خطیب قزوینی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خطیب قزوینی، جلال الدین محمدبن عبدالرحمان،
ادیب ، نظریه پرداز
بلاغت ،
خطیب و
قاضی القضات مصر و
شام در
سده های هفتم و هشتم می باشد.
نام وی در تمام منابع محمد آمده، ولی
خواندمیر نام او را محمود و ابن کثیر در یکجا
. نام پدر وی را عبدالرحیم ذکر کرده است. کنیه های او را ابوالمعالی و ابوعبداللّه نوشته اند
و به سبب عهده داری منصب
خطابت در
دمشق و مصر او را خطیب دمشق و خطیب مصری نیز گفته اند.
در برخی منابع خطیب قزوینی را از خاندان ابودُلَفِ عِجْلی (متوفی ۲۲۶)،
ادیب ،
شاعر ، موسیقیدان و از امیران دوره عباسیان ( ۱۳۲ـ۶۵۶)، دانسته اند.
خاندان ابودلف به دلیل شورش بر خلافت عباسیان به
طبرستان و
قزوین کوچ کردند.
از بازماندگان این خاندان در قزوین
عبدالکریم رافعی قزوینی ، مؤلف کتاب التدوین فی اخبار قزوین (متوفی ۶۲۳) بود که با خانواده خطیب قزوینی نسبت خویشاوندی داشت.
خاندان خطیب اصلا از
قزوین بودند ولی برادر خطیب، امام الدین، در
تبریز به
دنیا آمد
و خطیب قزوینی در
شعبان ۶۶۶ در
موصل زاده شد.
پدر و
پدربزرگ خطیب نیز قاضی القضات بودند.
معاصران خطیب یعنی
ذهبی ،
ابن فضل اللّه عمری ،
ابن وردی (که مطالب تاریخ ابی الفداء درباره خطیب قزوینی نیز از اوست)، صَفَدی،
ابن نُباته ،
یافعی ،
سُبْکی ،
اسنوی ،
محمدبن رافع سلامی و
ابن کثیر از وی یاد کرده اند. به تصریح ابن وردی
نویسندگان معاصر خطیب قزوینی نسبت به ذکر جزئیات زندگانی او احساس نیاز نکردهاند و ازاینرو آگاهی ما از زندگانی وی چندان فراوان نیست.
خطیب نزد پدرش
دانش اندوخت و دانشهای رایج عصر خود را از
منقول و
معقول نزد
شمس الدین اَیْکی ،
شهاب الدین اَربِلی ، شیخ
عزالدین فاروثی و دیگران فراگرفت.
او از فاروثی و دیگران
حدیث نیز نقل کرده است.
خطیب قزوینی به گفته تمام منابع
شافعی و به تصریح
صفدی اشعری مسلک بوده است. خطیب را فردی ذوالفنون،
علامه ، جامع معقول و منقول، امام در بلاغت و استاد در
فقه ،
لغت ، تدریس و خطابت معرفی کرده اند.
شاعر و
نویسنده هم روزگار خطیب، ابن نُباته در ضمن یک
قصیده و در جایی دیگر با
نثری مسجّع به جامعیت علمی خطیب اشاره کرده است. از جمله شاگردان خطیب در علوم بلاغی ابن فضل اللّه و بهاءالدین سُبْکی بوده اند. سبکی تلخیص المفتاح خطیب قزوینی را نیز روایت کرده است.
بسیاری نیز نزد خطیب
اصول فقه آموختند.
خطیب از
مشایخ اجازه صفدی و
ابوعبداللّه ابن مرزوق نیز بوده است.
بِرْزالی نیز از خطیب حدیث نقل کرده است.
خطیب مردم را به فراگیری اصول فقه و
معانی و
بیان ترغیب میکرد.
او در جوانی به همراه پدرش و برادرش راهی بلاد
روم و
آسیای صغیر ،
آناطولی شد و در ۶۸۶ که بیست ساله بود (که صفدی
سن او را حدود سی
سال دانسته است)
قاضی منطقه ای در آنجا شد،
هرچند
ابن تغری بِردی به دلیل
حنفی بودن بیشتر ساکنان آن منطقه، در قاضی شدن فردی شافعی
مذهب در آنجا تردید کرده است. به گفته ابن کثیر
خطیب قزوینی و برادرش پس از ۶۹۰ وارد دمشق شدند،احمد مطلوب گفته برادر خطیب، امام الدین، در ۶۸۹ در دمشق تدریس میکرده است،
و خطیب نزد شیخ برهان الدین، فرزند تاجالدین سبکی شیخ شافعیان، به عنوان مُعید (تکرارکننده درس استاد برای شاگردان) در مدرسه بادرائیه مشغول به کار شد. او چندین سال در دمشق برای
مطالعه به کتابخانههایی میرفت که کتابهای ارزشمند وقف شده در آنها نگهداری میشد و تمام روز در آنجا مطالعه میکرد.
او در شعبان ۶۹۳ در مدرسه مسروریه به تدریس پرداخت
و در ۶۹۶ جانشین برادرش در مقام قضای دمشق شد.
در ۶۹۹ نیز مدرّس مدرسه امینیه دمشق، از مدارس شافعیان، شد و در اول
محرّم ۷۰۵ جانشین نجم الدین ابن صَصْری در مقام
قضا گردید. مدتی نیز خطیب
مسجدجامع اموی در دمشق بود
که گویا به فرمان نایب السلطان، افرم، و در
شوال ۷۰۶ بوده است.
در
ذیقعده ۷۰۹ خطیب بهطور موقت از خطابت دمشق کنار گذارده شد و قاضی بدرالدین محمد حنبلی به جای وی خطبه خواند، اما در ۷۱۰ مجددآ خطیبِ دمشق شد.
در ۷۲۴ قاضی القضاتی شام به خطیب قزوینی پیشنهاد شد، اما به سبب بدهی های فراوان خطیب و کردار
زشت فرزندش عبداللّه، او را برای این
شغل مناسب ندیدند. البته ملک ناصر محمدبن قلاوون، حاکم وقت، با پرداخت بدهی های خطیب، که سی هزار یا صد هزار
درهم بود،
و صدور دستور برای ماندن فرزندش در مصر، در
رجب ۷۲۴ خطیب را به قاضی القضاتی شام برگزید.
خطیب در این سمت به یاری فقیران شتافت و دارایی های
اوقاف را صرف آنان کرد.
وی همزمان در مدارس عادلیه و غزالیه نیز به تدریس پرداخت.
به گفته
ابن بطوطه ،
در ۷۲۶ مسجد دمشق سیزده
امام جماعت داشت و خطیب، امام جماعت شافعیان و مقدّم بر همه بود و در دارالخطابه سکنا گزیده بود، در
جمادیالآخره ۷۲۷
خطیب قزوینی قاضی القضات مصر شد و یازده سال در این سمت ماند
و در مدارس ناصریه، صالحیه و دارالحدیث الکاملیة مصر نیز به تدریس پرداخت.
فرزند دیگر خطیب، بدرالدین محمد، نیز خطیب دمشق و مدرّس مدرسه شامیه جوانیه شد. در این دوران قدر و منزلت خطیب قزوینی نزد ملک ناصر افزایش یافت
و وی بسیاری از درخواستهای مردم را با حاکم در میان گذاشت و در موارد متعددی از آنان نزد حاکم
شفاعت کرد.
به تعبیر صفدی
خطیب بیشتر شبیه وزیر بود تا قاضی؛ زیرا آنچه میخواست نزد سلطان عملی میکرد.
در سالهای قاضی القضاتی خطیب، کردار نادرست فرزند خطیب، عبداللّه، به جایی رسید که مردم نزد سلطان از او شکایت کردند
و به همین سبب سلطان در ۷۳۸ خطیب قزوینی را از سمت قاضیالقضاتی
مصر عزل کرد.
به گفته ابن وردی
خانه خطیب قزوینی در مصر که بیش از یک میلیون درهم ارزش داشت، مصادره شد. خطیب پس از
عزل ، به عنوان قاضی و جانشین شهاب الدین محمد اربلی راهی شام شد،
ولی پس از مدتی فلج شد و بر اثر بیماری درگذشت.
به هنگام بیماری خطیب، فرزندش بدرالدین محمد عهده دار کارهای او بود.
بیشتر منابع درگذشت وی را در ۱۵ جمادی الاولی ۷۳۹ در ۷۳ سالگی و در دمشق دانسته اند.
ابن فضل اللّه عمری
سن او را هنگام وفات ۷۴ نوشته است (خطیب ج ۱، ص ۲۵۸؛.
ابن تغری بردی
نیمه جمادی الآخره ۷۳۹ را تاریخ درگذشت وی ذکر کرده است. پیکر خطیب قزوینی را باشکوه بسیار
تشییع کردند و در
مقبره صوفیه در دمشق به
خاک سپردند.
پس از درگذشت خطیب قزوینی
اشعار فراوانی در رثای او سروده شد.
از جمله ابن نُباته که در زمان حیات خطیب نیز اشعاری در مدحش سروده بود
و ابن فضل اللّه عمری
مرثیههایی برای وی سرودند. خطیب قزوینی
بخشنده ،
بردبار ، هوشمند،
فصیح و شیرین گفتار و در
مناظره چیره دست بود.
خطیب بسیار
فتوا میداد
و خطی خوش داشت که صَفَدی
و
سیوطی نمونههایی از آن را در اختیار داشتند.
خطیب قزوینی علاوه بر عبداللّه و بدرالدین محمد، دو
فرزند دیگر به نامهای عبدالرحیم تاج الدین و عبدالکریم صدرالدین داشت که هر دو به خطابت و تدریس اشتغال داشتند.
خطیب را مؤلفی ذوالفنون در شاخههای گوناگون دانستهاند
آثار او بدین قرار است :
۱) تلخیص المفتاح، تلخیصی است از باب سوم
مفتاح العلوم سکّاکی در
علم بلاغت . تلخیص المفتاح مورد پسند جویندگان این علم قرار گرفته است
. به تعبیر خود خطیب قزوینی،
وی به سبب پیچیدگی و دشواری متن مفتاح العلوم آن را تلخیص کرده و شواهد و امثال و برخی نظرهای خود را نیز بر آن افزوده است. حاشیهها و شرحهای فراوانی بر تلخیص المفتاح خطیب نگاشته شده است .
۲) الایضاح که آن را ایضاح التلخیص و الایضاح فی المعانی و البیان نیز گفته اند.
این اثر پس از تلخیص المفتاح نوشته شده و به گفته خطیب قزوینی
به منزله شرح تلخیص المفتاح است. او در آن از آرای
عبدالقاهر جرجانی و دو
کتاب وی، دلائل الاعجاز و اسرارالبلاغة، نیز بهره برده است. به گفته
امین خولی خطیب هر دو کتاب تلخیص المفتاح و الایضاح را در مصر تألیف کرده است
. بر الایضاح خطیب نیز شرحها و حاشیههایی نوشته شده که نخستین آنها در سده هشتم و از
جمال الدین محمد آقسرایی است.
الایضاح چند بار به چاپ رسیده و محققان معاصر نیز آن را تهذیب و شرح کردهاند.
خطیب قزوینی در طرح مباحث بلاغی اختلاف نظرهای خود را با سکّاکی مطرح کرده است، از جمله در تعریف علم معانی
تقابل خبر و طلب در مفتاح العلوم سکّاکی
و
خبر و
انشاء در التلخیص فی علوم البلاغه خطیب قزوینی
ذکر بحث مجاز عقلی در علم بیان در مفتاح العلوم
و در علم معانی در التلخیص
بحث از
ایجاز و
اطناب در مفتاحالعلوم
بدون مبحث مساوات و افزودن بحث مساوات در التلخیص
نقل اختلاف نظر سکّاکی با دیگر دانشمندان بلاغت از جمله
زمخشری در مبحث
استعاره و افزودن مباحث سرقتهای شعری، ابتدا، تخلص و انتها در التلخیص
سکّاکی
بیست آرایه معنوی و شش آرایه لفظی آورده است و خطیب قزوینی
سی آرایه معنوی و هفت آرایه لفظی. اختلاف دیگر خطیب با سکّاکی بر سر نامگذاری برخی آرایه هاست. برای مثال سکّاکی
آرایهای را سوق المعلوم مَساقغیره نامیده، ولی خطیب
اصطلاح تجاهل العارف را به کار برده است؛ سکّاکی
آرایه
ایهام را آورده که خطیب قزوینی
آن را توریه و ایهام ذکر کرده است.
۳) الشَّذْرالمرجانیّ فی شعرالاَرَّجانیّ، که گزیده ای است از سرودههای
قاضی احمدبن محمد ارّجانی ، شاعر ایرانی
تازیگو (متوفی ۵۴۴). خطیب قزوینی، ارّجانی را شاعری بزرگ و از مفاخر
عجم میدانست.
این کتاب که متأسفانه مفقود گشته با نامهای السورالمرجانیّ من شعرالارّجانیّ
و المُشَذَّرالمرجانیّ من شعرالارّجانیّ
نیز نامیده شده است. خطیب قزوینی به سرودههای ارّجانی بسیار استشهاد جسته است.
۴) الاصول،
که به گفته
احمد مطلوب در اصول فقه شافعی بوده است.
۵) شرح
قصیده لامیه ساوی (متوفی ۷۴۹)، که در باب
عروض است.
۶) شرح
قصیده تائیه ابن فارض .
صلاح الدین منجّد دو نسخه خطی با نامهای شرح الموجز فی الطب و مادةالحیاة فی دفع السموم از خطیب قزوینی معرفی کرده که در هیچیک از منابع کهن نامی از آنها نیامده است.
نثر خطیب قزوینی مانند دیگر نوشته های نویسندگان آن دوران مسجّع و مزیّن به آرایه های ادبی است.
خطیب قزوینی افزون بر
عربی زبانهای
فارسی و
ترکی را نیز میدانست،
ولی اثری به آن دو زبان پدید نیاورده است. با آنکه خطیب ادیبی کامل بود، ولی یک بیت شعر نیز نسروده است.
البته
تفتازانی بیت شعری را به اشتباه از آنِ خطیب دانسته در حالی که پیشتر
عبدالقاهر جرجانی به آن شعر استشهاد کرده بوده است.
خطیب قزوینی در دوران خود سرآمدِ دانشمندان علم بلاغت بود، ولی به دنبال پیروی از سکّاکی در وارد کردن مباحث منطقی و عقلی در علوم بلاغی باعث
جمود دانش بلاغت شد که تا به امروز نیز ادامه داشته است.
۱) ابن ایاس، بدائع الزهور فی وقائع الدهور، چاپ محمدمصطفی، قاهره ۱۴۰۲ـ۱۴۰۴/ ۱۹۸۲ـ۱۹۸۴؛
۲) ابن بطوطه، رحلة ابن بطوطة، چاپ علی منتصر کتانی، بیروت ۱۳۹۵/۱۹۷۵؛
۳) ابن تغری بردی، المنهل الصافی، ج۱۰، چاپ محمد محمدامین، قاهره ۱۴۲۳/۲۰۰۳؛
۴) ابن تغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، قاهره) ۱۳۸۳ (ـ۱۳۹۲/) ۱۹۶۳ (ـ۱۹۷۲؛
۵) ابن حجر عسقلانی، الدرر الکامنة فی اعیان المائة الثامنة، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳؛
۶) ابن طولون، قضاة دمشق، چاپ صلاحالدین منجّد، دمشق ۱۹۵۶؛
۷) ابن عماد،شذرات الذهب فی اخبار من ذهب؛
۸) ابن فرات، تاریخ ابنالفرات، ج ۸، چاپ قسطنطین زریق و نجلا عزالدین، بیروت ۱۹۳۹؛
۹) ابن فضل اللّه عمری، مسالک الابصار فی ممالک الامصار، ج ۹، چاپ محمدعبدالقادر خریسات، عصام مصطفی عقله، و یوسف احمد بنی یاسین، العین، امارات متحده عربی، ۲۰۰۱؛
۱۰) ابن قاضی، درّةالحجال فی اسماءالرجال، (ذیل وفیات الاعیان)، چاپ محمد احمدی ابوالنور، ج ۲، قاهره ۱۳۹۱/۱۹۷۱؛
۱۱) ابن قاضی شهبه، طبقات الشافعیة، چاپ حافظ عبدالعلیمخان، بیروت: عالم الکتب، ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
۱۲) ابن کثیر، البدایة و النهایة فی التاریخ،) قاهره (۱۳۵۱ـ۱۳۵۸؛
۱۳) ابن نُباته، دیوان ابن نُباتةالمصری، مصر ۱۳۲۳/۱۹۰۵؛
۱۴) ابن وردی، تاریخ ابن الوردی، نجف ۱۳۸۹/۱۹۶۹؛
۱۵) اسماعیل بن علی ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر: تاریخ ابیالفداء، بیروت: دارالمعرفةللطباعة و النشر؛
۱۶) احمد مطلوب، القزوینی و شروح التلخیص، بغداد ۱۳۸۷/۱۹۶۷؛
۱۷) عبدالرحیم بن حسن اسنوی، طبقات الشافعیة، چاپ کمال یوسف حوت، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
۱۸) امین خولی، مناهج تجدید فی النحو و البلاغة و التفسیر و الادب،) قاهره (۱۹۹۵؛
۱۹) کارل بروکلمان، تاریخ الادب العربی، ج ۵، نقله الی العربیة رمضان عبدالتواب، قاهره ۱۹۷۵؛
۲۰) اسماعیل بغدادی، هدیةالعارفین، ج ۲، درکتاب حاجی خلیفه، ج ۶؛
۲۱) مسعودبن عمر تفتازانی، کتاب المطّول فی شرح تلخیص المفتاح،) استانبول (۱۳۳۰، چاپ افست قم ۱۴۰۷؛
۲۲) عبدالقاهر جرجانی، کتاب اسرارالبلاغة، چاپ هلموت ریتر، استانبول ۱۹۵۴؛
۲۳) حاجی خلیفه؛
۲۴) محمدبن عبدالرحمان خطیب قزوینی، الایضاح فی علوم البلاغة، چاپ عبدالحمید هنداوی، قاهره ۱۴۲۸/۲۰۰۷؛
۲۵) محمدبن عبدالرحمان خطیب قزوینی، التلخیص فی علوم البلاغة، چاپ عبدالرحمان برقوقی، (قاهره ۱۳۵۰/ ۱۹۳۲)؛
۲۶) خوان دمیر؛
۲۷) محمدبن احمد ذهبی، من ذیول العبر للذهبی و الحسینی، چاپ محمد رشاد عبدالمطلب، کویت؛
۲۸) عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعیة الکبری، چاپ محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره (۱۹۶۴ـ ۱۹۷۶ )؛
۲۹) یوسف بن ابی بکر سکّاکی، کتاب مفتاح العلوم، قاهره (۱۳۴۸)، چاپ افست بیروت؛
۳۰) محمدبن رافع سلامی، الوفیات، چاپ صالح مهدی عباس، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲؛
۳۱) عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی، بغیةالوعاة فی طبقات اللغویین و النحاة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۴؛
۳۲) شوقی ضیف، البلاغة، تطور و تاریخ، قاهره( ۱۹۷۶ )؛
۳۳) خلیل بن ایبک صفدی، اعیان العصر و اعوان النصر، چاپ علی ابوزید و دیگران، دمشق ۱۴۱۸/۱۹۹۸؛
۳۴) خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ویسبادن ۱۹۶۲ـ؛
۳۵) احمدبن مصطفی، طاشکوپریزاده، مفتاح السعادة و مصباح السیادة، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
۳۶) عبدالعزیز عتیق، تاریخ البلاغة العربیة، بیروت: دارالنهضة العربیة؛
۳۷) عمر فرّوخ، تاریخ الادب العربی، ج ۳، بیروت ۱۹۸۹؛
۳۸) قلقشندی؛
۳۹) محمدعلی مدرس تبریزی، ریحانةالادب، تهران ۱۳۷۴ش؛
۴۰) احمدبن محمد مَقَّری، نفح الطیب، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۳۸۸/۱۹۶۸؛
۴۱) احمدبن علی مَقریزی، السلوک لمعرفة دولالملوک، چاپ محمد عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷؛
۴۲) صلاح الدین منجّد، «مصادر جدیدة عن تاریخ الطب عندالعرب»، مجلة معهدالمخطوطات العربیة، ج ۵، ش ۲ (جمادیالاولی ۱۳۷۹)؛
۴۳) عبدالقادربن محمد نعیمی دمشقی، الدارس فی تاریخ المدارس، چاپ جعفر حسنی،) قاهره (۱۹۸۸؛
۴۴) عبداللّه بن اسعد یافعی، مرآةالجنان و عبرةالیقظان فی معرفة مایعتبر من حوادث الزمان، حیدرآباد، دکن ۱۳۳۷ـ۱۳۳۹، چاپ افست بیروت ۱۳۹۰/۱۹۷۰؛
، دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «خطیب قزوینی»، شماره ۷۱۴۳.