• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

احترام به علما

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



احترام به علما، یکی از مباحثی است که در قرآن و روایات به آن اشاره شده است. در دین مقدس اسلام و سیره عملی پیامبر و اهل‌بیت همواره بر تکریم علما و دانشمندان دین تاکید شده است.



یکی از ارزش‌های اسلامی در قرآن، «علم و دانش» است.
«... هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ...؛ آیا دانایان و نادانان با هم برابرند؟».
آیا کسانی‌که در تحصیل فضایل و آگاهی‌های مفید و مؤثر در کمال خویش گام بر می‌دارند، با گروهی که از حیات جز خواب و خوراک و... چیزی نمی‌دانند برابرند؟
شکی نیست که برتری و ارجحیت، همانا از آن کسانی است که در راه تحصیل علم گام بر می‌دارند، و ساعت‌هایی را به تعلیم و تعلم سپری می‌سازند و از دیار جهالت ولو چند قدم در شبانه روز به سوی عالم علم و نور، ‌ هجرت می‌کنند:
آن‌را که فضل و دانش و تقوا مسلّم است •••••• هر جا قدم نهد قدش خیر مقدم است
در پیشگاه علم مقامی عظیم نیست •••••• از هر مقام و مرتبه‌ای علم، اعظم است
جاهل اگر چه یافت تقدّم مؤخر است •••••• عالم اگر چه زاد مؤخّر مقدّم است
جاهل به روز فتنه ره خانه گم کند •••••• عالم چراغ جامعه و چشم عالم است


در دین مقدس اسلام و سیره عملی پیامبر و اهل‌بیت همواره بر تکریم علما و دانشمندان دین تاکید شده است. چنانکه امام موسی کاظم (علیه‌السّلام) فرمود: «عَظِّمِ الْعالِم لِعِلمِهِ وَدَعْ مُنازَعَتَهُ؛ عالم را به جهت علمش تعظیم و احترام کن و با او منازعه منما.»
امام علی (علیه‌السّلام) فرمود: «مَنْ وَقَّرَ عالِماً فَقَدْ وَقَّرَ رَبَّهُ؛ کسی‌که به عالمی احترام نماید، به خدا احترام نموده است.»
پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرمود: «اَکْرِمُوا الْعُلَماءَ فَاِنَّهُمْ وَرَثَةُ الْاَنْبِیاءِ فَمَنْ اَکْرَمَهُمْ فَقَدْ اَکْرَمَ اللهَ وَرَسُولَهُ؛ دانشمندان را گرامی دارید که آنها وارثان پیامبرانند و هر که آنان را احترام نماید، خدا و رسولش را احترام نموده است.»


این همه تکریم و احترام نسبت به عالمان در فرهنگ دین، بدین جهت است که آنان انسان‌های متعهد، راهنمای مردم، مخالف بدعت‌ها، پاسدار‌ اندیشه‌های ناب، طرفدار حقوق محرومان، روشن کننده‌ چراغ امید در دل آنان و... هستند وگرنه، این همه تکریم برای کسانی‌که از تعهد و مسئولیت بهره‌ای نبرده‌اند معنا ندارد. کسی که‌ اندک آشنایی با تاریخ حوزه‌ها داشته باشد، می‌داند که تنها عالمان الهی بوده‌اند که از میان مردم برخاسته‌اند و همراه آنان زندگی کرده‌اند و در غم و شادی شریک آنان بوده‌اند و هرجا خطر و دشواری بوده است، ‌خود را سپر بلا نموده و از شرافت و عزت مردم دفاع کرده‌اند. اینها و صدها ویژگی دیگر، زمینه‌ تجلیل و تکریم از علمای صالح و راستین را فراهم نموده است.


چگونه به علما احترام کنیم؟

۴.۱ - تکذیب نکردن آنان

گفته‌ علما را به مجرد اینکه با فکر و عقیده‌ شما جور در نمی‌آید، تکذیب نکنید.
امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: در برابر عالم زیاد نگویید که «قال فُلان و قال فُلان خلافاً لقوله؛ فلان عالم چه فرموده و فلان عالم دیگر چه مطلبی بر خلاف گفته‌ شما فرموده است.»

۴.۲ - خدمت کردن به آنان

علی (علیه‌السّلام) فرمود: «اذا رَاَیْتَ عالِماً فَکُنْ لَه خادِماً؛ ‌اگر عالمی را دیدی به او خدمت کن.

۴.۳ - دیدار و زیارت آنان

پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرمود: «مَنْ زارَ الْعُلَماء فَقَدْ زارَنِی وَ مَن جالَس الْعُلَماء فَقَد جالَسَنِی وَ مَنْ جالَسَنِی فَکَاَنَّما جالس رَبِّی؛ کسی که به دیدن علما برود، گویا به دیدن من آمده و کسی که همنشین علما شود، گویا همنشین من شده و کسی که همنشین من باشد، گویا همنشین خداوند و مانوس با اوست».
و در روایت دیگر، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «زیارت کردن علما نزد خدا محبوب‌تر است از هفتاد حج و عمره‌ مقبول و خداوند هفتاد درجه، مقام زائر علما را بالا می‌برد و رحمتش را بر او نازل می‌کند.»

۴.۴ - شنیدن سخنان آنها

امام باقر (علیه‌السّلام) فرمود: «اذا جَلَسْتَ الی عالِم فَکُنْ عَلی اَنْ تَسْمَعَ احْرص مِنْکَ عَلی ان تَقُول؛ هرگاه با دانشمندی همنشین شدی، سعی کن بیشتر از آنکه سخن بگویی، گوش کنی.»


۱ـ از آیت‌الله وحید بهبهانی؛ آن عالم جلیل‌القدر و مرجع عصر، پرسیدند که چگونه به این مقام رسیده‌ای؟
فرمود: اگر به جایی رسیده‌ام، مرهون احترامی است که برای فقها و علمای اسلام گذاشته‌ام.
[۱۰] سرگذشت‌های ویژه‌ای از زندگی امام خمینی، ج۵، ص۱۶۵.

۲ـ مرحوم آیت‌الله بروجردی؛ در مسجد بالاسر کنار مرقد مطهر حضرت معصومه (علیها‌السّلام) تدریس می‌کردند؛ در یکی از روزها هنگام درس، آقا متوجه شدند که یکی از شاگردان او به قبر حاج شیخ عبدالکریم حائری تکیه داده است، با تندی به او فرمود: آقا به قبر تکیه نکنید، این بزرگان برای اسلام زحمت کشیده‌اند، به آنان احترام بگذارید.
آیت الله بروجردی برای کتب علمی و دینی، احترام بسیاری قایل بودند و می‌فرمودند: «در تمام عمرم در اتاقی که کتب حدیث، حتی دارای یک حدیث باشد نخوابیده‌ام.»
[۱۱] محمدی‌ اشتهاردی، محمد، داستان دوستان، ج۵، ص۲۵۸.


۵.۱ - مجلس مأمون

در یکی از روزها مجلس مباحثه‌ای با حضور مأمون (خلیفه‌ عباسی) و علمای عصر تشکیل شده بود مردی پریشان حال با لباسی کهنه وارد شد و در آخرین صف حضّار نشست. مساله‌ای در مجلس مطرح گردید، آن مرد، جوابی بسیار عالی داد، به طوری‌که توجه عموم به وی جلب شد و تمام علمای مجلس، تحسینش کردند. خلیفه دستور داد او را بالای مجلس در صف علمای بزرگ نشاندند. مساله‌ دیگری طرح شد و همان مرد دوباره بهترین پاسخ را گفت. این‌بار به فرمان مامون او را بالاتر از همه‌ حضار، نزدیک جایگاه خلیفه جای دادند. پس از ساعتی مجلس پایان یافت و علما تدریجاً بازگشتند. مرد ژنده‌پوش نیز از جای برخاست تا برود، خلیفه امر کرد بماند. طولی نکشید که بزم شراب گسترده شد و ساقیان آماده‌ کار شدند. مرد عالم از مشاهده‌ آن وضع، سخت نگران گردید، از جا برخاست و با کسب اجازه آغاز سخن کرد و گفت: «من امروز با پریشانی حال و زشتی صورت و کهنگی لباس در مجمع علما شرکت کردم، عقل ناچیزم مرا از آخر مجلس به صف بزرگان رسانید و سپس مرا به کنار خلیفه‌ مسلمانان رسانید، سزاوار نیست شراب بنوشم و عقلی که باعث ترفیع مقامم گردید از خویشتن جدا سازم، به علاوه من خائفم از اینکه مستی، ‌عنان نفسم را از کفم برباید و مرتکب عمل نامناسبی شوم و در نظر خلیفه‌ مسلمانان خوار گردم. مامون سخنان مرد عالم را شنید و او را از شرکت در مجلس شراب معاف داشت و دستور داد صد درهم به وی دادند.»
[۱۲] عوفی، محمد بن‌ محمد، جوامع الحکایات، ص۳۷۳.


۵.۲ - حکایات اهل‌بیت

۱- در دو گوشه‌ مسجد، دو گروه دور هم حلقه زده و نشسته بودند، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وارد شد و به هر کدام نظری افکند و پرسید: آقایان چه می‌کنند؟ به عرض رسید که یکی از این دو دسته به ذکر خدا و دعا مشغولند و گروه دیگر مشغول مذاکره‌ علمی هستند.
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «هر دو دسته در راه خیر و سعادتند، ولی من به گروهی ملحق می‌شوم که مذاکرات علمی دارند؛ زیرا من مبعوث شده‌ام که مردم را به علم و کمال سوق دهم و سپس به جمع آنها پیوست.».
[۱۳] صحفی، سیدمحمد، تعالیم آسمانی اسلام، ص۴۹.

۲ـ امام صادق (علیه‌السّلام) در مجلسی که بزرگان و سالخوردگان اصحابش حضور داشتند، از هشام بن حکم که جوانتر از همه بود، احترام فراوان به عمل آورد و او را بالاتر از همه نشانید، به خاطر اینکه جوانی عالم و گوینده‌ای توانا بود.
[۱۴] صحفی، سیدمحمد، تعالیم آسمانی اسلام، ص۴۹.

۳ـ یکی از فقهای شیعه بر امام‌ هادی (علیه‌السّلام) وارد گردید، در حالی‌که جمعی از علویین و بنی‌هاشم در محضر امام (علیه‌السّلام) بودند. حضرت به آن عالم احترام نمود و جای خود را به او داد. این کار بر علویین و بنی‌هاشم گران آمد. یکی از آنها نتوانست تحمل کند، به خدمت امام (علیه‌السّلام) رفت و عرض کرد: «یابن رسول الله! آیا شما یک عالم را بر بنی‌هاشم مقدّم می‌داری؟» حضرت فرمود: مگر خداوند در قرآن نفرموده: «... اِذا قیلَ لَکُمْ تَفَسَّحوُا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللهُ لَکُمْ..؛ ‌ای مؤمنان! هرگاه به شما گفته شد که جایی را در مجلس بگشایید، چنین کنید تا خداوند نیز نسبت به شما در کارهایتان گشایش به وجود آورد.»
و بعد فرمود: «... یَرْفَعِ اللهُ الَّذینَ امَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ اُوتُوا العِلْمَ دَرَجاتٍ..؛ خداوند، مؤمنان و عالمان را بر دیگران به درجاتی برتری داده است.» پس چرا ناراحتید از اینکه من یک عالم را به خاطر اینکه خداوند او را بالا برده و عظمت داده برتری داده‌ام؟ این عالم فلان ناصبی را با اقامه‌ دلیل و برهان محکوم کرده است و این فضیلت بزرگی است.»


۱ـ فرزند حضرت آیت‌الله العظمی حائری (رحمةالله) بنیانگذار حوزه‌ علمیه قم، از پدرش نقل کرده که فرمود: توفیقاتی که در زندگی نصیب من شد و در پرتو آنها توانستم حوزه را تشکیل دهم، همه مرهون خدماتی است که به استادم؛ مرحوم سید محمد فشارکی (رحمةالله) کرده‌ام. زمانی ایشان به شدت بیمار شدند و کار بدان‌جا کشید که من مدت شش ماه، برای قضای حاجت ایشان، طشت مهیّا می‌کردم و بدین عمل افتخار می‌کردم.
۲ـ بسیاری از علمای بزرگ هنگام یاد کردن از استاد خود با جمله‌ «روحی فداه» علاقه و محبت عمیق و سرشار خود را به استاد ابراز می‌کردند که در اینجا به چند نمونه از آنها اشاره می‌کنیم:
امام خمینی (قدس‌سره‌الشریف) نسبت به استاد خود آیت‌الله شاه آبادی (رحمةالله) چنین شیوه‌ای داشتند هرگاه به مناسبتی نام او به میان می‌آمد، می‌فرمودند: «شیخ عارف کامل روحی فداه ». و در بیانیه‌ای که به مناسبت شهادت فرزند استادش صادر فرمودند، اظهار داشتند که: «این شهید عزیز! فرزند برومند شیخ بزرگوار ما بود که به حقیقت حقِ حیاتِ روحانی به این جانب داشت که با دست و زبان از عهده‌ شکرش بر نمی‌آیم.»
[۱۸] مختاری، رضا، سیمای فرزانگان، ص۲۶۵.

آیت الله امامی کاشانی می‌فرمودند: «امام خمینی هفت سال دو زانو در درس استاد خود مرحوم شاه آبادی نشست.»
استاد مطهری (رحمةالله)، در آثار خود از علامه (رحمةالله) چنین یاد می‌کند: «حضرت استاد علامه‌ طباطبایی روحی فداه».
۳ـ نقل شده است که میرزا حبیب الله (رحمةالله) وقتی به سوی صحن مطهر امام علی (علیه‌السّلام) ـ می‌رفت تا درس بگوید، وضو می‌گرفت، سوره‌ مبارکه‌ «یس» را در بین راه از حفظ می‌خواند تا به در صحن امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) می‌رسید، خواندن سوره را در کنار آرامگاه استاد خود شیخ انصاری (رحمةالله) به پایان می‌رسانید و ثوابش را به روان استاد خود نثار می‌کرد و از روح آن مرد بزرگ استمداد می‌گرفت تا بهتر و روشن‌تر برای صدها طلبه‌ دانشمند و فاضل، ‌حقایق علمی را ایراد کند.

۶.۱ - داستان سید رضی

در شرح حال سید رضی مؤلف نهج البلاغه، آورده‌اند که بسیار عزیز‌النّفس بود و هدیه‌ هیچ کس ـ حتی هدیه‌ پدرش را نمی‌پذیرفت ـ ولی در داستانی که ذیلاً می‌آید خواهیم دید که او تنها به خاطر گرامی داشت استادش، هدیه‌ او را پذیرفت:
روزی یکی از استادان سید رضی به وی گفت: شنیده‌ام خانه‌ات کوچک است و چنین خانه‌ای سزاوار تو نیست اما من خانه‌ای بزرگ دارم که به تو هدیه می‌کنم.
شریف رضی سر باز زد. استاد دوباره حرفش را تکرار کرد. شریف گفت: من تاکنون هدیه‌ پدرم را هم نپذیرفته‌ام.
استاد پاسخ داد حقی که من بر تو دارم از حق پدرت بزرگ‌تر است؛ زیرا او پدر جسمانی تو است و من پدر روحانی تو هستم.
شریف گفت: خانه را پذیرفتم.

۶.۲ - چند داستان کوتاه

۱- امام خمینی وقتی از تهران به قم مراجعت کردند، ابتدا بر سر قبر استاد خود (مرحوم آیت‌الله حائری) رفتند.
۲ـ شهید ثانی نقل می‌کند که از اسکندر پرسیدند: چرا به معلم خود از پدرت بیشتر احترام می‌کنی؟ او گفت: «به خاطر اینکه معلم سبب زندگی باقی من است و پدر وسیله‌ حیات فانی من است.»
۳ـ شخصی به نام «عبدالرحمان» در مدینه مدتی معلم و آموزگار کودکان و نوجوانان بود. یکی از فرزندان امام حسین (علیه‌السّلام) به نام «جعفر» به مکتب او می‌رفت. معلم آیه‌ شریفه‌ «اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» را به جعفر آموخت. امام حسین به خاطر این آموزش، هزار دینار و هزار حله (پیراهن مرغوب) به آن معلم داد. شخصی از امام پرسید: آیا آن همه پاداش به یک معلم رواست؟
امام حسین (علیه‌السّلام) در پاسخ فرمود: «آنچه که دادم، چگونه برابری می‌کند با ارزش آنچه که او به پسرم (اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ) آموخته است.
[۲۳] محمدی‌ اشتهاردی، محمد، داستان دوستان، ج۱، ص۷۲.


۶.۳ - داستان عمر بن عبدالعزیز

«عمر بن عبدالعزیز» که به خلافت رسید، لعن به حضرت علی (علیه‌السّلام) را که از زمان معاویه مرسوم شده بود، ممنوع کرد.
قبل از او کار به جایی رسیده بود که یک نفر در بیابان نماز خواند و فراموش کرد که بعد از نماز ـ نعوذ‌بالله ـ لعن به امام علی (علیه‌السّلام) کند و بعد یادش آمد، لذا برای کفاره‌ این گناه در همان محل یک مسجد بنا کرد.
به هر حال، عمر بن عبدالعزیز اگر چه فقط شش ماه خلیفه بود، اما جلو حیف و میل‌ها را گرفت، دست اطرافیانش را از بیت‌المال کوتاه کرد و اوضاع به گونه‌ای سامان یافت که در اواخر حکومت او، استاندارها برایش نوشتند دیگر فقیری پیدا نمی‌شود و ذخیره‌ بیت‌المال هم فراوان است، آنها را در چه راهی مصرف کنیم؟ او دستور داد که با آن پول‌ها غلام و کنیز بخرید و آزاد کنید!
خود عمر بن عبدالعزیز می‌گوید: «من اگر کار خوبی انجام داده‌ام به خاطر تربیت صحیح معلم است.»
او می‌گوید: «روزی معلم من دید که بچه‌ها به علی (علیه‌السّلام) ناسزا می‌گویند، وقتی بچه‌ها رفتند، مرا صدا زد و گفت: کسی که از نظر قرآن اهل بهشت است، از کجا فهمیدی که لعن او جایز و لازم است؟».
همین جمله، جرقه‌ای در ذهن من ایجاد کرد و هدایت شدم و اکنون خدا را شکر می‌کنم، سپاسگزارم که موفق شدم این رسم شوم را از جامعه محو کنم.
[۲۴] مجلسی، محمدباقر، داستان ازدواج و تربیت، ص۵۴.
[۲۵] حر عاملی، محمد بن حسن، جهاد با نفس، ج۱، ص۱۸.


۶.۴ - داستان پسر یزید

«یزید بن معاویه» بعد از پدرش فقط سه سال حکومت کرد و در هر سالی هم مرتکب فاجعه‌ای بزرگ شد؛ سال اول، سید الشهداء (علیه‌السّلام) و یارانش را به شهادت رسانید. سال دوم، مردم مدینه را قتل عام نمود و جوی خون به راه‌ انداخت و در سال آخر حکومتش هم، خانه‌ خدا را به آتش کشید.
پس از مرگ یزید، عده‌ای از درباریان به امید ادامه‌ حکومت یزید، دور پسرش را گرفتند و گفتند تو باید جانشین پدر شوی و او نیز پذیرفت. قرار شد همه‌ مردم، در مسجد جمع شوند تا سخنان حاکم جدید را بشنوند. بعد از اجتماع مردم، حاکم جدید مسلمانان یعنی پسر یزید به مسجد آمد و بر بالای منبر رفته و بعد از حمد و ثنای خداوند بر خلاف انتظار حاضران نسبت به پدرش یزید و جدّش معاویه اعتراض کرد و حکومت را حق علی و امام حسن و امام حسین دانست و گفت: «اینک حکومت، حق امام علی ابن الحسین (علیه‌السّلام) است و من نمی‌توانم بار این مسئولیت را تحمل کنم و حق مسلم اولاد پیامبر خدا ـ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ـ را غصب نمایم.»
همهمه‌ در میان جمعیت پیچید و مادرش از میان مجلس زبان به اعتراض گشود و گفت: «ای کاش! لکه‌ خونی بودی و به دنیا نمی‌آمدی تا من چنین روزی را نمی‌دیدم!».
او گفت: «آری، ‌ای کاش! به دنیا نمی‌آمدم تا پسر پدری چون یزید باشم.»
سپس از منبر پایین آمد و به سوی خانه‌اش رفت و از همه دوری جست و آن‌قدر غصه خورد تا در سن ۲۳ سالگی مرد.
بعد از تحقیق و بررسی دریافتند که تربیت صحیح یک معلم صالح، او را این چنین تحت تاثیر قرار داده که به خاطر خدا از همه چیز بگذرد.
[۲۶] مجلسی، محمدباقر، داستان ازدواج و تربیت، ص۵۴.
[۲۷] حر عاملی، محمد بن حسن، جهاد با نفس، ج۱، ص۱۸.



۱. زمر/سوره۳۹، آیه۹.    
۲. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۸، ص۳۰۹.    
۳. آمدی، عبدالواحد بن محمد تمیمی، غرر الحکم، ج۱، ص۶۳۲.    
۴. پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، حدیث ۴۵۰، ج۱، ص ۲۳۸.    
۵. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۳۷.    
۶. محمدی ری‌شهری، محمد، میزان الحکمه، ج۳، ص۲۰۸۵.    
۷. محمدی ری‌شهری، محمد، میزان الحکمه، ج۳، ص۲۰۸۵.    
۸. ابن فهد حلی، احمد بن محمد، عدة‌الداعی، ص۶۶.    
۹. محلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲، ص۴۳، ح۱۱.    
۱۰. سرگذشت‌های ویژه‌ای از زندگی امام خمینی، ج۵، ص۱۶۵.
۱۱. محمدی‌ اشتهاردی، محمد، داستان دوستان، ج۵، ص۲۵۸.
۱۲. عوفی، محمد بن‌ محمد، جوامع الحکایات، ص۳۷۳.
۱۳. صحفی، سیدمحمد، تعالیم آسمانی اسلام، ص۴۹.
۱۴. صحفی، سیدمحمد، تعالیم آسمانی اسلام، ص۴۹.
۱۵. مجادله/سوره۵۸، آیه۱۱.    
۱۶. مجادله/سوره۵۸، آیه۱۱.    
۱۷. طبرسی، فضل بن حسن، احتجاج، ج۲، ص۴۵۵.    
۱۸. مختاری، رضا، سیمای فرزانگان، ص۲۶۵.
۱۹. مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، ص۷۲.    
۲۰. عاملی، زین‌الدین بن علی، منیة‌المرید، ص۲۴۱.    
۲۱. افندی، عبدالله بن عیسی‌، ریاض العلماء، ج۵، ص۸۳.    
۲۲. عاملی، زین‌الدین بن علی، منیة المرید، ص۲۴۱.    
۲۳. محمدی‌ اشتهاردی، محمد، داستان دوستان، ج۱، ص۷۲.
۲۴. مجلسی، محمدباقر، داستان ازدواج و تربیت، ص۵۴.
۲۵. حر عاملی، محمد بن حسن، جهاد با نفس، ج۱، ص۱۸.
۲۶. مجلسی، محمدباقر، داستان ازدواج و تربیت، ص۵۴.
۲۷. حر عاملی، محمد بن حسن، جهاد با نفس، ج۱، ص۱۸.



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «احترام به علما و اساتید»، تاریخ بازیابی ۹۶/۳/۲۱.    



جعبه ابزار