ترصیع (ادبیات فارسی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از آرایه های ادبی در
ادبیات فارسی ترصیع بوده که در
لغت به معنی جواهر نشاندن و در اصطلاح
بدیع آن است که در قرینههای
نظم یا
نثر، هر لفظی با قرینه خود در وزن و حروف روی مطابق باشند. ترصیع ابزاری برای موسیقی درونی
شعر است و در اشعار
سعدی و
رشیدالدین وطواط بسیار دیده میشود.
تَرْصیع، در
لغت به معنای آراستن، گوهر نشان کردن و زینت دادن (با زر یا گوهر)
و در دانش
بدیع به معنای همسانی در وزن و رَویّ میان یک یا چند لفظ از مصراع اولِ یک بیت یا بخش اول یک جمله با یک یا چند لفظ در مصراع یا بخش دوم جمله؛
مانند این عبارت از
حریری (د ۵۱۶ق/۱۲۲۲م) :
فَهُوَ یَطْبَعُ الأسجاعَ بِجواهرِ لَفْظِه ••••• و یَقْرَعُ الاسماعَ بزَواجِر وَعْظِه؛
این صنعت بلاغی تفویف نیز خوانده شده است.
که تعریف دیگری از تفویف آورده است.
ترصیع از صنایع مهم در موسیقی و مضمون سخن است؛ اما اگر صنعتی مانند
جناس در کنار آن آورده شود پرمایهتر و بلندپایهتر میگردد که به آن "الترصیع مع التجنیس" گفته میشود؛ چنانکه لفظ مرصع متجانس هم باشد؛ مثلا: یار سرگشته و کار برگشته.
و مثالی از ترصیع در
نظم:
بیمارم و کارزار و تو درمانی• • • • بیم آرم و کارزار و تو در، مانی.
تعاریفی که دانشمندان
بلاغت از ترصیع به دست دادهاند، چنـدان هماهنگ نیست.
آرایهی ترصیع از اختراعات
ابنقدامه محسوب میشود که در "
نقدالشعر" مطرح شده؛ اما در ادب فارسی اولینبار در فصل یک "
ترجمانالبلاغه" به عنوان اولین آرایه ذکر شده است؛
که نویسندهی آن "
رادویانی" در مورد آن میگوید این قسم را اندر بلاغت درجهای بلند است و منزلتی شریف ازیرا که به دام هر خاطری اندر نیاید و خردی بوی نرسد.
شایـد بتوان گفت نخستین بـار
قدامة بن جعفر (د ۳۳۷ق/ ۹۴۸م) ترصیـع را به عنوان یکی از ویژگیهای وزن در کتـاب خود جـای داده، و به تفصیـل از آن سخـن گفته است. وی ترصیع را
سجع میان اواخر کلمات یک بیت یا آنچه شبیه سجع است و یا همگونی آنها در
تصریف، تعریف کرده است.
جامعیت تعریف قدامه و اینکه او هم قافیه بـودن را شرط نمیداند و نیز همگونی در تصریف را در تعریف خـود وارد نمـوده، سبب شـده است تا این فصـل از کتاب وی گستردگی خاصی پیدا کند و نمونههای بسیاری را شامل گردد. مثلاً همگونی صرفی میان مُقبل و مُدبر، مِخَشّ و مِجَشّ و هموزنـیِ ضُروس با ظُلـوع، و تبوع و طَلـوب در شعر امرؤالقیس، همه در تعریف وی، از سنخ ترصیع است.
بر اساس نمونهای که قدامه از
امرؤالقیس یاد کرده است، ترصیع میتواند تنها در یک بخش از عبارت باشد. بسیاری از دانشمندان بلاغت چون
ابن رشیق (د ۴۶۳ق/۱۰۷۱م) در
العمدة و
ابوهلال عسکری (د ۴۰۰ق/ ۱۰۱۰م) در
الصناعتین در این باب کاملاً با قدامه همداستاناند. رعایت ترتیب و هماهنگی در
اعراب نیز از جمله مواردی است که در تعریف ترصیع گفته شده است.
خفاجی (د ۴۶۶ق) ترصیع را نوعی تناسب میداند و بر آن است که تکرار و توالی آن گونهای تکلف ناپسند پدید میآورد.
تعریفی که
ابن اثیر (د ۶۳۸ق/۱۲۴۰م) از ترصیع ارائه کرده، مصادیق این باب از بلاغت را بسیار محدود ساخته است. وی علاوه بر هماهنگی میان وزن و
قافیه در همۀ الفاظ بخش اول و دوم، عـدم تکـرار را کـه برخی تنها آن را نیکـوشناختهاند، شرط ترصیع دانسته است. وی بر آن است که ترصیع در
قرآن وجود ندارد، چه متضمن تکلف است و
آیات شریفۀ «اِنَّ الْاَبْرارَ لَفی نَعیمٍ وَ اِنَّ الْفُجّارَ لَفی جَحیمٍ.»
که تقریباً همۀ دانشمندان بلاغت آن را از نمونههای خوب ترصیع معرفی کردهاند،
به سبب تکرار «لَفی»، از مقولۀ ترصیع نمیداند.
با آنکه ابن اثیر در
المثل السائر مخالفت یکی از واژههای بخش اول را با بخش دوم به دور از حقیقت ترصیع دانسته،
خود در کتاب دیگرش
الجامع الکبیر این مخالفت را جایز شمرده، و این بیت را از تأبّط شَرّا (ه م) نمونه آورده است:
حمّال الْویة شهّاد اندیة قوّال مُحْکمة جوّاب آفاق که در آن «الْویة» و «انْدیة» در وزن و قافیه هماهنگاند، اما «حَمّال» با «شَهّاد» و نیز «قَوّال» با «جَوّاب» تنها از نظر وزن یکی هستند.
تعریف
خطیب قزوینی (د ۷۳۹ق) از ترصیع را میتوان حد میانۀ تعریف جامع قدامه و تعریف محدود کنندۀ ابن اثیر دانست. خطیب قزوینی ترصیع را از اقسام سجع پنداشته،
و میگوید: اگر قرینهها در وزن متفاوت باشند، سجع مطرَّف است، مانند «وَقار» و «اطْوار» در آیات «مالَکُمْ لا تَرْجونَ لِلّهِ وَقاراً وَ قَدْ خَلَقَکُم اَطْواراً.»
و اگر همۀ قراین یا بیشتر آنها در وزن و قافیه همسان باشند، ترصیع، و اگر چنین نباشد، سجع متوازی است، مانند آیات «فیها سُرُرٌ مَرْفوعَةٌ وَ اَکْوابٌ مَوضوعَةٌ.»
نیز
در حالیکه برخی سجع را در کتابهای خود مستقل از ترصیع آوردهاند.
آنان که اتحاد در وزن را برای ترصیع کافی دانستهاند، گفتهاند اگر واژههای متوازن در حرف پایانی یکسان باشند، نیکو، و اگر میان آنها طباق، مقابله یا جناس (الترصیع مع التجنیس) نیز رعایت گردد، عالیترین نوع ترصیع پدید میآید، مانند ماوراءَ الخَلْقِ الدَّمیمِ الا الخُلُقُ الذَّمیمِ (جناس میان واژههای خَلق و خُلق، دمیم و ذمیم). از این نوع نمونهای برجسته از
رشید وطواط (د ۵۷۳ق) مشتمل بر چهل و اندی بیت نقل شده است.
عبدالغنی نابلسی مینویسد: شرط ترصیع آن است که واژهها در لفظ و معنی مختلف، اما در وزن و روی و اعراب هماهنگ باشند و تفاوت آن با مناسبت تام هم در این امر است. بنابراین، مناسبت تام اعم از ترصیع است.
باقلانی هماهنگی میان ترکیبهایی چون «جوّاب قاصِیة»، «جزّار ناصِیة» و «عَقّاد الْویَة» در شعر خنساء را که در بیشتر منابع نمونۀ ترصیع معرفی شده،
مضارعه خوانده که به ترصیع نزدیک است.
ابن ابی اصبع نوعی از ترصیع را که هر جزءِ تسجیع در آن با ما قبلش ترکیب شده است، ترصیع مُدْمَج نامیده است، مانند «سُودٌ ذَوائبُها»، «بِیضٌ تَرائبُها»، «محضٌ ضرائبُها» در شعر ابوصخر تا از آنچه این گونه نیست متمایز گردد.
او میگوید نوع دوم بسیار به تسمیط شباهت دارد، مانند این بیت از
مسلم بن ولید:
کانه قمرٌٰ اوْ ضیغَمٌ هَصِرٌ او حیةٌ •••• ذَکَرٌ او عرضٌ هَطِلٌ ابن شیث (د ۶۲۵ق) ترصیع را به دو نوع تقسیم میکند: یکی ترصیع حَذْو که بهترین نمونۀ آن را دو کلمۀ یَحْسَبون و یُحْسِنون در قرآن
پنداشته است، و دیگر ترصیع لغو که در کلماتی چون سائغ و شائع رخ میدهد. چون حرف آخرشان متفاوت است ناچار در
نثر رخ میدهد، نه در قافیه، مانند «اعجبنی من نبل فلان شائعه و من نیله سائقه و انا فیما فعلته نابغ لا تابع و عائد لا عائذ و حابس لا خابس.»
از معروفترین نمونههای ترصیع، قصیدهای از "
رشید وطواط" است؛ که تمامی آن دارای ترصیع میباشد، اگر چه شعری که تمام ابیات آن ترصیع باشد، بسیار کم است و خود رشید وطواط، مدعی شده که پیش از من در
عرب و
عجم کسی قصیدهای که تمام ابیاتش مرصع باشد، نگفته است.
اما اشعاری که در آن ابیات مرصع وجود داشته باشد، در دیوانهای متقدمین و متاخرین بسیار است. در ذیل بخشی از قصیدهی تمام مرصع رشید وطواط بیان میشود:
ای منور به تو
نجوم جمال• • • • وی مقرر به تو رسوم کمال
بوستانی است صدر تو ز نعیم• • • • و آسمانی است قدر تو ز جلال
خدمت تو معوّل دوست• • • • حضرت تو مقبّل اقبال
همچو اسکندری به یمن بقا• • • • همچو پیغمبری به حسن خصال
سیرت تو خزانه الطاف• • • • نعمت تو نشانهی آمال
شد مزین به تو مقام و محل• • • • شد مبین به تو
حرام و
حلالهمانطور که مشاهده میشود مصرعهای رو به روی هم در تمامی کلمات، دو به دو با هم
سجع متوازی دارند: منور و مقرّر، نجوم و رسوم، جمال و کمال. این صنعت در حقیقت نوعی سجع متوازی است که در شعر بکار میرود.
سعدی نیز در
گلستان بسیار از این صنعت استفاده کرده است:
«توانگری به هنر است نه به مال •••• و بزرگی به خردست نه به سال.»
شام رفته و بام خفته، سال از عد بیرون و مال از حدّ افزون همه را تلف کرده و اسف برده.»
(۱) ابن ابی اصبع، عبدالعظیم، تحریر التحبیر، به کوشش حفنی محمد شرف، قاهره، ۱۳۸۳ق.
(۲) ابن اثیر، نصرالله، الجامع الکبیر، به کوشش مصطفی جواد و جمیل سعید، بغداد، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م.
(۳) ابن اثیر، نصرالله، المثل السائر، لوح فشردۀ الموسوعة الشعریة ۳.
(۴) ابن حجۀ حموی، ابوبکر، خزانة الادب، بیروت، ۱۳۰۴ق.
(۵) ابن رشیق، حسن، العمدة، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
(۶) ابن شیث، عبدالرحیم، معالم الکتابة و مغانم الاصابة، به کوشش محمدحسین شمسالدین، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
(۷) ابن مالک، محمد، المصباح، به کوشش حسنی عبدالجلیل یوسف، مکتبة الآداب.
(۸) ابن معصوم، علی، انوار الربیع، به کوشش شاکر هادی شکر، نجف، ۱۳۸۸ق/ ۱۹۶۸م.
(۹) ابن منظور، لسان.
(۱۰) ابوهلال عسکری، حسن، الصناعتین، به کوشش مفید قمیحه، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
(۱۱) باقلانی، محمد، اعجاز القرآن، به کوشش احمد صقر، قاهره، دارالمعارف.
(۱۲) تفتازانی، مسعود، شرح المختصر، قم، کتابفروشی کتبی نجفی.
(۱۳) خطیب قزوینی، محمد، الایضاح فی علوم البلاغة، به کوشش محمد عبدالمنعم خفاجی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۱۴) خفاجی، عبدالله، سرالفصاحة، به کوشش عبدالمتعال صعیدی، قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۳م.
(۱۵) صفیالدین حلی، عبدالعزیز، شرح الکفایة البدیعیة، به کوشش نسیب نشاوی، دمشق، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
(۱۶) طیبی، حسین، التبیان، به کوشش هادی عطیه مطر هلالی، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
(۱۷) عبدالغنی نابلسی، نفحات الازهار، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
(۱۸) علوی، مظفر، نضرة الاغریض فی نُصرة القریض، به کوشش نهی عارف حسن، دمشق، ۱۳۹۶ق/۱۹۷۶م.
(۱۹) فخرالدین رازی، نهایة الایجاز فی درایة الاعجاز، به کوشش بکری شیخ امین، بیروت، ۱۹۸۵م.
(۲۰) قدامة بن جعفر، نقد الشعر، به کوشش کمال مصطفی، بغداد، ۱۹۶۳م.
(۲۱) قرآن کریم.
(۲۲) آقاِولی، عبدالحسین، دررالادب، قم، ۱۳۷۳ش.
(۲۳) ابوهلال عسکری، حسن، الصناعتین، به کوشش مفید قمیحه، بیروت، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۹م.
(۲۴) تاجالحلاوی، علی، دقایق الشعر، بهکوشش محمدکاظم امام، تهران، ۱۳۴۱ش.
(۲۵) تهانوی، محمداعلی، کشاف اصطلاحات الفنون، به کوشش محمد وجیه و دیگـران، کلکته، ۱۸۶۲م.
(۲۶) رادویانـی، محمد، ترجمان البلاغه، به کوشش احمد آتش، استانبول، ۱۹۴۹م.
(۲۷) رشید وطواط، محمد، حدایق السحر فی دقایق الشعر، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۰۸ش.
(۲۸) سکاکی، محمد، مفتاح العلوم، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۲۹) شفیعی کدکنی، محمدرضا، موسیقی شعر، تهران، ۱۳۵۸ش.
(۳۰) شمس قیس رازی، محمد، المعجم، به کوشش محمد قزوینی، تهران، ۱۳۲۷ش.
(۳۱) شمیسا، سیروس، نگاهی تازه به بدیع، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۳۲) صفوی، کورش، از زبان شناسی به ادبیات، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۳۳) کاشفی، حسین، بدایع الافکار فی صنایع الاشعار، به کوشش جلالالدین کزازی، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۳۴) هدایت، رضا قلی، مدارج البلاغة، شیراز، ۱۳۵۳ش.
(۳۵) همایی، جلالالدین، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۳۶) .EI۲
(۳۷) .Lane, E W, An Arabic - English Lexicon, Beirut, ۱۹۸۰
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ترصیع»، شماره۵۸۷۸. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ترصیع»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۰۷/۱۶.