احمد امین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
احمد امین (۱۳۰۴-۱۳۷۳ق)، از اندیشمندان روشنگر و نویسنده بزرگ مصری در
قرن چهاردهم هجری قمری بود.
او با ارائه روششناسی تلفیقی جامعهشناسی تاریخی، قرائتی دوباره از تاریخ اسلام ارائه کرد. نقطه اصلی توجه او
فرهنگ و
جامعه به عنوان یک کلیت بود. وی در این زمینه اقدام به نوشتن کتابهای سلسلهوار
فجر الاسلام،
ضحی الاسلام و
ظهر الاسلام نمود و در آنها تحولات تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی
جهان اسلام از بدو پیدایش را بررسی کرد. به طور کلی وی صاحب دیدگاههای روشنفکرانه در بیشتر آثارش بود. او با دیدی کلنگر به بررسی علل موفقیت و انحطاط جامعه اسلامی در طول تاریخ پرداخت. آثار او اطلاعات جامعی در مورد عقلانیت مسلمانان در طول تاریخ اسلام و تاثیرگذاری و تاثیرپذیری تمدن اسلامی از تمدنهای دیگر (فارس و
روم) ارائه میدهد. در این خصوص او در سلسله کتابهایش تلاش میکند عقلانیت را در تمام
فرقههای اسلامی بررسی کند.
احمد امین در ۱۲
محرم ۱۳۰۴ق/ ۱۱ اکتبر ۱۸۸۶ م در
قاهره به دنیا آمد. در آن زمان چهار سال از اشغال
انگلیس گذشته بود و
مصر روزهای پُرآشوبی را سپری میکرد. پدر وی شیخ ابراهیم مدرّس
الازهر بود و از همان دوران کودکی، شخصاً آموزش احمد را برعهده گرفت و
علوم قرآنی و معارف اسلامی را به وی آموخت.
وی در
۱۳۲۵ق/ ۱۹۰۷ م وارد مدرسه «القضاء الشرعی» شد که یکی از ممتازترین مدارس مصر بود و
محمد عبده همان سال آن را تاسیس کرده بود. او در این مدرسه، به فراگیری
علوم اسلامی و فقهی و ادبیات و تاریخ در کنار علوم جدید همچون جغرافیا، فیزیک، حسابان و هندسه پرداخت. وی در
۱۳۳۰ق/ ۱۹۱۱ م با نمره عالی فارغالتحصیل شد و در همان مدرسه به تدریس اخلاق مشغول شد. مهمترین استفاده او از مدرسه «قضا» آشنایی با عاطف بک برکات ناظر مدرسه بود. شخصیت علمی او تاثیر ویژهای بر امین گذارد و به او آموخت که روششناسی تجزیه و تحلیل دادهها را در قبال
دین به کار برد؛ حتی اگر این دادهها این روش را رد کنند. در این دوره او به یادگیری زبان انگلیسی پرداخت.
احمد به همکاری با بزرگانی چون: طه حسین، احمد الزیات،
مصطفی عبدالرازق و دیگران در چاپ مجله «السفور» پرداخت. او همچنین از نویسندگان برجسته مجله «الرساله» بود این فعالیت ژورنالیستی درهای جدیدی را به روی او گشود و او را قادر ساخت مقالات اجتماعی، فکری و ادبی بنویسد؛ و آنها را در یک کتاب ۱۰ جلدی با عنوان «فیض الخاطر» گردآوری کند. این کتاب شهرت زیادی برای او به ارمغان آورد.
وی از
۱۳۵۱ق/ ۱۹۳۲ م در کسوت قضاوت کار خود را آغاز کرد. تجربه قضاوت به او قدرت دقت و تامل دقیق داد. احمد امین از
۱۳۶۴ق/ ۱۹۴۵ م به دعوت طه حسین به هیئت علمی دانشگاه قاهره پیوست و در دانشکده ادبیات به تدریس «نقد ادبی» مشغول شد. او در این زمان دائرة المعارف عرف و سنتهای مصری را به نگارش درآورد. وی با اینکه مدرک دکترا به دست نیاورده بود اما توانست به دلیل پژوهشهای بسیار به درجه استادیار، استاد و سپس مدیر دانشکده ادبیات در سال (
۱۳۵۸ق/ ۱۹۳۹ م) دست یابد. مدیریت او بر این دانشکده دو سال به طول انجامید، سپس او از این سمت استعفا داد چرا که مدیریت را مانعی مهم در راه کسب علم و پژوهش خود میدانست. او در این زمان جمله مشهوری را همواره تکرار میکرد: «من از استاد کمترم و از مدیر بالاترم».
احمد امین علاوه بر تدریس در دانشگاه از ابتدای تاسیس «کمیته تالیف، ترجمه و نشر» تا زمان مرگ خود به مدت چهل سال بر آن اشراف داشت. این کمیته تاثیر مهمی بر فرهنگ عربی داشت و تولیدات فکری
اروپا را در هر رشته علمی ترجمه میکرد و همچنین ذخایر سنت اسلامی را به صورت مکتوب منتشر میساخت. این کمیته در این مدت حدود ۲۰۰ کتاب از نویسندگان مختلف منتشر کرد. این کمیته همچنین مجله «فرهنگ» را منتشر میساخت. این مجله در سال ۱۹۳۹ ق فعالیت خود را آغاز کرد. امین سردبیری مجله را به عهده داشت و هر هفته مقالهای را در آن منتشر میکرد. این مجله به معرفی جریانهای سیاسی جدید و حمایت از جریان اجتماعی در ادبیات میپرداخت و انتشار آن ۱۴ سال به طول انجامید. او همچنین در مجله مشهور «الرساله» نیز مقاله مینوشت، و مناظرات خود را با متفکران بزرگ دوران خود در آن چاپ میکرد. از آن جمله مناظره و گفتوگوی او با زکی نجیب محمود است که در مقالهای از پژوهش در مورد سنت انتقاد کرده بود و معتقد بود تفکر اروپایی به دلیل برتری از نظر عنصر زمان شایستگی بیشتری برای نشر دارد. امین از این موضع انتقاد میکند و مینویسد: غرب نوزایی و نهضت خود را بر میراث فرهنگ
روم و
یونان بنا کرد. همچنان که خاورشناسان نخستین کسانی بودند که به انتشار سنت پرداختند.
امین در سال
۱۳۵۹ق/ ۱۹۴۰ م عضو «مجمع اللغة العربیه» شد و در آنجا نیز فعالیتهای ادبی فراوانی داشت. پیش از آن نیز او عضویت در مجمع عربی
دمشق در سال ۱۹۲۶ و مجمع علمی
عراق را پذیرفته بود. وی وظیفه فرهنگسرا را ایجاد اصطلاحات و کلمات نمیداند بلکه از نظر او وظیفه این نهاد ایجاد فرهنگ لغت تاریخی ادبی بزرگ است. او همچنین به عضویت شورای عالی دارالکتب در سال ۱۹۳۹ انتخاب شد.
در سال ۱۹۴۵ وی مدیر معاونت فرهنگی وزارت معارف شد و در این معاونت ایده «دانشگاه مردمی» را مطرح کرد. به اعتقاد او مردم حق فراگیری دانش را دارند. او «دانشگاه مردمی» را تاسیس کرد و به این مسئله همواره میبالید و آن را «دختر عزیزم» مینامید. پس از آن او مدیریت بخش فرهنگی اتحادیه عرب را نیز به عهده گرفت.
احمد امین سرانجام در ۲۷
رمضان ۱۳۷۳ق/ ۳۰ مه ۱۹۵۴ م از دنیا رفت.
مهمترین آثار احمد امین عبارتند از: ۱.
فجر الاسلام، ۲.
ضحی الاسلام، ۳.
ظهر الاسلام، ۴.
قصة الادب فی العالم، ۵.
فیض الخاطر، ۶.
یوم الاسلام.
او در کتاب
زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث نیز سیره ده تن از مصلحان جدید در سراسر عالم اسلامی را مورد بررسی قرار میدهد. وی در این کتاب بیوگرافی، نوع اصلاح و فعالیتهای آنها را بررسی کرده است. برخی از آنها مصلح دینی و برخی دیگر مصلح اجتماعی یا سیاسی و یا فرهنگی بودهاند. نامهای آنها عبارت است:
محمد بن عبدالوهاب،
مدحت باشا،
سید جمالالدین اسدآبادی،
سید احمد خان،
سید امیرعلی،
خیرالدین باشا التونسی،
علی باشا مبارک،
عبدالله ندیم،
عبدالرحمن کواکبی، محمد عبده.
در سلسله کتابهای فجر الاسلام، ضحی الاسلام، ظهر الاسلام و یوم الاسلام او سیر تحول عقلانیت در تاریخ اسلام را بررسی و مکاتب و فرقههای گوناگون اسلامی را در این خصوص مورد بررسی قرار میدهد.
برخی از اندیشههای سیاسی احمد امین عبارتند از:
مهمترین دغدغه احمد امین مسئله عقلانیت در کشورهای اسلامی بود. او معتقد بود پیشرفت و تحول در این کشورها تنها با تغییر در عقلانیت و فرهنگ ممکن است. در این زمینه احمد امین در کتابهای فجر الاسلام، ضحی الاسلام و ظهر الاسلام به مطالعه و بررسی سیر تحول عقلانیت نزد مسلمانان میپردازد. در کتاب فجر الاسلام وی به عقلانیت مسلمانان از صدر اسلام تا پایان دوره
امویان میپردازد و گروههای مختلف اسلامی و تفکرات آنها را به نقد و بحث میگذارد.
حتی او به
عصر جاهلیت نیز میپردازد که علم و فرهنگ در آن اهمیتی نداشت. فقدان خواندن و نوشتن در آن جامعه، خود دلیل روشنی بر بیبهره بودن آنان از فرهنگ و دانش بود و آنان از علم و میراث مکتوب، محروم بودند.
او از عصر جاهلیت آغاز و تاثیر فرهنگ فارس و روم بر اعراب در آن دوره را بررسی میکند. همچنانکه
یهودیان و مسیحیانی که به
جزیرةالعرب کوچ کردند و در آنجا سکونت گزیدند نیز در این فرهنگ بیتاثیر نبودند. تمام این عوامل در کنار یکدیگر عقلانیت عربی را در آن دوره شکل داد. همچنانکه بعدها افکار یهودیان بر
تفسیر قرآن توسط برخی فرقهها اثر گذارد. احمد امین در اینباره میگوید: اخبار یهودیانی که
اسلام را پذیرفتند در میان مسلمانان راه یافت و در تفسیر قرآن نیز برای خود جایی باز کرد و مسلمانان تفسیر خود را با آن اخبار تکمیل میکردند و حتی بزرگان
صحابه امثال
ابن عباس نیز از این امر مستثنا نبود.
او شکلگیری عقلانیت را در تاریخ اسلام در دو حوزه بررسی میکند. تاثیری که عقلانیت و فرهنگ اسلامی از دیگران گرفت (کشورهایی که فتح میشدند مثل
ایران و روم) و عوامل داخلی تاثیرگذار بر فرهنگ و عقلانیت.
او عقلانیت
شیعه را به دلیل اختیار باوری، اعتقاد به
مخلوق بودن قرآن،
حسن و قبح عقلی و اینکه
افعال خدا بر اساس علل و اغراض و مصالح میباشد مورد تایید قرار میدهد.
عقلانیتی که امین به دنبال یافتن ردپای از آن در تاریخ جامعه اسلامی است عقلانیتی خردباور و اختیارگرا است که به جامعه اجازه پیشرفت را میدهد و صرفاً مرجعانگار و تقلیدی نیست.
احمد امین در رفتار خود نیز همواره عقلانیتباوری را سرمشق خود قرار داده بود. او با طه حسین و عبدالحمید العبادی استاد تاریخ دانشگاه اسکندریه پروژههای علمی بزرگی را در مورد تاریخ اسلامی تاریخ جنبشهای فلسفی و دینی و همچنین زندگی عقلانی آغاز کرد تا قرائتی خردباورانه و عقلانیتگرا از اسلام ارائه دهد. اگرچه همواره تلاش میکرد تا جانب اعتدال را حفظ کرده در دام سوفسطاگرایی نیفتد.
تلاش احمد امین ارائه یک نظریه تلفیقی و یک تئوری است که هم باید به سنت پایبند باشد و هم روششناسی خردگرایی را در پیش گیرد. این رویکرد او را به جریان نومعتزله و شیعه نزدیک میکند.
احمد امین به عنوان یکی از پیشتازان ورود به عرصه تفکر متجدد، در نگرش خود نسبت به خردگرایی معتزله، از یک طرف آنان را به عنوان مدافعان اسلام ارج مینهد و از طرف دیگر بر این نکته اصرار دارد که آزاداندیشی
معتزله تنها یک مانع را میپذیرد و آن هم فرض پیشینی وجود
خداوند و حدودی است که وحی الهی تعیین مینماید. متکلم با وفاداری به حقیقت تلاش میکند تا دلایلی پیدا کند که صحت باورهای او را ثابت کند.
اما قضیه در مورد فیلسوف فرق میکند. اگرچه فیلسوف همیشه نمیتواند خود را کاملاً از نفوذ گذشته و محیط پیرامون خلاص کند با این حال به اصل عینیت وفادار است و آنرا پایه تحقیق خود قرار میدهد. فیلسوف باورها را کنار میگذارد. به بیانی دیگر «مقام فیلسوف در واقع مقام یک قاضی عادل است».
احمد امین به معتزله به عنوان الگوی یک مسلمان «علمی» و «عینیت» باور توجه دارد:
«آنان به
عقل آزادی عمل دادند تا بدون هیچ محدودیتی تمام مسائل را بررسی نماید... آنان هیچ حوزه خاصی را که مجاز به آزادی عمل نباشند معیّن نکردند و همچنین هیچ قلمروی را هم که در آن مجاز به آزادی عمل نباشند شناسایی نکردند».
با این حال امین خردگرایی متکلمان را به دلیل حفظ اسلام و سنت گذشتگان و بنای علم بر پایه آنها مورد تایید قرار میدهد. امین میگوید این متکلمان خِردگرا بودند که فلسفه یونانی را به اسلام معرفی کردند. از نظر او کلام خردگرا با فلسفه اسلامی در این نکته فرق دارد که کلام به عنوان جزئی از نظام ناب تفکر اسلامی که قابل قیاس با
فقه و علوم بلاغت است رشد کرده است. کلام نتیجه جریان ممتدی است که پرسشهایی را پشت سر هم مطرح میسازد. برخلاف آن، فلسفه همچون محصولی حاضر و آماده از یونانیان تحویل گرفته شده است. فلسفه تنها بدینمعنا اسلامی است که مسلمانان در آن دخیل گشتند و شروحی به نگارش درآوردند:
«بنابراین ما تصدیق میکنیم که کلام اگرچه برخی عناصر
فلسفه یونان را در خود دارد اما یک علم اسلامی است. ولی فلسفهای را که
کِندی و
فارابی و
ابن سینا به آن اشتغال داشتند نمیتوانیم فلسفه اسلامی بخوانیم».
بنابراین اساساً احمد امین فیومی
فلسفه را الگویی برای تحقیقات علمی میداند که هیچ مانعی را نمیپذیرد. این الگو نمونه جذب یکسویه به سمت فرهنگ خارجی بود که با شعار «چیدن و پیوند زدن» وی تطابق نداشت بلکه فقط کاشتن و جایگیر کردن بود و با آرمان
مطلوب او که ترکیب آنها بود مطابقت نداشت. هرچند او در روششناسی ابزار فلسفی را وارد کلام میکند و الگوی تحقیقی را که مقید به عقاید جزمی نیست از فلسفه به کلام منتقل مینماید.
در واقع
علم کلام مورد حمایت امین آمیزهای از شیوههای متکلمان معتزلی و فلاسفه یونانی است.
بیتردید فلاسفه عقاید خود را روی بقایای معتزلی بنا کردند ولی تا زمانی که مطابقت نظرات فلسفی با دین ضرورت نیافت خود را مشغول اسلام نکردند. «فلاسفه با وجود فلسفهای که داشتند همچون نمایندگان یونانی در سرزمین اسلام بودند. فلاسفه کاری با علایق مردم نداشتند و علاقهای هم به زندگی عادی مسلمانانی که در میانشان زندگی میکردند نداشتند؛ مگر زمانی که بحث و منازعهای در میگرفت. از سوی دیگر معتزله خواهان حکومت و اصلاحات بودند و تمایل داشتند که دیگران را هدایت کنند. معتزله به زندگی در حالت انزوا رضایت نداشتند».
بدینسان نوعی انگیزه اخلاقی هم وجود داشت که موجب شد احمد امین معتزله را به فلاسفه ترجیح دهد. در اینباره وی میگوید:
«به همین دلیل من با این نظر موافق نیستم که فلاسفه نقش معتزله را برعهده گرفتند. در واقع فلاسفه هیچگاه سلطه سنتیها را به چالش نکشیدند. فلاسفه خدا را شکر میکردند که آنها را از دست این گروه در امان نگه داشته است. تنها آرزوی فلاسفه این بود که احساس خوشی که نسبت به تفکرات فلسفی خود درباره آخرت داشتند الی الابد پا برجا بماند».
در مقابل، معتزله پیشروی به سوی آینده و تجدید حیات علمی و فرهنگی مسلمانان را تشویق میکردند:
«پس از واقعه محنت یا همان تفتیش عقاید، آرمانهای معتزله نیرو و توان خود را از دست داد و حدود هزار سال مسلمانان زیر نفوذ سنتیها قرار گرفتند. این مسئله تا زمان تجدید حیات فرهنگی معاصر به طول انجامید. این احیای فرهنگی جدید شک و آزمایش را میشناسد که هر دو از روشهای معتزله است، چنانکه در آثار افرادی مانند
نظام و
جاحظ هویداست، به فرمانروایی عقل ایمان دارد، به اختیار و در نتیجه آن به مسئولیت بشر باور دارد و به آزادی بحث و تحقیق احترام میگذارد. در این احیای فرهنگی انسان با آگاهی از هویت شخصی خود زندگی میکند.»
معتزله مفهوم جدید از خداوند رحیمی که به
عدالت عشق میورزد ارائه دادند که همین مسئله روح تحقیق را زنده کرد. امین معتقد است:
«معتزله اندیشه را برانگیختند و آن را به انجام تحقیقات تحریک نمودند و آنرا متوجه مشکلاتی کردند که پیش از آنان هیچ کس به آنها نپرداخته بود. آنان موضوعات بیشماری را در زمینههای کلامی، علوم طبیعی و سیاسی به بحث گذاشتند».
اقدام دیگر احمد امین بررسی رویکرد انسانمدارانه
ابوحیّان توحیدی است. توحیدی از نظر احمد امین نمونه عالی فردی است که به جنبش فرهنگپذیری تعلق داشت. طرفداری احمد امین از خردگرایی از یکسو و پایبندی او به منابع سنت از سوی دیگر برخی را بر آن داشت تا او را در زمره نومعتزلهگرایان و یا متکلمان خِردگرا قرار دهند.
با این حال احمد امین
فردگرایی و هرمنوتیک محض و افراط در خِردگرایی را غیرقابل قبول میداند و قوانین و
عرف را برای ثبات
جامعه لازم میداند. فردگرایی محض روش
سوفسطائیان بود. وی در کتاب قصة الفلسفة الیونانیه که به همراه
زکی نجیب محمود آنرا به نگارش درآورد به تاریخچه فلسفه میپردازد. او در این کتاب سوفسطائیگرایی را دامی بر سر راه عقلانیتباوری و خردگرایی و همچنین هرمنوتیک میداند.
به نوشته احمد امین از ویژگیهای سوفسطائیان میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱. آنها انسان را مقیاس هر چیزی میدانند؛
۲. عقل حکم مطلق را در هر مسئله میتواند بدهد؛
۳. همه باورها و تقالید سنتی و میراث باید به بوته حکم و آزمایش عقلی درآید؛
۴. هرمنوتیکی که فرد را از لحاظ آزادی و استقلال اساس و بنیان هر پیشرفتی میداند؛
۵. آنها هم اثباتگرا بودند و هم ابطالگرا یعنی هم از اثبات سخن استقبال میکردند و هم از ابطال آن.
بنابراین به اعتقاد امین هدف آنها جستوجوی حقیقت نبود بلکه اقناع و تاثیر کلامی بود.
خردگرایی و هرمنوتیک سوفسطائیان سنت را به طور کامل کنار میگذارد. در حوزه سیاست و اخلاق نیز آنها معتقد بودند، ماهیت و طبیعت انسانی است که رفتار را شکل میدهد. بنابراین هر رفتار برای آن شخص درست به شمار میآید و معیار واحدی برای درستی و اشتباهی رفتار وجود ندارد. به دلیل عدم وجود معیار آنها قوانین عام را نیز رد میکنند. آنها معتقدند عدالت عامی وجود ندارد بنابراین قانونی نمیتواند بر پایه عدالت وضع شود. در حالی که بروتاگوراس قوانین را مرحله انتقالی از بربریت به تمدن میداند. در این زمینه مسئله ترسیم حدود فردگرایی و کلگرایی پیش میآید. امین عرف و قانون را ضامن لازم برای حفظ استقرار جامعه میداند و آنرا حدودی در برابر هرمنوتیک میداند.
شیوه احمد امین در بررسی تاریخ اسلام استفاده از روششناسی ترکیبی علوم اجتماعی و تاریخ است. او خود در مقدمه کتاب یوم الاسلام میگوید:
«میخواستم در این کتاب اصول اسلام را در جریان وقایعی که برای آن رخ داد بررسی کنم، چه وقایعی که به ضرر آن بود و چه وقایعی که به نفع آن بود. همچنین تعامل آنرا با دیگر ادیان در دوره غلبه آن و در دوره ضعف آن مورد مطالعه تطبیقی و مقایسهای قرار دهم.»
احمد امین با استفاده از تاریخ سعی در کنترل متغیرها داشت و مسائل جامعهشناختی را در سیر تاریخی آنها مورد بررسی قرار داد. او هدف خود را از این مطالعات اینگونه مطرح میکند. اول: تبیین ذات و اصول اسلام و ویژگیهای تاریخی آن، و دوم: کشف دلایل ضعف امروزی مسلمانان.
به اعتقاد او بسیاری از رهبران اسلامی در جستوجوی دلایل ضعف مسلمانان رنجها بردند اما بهترین راه برای شناخت دلایل ضعف بازگشت به تاریخ است تا رویدادهایی که عامل این ضعف بودند شناسایی شوند.
رویکرد او در این کتاب و دیگر کتابهای مربوط (فجر الاسلام، ضحی الاسلام و ظهر الاسلام) رویکردی هنجاری است و به دنبال شناخت نقاط ضعف و برطرف نمودن آنهاست.
رویکرد جامعهشناختی تاریخیِ صرف وی در مطالعه اسلام انتقاداتی را به دنبال داشت چرا که به اعتقاد متفکرانی چون مطهری، نیاز بود برای بررسی اصول اسلام، او بر علوم دینی نیز تسلط مییافت تا مطالعات او جامعتر شود.
مرتضی مطهری مشکل احمد امین را در توضیح مسئله
جبر و
اختیار عنوان میکند و در خصوص وی مینویسد:
«بعضی از دانشمندانی که در عصر ما زندگی میکردهاند با آنکه از لحاظ طرز تفکر اجتماعی و تجزیه و تحلیل آن مسائل از خود شایستگی نشان میدهند، وقتی که به اینگونه مسائل میرسند هماناندازه دچار سرگیجه میشوند که متکلمان میشدند.»
برای نمونه، احمد امین مصری صاحب کتابهای فجر الاسلام، ضحی الاسلام، ظهر الاسلام و یوم الاسلام را میتوان ذکر کرد. احمد امین در بررسیهای اجتماعی تا حد زیادی از خود شایستگی نشان میدهد، اما در این گونه مسائل همان اندازه ناتوان است که متکلمان ناتوان بودهاند. احمد امین در آخر فجر الاسلام فصلی تحت عنوان جبر و
قدر باز کرده است، اما مجموعاً فهمیده میشود که از نظر او اعتقاد به
تقدیر با عقیده جبر مساوی است.
«احمد امین باور نمیکند که اخبار تقدیر صحتی داشته باشد، همانطوری که نمیتواند باور کند
نهجالبلاغه از
حضرت علی (علیهالسلام) است. البته او از این جهات گناهکار نیست، سرمایه علمی او به او اجازه قبول نمیدهد. اصولاً باید دانست دانشمندی که سرمایهاش منحصر به علوم اجتماعی است، چه اروپایی و چه مصری و چه ایرانی، هرگز قادر نیست با آن سرمایه در تاریخ معارف اسلامی اظهارنظر کند. تاریخنویسان و شرقشناسان اروپایی هر وقت در این مسئله اظهارنظر کردهاند، یا رسماً اسلام را یک دین جبری معرفی کردهاند یا مدعی شدهاند که عقیده قضا و قدر در
قرآن نیست و در صدر اسلام هم نبوده و بعد متکلمان این عقیده را ابداع کردهاند».
انتقاد دیگری که به او وارد میشود سکوت او در مقابل نظام سیاسی و دولت است که به نوعی موجب میشود نظریه اجتماعی فرهنگی او ناقص به نظر آید. او در مورد اصل دولت و خلافت راه سکوت را در پیش گرفته است. به اعتقاد او این مسئله در تعیین دورنمای آینده جامعه اسلامی تاثیری ندارد.
احمد امین معتقد به همکاری و همگرایی منطقهای بود.
احمد امین روند واگرایانه در منطقه را به مشکلات فرهنگی ربط میدهد و نخستین گام در جهت همگرایی را تعدیل سیستمهای آموزشی کشورهای منطقه میداند. در این خصوص او یک بررسی تطبیقی بین روند همگرایی اروپا و منطقه ارائه میدهد و مینویسد: ملتهای اروپایی خطمشی آموزشی و تربیتی خود را مشخص نموده و اهداف خود را برگزیدهاند. آنها در این خط مشی ترسیم شده خود تنها با مشکلاتی مانند همگانی کردن آموزش، گسترش فرهنگ و اصلاح روشهای آموزشی روبهرو هستند. اما مشکلات ملتهای منطقه بیشتر و پیچیدهتر از این است. زیرا تاکنون هیچ چهارچوب و برنامه مشخصی جهت آموزش و تربیت فرزندان خود ندارند و هنوز به تعریف مشخصی از تربیت دست پیدا نکردهاند که با اهداف و آرمانهای آن هماهنگ و منطبق باشد.
همچنان که اشاره شد وی روند همگرایی در منطقه را از آموزش و پرورش آغاز میکند و معتقد است گام اول اقدام فرهنگی است. او در این راستا تاکید میکند اهداف آموزش و تربیت باید به دقت تعریف شوند و شیوه آموزش مطابق با ویژگیهای جوامع تعیین و شفافسازی شود.
مانع دیگری که احمد امین در راه همگرایی منطقهای میبیند، مسئله
سنت و ریشه فرهنگی است. ملتهای اروپایی و آمریکایی نوع
تمدن و
فرهنگ خویش را مشخص ساختهاند. به رغم تفاوت زبان آنها فرهنگ و تمدن یونانی و رومی را در نظر گرفته و آنرا مورد تجزیه و تحلیل قرار دادند. ابعاد مثبت و سازنده و عصاره این فرهنگ و تمدنها را گرفته و تمدن و فرهنگ خود را بر این اساس، پایهریزی نمودند. آنها با این کار خود یک چهارچوب و خطمشی برای مدنیت خود ترسیم کردند که در تمام امور و زمینههای زندگی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی خود در این راستا قدم بر میدارند.
احمد امین از جریانهایی که معتقد به کنار گذاردن سنت و اسلام و اقتباس صرف به
فرهنگ غربی هستند، انتقاد میکند.
مسلمانان در حال حاضر دو بار را به دوش میکشند هم فرهنگ غربی که با وسایل فنّاورانه جدید خود را تحمیل میکند و هم سنت قدیمی و فرهنگ اسلامی خود.
مسلمانان با این پرسش روبهرو هستند که چه چیزهایی از سنت و میراث کهن خود برگزینم و چه چیزهایی از آنرا فراموش کنم؟ چه چیزهایی را از تمدن غربی برگیریم و چه چیزهایی از آنرا از خود دور سازیم. ما برای خود دین، و زبان و ادبیات غنی داریم که باید از میراث نیاکانمان استفاده کنیم و از سوی دیگر غرب، علوم، فنون، صنایع و فنّاوری دارد که باید از آنها بهره گیریم تا بتوانیم با عصر حاضر به پیش برویم و از آن عقب نمانیم. باید به این پرسش پاسخ گفت که چگونه میتوان تمدن اسلامی غربی را با هم تلفیق نمود به طوری که شخصیت ممتاز و والایی داشته باشیم، در حالیکه این شخصیت نه کاملاً متعلق به شرق قدیم و نه کاملاً در ارتباط با غرب مدرن باشد؟ چگونه موارد غنی و ارزشمند تمدن خود را استخراج کنیم و عصارهی آن را به دست آوریم؟ چگونه مشخص کنیم که کدام یک از چیزهای نوین و مدرن به درد ما میخورند که برای به دست آوردن آن برنامهریزی کنیم؟ اگر این موارد مشخص شود و این سؤالات پاسخ داده شود، دیگر کاری نمیماند جز به دست آوردن چیزهای مورد نظر و پر کردن خلاها.
تاکید امین همچنین بر لزوم یکپارچهسازی اصطلاحات در برخورد با فنّاوریها و اختراعات جدید است، تا بتوان انباشت علمی دقیقی به دست آورد.
امین بر یکسانسازی تعریف تربیت و ترسیم چهارچوب آموزش نیز تاکید میکند و همگرایی را در خطمشیها، سیاستها، برنامهریزیها و اهداف آموزش پی میگیرد، و یک حوزه تخصصی را جدا میسازد که مخصوص به هر کشوری میباشد که در چهارچوب آن، کشور مذکور هویت خود را حفظ نموده و تاریخ و استعدادهای درخشان خود را از یاد نخواهد برد. در نتیجه هر کشور در چهارچوب مشخصی حرکت میکند که با استعدادها و امکانات مالی آن متناسب باشد.
او با رویکردی کارکردگرایانه گام اول را در جهت همکاری و همگرایی اقدامات سازمانی فراملی میداند و معتقد به اصل تسری است، یعنی اینکه ابتدا همکاری در حوزهای صورت پذیرد و سپس از این بخش به بخشهای دیگر تسری میکند. بنابراین او از آغاز همکاری در حوزههای غیرسیاسی استقبال میکند.
دغدغه دیگر احمد امین ارائه یک نظریه جامع و کارکردی در مورد وظایف مجلس نمایندگان است. احمد امین وظایف اصلی یک پارلمان را به سه دسته تقسیم میکند:
وزرای دولت ممکن است در انجام وظایف خود، اشتباهاتی داشته باشند، در این صورت وظیفه هر فرد و هر حزب حاضر در پارلمان این است که بر فعالیت وزرا و چگونگی عملکرد وزارتخانههای آنان نظارت کافی داشته باشد تا بدینترتیب بتواند در مورد درست و یا اشتباه بودن تکتک اقدامات آنان اظهارنظر کند.
نمایندگان مجلس اگر در عملکرد وزرا خطا و اشتباهی مشاهده کردند باید در مورد آن عملکرد اشتباه، وزرا را بازخواست نموده و آن را با کارشناسان متخصص در میان گذاشته و نظریات آنها را جویا شوند. در این صورت، اگر اشتباهات وزیر کاملاً برای آن نماینده واضح و مبرهن شد او باید در پارلمان این عملکردهای اشتباه را مورد انتقاد قرار داده و به آگاهی عموم برساند. علاوه بر این اگر یک نماینده آگاهی یابد که در منطقهای از کشور در نحوه توزیع ثروت
ظلم و ستمی انجام شده است، وی باید جهت شناخت حقیقت ماجرا، به آن نقطه از کشور مسافرت کرده و با تحقیق و تفحص خود، تمام مدارک و ادله را گردآوری نماید و سخنان هر دو طرف را نیز مدنظر قرار دهد. پس از شناخت مقصر اصلی، نماینده باید دولت را مجاب به احقاق حق آن فرد و یا گروه مورد ستم واقع شده نماید، در غیر این صورت باید در پارلمان علیه آن رای داد و باعث سقوط آن دولت شد.
فلسفه اساسی این وظیفه پارلمان این است که پارلمان به معنی حکومت و نظارت مردم میباشد، بنابراین اعضای پارلمان جهت تنفیذ این امر، باید دست به نظارت همهجانبه بزنند. اگر
قوه مجریه و دیگر دستگاهها بدانند که قدرت بزرگی مانند پارلمان ناظر بر اعمال آنهاست، هوشیار گشته و اقدام به اجرای
عدالت میکنند، و بدینترتیب عدالت در نزدیک ملت برقرار میگردد. در غیر این صورت دولت جای خود را به دولت جدیدی خواهد داد که منافع و خواستههای ملت را برآورده سازد.
دومین وظیفه پارلمان، از دیدگاه احمد امین، قانونگذاری میباشد. به دلیل اینکه ملتها همیشه در حال دگرگونی هستند و همچنین نظامهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در پویایی و تغییر و تحول همیشگی به سر میبرند، بنابراین پارلمان و دولت همیشه باید نسبت به تحولات و دگرگونیهای اطراف خودآگاه و حساس باشند و برای این تحولات و دگرگونیهای جدید، قانونهای جدیدی تدوین نمایند.
هر ملتی قانونگذاری مخصوص به خود را دارد، قانونگذاری برای کشورهایی که به کشاورزی متکی هستند با قانونگذاری برای کشورهای صنعتی تفاوت دارد. همچنین قانونگذاری برای کشورهای فقیر با قانونگذاری کشورهای ثروتمند فرق میکند. وظیفه پارلمان این است که مشخص سازد چه اموری برای کشور مناسب و ضروری است و چه چیزهایی برای کشور آفت و زیانبار هستند تا بر این اساس دست به تدوین قوانین لازم بزند.
این وظیفه یکی از مهمترین وظایف پارلمان میباشد، زیرا هرگونه تغییر و تحول و اصلاح در یک ملت به قانونگذاری مربوط میشود و اینکه قوانین چگونه تدوین میشوند و چگونه مسیر خود تا تصویب کامل را طی میکنند تا سرانجام اهداف از پیش تعیین شده را محقق سازند. هرگاه ملتی، مرحلهای را پشت سر بگذارد و وارد مرحله جدیدی شود، لازم است که قوانین تازهای را برای آن تدوین کرد.
به اعتقاد احمد امین، سومین وظیفه پارلمان، نظارت بر بودجه دولت است. به این دلیل که امور مالی نقطه عطف و ابزار اصلاح برای یک کشور به حساب میآید. آموزش و پرورش، دفاع از کشور، کشاورزی، تجارت و غیره، همه و همه به دارایی و ثروت ارتباط پیدا میکنند. بنابراین عدم وجود ثروت کافی باعث فلج نمودن حرکت رو به جلوی یک دولت میشود و هیچ اصلاحی در امور حاصل نمیگردد. بر این اساس، یکی از مهمترین وظایف پارلمان نظارت بر بودجه دولت میباشد. به واسطه این نظارت، پارلمان بر چگونگی جمعآوری ثروت از طریق اخذ
مالیات و راههای دیگر و چگونگی خرج کردن آن اشراف پیدا میکند.
این وظیفه بدینسبب برعهده پارلمان است که نمایندگی مردم را بر دوش دارد و این مردم هستند که این اموال را میپردازند و میبایستی توسط نمایندگان خود در مجلس بر چگونگی خرج کردن آنها نظارت کافی را داشته باشند.
یک پارلمان پیشرفته و موفق به واسطه داشتن اطلاعات کافی و وسیع، آگاهی فراوان و پژوهشهای فراگیر میتواند تشخیص دهد که در کدامیک از طرحها خرج کردن پول، کاری درست و صحیح میباشد. همچنین هر کدام از این طرحها به چه مقدار
پول نیاز دارند و نسبت به پول خرج شده برای آنها، میتوانند بازده مناسبی را ارائه نمایند. همچنین پارلمان باید میان نیازهای ضروری و نیازهای غیر ضروری و تجملات مردم فرق قائل شود و نظارت خود را به سمتی سوق دهد که دارایی دولت در جهت برآورده شدن نیازهای اصلی مردم خرج شود.
احمد امین، اعتقاد دارد هر پارلمانی بر این سه رکن اصلی استوار است و وظایف دیگر آن جنبه ثانوی و کماهمیت دارند. بهترین پارلمان، پارلمانی است که بر اساس اولویتبندی و اهمیت دادن به این سه رکن اصلی با مسائل و مشکلات برخورد نماید.
احمد امین اعتقاد دارد اخلاق حاکم بر جهان امروزی، اخلاقی نیست که ادیان آسمانی آنرا توصیه نموده و فلاسفه اخلاق آن را در کتابهای خود آوردهاند، بلکه اخلاق حاکم بر جهان امروزی را میتوان «اخلاقی سیاسی» نامید.
مهمترین تفاوت بین نظام اخلاقی موجود در
ادیان آسمانی و آموزههای فلاسفه و اخلاق سیاسی در این است که در نوع اول اخلاق بر اساس برابری حقوق و وظایف بین تمام انسانها پایهریزی شده است. عدالت
طلبی در این نظام اخلاقی یکی از مهمترین اصول به حساب میآید و در این میان هیچ تفاوتی بین سیاه و سفید از ملتهای مختلف نیست. اما محور و جوهر اصلی اخلاق سیاسی، منافع و مصالح یک ملت است که فرد به آن ملت منتسب میشود، در حالیکه اخلاق دینی و فلسفی، اهداف خود را اهدافی جهانی معرفی مینماید و در پی بهبود رابطه بین تمام مردمان کره زمین بدون توجه به نژاد، زبان و غیره است.
از دیدگاه احمد امین، نقطه جوهری اخلاق سیاسی، برآوردن نیازها و پیگیری منافع یک ملت فارغ از در نظر گرفتن ملتهای دیگر میباشد. در حوزه این اخلاق منافع به صورت حاصل جمع صفر در نظر گرفته میشوند. اگر عملی به نفع یک ملت و به ضرر سایر ملتهای دیگر باشد، این عمل از سوی اخلاق دینی و فلسفی مورد نکوهش قرار میگیرد، اما از منظر اخلاق سیاسی و سیاستمدارانِ معتقد به آن این عمل کاملاً منطقی و عقلانی است و باید آنرا انجام داد، حتی اگر به ضرر تمام ملتهای دیگر تمام شود. به عبارت دیگر در اخلاق سیاسی عدالت و ظلم و ستم بر حول منافع ملی میچرخد و در آن منافع عمومی به هیچوجه در نظر گرفته نمیشود.
یعنی توجه به منافعِ نسبی است و نه منافع مطلق.
اگرچه توجه ویژه امین به
جامعه و فرهنگ به عنوان یک کلیت است و از این نظر کلگرا به شمار میآید اما وی این کلیت را متشکل از اجزا میداند و با رویکردی فردگرایانه به مطالعه رهبران میپردازد. با وجود این توجه، وی رهبران را بسان واحدهای یکسان میداند و از ویژگیهای عام سخن میگوید و نه ویژگیهای خاص، بنابراین هنوز با فردگرایی فاصله بسیاری دارد.
به اعتقاد احمد امین، جهان به رهبران سیاسی جدیدی نیاز دارد، زیرا مدتهاست که نظامهای سیاسی در یک مسیر یکنواخت حرکت میکنند. آنها سیاست را به معنی
نفاق و
ریا در نظر گرفتند و با سرمایهداران از در مصالحه و دوستی درآمدند. آنان منافع ملت خود را دنبال میکنند حتی اگر این امر به ضرر ملتهای دیگر تمام شود. اما در این میان، جهان دگرگونیهای فراوانی را به خود دید و به سمت انسانیت حرکت کرد.
مردم جهان اکنون نفاق و ریا را نکوهش میکنند. آنها دیگر از سیاست یکجانبهنگر که تنها منافع یک ملت را در نظر میگیرد، خسته شدهاند و به دنبال سیاستهای همهجانبهگر هستند که معطوف به تمام انسانیت و بشریت باشد.
این دیدگاه جدید به سیاستهای جهانی از سوی مردم، به رهبران جدیدی نیاز دارد که از سنتها و روشهای قدیمی فاصله گرفته و در رویارویی با مشکلات به صورت انعطافآمیز برخورد نمایند و آنرا به صورتی حل نمایند که انسانیت بهرهمند گردد. آنان نباید مستعمرات خود را مورد سوء استفاده قرار دهند، بلکه باید دست آنها را گرفته و موجبات پیشرفت آنها را فراهم سازند. سیاستمداران کهنهکار فعلی، شایستگی لازم جهت انجام این اقدامات را ندارند، زیرا همه آنها شاگردان یک مدرسه قدیمی هستند که تازهواردها از قدیمیها الگو میگیرند. همه آنان با یک عقلانیت و منطق واحد رشد کردهاند و در یک چهارچوب واحد گام بر میدارند. پس تنها راهحل ممکن از دیدگاه احمد امین، کنار رفتن این رهبران از قدرت سیاسی است، تا در آن صورت جهان بر اساس مفاهیم انسانی و بشردوستانه به پیشرفت و ترقی دست یابد.
احمد امین اعتقاد دارد این رهبران هنگامی که ملتهایشان عقبمانده بود، اشخاص مترقی و پیشرو به حساب میآمدند، اما اکنون که ملتها به پیشرفت و ترقی دست یافتند، آنان از ملتهای خود عقب افتاده و درجا زدهاند. اگر این روند ادامه یابد، باید این رهبران کنارهگیری کرده تا رهبرانی به قدرت برسند که با ملتهای خود متناسب باشند. وی پیشبینی میکند که زمان انجام این تغییرات بسیار نزدیک است چون ملتها اراده قوی و شکستناپذیری دارند.
احمد امین این نظریه را که برای رسیدن به
صلح باید برای
جنگ آماده شد، رد میکند و اقدام فرهنگی را تنها راه ممانعت از بروز جنگ میداند. احمد امین اظهار میدارد که اصلاحاتی مانند نظامیگرایی و مسابقه تسلیحاتی در این زمانه در نزد مردم بسیار شایع شده است و مراد از آن آمادهسازی خود از لحاظ نظامی و خرید تسلیحات میباشد.
داعیهداران نظامیگری و رهبران سیاسی که به دنبال خرید تسلیحات بودند، با خود میاندیشیدند که خرید تسلیحات مانع از بروز جنگ میشود ولی در عمل این طور نشد. پس از اینکه خرید تسلیحات صورت گرفت،
جنگ جهانی شروع شد. این سنخ از رهبران سیاسی ادعا میکنند که به خاطر ملیگرایی صادق و خالص خود، این جنگها را آغاز میکنند ولی در واقع سرمایهداران و تاجران اسلحه در پشت پرده این جنگها هستند. آنها به منظور دست یافتن به بهرههای کلان، رهبران سیاسی را به خرید اسلحه و آغاز جنگ تشویق مینمایند.
اما در برابر این رهبران جنگ
طلبی، گروهی هستند که معتقدند تنها راه رهایی از جنگافروزی، آمادهسازی اخلاقی است نه آمادهسازی نظامی. آنها اعتقاد دارند که جنگ هر اندازه بزرگ باشد و با هر بهانهای صورت گیرد، غیر از ویرانی و خونریزی چیز دیگری به دنبال ندارد. مردم در زمان قدیم، وقتی که با هم به منازعه میپرداختند، حق خود را به زور میگرفتند، ولی با گذر زمان مراجعه به دادگاهها جای این امر را گرفت. او این نظریه را به سطح نظام بینالملل تعمیم میدهد و مینویسد: کشورهای مختلف نیز باید مانند افرادی عادی، در صورت بروز اختلاف و منازعه به دادگاهی مخصوص رجوع نمایند. با تاسیس سازمان ملل متحد این امر محقق شد، اما با توجه به سلطه کشورهای جنگافروزی مانند
انگلیس و
آمریکا بر آن، این سازمان از وظیفه اصلی خود دور شد. اگر
سازمان ملل در برخورد با رهبران جنگ
طلب همانند دادگاههای عادی با عدالت رفتار نماید، هم از بروز جنگهای خانمانسوز جلوگیری خواهد کرد و هم کیان، شان و اهمیت خود را حفظ خواهد نمود. اما به نظر میرسد ملتهای مختلف به مدت زمان زیادی نیاز دارند که عدالت انسانی را در بین خود برقرار سازند. اما در این میان، آمادهسازی اخلاقی مهمترین ابزار و وسیله جهت مبارزه با جنگ
طلبی سیاستمداران به حساب میآیند. هدف از این آمادهسازی، ارتقای سطح حساسیت همه افراد جامعه نسبت به ظلم و ستم و تلاش برای محقق ساختن عدالت است.
از احمد امین به عنوان مورخ تاریخ جنبش عقلگرایی اسلامی یاد میشود. وی در نوشتههای خود از تحلیل علمی قابل توجهی استفاده کرده و به روش انتقادی - تحلیلی روی آورده است که در نوشتههای اندیشمندان آن دوره کمتر دیده میشود. احمد امین که در زمینههای گوناگون مانند تاریخ اسلامی،
سیاست، نقد ادبی، اخلاق و فلسفه قلم زده است، سعی میکرد مسائل را از سه جنبه اجتماعی، علمی و دینی بررسی نماید.
احمد امین با نوشتن کتابی در مورد شخصیتهای بزرگ اصلاحگرای اسلامی مانند سید جمالالدین اسدآبادی و محمد عبده، شیفتگی خود را به این جریان نشان میدهد. در بسیاری از نوشتههای وی این شیفتگی و مجذوبیت به چشم میخورد. حوادث
مصر پس از
جنگ جهانی اول و مبارزات ضد استعماری مردم این کشور که با قیام ۱۹۱۹ آغاز گردید، در نوشتههای احمد امین انعکاس زیادی داشت.
نوشتههای او در مورد استقلال، همگرایی منطقهای و نظریه جامع و کارکردی پارلمانها، شعارهای نسل وی در آن زمان به حساب میآید. وی به طور دقیق خواستهها و آرمانهای نسل خود را با روشی بدیع مطرح میکند و راهحلهای خود را جهت رسیدن به این آرمانها ارائه میدهد.
احمد امین از یکسو منتقد وضعیت موجود در روابط بین کشورها است (وضعیتی که در آن سود نسبی در برابر سود مطلق اولویت دارد و نظامیگری و رقابت تسلیحاتی به عنوان تنها راه دستیابی به صلح و
امنیت در نظر گرفته میشود) و از سوی دیگر این وضعیت را ثابت نمیداند و قائل به امکان تغییر است و این تغییر را نیز با اقدامات فرهنگی امکانپذیر میداند. به همین دلیل نظریه او یک نظریه هنجاری و کارکردی است و از این جهت که به اخلاق نیز میپردازد در زمره آرمان شهرگراها و یا ایدئالیستها قرار میگیرد. نقطه تمرکز احمد امین از نظر هستیشناسی فرهنگ و جامعه به عنوان یک کلیت است و این کلیتگرایی و یکپارچهانگاری در اغلب آثار او مشهود است. او اگرچه مسئله رهبران را مورد بحث و بررسی قرار میدهد اما در این اثر خود نیز تکیه او به ویژگیهای عام رهبران است و آنها را به مثابه واحدهای مشابه در نظر میگیرد. از نظر روششناسی، او با رویکردی تلفیقی به مطالعه اسلام با استفاده از ابزار مدرن جامعهشناسی و تاریخ میپردازد، مسئلهای که او را در زمره جامعهشناسان تاریخی قرار میدهد.
نظریه هنجارگرای او در مورد کشورهای منطقه از همکاری فراتر رفته و سطوح بالای همگرایی را دربر میگیرد و بر لزوم و امکانپذیری تشکیل جامعه اسلامی تاکید میکند. اصطلاحی که تا پیش از
جنگ جهانی دوم کاربرد فراوانی داشت اما پس از این جنگ به اصطلاح «
وحدت اسلامی» و یا «وحدت عربی» تغییر یافت. او در کتاب یوم الاسلام که دو سال پیش از مرگش در سال ۱۹۵۲ به نگارش درآورد مینویسد:
«نیاز به جامعه اسلامی امروز بیش از گذشته است چرا که مسلمانان با وجود حملات به آنها و بحرانهای اخیر هنوز متفرق هستند. این در حالی است که اروپاییها حتی سیاستهای خود را علیه کشورهای اسلامی متحد و یکپارچه ساختهاند. یکی از اروپاییها به وضوح این مسئله را مطرح میسازد و مینویسد این نهضت اسلامی تلاش کرد با
چین و
روسیه به توافق برسد و در این راه موفق بود و هماکنون تنها یک دشمن دارد و آن هم اروپا است. شرق به پاخواسته است و غرب باید برای رویارویی با آن آماده باشد. اروپا امروز یک چالش مهم دارد و آن جامعه اسلامی است».
(۱) امین، احمد و زکی نجیب محمود، قصه الفلسفه الیونانیه، قاهره: اللجنه التالیف و الترجمه و النشر، ۱۹۳۵ م.
(۲) امین، احمد، الاخلاق السیاسیه، سیطرتها الیوم و اثرها فی حیاه الشعوب، الهلال، سال ۴۴، شماره ۵، مارس ۱۹۳۶ م.
(۳) امین، احمد، التسلح الخلقی قبل التسلح العسکری، الهلال، سال ۶۰، شماره ۱۲، اول دسامبر ۱۹۵۲ م.
(۴) امین، احمد، الحیاة النیابیه، الهلال، سال ۵۳، شماره ۱، ژانویه/ فوریه ۱۹۴۵ م.
(۵) امین، احمد، الوحدة العربیه، الهلال، سال ۵۱، شمارهی ۶، دسامبر ۱۹۴۳ م.
(۶) امین، احمد، ساسه العالم منافقون، الهلال، سال ۵۹، ش ۴، آویل ۱۹۵۱ م.
(۷) امین، احمد، حیاتی، بیروت، ۱۹۸۵ م.
(۸) امین، احمد، حیاتی، قاهره: مکتبة النهضة المصریة، ۱۹۶۱ م.
(۹) امین، احمد، زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث، قاهره: مکتبة النهضة المصریة، ۱۹۵۰ م.
(۱۰) امین، احمد، ضحی الاسلام، قاهره: مصر، مکتبه الاسرة، ۱۹۹۹ م.
(۱۱) امین، احمد، ظهر الاسلام، بیروت: دار الکتاب العربی، ج۴، ۱۹۶۹ م.
(۱۲) امین، احمد، فجر الاسلام، بیروت: دارالکتاب العربی، چاپ یازدهم، ۱۹۷۵ م.
(۱۳) امین، احمد، فجر الاسلام، قاهره: المکتبة العصریة للطباعة و النشر، ۲۰۰۶ م.
(۱۴) امین، احمد، فیض الخاطر، بیروت: دارالشروق، ۱۳۷۲ ق.
(۱۵) امین، احمد، یوم الاسلام، بیروت: دار الکتاب العربی، ۱۹۵۲ م.
(۱۶) امین، حسین احمد، فی بیت احمد امین، قاهره: مکتبة مدبولی، ۱۹۸۹ م.
(۱۷) البیومی، محمدرجب، احمد امین مورخ الفکر الاسلامی، دمشق: دارالقلم، ۲۰۰۱ م.
(۱۸) الناصوری، فهیم حافظ، احمد امین و اثره فی اللغه و النقد الادبی، القاهره: مکتبة الملک فیصل الاسلامیة، ۱۹۸۶ م.
(۱۹) عاشور،
مصطفی، احمد امین مورخ الفکر الاسلامی، در: http://www.islamonline.net/Arabic/history/۱۴۲۲/۱۲/article۱۲. shtml.
(۲۰) العراقی، عاطف، العقل و التنویر فی الفکر العربی المعاصر، القاهره: دار قباء للطباعة و النشر و التوزیع، ۱۹۹۸ م.
(۲۱) العقاد، عامر، احمد امین حیاته و ادبه، بیروت: دارالجیل، ۱۹۸۷ م.
(۲۲) مبارک، زکی، جنایه احمد امین علی الادب العربی، بیروت، ۱۹۹۱ م.
(۲۳) مطهری، مرتضی، انسان و سرنوشت، تهران: صدرا، ۱۳۷۳.
(۲۴) المطیعی، لمعی، هذا الرجل من مصر، قاهره: دارالشروق، ۱۹۹۷ م.
(۲۵) Ahmad Amin"، Islamic Encyclopedia، ۲۰۱۰، in: http://www.islamicencyclopedia.org/Default. aspx?Page=Ahmad-Amin&NS=&AspxAutoDetectCookieSupport=۱.
•
علیاکبر علیخانی، اندیشه سیاسی متفکران مسلمان (جلد سیزدهم)، (۱۳۹۰)، تهران:پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.