• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اضافه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اِضافه‌، اصطلاحی‌ منطقی‌ - فلسفی‌، از مقولات‌دهگانه ارسطویی‌ و از اعراض‌ نسبی‌، به‌ معنی‌ رابطه میان‌ دو چیز به‌ گونه‌ای‌ که‌ تصور یکی‌ بدون‌ تصور دیگری‌ ممکن‌ نباشد؛ چنانکه‌ تصور پدری‌ بدون‌ فرزندی‌ و یا تصور بالا بدون‌ پایین‌ ممکن‌ نیست‌.
[۱] ارسطو، منطق‌، ج۱، ص۴۸، ترجمه عبدالرحمان‌ بدوی‌، بیروت‌، ۱۹۸۰م‌.


فهرست مندرجات

۱ - تعابیر دیگر
۲ - اقسام اضافه
       ۲.۱ - اضافه مقولی‌
       ۲.۲ - اضافه اشراقی‌
۳ - احکام‌ اضافه‌
       ۳.۱ - تکافؤ
       ۳.۲ - ضرورت‌ انعکاس‌
       ۳.۳ - دیگر احکام
۴ - اضافه در دستور زبان‌ فارسی‌
۵ - مراد از ترکیب‌ اضافی‌
۶ - علامت اضافه
۷ - در زبانهای‌ هند و اروپایی‌
۸ - صورت‌ ترکیب‌ اضافی‌
۹ - گاهی مضاف ساقط می‌شود
۱۰ - گاهی مضاف الیه مقدم می‌شود
۱۱ - گاهی‌ مضاف‌ مقصود اصلی‌ است‌
۱۲ - تألیفات‌ در مورد اضافه
۱۳ - اضافه‌ در صرف‌ و نحو عربی‌
۱۴ - کاربرد برای اغراض مختلف
۱۵ - اقسام ترکیب اضافی
       ۱۵.۱ - اضافه معنوی‌
              ۱۵.۱.۱ - موارد بکار رفتن اضافه معنوی
              ۱۵.۱.۲ - اسم بودن مضاف در اضافه معنوی
              ۱۵.۱.۳ - اقسام اضافه معنوی
              ۱۵.۱.۴ - مفهوم‌ ترکیب‌ اضافی‌ معنوی‌
              ۱۵.۱.۵ - نقش مضاف در اضافه معنوی
       ۱۵.۲ - اضافه لفظی‌
              ۱۵.۲.۱ - جدلهای طولانی بخاطر این ترکیبها
              ۱۵.۲.۲ - اضافه صفت‌ مشبهه‌ به‌ معمول‌
              ۱۵.۲.۳ - معرفه بودن مضاف الیه با حرف تعریف
              ۱۵.۲.۴ - موارد جواز دخول‌ حرف‌ تعریف‌ «ال‌» بر مضاف‌
              ۱۵.۲.۵ - در ترکیبهای‌ اضافی‌ نهادن بار اعراب‌ بر مضاف‌
۱۶ - فهرست منابع
۱۷ - پانویس
۱۸ - منبع


از مقوله اضافه‌، به‌ مضاف‌
[۲] یحیی‌ بن‌ عدی‌، المقالات‌ الفلسفیه، ج۱، ص۱۸۴، به‌ کوشش‌ سحبان‌ خلیفات‌، عمان‌، ۱۹۸۸م‌.
و گاه‌ نسبت‌
[۳] یعقوب ‌کندی‌، الرسائل‌ الفلسفیه، ج۱، ص۱۶۷، به‌ کوشش‌ محمدعبدالهادی‌ ابوریده‌، قاهره‌، ۱۹۵۰م‌.
[۴] عبدالنبی‌ احمد نگری‌، دستور العلماء، ج۱، ص۱۳۲، به‌ کوشش‌ قطب‌الدین‌ محمود، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق‌.
و از دو طرف‌ اضافه‌ به‌ مضافان‌ و یا متضایفان‌
[۵] فارابی‌، المنطقیات‌، ج۱، ص۵۵، به‌ کوشش‌ محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، قم‌، کتابخانه آیت‌الله‌ مرعشی‌ نجفی‌.
نیز تعبیر کرده‌اند.


اضافه‌ بر دو نوع‌ است‌: مقولی‌ و اشراقی‌.

۲.۱ - اضافه مقولی‌

اضافه مقولی‌ که‌ خود بر دو قسم‌ است‌: اضافه حقیقی‌ یا بالذات‌
[۶] ابن‌ سینا، التعلیقات‌، ج۱، ص۹۵، ترجمه عبدالرحمان‌ بدوی‌، قاهره‌، ۱۹۷۳م‌.
و اضافه مشهوری‌ یا مرکب‌.
۱. مقصود از اضافه حقیقی‌ یا بالذات‌ همان‌ مقوله اضافه‌ است‌، یعنی‌ هیأتی‌ که‌ وجود و ماهیتش‌
[۷] فارابی‌، المنطقیات‌، ج۱، ص۵۷، به‌ کوشش‌ محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، قم‌، کتابخانه آیت‌الله‌ مرعشی‌ نجفی‌.
در مقایسه‌ با غیرتعقل‌ می‌شود، مثل‌ ماهیت‌ پدری‌، [[|پسری‌]] پسر، دوستی‌ و...؛ مضاف‌ حقیقی‌ را مضاف‌ بسیط نیز نامیده‌اند.
[۸] یحیی ‌سهروردی‌، «المشارع‌ و المطارحات‌»، ج۱، ص۲۶۳، مجموعه مصنفات‌، به‌ کوشش‌ هانری‌ کربن‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.

۲. اضافه مشهوری‌ یا مرکب‌ نیز بر دو قسم‌ است‌: گاه‌ مقصود از آن‌ ذات‌ مضاف‌ بدون‌ لحاظ وصف‌ اضافه‌ است‌، یعنی‌ همان‌ مصداق‌ خارجی‌، نظیر ذات‌ پدر یا ذات‌ پسر؛ و گاه‌ مقصود ذات‌ به‌ همراه‌ وصف‌ است‌، مانند ذات‌ پدر به‌ لحاظ نسبت‌ اضافه‌ای‌ که‌ به‌ پسر دارد.
[۹] یحیی ‌سهروردی‌، «المشارع‌ و المطارحات‌»، ج۱، ص۲۶۳، مجموعه مصنفات‌، به‌ کوشش‌ هانری‌ کربن‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.
[۱۰] بهمنیار بن‌ مرزبان‌، التحصیل‌، ج۱، ص۳۹۷، به‌ کوشش‌ مرتضی‌ مطهری‌، تهران‌، دانشکده الهیات‌.

گفتنی‌ است‌ که‌ نام‌ گذاری‌ این‌ دو قسم‌ به‌ حقیقی‌ و مشهوری‌ بدان‌ جهت‌ است‌ که‌ آنچه‌ اولاً و بالذات‌ داخل‌ در مقوله اضافه‌ است‌، در حقیقت‌ خود اضافه‌ است‌، مانند پدری‌ که‌ بدون‌ واسطه چیزی‌ مضاف‌ می‌گردد؛ در حالی‌ که‌ سایر اشیاء به‌ واسطه عُروض‌ اضافه‌، به‌ یکدیگر مضاف‌ می‌گردند؛ چنانکه‌ مثلاً زید به‌ واسطه عروض‌ مفهوم‌ پدری‌، پدر عمرو گردیده‌، و متقابلاً عمرو نیز پسر وی‌ شده‌ است‌؛ با اینکه‌ هر یک‌ از این‌ دو صرف‌ نظر از این‌ رابطه‌، خود ذاتی‌ جداگانه‌ و همراه‌ با اوصاف‌ و اضافات‌ دیگر دارند؛ نظیر آنکه‌ زید ممکن‌ است‌ علاوه‌ بر اضافه پدری‌ دارای‌ رابطه دوستی‌ با بکر و یا همسایگی‌ با خالد هم‌ باشد
[۱۱] رسائل‌ اخوان‌ الصفاء، بیروت‌، ج۱، ص۴۰۷، دارصادر.
اما برای‌ ماهیت‌ اضافی‌ پدری‌ هیچ‌ حقیقتی‌ جز همین‌ اضافه پدری‌ وجود ندارد و از همین‌رو، در کلمات‌ اهل‌ فن‌ ابن‌ سینا، النجاة، ص۱۵۴، به‌ کوشش‌ محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، تهران‌، ۱۳۶۴ش‌. از اضافه حقیقی‌ به‌ اضافه مقولی‌ تعبیر شده‌، یعنی‌ آنچه‌ حقیقتاً مصداق‌ مقوله اضافه‌ است‌، همان‌ اضافه حقیقی‌ است‌،
[۱۲] بهمنیار بن‌ مرزبان‌، التحصیل‌، ج۱، ص۴۰۵-۴۰۶، به‌ کوشش‌ مرتضی‌ مطهری‌، تهران‌، دانشکده الهیات‌.
[۱۳] صدرالدین‌ شیرازی‌، الاسفار، ج۴، ص۲۰۰، تهران‌، ۱۳۸۳ق‌.
اما چون‌ قسم‌ اخیر به‌ ذهن‌ نزدیک‌تر، و در نزد عموم‌ مشهورتر است‌، آن‌ را نیز قسم‌ دیگری‌ از اضافه مقولی‌ قرار داده‌اند.

۲.۲ - اضافه اشراقی‌

اضافه اشراقی‌ که‌ در آن‌ یک‌ طرف‌ به‌ طرف‌ دیگر وجود و هستی‌ می‌دهد و از این‌روی‌، این‌ نوع‌ اضافه‌ را یک‌ طرفی‌ دانسته‌اند، برخلاف‌ اضافه مقولی‌ که‌ تحقق‌ اضافه‌ - چه‌ در ذهن‌ و چه‌ در خارج‌ - متوقف‌ بر وجود دو طرف‌ است‌.
[۱۴] محمدتقی ‌آملی‌، درر الفوائد، ج۱، ص۳۷، قم‌، ۱۳۷۷ق‌.
[۱۵] محمدتقی ‌آملی‌، درر الفوائد، ج۱، ص۳۹۲، قم‌، ۱۳۷۷ق‌.
در اضافه اشراقی‌ در واقع‌ مضاف‌ٌالیه‌ به‌ سبب‌ اضافه‌، موجود و محقق‌ می‌گردد، نظیر اضافه اشراقی‌ حق‌ تعالی‌ به‌ ماسوی‌ که‌ سبب‌ تحقق‌ و وجود اشیاء گردیده‌ است‌؛ و از همین‌رو، از آن‌ به‌ اضافه قیومی‌ حق‌ نیز تعبیر کرده‌اند.
[۱۶] صدرالدین‌ شیرازی‌، الاسفار، ج۶، ص۲۴۹-۲۵۲، تهران‌، ۱۳۸۳ق‌.
[۱۷] ملاهادی‌ سبزواری‌، شرح‌ غرر الفرائد یا شرح‌ منظومه‌، ج۱، ص۱۶۸، به‌ کوشش‌ مهدی‌ محقق‌ وتوشی‌ هیکوایزوتسو، چ قم‌، انتشارات‌ مصطفوی‌.
همچنین‌ اضافه نفس‌ به‌ صور علمی‌ خود، مطابق‌ نظر برخی‌ از فلاسفه‌، از جمله‌ مصادیق‌ اضافه اشراقی‌ است‌.
[۱۸] ملاهادی‌ سبزواری‌، شرح‌ غرر الفرائد یا شرح‌ منظومه‌، ج۱، ص۳۷، به‌ کوشش‌ مهدی‌ محقق‌ وتوشی‌ هیکوایزوتسو، چ قم‌، انتشارات‌ مصطفوی‌.
[۱۹] صدرالدین‌ شیرازی‌، الاسفار، ج۶، ص۲۴۹-۲۵۲، تهران‌، ۱۳۸۳ق‌.
برای‌ اضافه‌ اقسام‌ دیگری‌ نیز بیان‌ کرده‌اند:
۱. اضافه متکرره‌ یا متشاکله الاطراف‌ که‌ در آن‌ رابطه دو طرف‌ اضافه‌ یکسان‌ است‌، نظیر برادری‌، دوستی‌، همسایگی‌ و...؛
۲. اضافه غیرمتکرره‌ یا مختلفهالاطراف‌، مانند پدری‌ و پسری‌، بالا و پایین‌ و... که‌ در این‌ قسم‌ هر یک‌ از دو طرف‌ اضافه‌ دارای‌ عنوانی‌ غیر از دیگریند.
[۲۰] ملاهادی‌ سبزواری‌، شرح‌ غرر الفرائد یا شرح‌ منظومه‌، ج۱، ص۱۸۷، به‌ کوشش‌ مهدی‌ محقق‌ وتوشی‌ هیکوایزوتسو، چ تهران‌، ۱۳۶۰ش‌.
این‌ دو قسم‌ را اضافه نظیر و غیرنظیر نیز گفته‌اند.
[۲۱] علی ‌ابن‌ حزم‌، التقریب‌ لحد المنطق‌، ج۱، ص۵۹، به‌ کوشش‌ احسان‌ عباس‌، بیروت‌، دارمکتبة الحیاه.





۳.۱ - تکافؤ

یعنی‌ برابری‌ متضایفین‌ از جهت‌ وجود و عدم‌، قوه‌ و فعل‌، ذهن‌ و خارج‌ و عموم‌ و خصوص‌. بدین‌معنا که‌ اگر یکی‌ از آن‌ دو موجود است‌، دیگری‌ نیز باید موجود باشد، نه‌ معدوم‌؛ و یا اگر یکی‌ بالقوه‌ است‌، دیگری‌ نیز باید بالقوه‌ باشد، نه‌ بالفعل‌.
[۲۲] ابن‌ سینا، الشفاء، منطق‌، ج۱، ص۱۴۸- ۱۵۵، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۷۱ق‌/ ۱۹۵۲م‌.
..، اما گروهی‌ این‌ شرط را نپذیرفته‌، و دو اشکال‌ عمده‌ بدان‌ وارد کرده‌اند: اول‌ آنکه‌ اجزاء زمان‌ دارای‌ تقدم‌ و تأخرند و روشن‌ است‌ که‌ دو جزء متقدم‌ و متأخر با یکدیگر متضایفند در حالی‌ که‌ میان‌ آن‌ دو تکافؤ در وجود و یا قوه‌ و فعل‌ نیست‌، بلکه‌ وجود یکی‌ ملازم‌ با عدم‌ دیگری‌ است‌؛ زیرا وجود هر دو آن‌ها با هم‌ ناقض‌ وصف‌ تقدم‌ و تأخر زمانی‌ آنها خواهد بود. دوم‌ آنکه‌ در اموری‌ که‌ در حال‌ حاضر تحققی‌ ندارند، اما ما بدانها علم‌ داریم‌ - نظیر علم‌ ما به‌ قیامت‌ - اگرچه‌ رابطه اضافه‌ برقرار است‌ - چون‌ علم‌ و معلوم‌ در ماهیت‌ اضافیند - اما میان‌ آنها تکافؤ نیست‌، زیرا یکی‌ در حال‌ حاضر موجود و بالفعل‌، و دیگری‌ معدوم‌ و بالقوه‌ است‌.
[۲۳] منطق‌، ج۱، ص۱۴۸- ۱۵۵، ابن‌ سینا، الشفاء، منطق‌، ج۱، ص۱۴۸- ۱۵۵، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۷۱ق‌/ ۱۹۵۲م‌.
[۲۴] محمد فخرالدین‌ رازی‌، المباحث‌ المشرقیه، ج۱، ص۴۳۱-۴۳۳، قم‌، ۱۴۱۱ق‌.

به‌ این‌ اشکالات‌ پاسخهایی‌ داده‌ شده‌ است‌ که‌ جامع‌ آنها را در کلام‌ صدرالدین‌ شیرازی‌
[۲۵] صدرالدین‌ شیرازی‌، الاسفار، ج۱، ص۱۹۲، تهران‌، ۱۳۸۳ق‌.
می‌توان‌ یافت‌. وی‌ در پاسخ‌ به‌ اشکال‌ اول‌ چنین‌ می‌گوید: چون‌ زمان‌، یک‌ وجود واحد تدریجی‌ است‌ و در واقع‌ ذهن‌ آن‌ را تقسیم‌ به‌ اجزاء می‌کند، می‌توان‌ گفت‌ این‌ اجزاء در حقیقت‌ اجزاء یک‌ وجود واحد متصلند که‌ به‌ دلیل‌ تدریجی‌ بودنشان‌ در عین‌ معیت‌ با یکدیگر، دارای‌ تقدم‌ و تأخر نیز هستند و این‌ مناقض‌ تکافؤ وجودی‌ آنها نیست‌. اما درباره علم‌ ما به‌ قیامت‌ و نظایر آن‌، اضافه حقیقی‌ میان‌ علم‌ و ماهیت‌ معلوم‌ است‌، نه‌ وجود معلوم‌؛ و میان‌ این‌ دو همیشه‌ در ذهن‌ تکافؤ وجودی‌ هست‌؛ در حقیقت‌ معلوم‌ ما در اینجا صورت‌ ذهنی‌ وجود قیامت‌ در آینده‌، با عنایت‌ به‌ این‌ قید است‌، نه‌ وجود عینی‌ قیامت‌ در حال‌ حاضر؛ و این‌ معلوم‌ در حال‌ حاضر موجود است‌. پس‌ میان‌ علم‌ و معلوم‌ مذکور تکافؤ در وجود برقرار است‌.

۳.۲ - ضرورت‌ انعکاس‌

ضرورت‌ انعکاس‌ یا تعاکس‌ که‌ در حقیقت‌ همان‌ تکرار نسبت‌ است‌، به‌ معنای‌ آنکه‌ هرگاه‌ یکی‌ از دو مضاف‌ را به‌ دیگری‌ نسبت‌ دادیم‌، دیگری‌ نیز از همان‌ حیث‌ به‌ آن‌ اضافه‌ گردد، چنانکه‌ به‌ طور مثال‌ پدر نسبت‌ به‌ پسر، پدر است‌، همین‌طور پسر برای‌ پدر، پسر است‌. به‌ عبارت‌ دیگر، چون‌ قوام‌ اضافه‌ به‌ وجود وصف‌ مشترک‌ میان‌ متضایفین‌ است‌، برای‌ آنکه‌ این‌ رابطه اضافه‌ میان‌ آنها برقرار باشد، وجود این‌ نسبت‌ِ طرفینی‌ امری‌ ضروری‌ است‌.
[۲۶] صدرالدین‌ شیرازی‌، الاسفار، ج۴، ص۱۹۷، تهران‌، ۱۳۸۳ق‌.
[۲۷] نصیرالدین‌ طوسی‌، اساس‌ الاقتباس‌، ج۱، ص۴۷- ۴۸، به‌ کوشش‌ مدرس‌ رضوی‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.
روشن‌ است‌ که‌ حکم‌ ضرورت‌ انعکاس‌ که‌ آن‌ را انعکاس‌ تعادلی‌ نیز نامیده‌اند،
[۲۸] یحیی ‌سهروردی‌، «المشارع‌ و المطارحات‌»، ج۱، ص۲۶۹، مجموعه مصنفات‌، به‌ کوشش‌ هانری‌ کربن‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.
تنها در اضافه مشهوری‌ است‌، زیرا در اضافه حقیقی‌ اصلاً نسبتی‌ وجود ندارد تا انعکاس‌ نسبت‌ لازم‌ باشد، متقابلاً حکم‌ تکافؤ نیز تنها در اضافه حقیقی‌ لازم‌ است‌، زیرا در این‌ نوع‌ اضافه‌ تحصل‌ و تحقق‌ یکی‌ بسته‌ به‌ تحقق‌ دیگری‌ است‌ و در واقع‌ طرفین‌ وجودی‌ جز همین‌ وجود اضافی‌ ندارند؛ در حالی‌ که‌ در اضافه مشهوری‌ چنین‌ نیست‌.
[۲۹] ابن‌ سینا، الشفاء، منطق‌، ج۱، ص۱۶۲-۱۶۳، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۷۱ق‌/ ۱۹۵۲م‌.
[۳۰] یحیی ‌سهروردی‌، «المشارع‌ و المطارحات‌»، ج۱، ص۲۶۸-۲۶۹، مجموعه مصنفات‌، به‌ کوشش‌ هانری‌ کربن‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.


۳.۳ - دیگر احکام

برای‌ اضافه‌ احکام‌ دیگری‌ نیز گفته‌اند که‌ می‌توان‌ آنها را احکام‌ خاص‌ برخی‌ از انواع‌ و افراد آن‌ دانست‌،
[۳۱] محمد ابن‌ رشد، تلخیص‌ منطق‌ ارسطو، ج۴، ص۵۳، به‌ کوشش‌ جیرار جهامی‌، بیروت‌، ۱۹۸۲م‌.
[۳۲] محمد ابن‌ رشد، تلخیص‌ منطق‌ ارسطو، ج۴، ص۵۴، به‌ کوشش‌ جیرار جهامی‌، بیروت‌، ۱۹۸۲م‌.
نظیر حکم‌ تضاد که‌ در میان‌ اضافاتی‌ مانند علم‌ و جهل‌ و... هست‌، همچنین‌ حکم‌ قبول‌ بیشی‌ و کمی‌ (اکثر و اقل‌) و یا شدت‌ و ضعف‌ که‌ در بین‌ کمیات‌ و کیفیات‌ است‌.
اضافه‌ علاوه‌ بر احکام‌ فوق‌، دارای‌ ویژگیی‌ است‌ که‌ آن‌ را از سایر مقولات‌ ممتاز می‌سازد؛ چه‌، اضافه‌ تنها مقوله‌ای‌ است‌ که‌ بر تمامی‌ مقولات‌ و حتی‌ بر خود نیز عارض‌ می‌شود: در جوهر،
[۳۳] محمد باباافضل‌، مصنفات‌، ج۲، ص۲۵، به‌ کوشش‌ مجتبی‌ مینوی‌ و یحیی‌ مهدوی‌، تهران‌، ۱۳۳۷ش‌.
مانند پدر و پسر؛ در کم‌، مثل‌ بزرگ‌ و کوچک‌ و کم‌ و زیاد؛ در کیف‌، همانند گرمتر و سردتر؛ در اضافه‌، نظیر نزدیکتر و دورتر؛ در اَین‌، مثل‌ بالاتر و پایین‌تر، در متی‌، مانند قدیم‌تر و جدیدتر؛ در وضع‌، مثل‌ راست‌تر و خمیده‌تر؛ در مِلک‌ یا جِده‌، همانند پوشیده‌تر و برهنه‌تر؛ در فعل‌، مثل‌ برنده‌تر و کندتر و در انفعال‌ نظیر گرمتر شدن‌ و سردتر شدن‌.
[۳۴] ابن‌ سینا، الشفاء، منطق‌، ج۱، ص۱۴۸، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۷۱ق‌/ ۱۹۵۲م‌.
[۳۵] حسن‌ علامه حلی‌، ایضاح‌ المقاصد، ج۱، ص۲۱۵-۲۱۷، به‌ کوشش‌ محمد مشکوه، تهران‌، ۱۳۷۸ق‌/ ۱۹۵۷م‌.

اضافه‌ بر حق‌ تعالی‌ نیز عارض‌ می‌گردد، نظیر صفات‌ اضافیه خالقیت‌، رازقیت‌ و... که‌ البته‌ عُروض‌ آنها بر باری‌ تعالی‌ به‌ لحاظ مفهوم‌ است‌، نه‌ از حیث‌ مصداق‌؛ زیرا از این‌ جهت‌، در حقیقت‌ همه آن‌ها به‌ اضافه اشراقی‌ حق‌ تعالی‌ بازمی‌گردند.
[۳۶] ملاهادی‌ سبزواری‌، شرح‌ غرر الفرائد یا شرح‌ منظومه‌، ص۱۸۷، به‌ کوشش‌ مهدی‌ محقق‌ وتوشی‌ هیکوایزوتسو، چ تهران‌، ۱۳۶۰ش‌.

طرح‌ بحث‌ منطقی‌ مقولات‌ در فلسفه‌ برای‌ هر فیلسوفی‌ این‌ سؤال‌ را برمی‌انگیزاند که‌ آیا این‌ مفاهیم‌ در خارج‌ و عالم‌ واقع‌ موجودند، یا آنکه‌ تنها یک‌ سلسله‌ امور ذهنیند
[۳۷] فردریک ‌کاپلستون‌، تاریخ‌ فلسفه‌، ج۱، ص۳۲۱-۳۲۲، ترجمه جلال‌الدین‌ مجتبوی‌، تهران‌، ۱۳۶۸ش‌.
طبیعتاً همین‌ سؤال‌ درباره اضافه‌ نیز مطرح‌ می‌شود، اما میان‌ فلاسفه‌ و نیز متکلمان‌ اختلاف‌نظر وجود دارد. گروهی‌ آن‌ را امری‌ صرفاً ذهنی‌ و اعتباری‌ دانسته‌اند، در حالی‌ که‌ گروه‌ دیگر آن‌ را امری‌ خارجی‌ می‌دانند. از مهم‌ترین‌ پیروان‌ نظریه اول‌ می‌توان‌ سهروردی‌
[۳۸] یحیی ‌سهروردی‌، «حکمةالاشراق‌»، مجموعه مصنفات‌، ص۷۵، به‌ کوشش‌ هانری‌ کربن‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.
و نیز برخی‌ متکلمان‌ چون‌ خواجه‌ نصیر را نام‌ برد که‌ عمده‌ دلیل‌ ایشان‌ لزوم‌ تسلسل‌ درصورت‌ عینی‌ بودن‌ اضافه‌ است‌.
[۳۹] حسن‌ علامه حلی‌، کشف‌ المراد، ج۱، ص۲۸۰، به‌ کوشش‌ ابراهیم‌ زنجانی‌، بیروت‌، ۱۳۹۶ق‌/ ۱۹۷۹م‌.
[۴۰] حسن‌ علامه حلی‌، الجوهر النضید، ج۱، ص۲۸، قم‌، ۱۳۶۳ش‌.
[۴۱] محمد فخرالدین‌ رازی‌، المباحث‌ المشرقیه، ج۱، ص۴۳۵-۴۳۹، قم‌، ۱۴۱۱ق‌.
اما چنانکه‌ از مفاد سخنان‌ نصیرالدین‌ طوسی‌ در تلخیص‌ المحصل‌
[۴۲] نصیرالدین‌ طوسی‌، تلخیص‌ المحصل‌، ج۱، ص۱۳۱-۱۳۴، به‌ کوشش‌ عبدالله‌ نورانی‌، تهران‌، ۱۳۵۹ش‌.
برمی‌آید، گویا به‌ یک‌ نحو واقعیت‌ خارجی‌ اضافه‌ اذعان‌ داشته‌ است‌، زیرا به‌ رغم‌ آنکه‌ آن‌ را امری‌ عقلی‌ می‌شمرد، تصریح‌ می‌کند که‌ ذهنی‌ محض‌ و یا امری‌ فرضی‌ نیست‌. گروه‌ دیگری‌ از فلاسفه‌ و متکلمان‌ همچون‌ ابن‌ سینا
[۴۳] ابن‌ سینا، الشفاء، الهیات‌، ج۱، ص۱۵۲، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۸۰ق‌/ ۱۹۶۰م‌.
[۴۴] ابن‌ سینا، الشفاء، الهیات‌، ج۱، ص۱۵۷- ۱۵۹، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۸۰ق‌/ ۱۹۶۰م‌.
صدرالدین‌ شیرازی‌
[۴۵] صدرالدین‌ شیرازی‌، الاسفار، ج۴، ص۲۰۰، تهران‌، ۱۳۸۳ق‌.
و تفتازاتی‌،
[۴۶] مسعود تفتازانی‌، شرح‌ المقاصد، ج۲، ص۴۶۲، به‌ کوشش‌ عبدالرضا عمیره‌، بیروت‌، ۱۴۰۹ق‌/ ۱۹۸۹م‌.
و نیز ایجی‌ در المواقف‌
[۴۷] عبدالرحمان‌ ایجی‌، المواقف‌، ج۶، ص۲۶۵، قاهره‌، ۱۳۲۵ق‌/ ۱۹۰۷م‌.
تصریح‌ می‌کنند که‌ اضافه‌ در خارج‌ موجود است‌، اما نه‌ به‌طور مستقل‌ و منحاز، بلکه‌ امری‌ است‌ همانند عرض‌ که‌ لاحق‌ اشیاء می‌گردد و حقیقتاً اشیاء بدان‌ متصف‌ می‌گردند و این‌ همان‌ معقول‌ ثانی‌ است‌ که‌ در فلسفه‌ طرح‌ شده‌
[۴۸] ملاهادی‌ سبزواری‌، شرح‌ غرر الفرائد یا شرح‌ منظومه‌، ج۱، ص۶۷- ۶۸، به‌ کوشش‌ مهدی‌ محقق‌ وتوشی‌ هیکوایزوتسو، چ تهران‌، ۱۳۶۰ش‌.
[۴۹] محمد ابن‌ رشد، «مابعدالطبیعة»، ص۱۶،ضمن‌ رسائل‌ ابن‌ رشد، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۶۶ق‌/ ۱۹۴۷م‌.
و در میان‌ متأخران‌ نیز شایع‌ است‌.
[۵۰] محمدحسین‌ طباطبایی‌، نهایة الحکمه، ج۱، ص۲۶۸، تهران‌، انتشارات‌ الزهراء.
[۵۱] محمدتقی ‌مصباح‌ یزدی‌، تعلیقات‌ بر نهایه الحکمه (نک: هم، ج۱، ص۲۶۸، طباطبایی‌).




اضافه‌ نسبت‌ دادن‌ اسمی‌ است‌ به‌ اسم‌ دیگر چون‌ «کتاب‌ِ معلم‌» که‌ در این‌ عبارت‌، کتاب‌ به‌ معلم‌ نسبت‌ تعلق‌ دارد. در اینگونه‌ ترکیبات‌ جزء اول‌ را مضاف‌ و جزء دوم‌ را مضاف‌ٌالیه‌ گویند. میان‌ مضاف‌ و مضاف‌ٌالیه‌ تغایر شرط است‌، یعنی‌ نمی‌توان‌ اسمی‌ را به‌ همان‌ اسم‌ اضافه‌ کرد، مگر آنکه‌ در معنی‌ متفاوت‌ باشند،
[۵۲] نجم‌ الغنی‌، نهج‌ الادب‌، ج۱، ص۶۵۱-۶۵۲، لکهنو، ۱۹۱۹م‌.
چنانکه‌ در ترکیباتی‌ چون‌ «دوست‌ِ دوست‌» و نظایر آن‌ مراد گوینده‌ دو شخص‌ مختلف‌ است‌، گرچه‌ الفاظ یکی‌ است‌. روشن‌ است‌ که‌ ترکیباتی‌ چون‌ «مردِ مرد» و نظایر آن‌ ترکیبات‌ وصفی‌ است‌، نه‌ اضافی‌. مضاف‌ و مضاف‌ٌالیه‌ ممکن‌ است‌ مفرد یا جمع‌، بسیط یا مرکب‌ باشند، مثال‌: بارانهای‌ هفته گذشته‌ کشتزارهای‌ گندم‌ و جو را سیراب‌ کرد.


مراد از ترکیب‌ اضافی‌ تعریف‌ و تخصیص‌ است‌ و مضاف‌ٌالیه‌ معنای‌ مضاف‌ را مقید و محدود می‌کند و بدین‌سان‌، اسم‌ مضاف‌ پیش‌ از پیوستن‌ مضاف‌ٌالیه‌ معمولاً نکره‌ است‌، و پس‌ از آن‌ به‌ نوعی‌ تعریف‌ و تخصیص‌ می‌یابد و از حالت‌ نکره‌ بودن‌ محض‌ بیرون‌ می‌آید، مگرآنکه‌ خود در اصل‌ اسم‌ عَلَم‌ باشد و یا از جهت‌ دیگری‌ معرفه‌ شده‌ باشد، مثال‌: پل‌ / پل‌ زاینده‌ رود/ پل‌ زاینده‌ رود اصفهان‌.


مضاف‌ٌالیه‌ با کسره اضافه‌ به‌ مضاف‌ می‌پیوندد، و این‌ کسره‌ در رسم‌الخط قدیم‌ گاهی‌ به‌ شکل‌ «ی‌» نوشته‌ می‌شده‌ است‌.
[۵۳] محمد معین‌، اضافه‌، ج۱، ص۲۸-۲۹، تهران‌، ۱۳۶۱ش‌.
درصورتی‌ که‌ مضاف‌ به‌ یکی‌ از مصوّتهای‌، a، e، o، a u ختم‌ شود، کسره اضافه‌ به‌ یای‌ مکسور بدل‌ می‌شود، و در حقیقت‌ یک‌ «یای‌ وقایه‌» مصوّت‌ِ آخر مضاف‌ را از کسره اضافه‌ جدا می‌کند.
[۵۴] محمد شمس‌قیس‌رازی‌، المعجم‌فی‌معاییراشعارالعجم‌، ج۱، ص۲۴۳-۲۴۴، تهران‌، ۱۳۳۸ش‌.
درمورد کلمات‌ مختوم‌ به‌ های‌ بیان‌ حرکت‌ (های‌ غیرملفوظ) این‌ یای‌ وقایه‌ به‌ صورت‌ یای‌ مرخم‌ (کوتاه‌ شده‌، به‌ شکل‌ همزه‌) بالای‌ حرف‌ «ها» قرار می‌گیرد؛ مثال‌: خانه معلم‌؛ رادیوی‌ تهران‌؛ سرمای‌ زمستان‌؛ سکوی‌ خانه‌. در نظم‌ گاهی‌ لازم‌ می‌شود که‌ این‌ یای‌ مکسور ساکن‌ باشد (مثال‌: گر خدا خواهد که‌ پرده کس‌ درد...)، یا از تلفظ ساقط شود (مثال‌: پرستنده‌ باشی‌ّ و جوینده‌ راه‌...). در اسمهای‌ مختوم‌ به‌ واو بعد از ضمه‌ یا فتحه‌ و نیز یای‌ بعد از فتحه‌ یا کسره‌ -)، ey/ -ay) کسره اضافه‌ به‌ حرف‌ واو و یای‌ پایانی‌ افزوده‌ می‌شود، مثل‌ خسروِ خاور، پرتوِ خورشید، در پی‌ِ او.
در نظم‌ گاهی‌ کسره اضافه‌ به‌ ضرورت‌ وزن‌ باید بلند (به‌ اشباع‌) تلفظ شود، چنانکه‌ در این‌ مصراع‌: دل‌ِ عاشق‌ به‌ پیغامی‌ بسازد.


در زبانهای‌ هند و اروپایی‌ اسم‌ برحسب‌ کاربرد در کلام‌ دارای‌ حالات‌ مختلف‌ بوده‌ (چون‌ فاعلی‌، مفعولی‌، اضافه‌، ندا،...)، و در بعضی‌ از آنها، چون‌ هندی‌ باستان‌ اسم‌ در ۸ حالت‌ صرف‌ می‌شده‌ است‌. تحقیقات‌ زبان‌شناسی‌ تاریخی‌ و تطبیقی‌ نشان‌ داده‌ است‌ که‌ شکل‌ گرفتن‌ این‌ حالتهای‌ صرفی‌ و تمایز آن‌ها از یکدیگر به‌ تدریج‌ و در طول‌ زمان‌ روی‌ داده‌، و با انشعاب‌ آنها به‌ شاخه‌های‌ فرعی‌ تکامل‌ و گسترش‌ یافته‌ است‌. حالت‌ اضافه‌ در این‌ زبانها درستاکهای‌ مختوم‌ به‌ -o -a) در هندی‌ باستان‌ و پارسی‌ باستان‌) - که‌ بیشترین‌ نوع‌ ستاکها را شامل‌می‌شود - در مفرد مذکر با نشانه صرفی‌ِ -sio (´ù¨‘ھ) (هندی‌ باستان‌: -، sya پارسی‌ باستان‌ و در جمع‌ مذکر با نشانه -om¾ü꤬ (هندی‌باستان‌و پارسی‌باستان‌ -) مشخص‌می‌شده‌ anam است‌ (در پارسی‌ باستان‌ brata kabujiyahya = برادر کمبوجیه‌؛ xsayathiyanam xsayathiya = شاه‌ شاهان‌).
اما در مراحل‌ نخستین‌ رشد این‌ زبانها حالت‌ اضافه‌ صورت‌ نحوی‌ خاصی‌ نبوده‌، بلکه‌ اسمی‌ در حالت‌ فاعلی‌، با نشانه صرفی‌ -s بوده‌ است‌ که‌ کاربرد وصفی‌ داشته‌، و مانند یک‌ صفت‌ معنای‌ مضاف‌ را مقید و محدود می‌کرده‌ است‌. بازمانده این‌ نوع‌ ترکیب‌ هنوز در بسیاری‌ از زبانهای‌ این‌ خانواده‌ دیده‌ می‌شود، چنانکه‌ در سنسکریت‌ واژه‌هایی‌ چون‌ dasyaputra (= کنیززاده‌)، rathaspati (= صاحب‌ گردونه‌)، vanaspati (= خداوند بیشه‌) از این‌ نوع‌ است‌. در زبان‌ انگلیسی‌ نیز ترکیباتی‌ چون‌ housewife (= زن‌ خانه‌) و breeze sea (= نسیم‌ دریا)، از دو اسم‌ تشکیل‌ یافته‌اند که‌ اسم‌ اول‌ در حقیقت‌ کاربرد وصفی‌ دارد و به‌ نوعی‌ اسم‌ دوم‌ را توصیف‌ می‌کند. در فارسی‌، در ترکیباتی‌ چون‌ «آب‌ راه‌» (راه‌ِ آب‌ / آبی‌)، « سنگ‌ فرش‌» (فرش‌ سنگی‌)، «آهن‌ آلات‌» (آلات‌ آهنی‌) - که‌ از نوع‌ اضافه مقلوب‌ و دارای‌ همین‌ ویژگیند - اسم‌ اول‌ همچون‌ صفتی‌ است‌ که‌ معنای‌ اسم‌ دوم‌ را تا حدودی‌ محدود و مقید می‌کند.


صورت‌ معروف‌ ترکیب‌ اضافی‌ که‌ در آغاز این‌ گفتار بدان‌ اشاره‌ شد، اصل‌ و منشأ دیگری‌ دارد، و کسره اضافه میان‌ مضاف‌ و مضاف‌ٌالیه‌ در پارسی‌ باستان‌ ضمیر موصول‌ hya بوده‌ که‌ جمله تبعی‌ِ خبری‌ را به‌ مبتدا یا مسندٌالیه‌ جمله اصلی‌ می‌پیوسته‌ است‌. جمله تبعی‌ خبری‌ در این‌ کاربرد با حذف‌ فعل‌ِ رابطه‌، به‌صورت‌ اسمی‌ یا صفتی‌ برای‌ تعریف‌ و تخصیص‌ یا تحدید و توصیف‌ معنای‌ مسندٌالیه‌، یا متمم‌ آن‌ عمل‌ می‌کرده‌ است‌، مانند magus hya gaumata (= گوماته‌ که‌ مغ‌ (است‌) = گوماته مغ‌)، mana hya kara (= سپاه‌ که‌ از آن‌ِ من‌ (است‌) = سپاه‌ِ من‌)، baganam mathista hya auramazda (= اهورامزدا که‌ بزرگ‌ترین‌ بغان‌ (است‌) = اهورا مزدای‌ِ بزرگ‌ترین‌ بغان‌).
ضمیر موصول‌ hya با این‌ کاربرد خاص‌، در پارسی‌ میانه‌ ( پهلوی‌ ساسانی‌ و اشکانی‌ ) به‌صورت‌ -ig/ -i (وهزوارش‌)، zy و در پارسی‌ دری‌ و لهجه‌های‌ غربی‌ دیگر به‌صورت‌ کسره اضافه‌ و کسره موصوف‌ درآمده‌ است‌.
مضاف‌ٌالیه‌ اگر از انواع‌ ضمایر منفصل‌ (شخصی‌، مشترک‌ یا اشاره‌) باشد، کسره اضافه‌ طبق‌ قاعده کلی‌ پیش‌ از آن‌ می‌آید و دو جزء ترکیب‌ را به‌ هم‌ ربط می‌دهد (مثال‌: کتاب‌ِ من‌، غمخوارِ خویش‌، سخنان‌ِ اینان‌)، اما اگر از ضمایر متصل‌ باشد، در زبان‌ گفتار و نوشتار متداول‌ امروزی‌، رابط میان‌ دو جزء ترکیب‌ در ۳ شخص‌ مفرد فتحه‌ (مثال‌: کتابَم‌، کتابَت‌، کتابَش‌)، و در ۳ شخص‌ جمع‌ کسره‌ (مثال‌: کتابِمان‌، کتابِتان‌، کتابِشان‌) خواهد بود؛ ولی‌ اگر مضاف‌ به‌ های‌ بیان‌ حرکت‌ ختم‌ شود، در ۳ شخص‌ مفرد یک‌ همزه‌ یا الف‌ مفتوح‌ میان‌ مضاف‌ و ضمیر متصل‌ قرار می‌گیرد (مثال‌: خانه‌ام‌، دیده‌ات‌، نامه‌اش‌) و در ۳ شخص‌ جمع‌ معمولاً مضاف‌ بدون‌ کسره اضافه‌ به‌ ضمیر می‌پیوندد (مثال‌: خانه‌مان‌، نامه‌تان‌، بچه‌شان‌). اگر مضاف‌ به‌ مصوتی‌ غیر از های‌ بیان‌ حرکت‌ ختم‌ شده‌ باشد، در ترکیب‌ اضافی‌ یک‌ یای‌ وقایه‌ (میان‌ مضاف‌ و ضمیر متصل‌ قرار می‌گیرد که‌ در ۳ شخص‌ مفرد حرکت‌ فتحه‌ دارد (مثال‌: کتابهایم‌، گیسویَت‌، بازیَش‌) و در ۳ شخص‌ جمع‌ حرکت‌ کسره‌ (مثال‌: کتابهایِمان‌، گیسویِتان‌، بازیِشان‌). گاهی‌ به‌ ضرورت‌ِ وزن‌ در شعر و یا برای‌ سهولت‌ تلفظ در محاوره‌ این‌ یای‌ وقایه‌ بعد از مصوتها از تلفظ ساقط می‌شود (مثال‌: کارهام‌، زانوت‌، بازیش‌).


در ترکیب‌ اضافی‌ گاهی‌ به‌ سبب‌ کثرت‌ استعمال‌ کسره مضاف‌ در تلفظ ساقط می‌گردد، چون‌ پدر زن‌، صاحبدل‌، دختر عمو، زیردست‌، سرپنجه‌. این‌ عمل‌ را فک‌ّ اضافه‌ و اینگونه‌ ترکیبات‌ را اضافه مقطوع‌ گفته‌اند.
[۵۵] غلام ‌دستگیر، قوانین‌ دستگیری‌، ج۱، ص۱۳۱، هند، مطبع‌ مولائی‌.
در ترکیبی‌ که‌ مضاف‌ٌالیه‌ با الف‌ (آ/ ا) آغاز شود، گاهی‌ کسره اضافه‌ ساقط می‌شود، مانند ریم‌ آهن‌، به‌ نام‌ ایزد ، زیرآب‌. هرگاه‌ مضاف‌ و مضاف‌ٌالیه‌ به‌ نوعی‌ ترکیب‌ شوند که‌ به‌ صورت‌ یک‌ اسم‌ واحد درآیند، کسره اضافه‌ از میان‌ آنها ساقط می‌شود، مانند گلنار، بستان‌سرا، تبرزین‌.
[۵۶] محمد معین‌، اضافه‌، ج۱، ص۳۸-۷۶، تهران‌، ۱۳۶۱ش‌.

فک‌ اضافه‌ در زبان‌ فارسی‌ سماعی‌ است‌ و جز در مواردی‌ که‌ در گفتار و نوشتار معروف‌ و متداول‌ شده‌ است‌، جایز نیست‌ و خلاف‌ فصاحت‌ است‌. البته‌ باید توجه‌ داشت‌ که‌ ترکیباتی‌ چون‌ «شیردل‌»، «گل‌ اندام‌» و نظایر آن‌، اضافه مقلوب‌ نیست‌ و از نوع‌ ترکیبات‌ توصیفی‌ است‌.
مضاف‌ یا مضاف‌ٌالیه‌ گاهی‌ به‌ قرینه‌ از جمله‌ حذف‌ می‌شوند، مانند «مثنوی‌» به‌ جای‌ «کتاب‌ مثنوی‌» در این‌ مصراع‌: «مثنوی‌ هفتاد من‌ کاغذ شود»، و نیز «شمال‌» در این‌ جمله‌ « شمال‌ مرطوب‌ و بارانی‌ است‌»، یعنی‌ شمال‌ کشور یا شمال‌ ایران‌.


در ترکیب‌ اضافی‌ گاهی‌ برحسب‌ ضرورت‌ وزن‌ شعر، و در مواردی‌ برای‌ سهولت‌ تلفظ مضاف‌ٌالیه‌ بر مضاف‌ مقدم‌ می‌شود، چون‌ جهان‌ پادشاهی‌ (= پادشاهی‌ِ جهان‌)، کارنامه‌، برادرزاده‌، کاروانسرای‌. این‌ نوع‌ ترکیب‌ را «اضافه مقلوب‌» می‌گویند. ترکیباتی‌ چون‌ دل‌ فریب‌، حق‌پرست‌، سنگ‌ تراش‌، دشمن‌ شکن‌، جنگ‌آور، در حقیقت‌ نوعی‌ اضافه مقلوبند که‌ از پیوستن‌ یک‌ اسم‌ فاعل‌ مرخم‌ به‌ یک‌ اسم‌ ساخته‌ شده‌اند. اسم‌ مفعول‌ کامل‌ یا مرخم‌ نیز گاهی‌ در اضافه مقلوب‌ مضاف‌ٌالیه‌ واقع‌ می‌شود، چون‌: زر خرید، زراندود (ه‌)، شاهزاده‌، دست‌پخت‌، خون‌آلود (ه‌). اسم‌ مفعول‌ مرخم‌ هم‌ گاهی‌ مضاف‌ واقع‌ می‌شود، چون‌ خواست‌ِ خدا، گفت‌ِ رسول‌، ساخت‌ِ ایران‌. مصدر کامل‌ یا مرخم‌، بسیط یا مرکب‌، حاصل‌ مصدر و هر نوع‌ اسم‌ دیگری‌ که‌ از افعال‌ مشتق‌ شده‌ باشد، می‌تواند مضاف‌ یا مضاف‌ٌالیه‌ قرار گیرد (مانند جای‌ِ نشستن‌، دیدن‌ِ دوست‌، هنگام‌ِ نگاه‌ کردن‌، باز کردن‌ِ در، خریدِ کتاب‌، فروش‌ِ خانه‌، مزدِ ساخت‌، نشستن‌گاه‌، دل‌ شکستن‌).
در ترکیب‌ اضافی‌ مقلوب‌ گاهی‌ «را» که‌ علامت‌ مفعول‌ صریح‌ است‌، میان‌ دو جزء ترکیب‌ بعد از مضاف‌ قرار می‌گیرد، و در حقیقت‌ همچون‌ نشانه صرفی‌ حالت‌ اضافه‌ در زبانهایی‌ که‌ حالات‌ مختلف‌ در آن‌ها نشانه‌ یا پسوند صرفی‌ دارند، عمل‌ می‌کند، مانند «سخن‌ را روی‌ با صاحبدلان‌ است‌» (= روی‌ِ سخن‌...)؛ «سلطان‌ را دل‌ از این‌ سخن‌ به‌ هم‌ برآمد» (= دل‌ِ سلطان‌...). شایسته توجه‌ است‌ که‌ در زبان‌ پارسی‌ باستان‌ نیز در برخی‌ موارد حالت‌ مفعولی‌ همچون‌ حالت‌ اضافه‌ به‌ کار رفته‌ است‌: aha kama avatha Auramazdam (= اهورامزدا را خواست‌ چنین‌ بود).
ترکیب‌ اضافی‌ خود در جمله‌ می‌تواند مانند یک‌ اسم‌، مسند یا مسندٌالیه‌، فاعل‌ یا مفعول‌، مضاف‌ یا مضاف‌ٌالیه‌ واقع‌ شود، مثال‌: خانه استاد نزدیک‌ است‌، این‌ تصویر پل‌ خواجوست‌، بارانهای‌ بهاری‌ کشتزارها را سیراب‌ کرد. هرگاه‌ مضاف‌ موصوف‌ صفتی‌ قرار گیرد، کسره اضافه‌ به‌ آخر صفت‌ افزوده‌ خواهد شد: درختان‌ِ سبزِ باغ‌. گاهی‌ صفت‌ِ مضاف‌ در آخر مضاف‌ٌالیه‌ آورده‌ می‌شود، مثال‌: پسران‌ِ وزیرِ ناقص‌ عقل‌/ به‌ گدایی‌ به‌ روستا رفتند.
اگر مضاف‌ مرکب‌ از چند اسم‌ معطوف‌ به‌ هم‌ باشد، کسره اضافه‌ به‌ آخرین‌ اسم‌ می‌پیوندد، مثال‌: پدر و مادر و برادران‌ِ حسن‌، پدر یا مادرِ رضا. هرگاه‌ چند اسم‌ در پی‌ هم‌ مضاف‌ و مضاف‌ٌالیه‌ واقع‌ شوند، هریک‌ از آن‌ها با کسره اضافه‌ به‌ دیگری‌ می‌پیوندد، مانند خانه پدرِ دوست‌ِ برادرِ من‌. در علم‌ بیان‌ و بلاغت‌ اینگونه‌ «تتابع‌ اضافات‌» را در گفتار و نوشتار برخلاف‌ فصاحت‌ دانسته‌اند.
مضاف‌ ممکن‌ است‌ صفت‌ مطلق‌، تفضیلی‌ یا عالی‌ باشد. در اینگونه‌ ترکیبات‌ صفت‌ همچون‌ اسم‌ عمل‌ می‌کند، مانند تشنه قدرت‌، بزرگ‌ شهر، مهترِ آفریدگان‌، بهترین‌ِ کارها. بعضی‌ از کلماتی‌ که‌ در گفتار یا نوشتار چون‌ حرف‌ اضافه‌ و قید به‌ کار می‌روند، در ترکیب‌ اضافی‌ همچون‌ اسم‌، مضاف‌ یا مضاف‌ٌالیه‌ واقع‌ می‌شوند، مثال‌: درون‌ِ خانه‌، روی‌ِ میز، زیرِ درخت‌، بالای‌ِ دیوار، پایین‌ کوه‌، لباس‌ رو، طبقه زیر.


در ترکیب‌ اضافی‌ گاهی‌ مضاف‌ مقصود اصلی‌ است‌، چون‌ پسران‌ِ وزیر، شاگردِ دبیرستان‌؛ و گاهی‌ مضاف‌ٌالیه‌، چون‌ مهد زمین‌، علم‌ جغرافیا، کار نجاری‌.
مؤلفان‌ کتابهای‌ دستور زبان‌ فارسی‌، اضافه‌ را از چند جهت‌ و به‌ چند نوع‌ تقسیم‌ کرده‌اند. برخی‌ آن‌ را بر دو نوع‌ لفظی‌ و معنوی‌ دانسته‌، و اقسام‌ دیگر را اجزاء اضافه معنوی‌ شمرده‌اند
[۵۷] غلام ‌دستگیر، قوانین‌ دستگیری‌، ج۱، ص۱۲۶، هند، مطبع‌ مولائی‌.
[۵۸] نجم‌ الغنی‌، نهج‌ الادب‌، ج۱، ص۶۵۳ -۶۶۶، لکهنو، ۱۹۱۹م‌.
و برخی‌ آن‌ را به‌ حقیقی‌ و مجازی‌ تقسیم‌ کرده‌، و اقسام‌ دیگر را ذیل‌ این‌ دو قسم‌ ذکر کرده‌اند.
[۵۹] حیدرعلی‌ لطیف‌پوری‌، شرح‌ قصیده جوهر الترکیب‌، ج۱، ص۳۴- ۳۵، لکهنو، ۱۸۹۴م‌.
[۶۰] محمد معین‌، اضافه‌، ج۱، ص۱۰۴-۱۷۳، تهران‌، ۱۳۶۱ش‌.
در بعضی‌ از تألیفات‌ به‌ قیاس‌ مبحث‌ اضافه‌ در نحو عربی‌، اضافه معنوی‌ را در فارسی‌ بر ۳ قسم‌ تقسیم‌ کرده‌اند: اضافه‌ به‌ تقدیر «لام‌» (برای‌)، به‌ تقدیر «مِن‌» (از)، به‌ تقدیر «فی‌» (در). قسم‌ اول‌ شامل‌ اضافه ملکی‌ و تخصیصی‌ است‌، چون‌ زین‌ اسب‌، کتاب‌ معلم‌. در این‌ نوع‌ اضافه‌ مضاف‌ٌالیه‌ باید از جنس‌ مضاف‌ نباشد و ظرف‌ آن‌ نیز نباشد. قسم‌ دوم‌ آن‌ است‌ که‌ مضاف‌ٌالیه‌ جنس‌ و نوع‌ مضاف‌ را بیان‌ کند، چون‌ انگشتری‌ طلا، جام‌ بلور، شهر شیراز. قسم‌ سوم‌ آن‌ است‌ که‌ مضاف‌ٌالیه‌ ظرف‌ (زمانی‌ یا مکانی‌) یا حامل‌ مضاف‌ باشد، چون‌ ساکن‌ خانه‌، سوار اسب‌، کار فردا.
[۶۱] غلام ‌دستگیر، قوانین‌ دستگیری‌، ج۱، ص۱۲۶-۱۲۷، هند، مطبع‌ مولائی‌.
[۶۲] حبیب‌ اصفهانی‌، دستور سخن‌، ج۱، ص۲۶-۲۷، استانبول‌، ۱۲۸۹ق‌.
[۶۳] نجم‌ الغنی‌، نهج‌ الادب‌، ج۱، ص۶۵۵ -۶۶۰، لکهنو، ۱۹۱۹م‌.
اغلب‌ دستورنویسان‌ِ زبان‌ فارسی‌ به‌ تقسیماتی‌ چون‌ اضافه حقیقی‌ و غیرحقیقی‌، یا اضافه محض‌ و غیرمحض‌ قائل‌ شده‌اند که‌ این‌ تقسیمات‌ مانند اضافه لفظی‌ و معنوی‌ مربوط به‌ قواعد زبان‌ عربی‌ است‌،
[۶۴] محمد اعلی ‌تهانوی‌، کشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، ج۱، ص۸۸۸ - ۸۸۹، کلکته‌، ۱۸۶۲م‌.
و با ساختار نحوی‌ زبان‌ فارسی‌ همیشه‌ و در همه موارد سازگاری‌ ندارند. در برخی‌ از کتابهای‌ دستورزبان‌ فارسی‌ تقسیم‌بندیهای‌ دیگری‌ دیده‌ می‌شود که‌ از دقت‌ در ویژگیهای‌ این‌ زبان‌ به‌ دست‌ آمده‌اند و با چگونگی‌ نحوی‌ آن‌ تناسب‌ و سازگاری‌ بیشتری‌ دارند. مؤلف‌ غیاث‌اللغات‌ (تألیف‌: ۱۲۴۲ق‌) اضافه‌ را ۹ قسم‌ دانسته‌ است‌: ۱. تملیکی‌، ۲. تخصیصی‌، ۳. توضیحی‌، ۴. تبیینی‌، ۵. تشبیهی‌، ۶. توصیفی‌، ۷. مجازی‌ (یا استعاری‌ )، ۸. ظرفی‌، ۹. اقترانی‌ (یا به‌ ادنی‌ ملابست‌).
[۶۵] غیاث‌الدین‌ محمد رامپوری، ‌غیاث‌اللغات‌، ج۱، ص۵۱-۵۲، بمبئی‌، ۱۳۹۰ق‌.
میرزا حبیب‌ اصفهانی‌ در دستور سخن‌ (تألیف‌: ۱۲۸۹ق‌) اضافه‌ را بر حسب‌ افاده معنی‌ تقسیم‌ کرده‌، و نسبت‌، تملک‌، اختصاص‌، تعلیل‌، ظرفیت‌، تبیین‌، و تشبیه‌ را از انواع‌ این‌ معانی‌ دانسته‌ است‌
[۶۶] غیاث‌الدین‌ محمد رامپوری، ‌غیاث‌اللغات‌، ج۱، ص۵۱-۵۲، بمبئی‌، ۱۳۹۰ق‌.



دستورنویسان‌ معاصر کوشیده‌اند که‌ اقسام‌ مختلف‌ اضافه‌ را با مطالعه‌ در انواع‌ و اقسامی‌ که‌ مؤلفان‌ پیشین‌ آورده‌اند و نیز با انطباق‌ قواعد با متون‌ معتبر نظم‌ و نثر فارسی‌ - و به‌ صورتی‌ که‌ وجوه‌ مختلف‌ این‌ مقوله‌ را در برگیرد و نتیجه تفحص‌ در ساختار نحوی‌ این‌ زبان‌ باشد - از نو تنظیم‌ و عرضه‌ کنند. از اینگونه‌ تألیفات‌ چندین‌ نمونه‌ تاکنون‌ انتشار یافته‌ است‌ که‌ از آن‌ جمله‌ می‌توان‌ از دستور زبان‌ فارسی‌، تألیف‌ ۵ تن‌ از استادان‌ دانشگاه‌ تهران‌ (قریب‌، بهار، فروزانفر، همایی‌ و یاسمی‌) یاد کرد. در چاپ‌ اول‌ این‌ کتاب‌ (۱۳۲۸-۱۳۲۹ش‌) اضافه‌ را بر ۵ نوع‌ (ملکی‌، تخصیصی‌، بیانی‌، استعاری‌ و تشبیهی‌) تقسیم‌ کرده‌اند
[۶۷] دستورزبان‌ فارسی‌ (پنج‌ استاد)، قریب‌ و دیگران‌، ص۴۰-۴۳، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌.
و در چاپ‌ دوم‌ انواع‌ بنوّت‌، سببی‌ و اقترانی‌ هم‌ بدان‌ افزوده‌ شده‌، و اقسام‌ اضافه‌ به‌ ۸ قسم‌ رسیده‌ است‌.
[۶۸] محمد معین‌، اضافه‌، ج۱، ص۹۰، تهران‌، ۱۳۶۱ش‌.

در اینجا اقسام‌ اضافه‌ بر حسب‌ تقسیم‌بندی‌ این‌ کتاب‌ به‌ اختصار آورده‌ می‌شود: اضافه ملکی‌ آن‌ است‌ که‌ بر مالکیت‌ مضاف‌ٌالیه‌ بر مضاف‌ دلالت‌ کند، چون‌ خانه حسن‌، کتاب‌ من‌؛ و اضافه تخصیصی‌ آن‌ است‌ که‌ اختصاص‌ چیزی‌ را به‌ چیز دیگر برساند، چون‌ درخت‌ باغ‌، زین‌ اسب‌. فرق‌ میان‌ اضافه ملکی‌ و اضافه تخصیصی‌ را برخی‌ از مؤلفان‌ در آن‌ دانسته‌اند که‌ در اضافه ملکی‌ مضاف‌ٌالیه‌ می‌تواند در مضاف‌ تصرف‌ کند، ولی‌ در اضافه تخصیصی‌ چنین‌ نیست‌.
[۶۹] محمد معین‌، اضافه‌، ج۱، ص۱۲۶، تهران‌، ۱۳۶۱ش‌.
در اضافه بیانی‌ مضاف‌ٌالیه‌ نوع‌ و جنس‌ مضاف‌ را معین‌ می‌کند، مانند انگشتری‌ طلا، کاسه بلور. برخی‌ از مؤلفان‌ اضافه بیانی‌ را به‌ دو نوع‌ جنسی‌ و توضیحی‌ تقسیم‌ کرده‌، و ترکیباتی‌ چون‌ روز عید، شب‌ برات‌، کوه‌ دماوند، درخت‌ انگور را از نوع‌ دوم‌ دانسته‌اند.
[۷۰] عبدالرحیم‌ همایون‌فرخ‌، دستور جامع‌ زبان‌ فارسی‌، ج۱، ص۸۴۶، تهران‌، ۱۳۳۹ش‌.
مؤلف‌ غیاث‌اللغات‌ اضافه توضیحی‌ و اضافه تبیینی‌ (بیانی‌) را دو نوع‌ جداگانه‌ محسوب‌ داشته‌ است‌. اضافه مجازی‌ (یا استعاری‌) آن‌ است‌ که‌ در آن‌ مضاف‌ در غیر معنی‌ حقیقی‌ خود به‌ کار رفته‌ باشد، چون‌ گوش‌ِ هوش‌، دست‌ِ تقدیر، تیغ‌ِ اجل‌. در اضافه مجازی‌ یا استعاری‌ نسبت‌ میان‌ دو جزء ترکیب‌ منوط به‌ اعتبار متکلم‌ است‌ و در خارج‌ متحقق‌ نیست‌، برخلاف‌ اضافه حقیقی‌ که‌ این‌ نسبت‌ در خارج‌ ثابت‌ و متحقق‌ است‌. اضافه تشبیهی‌ آن‌ است‌ که‌ نسبت‌ میان‌ مضاف‌ و مضاف‌ٌالیه‌ بر تشبیه‌ مبتنی‌ باشد، و آن‌ یا اضافه مشبّه‌ به‌ مشبّه‌ٌ به‌ْ است‌، چون‌ قدِ سرو، لب‌ِ لعل‌ (= قدی‌ که‌ مانند سرو است‌، لبی‌ که‌ مانند لعل‌ است‌)، یا اضافه مشبّه‌ٌ به‌ْ به‌ مشبّه‌، چون‌ تیرِمژگان‌، لعل‌ِ لب‌ (= مژگانی‌ که‌ مانند تیر است‌، لبی‌ که‌ مانند لعل‌ است‌). اضافه بنوّت‌ (ابنی‌) اضافه نام‌ پسر به‌ نام‌ پدر است‌، چون‌ محمودِ سبکتکین‌، رستم‌ِ زال‌، ابوعلی‌ سینا. مؤلف‌ غیاث‌ اللغات‌ و نجم‌ الغنی‌
[۷۱] نجم‌ الغنی‌، نهج‌ الادب‌، ج۱، ص۶۶۱، لکهنو، ۱۹۱۹م‌.
این‌ نوع‌ را از اقسام‌ اضافه تخصیصی‌ شمرده‌اند. اضافه سببی‌، یا اضافه سبب‌ به‌ مسبّب‌ است‌، چون‌ تیغ‌ِ انتقام‌، یا اضافه مسبّب‌ است‌ به‌ سبب‌، چون‌ کشته غم‌، سوخته فراق‌. نجم‌الغنی‌ این‌ قسم‌ را نیز از اقسام‌ اضافه تخصیصی‌ محسوب‌ داشته‌ است‌.
[۷۲] نجم‌ الغنی‌، نهج‌ الادب‌، ج۱، ص۶۶۱، لکهنو، ۱۹۱۹م‌.
در اضافه اقترانی‌ مضاف‌ نوعی‌ اقتران‌ با مضاف‌ٌالیه‌ دارد. چنانکه‌ در ترکیباتی‌ چون‌ دست‌ِ ادب‌ و نامه عنایت‌، دست‌ مقرون‌ به‌ ادب‌، و نامه‌ مقرون‌ به‌ عنایت‌ است‌. برخی‌ از مؤلفان‌ این‌ نوع‌ را «اضافت‌ به‌ ادنی‌ ملابست‌» نیز نامیده‌اند.
[۷۳] غیاث‌الدین‌ محمد رامپوری، ‌غیاث‌اللغات‌، ج۱، ص۵۲، بمبئی‌، ۱۳۹۰ق‌.
معین‌ در کتاب‌ اضافه‌ درباره اقوال‌ و نظریات‌ مؤلفان‌ دیگر درباره اضافه‌ و اقسام‌ آن‌ به‌ تفصیل‌ بحث‌ کرده‌ است‌.


اضافه‌ مصدر باب‌ افعال‌ از ریشه «ضیف‌» است‌ و در اصطلاح‌ دستورنویسان‌ عرب‌، نسبت‌ دادن‌ یک‌ اسم‌ است‌ به‌ اسمی‌ دیگر. در این‌ حالت‌ اسم‌ اول‌ را مضاف‌، و اسم‌ دوم‌ را که‌ متمم‌ اسم‌ اول‌ است‌، مضاف‌ٌالیه‌، و رابطه میان‌ آن‌ دو را اضافه‌ خوانده‌اند. مضاف‌ معمولاً از حرف‌ تعریف‌ و تنوین‌ تهی‌، و مضاف‌ٌالیه‌ مجرور می‌گردد.


ترکیب‌ اضافی‌ در زبان‌ عربی‌ کاربرد بسیار وسیعی‌ دارد و برای‌ بیان‌ اغراض‌ گوناگونی‌ به‌ کار می‌رود؛ به‌ همین‌ سبب‌، دستور نویسان‌ به‌ تفصیل‌ بدان‌ پرداخته‌، و احکام‌ آن‌ را بیان‌ داشته‌اند. سیبویه‌ با قرار دادن‌ اضافه‌ در مبحث‌ «جر» بدان‌ معنای‌ وسیع‌تری‌ بخشیده‌ است‌. به‌ اعتقاد وی‌ همینکه‌ اسمی‌ در حالت‌ جر باشد، مضاف‌ٌالیه‌ است‌؛ مثلاً در عبارت‌: «مررت‌ بزید»، جزء اول‌ (= مررت‌) توسط حرف‌ اضافه «ب‌ِ» به‌ جزء دوم‌ (زید) اضافه‌ شده‌ است‌. وی‌ نسبت‌ (صفت‌ نسبی‌) را نیز در مبحث‌ اضافه‌ جای‌ داده‌است‌
[۷۴] عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۱، ص۴۱۹-۴۲۱، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، ۱۴۰۸ق‌/ ۱۹۸۸م‌.
[۷۵] عمرو سیبویه‌، ج۱، ج۱، ص۳۳۵، ص۳، الکتاب‌، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، ۱۴۰۸ق‌/ ۱۹۸۸م‌.
۲. برخی‌از معاصران‌ نیز به‌ پیروی‌ از گروهی‌ نحویان‌ متقدم‌، کسره‌ را علامت‌ اضافه‌ می‌دانند و گفته‌اند: کسره‌ (اعراب‌ جر) بر این‌ دلالت‌ دارد که‌ اسمی‌ به‌ اسمی‌ دیگر اضافه‌ شده‌ است‌، خواه‌ این‌ اضافه‌ با حرف‌ جرِ آشکار صورت‌ پذیرفته‌ باشد، مانند مطر من‌ السماء، خواه‌ بدون‌ استفاده‌ از حرف‌ جر چون‌ مطر السماء.
[۷۶] ابراهیم‌ مصطفی‌، احیاء النحو، ج۱، ص۷۲- ۷۵، قاهره‌، ۱۹۵۱م‌.
[۷۷] حسین‌ مرصفی‌، الوسیله الادبیه الی‌ العلوم‌ العربیه، ج۱، ص۳۲۲-۳۲۳، به‌ کوشش‌ عبدالعزیز دسوقی‌، قاهره‌، ۱۹۸۲م‌.



دستورنویسان‌ ترکیب‌ اضافی‌ را دو نوع‌ می‌دانند: ۱. اضافه معنوی‌ (حقیقی‌، محض‌ یا متصل‌)؛ ۲. اضافه لفظی‌ (غیرحقیقی‌، غیرمحض‌ یا منفصل‌) :

۱۵.۱ - اضافه معنوی‌

دراین‌ نوع‌ اضافه‌ ترکیب‌ ارائه‌ کننده مفهومی‌ جدید و مستقل‌ است‌ و در آن‌، اگر مضاف‌ٌالیه‌ معرفه‌ باشد، مضاف‌ معرفه‌ می‌گردد، مثل‌ کتاب‌ُ زید½؛ و در صورتی‌ که‌ مضاف‌ٌالیه‌ نکره‌ باشد، مضاف‌ تخصیص‌ می‌یابد که‌ خود درجه‌ای‌ میان‌ معرفه‌ و نکره‌ است‌، مثل‌ کتاب‌ُ رجل‌½. اکتساب‌ تعریف‌ یا تخصیص‌ همان‌ اثر معنویی‌ است‌ که‌ مضاف‌ کسب‌ می‌کند و به‌ همین‌ سبب‌ این‌ نوع‌ اضافه‌ را معنوی‌ خوانده‌اند.
[۷۸] محمد ابن‌ سراج‌، الموجز، ج۱، ص۶۰، به‌ کوشش‌ مصطفی‌ شویمی‌ و بن‌ سالم‌ دامرجی‌، بیروت‌، ۱۳۸۵ق‌/ ۱۹۶۵م‌.
[۷۹] محمد استرابادی‌، شرح‌ الرضی‌ علی‌ الکافیه، ج۲، ص۲۰۶-۲۰۹، به‌ کوشش‌ یوسف‌ حسن‌ عمر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌.
[۸۰] یعیش‌ ابن‌ یعیش‌، شرح‌ المفصل‌، ج۲، ص۱۱۸، قاهره‌، الطباعه المنیریه‌.

اما نحویان‌، برخی‌ از کلمات‌ را که‌ به‌ قیاس‌ نحو هند و اروپایی‌، حرف‌ اضافه‌ به‌ شمار می‌آیند، نیز اسم‌ خوانده‌اند و آن‌ها را هنگام‌ ترکیب‌ با اسمهای‌ معرفه‌ به‌ ناچار در مقوله‌ای‌ خاص‌ با عنوان‌ اسمهای‌ مبهم‌ (المتوغل‌ فی‌ الابهام‌) قرار داده‌اند، مانند غیر و سوی‌... که‌ چون‌ به‌ معرفه‌ اضافه‌ شوند، نه‌ تعریف‌، که‌ تنها تخصیص‌ کسب‌ می‌کنند و به‌ همین‌ سبب‌ برای‌ اسم‌ نکره‌ هم‌ می‌توانند صفت‌ واقع‌ گردند.
[۸۱] یعیش‌ ابن‌ یعیش‌، شرح‌ المفصل‌، ج۲، ص۱۲۵- ۱۲۶، قاهره‌، الطباعه المنیریه‌.
[۸۲] محمد ابوحیان‌ غرناطی‌، النکت‌ الحسان‌، ج۱، ص۱۱۸، به‌ کوشش‌ عبدالحسین‌ فتلی‌، بیروت‌، ۱۴۰۵ق‌/ ۱۹۸۵م‌.
[۸۳] سیوطی‌، همع‌ الهوامع‌، ج۱، ص۴۷، به‌ کوشش‌ محمد بدرالدین‌ نعسانی‌، بیروت‌، دارالمعرفه‌.
وضع‌ اینگونه‌ ترکیبات‌ که‌ بیشتر در مقوله‌هایی‌ چون‌ صفت‌ و قید قرار می‌گیرند، پیوسته‌ کار را بر نحویان‌ دشوار کرده‌ است‌؛ مثلاً در ترکیب‌ «وحدَه‌» (= تنها، به‌ تنهایی‌، تنها او) ناچار شده‌اند «وَحْد» را که‌ به‌ سبب‌ اضافه‌ شدن‌ به‌ معرفه‌، معرفه‌ شده‌ است‌، به‌ نکره‌ تأویل‌ کنند.
[۸۴] عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، شرح‌ شذور الذهب‌، ص۳۲۸، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، ایران‌، دفتر تبلیغات‌ اسلامی‌.


۱۵.۱.۱ - موارد بکار رفتن اضافه معنوی

به‌ طور کلی‌، اضافه معنوی‌ در این‌ موارد به‌ کار گرفته‌ می‌شود:
۱. اختصاص‌ صفت‌ به‌ شخصی‌ یا شیئی‌، مثل‌ حکمهالله‌، صفاءالماء.
۲. بیان‌ جنس‌، مثل‌ بیضه فضه، فضه الدراهم‌ (این‌ نوع‌ اضافه‌ را اضافه بیانی‌ خوانده‌اند).
[۸۵] حسین‌ مرصفی‌، الوسیله الادبیه الی‌ العلوم‌ العربیه، ج۱، ص۳۲۳، به‌ کوشش‌ عبدالعزیز دسوقی‌، قاهره‌، ۱۹۸۲م‌.

۳. بیان‌ رابطه علت‌ و معلول‌، مثل‌ خالق‌ الارض‌، حر الشمس‌.
۴. اضافه جزء به‌ کل‌ (= اضافه تبعیضیه‌) و کل‌ به‌ جزء، مثل‌ رأس‌ الحکمه، و کل‌ شی‌ء.
۵. بیان‌ مالکیت‌، مثل‌ قصر الملک‌.
۶. اضافه عمل‌ به‌ معمول‌، مثل‌ خلق‌ السماء.

۱۵.۱.۲ - اسم بودن مضاف در اضافه معنوی

در اضافه معنوی‌ مضاف‌ پیوسته‌ اسم‌ است‌، اما مضاف‌ٌالیه‌ لازم‌ نیست‌ که‌ همیشه‌ اسم‌ یا جانشین‌ اسم‌ باشد، بلکه‌ ممکن‌ است‌ حرف‌، یا حتی‌ جمله‌ (اسمی‌ یا فعلی‌) باشد، مانند «کلمه اِن‌ْ» یا «معنی‌ قَتَل‌َ». بارزترین‌ شکلهای‌ اینگونه‌ اضافه‌ به‌ ویژه‌ در قرآن‌ کریم‌، اضافه قید زمان‌ به‌ فعل‌ مضارع‌ (جمله‌) است‌:... یَوْم‌ُ یَنْفَع‌ُ...، ... اِلی‌ یَوْم‌ِ یُبْعَثون‌َ.
ساختار معمول‌ اضافه‌ به‌ جمله‌ آن‌ است‌ که‌ کلمه‌ (بیشتر قید) به‌ مضارع‌ التزامی‌ یا ماضیی‌ که‌ با «اَن‌ْ» آغاز شده‌ است‌، اضافه‌ شود، مثل‌ مخافه أَن‌ْ یُقْتَل‌؛ یا وقت‌َ اَن‌ِ استَتَرَ.
[۸۸] عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۳، ص۱۱۷-۱۱۹، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، ۱۴۰۸ق‌/ ۱۹۸۸م‌.
[۸۹] عبدالملک‌ ثعالبی‌، فقه‌ اللغه و سر العربیه، ج۱، ص۳۴۳-۳۴۴، به‌ کوشش‌ سلیمان‌ سلیم‌ بواب‌، دمشق‌، ۱۴۰۴ق‌/ ۱۹۸۴م‌.
[۹۰] یوسف‌سکاکی‌، مفتاح‌ العلوم‌، ج۱، ص۵۷، بیروت‌، دارالکتب‌ العلمیه‌.

در اضافه معنوی‌ مضاف‌ و مضاف‌ٌالیه‌ کاملاً به‌ هم‌ پیوسته‌اند و جدایی‌ آنها بجز در شرایطی‌ خاص‌
[۹۱] محمود زمخشری‌، المفصل‌ فی‌ النحو، ج۱، ص۴۲، به‌ کوشش‌ ی‌ پ‌ بروخ‌، لایپزیگ‌، ۱۸۷۹م‌.
[۹۲] یعیش‌ ابن‌ یعیش‌، شرح‌ المفصل‌، ج۳، ص۱۹-۲۰، قاهره‌، الطباعه المنیریه‌.
[۹۳] عبدالرحمان ‌ابن‌ انباری‌، الانصاف‌ فی‌ مسائل‌ الخلاف‌ بین‌ النحویین‌، ج۲، ص۴۲۷-۴۳۶، بیروت‌، ۱۳۸۰ق‌/ ۱۹۶۱م‌.
[۹۴] فهمی‌ حسن‌ نمر، مسائل‌ النحو الخلافیه، ج۱، ص۸۰ -۹۶، قاهره‌، ۱۹۸۵م‌.
امکان‌پذیر نیست‌ و به‌ همین‌ سبب‌، هر کلمه‌ای‌ که‌ مضاف‌ را وصف‌ می‌کند، پس‌ از مضاف‌ٌالیه‌ قرار می‌گیرد، مثل‌ کتاب‌ُالله‌ِ العزیزُ.
[۹۵] آذرتاش‌آذرنوش‌، آموزش‌ زبان‌ عربی‌، ج۱، ص۷۸-۷۹، تهران‌، ۱۳۷۱ش‌.
در این‌ نوع‌ اضافه‌، مضاف‌ هرگز حرف‌ تعریف‌ «ال‌» نمی‌پذیرد.
[۹۶] عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۱، ص۱۹۹، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، ۱۴۰۸ق‌/ ۱۹۸۸م‌.
[۹۷] آذرتاش‌آذرنوش‌، آموزش‌ زبان‌ عربی‌، ج۱، ص۴۹، تهران‌، ۱۳۷۱ش‌.
اما کوفیان‌ معتقدند درصورتی‌ که‌ مضاف‌ اسم‌ عدد باشد، می‌تواند «ال‌» بگیرد و ترکیبهایی‌ نظیر: الثلاثه اثواب‌ِ را درست‌ دانسته‌اند.
[۹۸] محمد استرابادی‌، شرح‌ الرضی‌ علی‌ الکافیه، ج۲، ص۲۱۶، به‌ کوشش‌ یوسف‌ حسن‌ عمر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌.

در شکلهای‌ مثنی‌ و جمع‌ سالم‌، حرف‌ نون‌ حذف‌ می‌گردد، به‌ نحوی‌ که‌ گوینده‌ می‌تواند به‌ آسانی‌ از مضاف‌ عبور کرده‌، مضاف‌ٌالیه‌ را تلفظ کند، مثل‌ ابنا الملک‌ِ (به‌ جای‌ِ ابنان‌ِ الملک‌) و بنو الملک‌ِ (به‌ جای‌ بنون‌ الملک‌).
[۹۹] عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، شرح‌ شذور الذهب‌، ص۳۲۵، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، ایران‌، دفتر تبلیغات‌ اسلامی‌.
[۱۰۰] عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، شرح‌ شذور الذهب‌، ص۳۲۶، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، ایران‌، دفتر تبلیغات‌ اسلامی‌.



۱۵.۱.۳ - اقسام اضافه معنوی

برخی‌ دستورنویسان‌ با در نظر گرفتن‌ معنا، اضافه معنوی‌ را به‌ ۱۰ نوع‌ تقسیم‌ کرده‌اند:
۱. اضافه ملکی‌، مثل‌ کتاب‌ زید؛
۲. اضافه استحقاق‌، مثل‌ باب‌ الدار؛
۳. اضافه جنس‌، مثل‌ ثوب‌ خز؛
۴. اضافه تخصیص‌، مثل‌ بسم‌الله‌؛
۵. اضافه تشریف‌، مثل‌ بیت‌الله‌
[۱۰۱] عبدالملک‌ ثعالبی‌، فقه‌ اللغه و سر العربیه، ج۱، ص۴۰۰-۴۰۱، به‌ کوشش‌ سلیمان‌ سلیم‌ بواب‌، دمشق‌، ۱۴۰۴ق‌/ ۱۹۸۴م‌.
۶. اضافه اشاری‌، مثل‌ کاتبی‌؛
۷. اضافه کل‌ به‌ جزء، مثل‌ عبد بطنه‌؛
۸. اضافه تبعیض‌، مثل‌ نصف‌ المال‌؛
۹. اضافه موصوف‌ به‌ صفت‌، مثل‌ صلاه الاولی‌؛
۱۰. اضافه صفت‌ به‌ موصوف‌، مثل‌ «وَ اَنَّه‌ُ تَعالی‌ جَدُّ رَبَّنا...» (= ربنا الجد).
[۱۰۳] محمد ابوحیان‌ غرناطی‌، تذکره النحاه، ص۴۸۸، به‌ کوشش‌ عفیف‌ عبدالرحمان‌، بیروت‌، ۱۴۰۶ق‌/ ۱۹۸۶م‌.
[۱۰۴] محمد ابوحیان‌ غرناطی‌، تذکره النحاه، ص۴۸۹، به‌ کوشش‌ عفیف‌ عبدالرحمان‌، بیروت‌، ۱۴۰۶ق‌/ ۱۹۸۶م‌.


۱۵.۱.۴ - مفهوم‌ ترکیب‌ اضافی‌ معنوی‌

مفهوم‌ ترکیب‌ اضافی‌ معنوی‌ را معمولاً به‌ یاری‌ یک‌ حرف‌ جر مقدر تحلیل‌ می‌کنند. درصورتی‌ که‌ مضاف‌ٌالیه‌ بیان‌ کننده جنس‌ مضاف‌ باشد، این‌ حرف‌ جر «مِن‌ْ»، و زمانی‌ که‌ مضاف‌ٌالیه‌ ظرف‌ (مکان‌ یا زمان‌) باشد، حرف‌ «فی‌» است‌، مانند ثوب‌ُ خز½ (ثوب‌ٌ مِن‌ خز)، و مکر اللیل‌ و النهار (مکر فی‌ اللیل‌ و النهار)؛ و در غیر این‌ دو حالت‌ نحویان‌ حرف‌ جر «ل‌ِ» را در تقدیر گرفته‌اند، مانند کتاب‌ زید (الکتاب‌ الذی‌ لزید).
[۱۰۵] عبدالله ‌ابن‌ عقیل‌، شرح‌ الفیه ابن‌ مالک‌، ج۲، ص۴۲-۴۴، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
گروهی‌ تنها دو حرف‌ «ل‌ِ» و «مِن‌» را ذکر کرده‌، حرف‌ «فی‌» را فرو گذاشته‌اند
[۱۰۶] محمود زمخشری‌، المفصل‌ فی‌ النحو، ج۱، ص۳۷، به‌ کوشش‌ ی‌ پ‌ بروخ‌، لایپزیگ‌، ۱۸۷۹م‌.
[۱۰۷] عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، اوضح‌ المسالک‌، ج۳، ص۸۴ - ۸۵، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، ۱۳۹۹ق‌/ ۱۹۷۹م‌.
و برخی‌ تنها حرف‌ «ل‌ِ» را در یک‌ ترکیب‌ اضافی‌ مقدر می‌دانند، حتی‌ آنجا که‌ مضاف‌ٌالیه‌ جنس‌ مضاف‌ را بیان‌ می‌کند.
[۱۰۸] عبدالله ‌ابن‌ عقیل‌، شرح‌ الفیه ابن‌ مالک‌، ج۲، ص۴۳، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
[۱۰۹] محمد ابوحیان‌ غرناطی‌، النکت‌ الحسان‌، ج۱، ص۱۱۸، به‌ کوشش‌ عبدالحسین‌ فتلی‌، بیروت‌، ۱۴۰۵ق‌/ ۱۹۸۵م‌.

کوفیان‌ گفته‌اند: «عند» نیز می‌تواند ترکیب‌ اضافی‌ معنوی‌ را تحلیل‌ کند، مانند هذه‌ شاه رقود الحلب‌ (= رقود عند الحلب‌).
[۱۱۰] محمد ابوحیان‌ غرناطی‌، النکت‌ الحسان‌، ج۱، ص۱۱۸، به‌ کوشش‌ عبدالحسین‌ فتلی‌، بیروت‌، ۱۴۰۵ق‌/ ۱۹۸۵م‌.
[۱۱۱] سیوطی‌، همع‌ الهوامع‌، ج۱، ص۴۶، به‌ کوشش‌ محمد بدرالدین‌ نعسانی‌، بیروت‌، دارالمعرفه‌.
گروهی‌ نیز چون‌ سیبویه‌ نظریه حرف‌ جر را به‌ کلی‌ منکر شده‌، گفته‌اند: اضافه معنوی‌ توسط هیچ‌ حرف‌ اضافه‌ای‌ تحلیل‌ نمی‌شود.
[۱۱۲] عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، اوضح‌ المسالک‌، ج۳، ص۸۴، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، ۱۳۹۹ق‌/ ۱۹۷۹م‌.
[۱۱۳] سیوطی‌، همع‌ الهوامع‌، ج۱، ص۴۶، به‌ کوشش‌ محمد بدرالدین‌ نعسانی‌، بیروت‌، دارالمعرفه‌.
[۱۱۴] میشال‌ عاصی‌ و امیل‌ بدیع‌ یعقوب‌، المعجم‌ المفصل‌ فی‌ اللغه و الادب‌، ج۱، ص۱۵۲-۱۵۳، بیروت‌، ۱۹۸۷م‌.
با اینهمه‌، باید گفت‌: مانعی‌ برای‌ تصریح‌ این‌ حرف‌ جر مقدر یا فرضی‌ وجود ندارد،
[۱۱۵] عباس‌ حسن‌، النحو الوافی‌، ج۳ٰ ص۱۶، قاهره‌، ۱۹۶۴م‌.
اما در این‌ حالت‌ اسم‌ مجرور را - چنانکه‌ برخی‌ پنداشته‌اند - از نظر اصطلاحات‌ دستوری‌ نمی‌توان‌ مضاف‌ٌالیه‌ نامید، اگرچه‌ از نظر معنوی‌ کلمه اول‌ توسط حرف‌ جر به‌ کلمه دوم‌ اضافه‌ شده‌ است‌.
[۱۱۶] محمد استرابادی‌، شرح‌ الرضی‌ علی‌ الکافیه، ج۲، ص۲۰۱- ۲۰۲، به‌ کوشش‌ یوسف‌ حسن‌ عمر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌.
برخی‌ بر این‌ باورند که‌ در اضافه معنوی‌ حرف‌ اضافه «ل‌ِ» را نمی‌توان‌ مقدر دانست‌ و دو ترکیب‌ «کتاب‌ُ محمد½» و «کتاب‌ٌ لمحمد½» با یکدیگر تفاوت‌ دارند، زیرا در ترکیب‌ اول‌ «کتاب‌» توسط مضاف‌ٌالیه‌ معرفه‌ شده‌، در حالی‌ که‌ در ترکیب‌ دوم‌ «کتاب‌» همچنان‌ نامعین‌ است‌.
[۱۱۷] عبیدالله‌ ابن‌ ابی‌ الربیع‌، البسیط فی‌ شرح‌ جمل‌ الزجاجی‌، ج۲، ص۸۸۶، به‌ کوشش‌ عیاد بن‌ عید ثبیتی‌، بیروت‌، ۱۴۰۷ق‌/ ۱۹۸۶م‌.
[۱۱۸] عباس‌ حسن‌، النحو الوافی‌، ج۳ٰ ص۱۷، قاهره‌، ۱۹۶۴م‌.

این‌ نکته‌ نیز درخور ذکر است‌ که‌ اضافه اسم‌ فاعل‌ِ به‌ معنای‌ ماضی‌ با آنکه‌ اضافه محض‌ است‌، توسط حرف‌ اضافه‌ای‌ تحلیل‌ نمی‌گردد.
[۱۱۹] یعیش‌ ابن‌ یعیش‌، شرح‌ المفصل‌، ج۲، ص۱۱۹، قاهره‌، الطباعه المنیریه‌.
رابطه میان‌ مضاف‌ و مضاف‌ٌالیه‌ در اضافه معنوی‌ گاه‌ سخت‌ قوی‌، و معانی‌ حرفهای‌ «ل‌ِ»، «مِن‌» یا «فی‌» در آن‌ بسیار آشکار است‌ و گاه‌ ضعیف‌؛ در نوع‌ اخیر تنها انگیزه‌ای‌ بلاغی‌ سبب‌ شده‌ است‌ که‌ مضاف‌ٌالیه‌ در کنار مضاف‌ بنشیند، مانند «... لَم‌ْ یَلْبَثوا اِلاّ عَشیَّه اَوْ ضُحاها».
[۱۲۱] یعیش‌ ابن‌ یعیش‌، شرح‌ المفصل‌، ج۳، ص۸، قاهره‌، الطباعه المنیریه‌.
[۱۲۲] سیوطی‌، همع‌ الهوامع‌، ج۱، ص۴۶، به‌ کوشش‌ محمد بدرالدین‌ نعسانی‌، بیروت‌، دارالمعرفه‌.
[۱۲۳] سیوطی‌، الاشباه‌ و النظائر، ج۲، ص۲۱۳-۲۱۴، به‌ کوشش‌ غازی‌ مختار طلیمات‌، دمشق‌، ۱۴۰۶ق‌/ ۱۹۸۶م‌.
[۱۲۴] محمد سمیر نجیب‌ لبدی‌، معجم‌ المصطلحات‌ النحویه و الصرفیه، ج۱، ص۱۳۶-۱۳۷، بیروت‌، ۱۴۰۶ق‌/ ۱۹۸۶م‌.

ذوق‌ عرب‌ ترکیبات‌ اضافی‌ چند کلمه‌ای‌ (تتابع‌ اضافات‌) را نمی‌پسندد و به‌ همین‌ سبب‌، آن‌ را از عیوب‌ شعر و نثر دانسته‌اند.
در نظم‌ و نثر کهن‌ و نیز متون‌ معمولی‌ گاه‌ دیده‌ می‌شود که‌ دو مضاف‌ را با یک‌ حرف‌ عطف‌ به‌ یکدیگر پیوند داده‌، و برای‌ آنها یک‌ مضاف‌ٌالیه‌ آورده‌اند، مانند «قطع‌الله‌ ید و رِجل‌ مَن‌ْ قالها»، «سیف‌ُ و رمح‌ُ زید»؛ اما این‌ ساختار هیچ‌گاه‌ موردپسند پیشینیان‌ نبوده‌ است‌ و به‌ جای‌ آن‌ ترجیح‌ می‌داده‌اند که‌ بگویند: «سیف‌ زید و رمحه‌».
[۱۲۵] عبدالله ‌ابن‌ عقیل‌، شرح‌ الفیه ابن‌ مالک‌، ج۲، ص۸۱، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
هرچند که‌ در زبان‌ عربی‌ معاصر، خاصه‌ در جراید، شکل‌ اول‌ اندک‌ رواجی‌ یافته‌ است‌.

۱۵.۱.۵ - نقش مضاف در اضافه معنوی

در اضافه معنوی‌ یا محض‌، مضاف‌ یکی‌ از این‌ موارد است‌:
۱. مصدر یا اسم‌ مصدر و نیز بسیاری‌ از ظرفها (برخی‌ اضافه مصدر به‌ معمول‌ خود را اضافه محض‌ نمی‌دانند،
[۱۲۶] محمد اعلی‌ تهانوی‌، کشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، ج۲، ص۸۸۹، به‌کوشش‌ محمد وجیه‌ و دیگران‌، کلکته‌، ۱۸۶۲م‌.

۲. اسامی‌ مشتقی‌ که‌ شبیه‌ به‌ جامد هستند، یعنی‌ نه‌ عمل‌ می‌کنند و نه‌ بر زمانی‌ خاص‌ دلالت‌ دارند، مانند اسم‌ مکان‌، اسم‌ زمان‌ و اسم‌ ابزار؛
۳. مشتقاتی‌ که‌ هیچ‌ قرینه‌ای‌ برای‌ دلالت‌ زمانی‌ آنها در جمله‌ وجود ندارد، مانند قائد الطیاره؛
۴. مشتقاتی‌ که‌ بر زمان‌ ماضی‌ دلالت‌ دارند؛ ۵. صفت‌ که‌ به‌ ظرف‌ اضافه‌ می‌شود، مانند: «مالک‌ یوم‌الدین‌».
[۱۲۷] محمد استرابادی‌، شرح‌ الرضی‌ علی‌ الکافیه، ج۲، ص۲۱۹، به‌ کوشش‌ یوسف‌ تهانوی‌ عمر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌.
[۱۲۸] عباس‌ حسن‌، النحو الوافی‌، ج۳ٰ ص۷، قاهره‌، ۱۹۶۴م‌.

در زبان‌ عربی‌ گاه‌ یک‌ اسم‌ عین‌ به‌ اسم‌ معنی‌ که‌ حکم‌ صفت‌ را دارد، اضافه‌ می‌شود. این‌ نوع‌ اضافه‌ در زمره اضافه‌های‌ معنوی‌ به‌ شمار می‌رود، مثل‌ حمار وحش‌½، رجل‌ سوء½. ترکیبهای‌ اضافی‌ را که‌ در آن‌ها مضاف‌ٌالیه‌ جنس‌ مضاف‌ را بیان‌ می‌کند، می‌توان‌ از این‌ نوع‌ دانست‌. در این‌ نوع‌ اضافه‌، مضاف‌ می‌تواند نام‌ شخص‌ باشد: زیدُ الضلال‌ (= زیدٌ ذوالضلال‌)، سعدُ الخیر (= سعدٌ ذوالخیر).
شایان‌ ذکر است‌ که‌ واژگان‌ اب‌، ابن‌، ام‌، بنت‌ و اخ‌ در زبان‌ عربی‌ گاه‌ با مضاف‌ٌالیه‌ خود ترکیبهای‌ اضافی‌ِ استعاری‌ می‌سازند که‌ بر معانی‌ خاصی‌ دلالت‌ دارند، مثل‌ ابوالحصین‌ (= روباه‌ )، ام‌ الخبائث‌ (= شراب‌ )، ابن‌ السبیل‌ (= مسافر )، بنت‌ الشفه (= کلمه‌)، اخوالغنی‌ (= ثروتمند). همچنین‌ کلمات‌ ابن‌، ابنه‌ (یا بنت‌)، و گاه‌ اخ‌ به‌ یک‌ اسم‌ عدد اضافه‌ شده‌، برای‌ بیان‌ سن‌ یک‌ شخص‌ به‌ کار می‌روند، مثل‌ ابن‌ ثمانین‌ سنه، اخوخمسین‌.
در ترکیب‌ اضافی‌ محض‌، مضاف‌، بجز تعریف‌ یا تخصیص‌، ویژگیهای‌ دیگری‌ را از مضاف‌ٌالیه‌ کسب‌ می‌کند که‌ مهم‌ترین‌ آنها عبارتند از: ۱. تذکیر، مثلاً «اِن‌َّ رَحْمَهاللّه‌ِ قَریب‌ٌ...»؛ ۲. تأنیث‌، مثلاً قطعت‌ بعض‌ اصابعه‌ (البته‌ درصورتی‌ که‌ مضاف‌ جزئی‌ از مضاف‌ٌالیه‌ باشد)؛ ۳. ظرفیت‌، مثلاً «تُؤْتی‌ اُکُلَها کُل‌َّ حین‌½...»؛ ۴. مصدریت‌، مثلاً «... اَی‌َّ مُنْقَلَب‌½ یَنْقَلِبون‌َ».
[۱۲۹] عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۱، ص۵۱، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، ۱۴۰۸ق‌/ ۱۹۸۸م‌.
[۱۳۰] عبدالله ‌ابن‌ عقیل‌، شرح‌ الفیه ابن‌ مالک‌، ج۲، ص۴۹-۵۱، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
[۱۳۱] عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، مغنی‌ اللبیب‌، ج۱، ص۵۱۰ -۵۱۶، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، قاهره‌، مطبعه المدنی‌.
[۱۳۲] سیوطی‌، الاشباه‌ و النظائر، ج۲، ص۲۱۸-۲۱۹، به‌ کوشش‌ غازی‌ مختار طلیمات‌، دمشق‌، ۱۴۰۶ق‌/ ۱۹۸۶م‌.

در اضافه معنوی‌ ممکن‌ است‌ مضاف‌ حذف‌ شود، مانند جاء ربک‌ (= جاء امر ربک‌)،
[۱۳۳] عبدالله ‌ابن‌ عقیل‌، شرح‌ الفیه ابن‌ مالک‌، ج۲، ص۷۶، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
نیز ممکن‌ است‌ تاء مربوطه‌ (ه) از آخر مضاف‌ فرو افتد، مانند اِقام‌ الصلاه (به‌ جای‌ اقامه الصلاه).
[۱۳۴] محمد استرابادی‌، شرح‌ الرضی‌ علی‌ الکافیه، ج۱، ص۲۰۵، به‌ کوشش‌ یوسف‌ حسن‌ عمر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌.


۱۵.۲ - اضافه لفظی‌

اضافه یک‌ صفت‌ شبیه‌ به‌ فعل‌ ( اسم‌ فاعل‌، اسم‌ مفعول‌ و صفت‌ مشبهه‌ ) را که‌ بر زمان‌ حال‌ یا آینده‌ و بر دوام‌ و استمرار دلالت‌ کند - و به‌ تعبیر نحویان‌ شبیه‌ به‌ فعل‌ مضارع‌ باشد - به‌ معمول‌ خود اضافه لفظی‌ نامیده‌اند، مانندِ: ضارب‌ُ زید½، مضروب‌ الاب‌ و حسن‌ الوجه‌.
[۱۳۵] عبدالله ‌ابن‌ عقیل‌، شرح‌ الفیه ابن‌ مالک‌، ج۲، ص۲۱۸، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
[۱۳۶] عبدالله ‌ابن‌ عقیل‌، شرح‌ الفیه ابن‌ مالک‌، ج۲، ص۴۴- ۴۵، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.


۱۵.۲.۱ - جدلهای طولانی بخاطر این ترکیبها

دشواری‌ این‌ ترکیبها پیوسته‌ نحویان‌ را در تحلیلهای‌ خود دچار جدالهای‌ طولانی‌ و گاه‌ سر درگمی‌ می‌کرده‌ است‌؛ چه‌، آنان‌ نقش‌ معنایی‌ اینگونه‌ کلمات‌ را به‌ نیکی‌ نمی‌شکافته‌، و همه‌ را در یک‌ مقوله‌ می‌نهاده‌اند؛ مثلاً اسم‌ فاعل‌ متعدی‌، گاه‌ فعل‌واره‌ است‌، گاه‌ اسم‌، گاه‌ صفت‌، برای‌ نمونه‌: معلم‌ در معلم‌ التلامیذ (= معلم‌ِ شاگردان‌) به‌ دلایل‌ معنی‌ شناختی‌، اسم‌ است‌ و ترکیب‌ اضافی‌ محض‌ به‌ وجود آورده‌، و این‌ ترکیب‌ را دیگر نمی‌توان‌ با معلم‌ٌ التلامیذَ (= دارد به‌ شاگردان‌ درس‌ می‌دهد) - که‌ در آن‌ معلم‌ فعل‌واره‌ است‌ - سنجید و مانند نحویان‌ پنداشت‌ که‌ در ترکیب‌ اول‌ برای‌ سهولت‌ و تخفیف‌ تنوین‌ِ معلم‌ٌ را برداشته‌، ترکیبی‌ اضافی‌ ساخته‌اند.
همچنین‌ این‌ ترکیب‌، با صفت‌ مرکب‌ که‌ در نحو عربی‌ ذیل‌ باب‌ صفت‌ مشبهه‌، به‌ تفصیلی‌ شگفت‌آور موردبحث‌ قرار می‌گیرد، قابل‌ تطبیق‌ نیست‌. مثلاً حسن‌ُ الوجه‌ِ ترکیبی‌ اضافی‌ از دو کلمه‌ است‌ که‌ در هم‌ آمیخته‌، مفهومی‌ واحد و وصفی‌، برای‌ کلمه ثالثی‌ پدید آورده‌اند. حال‌ اگر این‌ مفهوم‌ِ واحد صفت‌ قرار گیرد، لاجرم‌ باید مانند موصوف‌ِ معرفه خود حرف‌ تعریف‌ بپذیرد، مثل‌ الرجل‌ُ الحسن‌ الوجه‌؛ و یا اگر نکره‌ شود، یا در مقام‌ گزاره جمله‌ قرار گیرد، دیگر تنوین‌ نمی‌گیرد و باید به‌ حذف‌ «ال‌» آغازین‌ بسنده‌ کنیم‌، مثل‌ رجل‌ٌ حسن‌ُ الوجه‌ (مردی‌ زیبارو)، الرجل‌ُ حسن‌ُ الوجه‌ (مرد، زیباروست‌).
گستردگی‌ این‌ احوال‌ بحث‌ اضافه لفظی‌ را در کتابهای‌ نحو سخت‌ گسترده‌ کرده‌ است‌؛ به‌ ویژه‌ آنکه‌ به‌ ازای‌ صفت‌ مرکب‌ (مثل‌ حسن‌ الوجه‌) انبوه‌ عظیمی‌ ساختار - بالفعل‌ یا بالقوه‌ - در زبان‌ عربی‌ موجود است‌ که‌ موجب‌ پیچیدگی‌ موضوع‌ می‌گردد.
به‌ هر حال‌، در اینجا خلاصه‌ای‌ از آنچه‌ نحویان‌ درباره اضافه لفظی‌ آورده‌اند، ذکر می‌شود:

۱۵.۲.۲ - اضافه صفت‌ مشبهه‌ به‌ معمول‌

اضافه صفت‌ مشبهه‌ به‌ معمول‌ خود اضافه لفظی‌ است‌، زیرا پیوسته‌ بر زمان‌ حال‌ دلالت‌ دارد؛ اما اضافه اسم‌ فاعل‌ و اسم‌ مفعول‌ به‌ معمول‌ خود تنها زمانی‌ اضافه لفظی‌ به‌ شمار می‌رود که‌ به‌ معنی‌ حال‌ یا استقبال‌ باشد.
[۱۳۷] محمد استرابادی‌، شرح‌ الرضی‌ علی‌ الکافیه، ج۲، ص۲۲۰-۲۲۴، به‌ کوشش‌ یوسف‌ حسن‌ عمر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌.
[۱۳۸] یعیش‌ ابن‌ یعیش‌، شرح‌ المفصل‌، ج۲، ص۱۱۹، قاهره‌، الطباعه المنیریه‌.
[۱۳۹] عبدالله ‌ابن‌ عقیل‌، شرح‌ الفیه ابن‌ مالک‌، ج۲، ص۴۵، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.

هدف‌ از اضافه لفظی‌ تنها تخفیف‌ در لفظ است‌، یعنی‌ درصورتی‌ که‌ مضاف‌ مفرد باشد، تنوین‌ آن‌، و در صورتی‌ که‌ مثنی‌ یا جمع‌ باشد، نون‌ آن‌ حذف‌ می‌گردد؛ مثال‌: ضارب‌ زید½، ضاربا زید½، ضاربو زید½. بنابراین‌، ترکیبهایی‌ نظیر ضارب‌ُ زید½ و یا حسن‌ الوجه‌ تنها طریقه ساده‌تری‌ برای‌ بیان‌ ضارب‌ٌ زیداً و یا حسن‌ٌ وجهه‌ است‌
[۱۴۰] محمد استرابادی‌، شرح‌ الرضی‌ علی‌ الکافیه، ج۱، ص۲۱۸، به‌ کوشش‌ یوسف‌ حسن‌ عمر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌.
۲.برخی‌ گفته‌اند که‌ اضافه لفظی‌ گاه‌ افاده تخصیص‌ می‌کند.
[۱۴۱] سیوطی‌، همع‌ الهوامع‌، ج۱، ص۴۷، به‌ کوشش‌ محمد بدرالدین‌ نعسانی‌، بیروت‌، دارالمعرفه‌.
[۱۴۲] عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، شرح‌ شذور الذهب‌، ج۱، ص۳۲۷، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، ایران‌، دفتر تبلیغات‌ اسلامی‌.


۱۵.۲.۳ - معرفه بودن مضاف الیه با حرف تعریف

در اضافه لفظی‌ گرچه‌ مضاف‌ٌالیه‌ پیوسته‌ با حرف‌ تعریف‌ «ال‌» معرفه‌ می‌شود، اما این‌ امر تأثیر تعریف‌ کننده‌ای‌ بر روی‌ مضاف‌ ندارد و مضاف‌ در این‌ نوع‌ اضافه‌ نکره‌ است‌
[۱۴۳] عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، شرح‌ شذور الذهب‌، ج۱، ص۳۲۷، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، ایران‌، دفتر تبلیغات‌ اسلامی‌.
[۱۴۴] عبدالقاهر جرجانی‌،، ج۲، ص۸۸۳، المقتصد، بغداد، ۱۹۸۲م‌.
و درصورت‌ نیاز ممکن‌ است‌ حرف‌ تعریف‌ بپذیرد، مثل‌ محمدٌ الحَسَن‌ُ الوجه‌ِ، المقیمی‌ الصلاه.
[۱۴۵] عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۱، ص۲۰۰، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، ۱۴۰۸ق‌/ ۱۹۸۸م‌.
[۱۴۶] یعیش‌ ابن‌ یعیش‌، شرح‌ المفصل‌، ج۲، ص۱۲۰-۱۲۱، قاهره‌، الطباعه المنیریه‌.


۱۵.۲.۴ - موارد جواز دخول‌ حرف‌ تعریف‌ «ال‌» بر مضاف‌

دستورنویسان‌ جواز دخول‌ حرف‌ تعریف‌ «ال‌» بر مضاف‌ را در اضافه لفظی‌ به‌ ۵ مورد محدود کرده‌اند:
۱. مضاف‌ٌالیه‌ حرف‌ تعریف‌ «ال‌» داشته‌ باشد؛
۲. مضاف‌ٌالیه‌ به‌ کلمه‌ای‌ که‌ «ال‌» دارد، اضافه‌ شده‌ باشد، مثل‌ الضارب‌ُ رأس‌ِ الجانی‌؛
۳. مضاف‌ٌالیه‌ خود به‌ ضمیری‌ اضافه‌ شده‌ باشد که‌ مرجع‌ آن‌ «ال‌» گرفته‌ باشد، مثل‌ الودُّ انت‌ِ المستحقه صَفوِه‌؛
۴. مضاف‌ مثنی‌ باشد؛
۵. مضاف‌ جمع‌ باشد
[۱۴۷] عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، اوضح‌ المسالک‌، ج۳، ص۹۲-۹۷، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، ۱۳۹۹ق‌/ ۱۹۷۹م‌.
[۱۴۸] عبدالله ‌ابن‌ عقیل‌، شرح‌ الفیه ابن‌ مالک‌، ج۲، ص۴۷، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
آنان‌ در مواردی‌ چون‌ ضارب‌ُ زید½ که‌ مضاف‌ٌالیه‌ یک‌ اسم‌ خاص‌ است‌، افزودن‌ حرف‌ تعریف‌ را جایز نمی‌دانند؛ چه‌، معتقدند در چنین‌ نمونه‌هایی‌ با ورود حرف‌ تعریف‌ هدف‌ از اضافه لفظی‌، یعنی‌ تخفیف‌ در لفظ محقق‌ نمی‌گردد، اما فرّاء «الضارب‌ زید½» را نیز جایز دانسته‌ است‌.
[۱۴۹] یعیش‌ ابن‌ یعیش‌، شرح‌ المفصل‌، ج۲، ص۱۲۲-۱۲۳، قاهره‌، الطباعه المنیریه‌.
[۱۵۰] عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، شرح‌ شذور الذهب‌، ج۳، ص۹۲، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، ایران‌، دفتر تبلیغات‌ اسلامی‌.
[۱۵۱] عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، شرح‌ شذور الذهب‌، ج۳، ص۹۹، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، ایران‌، دفتر تبلیغات‌ اسلامی‌.
شایان‌ ذکر است‌ که‌ دستورنویسان‌ در برخی‌ ترکیبها نظیر «ضارب‌ الرجل‌» ورود حرف‌ تعریف‌ را به‌ مضاف‌ جایز می‌شمرند، با آنکه‌ در این‌ حالت‌ نیز تخفیفی‌ در لفظ پدید نخواهد آمد و دلیلشان‌ مشابهت‌ اینگونه‌ ترکیبها با نمونه‌هایی‌ چون‌ الحسن‌ الوجه‌ است‌.
[۱۵۲] یعیش‌ ابن‌ یعیش‌، شرح‌ المفصل‌، ج۲، ص۱۲۲، قاهره‌، الطباعه المنیریه‌.
[۱۵۳] محمد استرابادی‌، شرح‌ الرضی‌ علی‌ الکافیه، ج۲، ص۲۲۶-۲۲۷، به‌ کوشش‌ یوسف‌ حسن‌ عمر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌.
[۱۵۴] عبیدالله‌ ابن‌ ابی‌ الربیع‌، البسیط فی‌ شرح‌ جمل‌ الزجاجی‌، ج۲، ص۱۰۰۲، به‌ کوشش‌ عیاد بن‌ عید ثبیتی‌، بیروت‌، ۱۴۰۷ق‌/ ۱۹۸۶م‌.

در اضافه لفظی‌ هیچ‌ حرف‌ اضافه‌ای‌ ترکیب‌ را تحلیل‌ نمی‌کند،
[۱۵۵] محمد استرابادی‌، شرح‌ الرضی‌ علی‌ الکافیه، ج۲، ص۲۰۴، به‌ کوشش‌ یوسف‌ حسن‌ عمر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌.
اما در پاره‌ای‌ موارد در اضافه اسم‌ فاعل‌ به‌ مفعول‌ خود حرف‌ اضافه «ل‌ِ» آشکار شده‌ است‌؛ نحویان‌ این‌ امر را چنین‌ توجیه‌ کرده‌اند که‌ چون‌ اسم‌ فاعل‌ ضعیف‌تر از فعل‌ است‌، همیشه‌ نمی‌تواند مفعول‌ صریح‌ بگیرد و به‌ همین‌ سبب‌، گاه‌ با حرف‌ اضافه‌ به‌ مفعول‌ خود دست‌ می‌یابد.
[۱۵۶] محمد استرابادی‌، شرح‌ الرضی‌ علی‌ الکافیه، ج۲، ص۲۰۴، به‌ کوشش‌ یوسف‌ حسن‌ عمر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌.
برخی‌ گفته‌اند: حرف‌ اضافه‌ای‌ که‌ ویژه فعل‌ است‌، پس‌ از اشتقاق‌ صفت‌ از آن‌، و قرار گرفتن‌ در حالت‌ اضافه‌، در تقدیر گرفته‌ می‌شود: هذا راغب‌ُ زید½ (= هذا راغب‌ٌ الی‌ زید½) و گروهی‌ نیز عقیده‌ دارند که‌ حرفهای‌ «ل‌ِ» و «مِن‌» در اضافه لفظی‌ مقدر است‌، مثل‌ ضارب‌ُ زید½ (= ضارب‌ٌ لِزید½)، الحسن‌ الوجه‌ (= الحسن‌ مِن‌ حیث‌ الوجه‌).
[۱۵۷] محمد اعلی‌ تهانوی‌، کشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، ج۲، ص۸۸۹، به‌کوشش‌ محمد وجیه‌ و دیگران‌، کلکته‌، ۱۸۶۲م‌.

یکی‌ دیگر از مباحث‌ مطرح‌ شده‌ در بحث‌ اضافه‌ این‌ است‌ که‌ عامل‌ جرِ مضاف‌ٌالیه‌ چیست‌؟ در این‌ باره‌ دستور نویسان‌ اختلاف‌نظر دارند: سیبویه‌ معتقد است‌ که‌ مضاف‌ عامل‌ جر مضاف‌ٌالیه‌ است‌،
[۱۵۸] عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۱، ص۴۱۹، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، ۱۴۰۸ق‌/ ۱۹۸۸م‌.
گروهی‌ از دستورنویسان‌ معاصر نیز از این‌ نظر تبعیت‌ کرده‌اند
[۱۵۹] عبدالغنی‌ دقر، معجم‌ النحو، ج۱، ص۳۲، به‌ کوشش‌ احمد عبید، قاهره‌، ۱۳۹۵ق‌/ ۱۹۷۵م‌.
عده‌ای‌ بر آنند که‌ اضافه‌ خود عامل‌ جر است‌
[۱۶۰] محمد ابوحیان‌ غرناطی‌، النکت‌ الحسان‌، ج۱، ص۱۱۷، به‌ کوشش‌ عبدالحسین‌ فتلی‌، بیروت‌، ۱۴۰۵ق‌/ ۱۹۸۵م‌.
[۱۶۱] محمود زمخشری‌، المفصل‌ فی‌ النحو، به‌ کوشش‌ ی‌ پ‌ بروخ‌، لایپزیگ‌، ۱۸۷۹م‌.
همچنان‌که‌ فاعلیت‌ مقتضی‌ رفع‌، و مفعولیت‌ مقتضی‌ نصب‌ است‌. به‌ اعتقاد وی‌ عامل‌ جرِ مضاف‌ٌالیه‌ یا حرف‌ جر آشکار است‌، مانند مررت‌ُ بزید½ که‌ در این‌ صورت‌ اسم‌ مجرور به‌ حرف‌ جر مضاف‌ٌالیه‌ به‌ شمار می‌رود، یعنی‌ همان‌ عقیده‌ای‌ که‌ سیبویه‌ ابراز کرده‌ بود؛ یا معنای‌ آن‌، مانند کتاب‌ زید½ (کتاب‌ لزید½)
[۱۶۲] محمود زمخشری‌، المفصل‌ فی‌ النحو، ج۱، ص۳۶-۳۷، به‌ کوشش‌ ی‌ پ‌ بروخ‌، لایپزیگ‌، ۱۸۷۹م‌.
و برخی‌ نیز عامل‌ جرِ مضاف‌ٌالیه‌ را حرف‌ جر مقدر دانسته‌اند.
[۱۶۳] محمد استرابادی‌، شرح‌ الرضی‌ علی‌ الکافیه، ج۲، ص۲۰۳، به‌ کوشش‌ یوسف‌ حسن‌ عمر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌.


۱۵.۲.۵ - در ترکیبهای‌ اضافی‌ نهادن بار اعراب‌ بر مضاف‌

به‌طور کلی‌، در ترکیبهای‌ اضافی‌ (معنوی‌ و لفظی‌) بار اعراب‌ بر مضاف‌ نهاده‌ می‌شود، بدین‌معنا که‌ در اینگونه‌ ترکیبها مضاف‌ براساس‌ اقتضای‌ جمله‌ اعرابهای‌ گوناگون‌ می‌پذیرد، اما مضاف‌ٌالیه‌ پیوسته‌ مجرور است‌ (چه‌ لفظاً، چه‌ محلاً و چه‌ نیاباً).
درباره جواز اضافه موصوف‌ به‌ صفت‌، و یا صفت‌ به‌ موصوف‌، و نیز درباره لفظی‌ بودن‌ یا معنوی‌ بودن‌ اضافه افعل‌ تفضیل‌ اختلاف‌نظر عمده‌ وجود دارد؛ مثلاً بصریان‌ به‌ اضافه موصوف‌ به‌ صفت‌ و نیز صفت‌ به‌ موصوف‌ اعتقادی‌ ندارند، حال‌ آنکه‌ کوفیان‌ آن‌ را جایز شمرده‌اند
[۱۶۴] محمد استرابادی‌، شرح‌ الرضی‌ علی‌ الکافیه، ج۲، ص۲۴۳-۲۴۴، به‌ کوشش‌ یوسف‌ حسن‌ عمر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌.
[۱۶۵] عبدالملک‌ ثعالبی‌، فقه‌ اللغه و سر العربیه، ج۱، ص۳۶۰، به‌ کوشش‌ سلیمان‌ سلیم‌ بواب‌، دمشق‌، ۱۴۰۴ق‌/ ۱۹۸۴م‌.
[۱۶۶] محمد ابن‌ سراج‌، الاصول‌ فی‌ النحو، ج۲، ص۸، به‌ کوشش‌ عبدالحسین‌ فتلی‌، بیروت‌، ۱۴۰۵ق‌/ ۱۹۸۵م‌.
[۱۶۷] عبدالله ‌ابن‌ عقیل‌، شرح‌ الفیه ابن‌ مالک‌، ج۲، ص۴۹، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
[۱۶۸] عبدالرحمان ‌ابن‌ انباری‌، الانصاف‌ فی‌ مسائل‌ الخلاف‌ بین‌ النحویین‌، ج۲، ص۴۳۶- ۴۳۸، بیروت‌، ۱۳۸۰ق‌/ ۱۹۶۱م‌.
یا سیبویه‌ اضافه افعل‌ تفضیل‌ را اضافه حقیقی‌ دانسته‌ است‌،
[۱۶۹] عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۱، ص۲۰۴، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، ۱۴۰۸ق‌/ ۱۹۸۸م‌.
اما برخی‌ چون‌ ابن‌ یعیش‌ می‌کوشند تا ثابت‌ کنند که‌ اضافه افعل‌ تفضیل‌، غیرمحض‌ است‌.
[۱۷۰] عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۳، ص۴، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، ۱۴۰۸ق‌/ ۱۹۸۸م‌.
[۱۷۱] سعید ابن‌ دهان‌، الفصول‌ فی‌ العربیه، ج۱، ص۳۴، به‌ کوشش‌ فائز فارس‌، بیروت‌، مؤسسه الرساله‌.
[۱۷۲] محمد استرابادی‌، شرح‌ الرضی‌ علی‌ الکافیه، ج۲، ص۲۴۷-۲۴۹، به‌ کوشش‌ یوسف‌ حسن‌ عمر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌.
[۱۷۳] محمد ابوحیان‌ غرناطی‌، النکت‌ الحسان‌، ج۱، ص۱۱۹، به‌ کوشش‌ عبدالحسین‌ فتلی‌، بیروت‌، ۱۴۰۵ق‌/ ۱۹۸۵م‌.
[۱۷۴] سیوطی‌، همع‌ الهوامع‌، ج۱، ص۴۸، به‌ کوشش‌ محمد بدرالدین‌ نعسانی‌، بیروت‌، دارالمعرفه‌.
[۱۷۵] عبدالقاهر جرجانی‌،، ج۲، ص۸۸۴ -۸۹۳، المقتصد، بغداد، ۱۹۸۲م‌.
[۱۷۶] محمد اعلی‌ تهانوی‌، کشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، ج۲، ص۸۸۹، به‌کوشش‌ محمد وجیه‌ و دیگران‌، کلکته‌، ۱۸۶۲م‌.




(۱) آذرتاش‌آذرنوش‌، آموزش‌ زبان‌ عربی‌، تهران‌، ۱۳۷۱ش‌.
(۲) عبیدالله‌ ابن‌ ابی‌ الربیع‌، البسیط فی‌ شرح‌ جمل‌ الزجاجی‌، به‌ کوشش‌ عیاد بن‌ عید ثبیتی‌، بیروت‌، ۱۴۰۷ق‌/ ۱۹۸۶م‌.
(۳) عبدالرحمان ‌ابن‌ انباری‌، الانصاف‌ فی‌ مسائل‌ الخلاف‌ بین‌ النحویین‌، بیروت‌، ۱۳۸۰ق‌/ ۱۹۶۱م‌.
(۴) سعید ابن‌ دهان‌، الفصول‌ فی‌ العربیه، به‌ کوشش‌ فائز فارس‌، بیروت‌، مؤسسه الرساله‌.
(۵) محمد ابن‌ سراج‌، الاصول‌ فی‌ النحو، به‌ کوشش‌ عبدالحسین‌ فتلی‌، بیروت‌، ۱۴۰۵ق‌/ ۱۹۸۵م‌.
(۶) محمد ابن‌ سراج‌، الموجز، به‌ کوشش‌ مصطفی‌ شویمی‌ و بن‌ سالم‌ دامرجی‌، بیروت‌، ۱۳۸۵ق‌/ ۱۹۶۵م‌.
(۷) عبدالله ‌ابن‌ عقیل‌، شرح‌ الفیه ابن‌ مالک‌، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
(۸) عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، اوضح‌ المسالک‌، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، ۱۳۹۹ق‌/ ۱۹۷۹م‌.
(۹) عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، شرح‌ شذور الذهب‌، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، ایران‌، دفتر تبلیغات‌ اسلامی‌.
(۱۰) عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، مغنی‌ اللبیب‌، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، قاهره‌، مطبعه المدنی‌.
(۱۱) یعیش‌ ابن‌ یعیش‌، شرح‌ المفصل‌، قاهره‌، الطباعه المنیریه‌.
(۱۲) محمد ابوحیان‌ غرناطی‌، تذکره النحاه، به‌ کوشش‌ عفیف‌ عبدالرحمان‌، بیروت‌، ۱۴۰۶ق‌/ ۱۹۸۶م‌.
(۱۳) محمد ابوحیان‌ غرناطی‌، النکت‌ الحسان‌، به‌ کوشش‌ عبدالحسین‌ فتلی‌، بیروت‌، ۱۴۰۵ق‌/ ۱۹۸۵م‌.
(۱۴) محمد استرابادی‌، شرح‌ الرضی‌ علی‌ الکافیه، به‌ کوشش‌ یوسف‌ حسن‌ عمر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌.
(۱۵) محمد اعلی‌ تهانوی‌، کشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، به‌کوشش‌ محمد وجیه‌ و دیگران‌، کلکته‌، ۱۸۶۲م‌.
(۱۶) عبدالملک‌ ثعالبی‌، فقه‌ اللغه و سر العربیه، به‌ کوشش‌ سلیمان‌ سلیم‌ بواب‌، دمشق‌، ۱۴۰۴ق‌/ ۱۹۸۴م‌.
(۱۷) عبدالقاهر جرجانی‌،، المقتصد، بغداد، ۱۹۸۲م‌.
(۱۸) عباس‌ حسن‌، النحو الوافی‌، قاهره‌، ۱۹۶۴م‌.
(۱۹) عبدالغنی‌ دقر، معجم‌ النحو، به‌ کوشش‌ احمد عبید، قاهره‌، ۱۳۹۵ق‌/ ۱۹۷۵م‌.
(۲۰) محمود زمخشری‌، المفصل‌ فی‌ النحو، به‌ کوشش‌ ی‌ پ‌ بروخ‌، لایپزیگ‌، ۱۸۷۹م‌.
(۲۱) یوسف‌سکاکی‌، مفتاح‌ العلوم‌، بیروت‌، دارالکتب‌ العلمیه‌.
(۲۲) عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، ۱۴۰۸ق‌/ ۱۹۸۸م‌.
(۲۳) سیوطی‌، الاشباه‌ و النظائر، به‌ کوشش‌ غازی‌ مختار طلیمات‌، دمشق‌، ۱۴۰۶ق‌/ ۱۹۸۶م‌.
(۲۴) سیوطی‌، همع‌ الهوامع‌، به‌ کوشش‌ محمد بدرالدین‌ نعسانی‌، بیروت‌، دارالمعرفه‌.
(۲۵) میشال‌ عاصی‌ و امیل‌ بدیع‌ یعقوب‌، المعجم‌ المفصل‌ فی‌ اللغه و الادب‌، بیروت‌، ۱۹۸۷م‌.
(۲۶) قرآن‌ کریم‌.
(۲۷) محمد سمیر نجیب‌ لبدی‌، معجم‌ المصطلحات‌ النحویه و الصرفیه، بیروت‌، ۱۴۰۶ق‌/ ۱۹۸۶م‌.
(۲۸) حسین‌ مرصفی‌، الوسیله الادبیه الی‌ العلوم‌ العربیه، به‌ کوشش‌ عبدالعزیز دسوقی‌، قاهره‌، ۱۹۸۲م‌.
(۲۹) ابراهیم‌ مصطفی‌، احیاء النحو، قاهره‌، ۱۹۵۱م‌.
(۳۰) فهمی‌ حسن‌ نمر، مسائل‌ النحو الخلافیه، قاهره‌، ۱۹۸۵م‌.
(۳۱) عبدالرحیم‌ همایون‌فرخ‌، دستور جامع‌ زبان‌ فارسی‌، تهران‌، ۱۳۳۹ش‌.
(۳۲) حبیب‌ اصفهانی‌، دستور سخن‌، استانبول‌، ۱۲۸۹ق‌.
(۳۳) غلام ‌دستگیر، قوانین‌ دستگیری‌، هند، مطبع‌ مولائی‌.
(۳۴) دستورزبان‌ فارسی‌ (پنج‌ استاد)، قریب‌ و دیگران‌، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌.
(۳۵) محمد شمس‌قیس‌رازی‌، المعجم‌فی‌معاییراشعارالعجم‌، تهران‌، ۱۳۳۸ش‌.
(۳۶) غیاث‌الدین‌ محمد رامپوری، ‌غیاث‌اللغات‌، بمبئی‌، ۱۳۹۰ق‌.
(۳۷) حیدرعلی‌ لطیف‌پوری‌، شرح‌ قصیده جوهر الترکیب‌، لکهنو، ۱۸۹۴م‌.
(۳۸) محمد معین‌، اضافه‌، تهران‌، ۱۳۶۱ش‌.
(۳۹) نجم‌ الغنی‌، نهج‌ الادب‌، لکهنو، ۱۹۱۹م‌.
(۴۰) محمدتقی ‌آملی‌، درر الفوائد، قم‌، ۱۳۷۷ق‌.
(۴۱) علی ‌ابن‌ حزم‌، التقریب‌ لحد المنطق‌، به‌ کوشش‌ احسان‌ عباس‌، بیروت‌، دارمکتبة الحیاه.
(۴۲) محمد ابن‌ رشد، تلخیص‌ منطق‌ ارسطو، به‌ کوشش‌ جیرار جهامی‌، بیروت‌، ۱۹۸۲م‌.
(۴۳) محمد ابن‌ رشد، «مابعدالطبیعة»، ضمن‌ رسائل‌ ابن‌ رشد، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۶۶ق‌/ ۱۹۴۷م‌.
(۴۴) ابن‌ سینا، التعلیقات‌، ترجمه عبدالرحمان‌ بدوی‌، قاهره‌، ۱۹۷۳م‌.
(۴۵) ابن‌ سینا، الشفاء، منطق‌، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۷۱ق‌/ ۱۹۵۲م‌.
(۴۶) ابن‌ سینا، الشفاء، الهیات‌، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۸۰ق‌/ ۱۹۶۰م‌.
(۴۷) ابن‌ سینا، النجاة، به‌ کوشش‌ محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، تهران‌، ۱۳۶۴ش‌.
(۴۸) عبدالنبی‌ احمد نگری‌، دستور العلماء، به‌ کوشش‌ قطب‌الدین‌ محمود، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق‌.
(۴۹) ارسطو، منطق‌، ترجمه عبدالرحمان‌ بدوی‌، بیروت‌، ۱۹۸۰م‌.
(۵۰) عبدالرحمان‌ ایجی‌، المواقف‌، قاهره‌، ۱۳۲۵ق‌/ ۱۹۰۷م‌.
(۵۱) محمد باباافضل‌، مصنفات‌، به‌ کوشش‌ مجتبی‌ مینوی‌ و یحیی‌ مهدوی‌، تهران‌، ۱۳۳۷ش‌.
(۵۲) بهمنیار بن‌ مرزبان‌، التحصیل‌، به‌ کوشش‌ مرتضی‌ مطهری‌، تهران‌، دانشکده الهیات‌.
(۵۳) مسعود تفتازانی‌، شرح‌ المقاصد، به‌ کوشش‌ عبدالرضا عمیره‌، بیروت‌، ۱۴۰۹ق‌/ ۱۹۸۹م‌.
(۵۴) رسائل‌ اخوان‌ الصفاء، بیروت‌، دارصادر.
(۵۵) ملاهادی‌ سبزواری‌، شرح‌ غرر الفرائد یا شرح‌ منظومه‌، به‌ کوشش‌ مهدی‌ محقق‌ وتوشی‌ هیکوایزوتسو، چ تهران‌، ۱۳۶۰ش‌.
(۵۶) ملاهادی‌ سبزواری‌، شرح‌ غرر الفرائد یا شرح‌ منظومه‌، به‌ کوشش‌ مهدی‌ محقق‌ وتوشی‌ هیکوایزوتسو، چ قم‌، انتشارات‌ مصطفوی‌.
(۵۷) یحیی ‌سهروردی‌، «حکمةالاشراق‌»، مجموعه مصنفات‌، به‌ کوشش‌ هانری‌ کربن‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.
(۵۸) یحیی ‌سهروردی‌، «المشارع‌ و المطارحات‌»، مجموعه مصنفات‌، به‌ کوشش‌ هانری‌ کربن‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.
(۵۹) صدرالدین‌ شیرازی‌، الاسفار، تهران‌، ۱۳۸۳ق‌.
(۶۰) محمدحسین‌ طباطبایی‌، نهایة الحکمه، تهران‌، انتشارات‌ الزهراء.
(۶۱) حسن‌ علامه حلی‌، ایضاح‌ المقاصد، به‌ کوشش‌ محمد مشکوه، تهران‌، ۱۳۷۸ق‌/ ۱۹۵۷م‌.
(۶۲) حسن‌ علامه حلی‌، الجوهر النضید، قم‌، ۱۳۶۳ش‌.
(۶۳) حسن‌ علامه حلی‌، کشف‌ المراد، به‌ کوشش‌ ابراهیم‌ زنجانی‌، بیروت‌، ۱۳۹۶ق‌/ ۱۹۷۹م‌.
(۶۴) فارابی‌، المنطقیات‌، به‌ کوشش‌ محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، قم‌، کتابخانه آیت‌الله‌ مرعشی‌ نجفی‌.
(۶۵) محمد فخرالدین‌ رازی‌، المباحث‌ المشرقیه، قم‌، ۱۴۱۱ق‌.
(۶۶) فردریک ‌کاپلستون‌، تاریخ‌ فلسفه‌، ترجمه جلال‌الدین‌ مجتبوی‌، تهران‌، ۱۳۶۸ش‌.
(۶۷) یعقوب ‌کندی‌، الرسائل‌ الفلسفیه، به‌ کوشش‌ محمدعبدالهادی‌ ابوریده‌، قاهره‌، ۱۹۵۰م‌.
(۶۸) محمدتقی ‌مصباح‌ یزدی‌، تعلیقات‌ بر نهایه الحکمه (نک: هم، طباطبایی‌).
(۶۹) نصیرالدین‌ طوسی‌، اساس‌ الاقتباس‌، به‌ کوشش‌ مدرس‌ رضوی‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.
(۷۰) نصیرالدین‌ طوسی‌، تلخیص‌ المحصل‌، به‌ کوشش‌ عبدالله‌ نورانی‌، تهران‌، ۱۳۵۹ش‌.
(۷۱) یحیی‌ بن‌ عدی‌، المقالات‌ الفلسفیه، به‌ کوشش‌ سحبان‌ خلیفات‌، عمان‌، ۱۹۸۸م‌.



۱. ارسطو، منطق‌، ج۱، ص۴۸، ترجمه عبدالرحمان‌ بدوی‌، بیروت‌، ۱۹۸۰م‌.
۲. یحیی‌ بن‌ عدی‌، المقالات‌ الفلسفیه، ج۱، ص۱۸۴، به‌ کوشش‌ سحبان‌ خلیفات‌، عمان‌، ۱۹۸۸م‌.
۳. یعقوب ‌کندی‌، الرسائل‌ الفلسفیه، ج۱، ص۱۶۷، به‌ کوشش‌ محمدعبدالهادی‌ ابوریده‌، قاهره‌، ۱۹۵۰م‌.
۴. عبدالنبی‌ احمد نگری‌، دستور العلماء، ج۱، ص۱۳۲، به‌ کوشش‌ قطب‌الدین‌ محمود، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق‌.
۵. فارابی‌، المنطقیات‌، ج۱، ص۵۵، به‌ کوشش‌ محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، قم‌، کتابخانه آیت‌الله‌ مرعشی‌ نجفی‌.
۶. ابن‌ سینا، التعلیقات‌، ج۱، ص۹۵، ترجمه عبدالرحمان‌ بدوی‌، قاهره‌، ۱۹۷۳م‌.
۷. فارابی‌، المنطقیات‌، ج۱، ص۵۷، به‌ کوشش‌ محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، قم‌، کتابخانه آیت‌الله‌ مرعشی‌ نجفی‌.
۸. یحیی ‌سهروردی‌، «المشارع‌ و المطارحات‌»، ج۱، ص۲۶۳، مجموعه مصنفات‌، به‌ کوشش‌ هانری‌ کربن‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.
۹. یحیی ‌سهروردی‌، «المشارع‌ و المطارحات‌»، ج۱، ص۲۶۳، مجموعه مصنفات‌، به‌ کوشش‌ هانری‌ کربن‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.
۱۰. بهمنیار بن‌ مرزبان‌، التحصیل‌، ج۱، ص۳۹۷، به‌ کوشش‌ مرتضی‌ مطهری‌، تهران‌، دانشکده الهیات‌.
۱۱. رسائل‌ اخوان‌ الصفاء، بیروت‌، ج۱، ص۴۰۷، دارصادر.
۱۲. بهمنیار بن‌ مرزبان‌، التحصیل‌، ج۱، ص۴۰۵-۴۰۶، به‌ کوشش‌ مرتضی‌ مطهری‌، تهران‌، دانشکده الهیات‌.
۱۳. صدرالدین‌ شیرازی‌، الاسفار، ج۴، ص۲۰۰، تهران‌، ۱۳۸۳ق‌.
۱۴. محمدتقی ‌آملی‌، درر الفوائد، ج۱، ص۳۷، قم‌، ۱۳۷۷ق‌.
۱۵. محمدتقی ‌آملی‌، درر الفوائد، ج۱، ص۳۹۲، قم‌، ۱۳۷۷ق‌.
۱۶. صدرالدین‌ شیرازی‌، الاسفار، ج۶، ص۲۴۹-۲۵۲، تهران‌، ۱۳۸۳ق‌.
۱۷. ملاهادی‌ سبزواری‌، شرح‌ غرر الفرائد یا شرح‌ منظومه‌، ج۱، ص۱۶۸، به‌ کوشش‌ مهدی‌ محقق‌ وتوشی‌ هیکوایزوتسو، چ قم‌، انتشارات‌ مصطفوی‌.
۱۸. ملاهادی‌ سبزواری‌، شرح‌ غرر الفرائد یا شرح‌ منظومه‌، ج۱، ص۳۷، به‌ کوشش‌ مهدی‌ محقق‌ وتوشی‌ هیکوایزوتسو، چ قم‌، انتشارات‌ مصطفوی‌.
۱۹. صدرالدین‌ شیرازی‌، الاسفار، ج۶، ص۲۴۹-۲۵۲، تهران‌، ۱۳۸۳ق‌.
۲۰. ملاهادی‌ سبزواری‌، شرح‌ غرر الفرائد یا شرح‌ منظومه‌، ج۱، ص۱۸۷، به‌ کوشش‌ مهدی‌ محقق‌ وتوشی‌ هیکوایزوتسو، چ تهران‌، ۱۳۶۰ش‌.
۲۱. علی ‌ابن‌ حزم‌، التقریب‌ لحد المنطق‌، ج۱، ص۵۹، به‌ کوشش‌ احسان‌ عباس‌، بیروت‌، دارمکتبة الحیاه.
۲۲. ابن‌ سینا، الشفاء، منطق‌، ج۱، ص۱۴۸- ۱۵۵، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۷۱ق‌/ ۱۹۵۲م‌.
۲۳. منطق‌، ج۱، ص۱۴۸- ۱۵۵، ابن‌ سینا، الشفاء، منطق‌، ج۱، ص۱۴۸- ۱۵۵، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۷۱ق‌/ ۱۹۵۲م‌.
۲۴. محمد فخرالدین‌ رازی‌، المباحث‌ المشرقیه، ج۱، ص۴۳۱-۴۳۳، قم‌، ۱۴۱۱ق‌.
۲۵. صدرالدین‌ شیرازی‌، الاسفار، ج۱، ص۱۹۲، تهران‌، ۱۳۸۳ق‌.
۲۶. صدرالدین‌ شیرازی‌، الاسفار، ج۴، ص۱۹۷، تهران‌، ۱۳۸۳ق‌.
۲۷. نصیرالدین‌ طوسی‌، اساس‌ الاقتباس‌، ج۱، ص۴۷- ۴۸، به‌ کوشش‌ مدرس‌ رضوی‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.
۲۸. یحیی ‌سهروردی‌، «المشارع‌ و المطارحات‌»، ج۱، ص۲۶۹، مجموعه مصنفات‌، به‌ کوشش‌ هانری‌ کربن‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.
۲۹. ابن‌ سینا، الشفاء، منطق‌، ج۱، ص۱۶۲-۱۶۳، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۷۱ق‌/ ۱۹۵۲م‌.
۳۰. یحیی ‌سهروردی‌، «المشارع‌ و المطارحات‌»، ج۱، ص۲۶۸-۲۶۹، مجموعه مصنفات‌، به‌ کوشش‌ هانری‌ کربن‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.
۳۱. محمد ابن‌ رشد، تلخیص‌ منطق‌ ارسطو، ج۴، ص۵۳، به‌ کوشش‌ جیرار جهامی‌، بیروت‌، ۱۹۸۲م‌.
۳۲. محمد ابن‌ رشد، تلخیص‌ منطق‌ ارسطو، ج۴، ص۵۴، به‌ کوشش‌ جیرار جهامی‌، بیروت‌، ۱۹۸۲م‌.
۳۳. محمد باباافضل‌، مصنفات‌، ج۲، ص۲۵، به‌ کوشش‌ مجتبی‌ مینوی‌ و یحیی‌ مهدوی‌، تهران‌، ۱۳۳۷ش‌.
۳۴. ابن‌ سینا، الشفاء، منطق‌، ج۱، ص۱۴۸، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۷۱ق‌/ ۱۹۵۲م‌.
۳۵. حسن‌ علامه حلی‌، ایضاح‌ المقاصد، ج۱، ص۲۱۵-۲۱۷، به‌ کوشش‌ محمد مشکوه، تهران‌، ۱۳۷۸ق‌/ ۱۹۵۷م‌.
۳۶. ملاهادی‌ سبزواری‌، شرح‌ غرر الفرائد یا شرح‌ منظومه‌، ص۱۸۷، به‌ کوشش‌ مهدی‌ محقق‌ وتوشی‌ هیکوایزوتسو، چ تهران‌، ۱۳۶۰ش‌.
۳۷. فردریک ‌کاپلستون‌، تاریخ‌ فلسفه‌، ج۱، ص۳۲۱-۳۲۲، ترجمه جلال‌الدین‌ مجتبوی‌، تهران‌، ۱۳۶۸ش‌.
۳۸. یحیی ‌سهروردی‌، «حکمةالاشراق‌»، مجموعه مصنفات‌، ص۷۵، به‌ کوشش‌ هانری‌ کربن‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.
۳۹. حسن‌ علامه حلی‌، کشف‌ المراد، ج۱، ص۲۸۰، به‌ کوشش‌ ابراهیم‌ زنجانی‌، بیروت‌، ۱۳۹۶ق‌/ ۱۹۷۹م‌.
۴۰. حسن‌ علامه حلی‌، الجوهر النضید، ج۱، ص۲۸، قم‌، ۱۳۶۳ش‌.
۴۱. محمد فخرالدین‌ رازی‌، المباحث‌ المشرقیه، ج۱، ص۴۳۵-۴۳۹، قم‌، ۱۴۱۱ق‌.
۴۲. نصیرالدین‌ طوسی‌، تلخیص‌ المحصل‌، ج۱، ص۱۳۱-۱۳۴، به‌ کوشش‌ عبدالله‌ نورانی‌، تهران‌، ۱۳۵۹ش‌.
۴۳. ابن‌ سینا، الشفاء، الهیات‌، ج۱، ص۱۵۲، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۸۰ق‌/ ۱۹۶۰م‌.
۴۴. ابن‌ سینا، الشفاء، الهیات‌، ج۱، ص۱۵۷- ۱۵۹، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۸۰ق‌/ ۱۹۶۰م‌.
۴۵. صدرالدین‌ شیرازی‌، الاسفار، ج۴، ص۲۰۰، تهران‌، ۱۳۸۳ق‌.
۴۶. مسعود تفتازانی‌، شرح‌ المقاصد، ج۲، ص۴۶۲، به‌ کوشش‌ عبدالرضا عمیره‌، بیروت‌، ۱۴۰۹ق‌/ ۱۹۸۹م‌.
۴۷. عبدالرحمان‌ ایجی‌، المواقف‌، ج۶، ص۲۶۵، قاهره‌، ۱۳۲۵ق‌/ ۱۹۰۷م‌.
۴۸. ملاهادی‌ سبزواری‌، شرح‌ غرر الفرائد یا شرح‌ منظومه‌، ج۱، ص۶۷- ۶۸، به‌ کوشش‌ مهدی‌ محقق‌ وتوشی‌ هیکوایزوتسو، چ تهران‌، ۱۳۶۰ش‌.
۴۹. محمد ابن‌ رشد، «مابعدالطبیعة»، ص۱۶،ضمن‌ رسائل‌ ابن‌ رشد، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۶۶ق‌/ ۱۹۴۷م‌.
۵۰. محمدحسین‌ طباطبایی‌، نهایة الحکمه، ج۱، ص۲۶۸، تهران‌، انتشارات‌ الزهراء.
۵۱. محمدتقی ‌مصباح‌ یزدی‌، تعلیقات‌ بر نهایه الحکمه (نک: هم، ج۱، ص۲۶۸، طباطبایی‌).
۵۲. نجم‌ الغنی‌، نهج‌ الادب‌، ج۱، ص۶۵۱-۶۵۲، لکهنو، ۱۹۱۹م‌.
۵۳. محمد معین‌، اضافه‌، ج۱، ص۲۸-۲۹، تهران‌، ۱۳۶۱ش‌.
۵۴. محمد شمس‌قیس‌رازی‌، المعجم‌فی‌معاییراشعارالعجم‌، ج۱، ص۲۴۳-۲۴۴، تهران‌، ۱۳۳۸ش‌.
۵۵. غلام ‌دستگیر، قوانین‌ دستگیری‌، ج۱، ص۱۳۱، هند، مطبع‌ مولائی‌.
۵۶. محمد معین‌، اضافه‌، ج۱، ص۳۸-۷۶، تهران‌، ۱۳۶۱ش‌.
۵۷. غلام ‌دستگیر، قوانین‌ دستگیری‌، ج۱، ص۱۲۶، هند، مطبع‌ مولائی‌.
۵۸. نجم‌ الغنی‌، نهج‌ الادب‌، ج۱، ص۶۵۳ -۶۶۶، لکهنو، ۱۹۱۹م‌.
۵۹. حیدرعلی‌ لطیف‌پوری‌، شرح‌ قصیده جوهر الترکیب‌، ج۱، ص۳۴- ۳۵، لکهنو، ۱۸۹۴م‌.
۶۰. محمد معین‌، اضافه‌، ج۱، ص۱۰۴-۱۷۳، تهران‌، ۱۳۶۱ش‌.
۶۱. غلام ‌دستگیر، قوانین‌ دستگیری‌، ج۱، ص۱۲۶-۱۲۷، هند، مطبع‌ مولائی‌.
۶۲. حبیب‌ اصفهانی‌، دستور سخن‌، ج۱، ص۲۶-۲۷، استانبول‌، ۱۲۸۹ق‌.
۶۳. نجم‌ الغنی‌، نهج‌ الادب‌، ج۱، ص۶۵۵ -۶۶۰، لکهنو، ۱۹۱۹م‌.
۶۴. محمد اعلی ‌تهانوی‌، کشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، ج۱، ص۸۸۸ - ۸۸۹، کلکته‌، ۱۸۶۲م‌.
۶۵. غیاث‌الدین‌ محمد رامپوری، ‌غیاث‌اللغات‌، ج۱، ص۵۱-۵۲، بمبئی‌، ۱۳۹۰ق‌.
۶۶. غیاث‌الدین‌ محمد رامپوری، ‌غیاث‌اللغات‌، ج۱، ص۵۱-۵۲، بمبئی‌، ۱۳۹۰ق‌.
۶۷. دستورزبان‌ فارسی‌ (پنج‌ استاد)، قریب‌ و دیگران‌، ص۴۰-۴۳، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌.
۶۸. محمد معین‌، اضافه‌، ج۱، ص۹۰، تهران‌، ۱۳۶۱ش‌.
۶۹. محمد معین‌، اضافه‌، ج۱، ص۱۲۶، تهران‌، ۱۳۶۱ش‌.
۷۰. عبدالرحیم‌ همایون‌فرخ‌، دستور جامع‌ زبان‌ فارسی‌، ج۱، ص۸۴۶، تهران‌، ۱۳۳۹ش‌.
۷۱. نجم‌ الغنی‌، نهج‌ الادب‌، ج۱، ص۶۶۱، لکهنو، ۱۹۱۹م‌.
۷۲. نجم‌ الغنی‌، نهج‌ الادب‌، ج۱، ص۶۶۱، لکهنو، ۱۹۱۹م‌.
۷۳. غیاث‌الدین‌ محمد رامپوری، ‌غیاث‌اللغات‌، ج۱، ص۵۲، بمبئی‌، ۱۳۹۰ق‌.
۷۴. عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۱، ص۴۱۹-۴۲۱، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، ۱۴۰۸ق‌/ ۱۹۸۸م‌.
۷۵. عمرو سیبویه‌، ج۱، ج۱، ص۳۳۵، ص۳، الکتاب‌، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، ۱۴۰۸ق‌/ ۱۹۸۸م‌.
۷۶. ابراهیم‌ مصطفی‌، احیاء النحو، ج۱، ص۷۲- ۷۵، قاهره‌، ۱۹۵۱م‌.
۷۷. حسین‌ مرصفی‌، الوسیله الادبیه الی‌ العلوم‌ العربیه، ج۱، ص۳۲۲-۳۲۳، به‌ کوشش‌ عبدالعزیز دسوقی‌، قاهره‌، ۱۹۸۲م‌.
۷۸. محمد ابن‌ سراج‌، الموجز، ج۱، ص۶۰، به‌ کوشش‌ مصطفی‌ شویمی‌ و بن‌ سالم‌ دامرجی‌، بیروت‌، ۱۳۸۵ق‌/ ۱۹۶۵م‌.
۷۹. محمد استرابادی‌، شرح‌ الرضی‌ علی‌ الکافیه، ج۲، ص۲۰۶-۲۰۹، به‌ کوشش‌ یوسف‌ حسن‌ عمر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌.
۸۰. یعیش‌ ابن‌ یعیش‌، شرح‌ المفصل‌، ج۲، ص۱۱۸، قاهره‌، الطباعه المنیریه‌.
۸۱. یعیش‌ ابن‌ یعیش‌، شرح‌ المفصل‌، ج۲، ص۱۲۵- ۱۲۶، قاهره‌، الطباعه المنیریه‌.
۸۲. محمد ابوحیان‌ غرناطی‌، النکت‌ الحسان‌، ج۱، ص۱۱۸، به‌ کوشش‌ عبدالحسین‌ فتلی‌، بیروت‌، ۱۴۰۵ق‌/ ۱۹۸۵م‌.
۸۳. سیوطی‌، همع‌ الهوامع‌، ج۱، ص۴۷، به‌ کوشش‌ محمد بدرالدین‌ نعسانی‌، بیروت‌، دارالمعرفه‌.
۸۴. عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، شرح‌ شذور الذهب‌، ص۳۲۸، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، ایران‌، دفتر تبلیغات‌ اسلامی‌.
۸۵. حسین‌ مرصفی‌، الوسیله الادبیه الی‌ العلوم‌ العربیه، ج۱، ص۳۲۳، به‌ کوشش‌ عبدالعزیز دسوقی‌، قاهره‌، ۱۹۸۲م‌.
۸۶. مائده‌/سوره۵، آیه۱۱۹.    
۸۷. اعراف‌/سوره۷، آیه۱۴.    
۸۸. عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۳، ص۱۱۷-۱۱۹، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، ۱۴۰۸ق‌/ ۱۹۸۸م‌.
۸۹. عبدالملک‌ ثعالبی‌، فقه‌ اللغه و سر العربیه، ج۱، ص۳۴۳-۳۴۴، به‌ کوشش‌ سلیمان‌ سلیم‌ بواب‌، دمشق‌، ۱۴۰۴ق‌/ ۱۹۸۴م‌.
۹۰. یوسف‌سکاکی‌، مفتاح‌ العلوم‌، ج۱، ص۵۷، بیروت‌، دارالکتب‌ العلمیه‌.
۹۱. محمود زمخشری‌، المفصل‌ فی‌ النحو، ج۱، ص۴۲، به‌ کوشش‌ ی‌ پ‌ بروخ‌، لایپزیگ‌، ۱۸۷۹م‌.
۹۲. یعیش‌ ابن‌ یعیش‌، شرح‌ المفصل‌، ج۳، ص۱۹-۲۰، قاهره‌، الطباعه المنیریه‌.
۹۳. عبدالرحمان ‌ابن‌ انباری‌، الانصاف‌ فی‌ مسائل‌ الخلاف‌ بین‌ النحویین‌، ج۲، ص۴۲۷-۴۳۶، بیروت‌، ۱۳۸۰ق‌/ ۱۹۶۱م‌.
۹۴. فهمی‌ حسن‌ نمر، مسائل‌ النحو الخلافیه، ج۱، ص۸۰ -۹۶، قاهره‌، ۱۹۸۵م‌.
۹۵. آذرتاش‌آذرنوش‌، آموزش‌ زبان‌ عربی‌، ج۱، ص۷۸-۷۹، تهران‌، ۱۳۷۱ش‌.
۹۶. عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۱، ص۱۹۹، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، ۱۴۰۸ق‌/ ۱۹۸۸م‌.
۹۷. آذرتاش‌آذرنوش‌، آموزش‌ زبان‌ عربی‌، ج۱، ص۴۹، تهران‌، ۱۳۷۱ش‌.
۹۸. محمد استرابادی‌، شرح‌ الرضی‌ علی‌ الکافیه، ج۲، ص۲۱۶، به‌ کوشش‌ یوسف‌ حسن‌ عمر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌.
۹۹. عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، شرح‌ شذور الذهب‌، ص۳۲۵، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، ایران‌، دفتر تبلیغات‌ اسلامی‌.
۱۰۰. عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، شرح‌ شذور الذهب‌، ص۳۲۶، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، ایران‌، دفتر تبلیغات‌ اسلامی‌.
۱۰۱. عبدالملک‌ ثعالبی‌، فقه‌ اللغه و سر العربیه، ج۱، ص۴۰۰-۴۰۱، به‌ کوشش‌ سلیمان‌ سلیم‌ بواب‌، دمشق‌، ۱۴۰۴ق‌/ ۱۹۸۴م‌.
۱۰۲. جن‌/سوره۷۲، آیه۳.    
۱۰۳. محمد ابوحیان‌ غرناطی‌، تذکره النحاه، ص۴۸۸، به‌ کوشش‌ عفیف‌ عبدالرحمان‌، بیروت‌، ۱۴۰۶ق‌/ ۱۹۸۶م‌.
۱۰۴. محمد ابوحیان‌ غرناطی‌، تذکره النحاه، ص۴۸۹، به‌ کوشش‌ عفیف‌ عبدالرحمان‌، بیروت‌، ۱۴۰۶ق‌/ ۱۹۸۶م‌.
۱۰۵. عبدالله ‌ابن‌ عقیل‌، شرح‌ الفیه ابن‌ مالک‌، ج۲، ص۴۲-۴۴، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
۱۰۶. محمود زمخشری‌، المفصل‌ فی‌ النحو، ج۱، ص۳۷، به‌ کوشش‌ ی‌ پ‌ بروخ‌، لایپزیگ‌، ۱۸۷۹م‌.
۱۰۷. عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، اوضح‌ المسالک‌، ج۳، ص۸۴ - ۸۵، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، ۱۳۹۹ق‌/ ۱۹۷۹م‌.
۱۰۸. عبدالله ‌ابن‌ عقیل‌، شرح‌ الفیه ابن‌ مالک‌، ج۲، ص۴۳، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
۱۰۹. محمد ابوحیان‌ غرناطی‌، النکت‌ الحسان‌، ج۱، ص۱۱۸، به‌ کوشش‌ عبدالحسین‌ فتلی‌، بیروت‌، ۱۴۰۵ق‌/ ۱۹۸۵م‌.
۱۱۰. محمد ابوحیان‌ غرناطی‌، النکت‌ الحسان‌، ج۱، ص۱۱۸، به‌ کوشش‌ عبدالحسین‌ فتلی‌، بیروت‌، ۱۴۰۵ق‌/ ۱۹۸۵م‌.
۱۱۱. سیوطی‌، همع‌ الهوامع‌، ج۱، ص۴۶، به‌ کوشش‌ محمد بدرالدین‌ نعسانی‌، بیروت‌، دارالمعرفه‌.
۱۱۲. عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، اوضح‌ المسالک‌، ج۳، ص۸۴، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، ۱۳۹۹ق‌/ ۱۹۷۹م‌.
۱۱۳. سیوطی‌، همع‌ الهوامع‌، ج۱، ص۴۶، به‌ کوشش‌ محمد بدرالدین‌ نعسانی‌، بیروت‌، دارالمعرفه‌.
۱۱۴. میشال‌ عاصی‌ و امیل‌ بدیع‌ یعقوب‌، المعجم‌ المفصل‌ فی‌ اللغه و الادب‌، ج۱، ص۱۵۲-۱۵۳، بیروت‌، ۱۹۸۷م‌.
۱۱۵. عباس‌ حسن‌، النحو الوافی‌، ج۳ٰ ص۱۶، قاهره‌، ۱۹۶۴م‌.
۱۱۶. محمد استرابادی‌، شرح‌ الرضی‌ علی‌ الکافیه، ج۲، ص۲۰۱- ۲۰۲، به‌ کوشش‌ یوسف‌ حسن‌ عمر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌.
۱۱۷. عبیدالله‌ ابن‌ ابی‌ الربیع‌، البسیط فی‌ شرح‌ جمل‌ الزجاجی‌، ج۲، ص۸۸۶، به‌ کوشش‌ عیاد بن‌ عید ثبیتی‌، بیروت‌، ۱۴۰۷ق‌/ ۱۹۸۶م‌.
۱۱۸. عباس‌ حسن‌، النحو الوافی‌، ج۳ٰ ص۱۷، قاهره‌، ۱۹۶۴م‌.
۱۱۹. یعیش‌ ابن‌ یعیش‌، شرح‌ المفصل‌، ج۲، ص۱۱۹، قاهره‌، الطباعه المنیریه‌.
۱۲۰. نازعات‌/سوره۷۹، آیه۴۶.    
۱۲۱. یعیش‌ ابن‌ یعیش‌، شرح‌ المفصل‌، ج۳، ص۸، قاهره‌، الطباعه المنیریه‌.
۱۲۲. سیوطی‌، همع‌ الهوامع‌، ج۱، ص۴۶، به‌ کوشش‌ محمد بدرالدین‌ نعسانی‌، بیروت‌، دارالمعرفه‌.
۱۲۳. سیوطی‌، الاشباه‌ و النظائر، ج۲، ص۲۱۳-۲۱۴، به‌ کوشش‌ غازی‌ مختار طلیمات‌، دمشق‌، ۱۴۰۶ق‌/ ۱۹۸۶م‌.
۱۲۴. محمد سمیر نجیب‌ لبدی‌، معجم‌ المصطلحات‌ النحویه و الصرفیه، ج۱، ص۱۳۶-۱۳۷، بیروت‌، ۱۴۰۶ق‌/ ۱۹۸۶م‌.
۱۲۵. عبدالله ‌ابن‌ عقیل‌، شرح‌ الفیه ابن‌ مالک‌، ج۲، ص۸۱، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
۱۲۶. محمد اعلی‌ تهانوی‌، کشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، ج۲، ص۸۸۹، به‌کوشش‌ محمد وجیه‌ و دیگران‌، کلکته‌، ۱۸۶۲م‌.
۱۲۷. محمد استرابادی‌، شرح‌ الرضی‌ علی‌ الکافیه، ج۲، ص۲۱۹، به‌ کوشش‌ یوسف‌ تهانوی‌ عمر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌.
۱۲۸. عباس‌ حسن‌، النحو الوافی‌، ج۳ٰ ص۷، قاهره‌، ۱۹۶۴م‌.
۱۲۹. عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۱، ص۵۱، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، ۱۴۰۸ق‌/ ۱۹۸۸م‌.
۱۳۰. عبدالله ‌ابن‌ عقیل‌، شرح‌ الفیه ابن‌ مالک‌، ج۲، ص۴۹-۵۱، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
۱۳۱. عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، مغنی‌ اللبیب‌، ج۱، ص۵۱۰ -۵۱۶، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، قاهره‌، مطبعه المدنی‌.
۱۳۲. سیوطی‌، الاشباه‌ و النظائر، ج۲، ص۲۱۸-۲۱۹، به‌ کوشش‌ غازی‌ مختار طلیمات‌، دمشق‌، ۱۴۰۶ق‌/ ۱۹۸۶م‌.
۱۳۳. عبدالله ‌ابن‌ عقیل‌، شرح‌ الفیه ابن‌ مالک‌، ج۲، ص۷۶، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
۱۳۴. محمد استرابادی‌، شرح‌ الرضی‌ علی‌ الکافیه، ج۱، ص۲۰۵، به‌ کوشش‌ یوسف‌ حسن‌ عمر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌.
۱۳۵. عبدالله ‌ابن‌ عقیل‌، شرح‌ الفیه ابن‌ مالک‌، ج۲، ص۲۱۸، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
۱۳۶. عبدالله ‌ابن‌ عقیل‌، شرح‌ الفیه ابن‌ مالک‌، ج۲، ص۴۴- ۴۵، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
۱۳۷. محمد استرابادی‌، شرح‌ الرضی‌ علی‌ الکافیه، ج۲، ص۲۲۰-۲۲۴، به‌ کوشش‌ یوسف‌ حسن‌ عمر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌.
۱۳۸. یعیش‌ ابن‌ یعیش‌، شرح‌ المفصل‌، ج۲، ص۱۱۹، قاهره‌، الطباعه المنیریه‌.
۱۳۹. عبدالله ‌ابن‌ عقیل‌، شرح‌ الفیه ابن‌ مالک‌، ج۲، ص۴۵، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
۱۴۰. محمد استرابادی‌، شرح‌ الرضی‌ علی‌ الکافیه، ج۱، ص۲۱۸، به‌ کوشش‌ یوسف‌ حسن‌ عمر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌.
۱۴۱. سیوطی‌، همع‌ الهوامع‌، ج۱، ص۴۷، به‌ کوشش‌ محمد بدرالدین‌ نعسانی‌، بیروت‌، دارالمعرفه‌.
۱۴۲. عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، شرح‌ شذور الذهب‌، ج۱، ص۳۲۷، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، ایران‌، دفتر تبلیغات‌ اسلامی‌.
۱۴۳. عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، شرح‌ شذور الذهب‌، ج۱، ص۳۲۷، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، ایران‌، دفتر تبلیغات‌ اسلامی‌.
۱۴۴. عبدالقاهر جرجانی‌،، ج۲، ص۸۸۳، المقتصد، بغداد، ۱۹۸۲م‌.
۱۴۵. عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۱، ص۲۰۰، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، ۱۴۰۸ق‌/ ۱۹۸۸م‌.
۱۴۶. یعیش‌ ابن‌ یعیش‌، شرح‌ المفصل‌، ج۲، ص۱۲۰-۱۲۱، قاهره‌، الطباعه المنیریه‌.
۱۴۷. عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، اوضح‌ المسالک‌، ج۳، ص۹۲-۹۷، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، ۱۳۹۹ق‌/ ۱۹۷۹م‌.
۱۴۸. عبدالله ‌ابن‌ عقیل‌، شرح‌ الفیه ابن‌ مالک‌، ج۲، ص۴۷، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
۱۴۹. یعیش‌ ابن‌ یعیش‌، شرح‌ المفصل‌، ج۲، ص۱۲۲-۱۲۳، قاهره‌، الطباعه المنیریه‌.
۱۵۰. عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، شرح‌ شذور الذهب‌، ج۳، ص۹۲، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، ایران‌، دفتر تبلیغات‌ اسلامی‌.
۱۵۱. عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، شرح‌ شذور الذهب‌، ج۳، ص۹۹، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، ایران‌، دفتر تبلیغات‌ اسلامی‌.
۱۵۲. یعیش‌ ابن‌ یعیش‌، شرح‌ المفصل‌، ج۲، ص۱۲۲، قاهره‌، الطباعه المنیریه‌.
۱۵۳. محمد استرابادی‌، شرح‌ الرضی‌ علی‌ الکافیه، ج۲، ص۲۲۶-۲۲۷، به‌ کوشش‌ یوسف‌ حسن‌ عمر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌.
۱۵۴. عبیدالله‌ ابن‌ ابی‌ الربیع‌، البسیط فی‌ شرح‌ جمل‌ الزجاجی‌، ج۲، ص۱۰۰۲، به‌ کوشش‌ عیاد بن‌ عید ثبیتی‌، بیروت‌، ۱۴۰۷ق‌/ ۱۹۸۶م‌.
۱۵۵. محمد استرابادی‌، شرح‌ الرضی‌ علی‌ الکافیه، ج۲، ص۲۰۴، به‌ کوشش‌ یوسف‌ حسن‌ عمر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌.
۱۵۶. محمد استرابادی‌، شرح‌ الرضی‌ علی‌ الکافیه، ج۲، ص۲۰۴، به‌ کوشش‌ یوسف‌ حسن‌ عمر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌.
۱۵۷. محمد اعلی‌ تهانوی‌، کشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، ج۲، ص۸۸۹، به‌کوشش‌ محمد وجیه‌ و دیگران‌، کلکته‌، ۱۸۶۲م‌.
۱۵۸. عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۱، ص۴۱۹، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، ۱۴۰۸ق‌/ ۱۹۸۸م‌.
۱۵۹. عبدالغنی‌ دقر، معجم‌ النحو، ج۱، ص۳۲، به‌ کوشش‌ احمد عبید، قاهره‌، ۱۳۹۵ق‌/ ۱۹۷۵م‌.
۱۶۰. محمد ابوحیان‌ غرناطی‌، النکت‌ الحسان‌، ج۱، ص۱۱۷، به‌ کوشش‌ عبدالحسین‌ فتلی‌، بیروت‌، ۱۴۰۵ق‌/ ۱۹۸۵م‌.
۱۶۱. محمود زمخشری‌، المفصل‌ فی‌ النحو، به‌ کوشش‌ ی‌ پ‌ بروخ‌، لایپزیگ‌، ۱۸۷۹م‌.
۱۶۲. محمود زمخشری‌، المفصل‌ فی‌ النحو، ج۱، ص۳۶-۳۷، به‌ کوشش‌ ی‌ پ‌ بروخ‌، لایپزیگ‌، ۱۸۷۹م‌.
۱۶۳. محمد استرابادی‌، شرح‌ الرضی‌ علی‌ الکافیه، ج۲، ص۲۰۳، به‌ کوشش‌ یوسف‌ حسن‌ عمر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌.
۱۶۴. محمد استرابادی‌، شرح‌ الرضی‌ علی‌ الکافیه، ج۲، ص۲۴۳-۲۴۴، به‌ کوشش‌ یوسف‌ حسن‌ عمر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌.
۱۶۵. عبدالملک‌ ثعالبی‌، فقه‌ اللغه و سر العربیه، ج۱، ص۳۶۰، به‌ کوشش‌ سلیمان‌ سلیم‌ بواب‌، دمشق‌، ۱۴۰۴ق‌/ ۱۹۸۴م‌.
۱۶۶. محمد ابن‌ سراج‌، الاصول‌ فی‌ النحو، ج۲، ص۸، به‌ کوشش‌ عبدالحسین‌ فتلی‌، بیروت‌، ۱۴۰۵ق‌/ ۱۹۸۵م‌.
۱۶۷. عبدالله ‌ابن‌ عقیل‌، شرح‌ الفیه ابن‌ مالک‌، ج۲، ص۴۹، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
۱۶۸. عبدالرحمان ‌ابن‌ انباری‌، الانصاف‌ فی‌ مسائل‌ الخلاف‌ بین‌ النحویین‌، ج۲، ص۴۳۶- ۴۳۸، بیروت‌، ۱۳۸۰ق‌/ ۱۹۶۱م‌.
۱۶۹. عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۱، ص۲۰۴، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، ۱۴۰۸ق‌/ ۱۹۸۸م‌.
۱۷۰. عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۳، ص۴، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، ۱۴۰۸ق‌/ ۱۹۸۸م‌.
۱۷۱. سعید ابن‌ دهان‌، الفصول‌ فی‌ العربیه، ج۱، ص۳۴، به‌ کوشش‌ فائز فارس‌، بیروت‌، مؤسسه الرساله‌.
۱۷۲. محمد استرابادی‌، شرح‌ الرضی‌ علی‌ الکافیه، ج۲، ص۲۴۷-۲۴۹، به‌ کوشش‌ یوسف‌ حسن‌ عمر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌.
۱۷۳. محمد ابوحیان‌ غرناطی‌، النکت‌ الحسان‌، ج۱، ص۱۱۹، به‌ کوشش‌ عبدالحسین‌ فتلی‌، بیروت‌، ۱۴۰۵ق‌/ ۱۹۸۵م‌.
۱۷۴. سیوطی‌، همع‌ الهوامع‌، ج۱، ص۴۸، به‌ کوشش‌ محمد بدرالدین‌ نعسانی‌، بیروت‌، دارالمعرفه‌.
۱۷۵. عبدالقاهر جرجانی‌،، ج۲، ص۸۸۴ -۸۹۳، المقتصد، بغداد، ۱۹۸۲م‌.
۱۷۶. محمد اعلی‌ تهانوی‌، کشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، ج۲، ص۸۸۹، به‌کوشش‌ محمد وجیه‌ و دیگران‌، کلکته‌، ۱۸۶۲م‌.



دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «اضافه»، ج۹، ص۳۶۴۳.    
و
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «اضافه»، ج۹، ص۳۶۴۴.    



جعبه ابزار