صحیفه ملعونه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
صحیفه ملعونه
پیمان عدهای از مناقینی بود که در واقع
اسلام نیاورده بودند و فقط در ظاهر از
ترس جان خویش
مسلمان شده بودند، بر
غصب خلافت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر این پایه و اساس که «اگر محمد بمیرد یا کشته شود این امر خلافت را از اهل بیتش بگیریم بطوری که تا ما هستیم احدی از آنان به خلافت دست نیابد.»
امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) میفرمایند: همانا آغاز پدید آمدن فتنهها (
فرقهها) هوا پرستی و بدعتگذاری در احکام آسمانی است.
اگر کسی در تاریخ
فرقهها مطالعه کند میبیند که معمولا
فرقه
سازیها با هم پیمان شدن و برنامه ریزی عدهای
منافق که به خاطر هوا و هوسهای خود نمیخواستند در کنار بقیه
مسلمین و زیر پرچم
اسلام باشند، شروع میشد. مهمترین و قدیمیترین این پیمانهای منافقانه مواردی بود که در صدر اسلام بوجود آمد و سرلوحهای شد برای فتنهها و
فرقه
سازیهای بعدی. بعد از اعلام عمومی
ولایت علی (علیهالسّلام) در
غدیرخم، عدهای از
منافقین که نمیتوانستند استمرار
رسالت را در ولایت علی (علیهالسّلام) تحمل کنند، برای پیمان شکنی و
غصب خلافت هم قسم شدند. این عده که نقشه ترور رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را نتوانستند عملی کنند به ناچار به پیمان شکنی روی آوردند و برای گمراه نمودن مسلمین به سند
سازی و دروغ پراکنی روی آوردند. در این مقاله به یکی از کارهای منافقانه این گروه یعنی نوشتن
صحیفه اشاره میشود.
امویان و کسانی که از ترس کشته شدن
مسلمان شده به همراه منافقانی که با ولایت امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) موافق نبودند در تهیه متن این صحیفه شریک بودند.
این افراد:
ابوبکر و
عمر و
عثمان و
طلحه و
عبدالرحمن بن عوف و
سعد بن ابیوقاص و
ابو عبیده الجراح و
معاویه بن ابیسفیان و
عمرو بن عاص و
سعید بن عاص و
ابوموسی اشعری و
مغیره بن شعبه و
اوس بن حدثان و
ابوهریره و
ابوطلحه انصاری و سالم
غلام خذیفه از جمله کسانی بودند که در این طرح شرکت داشتند. ایشان ابتدای جلسه
پیمان بستند که
حکومت را غصب کنند و نگذارند تا خلافت به علی (علیهالسّلام) برسد. به همین دلیل در این جلسه، چهار نفر (ابوبکرو عمر و ابوعبیده جراح و سالم بن حبیبه) به ترتیب برای رسیدن به مقام
رهبری مسلمانان مورد تأیید واقع شدند!! سپس بعد از مشورت با یکدیگر و اتفاق نظر، متنی را به دست خط سعید بن عاص نوشته و به امانتدار خود یعنی ابوعبیده جراح سپردند،
او نیز این متن را به عنوان پیماننامه در
کعبه پنهان نمود. با توجه به تاریخ ۲۵ ساله خانهنشینی امیرالمومنین (علیهالسّلام) از
سقیفه تا
جنگ صفین نقش این افراد را به عنوان عناصر اصلی در مخالفت با آن حضرت میتوان آشکار دید.
بسم الله الرحمن الرحیم
این مطلب چیزی است که تمام
مهاجرین و
انصار (که
خداوند در کتابش ایشان را از زبان پیامبرش
مدح نموده است) از اصحاب محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرستاده خداوند بر آن اتفاق نظر دارند. ایشان بعد از تلاش کردن در نظرات و همفکری نمودن با هم به این اتفاق نظر دست یافتند و این صحیفه را نوشتند؛ چرا که
نیت ما بر این کار توجه به اسلام و مسلمین تا نهایت دوران و باقی روزگاران بود تا اینکه مسلمانان بعدی به ایشان اقتداء کنند. اما بعد، خداوند به منت و کرم خویش محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به سوی تمام مردم فرستاد برای دینی که به آن رضایت داده بود و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن
دین را بیان نمود و
اوامر الهی را ابلاغ کرد و برای ما بر پا نمودن تمام آن اوامر را
واجب نمود تا اینکه دین را کامل کرد و فرائض را واجب نمود و سنتها را محکم نمود. در این حال خداوند او را با
احترام قبض روح نمود، در حالیکه هیچ کسی را برای
جانشینی خود انتخاب نکرده بود! بلکه اختیار آن را به مسلمانان وا نهاد تا برای خود پیشوائی که به نظر او اطمینان دارند، برگزینند. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الگوئی نیکو برای مسلمانان است، خداوند فرموده است: لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کسی را به عنوان جانشین خویش معرفی نکرد تا اینکه مبادا حکومت بطور
ارث در یک خانواده استمرار یابد و به باقی مسلمین نرسد و همچنین قدرتی برای اغنیاء انباشته نشود و اینکه جانشین نگوید این امر (خلافت) تا
روز قیامت در فرزندان اوست. پس آنچه بر مسلمانان واجب است این است که بعد از در گذشت خلیفهای از خلفاء، صاحبان رأی و مصلحت اندیشان جمع شوند و مشورت کنند تا کسی را که مستحق خلافت میدانند، ولی امر قرار دهند و او را صاحب اختیار امورشان قرار دهند؛ چرا که برای اهل تمام زمانها کسی از ایشان که صلاحیت خلافت را دارد، مخفی نیست. پس اگر کسی از مردم ادعی کند که رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شخصی را بطور مشخص برای مردم معین نمود و اسم و نسب او را یاد کرده است، کلام باطلی را گفته و بر خلاف آنچه اصحاب محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و جماعت مسلمین آن را میدانند، عمل ننموده! اگر کسی ادعا کند که خلافت وراثتی است و رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ارث برده میشود، کلام محالی را گفته؛ زیرا رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: ما گروه
انبیاء ارث نمیگذاریم و آنچه از ما باقی می ماند
صدقه است. اگر کسی ادعا کند که خلافت فقط در یک فرد معینی از مردم است و آن شخص خود اوست و برای دیگران چنین صلاحیتی نیست، به این عنوان که او بعد از
نبوت جای دارد،
دروغ گفته؛ زیرا پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
اصحاب من مانند ستارگان هستند، به هر کدام از ایشان که اقتداء کنید هدایت میشوید. اگر کسی ادعا کند که مستحق خلافت و
امامت است، به دلیل اینکه با رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت فامیلی نزدیک دارد پس نتیجه بگیرد که خلافت مختص او و
نسل اوست که به ارث میبرند و در هر زمانی خودشان را مستحق بدانند و صلاحیت دیگران را به خاطر نداشتن قرب به رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رد کنند (این نیز کلام نادرستی است) و امامت به سبب قرابت به او و فرزندانش نمیرسد حتی از نظر نسب به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نزدیک باشد؛ چرا که خداوند میفرماید (و قول خداوند حاکم و دلیل برای همه است): إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ
و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: عهد مسلمانان برابر است و کسانی که نزدیکترند به آن میرسند و تمامی مسلمانان یک دست هستند در برابر دیگران.
پس کسی که به کتاب خدا و
سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اعتراف دارد پس باید همان فرمایشات را بر پا دارد و
انابه کند و به راه صحیح در آید و کسی که این عملکرد مسلمین را دوست ندارد، مخالفت با حقیقت و مخالفت با کتاب خدا نموده و از جماعت مسلمانان دوری نموده، پس باید او را به خاطر مصلحت امت اسلامی، بکشید! چرا که رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: کسی که به اجتماع مسلمانان ملحق نشود پس موجب
تفرقه باشد، او را بکشید. پس باید آن فرد را کشت، هر که میخواهد باشد؛ چرا که اتحاد
رحمت است و
تفرقه عذاب، و امت من هرگز بر
گمراهی اجتماع نمیکنند و تمامی مسلمانان یک دست هستند در برابر دیگران. کسی از جماعت مسلمانان جز
تفرقه افکن و
دشمن، خارج نمیشود. پس خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خونش را
مباح نموده و کشتنش را
حلال کردند. سعید بن العاص این صحیفه را از سوی کسانی که اسم و گواهی ایشان در آخر آن درج شده، در تاریخ
محرم سال دهم هجرت، نوشت.
در رد این صحیفه و پیماننامه سیاسی
منافقین واقعه غدیرخم کافی است؛ زیرا این عملکرد منافقانه بازتاب شتاب زده منافقین در برابر واقعه غدیر است. این گروه با
توسل به دروغ مطالبی را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و اصحاب آن حضرت نسبت داد و منکر حقائق دینی و اعتقادی و تاریخی شدند. این عده افکار و نظریات خود را به عنوان نظرات تمام اصحاب عنوان نمودند، اما نمیدانستند که نمیتوان تاریخ را نادیده گرفت. به طور خلاصه طمع در خلافت و مخالفت با امامت امیرالمومنین(ع)]] موجب انکار حقیقت و دروغگوئی از سوی این منافقین در این
صحیفه است.
امیرالمومنین (علیهالسّلام) نیز حیله ایشان را گوشزد میکند. وقتی علی (علیهالسّلام) در
مسجد در برابر غاصبین خلافت به
روایات پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که
صحابه به
چشم و
گوش خود شنیده بودند تذکر داد، ابوبکر نیز روایتی جعل نمود که ادعا میکرد که خودش و پیروانش مانند عمر و ابوعبیده و سالم و معاذ بن جبل و
عایشه و...آن را شنیدهاند.
امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) در جواب این منافقین فرمود: خوب به پیماننامه خود (مبنی بر اینکه بعد از محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این خلافت را از ما
اهلبیت بگیرید) که آن را در کعبه گذاشتید، وفاء کردید. در این موقع ابوبکر گفت: تو از کجا دانستی و چه کسی تو را به آن مطلع ساخته است. امیرالمومنین (علیهالسّلام) نیز
ابوذر و
سلمان و
زبیر و
مقداد را شاهد گرفت بر اینکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خبر صحیفه را به ایشان گفته است و ایشان نیز بر آن
شهادت دادند.
بعد از اتمام
حجت و کفرورزی این عده از منافقین، عاقبت در چنگال
مرگ واقع میشوند و گریزی از آن ندارند. طبق نقل برخی تواریخ، ابوبکر و عمر و معاذ بن جبل و ابوعبیده جراح و سالم به عاقبت وحشتناک و جهنمی خود در لحظه مرگ واقف میشدند و رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امیرالومنین (علیهالسّلام) ایشان را به آتش بشارت میدادند و وقتی این جریان را با
حسرت در هنگام مرگ نقل میکردند از سوی اطرافیان به هذیانگو و عقلپریده خطاب میشدند.
حتی عمر در آخر
عمر خود از اینکه تصمیم و تعهد خود و یارانش را بر غصب خلافت بازگو میکند،
پشیمان و
نادم است. اما یک سوأل مهم را باید در اینجا مطرح کرد که آیا اصحاب این صحیفه خودشان در دوران حکومت خویش به این صحیفه عمل کردند یا خیر؟
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «صحیفه ملعونه» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۱/۲۳.