حنين
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
غزوه حُنَین، از
جنگهای پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله وسلم در سال هشتم هجری بود.
آن را یَوم حنین،
وقعه حنین،
غزاة حنین،
غزوه هوازِن و
وقعه هوازن نیز نامیده اند.
درباره تاریخ این
غزوه گفتهاند وقتی
رسول خدا در
روز جمعه ، ده روز مانده از
رمضان سال هشتم
مکه را فتح کرد، پانزده شب در مکه ماند و سپس شنبه ششم
شوال روانه حنین شد.
حنین درهای است در شمال شرقی مکه، میان وادی الشرایع و وادی یدعان (جدعان امروزی).
حنین که در منطقه
طائف است، با مکه ده میل و اندی
یا سه
شب راه
فاصله داشت.
حنین دارای آبی بود، که به دستور زُبَیْده همسر
هارون الرشید و
مادر امین از آنجا جویهایی تا مکه کشیده شد.در این ناحیه
عثمان باغهایی داشت.
سبب این غزوه آن بود که اشراف
قبیله هوازن و
قبیله ثقیف از بیم آنکه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم پس از
فتح مکه به جنگ با آنان اقدام کند تصمیم گرفتند پیش از
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به جنگ اقدام کنند.
به روایتی نیز چون رسول خدا برای فتح مکه، از مدینه حرکت کرد،
هوازن و
ثقیف به خیال اینکه پیامبر قصد آنان را دارد، تجمع کردند و پس از فتح مکه در حنین فرود آمدند و تصمیم به جنگ با پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم گرفتند.
بیشتر تیره های هوازن، از جمله نصر، جُشَم، سعد بن بَکر و گروهی از بنی هلال به سرکردگی
مالک بن عَوف نَصری گرد آمدند، اما برخی از تیره های صاحب نام هوازن، مانند کَعب و کِلاب و بن ی نُمَیر حضور نیافتند.
تمام قبایل هم پیمان ثقیف نیز به رهبری
قارب بن اَسوَد و ذوالخِمار سُبَیع بن حارث و برادرش احمر بن حارث (از بنی مالک) به آنان پیوستند
.
چون مالک بن عوف تصمیم گرفت برای جنگ با پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم حرکت کند، اموال و زنان و کودکان را نیز با خود همراه کرد تا مردان را در دفاع از آنها دلیر کند.
وقتی به
اَوطاس ــ که زمینی سخت و هموار و میدانی مناسب برای جولان
اسبها بود ــ رسید، دُرَید بن صِمَّه، پیرمرد نابینای جُشَمی که صاحب رأی و جنگ آزموده بود، گفت اگر این جنگ مایه سربلندی بود، مردان شجاع
کعب و
کلاب در آن شرکت میکردند. ازاینرو به مالک بن عوف توصیه کرد فقط با مردان به جنگ رود که اگر پیروز شود، دیگران نیز به وی بپیوندند و اگر شکست بخورد، زنان و کودکان آسیب نبینند؛ اما مالک بن عوف از سر
تکبر به سخن وی توجه نکرد و او را
تحقیر نمود.
در اوطاس کمکهایی از هر ناحیه به آنان میرسید.
پیامبر چون این خبر را شنید،
عبداللّه بن ابی حَدْرَد اَسْلَمی را فرستاد تا به صورت ناشناس به میان آنان برود و کسب اطلاع کند.
وی نیز خبر آورد که
مشرکان برای جنگ با
مسلمانان همدست شده اند.
به روایت ابن اسحاق از
امام باقر علیهالسلام، چون رسول خدا تصمیم گرفت به
جنگ هوازن برود، کسی نزد
صَفوان بن اُمَیّه (از سران
قریش که هنوز
مشرک بود) فرستاد و از وی خواست زره ها و سلاحهایی که دارد به پیامبر و مسلمانان،
عاریه مضمونه (تضمینِ بازگرداندن عین امانت) دهد.
صفوان قبول کرد و یکصد
زره داد.
پیامبر همراه ده هزار تن از یارانش که در فتح مکه با وی بودند و دو هزار نفر از تازه مسلمانان مکه، برای جنگ با هوازن از مکه بیرون رفت.
برخی از این مکیان فقط میخواستند ببینند پیروزی از آنِ که خواهد بود تا
غنیمتی برگیرند و حتی بدشان نمیآمد که پیامبر و مسلمانان در این جنگ شکست بخورند.
مسلمانان دویست اسب همراه داشتند
.
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم
عَتّاب بن اَسید بن ابی العیص را به عنوان امیر مکه تعیین کرد.
مُعاذ بن جبل را نیز در آنجا گمارد تا به مردم
احکام اسلامی را بیاموزد.
به روایت
واقدی ،
هنگام حرکت،
ابوبکر که عده بسیار مسلمانان را دید، گفت امروز از کمیِ عدّه مغلوب نمیشویم.
واقدی در جای دیگر، این سخن را به یکی از اصحاب و در روایتی دیگر به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نسبت داده است
(که
روایت اخیر را نادرست دانسته است).
پیامبر مردان
قبیله بنی سُلَیم را به فرماندهی
خالد بن ولید ، به منزله
پیشاهنگ فرستاد.
رسول خدا و مسلمانان و مردان قریش، که هنوز شماری از آنان مشرک بودند، غروب شب سه شنبه دهم شوال سال هشتم به حنین رسیدند.
مالک بن عوف سه نفر فرستاد تا از مسلمانان خبری آورند. آنان در حالی که از مشاهده سپاه مسلمانان سخت مرعوب شده بودند، بازگشتند.
با وجود این، مالک بن عوف شبانه یارانش را در وادی حنین مستقر کرد تا یکباره بر مسلمانان هجوم برند.
رسول خدا نیز
سحرگاه صفوف یاران خود را آراست و پرچمها را به پرچمداران سپرد؛ لوای مهاجران به دست
علی علیهالسلام ، لوای
خزرج به دست
حُباب بن مُنذر (و به قولى به دست سعدبن عُباده) و لوای
اَوس به دست
اُسَیْد بن حُضَیر بود.
تیره های قبایل
اوس و
خزرج و قبایل عرب نیز هریک پرچمی داشتند.
رسول خدا در حالی که
لباس رزم پوشیده بود، از صفوف لشکریان بازدید کرد و آنان را به جنگ و شکیبایی برانگیخت و مژده پیروزی داد. آنگاه در تاریکی صبح همراه مسلمانان از دره حنین به زیر آمد.
مشرکان هوازن و ثقیف که در شکافهای دره و اطراف آن کمین کرده بودند، یکباره به مسلمانان حمله کردند. نخست سواران بنی سُلَیم و سپس مکیان و سایر مردم پراکنده و منهزم شدند. به گونه ای که هیچ کسی پشت سر خود را نگاه نمیکرد.
پیامبر به لشکریانش میگفت به سوی من آیید، من رسول خدا، محمد پسر عبداللّه هستم، اما مردم پراکنده شدند و فقط عده ای اندک با پیامبر ماندند.
منابع درباره شمار کسانی که در کنار پیامبر ثابت قدم ماندند، اختلاف دارند. پاره ای روایات از چهار نفر یاد کرده اند: علی علیهالسلام،
عباس بن عبدالمطلب و
ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب که از
بنی هاشم بودند، و
ابن مسعود .
به روایت دیگر فقط ده یا نه نفر از بنی هاشم، از جمله سه تن یاد شده و یک نفر از غیر بنی هاشم یعنی
اَیْمَن بن ام ایمن ــکه بعداً به
شهادت رسیدــ با پیامبر ماندند.
در پاره ای از روایات، نام عدهای دیگر از جمله برخی
مهاجران و
انصار را افزوده اند
و گاه عده آنان را یکصد تا سیصد تن نوشته اند.
برخی از مردم مکه (
طُلَقاء ) که گریخته بودند، همچون
ابوسفیان بن حرب و
کَلَدَة بن حَنْبَل کینه خود را از
اسلام و مسلمانان آشکار ساختند و حتی
شَیبة بن عثمان بن ابی طلحه که پدرش در
جنگ احد کشته شده بود، قصد جان پیامبر را کرد که ناموفق ماند.
رسول خدا که چنان دید، به عباس بن عبدالمطلب که عنان
استر پیامبر را گرفته بود و صدایی بلند و رسا داشت فرمود تا ندا کند: ای انصار، ای اصحاب سَمُرَه، ای اصحاب سورة البقره. پس از آن، فراریان لبیکگویان و شتابان از هر سوی نزد رسول خدا بازگشتند،
به گونه ای که یکصد تن نزد پیامبر گرد آمدند، که پیامبر دلیرانه به یاری آنان با مشرکان جنگید.
پس از آن
حضرت علی علیهالسلام در پیکار از همه قویتر و دلیرتر بود.
به تعبیر
قرآن ، خدای متعال آرامش خود را بر پیامبر و بر
مؤمنان فرود آورد.
شعار انصار، نخست «یالَلْأَنصار» بود و سپس «یا لَلْخَزْرَج» می گفتند. چون پیامبر به
معرکه نبرد و پایداری و شکیبایی مسلمانان نگریست، فرمود اکنون تنور جنگ گرم شد.
علی علیهالسلام به
پرچمدار دشمن حمله کرد و او را کشت و پس از آن مشرکان
هزیمت یافتند.
به روایتی، علی علیهالسلام چهل تن از دشمنان را به هلاکت رساند.
در غزوه حنین برخی از زنان انصار همچونام سُلَیم که باردار بود، ام عُماره، ام سَلیط وام حارث، مردانه
جهاد کردند.
رسول خدا مشتی خاک برداشت و به سوی دشمن افکند و فرمود «نصرت نیابند» و آن موجب هزیمتشان شد.
برای به تصریح
قرآن مجید و
روایات اسلامی ،
در روز حنین
فرشتگان خدا برای یاری مسلمانان فرود آمدند و همراه آنان به جنگ پرداختند.
چون پیامبر شنید که برخی مسلمانان به
قتل کودکان دست زده و زنی از مشرکان را کشته اند، ناراحت شد و مؤکداً آنان را از کشتن
زن و کودک و
اجیر نهی فرمود.
چون هوازن هزیمت یافت، هفتاد تن از بنی مالک از تیره های ثقیف کشته شدند
(نزدیک صد نفر).
در پاره ای روایات، شمار کشتگان هوازن به عدد کشتگان قریش در
بدر ، یعنی هفتاد تن نوشته شده
ولی مسعودی
آن را حدود ۱۵۰ تن نوشته است.
درید بن صمّه نیز در بین کشته شدگان بود.
در این غزوه، مسلمانان شش هزار زن و کودک از مشرکان را اسیر و ۰۰۰، ۲۴ شتر، بیش از چهل هزار گوسفند و چهار هزار اوقْیه نقره غنیمت گرفتند.
مشرکان همراه مالک بن عوف به طائف رفتند.بعضی از آنها نیز در اوطاس اردو زدند و پارهای دیگر، یعنی بن وغِیَره از ثقیف به نخله رفتند.پیامبر گرو/هی را به تعقیب مشرکانی که به نخله رفتند
و ابوعامر اشعری را نیز به دنبال مشرکانی که به اوطاس رفتند، روانه کرد.ابوعامر در جنگ با آنان کشته شد و پسرعموی وی، ابوموسی اشعری، با مشرکان جنگید و آنان را شکست داد.
در غزوه حنین چهار تن از مسلمانان به شهادت رسیدند
(نُه نفر).
در این نبرد، شَیما دختر حارث بن عبدالعُزّی،
خواهر رضاعی پیامبر، به دست مسلمانان افتاد. چون او را نزد پیامبر بردند، وی را احترام کرد و به درخواست خود وی، او را نزد قومش بازگرداند.
گفته شده که گفتگوی شیما با پیامبر و وساطت وی درباره اسیران هوازن، یکی از دلایل آزادی
اسرا بوده است
.
پس از پایان جنگ، پیامبر اجازه داد هر که کسی از
دشمن را کشته است، لباس رزم و جنگ افزار (سَلَب) وی را برای خود بردارد.
آنگاه اسیران و
غنایم را نزد رسول خدا گردآوردند. مسئول غنایم
مسعود بن عمرو غفاری بود.
در روایات دیگر، از
بُدَیل بن وَرقاء خُزاعی به عنوان مسئول اسرا یاد شده است
.
پیامبر فرمود تا اسیران و اموال را به جِعْرانه (جِعِرّانه) در شمالغربی دره حنین ببرند و در آنجا نگه دارند.
پس از
غزوه طائف ، رسول خدا شب پنجشنبه، ۵
ذیقعده سال هشتم، به
جعرانه رفت.
در آنجا هیئت هوازن نزد پیامبر رفت و با
توسل به خویشاوندی رضاعی پیامبر با اسیران، خواهان آزادی آنان شد. چون رسول خدا سهم اسیران خود و
بنی عبدالمطلب را به آنان بخشید، مهاجران و انصار نیز از سهم خود گذشتند و آن را به پیامبر واگذاردند. چند تن که نپذیرفته بودند، بعدآ اسیران خود را آزاد کردند.
پیامبر هنگام تقسیم غنایم، نخست به اشراف قریش و قبایل عرب سهم داد تا دلهای آنان و قومشان را به اسلام متمایل سازد. سپس به برخی همچون ابوسفیان بن حرب، یکصد شتر و به دیگران پنجاه یا چهل
شتر داد. آنگاه فرمود تا مردم و غنایم را شمارش کردند و به هریک سهمی داد.
چون پیامبر به اشراف قریش و عرب سهم های کلان داد، گروهی از انصار زبان به طعن و اعتراض گشودند. پیامبر در جمع انصار سخنانی ایراد کرد و ایشان را شرمنده و خشنود ساخت و در حق آنان دعا فرمود.
رسول خدا سرانجام پس از سیزده شب اقامت در جعرانه، شب چهارشنبه دوازده شب مانده از ذیقعده،
عمره به جای آورد و پنجشنبه روانه
مدینه شد.
(۲) محمدابراهیم آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، چاپ ابوالقاسم گرجی، تهران ۱۳۵۹ش.
(۳) ابن ابی شیبه، المصنَّف فی الاحادیث و الآثار، چاپ سعید محمد لحّام، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۴) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ.
(۵) ابن حزم، علی بن احمد، جوامع السیرة، و خمس رسائل اخری، چاپ احسان عباس و ناصرالدین اسد، قاهره ۱۹۵۰.
(۶) ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، (بیروت).
(۷) ابن هشام حمیری، عبدالملک، السیرة النبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
(۸) محمد بن عبداللّه ازرقی، اخبار مکه و ماجاء فیها من الآثار، چاپ رشدی صالح ملحس، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳، چاپ افست قم ۱۳۶۹ش.
(۹) عبداللّه بن عبدالعزیز بکری، معجم مااستعجم من اسماء البلاد و المواضع، چاپ مصطفی سقّا، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۱۰) بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، چاپ محمود فردوسعظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
(۱۱) ابراهیم بن اسحاق حربی، کتاب المناسک و اماکن طرق الحج و معالم الجزیره، چاپ حمد جاسر، ریاض ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۱۲) محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، المغازی، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۱۳) محمد بن یوسف شمسشامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیرالعباد، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳.
(۱۴) فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، قم ۱۴۱۷.
(۱۵) طبری، تاریخ طبری (بیروت).
(۱۶) فؤاد حمزه، قلب جزیرةالعرب، ریاض ۱۳۵۲/ ۱۹۳۳.
(۱۷) کلینی، اصول الکافی.
(۱۸)مسعودی، أبو الحسن على بن الحسين، التنبیه والإشراف.
(۱۹)مسعودی، أبو الحسن على بن الحسين، مروج الذهب، (بیروت).
(۲۰) احمد بن عبدالوهاب نویری، نهایةالارب فی فنون الادب، قاهره ۱۹۲۳ـ۱۹۹۰.
(۲۱) واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازی، چاپ مارسدن جونز، لندن ۱۹۶۶، چاپ افست قاهره.
(۲۲) یعقوبی، تاریخ یعقوبی.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «غزوه حنین»، شماره۶۶۱۴.