کتاب تاریخ سیستان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تاریخِ سیسْتان، کتابی به
زبان فارسی دربارۀ رویدادهای
سیستان است. مؤلف آن معلوم نیست، به احتمال قوی در فاصله سدههای پنجم تا هفتم نگارش یافته است. کتاب مذکور به خاطر اطلاعات تاریخی بسیاری که دارد، دارای اهمیت است.
تاریخ دقیق تألیف این کتاب معلوم نیست.
به نوشته
ملکالشعرای بهار ، مصحح تاریخ سیستان، این کتاب حدوداً بین سالهای ۴۴۵ تا ۷۲۵ تألیف شده است.
مؤلف آن نیز شناخته شده نیست.
بهار تاریخ سیستان را، به اعتبار شیوه تحریر آن و ذکر کردن مطالب تاریخی تا سال ۴۴۸ و ایجاد شدن هفده سال وقفه در نقل رویدادهای تاریخی، به دو قسمت تقسیم کرده.
دربارۀ نویسندگان هیچیک از ۳ بخش کتاب آگاهی دقیقی در دست نیست، اما بر پایۀ قراین موجود، از دو کس به عنوان نویسندگان بخشهای اول و دوم نام برده شده است. مؤلف تاریخ
احیاءالملوک در فصل «فضایل سیستان» تصریح میکند که مطالب این فصل را بنابر آنچه «مولانا
شمسالدین محمد موالی و
محمود بن یوسف اصفهانی به قلم آوردهاند»، نگاشته است.
(
که بنا بر استدلالهایی که کرده است، این دو تن را نویسندگان تاریخ سیستان میداند).
البته آنچه در این فصل از احیاءالملوک آمده، با چند حذف در منابع و مآخذ و اندک تغییری در جملهبندی که به شیوۀ انشای زمان مؤلف آن باز میگردد، یکسره همان است که در تاریخ سیستان آمده است. (
نیز چنین است در چند صفحۀ بعد در برخی از مطالب مربوط به عجایب سیستان) با این همه، به استناد گفتۀ مؤلف احیاءالملوک نمیتوان این دو تن را نویسندگان دو بخش نخست و دوم کتاب دانست، زیرا ممکن است که آن دو نیز مطالب خود را، از مآخذ دیگری برداشته باشند. افزون بر این، مؤلف احیاءالملوک در بیان فضایل سیستان که فقط در بخش کهن کتاب موجود است، از این دو تن یاد کرده است، حال آنکه میبایست تنها از یک تن از آنان نام میبرد. همچنین برخی از محققان احتمال دادهاند که اصل بخش کهن کتاب به
زبان عربی بوده،
به ویژه که مؤلف احیاءالملوک، از تاریخی دربارۀ سیستان به قلم
ابوعبدالله نامی به زبان عربی سخن به میان آورده است،
ولی این مطلب نیز دلیلی بر عربی بودن اصل کهن تاریخ سیستان نمیتواند باشد. تنها با توجه به بخشهای مشترک میان تاریخ سیستان و احیاءالملوک، چنین به نظر میرسد کـه هر کدام از دو مؤلف، از یک متن ــ شاید رسالۀ کوتاهی در چند برگ در فضایل سیستان ــ به شیوۀ زمان خود ترجمه کرده باشند. بهار نیز همین نکته را دلیل بر فارسی بودن اصل کتاب تلقی کرده است.
این کتاب نخستین بار با همین عنوان، بدون تصحیح انتقادی و تنها به انگیزۀ حفظ متن از خطر نابودی، در سالهای ۱۲۹۹-۱۳۰۲ق/۱۸۸۱-۱۸۸۴م به صورت پاورقی در روزنامۀ ایران (تهران، شم ۴۷۴-۵۶۴) به چاپ رسید. برخی این کتاب را سیستاننامه هم نامیدهاند.
میلتن گلد۱ آن را در ۱۹۷۶م به انگلیسی درآورده، و تاریخی «اسلامی» معرفی کرده است،
اما
محمدتقی بهار، نسخۀ یگانۀ کتاب را با دقت و شایستگی تمام، با همان عنوان تاریخ سیستان در ۱۳۱۴ش به چاپ رساند.
به گفته بهار از تاریخ سیستان یک نسخه وجود دارد که در اواسط
قرن هشتم یا اوایل قرن نهم کتابت شده است.
وی این اثر را با افزودن مقدمهای مفصّل و سودمند تصحیح کرده و در ۱۳۱۴ش در
تهران به چاپ رسانده است.
قسمت اول کتاب ــ که یک سوم حجم کتاب را دربرمیگیرد ــ در زمان
ابوالفضل نصر بن احمد (متوفی ۴۶۵) ملقب به تاجالدین، امیر سیستان، تألیف شده و در آن رویدادهای سیستان از تاریخ تشکیل آن تا ۴۴۸ آمده است.
قسمت دوم، ادامه وقایع از ۴۶۵ تا ۷۲۵ است.
ظاهراً اصل این کتاب عنوانبندی نداشته و مصحح، مطالب آن را عنوانبندی کرده است.
کتاب با
حمد خداوند آغاز میشود و مؤلف در چند صفحه نخست از برخی شخصیتهای
ایران باستان یاد میکند.
مهمترین مطالب قسمت اول عبارت است از: توضیحاتی درباره عیاران
و خوارج سیستان؛ نامه
هارون الرشید به
حمزة بن عبداللّه (متوفی ح۲۱۳)، از رؤسای
خوارج در سیستان، و پاسخ او به هارون که از گزارشهای ممتاز و منحصربه فرد این کتاب است؛ مؤلف مطالب جدیدی درباره تسلط ترکان بر سیستان دارد
و شرح مفصّلی درباره امیران صفاری و فتوحات آنان ارائه میدهد و بر خلاف نوشتههای مورخانِ دولتهای رقیب مانند
سامانیان و
سلجوقیان و
غزنویان ــ که به دشمنی با صفاریان پرداخته بودند ــ از آنان به نیکی یاد میکند.
قسمت دوم درباره رویدادهای سیستان پس از وفات ابوالفضل نصر بن احمد است.
از مطالب مهم این قسمت، شرح مؤلف درباره حمله
قرامطه به سیستان است.
بیشتر مطالب این قسمت درباره رکنالدین محمود، شاه نیمروز،
و درگیریهای او با امیران مغول است.
تاریخ سیستان به ۳ قلم متفاوت نوشته شده است: بخش اول از آغاز بنای شهر سیستان ــ که در این متن، منظور شهر باستانی زرنگ است ــ در دورۀ ایران باستان تا آمدن عرب، سپس ادامۀ حوادث تا ۴۴۵ق/۱۰۵۳م. مؤلف این بخش، در شرح آمدن طغرل سلجوقی ــ با قید لقب امیر ــ در ۸
محرم/۳۰ آوریل همین سال به سیستان، از او با عبارت «ادامالله ملکه» یاد میکند که نشانۀ زنده بودن او در آن تاریخ است.
پس از این، دیگر عبارت و نشانهای که بتوان اطلاعی دربارۀ مؤلف به دست آورد، در متن دیده نمیشود. دنبالۀ مطالب تا ۱۴
جمادیالاخر ۴۴۸ق/ ۲۹ اوت ۱۰۵۶ ادامه مییابد، اما به نحوی که انسجام و استحکام پیشین کلام در آن آشکارا از میان رفته است.
و از همینجا، رشتۀ مطلب ناگهان میگسلد و حادثهای در ۲۳ جمادیالآخر ۴۶۵ق/۶ مارس ۱۰۷۳م گزارش میشود. از اینرو، حوادث ۱۷ سال به کلی ناگفته میماند و سبک و سیاق نگارش نیز از این تاریخ به بعد یکسره دیگرگون میشود،
چنان که گزارشها به صورت عنوان بدون تفصیل و با جملههای مصدری بیان میشوند که با طرز نگارش کهنِ بخش نخست تفاوت آشکار دارد و نو بودن تألیف آن نسبت به بخش نخست به خوبی پیداست.
این شیوه تا وقایع سال ۶۹۵ق/۱۲۹۶م ادامه مییابد.
سپس بار دیگر ناگهان شیوۀ نگارش تغییر میکند و ماجرای مخالفتها و نبردهای رکنالدین محمود با پدرش، ملک نصیرالدین و برادرش، شاه نصرتالدین، شاهان محلی سیستان گزارش میشود که همراه با تفصیل است، اما تاریخ وقوع حوادث را به دست نمیدهد. فقط از واپسین عبارت کتاب چنین برمیآید که نویسندۀ این چند صفحۀ پایانی، خود در آن سال، یعنی ۸ سال پس از صلح فرزندان نصیرالدین زنده بوده است.
واپسین تاریخی که بهسختی از لابهلای وقایع صفحۀ آخر کتاب و مقایسۀ آن با اثر تاریخی متأخر، احیاء الملوک (تألیف در نیمۀ اول سدۀ ۱۱ق/۱۷م) دراینباره میتوان به دست آورد، ۷۲۷ق/۱۳۲۷م است. (
که ظاهراً با مسامحه آن را ۷۲۵ق نوشته است)
با توجه به تفاوتهای ادبی و سبک نگارش هر ۳ بخش کتاب، میتـوان چنین نتیجه گرفت که نویسندۀ بخش دوم ــ کـه از یک ـ سوم متـن اصلی و کهـن بیشتر نیست ــ خواستـه است دنبالـۀ حوادث مربوط به سیستان را تا زمان خود بنگارد، منتها شیوۀ سالنامهنگاری را، البته فهرستوار، در پیشگرفته، و شاید در نظر داشته است که بعدها این عنوانها را بسط دهد. اهمیت این بخش از کتاب که دست کم دو سده پس از بخش نخست نوشته شده، از لحاظ تاریخی، با وجود همۀ اختصار فهرست گونهاش، کم نیست و در برخی وقایع مأخذ تکمیلی مهمی محسوب میشود.
واپسین بخش ــ که از چنـد صفحه بیشتر نیست ــ به گواهی نثر آن بیشک توسط مؤلفی بر کتاب افزوده شده که زودتر از سدۀ ۹ق/۱۵م نمیزیسته است.
برخی از مطالب این کتاب تاریخی، برای اولین بار عنوان شده و در کتاب دیگری از آنها ذکری به میان نیامده است از قبیل: داستان
ایران بن رستم مرزبان و قصه او با
ربیع بن زیاد- امیر عرب- و روایتی در
شعر فارسی یزید بن مفرخ شاعر، و همین امر بر ارزش تاریخی این اثر افزوده است.
در این اثر، مطالبی پیرامون
معاویه و سلطنت
یزید و شهادت
امام حسین (علیهالسّلام) وجود دارد که ما برای پرهیز از به درازا کشیدن دامنه سخن، قسمتی را که مربوط به دیر راهب است، برگزیدهایم:
... و
شمر بن ذی الجوشن -لعنة الله علیه- سر حسین بن علی- رض- بیرون کرد و
عبیدالله بن زیاد آن سر وی با
زنان و کودکان خرد
اسیر کرد و به
شام فرستاد بر اشتران، سرهاشان برهنه و هر جایگاه که فرود آمدندی آن سر وی از صندوق بیرون کردندی و بر سر
نیزه کردی و نگاهبانان بر آن کردندی تا به گاه رفتن. تا برسیدند به منزلی که آنجا یکی راهب بود از آن ترسایان. ایشان آن سر بر آن رسم که همی داشتند بر آن سر نیزه کردند. چون شب اندر آمد، آن راهب به
صومعه اندر به
عبادت ایستاده بود. نوری دید که از
زمین بر
آسمان همی بر شد چنانکه هیچ ظلمت نماند الا از آسمان تا زمین نوری ساطع بود؛ از بام آواز داد که شما کیستید؟ گفتند: ما اهل شام. گفت: این سر کیست؟ گفتند: سر حسین بن علی. گفت: بد گروهیاید که اگر از
عیسی (علیهالسّلام) فرزند مانده، ما او را بر دیدگان جای کنیم. پس گفت: یا قوم! من ده هزار
دینار میراثی
حلال دارم، اگر این سر فرا من دهید تا بامداد، من آن زر شما را بدهم حلال. گفتند: بیار. زر بیاورد، و بساختند و قسمت کردند و سر او فرا او دادند.
پاکیزه بشست و
گلاب و مشک و
کافور بسرشت و به منفذهاء آن اندر کرد و ببوسید آن را و به کنار اندر نهاد و همی گریست تا بامداد که صبح بدمید. گفت با سر بزرگوار: مرا پادشاهی بر نفس خویش است: «اشهد ان لا اله الا الله و ان جدک محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم رسول الله» و
اسلام آورد و مولای حسین- رضواناللهعلیه- شد، و آن سر بدیشان باز داد، و ایشان اندر صندوق کردند و برفتند.
چون به نزدیک
دمشق رسیدند، به زر نگاه کردند که از آن راهب بستده بودند، همه سفال گشته بود و به جای مهر بر آن پدید گشته بر یک روی: «و لا تحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون»، و بر دیگر روی پدید گشته به قدرت باریتعالی: «و سیعلم الذین ظلمواای منقلب ینقلبون». آن همه زرها فراهم کردند و به جوی
آب اندر انداختند. بسیار کسی از ایشان بگریست و توبت کرد، و هم بر آن به کوه و دشت شد، و بسیار بودند که اصرار آوردند و آن زنان اسیر و کودکان سر برهنه بر اشتر به دمشق اندر بردند و آن سر، اندر پیش او نهادند اندر طشتی، و قضیبی بر آن لب و دندان وی همی زد، و این خبر به کتاب خلفا به تمامی گفته آید و معروف است.
مهمترین ویژگی تاریخ سیستان، به عنوان تاریخ محلی، توجه مؤلف به ایران باستان است که آگاهیهای ارزشمندی از آن به دست میآید. دور نیست که مؤلف انگیزهای فراتر از نوشتن تاریخ محلی داشته است و نهضت احیای ادبیات و دانشهای ایران باستان در سدههای ۳ و ۴ق/ ۹ و ۱۰م او را بر این کار برانگیخته باشد. این ویژگی کتاب، آن را سخت مورد توجه خاورشناسان قرار داده است، چنانکه برخی آن را به درستی یکی از ۳ اثر مهم تاریخی میانۀ سدۀ ۵ق/۱۱م شمردهاند.
نقل برخی اطلاعات از کتاب بندهش زردشتیان
و نیز داستانِ ساختن آتشگاه کرکویه در سیستان (
که با اندکی اختصار همان مضمون در این متن پهلوی آمده است) میتواند نشانهای از توجه مؤلف به جایگاه سیستان در فرهنگ ایران باستان و دین و آیین آن پس از سلطۀ عرب محسوب گردد.
تاریخ سیستان با نقل یک سرود فارسی دری در ۵ بیت که ۸ مصراع نخست آن قافیۀ یکسان، و آخرین بیت قافیهای دیگر دارد
و ظاهراً بخشی از یک ترکیببند بوده، کهنترین شعر فارسی دری شناخته شده
را حفظ کرده است.
در واقع، با چنین زمینههایی است که کتاب به لحاظ آگاهیهای تاریخی مندرج در آن، در میان متون کهن تاریخی به زبان فارسی یگانه و ممتاز میگردد. از این دیدگاه، تاریخ سیستان از دو جهت سخت ارزشمند است: نخست استفاده از مآخذی دربارۀ تاریخ ایران باستان که اکنون در دست نیستند و مقایسۀ آنها با مطالب بازمانده در آثار دیگر برای ارزشیابی تاریخی آنها سودمند است. مثلاً مقایسۀ روایت فردوسی از رستم، با گزارشهای تاریخ سیستان، دقت فردوسی را در اخذ مطلب از مأخذ خود نشان میدهد.
دیگر شرح واکنش یعقوب است در هنگامی که او را به شعر تازی ستودند و عبارت بسیار مهم مؤلف که میگوید «و بدان روزگار نامۀ پارسی نبود» و سپس شرح او از رواج شعر پارسی.
از همین روایت منحصر به فرد است که برخی از محققان، افزون بر شعر فارسی، حتی رواج زبان فارسی دری را هم از همان روزگار نتیجه میگیرند و روایت این تاریخ را دربارۀ آغاز شعر فارسی نسبتاً درستترین روایتها شمردهاند.
از پرجاذبهترین و مهمترین وقایع تاریخی این کتاب گزارشهایی است از اوضاع سیستان در سدههای آغازین سلطۀ عرب و شکل گرفتن هستههای مقاومت و استقلالطلبی که در شکل گروههای خوارج و عیاران نمودار گردید و سرانجام، به فرمانروایی صفاریان انجامید. کتاب از این لحاظ اثری یگانه است و آگاهیهای به دست آمده از آن در هر مورد دست اول به شمار میآید.
از آن جمله است نامۀ هارونالرشید به حمزة بن عبدالله خارجی و پاسخ حمزه به او
اما بیگمان مهمترین و در عین حال، دلکشترین بخش تاریخی کتاب، شرح برآمدن یعقوب لیث و کارهای او و برادرش، عمرو است.
از دیگر آگاهیهای بسیار مهم کتاب، ماجرای امیر سامانی خراسان است با امیر ابوجعفر صفاری که در ضمن آن قصیدۀ مشهور ۹۴ بیتی رودکی در ستایش امیر ابوجعفر آمده، و بهاین ترتیب، ابیاتی از اندک شعر بازماندۀ رودکی حفظ شده است.
افزون بر ارزش تاریخی تاریخ سیستان، به ویژه دربارۀ خاندان صفاریان، این کتاب به لحاظ ادبی و نثر آن نیز بسیار ارزشمند است و از جملۀ بهترین آثار نثر پارسی آغاز سدۀ ۵ق به شمار میرود.
عبارتهای کوتاه و رسا همراه با ترکیبهای بدیع و اصطلاحات ناب پارسی از دیگر ویژگیهای این متن به شمار میرود. مجموع واژگان تازی متن از۵٪ بیشتر نیست و از اینرو، تاریخ سیستان زبانی را زنده نگه داشته که در حدود ۵٪ واژههای آن از میان رفته است.
با وجود گسستگیهاییکه در نسخۀ بازمانده راه یافته، تاریخ سیستان، گذشته از ارزش روایتهای تاریخی آن، به لحاظ شیوایی و زیبایی متن در کنار
تاریخ بلعمی و
تاریخ بیهقی قرار دارد.
بخش نخست تاریخ سیستان، بهسبب ویژگیهای تاریخی و ادبی آن، بیتردید ارزشمندترین بخش کتاب است. نخستین ویژگی کتاب بهمنابع آن مربوط میشود. مؤلف درآغاز
بـه دو مأخذ خود ــ که اکنـون در دست نیست ــ یعنـی کتـاب گرشاسب، اثر
ابوالمؤید بلخی (همین مقاله) و فضایل سجستان، از هلال یوسف اَوقی/ آوقی،
شاهنامه فردوسی، اشاره میکند.
دیگر منابع او اینها هستند: کتاب عجائب بَرّ و بحر، از بشر مقسم
و اخبار سیستان از نویسندهای نامعلوم،
سیر ملوک عجم از
ابن مقفع، کتاب
الخراج قدامة بن جعفر،
کتاب انبیا از
علی بن محمد طبری و
التاریخ از
محمد بن موسی خوارزمی.
مطالبی که در تاریخ سیستان از این کتابها نقل شده، آمیختهای است از تاریخ باستانی ایران و داستانهایی از دورۀ سلطۀ عرب؛ پس از آن، مؤلف وارد تاریخ خاص جزیرةالعرب میشود و از آن جمله بخشی را بهسیرۀ نبوی اختصاص میدهد.
سپس وقایع تاریخ
خلفا و
امویان و
عباسیان، تا جاییکه به سیستان و امیران سیستان ارتباط مییابد، شرح داده میشود. بیشک مطالب این قسمتهای کتاب از منابع عربی برداشته شدهاند، زیرا بیشتر منابعی که مؤلف نام برده است، به این زبان نوشته یا ترجمه شده بودهاند، چنانکه خود بدین معنی تصریح کرده است.
با مطالعۀ دقیق سراسر کتاب، میتوان گفت که در بخش کوتاه فضایل سیستان، مطلب ترجمه شده، و در بقیۀ بخشها مانند تاریخ باستان و
صدر اسلام و تاریخ خلفا از منابع گوناگون که بهطور عمده عربی بودهاند، استفاده شده است، چنانکه گاه اثر شیوۀ نگارش عربی در این بخشها در نثر مؤلف به چشم میخورد. (
«اما شرط ما اندرین کتاب پارسی است، مگر جایی که اندرمانیم و پارسی یافته نشود»)
برخی، اصل تاریخ سیستان را
عربی دانستهاند که به
فارسی برگردانیده شده، اما بهار این ادعا را رد کرده و نوشته است که گاه مطالبی از متون عربی به آن اضافه شده است. زبان متن روی هم رفته زبان پارسی دری رایج تا
سده ۵ق است و در جاهایی که مؤلف از پارسی یا
پهلوی نقل و ترجمه کرده، حاوی کمترین واژگان عربی است.
وی تاریخ سیستان را یکی از سه کتاب قدیم نثر فارسی، و همپایه تاریخ بلعمی و تاریخ بیهقی و
تاریخ گردیزی دانسته و افزوده است که با توجه به ترکیبات و واژهها و اصطلاحهای به کار رفته در این کتاب، نثر آن از نثر تاریخ بیهقی و تاریخ گردیزی قدیمتر مینماید.
از دیگر دلایل او درباره قدمت این اثر، آن است که در آن نام شهرها و قصبههایی آمده که با حملات
سلجوقیان و مغولان بهکلی ویران شده و نامهای آنها در کتابهای جغرافیایی و تاریخی متأخر، مانند
معجم البلدان یاقوت حموی یا
نزهة القلوب حمداللّه مستوفی، نیامده است.
نثر تاریخ سیستان یکدست نیست؛ نثر چند بخش ابتدای آن متأثر از نثر ابوالمؤیدِ بلخی و بشر مقسم است و تا جلوس طغرل اول (۴۲۹ـ۴۵۵) نثری قدیمی شبیه به نثر
بلعمی دارد.
در قسمت دوم سبک کتاب از لحاظ ادبی و تاریخی تغییر میکند و نثر آن آمیزهای از نثر سده ششم و هفتم میشود، جملات نیز استحکام قسمت نخست را ندارند.
در این کتاب، واژههای عربی و مهجور فارسی اندک است
و در آن از شواهد شعری بجا استفاده شده است.
(۱) ابنندیم، الفهرست.
(۲) بهار، محمدتقی، سبکشناسی، تهران، ۱۳۲۱ش.
(۳) بهار، محمدتقی، مقدمه و حاشیه بر تاریخ سیستان (هم).
(۴) تاریخ سیستان، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، ۱۳۱۴ش.
(۵) زرینکوب، عبدالحسین، تاریخ ایران، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۶) شاه حسین بن غیاثالدین، احیاءالملوک، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۴۴ش.
(۷) شگفتی و ارزشمندی سیستان، ترجمۀ سعید عریان، چیستا، تهران، ۱۳۶۴ش، س ۳، شم ۲.
(۸) صدری افشار، غلامحسین، تاریخ در ایران، تهران، ۱۳۴۵ش.
(۹) صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۱۰) صفا، ذبیحالله، حماسه سرایی در ایران، تهران، ۱۳۵۲ش.
(۱۱) صفا، ذبیحالله، گنجینه سخن، تهران، ۱۳۵۳ش.
(۱۲) قزوینی، محمد، یادداشتها، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۳۷ش.
(۱۳) متون پهلوی، گردآوری جاماسب جی دستور جی جاماسب، ترجمۀ سعید عریان، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۱۴) نفیسی، سعید، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، تهران، ۱۳۴۴ش.
(۱۵) کلیفورد ادموند باسورث، تاریخ سیستان: از آمدن تازیان تا بر آمدن دولت صفاریان، ترجمه حسن انوشه، تهران ۱۳۷۰ش.
(۱۶) Arberry، A J، Classical Persian Literature، London، ۱۹۶۹.
(۱۷) Bosworth، C E، Sīstān Under the Arabs، from the Islamic Conquest to the Rise of the Ԩaffārids، Rome، ۱۹۶۸.
(۱۸) Forstner، M،» Sīstān Während des Kalifats des Abbasiden al - Musta‘īn nach dem Tārīң-i Sīstān «، Der Islam، Berlin، ۱۹۷۲.
(۱۹) Meisami، J S، Persian Historiography، Edinburgh، ۱۹۹۹.
(۲۰) Morrison، G، History of Persian Literature from the Beginnig of the Islamic Period to the Present Day، Leiden/Köln، ۱۹۸۱.
(۲۱) Rypka، J، Iranische Literaturgeschichte، Leipzig، ۱۹۵۹.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تاریخ سیستان»، شماره۳۱۰۸. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تاریخ سیستان»، شماره۵۷۰۳. پژوهشی در مقتلهای فارسی، برگرفته از مقاله «تاریخ سیستان».