• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

قبر و برزخ

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مرگ، گذرگاهی (این واژه اقتباس از کلام امام حسین (علیه‌السّلام) است که به یاران خود فرمود: «صبرا بنی الکرام، فما الموت الا قنطرة تعبربکم عن البؤس و الضراء الی الجنان الواسعة و النعیم الدائمة».) به سرای دیگر حیات دنیوی انسان با مرگ پایان یافته و به سرای دیگری قدم می‌گذارد. مسئله مرگ از جنبه تربیتی اهمیت ویژه‌ای دارد و در قرآن کریم، احادیث دینی از جهات گوناگون مورد توجه قرار گرفته و درباره آن مطالبی بیان گردیده است که در این فصل برخی از آنها را یادآور می‌شویم.



قرآن کریم مرگ را تقدیر الهی دانسته و می‌فرماید:
«نحن قدرنا بینکم الموت».
نیز درباره حتمیت و عمومیت آن می‌فرماید:
۱. «اینما تکونوا یدرککم الموت و لو کنتم فی بروج مشیدة».
۲. «کل نفس ذائقة الموت».
۳. «و ما جعلنا لبشر من قبلک الخلد ا فان مت فهم الخالدون».
هم‌چنین امام علی (علیه‌السّلام) درباره عمومیت مرگ فرموده است: «و لو ان احدا یجد الی البقاء سلما او لدفع الموت سبیلا، لکان ذلک سلیمان بن داود (علیه‌السّلام) الذی سخر له ملک الجن و الانس».


قرآن در رد ادعای قوم یهود که خود را اولیای خاص خدا دانسته، و کسی جز یهود را شایسته حیات سعادتمندانه اخروی و ورود به بهشت نمی‌دانستند، («و قالوا لن یدخل الجنة الا من کان هودا...»؛ «و قالوا لن تمسنا النار الا ایاما معدودة...»؛ «و قالت الیهود و النصاری نحن ابناء الله و احباؤه») می‌فرماید:
«قل ان کانت لکم الدار الآخرة عند الله خالصة من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صادقین».
نیز می‌فرماید:
«قل یا ایها الذین هادوا ان زعمتم انکم اولیاء لله من دون الناس فتمنوا الموت».
بدیهی است فردی که به حیات جاودانه اخروی و نعمت‌ها و پاداشهای عظیم آن معتقد بوده، و با عمل به فرامین الهی خود را شایسته دریافت آن پاداش‌ها می‌داند و لطف و رحمت بیکران خداوندی را نیز باور دارد، مشتاقانه در انتظار فرا رسیدن مرگ می‌باشد و با گشاده‌رویی از آن استقبال می‌کند، چنان‌که در حالات اولیای الهی مطالب شنیدنی بسیاری در این‌باره نقل شده است: از جمله در روایت است که امام علی (علیه‌السّلام) نقل شده که فرمود: «و الله لابن ابیطالب آنس بالموت من الطفل بتدی امه».
نیز روایت شده است که حمزه سید الشهدا (رضوان الله تعالی علیه) در دوران جوانی و قبل از اسلام در جنگ‌ها زره بر تن می‌پوشید، ولی پس از اسلام بدون پوشیدن زره به میدان جنگ می‌رفت: علت آن‌را پرسیدند، در پاسخ فرمود: من قبلا وداع از این جهان را مرگ و فنا می‌دانستم، ولی اینک در پرتو آیین محمدی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خود را در برابر این حیات فانی زبون و ناتوان می‌بینم، و وداع از آن‌را دریچه‌ای به سوی رحمت بیکران الهی می‌دانم.
و نیز روایت شده است که روز عاشورا، حبیب بن مظاهر (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) را خندان دیدند، علت را از او پرسیدند: پاسخ داد: امروز مناسب‌ترین روز شادمانی است، زیرا طولی نمی‌کشد که پس از شهادت در کنار حورالعین خواهیم بود.

۲.۱ - طرح یک سوال

در اینجا این سؤال مطرح می‌شود که چرا در برخی از روایات از آرزو کردن مرگ نهی شده است؟ چنانکه از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روایت شده که فرمود: «مبادا فردی از شما به خاطر مشکلی که بر او وارد می‌شود، آرزوی مرگ نماید، بلکه از خدا بخواهد تا وقتی زندگی برای او منشا خیر است، او را زنده بدارد».
پاسخ این است که (همان‌گونه که از حدیث فوق به دست می‌آید) در صورتی که آرزوی مرگ به خاطر بی‌تابی در برابر ناگواری‌ها باشد مذموم می‌باشد، زیرا در برابر ناملایمات باید صبر و استقامت نمود و از خداوند استمداد جست. (انما نهی عن تمنی الموت، لانه یدل علی الجزع، و المامور به الصبر و تفویض الامور الیه تعالی، وجوه دیگری نیز در جمع میان آیات و روایات مربوط به ستایش و نکوهش آرزوی مرگ بیان شده است.)
در این‌باره روایات بسیار نقل شده است که این گنجایش نقل آن‌ها را ندارد.


یکی از عوامل نگرانی از مرگ که می‌توان آن را یک عامل طبیعی دانست، مفارقت و جدایی انسان از وابستگان و دوستان است.
یکی دیگر از عوامل نگرانی مرگ برای کسانی‌که به حیات اخروی عقیده ندارند، این است که آنان چون مرگ را نشانه پایان حیات می‌دانند، از این‌رو آن را امری ناخوشایند می‌دانند؛ زیرا انسان به حیات همیشگی تمایل فطری دارد، و لذا هرچه را که با این تمایل ناسازگاری دارد، را نمی‌پسندد.
عامل سوم که برای گناه‌کارانی که به حیات پس از مرگ و کیفرهای اخروی گناهان عقیده دارند، مطرح است، این است که چون آینده خود را توام با رنج و سختی می‌دانند، لذا از مرگ وحشت دارند.
و سرانجام دلبستگی زیاد به مظاهر حیات دنیوی، عامل دیگری برای وحشت و نگرانی از مرگ می‌باشد.
اینک نمونه‌هایی از آیات و روایات را در این‌باره یادآور می‌شویم.
قرآن کریم با اشاره به حالت اغماء و بی احساسی انسان در لحظه مرگ، یادآور می‌شود که انسان طبیعتا از آن گریزان است، چنان‌که می‌فرماید:
«و جاءت سکرة الموت بالحق ذلک ما کنت منه تحید».
هم‌چنین قرآن کریم در نکوهش قوم یهود می‌فرماید: «و لن یتمنوه ابدا بما قدمت ایدیهم و الله علیم بالظالمین».
نیز علی (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «و لا تکن ممن یکره الموت لکثرة ذنوبه».
هم‌چنین شخصی به امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) گفت: چرا ما مرگ را ناخوشایند داشته و آن را دوست نداریم؟ امام (علیه‌السّلام) فرمود: چون شما آخرت خود را ویران، و دنیای خود را آباد نموده‌اید، بدین جهت دوست ندارید که از آبادی به ویرانه منتقل گردید:
«انکم اخربتم آخرتکم و عمرتم دنیاکم، فانتم تکرهون النقلة من العمران الی الخراب».
نیز فردی نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آمد و گفت: چرا من مرگ را دوست ندارم؟
پیامبر فرمود: آیا ثروت داری: «الک مال؟»
مرد گفت: آری.
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: چیزی از آن‌را برای آخرت خود تدارک نموده‌ای: «فقد مته؟»
مرد گفت: خیر.
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: به همین جهت از مرگ بیزاری: «فمن ثم لا تحب الموت».


در قرآن کریم در رابطه با مرگ دو واژه به کار رفته است: یکی، واژه موت؛ و دیگری، واژه «توفی». واژه موت به معنای فقدان حیات و آثار آن است. بنابراین، همان‌گونه که حیات دارای مراتب و یا مصادیق گوناگون است، موت نیز مصادیق مختلف دارد:
۱. مرگ نباتی: از کار افتادن قوه نباتیه و آثار آن چون رشد و نمو.
۲. مرگ حیوانی: از کار افتادن قوای حیوانی و آثار آن، چون اراده و ادراک حسی، وهمی و خیالی .
۳. مرگ انسانی: عدم ترتب آثار قوه عقلانی. (انواع الموت بحسب انواع الحیاة: فالاول ما هو بازاء القوة النامیة الموجودة فی الانسان و الحیوان و النبات؛ الثانی زوال القوة الحاسة؛ الثالث زوال القوة و هی الجهالة)
بر این اساس، هر‌گاه فرد یا جامعه‌ای فاقد صفات و ارزش‌های عقلانی باشد، فاقد حیات انسانی بوده و مرده است، چنان‌که علی (علیه‌السّلام) می‌فرماید:
«فالموت فی حیاتکم مقهورین، و الحیاة فی موتکم قاهرین».
نیز آن حضرت کسانی‌را که به هیچ‌وجه با منکرات مخالفت نمی‌کنند، «میت الاحیاء» (مرده در میان زندگان) دانسته است.
واژه «توفی» از ماده «وفی» به معنای گرفتن چیزی است به وجه تمام و کمال.

۴.۱ - نتیجه به دست آمده از آیات

از مجموع آیات قرآن در رابطه با مسئله مرگ به دست می‌آید که «موت» ناظر به بدن، و «توفی» مربوط به روح و نفس آدمی است، یعنی، به هنگام مرگ دستگاه بدن از حرکت باز ایستاده و فعالیت قوای بدنی متوقف می‌گردند (موت)، و روح و نفس انسان توسط فرشتگان خاص، جان‌ها به طور کامل گرفته شده و به حیات خود در نشاه دیگر ادامه می‌دهد (توفی).
همان‌گونه که علامه طباطبایی (رحمة‌الله‌علیه) فرموده است: واژه «موت» در قرآن کریم هیچ‌گاه در مورد روح و نفس مجرد به کار نرفته است، و مقصود از کلمه نفس در آیه: کل نفس ذائقة الموت نفس مجرد از ماده، در مقابل بدن نیست؛ بلکه مراد شخص انسانی است؛ یعنی، هر فردی مرگ را خواهد چشید، چنان‌که در جای دیگر فرموده است:
«من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا».
ـ بنابراین، از دو آیه یاد شده در زیر، آیه نخست ناظر به مرگ بدن‌ها و آیه دوم ناظر به توفی ارواح است:
۱. «و هو الذی احیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم».
۲. «قل یتوفاکم ملک الموت الذی وکل بکم».
۵. گیرنده جان‌ها کیست؟
در برخی از آیات قرآن گرفتن جان‌ها فعل خداوند به شمار آمده است، چنان‌که می‌فرماید:
«الله یتوفی الانفس حین موتها».
و در برخی دیگر به فرشتگان نسبت داده شده است:
«حتی اذا جاء احدکم الموت توفته رسلنا».
و در برخی دیگر «ملک‌الموت» به عنوان گیرنده جان‌ها شناخته شده است:
«قل یتوفاکم ملک الموت الذی وکل بکم».
ـ برخی از سطحی نظرآن چه از درک حقیقت این آیات عاجز مانده‌اند، گمان کرده‌اند که این آیات متناقض می‌باشند، با این پندار که چگونه ممکن است فعل واحد (گرفتن جان انسان) به سه فاعل مختلف، استناد داده شود. (شیخ صدوق (رحمة‌الله‌علیه) در کتاب التوحید روایت کرده است که فردی نزد علی (علیه‌السّلام) آمد و گفت: «در قرآن آیاتی یافته‌ام که یکدیگر را تکذیب می‌کنند، لذا گرفتار شک در قرآن شده‌ام.» آن‌گاه مواردی را ذکر نمود که از جمله آن‌ها آیت مربوط به قبض ارواح است. امام (علیه‌السّلام) فرمود: «آیات قرآن یکدیگر را تصدیق می‌کنند، ولی موجب تو از عقل و درکی که موجب هدایت تو گردد، برخوردار نیستی»، آن‌گاه به تفصیل به شبهات او پاسخ داد.)

۴.۲ - پاسخ به یک اشکال

پاسخ این اشکال این‌که استناد فعل واحد به فاعل‌های مختلف در صورتی محال است که به صورت عرضی باشد، نه طولی، و حال آن‌که استناد قبض ارواح به خداوند، ملک‌الموت و فرشتگان دیگر در اینجا، به صورت طولی است، مانند استناد نوشتن به قلم، دست و خود نویسنده.
بنابراین، به مقتضای اصل توحید در ربوبیت، قبض ارواح فعل خداوند است؛ و به حکم اینکه نظام آفرینش، نظام اسباب و مسببات است، خداوند ملک‌الموت را مامور گرفتن جان‌ها قرار داده؛ و در این‌کار فرشتگانی را به یاری وی برانگیخته است.
نکته جالب توجه در آیات یاد شده این است که: آنجا که «توفی» به خدا نسبت داده شده، مسندالیه (الله) مقدم داشته شده است، ولی در آیات دیگر مسند (توفی) مقدم ذکر شده است، و تقدیم مسندالیه افاده حصر می‌کند، بنابراین، از مجموع این آیات استفاده می‌شود که گرفتن جان‌ها بالاصاله و بالاستقلال، فقط فعل خداوند است، گرچه به طور بالتبع و بالغیر، فعل ملک‌الموت و فرشتگان مرگ می‌باشد.


از آیات قرآن و احادیث اسلامی به روشنی برمی آید که انسان پس از مرگ مستقیما وارد عالم قیامت نمی‌شود؛ زیرا فرا رسیدن عالم قیامت، اولا: با یک سلسله انقلاب‌ها و دگرگونی‌های کلی در همه موجودات زمینی و آسمانی همراه است؛ ثانیا: در آن روز همه انسان‌ها جمع می‌شوند.
نکته دیگری که از آیات قرآن و نصوص دینی استفاده می‌شود این است که انسان در فاصله میان مرگ و قیامت در خاموشی و بی حسی فرو نمی‌رود، بلکه دارای احساس بوده و از چیزهایی لذت یا رنج می‌برد.
متکلمان اسلامی به پیروی از قرآن کریم، این فاصله را «برزخ» می‌گویند، بنابراین، دومین عالمی که انسان پس از عالم دنیا در آن زندگی می‌کند، عالم برزخ است.


در آیات متعددی قرآن به صورت‌های مختلف از حیات برزخی سخن به میان آمده است، و در یک آیه به صراحت از فاصله میان مرگ و قیامت به «برزخ» تعبیر شده است، آنجا که می‌فرماید:
«و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون».
و پیش روی آنان (از حین مرگ) تا روزی که مبعوث می‌شوند برزخی است. واژه «برزخ» در لغت به معنای حایل و فاصله میان دو چیز است، چنان‌که در جای دیگر می‌فرماید:
«بینهما برزخ لا یبغیان».
به طور کلی، در آیاتی که ناظر به حالات انسان پس از مرگ و قبل از برپایی قیامت کبری می‌باشند، سه نکته مطرح شده است که بر حیات برزخی دلالت دارند:
نکته اول: سخن گفتن مردگان با خدا یا با فرشتگان الهی، چنان‌که می‌فرماید:
«ان الذین توفاهم الملائکة ظالمی انفسهم قالوا فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فی الارض قالوا ا لم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها».
نیز می‌فرماید:
«حتی اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلی اعمل صالحا فیما ترکت...».
نکته دوم: بشارت دادن فرشتگان، مردگان نیکوکار را به دریافت پاداش‌های الهی پس از مرگ، چنان‌که می‌فرماید:
«ان الذین تتوفاهم الملائکة طیبین یقولون سلام علیکم ادخلوا الجنة بما کنتم تعملون».

۶.۱ - مؤمن آل‌یاسین

«قیل ادخل الجنة». (مرحوم طبرسی در ذیل این آیه گفته است: «و فی هذا دلالة علی نعیم القبر لانه انما قال ذلک و قومه احیاء»)
نکته سوم: پاداش‌ها و کیفرهایی که صالحان یا تبهکاران پس از مرگ و قبل از قیامت دریافت می‌کنند، چنان‌که در مورد مؤمن آل‌یاسین می‌فرماید:
«قال یا لیت قومی یعلمون بما غفر لی ربی و جعلنی من المکرمین».

۶.۲ - شهیدان

«و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون فرحین بما آتاهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم الا خوف علیهم و لا هم یحزنون».
شکی نیست که واژه‌های: «یرزقون»، «فرحین»، و «یستبشرون»، بر حیات حقیقی شهیدان پس از مرگ دلالت دارند بنابراین احتمال این‌که مقصود از حیات آنان، بقای یاد و خاطره آن‌ها در دلهاست، بی‌پایه و نادرست است.

۶.۳ - فرعونیان

«و حاق بآل فرعون سوء العذاب النار یعرضون علیها غدوا و عشیا و یوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون اشد العذاب».
این آیه از دو عذاب سخن می‌گوید:
یکی، عذاب بد یا سخت (سوء العذاب).
دیگری، عذاب سخت‌تر (اشد العذاب). با توجه قرینه مقابله به این‌که عذاب دوم که مربوط به روز قیامت می‌باشد، در مقابل عذاب نخست قرار داده شده است، روشن می‌شود که عذاب اول مربوط به قبل از قیامت است.
علامه طباطبایی (رحمة‌الله‌علیه) در تفسیر این آیه شریفه فرموده است: از این آیه سه نکته به دست می‌آید:
۱. فرعونیان در عذاب نخست بر آتش عرضه می‌شوند، و در عذاب دوم بر آن وارد می‌گردند. بدیهی است که دخول در آتش، سخت‌تر از عرضه شدن بر آن است.
۲. عرضه شدن بر آتش که با عذاب نخست صورت می‌گیرد، قبل از برپایی قیامت و مربوط به عالم برزخ است.
۳. عذاب فرعونیان در برزخ و قیامت یک چیز است، و آن آتش اخروی است، با این تفاوت که اهل برزخ از دور به آن عذاب می‌شوند، و اهل آخرت داخل آن می‌گردند. (کلمه «غدوا و عشیا» در مورد عذاب برزخی ممکن است اشاره به پیوستگی عذاب باشد و نیز ممکن است ذکر آن به این خاطر باشد که چون رابطه اهل برزخ به کلی با دنیا قطع نشده است، به گونه‌ای به زمان صبح و شام نسبت دارند.)
نیز قرآن کریم آنگاه که طوفان نوح (علیه‌السّلام) و غرق شدن امت وی را گزارش می‌دهد، یادآور می‌شود که آنان به خاطر خطاهای خود غرق شدند و سپس وارد آتش گردیدند، چنان‌که می‌فرماید:
«مما خطیئاتهم اغرقوا فادخلوا نارا فلم یجدوا لهم من دون الله انصارا».


آیات یاد شده بر اصالت و تجرد نفس دلالت دارند، و اثبات می‌کنند که حقیقت انسان جسم و بدن او نیست که با مرگ از فعالیت باز ایستاده و پس از مدتی متلاشی می‌گردد، بلکه حقیقت انسان همان نفس او است که با بدن ارتباط تدبیری دارد و با مرگ بدن، حیات او قطع نمی‌شود، بلکه حیات او همچنان ادامه داشته، و برخوردار از نعیم و پاداش، یا گرفتار عذاب و رنج خواهد بود و این سعادت و شقاوت نتیجه حالات جسمانی و حیات بدنی و مادی او نمی‌باشد، بلکه نتیجه ملکات و اعمال اوست، بدیهی است احکام و آثار یاد شده با خواص و آثار جسم متفاوت است، و در نتیجه روح و نفس انسانی مادی و جسمانی نیست.
مطلب مزبور از آیات دیگری از قرآن نیز به دست می‌آید، که از آن جمله آیات مربوط به توفی انفس است؛ زیرا ـ همان گونه که پیش از این یادآور شدیم ـ توفی به معنای گرفتن چیزی به صورت کامل می‌باشد، و این در حالی است که بدن پس از مرگ متلاشی گردیده و فانی می‌شود. بنابراین، آن‌چه کاملا گرفته شده و باقی است، همان نفس مجرد از ماده است، چنان‌که قرآن کریم در پاسخ این شبهه منکران معاد که: «چگونه انسان پس از آن که اجزای او متلاشی گردیده و در زمین پراکنده و ناپدید شد، بار دیگر حیات نوین پیدا می‌کند؟» («و قالوا ا اذا ضللنا فی الارض ا انا لفی خلق جدید»). می‌فرماید: «قل یتوفاکم ملک الموت الذی وکل بکم ثم الی ربکم ترجعون».
شکی نیست که کلام فوق پاسخگوی شبهه منکران معاد است، و در نتیجه با آن هم‌آهنگ می‌باشد؛ زیرا مبنای شبهه این است که واقعیت انسان‌ها که با ضمیر متکلم (نا= ضللنا) به آن اشاره می‌کنند، همان بدن است که پس از مرگ متلاشی و نابود می‌گردد. و پاسخ این است که واقعیت انسآن چه با ضمیر مخاطب (کم = یتوفاکم) به آن اشاره می‌شود بدن او نیست، بلکه چیز دیگری است که فرشته مرگ آن را به طور کامل دریافت می‌کند و آن همان نفس انسانی است، چنان‌که در آیه دیگر می‌فرماید: «الله یتوفی الانفس حین موتها».


واژه قبر در مدارک و منابع دینی در دو معنا به کار رفته است:
۱. مکانی که جسد میت در آن مدفون می‌گردد.
روایات مربوط به احکام قبر و دفن میت که در کتابهای فقهی مورد بحث واقع می‌شوند، ناظر به این معنا می‌باشند، نیز در برخی از آیات همین معنا مراد است، چنان‌که خداوند درباره منافقان می‌فرماید: «و لا تصل علی احد منهم مات ابدا و لا تقم علی قبره...؛ هیچ گاه بر هیچ یک از مردگان آنان نماز نگذار و بر قبر او نایست».
و نیز درباره پایان زندگی انسان می‌فرماید: «ثم اماته فاقبره؛ سپس او را می‌میرانده وارد قبر می‌کند».
علامه طباطبایی (رحمة‌الله‌علیه) در تفسیر این آیه شریفه فرموده است: مقصود از «اقبار» دفن انسان در قبر و پنهان کردن او در دل زمین است، و این امر ناظر به روش غالب انسان‌ها در دفن مردگان می‌باشد؛ و دلیل این که این کار به خداوند نسبت داده شده، آن است که خداوند آنان را به این کار هدایت نموده است. نیز برخی گفته‌اند: مقصود این است که خداوند دستور داده است که مردگان را در قبر بگذارند.
ولی وجه نخست با سیاق آیات که ناظر به تدبیر تکوینی خداوند در مورد انسان است نه تدبیر تشریعی او مناسب‌تر می‌باشد.
۲. معنای دیگر واژه قبر همان عالم برزخ است، چنان‌که از امام سجاد (علیه‌السّلام) در تفسیر آیه «و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون» روایت شده که فرمود: «برزخ همان قبر است»، آن‌گاه افزود: «قبر یا باغی از باغ‌های بهشت، و یا گودالی از دوزخ است.» («و الله ان القبر لروضة من ریاض الجنة، او حفرة من حفر النبران».)

هم‌چنین از امام صادق (علیه‌السّلام) روایت شده که فرمود: «من نسبت به عالم برزخ برای شما نگرانم». از آن حضرت از معنای برزخ سؤال شد، پاسخ داد: «مقصود قبر است از لحظه مرگ تا قیامت».


یکی از مطالبی که در احادیث و نیز کتاب‌های کلامی پیرامون قبر مطرح شده است، مسئله سؤال در قبر می‌باشد. ما در این مورد به نقل سخن استاد کلام امامیه شیخ مفید (رحمة‌الله‌علیه) (م/ ۴۱۳) بسنده می‌کنیم:
«در احادیث صحیح از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روایت شده است که فرمود: فرشتگان بر اهل قبور وارد می‌شوند و درباره مسایل دین از آنان سؤال می‌کنند. در برخی از این روایات آمده است که: دو فرشته‌ای که مامور این‌کار می‌باشند، ناکر و نکیر نام دارند که بر میت وارد شده و از او درباره خدا، پیامبر، دین و امام سؤال می‌کنند، هر‌گاه پاسخ حق بگوید او را به فرشتگان ثواب تحویل می‌دهند، و در غیر این صورت او را به فرشتگان عذاب می‌سپارند. نیز در پاره‌ای از روایات آمده است: نام دو فرشته‌ای که بر کافران وارد می‌شوند، ناکر و نکیر، و دو فرشته‌ای که مامور سؤال از مؤمنان می‌باشند، «مبشر و بشیر نام دارند». (در برخی از روایات به جای ناکر، «منکر» آمده است، و نیز در برخی از روایات آمده است که: فرشتگان پاداش و کیفر، همان فرشتگان سؤال‌کننده می‌باشند.)
در احادیث متعدد از ائمه طاهرین (علیهم‌السّلام) روایت شده است که: سؤال در قبر به دو گروه اختصاص دارد: یکی، آنان چه دارای ایمان خالص می‌باشند؛ و دیگری، آنان چه کافر محض باشند: «لا یساءل فی القبر الا من محض الایمان محضا او محض الکفر محضا».


مقصود از ثواب و عقاب در قبر همان ثواب و عقاب برزخی است، که بنا بر آن‌چه از آیات و روایات به دست می‌آید عمومیت نداشته و به دو گروه گذشته اختصاص دارد. شیخ مفید (رحمة‌الله‌علیه) در این‌باره گفته است:
«از روایات به دست می‌آید که: ارواح، پس از مرگ بدن‌ها دو دسته‌اند: برخی از آنان بهره‌مند از پاداش و یا گرفتار عقاب می‌باشند؛ و برخی از آن‌ها ثواب و عقاب را درک نمی‌کنند، چنان‌که از امام صادق (علیه‌السّلام) روایت شده که فرمود: روح آنان چه ایمان خالص دارند یا کافر محض می‌باشند، پس از مرگ به هیکلی همانند بدن دنیوی تعلق گرفته و تا روز قیامت به اعمال خود جزا داده می‌شوند. و در آن روز خداوند بدن او را زنده کرده و بار دیگر روح به بدنش تعلق گرفته و جزای کامل اعمال خود را می‌بیند».
شیخ مفید (رحمة‌الله‌علیه) سپس در مورد مؤمنان به آیه مربوط به مؤمن آل‌یاسین، و در مورد کافران به آیه مربوط به عذاب آل فرعون استشهاد کرده و آنگاه گفته است:
«آنان چه ایمان خالص نداشته و کافر محض نیز نمی‌باشند، در عالم برزخ نه مورد سؤال واقع می‌شوند، و نه پاداشی را درک می‌کنند، و نه عذاب می‌شوند».
[۶۷] مفید، محمد بن النعمان، المقالات، طبقه دوم، ص۱۰۰.

لازم به یادآوری است در برخی روایات از گروه سوم که در عالم برزخ نه پاداش داده می‌شوند، و نه کیفر، و نه مورد سؤال واقع می‌شوند، به «مستضعفان» یاد شده است، چنان‌که از امام صادق (علیه‌السّلام) درباره مستضعفان سؤال شد، فرمود: آنان نه مؤمن‌اند و نه کافر، بلکه در انتظار امر خداوند می‌باشند:
«هم لیسوا بالمؤمنین و لا بالکفار، فهم المرجون لامر الله».
علامه مجلسی (رحمة‌الله‌علیه) نیز آنجا که از طوایف سه‌گانه انسان‌ها در عالم برزخ سخن گفته گروه سوم را که نه ثواب دارند و نه عقاب، به عنوان «مستضعفان» نامیده و گفته است:
«آنچه از آیات و روایات بسیار و براهین قطعی استفاده می‌شود، این است که نفس، پس از مرگ باقی است، و اگر کافر محض باشد معذب، و اگر مؤمن خالص باشد منعم می‌باشد، و اگر از مستضعفان باشد به حال خود رها می‌گردد...»
او در جای دیگر نیز گفته است:
«مقتضای قواعد عدلیه و ظواهر نصوص دینی این است که سؤال در قبر به انسان‌هایی که واجد شرایط تکلیف بوده و مکلف بوده‌اند، اختصاص دارد، و شامل کودکان، سفیهان و دیوانگان و مستضعفان نمی‌گردد».
بنابراین، مقصود از مؤمن و کافر محض کسانی هستند که شرایط تکلیف را دارا بوده‌اند.


برخی توهم کرده‌اند که تعلق روح به بدن مثالی در عالم برزخ، مستلزم تناسخ بوده و در نتیجه باطل است؛ لیکن با توجه به آنچه در بحث تناسخ گذشت، نادرستی این پندار روشن است، زیرا تناسخ باطل از نظر عقل و شرع، آن است‌ که روح پس از مفارقت از بدن بار دیگر به بدن مادی تعلق گرفته و بار دیگر حیات دنیوی را ادامه داده، و این جریان پیوسته تکرار گردد، و حال آنچه در اینجا سخن از تعلق روح به بدن برزخی است، نه بدن دنیوی، و این امر تکرارپذیر نبوده و با فرا رسیدن قیامت پایان می‌پذیرد.
بنابراین، هیچ‌یک از دو اشکال تناسخ معروف (تعلق دو نفس به یک بدن، ناهماهنگی روح و بدن) متوجه تعلق روح به بدن مثالی نیست، و نتیجه می‌گیریم که تعلق ارواح به قالب‌های مثالی در عالم برزخ، موضوعا و حکما با نظریه، تناسخ تفات دارد.


۱. واقعه/سوره۵۶، آیه۶۰.    
۲. نساء/سوره۴، آیه۷۸.    
۳. آل عمران/سوره۳، آیه۱۸۵.    
۴. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۵۷.    
۵. انبیاء/سوره۲۱، آیه۳۵.    
۶. انبیاء/سوره۲۱، آیه۳۴.    
۷. امام علی (علیه‌السّلام)، نهج‌البلاغه، خطبه ۱۸۲.    
۸. بقره/سوره۲، آیه۱۱۱.    
۹. بقره/سوره۲، آیه۸۰.    
۱۰. مائده/سوره۵، آیه۱۸.    
۱۱. بقره/سوره۲، آیه۹۴.    
۱۲. جمعه/سوره۶۲، آیه۶.    
۱۳. امام علی (علیه‌السّلام)، نهج‌البلاغه، خطبه ۵.    
۱۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج۱، ص۱۳۰.    
۱۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان، ج۱، ص۳۰۹.    
۱۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۳۰۹.    
۱۷. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۶، ص۱۳۸.    
۱۸. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۶، باب حب لقاء الله، ص۱۲۴.    
۱۹. ق/سوره۵۰، آیه۱۹.    
۲۰. بقره/سوره۲، آیه۹۴.    
۲۱. امام علی (علیه‌السّلام)، نهج‌البلاغه، کلمات قصار، شماره ۱۵۰.    
۲۲. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۶، ص۱۲۹.    
۲۳. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۶، ص۱۲۷.    
۲۴. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات راغب، ص۴۷۶.    
۲۵. امام علی (علیه‌السّلام)، نهج‌البلاغه، خطبه ۵۱.    
۲۶. امام علی (علیه‌السّلام)، نهج‌البلاغه، کلمات قصار، شماره ۳۷۴.    
۲۷. انبیاء/سوره۲۱، آیه۳۵.    
۲۸. طباطبائی، محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۲۸۶۲۸۵.    
۲۹. مائده/سوره۵، آیه۳۲.    
۳۰. حج/سوره۲۲، آیه۶۶.    
۳۱. سجده/سوره۳۲، آیه۱۱.    
۳۲. زمر/سوره۳۹، آیه۴۹.    
۳۳. انعام/سوره۶، آیه۶۱.    
۳۴. سجده/سوره۳۲، آیه۱۱.    
۳۵. صدوق، محمد بن علی، توحید، باب ۳۶، روایت ۵، ص۲۵۵.    
۳۶. طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۷، ص۱۳۲.    
۳۷. طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۱۷، ص۲۶۹.    
۳۸. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۱۰۰.    
۳۹. رحمن/سوره۵۵، آیه۲۰.    
۴۰. نساء/سوره۴، آیه۹۷.    
۴۱. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۱۰۰.    
۴۲. نحل/سوره۱۶، آیه۳۲.    
۴۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۸، ص۲۶۹    
۴۴. یس/سوره۳۶، آیه۲۶.    
۴۵. یس/سوره۳۶، آیه۲۷.    
۴۶. آل عمران/سوره۳، آیه۱۷۰.    
۴۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۴۳۷.    
۴۸. طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۱، ص۳۴۵.    
۴۹. غافر/سوره۴۰، آیه۴۶۴۵.    
۵۰. طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۱۷، ص۳۳۵.    
۵۱. نوح/سوره۷۱، آیه۲۶.    
۵۲. سجده/سوره۳۲، آیه۱۰.    
۵۳. سجده/سوره۳۲، آیه۱۱.    
۵۴. زمر/سوره۳۹، آیه۴۲.    
۵۵. توبه/سوره۹، آیه۸۴.    
۵۶. عبس/سوره۸۰، آیه۸.    
۵۷. طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ج۲۰، ص۲۰۸۲۰۷.    
۵۸. صدوق، محمد بن علی، خصال شیخ‌صدوق، باب خصال سه گانه، روایت ۹۱.    
۵۹. کلینی، محمد بن یعقوب، فروع‌کافی، دارالکتب الاسلامیه، ج۳، ص۲۴۲.    
۶۰. مفید، محمد بن النعمان، تصحیح‌الاعتقاد، منشورات الرضی، ص۹۹.    
۶۱. کلینی، محمد بن یعقوب، فروع کافی، ج۳، ص۲۳۶، روایت ۱.    
۶۲. کلینی، محمد بن یعقوب، فروع‌کافی، ج۳، ص۲۳۵، روایت ۲.    
۶۳. کلینی، محمد بن یعقوب، فروع‌کافی، ج۳، ص۲۳۷۲۳۵، روایت ۳.    
۶۴. کلینی، محمد بن یعقوب، فروع‌کافی، ج۳، ص۲۳۷۲۳۵، روایت ۴.    
۶۵. کلینی، محمد بن یعقوب، فروع‌کافی، ج۳، ص۲۳۷، روایت ۸.    
۶۶. مفید، محمد بن النعمان، تصحیح الاعتقاد، ص۸۹.    
۶۷. مفید، محمد بن النعمان، المقالات، طبقه دوم، ص۱۰۰.
۶۸. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۶، ص۲۵۳.    
۶۹. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج۲، ص۱۱۰.    
۷۰. علامه مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۶، ص۲۷۰.    
۷۱. علامه مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۶، ص۲۷۸.    



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «قبر و برزخ»، تاریخ بازیابی ۹۵/۲/۲۸.    



جعبه ابزار