در
رحم و نحوه پدید آمدن اعضاء و اندامهای شگفتانگیز آن؛۲. مقصود از آیاتِ انفسی، اشاره به
فتح مکه است و مراد از آیاتِ آفاقی فتح نواحی اطراف آن؛ ۳. منظور از آیاتِ آفاقی، حوادث
خارق عادتی است که مقارن ظهور
پیامبر اکرم و پس از آن، در خارج از مکه اتفاق افتاد؛ و مقصود از آیاتِ انفسی اشاره به واقعه
شقّالقمر است که در مکه صورت گرفت؛ ۴. آیات آفاقی یعنی «وقایعی که
خدای تعالی را بود در امم گذشته»؛ و ایات انفسی اشارتی است به واقعه
جنگ بدر ؛ ۵. آیاتِ آفاقی یعنی سرنوشت امّتهایی که
انبیای الهی را تکذیب کردند، در مقابل آیاتِ انفسی که وجود خود انسان و مراحل
تکوین و
تکامل اوست از انعقاد
نطفه تا مرحله ادراک و تعقل
ابنسینا در پایان نَمَط چهارم از کتاب اشارات و تنبیهات، ضمن توضیح برهانی که برای اثبات ذات باری و صفات حقیقیه او آوردهاست میگوید: «تأمل کن که چگونه در اثبات مبدءِ اول و یگانگی و پاکی او از
عیب و
نقص ، بیان ما به چیز دیگری جز خود وجود نیاز نداشت و به ملاحظه
مخلوق و فعل او محتاج نشد، اگرچه آن هم بر وجود
واجب تعالی تعالی دلیل است، اما این روش مطمئنتر و شریفتر است و در کتاب الهی،
آیه «سنریهم آیاتنا» به این مطلب اشارتی دارد».
شیخاشراق در باب دوم از رساله یزدان شناخت ـ که درباره معرفت نفس انسانی و چگونگی سعادت و شقاوت آن بحث میکند ـ آفاق و انفس را در معنای انسان و جهان به کار میبرد. به گفته او: کاملترین موجودات آدمی است که او را عالم کوچک خواندهاند «به حکم آنکه حواشی عالم روحانی و جسمانی بر هم زدهاند و نموداری از او با هم آورده؛ و کلام الهی بر این معنی ناطق است: سنریهم آیاتنا».
نیز در کتاب الواح عمادی، پس از ذکر آیه ۲۱ سوره ۵۱ (الذّاریات) و آیه ۵۳ سوره ۴۱ (فصلت)، مینویسد: «این چند آیه اشارت میکند که عجایب عالم علوی در عالم کوچک که انسان است، تعبیه شدهاست».
بابا افضل کاشانی، در رساله جاوداننامه، مراتب آیات و نشانههای الهی را در جهان هستی، به «
گنج خانهای»
تشبیه میکند که کلید آن خودشناسی است. به گفته او: «شناخت هر چیزی پس از شناخت هر چیزی پس از شناخت خود تواند بود، چه از مخلوقات هیچ چیز آن کمال ندارد که مردم».
وی سپس ضمن اشاره به آیه ۵۳ سوره ۴۱ و استشهاد به آیه ۲۱ سوره ۵۱، از «علمِ آیاتِ آفاق و انفس» نام میبرد و مینویسد: «ناچار به آیات آفاق و انفس مردم را به لقای خداوند تعالی باید خواند تا محجوب نمانند. پس به آیات بباید نگریست تا بدانی و بشناسی و از الحاد و تعطیل بری شوی؛ و چون بدانستی و بشناختی، آیات و علامات را فرو باید گذاشت تا
مشرک نباشی».
نکتهای که افضلالدین در پایانِ سخن خود بر آن تأکید میکند، این است که پس از شناخت بدایع
خلقت و تأمل در مصنوعات الهی و گشوده شدن دیده بصیرت، اگر آدمی از آیات و نشانهها روی برنتابد اندیشه خود را در وجود باری و وحدانیت و قیومیت او متمرکز نسازد، به ورطه
شرک و الحاد میافتد.
صدرالدین شیرازی در مقدمه
اسفار ، سلوک عارفان و سیر آفاقی و انفسی اولیاءالله را به ۴ سفر معنوی مانند میکند: ۱. سفر از خلق به سوی حق؛ ۲. سفر در حق همراه حق؛ ۳. سفر از حق به سوی خلق همراه حق؛ ۴. سفر در خلق همراه حق.
در توضیح این مراحل، شارحان سخنان
صدرالمتألهین گفتهاند: در اصطلاح اهل یقین، سفر عبارت از سیر و سیاحتی است که آغاز آن عالم طبیعت و پایان آن فناءفیالله و بقاء بالله است. مرحله اول این سلوک، سفری است از خلق به سوی حق، یعنی سیر از کثرت به وحدت و از ظاهر به باطن. در طی این سفر، به تدریج تعبّنات موهوم و کثرات اعتباری از نظر سالک محو میشود تا بدانجا که «وحدت حقّه حقیقیه» را در هر چیز جلوه گر میبیند. آنگاه که هستی سالک در هستی حق فانی شد و وجودش وجودی حقانی گردید، سفر اول به پایان میرسد. حکیم الهی نیز با تدمل در آفاق و انفس و مشاهده آیات سبحانی و اتقان نظام هستی، از اثار قدرت و حکمت خداوند بر وجود او استدلال میکند و بر اسماء و صفات وی استشهاد میورزد. مرحله دوم سلوک، سفر در حق است همراه حق. مقصود ا این سفر، سیر سالک در عالم اسماء و صفات الهی است. سالک اندک اندک در دریای جلال و جمال الهی فرو میرود، پردهها برداشته میشود و هریک از موجودات به عنوان مظهری از مظاهر اسماء و صفات خداوند جلوه گر میشود. این سفر، سفری است در حق، زیرا در این
سفر ، سالک متحقق به حقیقت حق میشود و «در صُوَرِ جمیع موجودات، به دیده حق، مشاهده حق» میکند.
حکیم الهی نیز از تأمل در وجود حق به وجوب وجود او پی میبرد و از وجوب وجود، بر وجدانیت واجب استدلال میکند و به تدریج
علم ،
قدرت ،
حیات ،
اراده ،
سمع و
بصر و دیگر اوصاف کمال و نُعوت جمال و جلال خداوند را در مییابد. مرحله سوم، سیر سالک است ا حق به سوی خلق همراه حق. از انجا که سالک پس از گذشتن از کثرات موهوم صوری و معنوی و فانی شدن در حق، از خود تعیّنی ندارد، بنابراین سفر او سفری همراه حق است. در این سفر، سالک عارف خود مظهر اسماء و صفات الهی میشود تا بدان جا که دانش او جلوه
دانش حق و قدرتش مظهر قدرت حق و ارادهاش ناشی از مشیّت حق میشود، یعنی به او میشنود، به او میبیند، به او میگوید و به او حرکت میکند. حکیم الهی نیز در این مرحله پس از معرفت اسماء و صفات و لوازم آنها، از مقام وحدت به عالم کثرت باز میآید تا چگونگی صدور موجودات و پیدایش کثرات و تعیّنات را دریابد و از مجالی تجلّیات حق و مراتب ظهور نورالهی، یعنی عالم جبروت، ملکوت و ناسوت (عقول، نفوس و اجسام) آگاه گردد. مرحله چهارم، سیری است در خلق همراه حق. در این مرحله سالک عارف، کثرات را در وحدت و وحدت را در کثرت میبیند و به مقام خلیفهاللّهی نایل میشود و با شناختن موجبات
سعادت و
شقاوت آدمی، قابلیت
هدایت و
تربیت دیگران را پیدا میکند. چنین کسی اگر از جانب حق مأمور ارشاد خلق به سر منزل سعادت گردد، صاحب
نبوّت تشریعی است.
در نظر
عارفان ، آفاق دو کتابند که باید رموز هستی را در آنها خواند: کتاب انفس که «تمامت آیات صفات و اماءالهی در آن مکتوب است: و کتاب آفاق که تفصیل کتاب انفس است.
عارف بر آن است که از یک سو از خودشناسی به خداشناسی برسد و از سوی دیگر «به نظر اعتبار نگاه در افلاک و انجم و اختلاف سیر و اشکال ایشان» کند تا کمال قدرت الهی و حکم و تدبر او را در نظام متقن عالم مشاهده کند و این معنی «سبب ارتقاء وی بر مدارج کمال گردد».
در نوشتههای صوفیانه، گاهی مقصود از سیر آفاقی و انفسی، سفر
روح است در حوزه محسوسات و عالم مجرّدات؛ چنانکه سنایی در منظومه سیرالعبادالیالمعاد بیان داشتهاست. گاهی نیز منظور از آن، مطالعه در کتاب وجود خویش است و «سفر در موجودات». از یک جهت میتوان گفت که سیر انفسی، سفری است در خود که طیّ آن، سالک به مدد عشق و هدایت
پیر ، از
بیابانهای حرص ،
بخل ،
غضب و
شهوت میگذرد و
کوههای کبر و
حسادت و حقد را در مینوردد تا از مرحله حیوانی به مرتبه
فرشتگی برسد. از جهت دیگر، مراد از سیر انفسی، سیر سالک در مراتب نفس آدمی است چنانکه
شمسالدین محمدکرمانی در منظومه
مصباحالارواح بیان کردهاست. مرحله اول این سفر، سیر در شهر
نفس امّاره است و پس از آن، دیداری از شهر
نفس لوّامه . سالک به سفر خود ادامه میدهد تا به شهر نفس مطمئنه برسد که شهری خوش است و دیار حکمت و خردمندی. با گذشتن از این مرحله، سوادِ شهرِ نفسِ راضیه پدیدار میشود و پس از عبور از شهر نفس مرضیه، سرانجام سالک به مقصد نهایی سلوک که فنا و بقاست نایل میشود، آنجا که «فقیر مطلق» میشود و «توانگر به حق» میگردد.
شیخ محمودشبستری آفاق و انفس را
مترادف با عالم صغیر و کبیر با انسان و
جهان به کار بردهاست. باب ششم رساله او «در برابر کردن آفاق و انفس یعنی برابر کردن تن آدمی با عالم» است. وی در باب هفتم، این ۲ واژه را با ظاهر و باطن یا عالم ظاهر و باطن تطبیق میکند و مینویسد: «آنچه حق سبحانه و تعالی فرمود سنریهم آیاتنا، مراد از آفاق، عالم ظاهر یعنی عالم اجسام و مراد از انفس، عالم باطن است یعنی ارواح».
سیر در آفاق و انفس، گاهی به معنی مطالعه در کتاب هستی است و گاهی نیز منظور از آن «سیاحت بلدان» یعنی جهانگردی و مشاهده اقوام و ملل گوناگون و آشنایی با روحیات و آداب و رسوم و معتقدات آنان است. از اینجاست که پیران طریقت مریدان را به سیر و سیاحت تشویق میکردند و معتقد بودند که: «مرد در سفر بر مراد خود ظفر یابد و اهل ظاهر و
باطن و
حق و باطل را فرق کند و
جسم از
جان و
یقین از
گمان امتیاز دهد. دل او آرام گیرد و خاطرش صفا پذیرد و حیرت و تردد از وی برخیزد».
آفاق و انفس، گذشته از معانی مذکور، نام چند رساله و کتاب نیز هست که در همین موضوع نوشته شدهاست، از آن میان: رساله آفاق و انفس از شاهنعمتالله ولی؛ رساله آفاق و انفس منسوب به ناصرخسرو قبادیانی؛ رساله آفاق و انفس از سیداسماعیل مدرس.
(۱) ابوعلیسینا، حسینبنعبدالله، الاشارات والتنبیهات، تهران، مطبعه
الحیدری، ۱۳۷۹ق.
(۲) ابوالفتوح رازی، تفسیر، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی، ۱۴۰۴ق.
(۳) باباافضل کاشانی، محمدبنحسین، مجموعه مصنفات، به کوشش مجتی مینوی و یحیی مهدوی، دانشگاه تهران، ۱۳۳۱ش، ۱/۱۱.
(۴) سنایی، مجدودین آدم، سیرالعبادالیالمعاد، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، دانشگاه تهران، ۱۳۴۸ش.
(۵) سهروردی، شهابالدین، مجموعه آثار فارسی، به کوشش حسین نصر، تهران، انستیتو فرانسه، ۱۳۴۸ش.
(۶) شبستری، محمود، مرآتالمحققین، شیراز، ۱۳۱۷ش، ص۳۶.
(۷) شیروانی، زینالعابدین، بستانالسیاحه، تهران، ۱۳۱۵ق، ص۱۶، ص۱۷.
(۸) صدرالدین شیرازی، محمدبنابراهیم، الاسفارالاربعه، قم، مکتبهالمصطفوی، ۱۴۰۴ق.
(۹) طبرسی، فضلبنحسن، مجمعالبیان، بیروت، العربی.
(۱۰) کرمانی، محمد، مصباحالارواح، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، دانشگاه تهران، ۱۳۴۹ش.
(۱۱) لاهیجی، محمد، مفاتیحالاعجازفیشرح گلشن راز، به کوشش کیوان سمیعی، تهران، ۱۳۳۷ش.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «آفاق و انفس»، شماره۲۶۶.