• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جریان‌شناسی غلو

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



غلو، به معنی افراط در دین و تجاوز کردن از حد و اندازه است. این دیدگاه را برخی در حق پیامبر و ائمه و غیره پیدا کردند. با وجود آنکه معصومان با این دیدگاه به مقابله برخاستند اما عواملی در ایجاد این تفکر تاثیرگذار بوده و این دیدگاه پی‌آمدهای منفی‌ای در علوم مختلف اسلامی به‌ویژه علم رجال داشته است که به بیان آن می‌پردازیم.

فهرست مندرجات

۱ - عوامل غلو
۲ - مقابله معصومان
۳ - آثار به جای مانده از غلو
۴ - غلوّ در لغت
۵ - غلوّ در قرآن و روایات
۶ - تأثیر غلوّ بر علوم اسلامی
       ۶.۱ - تاثیر بر علم تاریخ اسلام
       ۶.۲ - تاثیر بر علم فرقه شناسی
       ۶.۳ - تاثیر بر علم کلام
       ۶.۴ - تاثیر بر علم درایه
       ۶.۵ - تاثیر بر علم رجال
       ۶.۶ - تاثیر بر علم حدیث
       ۶.۷ - تاثیر بر علم فقه
       ۶.۸ - تاثیر بر علم تفسیر
۷ - اقسام غلوّ
       ۷.۱ - غلوّ در ذات
              ۷.۱.۱ - اعتقادبه حلول و تناسخ
              ۷.۱.۲ - اعتقاد به تفویض
              ۷.۱.۳ - اعتقاد به الوهیت
       ۷.۲ - غلوّ در ذات از نگاه علمای شیعه
              ۷.۲.۱ - دیدگاه نوبختی
              ۷.۲.۲ - دیدگاه شیخ مفید
       ۷.۳ - رفتارشناسی غالیان در ذات
              ۷.۳.۱ - توجیهات غالیان
       ۷.۴ - غلوّ در صفات
              ۷.۴.۱ - سهو النبی
       ۷.۵ - بررسی احادیث قولوا فینا ما شئتم
۸ - نتیجه رجالی‌
۹ - پانویس
۱۰ - منبع


یکی از آفاتی که بدون استثنا گریبان گیر همه ادیان و مذاهب و مکاتب، اعمّ از الهی و غیر الهی، در طول تاریخ شده است، پدیده غلوّ و افراط‌گرایی است؛ غلوّ درباره عقاید، بنیان‌گذاران، قهرمانان و یا پیروان یک دین و مکتب.
عوامل این افراط‌گرایی را می‌توان به دو بخش «عوامل درون دینی» مانند ملموس نبودن معارف بلند یک دین برای پیروان، عشق فراوان، جهل و نادانی پیروان، استفاده مادّی بعضی از منتسبین به دین از راه رواج عقاید غلوآمیز و... و «عوامل برون دینی»، مانند ترویج عقاید افراطی از سوی دشمنان یک دین برای هموار نمودن راه محکوم کردن آن دین (از طریق اجرای اصل مؤثرِ حمله به یک عقیده از راه دفاع بد از آن) تقسیم نمود.
اما در هر دو بخش، نتیجه یکسان است و آن ارائه چهره‌ای تحریف‌شده و آلوده و به‌دوراز اعتدال از دین می‌باشد.
متأسفانه در همان قرون اولیّه اسلام، این دو دسته از عوامل، دست‌به‌دست هم داده و درراه کوبیدن مذهب حق شیعه که مبتنی بر اصول و عقاید متعارف و توجیه‌پذیر اسلامی بود، همّت گماشتند و سعی در ارائه چهره‌ای وارونه از این مذهب نمودند.
آتش بیاری اصلی معرکه را عواملی برون مذهبی همانند افراد دنیاپرست و شیّاد به عهده داشتند که برای فریب توده‌ها چند صباحی خود را در داخل شیعیان جا زده بودند. آنها از احساسات و عواطف پاک و بی شائبه مردم و نیز ناآگاهی آنان استفاده نموده و با رواج عقاید غلوّ آمیز خود، شروع به بنیان‌گذاری فرقه‌ها و گروهک‌هایی منتسب به شیعه نمودند؛ به‌گونه‌ای که تا نیمه قرن چهارم هجری به نام حدود ۶۰ فرقه ازاین‌گونه گروهک‌ها برخورد می‌نماییم.


خوشبختانه هوشیاری و درایت کامل ائمه معصومین (علیهم‌السّلام) اجازه نداد که این فرقه‌ها و گروهک‌ها به‌صورت دیرپا باقی بمانند.
امامان معصوم از راه بیان عقاید صحیح و غیر افراطی، افشاگری پیرامون رؤسای غلات و اهداف و توطئه‌های آنها، بیان نتایج عقاید غلوّ آمیز، و سرانجام صدور فرمان قتل بعضی از رؤسای غلات، تلاش عظیم و پرثمری را درراه اضمحلال این پدیده آغاز نمودند؛ به‌گونه‌ای که مشابه این تلاش را از سوی آنان در مقابله با هیچ‌یک از مذاهب دیگر اسلامی و حتّی ادیان غیر اسلامی و ـ بالاتر از همه ـ مکاتب الحادی سراغ نداریم.
نتیجه این تلاش بابرکت آن شد که هنوز قرن چهارم هجری به‌پایان نرسیده بود که همه این فرقه‌ها به کلّی مضمحل شده و از میان رفتند؛ نتیجه‌ای که امکان تحصیل آن جز از این راه فراهم نمی‌گشت.


اما در این میان، این گروهک‌ها آثار شومی از خود به‌جای گذاشتند که بعضی از آنها، هنوز به‌صورت دیرپا وجود دارد که به نمونه‌هایی از قرار ذیل اشاره می‌کنیم:
۱ ـ چهره‌ای تحریف‌شده و آلوده از مذهب شیعه ترسیم نمودند؛ به‌گونه‌ای که در طول تاریخ و حتی در این زمان، هنوز برخی از اهل سنّت و مستشرقین، تفاوتی میان بعضی از عقاید شیعه و عقاید غلات قائل نمی‌شوند.
۲ ـ عقایدی را در میان توده‌های شیعیان رواج دادند که هنوز آثاری از آنها باقی‌مانده است.
۳ ـ احادیث جعلی فراوانی را در لابلای روایات شیعه، جای دادند؛ به‌گونه‌ای که گرچه بزرگان و قهرمانان حدیث شیعه، سعی فراوانی در پالایش کتب روایی شیعه از خود بروز دادند، اما هنوز نمی‌توان مطمئناً حکم به زدوده شدن آن روایات از کتب شیعه نمود. بعضی از اختلافات عقیدتی میان علمای شیعه را می‌توان مستند به وجود این‌گونه روایات دانست.
۴ ـ عقاید افراطی این گروه‌ها موجب شد تا گروهی تفریطی که احیاناً با عنوان «مقصّرین» (کوتاهی کنندگان) از آنها یاد می‌شود، با عقایدی در جهت عکس، پدید آیند. این گروه، بخشی از روایات حاوی فضایل ائمه معصومین (علیهم‌السّلام) را که به نظرشان از آن بوی غلوّ و افراط به مشام می‌رسید، از کارانداختند.
۵ ـ و در آخر شاید بتوان گفت مهم‌ترین اثر منفی این گروهک‌ها، در علم رجال شیعه ظاهر گشت که در آن، عدّه فراوانی از راویان به غلوّ متهم گشتند؛ راویانی که در مجموع، در سلسله اسناد هزاران حدیث شیعی واقع گشته بودند.
در این میان، تیغ تیز اتهام غلوّ، سینه پاک بعضی از استوانه‌های علم حدیث شیعه را نیز درید و مباحث رجالی فراوانی را در طول تاریخ این علم، ایجاد نمود.(تفصیل بیشتر مطالب فوق و نیز مستندات و منابع آن را در کتابی تحت عنوان «غالیان در عصر ائمه (علیهم‌السّلام)» که به همت بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی زیر چاپ است، بیان نموده‌ایم.)
مقاله حاضر که در دو بخش تنظیم یافته است، ابتدا به ذکر مباحثی کلّی پیرامون غلوّ در بخش اوّل و آنگاه به بحث و بررسی یکی از آثار غلوّ در علم رجال، یعنی به تحلیل اتّهام به غلوّ در نظر «ابن غضائری» خواهد پرداخت.
بخش اول: کلیاتی درباره غلوّ


غلوّ در لغت به معنای تجاوز و بالاتر رفتن هر چیز از اندازه خود معرّفی شده است. این لغت، مصدر «غَلی یَغْلو» از باب نَصَرَ یَنْصُرُ و ناقص یایی است. غَلَیان که به معنای جوشش مایعات و بالاتر رفتن دمای آنها از حد متعارف می‌باشد، نیز از همین ریشه است.
همچنین «غَلاء» به معنای گرانی و بالاتر رفتن قیمت کالاها از حدّ متعارف نیز با این لغت هم‌ریشه می‌باشد.
«غُلُوان الشباب» به اوّل جوانی گفته می‌شود که نیروهای انسانی در اوج خود قرار دارد.
نکته قابل تذکّر اینکه گرچه هر دو لغت غلوّ و تعدّی، تجاوز از حدّ در ناحیه افراط را نشان می‌دهند، اما هنگامی از لغت غلوّ استفاده می‌شود که بخواهیم مراتب بالای تجاوز را برسانیم، درحالی‌که لغت تعدّی مراتب پایین‌تر و ضعیف‌تر را می‌رساند.


قرآن مجید در دو سوره نساء و مائده، مساله غلوّ در دین را مطرح نموده و با خطاب «یا اَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُو فی دینِکُمْ
از مسیحیان می‌خواهد که دست از غلوّ دینی خود برداشته و حضرت عیسی (علیه‌السّلام) را از حدّ، بالاتر نبرند و او را پسر خدا ندانند.
همچنین کتب روایی اهل سنّت و شیعه، حاوی روایاتی است که حاکی از مذموم بودن غلوّ و نهی از آن است، که به‌عنوان نمونه تنها به ذکر چند مورد بسنده می‌نماییم.
۱ ـ اهل سنّت از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) چنین نقل کرده‌اند: «ایاکم و الغلوّ فی الدین فانما هلک من کان قبلکم بالغلوّ فی الدین»
در این روایت، پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) ضمن بازداشتن مسلمانان از غلوّ دینی، آن را به‌عنوان علّت نابودی امّت‌ها و ادیان پیشین معرفی نموده است.
۲ ـ کتب روایی شیعه از قول پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) چنین نقل کرده‌اند: «صنفان من امتی لانصیب لهم فی الاسلام، الناصب لاهل بیتی حرباً و غال فی الدین مارق منه.. در میان امّت من، دو گروه نصیبی از اسلام ندارند، (اوّل) کسانی که عَلَم جنگ و مخالفت با اهل‌بیت من برافرازند و (دوّم) آنان که در دین غلوّ نمایند و از حدّ آن تجاوز کنند»
این روایت، منتهی‌الیه تفریط و افراط دینی را مطرح نموده و هر دو گروه (مفرط و مفرّط) را از اسلام حقیقی به دور دانسته است.
۳ ـ حضرت علی (علیه‌السّلام) درباره خود و خاندانش چنین می‌فرماید: «ایاکم و الغلوّ فینا..
از غلوّ و زیاده‌روی درباره ما (اهل‌بیت (علیه‌السّلام)) بپرهیزید»


بحث غلوّ و بالتبع معرّفی غلات، لااقل در هشت علم اسلامی مطرح گشته یا امکان طرح دارد؛ بدین معنی که نتایج این بحث، در آن علوم کاربرد عملی دارد.

۶.۱ - تاثیر بر علم تاریخ اسلام

نخست در علم «تاریخ اسلام» که به ذکر حوادث مربوط به گروه‌های مختلف غلات مانند مغیریه و خطّابیه پرداخته و سرنوشت آنان را بیان نموده است.
اگر در آینده علمی به نام «فلسفه تاریخ اسلام» پدید آید، می‌توان مباحثی همچون علل پدید آمدن غلات، علل انتساب آنان به شیعه و بررسی مقدار درستی این انتساب، علل رشد این گروه‌ها و سرانجام، عوامل اضمحلال آنها را در این علم جدید الظهور بررسی نمود. متأسفانه علم تاریخ اسلام که بیشتر پدیدآورندگان آن از میان اهل سنّت می‌باشند، به این پدیده توجّه کمتری مبذول داشته و از ذکر بسیاری از حوادث مربوط به غلات ساکت مانده است.

۶.۲ - تاثیر بر علم فرقه شناسی

دومین علم، علم «مِلَل و نِحَل و فرقه شناسی» می‌باشد که برخلاف علم تاریخ، راه افراط را پیموده و به بزرگنمایی فرقه‌های مختلف غلات از جهت کیفیت و کمیّت پرداخته است.به‌عنوان مثال تعداد فرقه‌های غلات در بعضی از کتب ملل و محل از قرار زیر است.
۱- ابو المعالی تعداد فرقه‌های غلات را ۹ فرقه ذکر می‌کند.
[۹] حسینی علوی، ابو المعالی محمد، بیان الادیان، تصحیح اقبال آشتیانی، تهران، مطبعه مجلسی، ۱۳۱۳ ه. ش.

۲- شهرستانی آنها را ۱۲ فرقه می‌داند.
[۱۰] شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، چاپ دوّم، بیروت، دارالمعرفة، للطباعة والنشر.

۳- نوبختی تعداد آنها را ۲۰ فرقه ذکر می‌کند.
[۱۱] نوبختی، ابومحمد حسن بن موسی، فرق الشیعه، تعلیقه سید محمدصادق بحرالعلوم، چاپ چهارم، نجف، مکتبة الحیدریة، ۱۳۸۸ ق.

۴- ملطی شافعی تعداد آنها را بیش از ۲۰ فرقه می‌داند.
[۱۲] ملطی شافعی، ابوالحسین محمد بن احمد بن عبدالرحمن، التنبیه و الرد علی اهل الاهواء والبدع، تعلیقه محمد زاهد بن حسن کوثری، بغداد و بیروت، مکتبة المَثْنی و مکتبة المعارف، ۱۳۸۸ ق.

۵- اشعری عداد این فرقه‌ها را ۲۵ فرقه ذکر می‌کند.
[۱۳] اشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، بی جا، بی نا، بی تا. ت.

۶- مقریزی فقط پنجاه فرقه برای گروه خطّابیه ـ یکی از گروه‌های معروف غلات ـ ذکر می‌کند. او تعداد فرقه‌های شیعه را سیصد فرقه ذکر می‌کند.
[۱۴] مقریزی، تقی الدین احمد بن علی بن عبدالقادر، الخطط المقریزیة المسماة بالمواعظ والاعتبار به ذکر الخطط والآثار، بیروت، دار احیاء العلوم ودار العرفان، ج ۳، ص ۳۰۰.

۷- مشکور در این کتاب بیش از صد فرقه با عنوان غالی معرفی‌شده است.
[۱۵] مشکور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مقدمه و توضیحات: کاظم مدیر شانه چی، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی.
تعداد فرقه‌های غلات در کتب این علم، از «نُه» تا بیش از «صد» فرقه ذکرشده است.
در میان کتب این علم ـ که برخلاف علم تاریخ اسلام و علم حدیث، از ذکر سند در مطالب خود بیگانه است ـ، به نام فرقه‌هایی با عناوین زُراریه یا تمیمیه (منسوب به زرارة بن اَعین
[۲۰] کرمانی شافعی، محمد بن یوسف بن علی بن سعید، الفرق الاسلامیه (ذیل کتاب شرح المواقف)، تحقیق سلیمة عبدالرسول، بغداد، دانشگاه بغداد، ۱۹۷۳ م. ص ۴۲.
هشامیّه (منسوب به هشام بن حکم نعمانیه یا شیطانیه (منسوب به ابوجعفر محمد بن علی بن نعمان احول مؤمن الطاق)،
[۲۶] کرمانی شافعی، محمد بن یوسف بن علی بن سعید، الفرق الاسلامیه، ص ۴۶.
[۲۷] اشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، ص ۳۴.
جوالیقیة (منسوب به هشام بن سالم جوالیقی) و یونسیّه (منسوب به یونس بن عبدالرحمن) برخورد می‌نماییم که به بزرگان اصحاب ائمه (علیهم‌السّلام) نسبت داده‌شده است و برای آنان عقاید سخیفی برشمرده‌اند که به نظر می‌رسد ذکر این‌گونه افراد در عداد غلات، تلاشی از سوی مخالفان و دشمنان شیعه درراه بد جلوه دادن مذهب شیعه و کوبیدن امامان معصوم از راه کوبیدن اصحاب آنان بوده است.
همچنین به نام فرقه‌هایی مانند «سبایه» (منسوب به عبدالله بن سبا) برخورد می‌کنیم که اصولاً وجود خارجی رهبر آن ثابت نشده است و بلکه نبود وی ثابت گردیده است. (برای اطلاع بیشتر از حالات این انسان موهوم و خیالی مراجعه شود به عبدالله بن سبا و اساطیر اخری، سید مرتضی عسکری، چاپ اول، المطبعة الاسلامیه ۱۳۹۲ ق.)
همچنین بسا که از عقیده منتسب به یک شخص، فرقه‌ای به نام او ساخته‌اند، بدون آنکه هوادارانی برای آن ذکر نمایند. به نظر می‌رسد، علّت همه این اشتباهات، ریشه در منبع این علم داشته باشد که همان زبان مردم و شایعات رایج در میان آنان بوده است.

۶.۳ - تاثیر بر علم کلام

علم سوّم، علم «کلام و عقاید اسلامی» است که بحث غلوّ در محورهای زیر با آن ارتباط پیدا می‌کند:
اوّلاً ازآنجاکه بخشی از بحث غلوّ درباره صفات و فضایل و کرامات ائمه معصومین (علیهم‌السّلام) می‌باشد، این علم موظّف است با استفاده از دلایل محکم و متقن و قطعی، حد و حدود قطعی این ویژگی‌ها را مشخص نماید تا بتواند معتقد به فراتر از آن را غالی بنامد. بخش دوّم بحث غلوّ که درباره ذات معصومین (علیهم‌السّلام) و رساندن آنها به حدّ خدایی و نیز اعتقاد به حلول و تناسخ است نیز بحثی کلامی است. و ازاینجا روشن می‌شود که تعریف دقیق معنای غلوّ تنها در علم کلام امکان‌پذیر است.
ثانیاً عقاید کلام شیعه را می‌توان با توجّه به مستند آنها به سه قسم تقسیم نمود: بخشی از این عقاید مانند اصل اثبات توحید، از راه عقل ثابت می‌گردد.
بخش دوّم مانند اعتقاد به کیفیت معاد، وجود فرشتگان و... از راه نقل قطعی مانند قرآن کریم و روایات قطعی اثبات می‌گردد.
و بخش سوّم این عقاید، از راه خبر واحد عرضه می‌شود. و ازآنجاکه در این نوع خبر، ممکن است افراد متهم به غلوّ وجود داشته باشند، ازاین‌رو اثبات یا ردّ این اتّهام، در پذیرفتن یک عقیده یا ردّ آن بسیار مؤثر می‌باشد.
برای یادآور شدن اهمیّت این بحث، ذکر این نکته کافی است که با استقصایی که به‌وسیله نگارنده در میان سلسله سند حدود ۲۵۰ حدیث وارد در کتاب «الحجة» کافی صورت گرفت، این نتیجه به‌دست آمد که حدود ۲۰ درصد اسناد این روایات یعنی حدود ۵۰ روایت مشتمل بر افراد متهم به غلوّ می‌باشد.

۶.۴ - تاثیر بر علم درایه

چهارمین علم مرتبط با بحث غلوّ، علم «درایة الحدیث» می‌باشد.
در این علم که عهده‌دار بحث از صفات حدیث می‌باشد، باید این نکات روشن شود که:
اولاً: آیا غلوّ باعث از دست رفتنِ وِثاقت راوی می‌شود یا خیر؟ که این بحث یکی از صغریات بحث اعتبار یا عدم اعتبار صحّت عقیده در راوی می‌باشد.
ثانیاً: آیا در این جهت، فرقی بین غلوّ در ذات و غلوّ در صفات می‌باشد یا خیر؟
ثالثاً: اگر راوی قبل از گرایش به غلوّ، دارای صفت استقامت (یعنی عقیده درست داشتن) بود، آیا احادیث حال الاستقامه او مقبول است یا خیر؟ احادیثی که شک داریم آیا در حال استقامت روایت کرده یا بعدازآن، چطور؟
رابعاً: اگر شخص غالی توبه نموده، آیا احادیث او که بعد از توبه روایت می‌کند، مقبول است یا خیر؟
خامساً: به الفاظی که در هنگام وارد آوردن اتهام به غلوّ از سوی اتهام واردکنندگان ابراز می‌شود، دقت شود و مقدار دلالت آنها مشخص گردد؛ مثلاً باید بحث شود که آیا لفظ غالی با لفظ مرتفع در یک مرتبه است یا خیر؟

۶.۵ - تاثیر بر علم رجال

پنجمین علم که ارتباط تنگاتنگ و مستقیمی با بحث غلوّ دارد، علم «رجال» شیعه می‌باشد.
این ارتباط وقتی ملموس‌تر می‌شود که دریابیم در موسوعات رجالی شیعه، به نام بیش از ۱۵۰ نفر برخورد می‌نماییم که از سوی افراد و گروه‌های مختلف متهم به غلوّ شده‌اند.(اسامی این افراد را از کتاب‌های: معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، سید ابوالقاسم موسوی خوئی، چاپ چهارم، قم، مرکز نشر آثار الشیعة، ۱۴۱۰ ق؛ جامع الرواة وازالَة الاشتباهات عن الطرق والاسناد، محمد بن علی اردبیلی غروی حائری، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۰۳ ق. استخراج نموده و در کتاب خود «غالیان در عصر ائمه علیه‌السّلام» ذکر کرده‌ایم.)
در این علم، اوّلاً باید از مقدار کارآیی این اتّهام بحث شود که آیا باعث تضعیف راوی می‌گردد یا خیر؟
ثانیاً: مقدار اعتبار این اتهام از جهت افراد و گروه‌های مختلف واردکننده آن مشخص گردد. فی المثل، باید بحث شود که آیا اتهام قمی‌ها یا ابن غضائری به یک راوی، با اتهام نجاشی یا شیخ طوسی به وی، در یک سطح است یا خیر؟
ثالثاً: تکلیف موارد تعارض بین اتهام و توثیق مشخص گردد.
رابعاً: مواردی که اتهام از روی اجتهاد و عقاید شخصیِ واردکننده اتهام، ابرازشده است، مشخص گردد.

۶.۶ - تاثیر بر علم حدیث

ششمین علم که نتایج بحث غلوّ در آن کاربرد دارد، علم حدیث است.
برای درک اهمیّت این مطلب، فقط تذکّر این نکته کافی است که در میان سند حدود سه هزار حدیث شیعی، افراد متهم به غلوّ واقع‌شده‌اند.(در این مورد کافی است تنها به این نکته توجه نماییم که «سهل بن زیاد» که یکی از این متهمین می‌باشد، در سلسله اسناد ۲۳۰۴ روایت واقع‌شده است.)

۶.۷ - تاثیر بر علم فقه

علم هفتم علم «فقه شیعه» است که در آن اوّلاً: حکم فقهی غلات از جهت کفر یا اسلام بیان‌شده است. وثانیاً: نتیجه (بحث متهمین به غلوّ)، در مورد روایات فقهی‌ای که در سند آنها، این‌گونه افراد واقع‌شده‌اند، دارای کاربرد می‌باشد.

۶.۸ - تاثیر بر علم تفسیر

هشتمین علم مرتبط با بحث غلوّ، علم تفسیر می‌باشد. این علم ازآن‌جهت با غلوّ ارتباط می‌یابد که در بعضی از اسناد روایاتی که در تفسیر آیات قرآن واردشده است، افراد متهم یافت می‌شوند. (صاحب معجم رجال الحدیث مواردی را که متهمین در سلسله اسناد تفسیر قمی واقع‌شده‌اند، متذکر می‌گردد.)


تفکیک میان غلوّ در ذات و غلوّ در صفات، یکی از مباحث لازمی است که گرچه محتوای آن، مدّ نظر علمای شیعه قرار داشته است، امّا کمتر اقدام به تفکیک عنوانی و عملی بین این دو نموده‌اند. درحالی‌که این تفکیک، دارای آثار فراوان فقهی، رجالی و درایه‌ای می‌باشد.
در پایان این بحث، روشن خواهد شد که منظور بسیاری از علمای شیعه از غلوّ، برخلاف تصوّر رایج کنونی، غلوّ در ذات می‌باشد نه غلوّ در صفات.

۷.۱ - غلوّ در ذات

منظور از غلوّ در ذات آن است که شخص یا گروه غالی، قائل به نبوّت ائمه معصومین (علیهم‌السّلام) یا الوهیت معصومین (علیهم‌السّلام) یا حلول و یا تناسخ و یا تفویض باشد؛ به عبارت بهتر، ذات معصومین (علیهم‌السّلام) را از مرتبه خود بالاتر بَرَد.

۷.۱.۱ - اعتقادبه حلول و تناسخ

مراد از اعتقاد به حلول، آن است که شخصی معتقد به حلول روح خدایی در بدن افراد انسانی گردد.
و منظور از تناسخ، انتقال روح از بدنی به بدن دیگر در همین جهان می‌باشد.
بعضی از گروه‌های معتقد به حلول و تناسخ، ابتدا قائل به حلول روح خدایی در آدم (علیه‌السّلام) یا پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) یا امام معصوم می‌شدند و پس‌ازآن به‌وسیله تناسخ، این حلول را ادامه می‌دادند تا آن را درباره همه رهبران خود، مانند ابوالخطاب و... اثبات نمایند.

۷.۱.۲ - اعتقاد به تفویض

و مقصود از اعتقاد به تفویض، آن است که شخص قائل به مخلوق بودن پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و حضرت علی (علیه‌السّلام) بوده، اما پس از خلق شدن آنها، آن دو را عهده‌دار آفرینش و روزی رساندن و میراندن و زنده کردن بداند. به‌عبارت‌دیگر، قائل به واگذاری این امور از سوی خداوند به پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و حضرت علی (علیه‌السّلام) باشد؛ که این اعتقاد گروهی از غلات با عنوان مفوّضة بوده است.
اعتقادات یادشده یا بخشی از آنها از سوی گروه‌های مختلف غلات در زمان ائمه معصومین (علیهم‌السّلام) ابراز گردید.

۷.۱.۳ - اعتقاد به الوهیت

مثلاً مغیرة بن سعید بجلی که در زمان امام باقر (علیه‌السّلام) می‌زیست، ابتدا امام باقر (علیه‌السّلام) را به حدّ خدایی رسانید و آنگاه خود را به‌عنوان پیامبر و امام از طرف او به مردم معرّفی نمود.
[۳۷] فیاض، عبدالله، تاریخ الامامیة و اسلافهم من الشیعة منذ نشاة التشیع حتی مطلع القرن الرابع الهجری، چاپ سوّم، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ۱۴۰۶ ق. ص ۱۱۶.

و نیز بعضی از عقاید خطّابیه که از پیروان محمد بن مقلاص اسدی معروف به ابوالخطاب بودند، این‌چنین بیان‌شده است:
۱ ـ اعتقاد به اینکه امام جعفر صادق (علیه‌السّلام) خداست، اما نه این جعفری که دیده می‌شود، بلکه صورت اصلی او که در آن عالم است.
۲ ـ اعتقاد به اینکه او ابوالخطاب را قیم و وصی خود و بلکه پیامبر از طرف خود قرار داده است.
۳ ـ اعتقاد به اینکه ابوالخطاب پس از مرگ از ملائکه گردید.
۴ ـ اعتقاد به تناسخ، بدین معنی که می‌گفتند: روح هر یک از کسانی که (پیامبرانی که) به حدّ خدایی می‌رسند، پس از چندی به پیامبر بعدی منتقل می‌شود.
۵ ـ اعتقاد به اینکه در هرزمانی دو پیامبر وجود داشته است که یکی ناطق و دیگری صامت بوده است؛ مثلاً محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) رسول ناطق و علی (علیه‌السّلام) رسول خاموش بود.
[۴۰] اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن ابی خلف، المقالات والفرق، تصحیح و تعلیق محمدجواد مشکور، چاپ دوّم، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی ۱۳۶۱ ش.

و یا گروه بَشّاریه منسوب به بَشّار شعیری (جوفروش) که در زمان امام صادق و امام کاظم (علیهماالسّلام) می‌زیسته است، قائل به خدایی حضرت علی (علیه‌السّلام) و امام صادق (علیه‌السّلام) و پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و نیز معتقد به تناسخ بودند.
[۴۱] اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن ابی خلف، المقالات والفرق، ص ۶۰.

و درباره گروهی به نام مُفوّضه چنین نقل‌شده است که آنها حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را مدبّر اوّل و علی (علیه‌السّلام) را مدبّر ثانی عالَم می‌دانند.
[۴۲] مشکور، محمدجواد، تعلیقات بر «المقالات و الفرق»، ص ۲۳۸ به نقل از الفرق بین الفرق، ص ۱۵۳.

ائمه معصومین (علیهم‌السّلام) در برابر این گروه‌های مختلف، به شدّت ایستادگی کرده و عقاید آنها را محکوم نموده و آنها را از شیعه جدا دانسته‌اند. و به طرق گوناگون از لعن و نفرین گرفته تا صدور فرمان کشتن درباره رؤسای آنان، به مبارزه با آنان پرداختند.
[۴۳] کمره‌ای، میرزا خلیل، آراء ائمة الشیعة فی الغلاة، تهران، چاپ افست حیدری، ۱۳۵۱ ش.


۷.۲ - غلوّ در ذات از نگاه علمای شیعه

بسیاری از علمای شیعه هنگام ذکر غلات، در حقیقت به معرّفی این نوع غلوّ (یعنی غلوّ در ذات و نه غلوّ در صفات) پرداخته‌اند که به‌عنوان نمونه به چند مورداشاره می‌نماییم:

۷.۲.۱ - دیدگاه نوبختی

شیخ ابواسحاق ابراهیم بن نوبخت که یکی از متکلّمین شیعه در نیمه اوّل قرن چهارم بوده در کتاب کلامی خود به نام «یاقوت» که قدیمی‌ترین کتاب کلامی موجود شیعه می‌باشد، درباره غلات چنین می‌نویسد: «وقول الغلاة یبطل اصله استحالة کون الباری تعالی جسماً و معجزات امیرالمؤمنین معارضة به معجزات موسی و عیسی»
اعتقاد غلات، از اساس باطل است، به جهت محال بودن جسمیت خداوند. و معجزات امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) با معجزات حضرت موسی و عیسی (علیه‌السّلام) همانند است.
علّامه حلّی (ره) در شرح این عبارت، کلامی دارد که به‌وضوح روشن می‌سازد که مراد از هر دو عبارت، غلوّ در ذات می‌باشد.
عبارت ایشان چنین است: «من می‌گویم گروه‌های مختلف غلات، دارای عقاید مختلفی بودند. بعضی از آنها حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) را حقیقتاً خدا دانستند و بعضی قائل به نبوّت او گردیدند. و همه این اقوال باطل است. زیرا ما قبلاً بیان نمودیم که خداوند جسم نیست، (پس علی (علیه‌السّلام) نمی‌تواند خدا باشد) و نیز حلول و اتحاد برای ذات خداوندی محال است به دلایلی که گذشت.
و نیز بیان کردیم که محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) خاتم الانبیاء است. (پس علی (علیه‌السّلام) پیامبر نیست) پس اقوال غلات کلاًّ باطل گردید. و علّت این اشتباهات غلات، آن است که با دیدن معجزات حضرت علی (علیه‌السّلام) قائل به خدایی او شدند. درحالی‌که این معجزات، دلالت بر خدایی نمی‌کند، زیرا این‌گونه معجزات از پیامبران گذشته مانند حضرت موسی و حضرت عیسی (علیهماالسلام) نیز صادرشده است، پس آنان نیز باید خدا باشند! »

۷.۲.۲ - دیدگاه شیخ مفید

شیخ مفید (ره) در تعریف غلات و مفوّضه این‌چنین می‌فرماید:
«گروه‌های غلات که از متظاهران به اسلام می‌باشند، کسانی هستند که امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) و امامان فرزند او را منتسب به خدایی و پیامبری کرده و آنان را موصوف به فضیلت‌هایی در دین و دنیا ـ که از حدّ آنها فراتر است ـ نمودند.
اینها گمراه و کافر هستند و امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) آنان را محکوم به قتل و سوزانده شدن نمود و ائمه (علیهم‌السّلام) آنان را کافر دانسته و از اسلام به دور دانستند.
و مفوّضه گروهی از غلات هستند و تفاوت آنها با دیگر غلات در این است که آنان اعتراف به مخلوق بودن ائمه و حادث بودن آنها و قدیم نبودشان می‌نمایند؛ اما آفرینش و رزق را به ائمه نسبت می‌دهند و می‌گویند: خداوند فقط ائمه را آفرید، و آنگاه آفرینش عالَم و مافیها و جمیع افعال و کارها را به آنان واگذار نمود».
در اینجا ممکن است از عبارت «و آنان را موصوف به فضیلت‌هایی در دین و دنیا ـ که از حدّ آنها فراتر است ـ نمودند» (و وصفوهم من الفضل فی الدین و الدنیا الی ماتجاوزوا فیه الحدّ و خرجوا عن القصد.) استفاده غلوّ در صفات شود. اما باید توجّه داشت که با توجّه به عبارات ایشان در ذیل و اطلاق حکم به کفر و نیز استشهاد به عمل حضرت علی (علیه‌السلام) در مورد کشتن و سوزاندن غالیان، درمی‌یابیم که این عبارت به‌عنوان تتمّه عبارت قبل بیان‌شده و قصد بیان صفتی جداگانه از غلات با عنوان «غالیان در صفات» را نداشته است.

۷.۳ - رفتارشناسی غالیان در ذات

غالیان در ذات، در بُعد عَمَل، معمولاً قائل به اباحیگری نسبی یا مطلق می‌شدند. شاید بتوان گفت به‌جز گروه بشیریه (از پیروان محمد بن بشیر) که در زمان امام کاظم و امام رضا (علیهماالسّلام) می‌زیسته و قائل به وجوب نمازهای پنج‌گانه و روزه و اباحه جمیع محرّمات و اسقاط همه واجبات دیگر بودند
[۴۷] اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن ابی خلف، المقالات و الفرق، ص ۴۶.
و نیز گروه مفوّضه که نماز و دیگر احکام شرعی را برای مبتدیان، به‌منظور حفظ آنان از دید دشمن واجب می‌دانسته‌اند،
[۴۸] اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن ابی خلف، المقالات والفرق، ص ۹۲.
[۴۹] نوبختی، ابو محمد حسن بن موسی، فرق الشیعة، ص ۹۳.
تقریباً همه فرقه‌های دیگر غلات، قائل به اباحیگری مطلق شدند و حتی محرّماتی مانند لواط
[۵۰] اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن ابی خلف، المقالات والفرق، ص ۱۰۰.
و ازدواج با محارم را
[۵۱] اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن ابی خلف، المقالات والفرق، ص ۵۳.
[۵۲] اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن ابی خلف، المقالات والفرق، ۶۳.
[۵۳] اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن ابی خلف، المقالات والفرق، ۳۲.
نیز حلال شمردند. و از این راه، پیروانی را به دور خود جمع نمودند؛ ضمن آنکه رهبران آنان نیز به اهداف مادّی خود نزدیک‌تر می‌شدند.

۷.۳.۱ - توجیهات غالیان

توجیهاتی که رهبران هواپرست غلات برای اباحیگری‌های خود ارائه می‌نمودند، استناد به اصول باطلی همچون کفایت معرفت امام از همه تکالیف،
[۵۴] اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن ابی خلف، المقالات والفرق، ص ۹۲، فرق الشیعه، ص ۹۳.
اصل آفرینش همه اشیاء و طیبات و شهوات برای انسان،
[۵۵] اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن ابی خلف، المقالات والفرق، ص ۴۸.
اصل وجوب احکام تا مرحله امتحان و نه پس‌ازآن
[۵۶] اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن ابی خلف، المقالات والفرق، ص ۴۸.
و اصل کنایه‌ای بودن واجبات و محرّمات بود که در توجیه اصل اخیر می‌گفتند:
واجباتی همانند نماز، روزه، زکات، حج و غیره که در قرآن به آن فرمان داده‌شده است، این اعمال ظاهری نیست، بلکه این اسامی، کنایه از افرادی است که باید آنها را دوست داشته باشیم؛ پس واجبی در قرآن غیر از محبّت و مودّت آن افراد وجود ندارد.
و منظور از محرّماتی چون مردار، خون، گوشت خوک و... افرادی هستند که باید آنان را دشمن بداریم. پس هیچ حرامی در قرآن غیر از دشمنی با آن افراد وجود ندارد».
[۵۸] اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن ابی خلف، المقالات والفرق، ص ۵۳.

به‌عبارت‌دیگر، اینها واجب و حرام را منحصر در تولّی و تبرّی، آن‌هم با تعریفی که خود ارائه می‌نمودند، می‌دانستند.
در روایات ما اشاراتی به ترک واجبات از سوی غلات و نیز کِنایه‌ای بودن واجبات و محرّمات نزد آنان شده است.
و ازاینجا درمی‌یابیم که مراد از عباراتی همچون «در امتحان غلات در وقت نماز» یا «غالی نبودن یک راوی به جهت تعلیم مسائل طهارت» یا «حکم نکردن به غلوّ یک راوی به جهت آنکه در اوقات نماز با او ملاقات نکرده تا نمازخواندن یا نخواندن او را دریابد» همین غلوّ در ذات می‌باشد.
و لذا می‌بینیم قمی‌ها که عزم خود را برای کشتن شخص متهم به غلوّی به نام محمد بن اورمه قمی جزم نموده بودند، وقتی‌که شب‌هنگام او را (تا صبح) در حال عبادت و نماز دیدند، از تصمیم خود منصرف گشتند.
[۶۳] کتاب الضّعفاء نسخه خطیّ، ذیل شرح‌حال محمد بن اورمه قمی.

و از این بحث به این نتیجه می‌رسیم که این موارد، غلوّ در ذات بوده که با انجام اعمال عبادی منافات داشته و نه غلوّ در صفات.

۷.۴ - غلوّ در صفات

منظور از «غلوّ در صفات» که می‌توانیم آن را با جَعل اصطلاح «غلوّ در فضایل» نیز معرّفی نماییم آن است که صفات و فضایل و معجزاتی را به معصومین (علیهم‌السّلام) نسبت دهیم که دارای آن نبوده‌اند.
برخلاف غلوّ در ذات، که متکلمین و فقهای شیعه به‌اتفاق، قائلِ آن را تکفیر نموده‌اند، در مبحث غلوّ در صفات، بین آنان اختلاف واقع‌شده است و درواقع این مساله به‌صورت مسئله‌ای نسبی درآمده است.
بدین معنی که هرگاه متکلّم بادید کلامی خود به این نتیجه رسیده است که معصومین (علیهم‌السّلام) دارای حدّ خاصی از صفات و فضایل می‌باشند، اعتقاد به تجاوز از آن حدّ را جایز ندانسته و معتقد به آن را متّهم به غلوّ نموده است.
و برعکس، اگر متکلّمی قائل به حدّ بالای صفات و فضایل برای معصومین (علیهم‌السّلام) باشد، خود را غالی ندانسته و بلکه طرف مقابل خود را متّهم به تقصیر و کوتاهی در معرفت نموده و وی را مقصّر می‌نامد.
و از اینجاست که بحث «اجتهاد در تضعیف رجال» پدید می‌آید؛ بدین معنی که شخص غیر معتقد به فضایل و ویژگی‌های خاصّ برای معصومین (علیهم‌السّلام) ناقل روایات این‌گونه فضایل را تنها به دلیل نقل این روایات و نه از راه حسّ و یا دلیل دیگر، محکوم‌به غلوّ نموده و روایات او را ضعیف می‌داند.
معرکه اصلی نزاع بر سر صفات و فضایل، بین قمی‌ها و بغدادی‌ها اتفاق افتاد. بدین ترتیب که قمی‌ها در قرن سوّم و چهارم به عللی که نیاز به بررسی جداگانه‌ای دارد، قائل به نفی بعضی از فضایل و صفات معصومین (علیهم‌السّلام) مانند علوم آنها و بعضی از معجزاتشان گردیدند و قائل به این صفات را غالی دانستند و روایات او را مخدوش نمودند. در مقابل قمی‌ها، متکلّمین بغدادی همانند شیخ مفید (ره) ایستادگی نموده و به تخطئه قمی‌ها در عقایدشان پرداختند و آنها را مقصّر نامیدند. (برای اطلاع بیشتر مراجعه شود به: مقایسه‌ای میان دو مکتب فکری شیعه در قم و بغداد، یعقوب جعفری، سلسله مقالات فارسی کنگره شیخ مفید، شماره ۶۹.)

۷.۴.۱ - سهو النبی

یکی از مهم‌ترین موارد اختلاف بین این دو دسته، مساله «سهوالنبی (صلی‌الله‌علی‌وآله)» بود که قمی‌ها آن را جایز دانسته و بغدادی‌ها آن را منتفی می‌دانستند.
در این مورد، شیخ صدوق (م. ۳۸۱ ق) به نقل از استاد خود ابوجعفر محمد بن حسن بن ولید چنین نقل می‌کند که: «اولین درجه غلوّ آن است که شخص معتقد به نفی سهو از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علی‌وآله) و امام (علیه‌السلام) باشد».
در مقابل، شیخ مفید (ره) ابتدائاً مقدمه‌ای ذکر می‌کند و سپس می‌فرماید: «این سخن شیخ صدوق (ره) صحیح نیست که هر کس علما و مشایخ قم را به تقصیر متهم نماید، غالی است... بلکه صحیح آن است که کسی را غالی بدانیم که مُحِقین (یعنی آنان که به‌حق برای ائمه فضایل قائلند) را متهم به تقصیر نماید. حال خواه آنها از اهل قم باشند یا جای دیگر»
سپس به‌نقد کلام استاد شیخ صدوق (ره) پرداخته و چنین می‌فرماید: «اگر این نقل‌قول صحیح باشد، پس او مقصّر است اگرچه از علما و مشایخ قم می‌باشد»
آنگاه اشاره‌ای به بعضی معتقدات برخی از اهل قم می‌کند و می‌فرماید: «ما با جماعتی از اهل قم برخورد نمودیم که به‌وضوح در دین تقصیر روا می‌داشتند. آنها ائمه (علیهم‌السّلام) را از حدّ خود پایین‌تر آورده و گمان می‌کردند که ائمه بسیاری از احکام دینی را نمی‌دانند تا اینکه با دقت نظر و فکر عمیق در قلوب آنان علم به آن احکام پیدا شود. و حتی ما با شخصی (از قمی‌ها) برخورد نمودیم که قائل بود ائمه (علیهم‌السّلام) برای به‌دست آوردن حکم شریعت، به رأی و ظنون پناه می‌برند. و (این قمی‌ها) با این اوصاف باز خود را از علما می‌دانند. و این حقیقتاً و بدون شبهه تقصیر می‌باشد»
و سرانجام در مقابل استاد شیخ صدوق (ره) این‌چنین به معرّفی علامت غلوّ اقدام می‌کند: «در بیان علامت غلوّ، کافی است که بگوییم کسی که علامت‌های حدوث را از ائمه (علیهم‌السّلام) نفی می‌کند و درباره آنها حکم به الوهیّت و قدیم بودن می‌کند، غالی است.»
که چنانچه مشاهده می‌شود، شیخ مفید (ره) در این عبارت، بحث را به غلوّ در ذات برده و علامت غلوّ را ازآنجا گرفته است.
نتیجه رجالی‌ای که از این بحث به‌دست می‌آید این است که اگر «غلو در ذات» در مورد یک راوی ثابت شد، نمی‌توان به احادیث او در آن حال اعتماد نمود، حتی اگر قائل به قبول روایات افراد فاسد العقیده و کافر بشویم؛ زیرا چنین کسانی با چنین عقایدی، عاقبت به وادی اباحیگری رسیده و از هیچ عمل خلافی ابا نداشتند و لذا در احادیث از مشرکین هم بدتر دانسته شده‌اند. پس سخن صاحب «معجم الرجال» که درباره یکی از متهمین به غلوّ به نام حسن بن علی بن ابی عثمان معروف به سجاده بیان‌شده، صحیح به نظر نمی‌رسد. او بعد از ذکر تضعیف این شخص از سوی نجاشی و ابن غضائری، چنین می‌فرماید: «نعم لو لم یکن فی البین تضعیف لا مکننا الحکم بوثاقته مع فساد عقیدته بل مع کفره ایضاً بله، اگر تضعیفی در میان نباشد، می‌توان به وثاقت او حکم کرد؛ گرچه عقیده‌اش فاسد باشد، یا حتّی اگر کافر باشد».

۷.۵ - بررسی احادیث قولوا فینا ما شئتم

ممکن است احادیث «قولوا فینا ماشئتم» (یعنی: درباره ما هر چه خواستید بگویید) مستند عدّه‌ای برای غلوّ در فضایل از طریق جَعل داستان‌های دروغین حاوی معجزات و کرامات ائمه (علیهم‌السّلام) گردد. ازاین‌رو در اینجا بررسی مفاد این احادیث ضروری به نظر می‌رسد.
ابتداً به ذکر چند حدیث که در آنها این عبارت به‌کاررفته است، می‌پردازیم:
۱ ـ حضرت علی (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «ایاکم و الغلو فینا، قولوا انا عبید مربوبون و قولوا فی فضلنا ماشئتم» بپرهیزید از غلوّ درباره ما. بگویید ما بنده و دارای پروردگار هستیم و (آنگاه) در فضل ما هر چه خواستید بگویید.
۲ـ باز حضرت علی (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «لاتتجاوزوا بنا العبودیة ثم قولوا ماشئتم ولن تبلغوا، وایاکم و الغلوّ کغلوّ النصاری فانی بری ءٌ من الغالین؛ ما را از حدّ عبودیت بالاتر نبرید، سپس هر آنچه خواستید (درباره ما) بگویید و دانید که (به آنچه ما استحقاق آن راداریم) نخواهید رسید. و از غلو همانند غلوّ مسیحیان بپرهیزید که من از غالیان بیزار می‌باشم. »
۳ ـ امام صادق (علیه‌السّلام) در بخشی از روایت خطاب به اسماعیل بن عبدالعزیز که تمایلات غلوّ آمیز داشته، می‌فرماید: «یا اسماعیل لاترفع البناء فوق طاقته فینهدم، اجعلونا مخلوقین و قولوا فینا ما شئتم فلن تبلغوا...؛
ای اسماعیل، ساختمان را بیش از تحملش بلند نسازید که منهدم خواهد شد. ما را مخلوق قرار بدهید و هر آنچه خواستید درباره ما بگویید و (بدانید که به آنچه مستحق آن هستیم) نخواهید رسید.»
۴ ـ امام صادق (علیه‌السّلام) خطاب به کامل التمار می‌فرماید: «یا کامل اجعل لنا رباً نؤب الیه و قولوا فینا ماشئتم، قال قلت: نجعل لکم ربّاً تؤبون الیه و نقول فیکم ما شئنا؟ قال: فاستوی جالساً ثم قال: و عسی ان نقول: ما خرج الیکم من علمنا الا الفاً غیر معطوفة؛ ای کامل! برای ما پروردگاری قرارده که به‌سوی او بازگشت می‌نماییم و (آنگاه) هر آنچه خواستید درباره ما بگویید. راوی (باحالت تعجّب مخلوط به پرسش) می‌گوید: برای شما پروردگاری قرار دهیم که به‌سوی او بازگشت می‌نمایید و (آنگاه) هر چه خواستیم درباره شما بگوییم؟
امام (علیه‌السّلام) در جواب فرمود: و شاید ما بگوییم که هر آنچه (تابه‌حال) از علم ما به شما رسیده است، تنها به‌اندازه یک نیمه الف (نیم حرف) بوده است. »
در اینجا قصد نداریم که وارد بحث سندی این روایات بشویم. اما ازنظر دلالت، مفاد و محتوای مجموع این احادیث، حکایت از یک واقعیت دارد و آن این است که ائمه معصومین (علیهم‌السّلام) از جهت صفات کمال در مرتبه بسیار بلندی قرار دارند، به‌گونه‌ای که انسان‌های عادّی حتی نمی‌توانند تصوّر آن را بنمایند (لن تبلغوا)، چه رسد به آنکه بتوانند آنان را در حدّ خود توصیف نمایند؛ بنابراین هر چه درباره فضایل و صفات آنها بگوییم، کم گفته‌ایم.
اما نکته مهمّی که تکیه‌گاه اصلی این احادیث است، آن است که نباید درباره این صفات، آن‌چنان غلوّ نماییم که آنان را از مخلوق بودن خارج نموده و به خدایی یا صفات خدایی برسانیم. به‌عبارت‌دیگر، باید به این نکته توجّه داشته باشیم که آنان هر چه دارند، رشحه‌ای است از ذات الهی و خود مستقلاً دارای چیزی نمی‌باشند. و اگر در مطرح کردن صفات و فضایل، به‌گونه‌ای آنان را مطرح نماییم که بوی استقلال از آن به مشام رسد، این، خروج از حدّ مخلوق و رساندن به خدایی است که مورد نهی ائمه (علیهم‌السّلام) قرارگرفته است.


نتیجه‌ای که به‌دست می‌آید این است که مفاد این احادیث، به‌هیچ‌وجه، دلالت بر تجویز ساختن داستان‌های دروغین در فضایل و معجزات ائمه (علیهم‌السّلام) نمی‌نماید.
نتیجه رجالی‌ای که از این بحث به‌دست می‌آید این است که نمی‌توان راوی احادیث فضایل را تنها به جرم روایت این احادیث تضعیف نمود.

برگرفته از: فصلنامه علوم حدیث>شماره ۱
منابع:


۱. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، معجم مفردات الفاظ القرآن، ص ۳۶۵.    .
۲. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، تعلیق علی شیری، چاپ اوّل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ ق، ج ۱۵، ص ۱۳۳.    .
۳. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، تعلیق علی شیری، چاپ اوّل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ ق، ج ۱۵، ص ۱۳۳.    .
۴. نساء/سوره ۴، آیه ۱۷۱.    .
۵. مائده/سوره ۵، آیه ۷۷    .
۶. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۳، ص ۳۸۷.    
۷. شیخ حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، تصحیح عبدالرحیم ربانی شیرازی، بیروت، دار احیاء التراث العربی،ج ۱۴ ص ۴۲۶.    
۸. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و درر الکلم، ص ۱۷۸.    
۹. حسینی علوی، ابو المعالی محمد، بیان الادیان، تصحیح اقبال آشتیانی، تهران، مطبعه مجلسی، ۱۳۱۳ ه. ش.
۱۰. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، چاپ دوّم، بیروت، دارالمعرفة، للطباعة والنشر.
۱۱. نوبختی، ابومحمد حسن بن موسی، فرق الشیعه، تعلیقه سید محمدصادق بحرالعلوم، چاپ چهارم، نجف، مکتبة الحیدریة، ۱۳۸۸ ق.
۱۲. ملطی شافعی، ابوالحسین محمد بن احمد بن عبدالرحمن، التنبیه و الرد علی اهل الاهواء والبدع، تعلیقه محمد زاهد بن حسن کوثری، بغداد و بیروت، مکتبة المَثْنی و مکتبة المعارف، ۱۳۸۸ ق.
۱۳. اشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، بی جا، بی نا، بی تا. ت.
۱۴. مقریزی، تقی الدین احمد بن علی بن عبدالقادر، الخطط المقریزیة المسماة بالمواعظ والاعتبار به ذکر الخطط والآثار، بیروت، دار احیاء العلوم ودار العرفان، ج ۳، ص ۳۰۰.
۱۵. مشکور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مقدمه و توضیحات: کاظم مدیر شانه چی، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی.
۱۶. اشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، ص ۳۶.    
۱۷. فخمی غرناطی، ابراهیم بن موسی بن محمد، الاعتصام، ص ۷۱۹.    
۱۸. مقریزی، احمد بن علی، الخطط المقریزیه، ج ۴، ص ۱۷۶.    
۱۹. اسفراینی، ابوالمظفر، التبصیر فی الدین و تمییز الفرقة الناجیة من الفرق الهالکین، ص ۱۲۱.    
۲۰. کرمانی شافعی، محمد بن یوسف بن علی بن سعید، الفرق الاسلامیه (ذیل کتاب شرح المواقف)، تحقیق سلیمة عبدالرسول، بغداد، دانشگاه بغداد، ۱۹۷۳ م. ص ۴۲.
۲۱. اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، ص ۴۰.    
۲۲. اسفراینی، ابی المظفر، التبصیر فی الدین، ص ۲۳.    
۲۳. فخمی غرناطی، ابراهیم بن موسی بن محمد، الاعتصام، ص ۷۱۹.    
۲۴. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، ج ۱، ص ۱۸۴.    
۲۵. اسفراینی، ابوالمظفر، التبصیر فی الدین، ص ۲۳.    
۲۶. کرمانی شافعی، محمد بن یوسف بن علی بن سعید، الفرق الاسلامیه، ص ۴۶.
۲۷. اشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، ص ۳۴.
۲۸. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، ج ۱، ص ۱۸۴.    
۲۹. اشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، ص ۳۵.    
۳۰. فخمی غرناطی، ابراهیم بن موسی بن محمد، الاعتصام، ص ۲۱۸.    
۳۱. اسفراینی، ابوالمظفر، التبصیر فی الدین، ص ۲۳.    
۳۲. مقریزی، تقی الدین احمد بن علی بن عبدالقادر، الخطط المقریزیة، ج ۴، ص ۱۷۷.    
۳۳. سید مرتضی عسکری، عبدالله بن سبا، ج ۲، ص ۱۷۲ به بعد.    
۳۴. خوئی، سید ابوالقاسم موسوی، معجم رجال الحدیث، ج ۹، ص ۳۵۴.    
۳۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار تهران، کتابفروشی آخوندی.ج ۲۵، ص۳۲۹.    
۳۶. اشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، ص ۶.    
۳۷. فیاض، عبدالله، تاریخ الامامیة و اسلافهم من الشیعة منذ نشاة التشیع حتی مطلع القرن الرابع الهجری، چاپ سوّم، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ۱۴۰۶ ق. ص ۱۱۶.
۳۸. نوبختی، ابومحمد حسن بن موسی، فرق الشیعة، ص ۷۱.    
۳۹. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، ج ۱، ص ۱۸۰.    
۴۰. اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن ابی خلف، المقالات والفرق، تصحیح و تعلیق محمدجواد مشکور، چاپ دوّم، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی ۱۳۶۱ ش.
۴۱. اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن ابی خلف، المقالات والفرق، ص ۶۰.
۴۲. مشکور، محمدجواد، تعلیقات بر «المقالات و الفرق»، ص ۲۳۸ به نقل از الفرق بین الفرق، ص ۱۵۳.
۴۳. کمره‌ای، میرزا خلیل، آراء ائمة الشیعة فی الغلاة، تهران، چاپ افست حیدری، ۱۳۵۱ ش.
۴۴. علاّمه حلّی، حسن بن یوسف، انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، تحقیق محمد نجمی زنجانی، چاپ دوّم، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۳ ش. ص ۲۰۱-۲۰۲.    
۴۵. علاّمه حلّی، حسن بن یوسف، انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، تحقیق محمد نجمی زنجانی، چاپ دوّم، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۳ ش. ص ۲۰۱-۲۰۲.    
۴۶. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، تصحیح الاعتقاد، چاپ اوّل، قم، المؤتمر العالمی بمناسبة ذکری الفیّة الشیخ المفید، ۱۴۱۳ ق. ص ۱۳۳-۱۳۴.    
۴۷. اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن ابی خلف، المقالات و الفرق، ص ۴۶.
۴۸. اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن ابی خلف، المقالات والفرق، ص ۹۲.
۴۹. نوبختی، ابو محمد حسن بن موسی، فرق الشیعة، ص ۹۳.
۵۰. اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن ابی خلف، المقالات والفرق، ص ۱۰۰.
۵۱. اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن ابی خلف، المقالات والفرق، ص ۵۳.
۵۲. اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن ابی خلف، المقالات والفرق، ۶۳.
۵۳. اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن ابی خلف، المقالات والفرق، ۳۲.
۵۴. اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن ابی خلف، المقالات والفرق، ص ۹۲، فرق الشیعه، ص ۹۳.
۵۵. اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن ابی خلف، المقالات والفرق، ص ۴۸.
۵۶. اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن ابی خلف، المقالات والفرق، ص ۴۸.
۵۷. اشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، ص ۹.    
۵۸. اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن ابی خلف، المقالات والفرق، ص ۵۳.
۵۹. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، باب نفی الغلوّ فی النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم و الائمه علیهم‌السّلام، حدیث ۶، ج۲۵، ص۲۶۶    
۶۰. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۳۱۵، حدیث ۸۰.    
۶۱. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۳۱۶ حدیث ۸۲.    
۶۲. محمدتقی تستری، قاموس الرجال، ج ۱ چاپ دوّم، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، ۱۴۱۰ ق. ص ۶۷.    
۶۳. کتاب الضّعفاء نسخه خطیّ، ذیل شرح‌حال محمد بن اورمه قمی.
۶۴. محمدتقی تستری، قاموس الرجال، ج ۱ چاپ دوّم، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، ۱۴۱۰ ق. ص ۶۷.    
۶۵. شیخ صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ج ۱ ص ۳۶۰.    
۶۶. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، تصحیح الاعتقاد، ص ۱۳۵-۱۳۶.    
۶۷. خوئی، سید ابوالقاسم موسوی، معجم رجال الحدیث، ج ۶، ص ۲۵.    
۶۸. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۲۷۰، حدیث ۱۵.    
۶۹. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۲۷۴، حدیث ۲۰.    
۷۰. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۲۷۹، حدیث ۲۲.    
۷۱. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۲۸۳، حدیث ۳۰.    
۷۲. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۳۳۶.    




سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «جریان شناسی غُلوّ»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۲/۱۸.    



جعبه ابزار