عوامل انتقام (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در
قرآن کریم خداوند مواردی را ذکر فرموده است که سبب
انتقام الهی می باشد که در ذیل به آنها اشاره شده است.
روی گردانی از آیات خدا سبب انتقام الهی می باشد: «ومن اظـلم ممن ذکر بـایـت ربه ثم اعرض عنها انا من المجرمین منتقمون». چه کسی ستمکارتر است از آنکس که آیات پروردگارش به او تذکر داده شده و او از آن
اعراض کرده، مسلما ما از مجرمان انتقام خواهیم گرفت.
مى فرماید به این علت ایشان را عذاب مى کنیم که مرتکب شدیدترین ظلم شدند، و آن این است که از آیات ما بعد از
تذکر اعراض مى کردند، پس اینان مجرمینند، و خدا از مجرمین انتقام خواهد گرفت، پس جمله «و من اظلم ...»،
تعلیل عذاب است به اینکه شدیدترین ظلم را مرتکب شدند، آنگاه جمله «انا من المجرمین منتقمون» تعلیل عذاب ظالمان است ، به اینکه چون مجرمند، و عذاب هم انتقام از مجرمین است ، و خدا هم انتقام گیرنده از مجرمین است .
اینها در
حقیقت کسانی هستند که نه مواهب و نعمتهای الهی در آنها مؤثر افتاده، و نه عذاب و بلای هشدار دهنده او، بنابر این ظالمتر از اینها کسی نیست، و اگر از آنها انتقام گرفته نشود از چه کسی انتقام گرفته شود؟! روشن است که با توجه به آیات گذشته منظور از مجرمان در اینجا منکران
مبدأ یا
معاد و گنهکاران بی ایمان است.
در آیات قرآن بارها گروهی به عنوان «أظلم» (ظالمترین افراد) معرفی شدهاند، هر چند تعبیرهای آن مختلف است، اما در واقع همه به ریشه
کفر و
شرک و بی ایمانی بازمی گردد، بنابر این مفهوم ظالمترین که به
اصطلاح صفت عالی است، خدشه دار نمیشود.
تعبیر به «ثم» در آیه فوق که معمولا برای بیان فاصله میباشد ممکن است
اشاره به این باشد که به این گونه افراد مجال کافی برای
مطالعه داده میشود، هرگز مخالفتهای ابتدائی آنها سبب انتقام الهی نمیگردد، اما بعد از پایان گرفتن فرصت لازم، مستحق انتقام خداوند خواهند شد. ضمنا باید توجه داشت تعبیر به انتقام از نظر لغت عرب به معنی مجازات کردن است، هر چند مفهوم
تشفی قلب (فرونشاندن سوز درون) در مفهوم این
کلمه در استعمالات روزمره افتاده است ولی در معنی اصلی لغوی آن وجود ندارد، لذا این تعبیر در مورد خداوند بزرگ در
قرآن مجید کرارا به کار رفته، در حالی که او برتر و بالاتر از این مفاهیم است او فقط از روی
حکمت کار میکند.
قرآن کریم می فرماید، برخورداری از امکانات مادی و معنوی، علت انتقام منافقان از مؤمنان می باشد: «یحلفون بالله ما قالوا ولقد قالوا کلمة الکفر و کفروا بعد اسلـمهم وهموا بما لم ینالوا وما نقموا الا ان اغنـیهم الله ورسوله من فضله...»
پیروی کورکورانه از آبا و اجداد و تکذیب انبیای الهی سبب انتقام خداوند می باشد: «وکذلک ما ارسلنا من قبلک فی قریة من نذیر الا قال مترفوها انا وجدنا ءاباءنا علی امة و انا علی ءاثـرهم مقتدون• فانتقمنا منهم فانظر کیف کان عـقبة المکذبین» همین گونه در هیچ شهر و دیاری پیش از تو پیامبری
انذار کننده نفرستادیم مگر اینکه ثروتمندان مست و
مغرور گفتند ما پدران خود را بر مذهبی یافتیم و به آثار آنها اقتدا میکنیم• ... (پيامبرشان) گفت: آيا اگر من آئینی هدایت بخش تر از آنچه پدرانتان را بر آن يافتید آورده باشم (باز هم انکار ميکنید؟!) گفتند (آری) ما به آنچه شما به آن مبعوث شدهاید کافریم! •لذا ما از آنها
انتقام گرفتیم بنگر پایان کار تکذیب کنندگان چگونه بود.
از این آیه بخوبى استفاده مى شود که سردمداران مبارزه با انبیا و آنها که مسأله
تقلید از نیاکان را مطرح مى کردند و سخت روى این مسأله ایستاده بودند همان مترفون بودند، همان ثروتمندان
مست و مغرور و مرفه ، زیرا
مترف از ماده
ترفه (بر وزن لقمه ) به معنى فزونى
نعمت است ، و از آنجا که بسیارى از متنعمان غرق شهوات و هوسها مى شوند کلمه مترف به معنى کسانى که مست و مغرور به نعمت شده و
طغیان کرده اند آمده ، و
مصداق آن غالبا پادشاهان و جباران و ثروتمندان مستکبر و خودخواه است ، آرى آنها بودند که با قیام
انبیا به دوران خودکامگیهایشان پایان داده مى شد، و منافع نامشروعشان به خطر مى افتاد، و مستضعفان از چنگال آنها رهائى مى یافتند و به همین دلیل با انواع حیل و بهانه ها به
تخدیر و
تحمیق مردم مى پرداختند و امروز نیز بیشترین فساد دنیا از همین مترفین سرچشمه مى گیرد که هر جا
ظلم و تجاوز و گناه و آلودگى است آنجا حضور فعال دارند.
قابل توجه اینکه در آیه قبل خواندیم که آنها مى گفتند: «انا على آثارهم مهتدون» (ما بر آثار آنها هدایت یافته ایم) و در اینجا از قول آنها مى گوید: «انا على آثارهم مقتدون» (ما به آثار آنها اقتدا کرده ایم) گر چه هر دو
تعبیر در حقیقت به یک معنى باز مى گردد، ولى تعبیر اول
اشاره به دعوى حقانیت مذهب نیاکان است ، و تعبیر دوم اشاره به
اصرار و پافشارى آنها بر پیروى و اقتداى به نیاکان .
به هر حال این آیه یکنوع
تسلی خاطری است برای
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و مؤمنان که بدانند
بهانه جوئی مشرکان چیز تازهای نیست، این همان راهی است که همه گمراهان در طول تاریخ پیموده اند!
تمسک به تقلید
اختصاص به اینان ندارد، بلکه، عادت دیرینه امتهای مشرک گذشته نیز بوده. و ما قبل از تو به هیچ قریهای رسول نذیری یعنی پیامبری نفرستادیم، مگر آنکه توانگران اهل آن
قریه هم به همین تقلید
تشبث جستند، و گفتند: ما اسلاف و نیاکان خود را بر دینی یافتیم، و همان
دین را پیروی میکنیم، و از آثار پدران دست برنمی داریم، و با آن مخالفت نمیکنیم.
و اگر در آیه مورد بحث این کلام را تنها از توانگران اهل قریهها نقل کرده، برای این است که اشاره کرده باشد به اینکه طبع
تنعم و نازپروردگی این است که وادار میکند انسان از بار سنگین تحقیق شانه خالی نموده، دست به دامن تقلید شود، ونتیجه آن فرستادن نذیر و این لجبازی و تقلید کورکورانه مشرکین این است که ایشان را به
جرم تکذیبشان هلاک کردیم، پس بنگر که عاقبت پیشینیان
اهل قری چه بود. و این تهدیدی است به قوم
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم.
تکذیب آیات الهی سبب انتقام خداوند خواهد بود: فلما کشفنا عنهم الرجز الی اجل هم بــلغوه اذا هم ینکثون• فانتقمنا منهم فاغرقنـهم فی الیم بانهم کذبوا بـایـتنا...
کلمه نکث به معناى عهد شکستن است ، و جمله «الى اجل هم بالغوه» متعلق است به جمله «کشفنا» ، و از این دو جمله بر مى آید عهدهایى که بین موسى و قوم فرعون مى گذشته موجل به مدت معینى بوده ، مثلا اگر موسى علیه السلام مى گفته که خداوند این
عذاب را از شما بر مى دارد به شرطى که ایمان بیاورید و
بنی اسرائیل را با من روانه کنید در آخر
اضافه مى کرده که اگر تا فلان مدت به این
عهد وفا نکردید عذاب مرتفع نخواهد شد.
و همچنین اگر بنى اسرائیل با وى عهد مى بسته اند آنان نیز عهد خود را محدود به مدت معین مى کردند، لذا آیه شریفه مى فرماید: پس از آنکه عذاب برداشته مى شد و آن
اجل معین سر مى رسید عهد خود را که با موسى بسته بودند، مى شکستند .
آخرین آیه، سرانجام این همه خیره سری و سرکشی و پیمانشکنی را در دو جمله کوتاه بیان میکند، نخست به صورت سربسته میگوید: ما از آنها
انتقام گرفتیم. سپس این انتقام را شرح میدهد و میگوید آنها را در دریا
غرق کردیم زیرا آنها آیات ما را تکذیب کردند، و از آن غافل بودند، نه اینکه براستی
غافل بودند، زیرا بارها با وسائل مختلف موسی علیه السلام به آنها گوشزد کرده بود، بلکه عملا همچون غافلان بیخبر کمترین توجهی به آیات خدا نداشتند.
شک نیست که منظور از انتقام الهی این نیست که خداوند همانند اشخاص
کینه توز به مقابله برخیزد و در برابر اعمال دیگران واکنش نشان دهد بلکه منظور از انتقام الهی آن است که جمعیت فاسد و غیر قابل
اصلاح را که در نظام آفرینش
حق حیات ندارند، نابود سازند، و انتقام در لغت عرب چنانکه سابقا هم گفتهایم به معنی مجازات و
کیفر دادن است، نه آنچنانکه در فارسی امروز از آن فهمیده میشود.
جرم و گناه اقوام پیشین، سبب انتقام گیری خدا از آنان بوده است: فلاتحسبن الله مخلف وعده رسله ان الله عزیز ذو انتقام• وتری المجرمین یومـئذ مقرنین فی الاصفاد.
«فلاتحسبن الله مخلف وعده رسله ان الله عزیز ذو انتقام • و تری المجرمین یومـئذ مقرنین فی الاصفاد» و گمان مبر که خدا وعدهای را که به پیامبرانش داده تخلف کند، چرا که خداوند قادر و منتقم است• و در آن روز مجرمان را با هم در غل و زنجیر میبینی (غل و زنجیری که دستها و گردنهایشان را بهم بسته) .
این جمله (فلاتحسبن الله... ) تفریع بر مطالب قبل است که مى فرمود: عذاب نکردن ستمکاران به خاطر تأخیر تا
قیامت است ، و وقتى چنین است دیگر خیال نکن که خدا از وعده اى که بر
نصرت فرستادگان خود داده خلف مى کند، اگر وعده نصرت داده
وفا مى کند و اگر وعده عذاب به متخلفین داده نیز وفا مى کند.و چطور ممکن است وفا نکند و حال آنکه او عزیز و داراى انتقام شدید است . و لازمه
عزت مطلقه او نیز همین است که خلف
وعده نکند، چون خلف وعده یا بدین جهت است که نمى توانند وعده خود را وفا کند و یا بدین سبب است که رأیش برگشته و وضعى برایش پیش آمده که او را مجبور کرده بر خلاف حال قبلیش رفتار کند.
و خداوند،
عزیز على الاطلاق است و
عجز و ناتوانى در او تصور ندارد، و هیچ حالتى او را مقهور و مجبور به عمل بر خلاف حالت قبلى نمى کند چون واحد و
قهار است و کلمه «ذو انتقام» یکى از اسماى حسناى خداى تعالى است و در چند جاى قرآن خود را به آن
اسم نامیده است ، و در همه جا آن را در کنار اسم عزیز آورده است .
هر جا در
قرآن کریم و
سنت ، انتقام به خدا نسبت داده شده منظور از آن، انتقامى است که حقى از حقوق
دین الهى و
شریعت آسمانى (ضایع شده ) باشد و به عبارت دیگر انتقامهایى به خدا نسبت داده شده که حقى از حقوق مجتمع اسلامى (ضایع شده ) باشد، هر چند که در پاره اى موارد حق فرد را هم تامین کند، مانند مواردى که شریعت و
قانون دین، داد مظلوم را از ظالم مى ستاند که در این موارد، انتقام هم حق فرد است و هم حق
اجتماع .
پس کاملا روشن گردید که در این گونه موارد نباید
توهم کرد که مقصود خدا از انتقام، رضایت خاطر است، چون
ساحت او مقدس و مقامش عزیزتر از این است که از ناحیه
جرم مجرمین و
معصیت گنهکاران متضرر شود و از
اطاعت مطیعین منتفع گردد.
«و لقد ارسلنا من قبلک رسلا الی قومهم فجاءوهم بالبینـت فانتقمنا من الذین اجرموا ...» قبل از تو پیامبرانی به سوی قومشان فرستادیم، آنها با دلائل روشن به سراغ قوم خود رفتند (ولی هنگامی که اندرزها سودی نداد) از مجرمان انتقام گرفتیم ... .
به خشم آوردن خداوند از سوی فرعون و فرعونیان، سبب انتقام گیری خدا از آنان بوده است: «ونادی فرعون فی قومه قال یـقوم الیس لی ملک مصر ...• فلما ءاسفونا انتقمنا منهم فاغرقنـهم اجمعین» فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: ای قوم من! آیا حکومت
مصر از آن من نیست، و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ آیا نمیبینید؟! • او قوم خود را تحمیق کرد و از وی
اطاعت کردند• اما هنگامی که ما را به خشم آوردند از آنها انتقام گرفتیم و همه را غرق کردیم.
تکرار صید در حال احرام، سبب کیفر و انتقام الهی خواهد بود: «یـایها الذین ءامنوا لاتقتلوا الصید وانتم حرم... عفا الله عما سلف ومن عاد فینتقم الله منه والله عزیز ذوانتقام» ای کسانی که ایمان آوردهاید شکار را در حال احرام به قتل نرسانید ... خداوند از آنچه در گذشته واقع شده عفو کرده است و هر کس تکرار کند خداوند از او انتقام میگیرد و خداوند توانا و صاحب انتقام است. .
((لا تقتلوا الصید و انتم حرم) ) نهی است از کشتن شکار، لیکن جمله بعدی یعنی ((احل لکم صید البحر)) تا اندازهای آنرا از جهت صید بودن تفسیر میکند، و میفهماند مراد از آن صید، صید خشکی و صحرایی است، چنانکه از جهت معنای قتل جمله ((و من قتله منکم متعمدا فجزاء...) ) با کلمه ((متعمدا)) که حال است از ((من قتله) ) آنرا تفسیر مینماید، و ظاهر تعمد مقابل خطاست و معنای قتل خطایی این است که قتل را بدون قصد انجام دهد مثلا به منظور تمرین در تیراندازی تیر به هدفی میاندازد، اتفاقا تیر به شکاری اصابت میکند و آنرا از پای در میآورد، بنابراین از آیه استفاده میشود که اگر تیر و یا سلاح دیگر خود را به قصد شکار بکار برد و شکار را از پای در آورد کفاره واجب میشود، چه اینکه بیاد احرامش باشد یا آنرا فراموش کرده باشد.
اینکه ((عفو)) را متعلق به ((ما سلف - کارهای گذشته) ) فرموده قرینه است بر اینکه مراد از ما سلف شکارهایی است که قبل از نزول این آیه در حال احرام کردهاند، نه شکارهایی که در حین نزول این آیه و یا بعد از آن صید شدهاند، بنابراین جمله ((عفاالله...) ) برای این است که کسی خیال نکند آیه کفاره شامل شکارهای سابق بر نزول حکم هم هست، بنابراین خود یکی از ادلهای است که میتوان به آن استدلال کرد بر اینکه صحیح است عفو خداوند شامل عملی شود که گر چه گناه نیست لیکن در طبعش مفسده ایست که اقتضای نهی مولوی را دارد، اما اینکه فرمود: ((و من عاد فینتقم الله منه و الله عزیز ذو انتقام)): ظاهر ((عود)) تکرار کردن عمل است، لیکن در اینجا مراد تکرار افعال گذشته نیست تا معنای آیه این بشود: کسی که تکرار کند مثل اعمال گذشته را خداوند از او انتقام میستاند. زیرا اگر به این معنا باشد آیه منطبق میشود با عملی که حکم ((و من قتله منکم متعمدا فجزاء...) ) متعلق است به آن، و در نتیجه مراد از ((انتقام) ) همان حکم به کفاره که حکمی است فعلی خواهد بود. لیکن ظاهر جمله ((فینتقم الله منه) ) این است که میخواهد از یک امری آینده خبر دهد، نه از حکمی فعلی، و این خود شاهد است بر اینکه مراد از عود تکرار عملی است که کفاره به آن متعلق شده است، و در نتیجه مراد از انتقام، عذاب الهی خواهد بود، نه همان کفاره.
بنابراین، آیه شریفه با صدر و ذیلش در صدد بیان جهات مساءله قتل صید است. که خدا از آنچه قبل از نزول آیه ارتکاب شده عفو فرموده، و هم اینکه از این به بعد هر کس مرتکب شود کفارهای شبیه به آنچه صید کرده به گردنش میآید و هم اینکه اگر بار دوم آنرا مرتکب شود کفاره نداشته و خداوند عذابش میکند، بیشتر اخباری که از ائمه اهل بیت علیهمالسّلام در تفسیر این آیه وارد شده به همین معنا دلالت دارد، و اگر این معنی، مقصود نباشد متعینا باید ((انتقام) ) را حمل کرد بر چیزی که شامل وجوب کفاره هم بشود، مانند مواخذه و امثال آن، و ((عود)) را هم باید حمل کرد بر عملی که شبیه باشد به اعمال گذشته، یعنی شکارکشی، آنگاه معنای آیه این میشود: هر کس بار دیگر شکارکشی سابق خود را از سر گیرد خداوند از او انتقام میستاند. یعنی او را با ایجاب کفاره مواخذه میفرماید، و این معنا همانطور که ملاحظه میکنید خیلی از ظاهر آیه بعید است.
هر گاه کسی به این اخطارهای مکرر و حکم کفاره اعتنا نکند و باز هم مرتکب صید در حال احرام شود، خداوند از چنین کسی انتقام خواهد گرفت و خداوند توانا است، و به موقع انتقام میگیرد، در میان مفسران گفتگو است که آیا کفاره صید با تکرار آن تکرار میشود یا نه؟ ظاهر آیه این است که در صورت تکرار تنها تهدید به انتقام الهی شده و اگر کفاره نیز تکرار میشد میبایست تنها به ذکر انتقام الهی قناعت نشود و تکرار کفاره نیز تصریح گردد، در روایاتی که از طریق اهلبیت علیهمالسّلام به ما رسیده این موضوع آمده است.
بیدادگری اصحاب ایکه (قوم شعیب)، سبب انتقام خدا از آنان شده است: «وان کان اصحـب الایکة لظــلمین• فانتقمنا منهم...» اصحاب الایکه (صاحبان سرزمینهای پر درخت - قوم شعیب) مسلما قوم ستمگری بودند•ما از آنها انتقام گرفتیم و این دو (قوم لوط و اصحاب ایکه) شهرهای ویران شده شان بر سر راه آشکار است! .
انتقام گیری خدا از فرعونیان، در پی پیمان شکنی آنان بوده است: «فلما کشفنا عنهم الرجز الی اجل هم بــلغوه اذا هم ینکثون• فانتقمنا منهم فاغرقنـهم فی الیم بانهم کذبوا بـایـتنا...» اما هنگامی که بلا را پس از مدت معینی که به آن میرسیدند از آنها برمی داشتیم پیمان خویش را میشکستند!• سرانجام ما از آنها انتقام گرفتیم و آنها را در دریا غرق کردیم زیرا آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند.
«فلما کشفنا عنهم العذاب اذا هم ینکثون• ... انتقمنا منهم فاغرقنـهم اجمعین» اما موقعی که عذاب را از آنها بر طرف میساختیم پیمان خود را میشکستند! • ... از آنها انتقام گرفتیم و همه را غرق کردیم. .
غفلت فرعونیان از آیات الهی، از عوامل انتقام خدا از آنان بوده است: «فانتقمنا منهم فاغرقنـهم فی الیم بانهم کذبوا بـایـتنا کانوا عنها غـفلین» سرانجام ما از آنها انتقام گرفتیم و آنها را در دریا غرق کردیم زیرا آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند . ( حرف «باء» در «بانهم کذبوا» سببیه است و استفاده میشود که تکذیب آیات و بی اعتنایی به آنها، سبب انتقام الهی بوده است.)
فسق از موجبات انتقام الهی می باشد، همانطور که در قرآن کریم فرموده است: «ونادی فرعون فی قومه ...• فاستخف قومه فاطاعوه انهم کانوا قوما فـسقین• فلما ءاسفونا انتقمنا منهم فاغرقنـهم اجمعین» فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: ای قوم من!... • او قوم خود را تحمیق کرد و از وی
اطاعت کردند همانا آنان مردمی فاسق بودند• اما هنگامی که ما را به خشم آوردند از آنها انتقام گرفتیم و همه را غرق کردیم.
انکار آموزههای انبیا، از عوامل انتقام الهی می باشد: «وکذلک ما ارسلنا من قبلک فی قریة من نذیر الا قال مترفوها انا وجدنا ءاباءنا علی امة و انا علی ءاثـرهم مقتدون• قـل اولو جئتکم باهدی مما وجدتم علیه ءاباءکم قالوا انا بما ارسلتم به کـفرون• فانتقمنا منهم فانظر کیف کان عـقبة المکذبین» همین گونه در هیچ
شهر و دیاری پیش از تو پیامبری
انذار کننده نفرستادیم مگر اینکه ثروتمندان مست و
مغرور گفتند ما پدران خود را بر مذهبی یافتیم و به آثار آنها اقتدا میکنیم• ... (پيامبرشان) گفت: آيا اگر من آئینی
هدایت بخش تر از آنچه پدرانتان را بر آن يافتید آورده باشم (باز هم انکار ميکنید؟!) گفتند (آری) ما به آنچه شما به آن
مبعوث شدهاید کافریم! • لذا ما از آنها انتقام گرفتیم بنگر پایان کار تکذیب کنندگان چگونه بود .
کفر و حق ناپذیری، از عوامل انتقام الهی می باشد: «وکذلک ما ارسلنا من قبلک فی قریة من نذیر الا قال مترفوها انا وجدنا ءاباءنا علی امة و انا علی ءاثـرهم مقتدون• قـل اولو جئتکم باهدی مما وجدتم علیه ءاباءکم قالوا انا بما ارسلتم به کـفرون• فانتقمنا منهم فانظر کیف کان عـقبة المکذبین» همین گونه در هیچ
شهر و دیاری پیش از تو پیامبری
انذار کننده نفرستادیم مگر اینکه ثروتمندان مست و
مغرور گفتند ما پدران خود را بر مذهبی یافتیم و به آثار آنها اقتدا میکنیم• ... (پيامبرشان) گفت: آيا اگر من آئینی
هدایت بخش تر از آنچه پدرانتان را بر آن يافتید آورده باشم (باز هم انکار ميکنید؟!) گفتند (آری) ما به آنچه شما به آن
مبعوث شدهاید کافریم! • لذا ما از آنها انتقام گرفتیم بنگر پایان کار تکذیب کنندگان چگونه بود .
.
کفر به آیات الهی سبب انتقام از کافران می باشد: «... ان الذین کفروا بـایـت الله لهم عذاب شدید والله عزیز ذوانتقام» ... کسانی که به آیات خدا کافر شدند، کیفر شدیدی دارند، و خداوند (برای کیفر بدکاران و کافران لجوج،) توانا و صاحب انتقام است.
انتقام در
اصطلاح امروز بیشتر در مواردی به کار میرود که اشخاص بر
اثر عدم گذشت در برابر خلافکاریها یا اشتباهات دیگران دست به عمل متقابل میزنند و حتی مصلحت خود را در
عفو و گذشت در نظر نمیگیرند، این صفت مسلما صفت پسندیدهای نیست زیرا
انسان در بسیاری از موارد باید عفو و
گذشت را بر مقابله به مثل مقدم بدارد ولی انتقام در اصل
لغت به این معنی نیست، بلکه به معنی
کیفر دادن گناهکار است و مسلم است که مجازات گناهکاران گردنکش و ستمگر نه تنها کار پسندیدهای است بلکه صرف نظر کردن از آنها مخالف
عدالت و
حکمت است.
هم جنس بازی قوم لوط، سبب انتقام خدا از آنان بوده است: «قالوا انآ ارسلنآ الی قوم مجرمین• الا ءال لوط انا لمنجوهم اجمعین• فانتقمنا منهم...»
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ ومعارف قرآن، برگرفته از مقاله «عوامل انتقام».