• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

واژه‌شناسی خراسان

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



زبانها و گویشهای خراسان. خراسان قدیم به مراتب گسترده‌تر از خراسان کنونی، شامل سه استان خراسان جنوبی و رضوی و شمالی، بوده است
[۱] رجوع کنید به بخش اول مقاله
. اقوام متعددی از دیرباز در این سرزمین ساکن بوده و به زبانها و گویشهای گوناگونی سخن می‌گفته‌اند، مانند فارسها، عربها، ترکها، کردها، بلوچها، تاتها و حتی گروههای کوچک‌تری نظیر یهودیان ، کولیها و بربرها
[۲] د. اسلام، چاپ دوم، ذيل "Khurasan"؛ د. ايرانيكا، ذيل "Khorasan.I".
.





۱.۱ - ساختارصرفی

خراسان به لحاظ ساختارصرفی، اسمی است مرکّب از دو جزء خُر (xor) و آسان (asan). جزء اسمی خُر صورت تحول یافته خور (xwar، به معنی خورشید) است. در برخی از متون کهن نیز خوربدون «واو» و به شکل خُر آمده است، مانند یکی از قدیم‌ترین قطعه‌های شعر هجایی فارسی که منسوب به باربد است و ابن‌خرداذبه (متوفی ۳۰۰)
[۳] ابن‌خرداذبه، مختار من کتاب‌اللهو و الملاهی، ج۱، ص۱۸.
آن را نقل کرده است
[۴] تفضلی، ص ۳۳۸
. جزء دوم واژه خراسان صفت فاعلی آسان است که از بن مضارع آس (as) از فعل آسیدن (به معنی آمدن) و پسوند صفت فاعلی ساز «- آن» (-an) ساخته شده است. خوراسان (xwarasan) در زبان پهلوی ساسانی به معنای مشرق است که معادل آن در پهلوی اشکانی هوراسان (hwarasan) است.
[۵] David Neil MacKenzie, A concise Pahlavi dictionary, London ۱۹۹۰، ذیل "xwarasan".
[۶] ذیل "xvarasan"، بهرام فره‌وشی، فرهنگ پهلوی.
[۷] واژه‌نامه عسکر بهرامی، ص ۱۸۸، حسن رضائی باغ‌بیدی، راهنمای زبان پارتی (پهلوی اشکانی)، ۱۳۸۵ش.


۱.۲ - وجه تسمیه خراسان

در وجه تسمیه خراسان اقوال مختلفی وجود دارد. حافظ ابرو در کتاب جغرافیای تاریخی خراسان،
[۸] عبداللّه‌بن لطف‌اللّه حافظ ‌ابرو، جغرافیای تاریخی خراسان در تاریخ حافظ ‌ابرو، ج۱، ص۹ـ۱۰.
از قول ابن‌دغفل نسابّه نوشته است: «خراسان و هیطل فرزندان عالم‌بن سام‌بن نوح‌اند که از بابل بیرون آمدند و خراسان در سرزمینی که بعدها به نام او نام‌گذاری شد سکنا گزید». خاقانی نیز در قصیده‌ای که در وصف و ستایش خراسان سروده، به این مطلب اشاره کرده است.
[۹] بدیل‌بن علی خاقانی، دیوان، ج۱، ص۲۹۶.

ابوالفداء در تقویم‌البلدان
[۱۰] اسماعیل‌بن علی ابوالفداء، کتاب تقویم‌البلدان، ج۱، ص۴۴۱.
آورده است که خور به معنی آفتاب و آسان به معنی موضع و مکان شیء است. به گفته وی
[۱۱] اسماعیل‌بن علی ابوالفداء، کتاب تقویم‌البلدان، ج۱، ص۴۴۱.
برخی معنی واژه خراسان را «به آسانی بخور» ذکر کرده‌اند، ولی خود او قول نخست را صحیح‌تر دانسته است. هرچند که هومباخ و داوری
[۱۲] هلموت هومباخ و غلام دداوری، «نام‌خراسان»، ج۱، ص۷۴، نشریه انجمن فرهنگ ایران باستان، سال ۱۱، ش ۲ (اسفند :۱۳۵۱ یادنامه آنکتیل دوپرون).
هر دو معناهای موردنظر او را رد کرده‌اند. فخرالدین اسعد گرگانی در منظومه ویس و رامین
[۱۳] فخرالدین اسعد گرگانی، ویس و رامین، ج ۱، ص ۱۷۱
آورده است که خراسان در زبان پهلوی به صورت خورآسان بوده و به معنی مکانی است که خورشید از آن برمی‌آید. به نظر می‌رسد منظور فخرالدین اسعد گرگانی از زبان پهلوی همان پهلوی اشکانی بوده است، زیرا در این زبان بن مضارع فعل آمدن آس است.
[۱۴] A Ghilain, Essai sur la langue Parthe: son systeme verbal d'apres les textes manicheens du Turkestan oriental, Louvain (۱۹۶۶)، ج۱، ص۴۹.
[۱۵] حسن رضائی باغ‌بیدی، دستور زبان پارتی (پهلوی اشکانی)، ج۱، ص۱۳۰، ۱۳۸۱ش.
[۱۶] حسن رضائی باغ‌بیدی، راهنمای زبان پارتی (پهلوی اشکانی)، ج۱، ص۱۲۰ـ ۱۲۱، ۱۳۸۵ش.
او همچنین در مصراع «خراسان آن بود کز وی خور آسد»، صورت سوم شخص فعل مضارع (آسد) را به کار برده است.
[۱۷] پانویس ۲ که در آنجا «آسد» سوم شخص مفرد فعل ماضی تلقی شده است، پاول هرن، ج۱، ص۲۸، اساس اشتقاق فارسی.
در این صورت خراسان مفهومی برابر خورآیان (به معنی خورشید در حال آمدن) می‌یابد.
[۱۸] هلموت هومباخ و غلام دداوری، «نام‌خراسان»، ج۱، ص۷۲، نشریه انجمن فرهنگ ایران باستان، سال ۱۱، ش ۲ (اسفند :۱۳۵۱ یادنامه آنکتیل دوپرون).
[۱۹] A Ghilain, Essai sur la langue Parthe: son systeme verbal d'apres les textes manicheens du Turkestan oriental, Louvain (۱۹۶۶)، ج۱، ص۴۹.

هرن
[۲۰] پاول هرن، اساس اشتقاق فارسی، ج۱، ص۲۸.
معنای سرزنان و طلوع‌کنان را برای جزء آسان در خراسان قائل شده و شواهدی از زبان بلوچی ذکر کرده است: آسغ (asa) به معنی برآمدن، طلوع کردن ستارگان و روشاسان (ros-asan) به معنای طلوع خورشید است.
[۲۱] W B Henning, Selected papers, Acta Iranica, ۱۴, Tehran and Liege ۱۹۷۷، ص ۱۲۰
مفهوم آمدن را برای ریشه آس صحیح دانسته و معنای طلوع کردن و برآمدن را رد کرده است.
در مجموع کلیه معانی به دست داده شده برای واژه خراسان آن قدر به هم نزدیک‌اند که می‌توان اختلاف میان آن‌ها رانادیده گرفت.


سرزمین خراسان قدمتی بسیار دارد. در کتیبه باستانی بیستون ، نام قدیم آن پَرثَوه (parava) ذکر شده است. پرثوه مسکن قبیله‌ای از نژاد سکاها بود که سالها پس از مرگ اسکندر یونانیان را از ایران بیرون رانده و سلسله قدرتمند اشکانیان (حک: ح ۲۵۰ـ ح۲۸۰ق م) را تشکیل داده‌اند. زبان این قوم پهلوی نام داشت.
[۲۲] محمدتقی بهار، سبک‌شناسی، ج۱، ص۱۵.
واژه «پهلوی» در واقع همان صورت تحول‌یافته پرثوه است که طبق قوانین تحولات آوایی با تبدیل /r/ به /hl/ و حذف مصوت پایانی این واژه به صورت /pahlav/ درآمده و با افزودن پسوندِ نسبت به صورت /pahlavi/ به کار رفته است.


نام پهلوی بعدها برای دو زبان به کار گرفته شد: پهلوی شمالی و شمال شرقی که خاص مردم آذربایجان و خراسان کنونی بوده و آن را پهلوی اشکانی یا پارتی نامیده‌اند و پهلوی جنوبی و جنوب غربی که با پهلوی اشکانی به لحاظ گویش و خط تفاوت داشته است
[۲۳] محمدتقی بهار، سبک‌شناسی، ج۱، ص۷۴ـ۷۵.
و به پهلوی ساسانی شهرت دارد
[۲۴] رجوع کنید به پهلوی، زبان و ادبیات
.
به اعتقاد اورانسکی
[۲۵] یوسف میخائیلوویچ اورانسکی، مقدمه فقه‌اللغه ایرانی، ج۱، ص۲۱۶، ۱۳۵۸ش.
زبان پارتی شامل تعداد کثیری از لهجه‌های ایرانی میانه است که در سرزمین خراسان و بخش جنوب غربی آسیای مرکزی و شمال و شمال غربی ایران متداول بوده است. او
[۲۶] یوسف میخائیلوویچ اورانسکی، زبانهای ایرانی، ج۱، ص۸۲، ۱۳۷۸ش.
در خصوص اهمیت و نقش زبان پارتی در خراسان به این مطلب اشاره کرده است که مانی هنگام فرستادن مبلّغ خود به خراسان وی را اکیدآ به یادگیری زبان و خط پارتی سفارش کرده بود. پس از انقراض سلسله اشکانیان، ساسانیان (حک: ۲۲۶ـ۶۵۲میلادی) روی کار آمدند. در آغاز دوره ساسانیان هنوز زبان پارتی از رسمیت نیفتاده بود و کتیبه‌ها و فرمانهای شاهان نخستین ساسانی علاوه بر زبان فارسی میانه (پهلوی ساسانی) به این زبان نیز نوشته می‌شد. این دو زبان قرابت خاصی با هم داشتند.
[۲۷] مهری باقری، تاریخ زبان فارسی، ج۱، ص۷۵.



از آغاز سلطه سیاسی ساسانیان بر سراسر ایران و از جمله سرزمین خراسان، تأثیر متقابل این دو زبان به تدریج به سود فارسی میانه شد. مردم که پیش‌تر به زبان پارتی تکلم می‌کردند به تدریج سخن گفتن به فارسی میانه را آغاز کردند که این کار به دلیل شباهت زیاد ساختمان این دو زبان برای مردم دشوار نبود. البته زبان غالب، نخست در شهرها و مراکز بزرگ اقتصادی و اداری و فرهنگی و امتداد جاده‌های عمده رواج یافت و لهجه‌های پارتی در نقاط روستایی دوردست و نواحی کوهستانی شمال غربی مدت زمان بیشتری باقی ماندند. در هر حال به هنگام ورود اسلام به ایران، زبان فارسی میانه در سراسر خاک خراسان رایج گشته بود. مردم پارتی زبان شرق ایران نیزبخشی از واژه‌های قدیم و خصوصیات آوایی زبان پارتی راوارد زبان فارسی میانه کردند.
[۲۸] یوسف میخائیلوویچ اورانسکی، مقدمه فقه‌اللغه ایرانی، ج۱، ص۲۱۶ـ ۲۱۷، ۱۳۵۸ش.
برای مثال در پهلوی جنوبی واج، وجود نداشته است، اما در پهلوی متداول در خراسان، این واج در بعضی واژه‌هاوجود داشته و ظاهرآ فقط در واژه‌های مأخوذ از پارتی دیده شده است.
[۲۹] علی‌اشرف صادقی، تکوین زبان فارسی، ج۱، ص۱۲۲ـ ۱۲۴.
هیچ یک از گویش های موجود ایران دنباله مستقیم زبان پارتی نیست.
[۳۰] یوسف میخائیلوویچ اورانسکی، مقدمه فقه‌اللغه ایرانی، ج۱، ص۲۱۷، ۱۳۵۸ش.



گویشهای امروزی خراسان عمومآ گونه‌هایی از زبان فارسی دری هستند.
[۳۱] احسان یارشاطر، «زبانها و لهجه‌های ایرانی»، ج۱، ص۲۶، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، سال ۵، ش ۱ و ۲ (مهر و دی ۱۳۳۶).
در اواخر دوره استیلای ساسانی به غیر از فارسی میانه ــکه ساختار نسبتآ کهنش را حفظ کرده بودــ از زبان دری نیز به عنوان زبان محاوره رایج در دربار و در پایتخت نام برده شده است. البته بنا به قولی زبان دری صرفآ گونه تحول یافته‌تری از زبان فارسی میانه بود که از همان زمان به فارسی نو (یعنی فارسی به کار رفته در متون اولیه پس از اسلام) شباهت داشت و به عنوان زبان ارتباطی مشترک در تمام قلمرو ساسانیان، از جمله خراسان به کار می‌رفت.
[۳۲] Gilbert Lazard, "Le Persan", in Compendium linguarum Iranicarum, ed Rudiger Schmitt, Wiesbaden: Reichert, ۱۹۸۹، ج۱، ص۲۶۳.
بنا به قولی دیگر، پیدایش زبان دری احتمالا در سده پنجم میلادی و در نتیجه انتقال فارسی میانه گفتاری به نواحی شرقی قلمرو ساسانیان و آمیختگی آن با زبانهایی چون پارتی بوده است
[۳۳] حسن رضائی باغ‌بیدی، تاریخ زبانهای ایرانی، ج۱، ص۱۶۲، ۲۰۰۹.
[۳۴] Arthur Emanuel Christensen, Contributions a la dialectologie iranienne, Copenhagen ۱۹۳۰-۱۹۳۵، ج ۱، ص ۵.


۵.۱ - پیدایش زبان دری

درباره چگونگی پیدایش زبان دری نظرهای متفاوتی وجود دارد
[۳۵] علی‌اشرف صادقی، تکوین زبان فارسی، ج۱، ص۲۲ـ۴۸.
[۳۶] محمدتقی بهار، سبک‌شناسی، ج۱، ص۱۹ـ۲۵.
[۳۷] رجوع کنید به دری، زبان
. در زمان ورود اسلام به ایران، محدوده زبان دری به طرز چشمگیری گسترش یافت و به تدریج سایر گویشهای شرق ایران متروک شدند.
[۳۸] Gilbert Lazard, "Le Persan", in Compendium linguarum Iranicarum, ed Rudiger Schmitt, Wiesbaden: Reichert, ۱۹۸۹، ج۱، ص۲۶۳.
در این زمان نابودی زبانها به سبب گسترش فارسی دری از طریق مناسبات تجاری در تمام مناطق ایران، از قفقاز تا آسیای مرکزی، چشمگیر بوده است. گویشهای میان ری و خراسان ــبه استثنای ناحیه سمنان که در طول جاده اصلی تجارت قرار داشتندــ تا حد زیادی از بین رفتند. در شرق ایران از خراسان تا سیستان گونه‌های زبان فارسی دری، بر گویشهای دیگری نظیر گویش گرگانی غالب شدند.
[۳۹] Gernot L Windfuhr and Ann Arbor, "New Iranian languages: overview", in Compendium linguarum Iranicarum, ibid، ج۱، ص۲۴۷.
در آن زمان نه فقط فارسی دری با گویشهای متداول در نواحی دیگر ایران اختلاف داشت، بلکه بین گویشهای رایج در خراسان و ماوراءالنهر آن دوره نیز اختلاف بارزی وجود داشته‌است. امروزه نیز این گونه اختلافات در گویشهای مختلف خراسان تا حدودی مشهود است. در برخی از متون معتبر قدیم نیز به وجود اختلاف‌هایی در گویشهای خراسان آن دوره اشاره شده است. برای مثال، مقدسی در کتاب احسن‌التقاسیم فی معرفة‌الاقالیم با ذکر برخی از جزئیات به بیان تفاوتهای زبان ساکنان اقلیم خراسان پرداخته است. او زبان مردم بخارا را دری دانسته است که نامه شاهان بدان نوشته می‌شد و درباریان بدان گفتگو می‌کردند. او افزوده است که کمتر شهری در خراسان یافت می‌شود که روستاه ایش زبانی جداگانه نداشته باشند.

۵.۲ - رسمیت یافتن زبان دری

پس از به وجود آمدن حکومتهای مستقل ایرانی در خراسان و ماوراء النهر، زبان فارسی دری نخست زبان درباری و اداری شد و سپس به تشویق حاکمان ادب دوست ایرانی (مانند یعقوب لیث صفار) زبان شعر و نثر آن نواحی گردید. پس از مدتی در قرن چهارم شاعران بزرگی مانند رودکی، دقیقی، فردوسی، کسایی و دیگران ظهور کردند و آثاری به این زبان پرداخته شد. از آن پس در نواحی دیگر ایران نیز شاعر شاعران و نویسندگان از همین زبان فارسی دری که دیگر به صورت یک زبان رسمی درآمده بود، استفاده می‌کردند.
[۴۲] ذبیح‌اللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۱، ص۱۶۳ـ۱۶۵.

زبان فارسی دری که خاستگاه آن خراسان بوده است در عالم اسلام پس از زبان عربی بیشترین خدمت را به گسترش فرهنگ اسلامی کرده و بیش از آن در اشاعه و بالندگی مدنیت و فرهنگ ایرانی مؤثر بوده است. از این زبان کلمات، جملات و مثلهای بسیاری به متون ادبی عربی و متون اسلامی وارد شده و حتی پیش‌تر از آن، احتمالا از طریق سلمان فارسی در میان نخستین مسلمانان در مدینه به‌کار رفته بوده است.
[۴۳] علی‌اشرف صادقی، تکوین زبان فارسی، ج۱، ص۶۰ـ۶۳.
[۴۴] مجتبی مینوی، «یکی از فارسیات ابونواس»، ج۱، ص۶۲ـ۷۷، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، سال ۱، ش ۳ (فروردین ۱۳۳۳).

گویشهای امروز خراسان وارثان بر حق زبان دری محسوب می‌شوند. امروزه گنجینه این گویشها و زبانها و گویشهای‌دیگری که در طول زمان و به تدریج به سرزمین خراسان راه یافته‌اند، غنای بسیار زیادی به فرهنگ و تمدن این سرزمین بخشیده است.


(۱) ابن‌خرداذبه، مختار من کتاب‌اللهو و الملاهی، چاپ اغناطیوس عبده، بیروت ۱۹۶۹.
(۲) اسماعیل‌بن علی ابوالفداء، کتاب تقویم‌البلدان، چاپ رنو و دسلان، پاریس ۱۸۴۰.
(۳) یوسف میخائیلوویچ اورانسکی، زبانهای ایرانی، ترجمه علی‌اشرف صادقی، تهران ۱۳۷۸ش.
(۴) یوسف میخائیلوویچ اورانسکی، مقدمه فقه‌اللغه ایرانی، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۵۸ش.
(۵) مهری باقری، تاریخ زبان فارسی، تهران ۱۳۷۳ش.
(۶) محمدتقی بهار، سبک‌شناسی، یا، تاریخ تطور نثر فارسی، تهران ۱۳۵۵ـ۱۳۵۶ش.
(۷) عبداللّه‌بن لطف‌اللّه حافظ‌ابرو، جغرافیای تاریخی خراسان در تاریخ حافظ‌ابرو، چاپ غلامرضا ورهرام، تهران ۱۳۷۰ش.
(۸) بدیل‌بن علی خاقانی، دیوان، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران ۱۳۶۸ش.
(۹) حسن رضائی باغ‌بیدی، تاریخ زبانهای ایرانی، اوساکا ۲۰۰۹.
(۱۰) حسن رضائی باغ‌بیدی، دستور زبان پارتی (پهلوی اشکانی)، تهران ۱۳۸۱ش.
(۱۱) حسن رضائی باغ‌بیدی، راهنمای زبان پارتی (پهلوی اشکانی)، تهران ۱۳۸۵ش.
(۱۲) علی‌اشرف صادقی، تکوین زبان فارسی، تهران ۱۳۵۷ش.
(۱۳) ذبیح‌اللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۷۰ش.
(۱۴) فخرالدین اسعد گرگانی، ویس و رامین، ج ۱، چاپ مجتبی مینوی، تهران ۱۳۱۴ش.
(۱۵) بهرام فره‌وشی، فرهنگ پهلوی، تهران ۱۳۵۲ش.
(۱۶) مقدسی.
(۱۷) مجتبی مینوی، «یکی از فارسیات ابونواس»، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، سال ۱، ش ۳ (فروردین ۱۳۳۳).
(۱۸) پاول هرن، اساس اشتقاق فارسی،) با توضیحات یوهان هاینریش هوبشمان (، ترجمه جلال خالقی مطلق، تهران ۱۳۵۶ش.
(۱۹) هلموت هومباخ و غلام دداوری، «نام‌خراسان»، نشریه انجمن فرهنگ ایران باستان، سال ۱۱، ش ۲ (اسفند :۱۳۵۱ یادنامه آنکتیل دوپرون).
(۲۰) احسان یارشاطر، «زبانها و لهجه‌های ایرانی»، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، سال ۵، ش ۱ و ۲ (مهر و دی ۱۳۳۶).
(۲۱) Arthur Emanuel Christensen, Contributions a la dialectologie iranienne, Copenhagen ۱۹۳۰-۱۹۳۵؛
(۲۲) EIr, sv "KhorasanI:ethnic groups" (by Pierre Oberling).
(۲۳) EI۲, sv "Khurasan" (by C E Bosworth).
(۲۴) A Ghilain, Essai sur la langue Parthe: son systeme verbal d'apres les textes manicheens du Turkestan oriental, Louvain (۱۹۶۶).
(۲۵) W B Henning, Selected papers, Acta Iranica, ۱۴, Tehran and Liege ۱۹۷۷.
(۲۶) Gilbert Lazard, "Le Persan", in Compendium linguarum Iranicarum, ed Rudiger Schmitt, Wiesbaden: Reichert, ۱۹۸۹.
(۲۷) David Neil MacKenzie, A concise Pahlavi dictionary, London ۱۹۹۰.
(۲۸) Ahmad Tafazzoli, "Some Middle-Persian quotations in classical Arabic and Persian texts", in Memorial Jean de Menasce, ed Ph Gignoux and ATafazzoli, (Tehran) : Fondation culturelle iranienne, ۱۹۷۴.
(۲۹) Gernot L Windfuhr and Ann Arbor, "New Iranian languages: overview", in Compendium linguarum Iranicarum, ibid.


۱. رجوع کنید به بخش اول مقاله
۲. د. اسلام، چاپ دوم، ذيل "Khurasan"؛ د. ايرانيكا، ذيل "Khorasan.I".
۳. ابن‌خرداذبه، مختار من کتاب‌اللهو و الملاهی، ج۱، ص۱۸.
۴. تفضلی، ص ۳۳۸
۵. David Neil MacKenzie, A concise Pahlavi dictionary, London ۱۹۹۰، ذیل "xwarasan".
۶. ذیل "xvarasan"، بهرام فره‌وشی، فرهنگ پهلوی.
۷. واژه‌نامه عسکر بهرامی، ص ۱۸۸، حسن رضائی باغ‌بیدی، راهنمای زبان پارتی (پهلوی اشکانی)، ۱۳۸۵ش.
۸. عبداللّه‌بن لطف‌اللّه حافظ ‌ابرو، جغرافیای تاریخی خراسان در تاریخ حافظ ‌ابرو، ج۱، ص۹ـ۱۰.
۹. بدیل‌بن علی خاقانی، دیوان، ج۱، ص۲۹۶.
۱۰. اسماعیل‌بن علی ابوالفداء، کتاب تقویم‌البلدان، ج۱، ص۴۴۱.
۱۱. اسماعیل‌بن علی ابوالفداء، کتاب تقویم‌البلدان، ج۱، ص۴۴۱.
۱۲. هلموت هومباخ و غلام دداوری، «نام‌خراسان»، ج۱، ص۷۴، نشریه انجمن فرهنگ ایران باستان، سال ۱۱، ش ۲ (اسفند :۱۳۵۱ یادنامه آنکتیل دوپرون).
۱۳. فخرالدین اسعد گرگانی، ویس و رامین، ج ۱، ص ۱۷۱
۱۴. A Ghilain, Essai sur la langue Parthe: son systeme verbal d'apres les textes manicheens du Turkestan oriental, Louvain (۱۹۶۶)، ج۱، ص۴۹.
۱۵. حسن رضائی باغ‌بیدی، دستور زبان پارتی (پهلوی اشکانی)، ج۱، ص۱۳۰، ۱۳۸۱ش.
۱۶. حسن رضائی باغ‌بیدی، راهنمای زبان پارتی (پهلوی اشکانی)، ج۱، ص۱۲۰ـ ۱۲۱، ۱۳۸۵ش.
۱۷. پانویس ۲ که در آنجا «آسد» سوم شخص مفرد فعل ماضی تلقی شده است، پاول هرن، ج۱، ص۲۸، اساس اشتقاق فارسی.
۱۸. هلموت هومباخ و غلام دداوری، «نام‌خراسان»، ج۱، ص۷۲، نشریه انجمن فرهنگ ایران باستان، سال ۱۱، ش ۲ (اسفند :۱۳۵۱ یادنامه آنکتیل دوپرون).
۱۹. A Ghilain, Essai sur la langue Parthe: son systeme verbal d'apres les textes manicheens du Turkestan oriental, Louvain (۱۹۶۶)، ج۱، ص۴۹.
۲۰. پاول هرن، اساس اشتقاق فارسی، ج۱، ص۲۸.
۲۱. W B Henning, Selected papers, Acta Iranica, ۱۴, Tehran and Liege ۱۹۷۷، ص ۱۲۰
۲۲. محمدتقی بهار، سبک‌شناسی، ج۱، ص۱۵.
۲۳. محمدتقی بهار، سبک‌شناسی، ج۱، ص۷۴ـ۷۵.
۲۴. رجوع کنید به پهلوی، زبان و ادبیات
۲۵. یوسف میخائیلوویچ اورانسکی، مقدمه فقه‌اللغه ایرانی، ج۱، ص۲۱۶، ۱۳۵۸ش.
۲۶. یوسف میخائیلوویچ اورانسکی، زبانهای ایرانی، ج۱، ص۸۲، ۱۳۷۸ش.
۲۷. مهری باقری، تاریخ زبان فارسی، ج۱، ص۷۵.
۲۸. یوسف میخائیلوویچ اورانسکی، مقدمه فقه‌اللغه ایرانی، ج۱، ص۲۱۶ـ ۲۱۷، ۱۳۵۸ش.
۲۹. علی‌اشرف صادقی، تکوین زبان فارسی، ج۱، ص۱۲۲ـ ۱۲۴.
۳۰. یوسف میخائیلوویچ اورانسکی، مقدمه فقه‌اللغه ایرانی، ج۱، ص۲۱۷، ۱۳۵۸ش.
۳۱. احسان یارشاطر، «زبانها و لهجه‌های ایرانی»، ج۱، ص۲۶، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، سال ۵، ش ۱ و ۲ (مهر و دی ۱۳۳۶).
۳۲. Gilbert Lazard, "Le Persan", in Compendium linguarum Iranicarum, ed Rudiger Schmitt, Wiesbaden: Reichert, ۱۹۸۹، ج۱، ص۲۶۳.
۳۳. حسن رضائی باغ‌بیدی، تاریخ زبانهای ایرانی، ج۱، ص۱۶۲، ۲۰۰۹.
۳۴. Arthur Emanuel Christensen, Contributions a la dialectologie iranienne, Copenhagen ۱۹۳۰-۱۹۳۵، ج ۱، ص ۵.
۳۵. علی‌اشرف صادقی، تکوین زبان فارسی، ج۱، ص۲۲ـ۴۸.
۳۶. محمدتقی بهار، سبک‌شناسی، ج۱، ص۱۹ـ۲۵.
۳۷. رجوع کنید به دری، زبان
۳۸. Gilbert Lazard, "Le Persan", in Compendium linguarum Iranicarum, ed Rudiger Schmitt, Wiesbaden: Reichert, ۱۹۸۹، ج۱، ص۲۶۳.
۳۹. Gernot L Windfuhr and Ann Arbor, "New Iranian languages: overview", in Compendium linguarum Iranicarum, ibid، ج۱، ص۲۴۷.
۴۰. احسن‌التقاسیم، مقدسی، ص ۳۲۵ ۳۳۴    
۴۱. احسن‌التقاسیم، مقدسی، ص ۳۳۵۳۳۶    
۴۲. ذبیح‌اللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۱، ص۱۶۳ـ۱۶۵.
۴۳. علی‌اشرف صادقی، تکوین زبان فارسی، ج۱، ص۶۰ـ۶۳.
۴۴. مجتبی مینوی، «یکی از فارسیات ابونواس»، ج۱، ص۶۲ـ۷۷، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، سال ۱، ش ۳ (فروردین ۱۳۳۳).



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «خراسان (۳) واژه‌شناسی خراسان»، شماره۶۹۶۲.    


رده‌های این صفحه : زبان فارسی | زبان های خراسان




جعبه ابزار