• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

صَلاة (لغات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





صَلاة: (وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ)
صَلاة:



به موردی از کاربرد تابعین در قرآن، اشاره می‌شود:

۱.۱ - تابعین (آیه ۳ سوره بقره)

(الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ) (همان كسانى كه به غيب (حقايقى كه از حس پوشيده و پنهان است‌) ایمان مى‌آورند و نماز را برپا مى‌دارند و از نعمت‌هايى كه به آنان روزى داده‌ايم انفاق مى‌كنند.)

۱.۱.۱ - تابعین در المیزان و مجمع‌ البیان

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید: الخ، متقين عبارتند از مؤمنین، چون تقوى از اوصاف خاصه طبقه معينى از مؤمنين نيست و اينطور نيست كه تقوى صفت مرتبه‌اى از مراتب ايمان باشد، كه دارندگان مرتبه پائين‌تر، مؤمن بى تقوى باشند و در نتيجه تقوى مانند احسان و اخبات و خلوص، يكى از مقامات ايمان باشد، بلكه صفتى است كه با تمامى مراتب ايمان جمع ميشود، مگر آنكه ايمان، ايمان واقعى نباشد.
دليل اين مدعا اين است: خداى تعالى دنبال اين كلمه، يعنى كلمه (متقين)، وقتى اوصاف آن را بيان مى‌كند، از ميانه طبقات مؤمنين، با آن همه اختلاف كه در طبقات آنان است، طبقه معينى را مورد نظر قرار نميدهد و طورى متقين را توصيف نميكند كه شامل طبقه معينى شود.
و در اين آيات نوزده‌گانه كه حال مؤمنين و كفار و منافقين را بيان مى‌كند، از اوصاف معرف تقوى، تنها پنج صفت را ذكر مى‌كند و آن عبارتست از ايمان بغيب و اقامه نماز و انفاق از آنچه خداى سبحان روزى كرده و ايمان به آنچه بر انبياء خود نازل فرموده، و بتحصيل يقين‌ بآخرت و دارندگان اين پنج صفت را باين خصوصيت توصيف كرده: كه چنين كسانى بر طريق هدايت الهى و داراى آن هستند.
و اين طرز بيان بخوبى مى‌فهماند كه نامبردگان بخاطر اينكه از ناحيه خداى سبحان هدايت شده‌اند، داراى اين پنج صفت كريمه گشته‌اند، ساده‌تر اينكه ايشان متقى و (داراى پنج صفت نامبرده نشده‌اند)، مگر بهدايتى از خداى تعالى، آن گاه كتاب خود را چنين معرفى مى‌كند: كه هدايت همين متقين است.

۱.۲ - تابعین (آیه ۱۰۳ سوره نساء)

(فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلاَةَ فَاذْكُرُواْ اللّهَ قِيَامًا وَ قُعُودًا وَ عَلَى جُنُوبِكُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنتُمْ فَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ إِنَّ الصَّلاَةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَّوْقُوتًا) (و هنگامى كه نماز را به پايان رسانديد، خدا را ياد كنيد؛ ايستاده و نشسته و در حالى كه به پهلو خوابيده‌ايد. و هرگاه آرامش يافتيد و حالت ترس زايل گشت، نماز را بطور معمول بر پا داريد، زيرا نماز، براى مؤمنان وظيفه‌اى است ثابت و داراى اوقات معين.)

۱.۱.۱ - تابعین در المیزان و مجمع‌ البیان

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید: دو كلمه قیام و قعود هم ممكن است جمع قائم و قاعد باشند و هم اينكه مصدر باشند و در هر حال در اين آيه شريفه حال از ذكر خدايند.
و همچنين جمله: (عَلى‌ جُنُوبِكُمْ) كه آن نيز حال است و آوردن اين سه حال كنايه است از استمرار ذكر، بطورى كه همه احوال را فرا گيرد. (مى‌فرمايد: وقتى نمازتان تمام شد بطور دائم و در همه احوال خداى تعالى را بياد آوريد.) (فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ) مراد به اطمينان استقرار است و چون جمله مورد بحث در مقابل جمله: (وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ ...) قرار گرفته، از ظاهر آن بر مى‌آيد كه مراد به اين استقرار، برگشتن از سفر جنگ به وطن است، سياق هم اين معنا را تاييد مى‌كند و بنا بر اين مراد به اقامه نماز در وطن، نشكستن آن و تمام خواندن آن است، زيرا تعبير از نماز خوف به نماز شكسته اشاره‌اى به اين معنا دارد.
(إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتاباً مَوْقُوتاً) كتابت كنايه است از واجب بودن و واجب كردن، مى‌فرمايد: نماز بر مؤمنين نوشته و واجبى است داراى وقت نظير آيه شريفه: (كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ‌) (قَبْلِكُمْ)
و كلمه موقوف از ماده وقت است، وقتى گفته مى‌شود: وقت كذا - معنايش اين است كه براى فلان امر فلان وقت را معين كردم.
بنا بر اين از ظاهر لفظ آيه بر مى‌آيد كه نماز از همان اول تشريع، فريضه‌اى داراى وقت بوده كه بايد هر نمازى را در وقت خودش انجام داد.
ولى ظاهرا وقت در نماز، كنايه باشد از ثبات و عدم تغير و خلاصه كلام اينكه ظاهر لفظ منظور نيست و نمى‌خواهد بفرمايد نماز فريضه‌اى است داراى وقت بلكه مى‌خواهد بفرمايد:
فريضه‌اى است لا يتغير و ثابت و بنا بر اين اطلاق موقوت بر كلمه كتاب، اطلاق ملزوم بر لازمه چيزى است. و مراد از كتاب موقوت، كتابى مفروض و ثابت و غير متغير است. مى‌خواهد بفرمايد: نماز به حسب اصل، دگرگونگى نمى‌پذيرد، پس در هيچ حالى ساقط نمى‌شود، اگر ما اين معنا را ترجيح داديم براى اين است كه معناى اول كه در بدو نظر از ظاهر لفظ آيه به ذهن مى‌رسد، با مضمون جمله‌هاى قبلى نمى‌سازد، چون مضمون آن جمله‌ها احتياج به آن نداشت كه متعرض موقوت بودن نماز بشود و بفرمايد نماز وقتى معين دارد، علاوه بر اينكه جمله: (إِنَّ الصَّلاةَ ...) در مقام بيان علت جمله: (فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ) است. و معلوم است كه ظاهر اين تعليل اين است كه مراد از موقوت بودن نماز ثابت بودن آن و ساقط نشدنش در هيچ حالى از احوال و مبدل نشدنش به چيز ديگر است، مى‌فرمايد: نماز نه ساقط مى‌شود و نه مانند روزه به چيز ديگر نظير کفاره مبدل و عوض مى‌شود.

۱.۳ - تابعین (آیه ۴۵ سوره عنکبوت)

(اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَ الْمُنكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ) (آنچه را از كتاب آسمانى به تو وحى شده تلاوت كن و نماز را برپا دار، كه نماز انسان را از زشتی‌ها و اعمال ناپسند باز مى‌دارد و ياد خدا بزرگتر و برتر است و خداوند آنچه را انجام مى‌دهيد مى‌داند.)

۱.۱.۱ - تابعین در المیزان و مجمع‌ البیان

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید: بعد از آنكه اجمال داستان‌هاى امم سابق را بيان كرد، كه شرک و گناهان و منكراتشان، كارشان را به چه شقاوتى كشانيد، شقاوتى ابدى و خسرانى دائم، اينک در اين‌ آيه از آن مطالب منتقل شده به اينكه رسول گرامى خود را دستور مى‌دهد به تلاوت آنچه به وى وحى شده،- البته در عين حال كلام را استينافى گرفت يعنى به ما قبل عطف نكرد- چون تلاوت قرآن بهترين رادع است از شرک و ارتكاب فحشاء و منكرات، زيرا در آن آيات روشنى است كه متضمن حجت‌هايى نورانى است، كه حق را آن طور كه بايد روشن مى‌سازد و هم مشتمل است بر داستانهاى عبرت‌آور و مواعظ و بشارت‌ها و انذار و وعده و وعيدها كه شنونده و خواننده را از گناهان باز مى‌دارد.
و سپس آن امر را ضميمه كرد به امر به نماز كه بهترين اعمال است، چون كه نماز از فحشاء و منكر بازمى‌دارد.
و سياق آيات شاهد بر اين است كه: مراد از اين بازدارى، بازدارى طبيعت نماز از فحشاء و منكر است، البته بازدارى آن به نحو اقتضاء است نه عليت تامه، كه هر كس نماز خواند، ديگر نتواند گناه كند. خواهى گفت چطور نماز از فحشاء و منكرات نهى مى‌كند؟ در جواب مى‌گوييم اين عمل مخصوصا كه بنده خدا آن را در هر روز پنج بار به جا بياورد و همه عمر ادامه دهد و مخصوصا اگر آن را همه روزه در جامعه‌اى صالح به جا بياورد و افراد آن جامعه نيز مانند او همه روزه به جا بياورند و مثل او نسبت به آن اهتمام بورزند، طبعا با گناهان كبيره سازش ندارد.
آرى توجه به خدا از در بندگى، آن هم در چنين محيط و از چنين افراد، طبيعتا بايد انسان را از هر معصيتى كبيره و هر عملى كه ذوق دينى آن را شنيع مى‌داند، از قبيل قتل نفس، تجاوز به جانها و به مال ايتام، زنا و لواط، باز بدارد، بلكه نه تنها از ارتكاب آن‌ها، بلكه حتى از تلقين آن نيز جلوگيرى كند.
براى اينكه نماز مشتمل است بر ذكر خدا و اين ذكر، اولا ايمان به وحدانيت خداى تعالى و رسالت و جزاى روز قيامت را به نمازگزار تلقين مى‌كند و به او مى‌گويد كه خداى خود را با اخلاص در عبادت مخاطب قرار داده و از او استعانت بنما و درخواست كن كه تو را به سوى صراط مستقیم هدايت نموده و از ضلالت و غضبش به او پناه ببر.
و ثانيا او را وادار مى‌كند بر اينكه با روح و بدن خود متوجه ساحت عظمت و كبريايى خدا شده، پروردگار خود را با حمد و ثنا و تسبيح و تكبير ياد آورد و در آخر بر خود و هم مسلكان خود و بر همه بندگان صالح سلام بفرستد.
علاوه بر اين او را وادار مى‌كند به اينكه از حدث (كه نوعى آلودگى روحى است) و از خبث يعنى آلودگى بدن و جامه، خود را پاک كند و نيز از اينكه لباس و مكان نمازش غصبى باشد، بپرهيزد و رو به سوى خانه پروردگارش بايستد.
پس اگر انسان مدتى كوتاه بر نماز خود پايدارى كند و در انجام آن تا حدى نيت صادق داشته باشد، اين ادامه در مدت كوتاه به طور مسلم باعث مى‌شود كه ملكه پرهيز از فحشاء و منكر در او پيدا شود، به طورى كه اگر فرضا آدمى شخصى را موكل بر خود كند، كه دائما ناظر بر احوالش باشد و او را آن چنان تربيت كند كه اين ملكه در او پيدا شود و به زيور ادب عبوديت آراسته گردد، قطعا تربيت او مؤثرتر از تربيت نماز نيست و به بيش از آنچه كه نماز او را دستور مى‌دهد دستور نخواهد داد و به بيش از آن مقدار كه نماز به رياضت وادارش مى‌كند وادار نخواهد كرد.
در اينجا لازم است اشكالى كه به آيه شريفه شده و جوابش را خاطرنشان سازيم، بعضى‌ بر اين آيه اشكال كرده‌اند كه: اين آيه مى‌فرمايد نماز از فحشاء و منكرات نهى مى‌كند و حال آنكه ما بسيارى از نمازگزاران را مى‌بينيم كه از ارتكاب گناهان بزرگ پروايى ندارند، چرا نماز آنان از فحشاء و منكرات بازشان نمى‌دارد؟.
در جواب از اين اشكال بعضى‌ از علماء گفته‌اند: اصلا كلمه صلاة در آيه شريفه به معناى نماز نيست، بلكه به معناى دعا است و مراد از دعا هم دعوت به سوى امر خدا است و معناى آيه اين است كه: اى پيغمبر من، بر دعوت به سوى امر خدا پايدارى كن، كه اگر چنين كنى اين دعوت مردم را از فحشاء و منكرات بازمى‌دارد. ليكن اين جواب اشكال دارد، براى اينكه در حقيقت براى رفع اشكال و فرار از آن، آيه را از ظاهرش برگردانيده.
بعضى‌ ديگر گفته‌اند: كلمه صلاة در آيه شريفه در معناى نكره است و معناى آيه اين است كه يک قسم از نمازها باعث مى‌شود كه نمازگزار از فحشاء و منكرات اجتناب بورزد و درست هم هست، پس مراد همه نمازها نيست، تا آن اشكال وارد شود.
بعضى‌ ديگر گفته‌اند: نماز ما دام كه نمازگزار مشغول آن است اين اثر را دارد، يعنى شخص نمازگزار ما دام كه مشغول نماز است كارهاى زشت نمى‌كند، چون همين اشتغال به نماز او را از كارهاى ديگر بازمى‌دارد .
بعضى‌ ديگر گفته‌اند: آيه به همان ظاهرى كه دارد معنايى دارد كه آن اشكال‌ متوجهش نمى‌شود و آن اين است كه: نماز مانند يک انسانى كه ديگرى را از فحشاء و منكرات نهى مى‌كند، به شخص نمازگزار مى‌گويد: زنا مكن، ربا مخور، دروغ مگو و ... و ليكن همان طور كه در آن انسان لازمه نهى اين نيست كه شنونده گوش هم بدهد و از گفته او منتهى هم بشود، در نماز نيز چنين است، يعنى نماز مرتب به نمازگزار مى‌گويد كه چنين و چنان مكن و ليكن لازمه اين نهى اين نيست كه نمازگزار منتهى هم بشود و از آن كارها دست بردارد. مگر نهى نماز از نهى خدا مهم‌تر و مؤثرتر است.

انسان در زندگى اين جهان با توجه به «عوامل غافل‌كننده» نياز به تذكر و يادآورى دارد، با وسيله‌اى كه در فاصله‌هاى مختلف زمانى، خدا و رستاخيز و دعوت پيامبران و هدف آفرينش را به ياد او آورد و از غرق شدن در گرداب غفلت و بى‌خبرى حفظ كند، نماز اين وظيفۀ مهمّ را برعهده دارد.
ولى بايد دانست كه معنى نماز خواندن در اوقات معين اين نيست كه در ساير حالات انسان از خدا غافل بماند، بلكه نماز يک دستور انضباطى است كه روح توجه به پروردگار را در انسان زنده مى‌كند و مى‌تواند در فواصل نماز خدا را به خاطر داشته باشد. طبيعت نماز از آنجا كه انسان را به ياد نيرومندترين عامل بازدارنده، يعنى اعتقاد به مبدأ و معاد مى‌اندازد داراى اثر بازدارندگى از «فحشاء و منكر» است.
تكبير و ذكر نعمت‌هاى الهى در نماز، ستايش و سپاس به رحمانيت و رحيميت او، يارى جستن از او، ركوع و سجود و شهادت به يگانگى او و رسالت پيامبرش (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)، همه اين امور موجى از معنويت در وجود نمازگزار ايجاد مى‌كند كه همچون سدى نيرومند در برابر گناه محسوب مى‌شود. اين عمل چند بار در شبانه روز (صبح، در وسط روز، حتى در پايان روز و آغاز شب) تكرار مى‌شود، منتها هر نمازى به همان اندازه كه از شرايط كمال و روح عبادت برخوردار است نهى از فحشاء و منكر مى‌كند، گاه نهى كلّى و جامع و گاه نهى جزئى و محدود.
ممكن نيست كسى نماز بخواند و هيچ‌گونه اثرى در او نبخشد هرچند نمازش صورى باشد و هرچند آلوده گناه باشد، البته اين گونه نماز تأثيرش كم است، ولى اگر اين گونه افراد همان نماز را نمى‌خواندند از اين هم آلوده‌تر بودند. بعضى گفته‌اند: نماز انسان را از فحشاء و منكر بازمى‌دارد مادام‌كه مشغول نماز است! بايد گفت كه اين مزيّتى براى نماز نيست، بسيارى از اعمال چنين است.
بعضى ديگر گفته‌اند اعمال و اذكار نماز به منزله جمله‌هايى است كه هريک انسان را از فحشاء و منكر نهى مى‌كند، امّا آن‌ها از اين حقيقت غافل شده‌اند كه نهى در اين جا فقط «نهى تشريعى» نيست، بلكه «نهى تكوينى» است، ظاهر اين است كه نماز اثر بازدارنده دارد، البته مانعى ندارد كه بگوييم نماز هم نهى تكوينى از فحشاء و منكر مى‌كند و هم نهى تشريعى.
احاديثى در اين زمينه از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و امامان معصوم (علیه‌السلام) رسيده است كه در ذيل، به ترجمه آن‌ها مى‌پردازيم:


  • در حديثى از پيامبر گرامى (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) مى‌خوانيم كه فرمود: «كسى كه نمازش او را از فحشاء و منكر بازندارد هيچ بهره‌اى از نماز جز دورى از خدا حاصل نكرده است»
  • در حديث ديگرى از همان حضرت چنين آمده: «كسى كه اطاعت فرمان نماز نكند نمازش نماز نيست و اطاعت نماز آن است كه نهى آن را از فحشاء و منكر به كار بندد»
  • و در حديث ديگرى از همان بزرگوار چنين مى‌خوانيم: جوانى از انصار نماز را با پيامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) ادا مى‌كرد، اما با اين حال آلوده گناهان زشتى بود، اين ماجرا را به پيامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) عرضه داشتند،فرمود: «سرانجام نمازش روزى او را از اين اعمال پاک مى‌كند.»
  • اين اثر نماز به قدرى اهميت دارد كه در بعضى از روايات اسلامى به عنوان معيار سنجش نماز مقبول و غير مقبول از آن ياد شده، چنان كه امام صادق (علیه‌السلام) مى‌فرمايد: «كسى كه دوست دارد ببيند آيا نمازش مقبول درگاه الهى شده يا نه، بايد ببيند آيا اين نماز، او را از زشتی‌ها و منكرات بازداشته يا نه، به همان مقدار كه بازداشته نمازش مقبول است.»


اگرچه نماز چيزى نيست كه فلسفه‌اش بر كسى مخفى باشد، ولى دقت در متون آيات و روايات اسلامى ما را به اين نتيجه مى‌رساند كه:
روح و اساس و هدف و پايه و بالاخره فلسفه نماز همان ياد خداست، همان «ذكر اللّه» است، البته ذكرى كه مقدمه فكر و فكرى كه انگيزه عمل بوده باشد، بنابراين چه چيز مهم‌تر از اين كه انسان هر صبح و شام رابطه و پيوند خود را با خدا تجديد كند، با او به راز و نياز برخيزد و به ياد عظمت او و مسئوليت‌هاى خويش بيفتد و در پرتو اين كار، گرد و غبار و زنگار گناه را از دل‌وجان بشويد و با پيوستن قطره وجود خود به اقيانوس بيكران هستى حق، مايه بگيرد، آرى نماز همه اين بركات و آثار را دارد.


۱. بقره/سوره۲، آیه۳.    
۲. نساء/سوره۴، آیه۱۰۳.    
۳. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۴۵.    
۴. راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، دار القلم، ص۴۹۰.    
۵. طریحی نجفی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت-الحسینی، ص۲۶۶.    
۶. بقره/سوره۲، آیه۳.    
۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۲.    
۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ص۶۹.    
۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ص۴۳.    
۱۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ص۶۲.    
۱۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ص۱۲۲.    
۱۲. نساء/سوره۴، آیه۱۰۳.    
۱۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۹۵.    
۱۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص۱۰۰.    
۱۵. سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۶۳.    
۱۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۶، ص۲۴.    
۱۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۱۵۸.    
۱۸. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۴۵.    
۱۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۴۰۱.    
۲۰. الوسی، شهاب الدین، تفسیر روح المعانی، ج۲۰، ص۱۶۳.    
۲۱. الوسی، شهاب الدین، تفسیر روح المعانی، ج۲۰، ص۱۶۴.    
۲۲. الوسی، شهاب الدین، تفسیر روح المعانی، ج۲۰، ص۱۶۴.    
۲۳. الوسی، شهاب الدین، تفسیر روح المعانی، ج۲۰، ص۱۶۳.    
۲۴. الوسی، شهاب الدین، تفسیر روح المعانی، ج۲۰، ص۱۶۳.    
۲۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۱۹۷.    
۲۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۱۳۳.    
۲۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۹، ص۶۴.    
۲۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۴۴۶.    
۲۹. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه‌، ط-دار الکتب الاسلامیه‌، ج۴، ص۱۰۴.    
۳۰. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه‌، ط-دار الکتب الاسلامیه‌، ج۱۰، ص۱۸۹.    
۳۱. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه‌، ط-دار الکتب الاسلامیه‌، ج۱۳، ص۱۷۴.    
۳۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه‌، ط-دار الکتب الاسلامیه‌، ج۱۶، ص۲۸۴.    



شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «صَلاة»، ج۲، ص۶۲۶.    






جعبه ابزار