آراء کلامی تفتازانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مسعود تفتازانی در بسط و بیان عقایدش، نظریات خود را با لحنی بهدور از جانبداری و بدون تأکید بر مواضع اختلاف ماتریدیه و اشاعره، بیان کرده، و گاهی به اشاعره نزدیک است و گاه به ماتریدیه، که البته عقایدش بیشتر با اهل سنت متأخر مطابقت داشت.
تفتازانی در دورهای از تاریخ
علم کلام جای میگیرد که از آن به «طریقه متأخرین» تعبیر کردهاند. در این دوره متکلمان در مباحث کلامی از
منطق ارسطویی، بهجای منطق برگرفته از
اصول فقه، استفاده کردند. همچنین در این دوره بسیاری از اصطلاحات فلسفی وارد علم کلام شد.
البته تفتازانی در همین دوره نیز نویسندهای درجه اول و مبتکر آراء نو در علم کلام بهشمار نمیآید؛ بیشتر شهرت وی به سبب شروحی است که بر آثار علمی مختلف نگاشته است. با این همه، آثارش در میان علما و حوزههای درسی قبول عام یافت، چندانکه از اشاره
ابنخلدون به آثار او در
مصر ــ با توجه به اینکه وی تنها یک دهـه پس از تفتازانـی درگذشته است (۸۰۸ ق) ــ میتوان دریافت که در همان هنگام که او در
سمرقند و
خوارزم مجلس درس داشت، آثارش در دیگر مراکز علمی
جهان اسلام نظیر قاهره مورد استقبال بود.
همچنین آثار وی به شبه قاره هند و جنوبشرقی آسیا نیز راه یافت و بارها ترجمه و شرح شد و در محافل علمی آنجا رواج یافت.
شرح العقاید النسفیة و
شرح المقاصد دو اثر مهم تفتازانی در علم کلام هستند که از چند وجه اهمیت دارند.
شرح العقاید النسفیة از مشهورترین و معتبرترین شروح
رسالة العقاید نجمالدین ابوحفص عمر نسفی از متکلمان ماتریدی سده ۶ ق است. در این شرح تفتازانی پس از متن نسفی به شرح جمله به جمله و یا گاه کلمه به کلمه پرداخته است. این خود از یکسو هم به تسریع در خواندن متن کمک میکند و هم از سوی دیگر سبب شده است تا متن پس از گذشت ۵ قرن بدون تغییری محسوس باقی بماند. از سوی دیگر، این متن به جهت دربرداشتن آراء
معتزله نیز مفید است. چه،
اهل سنت و جماعت در مقام رد معتزله، به شرح و بیان دقیق عقاید خود برخاستند.
البته نسفی در العقاید هیچ اشاره صریحی به معتزله نکردهاست، اما تفتازانی هر جا لازم بوده، از آنها یاد کرده، و ریشه مخالفت آنها را با اهل سنت بیان کرده است.
شرح المقاصد شرحی است که تفتازانی بر کتاب دیگرش،
المقاصد نگاشت تا به گفته خود مطالب موجز و مجمل آنرا بسط دهد و مسائلی، بهویژه «سمعیات»
را طرح کند که متأخران کمتر به آنها توجه کردهاند، اما متقدمان بسیار به آنها عنایت داشتهاند. در این کتاب مجموعهای غنی از مباحث مختلف فلسفی و کلامی و آرا ء متکلمان، فیلسوفان و عالمان دیگر علوم و نام شمار بسیاری از کتب رایج و مهم را میتوان یافت. با این همه، این اثر از نظر تبویب و دایره موضوعات با دیگر آثار مهم کلامی آن دوره مانند
المواقف ایجی و شرح آن از
جرجانی یکسان است. البته، تفتازانی و دیگر عالمان معاصرش از اصطلاحات و روش بیان
فخرالدین رازی در کتاب موجزش،
المحصَّل، بهره بردهاند و میتوان گفت همان مطالب را با جزئیات بیشتری طرح کردهاند.
یکی از مهمترین ویژگیهای دو کتاب تفتازانی دربرداشتن بخش قابل توجهی از آراء
ابومنصور ماتریدی (د ۳۳۳ق) و
فرقه ماتریدیه است. چه، ظاهراً عقاید و آراء ابومنصور ماتریدی تا سده ۸ ق در سایه ابهام قرار داشت،
تا اینکه تفتازانی بخشی از آراء خاص وی را بهطور خلاصه در شرح العقاید النسفیة
و شرح المقاصد بیان کرد.
به نظر برخی از محققان گویا نام فرقه ماتریدیه نیز بدین صورت تا پیش از تفتازانی
نبود، و در دورههای نخستین این مکتب بهطور عام مکتب علمای سمرقند یا
ماوراءالنهر خوانده میشد.
شرح تفتازانی بر کتاب نسفیِ ماتریدی و نیز توجه وی به آراء ماتریدیه، با توجه به اینکه در هیچیک از این دو اثر به مکتب کلامی و حتی فقهی خود تصریح نکرده است، بحثهایی را درباره تعلق او به هر یک از دو فرقه
اشاعره و ماتریدیه برانگیخته است.
شاید بتوان چنین کاری را ناشی از دو عامل دانست: نخست محیط زندگی وی، یعنی ماوراءالنهر ــ که به گفته خود او ــ مهد ماتریدیه بود
دیگری گرایشهای اتحادجویانه متکلمان متأخر که معمولاً به اختلاف میان دو مذهب اشاعره و ماتریدیه چندان توجه نمیکردند و میکوشیدند آنها را به نحوی رفع کنند و یا کوچک جلوه دهند. (الروضة البهیة فیما بین الاشاعرة و الماتریدیة اثر ابوعُذبه حسن بن عبدالله و السیف المشهور فی شرح عقیدة ابیمنصور اثر عبدالکافی سُبکی
) تساهل تفتازانی را که معتقد بود با وجود اختلاف دو فرقه اشاعره و ماتریدیه بر سر اصولی نظیر «استثنا در ایمان»، «
تکوین» و «
ایمان مقلد»، محققان از هر دو فرقه نباید طرف مقابل را به
بدعت و
گمراهی متهم کنند، میبایست ناشی از این نوع گرایش دانست.
آنچه از مراجعه مستقیم به آثار وی برمیآید، این است که او در بسط و بیان عقایدش، نظریات خود را با لحنی بهدور از جانبداری و بدون تأکید بر مواضع اختلاف ماتریدیه و اشاعره، بیان کرده، و گاهی به اشاعره نزدیک است و گاه به ماتریدیه. به هر روی، ظاهراً بهتر آن است که او را عضوی از جریان پرسابقه ضد معتزله اهل سنت بدانیم که البته عقایدش بیشتر با اهل سنت متأخر مطابقت داشت.
برشمردن و بیان آراء مفصل کلامی و فلسفی تفتازانی در مجال کوتاه این مقاله ممکن نیست، از اینرو افزون بر برخی از کلیات، تنها به بخشی از آنها اشاره میشود که بیشتر به روشن شدن مواضع وی درباره دو فرقه کلامی اشاعره و ماتریدیه کمک میکند.
تفتازانی به نحوی مبسوط درباره نسبت
فلسفه و کلام و مسائل مشترک و متمایز هر یک از این دو علم بحث کردهاست.
او علم کلام را اساس شرایع و احکام و معیار قواعد عقاید اسلام میدانست.
به رأی او موضوع کلام «موجود»
بود و تقسیم آن به
قدیم و
محدث.
البته درباره موجود برپایه عقاید اسلامی و قواعد مأخوذ از
کتاب،
سنت و
اجماع، و نیز برپایه معقولاتی که با این قوانین و قواعد مغایرت نداشته باشد، بحث میشود. به این اعتبار، علم کلام از «علم الاهی»
یا همان بخش
الاهیات فلسفه متمایز است که موضوع آن موجود است تنها از آن جهت که وجود دارد (موجود بما هو موجود،
).
اصل علم کلام عبارت است از مباحث مربوط به
صفات،
نبوت،
امامت،
معاد و امور متعلق به آنها از احوال ممکنات.
از این رو، تفتازانی به شیوه برخی از متأخران ــ که بسیاری از مسائل
علوم طبیعی و
ریاضی را به حوزه کلام وارد کردند ــ خرده گرفته است. با این حال، در توجه به این امر میگوید که چون مباحثی حِکمی وجود داشته که در عقاید دینی نکوهش نشدهاند و از میان علوم اسلامی تنها با کلام مناسبت داشتهاند، متأخران برای افزودن بر حقایق و بیرون آمدن از تنگناهای بحث، آنها را به مسائل کلام افزودهاند. او پرداختن به آن مباحث را تنها برای طرح اشکال بر مخالفان و تضعیف نظر ایشان، یا شروع به بحث درباره مباحثی که مبتنی بر چنین مسائلی هستند، جایز دانسته است، زیرا ورود چنین مسائلی به تکمیل علم کلام میانجامد، در غیر اینصورت، از اضافات آن به شمار میآید و سبب اطاله کلام میشود.
با وجود اختلاف کلام و فلسفه، این دو علم در این نظر اشتراک دارند که
انسان دو قوه دارد: یکی قوه نظری که کمال آن معرفت یافتن است به حقایق آنطور که هستند، و دیگری قوه عملی که کمال آن انجام دادن اموری است که به واسطه آن شایسته کسب
سعادت دو جهان میشود. «ملت»، یا همان
دین، و فلسفه در توجه به کامل نمودن این دو نیرو در نفوس بشری و آسانکردن طریق وصول به دو غایت مذکور، با هم مطابقاند. چه، همانطورکه حکمای فلاسفه
حکمت نظری و
عملی را برای کمک به مردم در کسب کمال آن قوا تدوین کردهاند، بزرگان ملت و علمای امت، علم کلام و شرایع و احکام را نیز به همان منظور تدوین کردهاند. کلام برای «ملت» همچون حکمت نظری است برای فلسفه.
با این همه، برخی عقاید جزمی دینی مانند «
صدور کثیر از واحد»، «
نزول فرشته از آسمان» و «
مسبوق به عدم بودن جهان» را از نقاط تمایز فلسفه و کلام دانستهاست.
در مسئله صفات، او همچون دیگر اشاعره ۷ صفت موسوم به صفات معانی یا «
صفات وجودیه» را برای خداوند اثبات میکرد که اینهاست:
قدرت،
اراده،
علم،
حیات،
سمع،
بصر و
کلام، و این صفات را قدیم و زائد بر ذات میدانست. به نظر وی اختلاف اصلی میان اشاعره و فلاسفه و معتزله نه بر سر
صفات سلبی، مانند اینکه خداوند در جهت و مکان نیست، که بر سر صفات ثبوتی حقیقی، مانند علم و قدرت خداوند بود.
البته ماتریدیان، و از جمله نسفی، صفت «تکوین» را نیز بر صفات هفتگانه افزوده بودند،
اما تفتازانی همچون دیگر اشاعره این رأی را نپذیرفت و معتقد بود که دلیلی وجود ندارد بر اینکه تکوین را صفتی غیر از قدرت و اراده بدانیم.
صفت «کلام» همواره محل نزاع متکلمان بودهاست. به رأی تفتازانی، معتقدان به ملل و مذاهب مختلف همه بر اینکه خداوند «متکلم» است، اجماع داشتهاند و اختلاف تنها در کیفیت این سخنگویی و حدوث و قدم آن بودهاست. به رأی تفتازانی، نزد اهلحق یا همان اشاعره، «کلام» خداوند نه از جنس اصوات و حروف است که صفتی ازلی و قائم به ذات اوست؛ اطلاق کلام خداوند به قرآن به این معناست که این عبارتها و اشارهها بر کلام قدیم خداوند دلالت دارند. به رأی وی اشاعره با اثبات «کلام نفسی» با همه فرقهها و بهویژه معتزله به مخالفت پرداختهاند. اما اگر
حدوث قرآن را به معنای حادث بودن «کلام حسی» متشکل از حروف و اصوات بگیریم، اشاعره در این باره با معتزله اختلافی ندارند. اشاعره افزون بر پذیرفتن این صفت برای خداوند، بر این باور بودند که کلام خداوند را میتوان شنید. ماتریدیه نیز بر همین باور بودند، جز اینکه ظاهراً میان صفت کلام و قرآن تمایزی قائل بودند.
تفتازانی هم با استناد به آیه «حتّی یسمع کلام اللّٰه»، معتقد بود کلام خداوند شنیدنی است. اما به این معنی که
موسی (علیهالسلام) نه کلام خداوند که صدایی دال بر کلام او را شنید یا به تعبیر دیگر موسی بیواسطه کتاب و فرشته، و نه با سمع عادی، بلکه بهصورت روحانی و با تمام اعضایش، سخن خداوند را شنید.
درباره افعال بندگان، تفتازانی پس از بیان آراء برخی از متقدمان اشاعره و بررسی آنها، در نهایت ضمن تأیید نظر
ابوحامد غزالی، بیان میکند که میان
جبر و اختیار راه میانهای هست و آن عبارت است از اینکه فعل بنده از جهت «
اختراع» مقدور خداوند است و از جهت دیگر ــ که همان «
کسب» است ــ به قدرت بنده تعلق دارد. سپس ادلهای عقلی و سمعی برای اثبات واقع شدن فعل بنده به قدرت خداوند، ارائه کرده است.
به نظر میرسد، تفتازانی آراء نسفی را درباره افعال متناقض دانسته است. چه، نسفی از سویی معتقد است که «بندگان دارای افعال اختیاری هستند که بهواسطه آنها ثواب و یا عقاب میشوند»
و از سوی دیگر خداوند را «محدِث عالم»
و «خالق افعال بندگان» برشمرده است.
از اینرو، تفتازانی برای رفع این تناقض چنین استدلال کرده است که هر فعل دو جنبه دارد: یکی «کسب»، که همان به کار گرفتن اراده و قدرت است از سوی بنده برای انجام دادن فعل، و دیگری «خلق» که ایجاد فعل از سوی خداوند در پی کسب است.
در واقع او اختیار را به «اختیار کسبکردن» تفسیر کرده است.
البته، این توضیح را نابسنده دانسته، میگوید برای خلاصه کردن این معنا که فعل بنده، مخلوق خداوند است و در عین حال به همراه اراده و قدرت بنده بهوجود میآید، بیان بهتری نیافته است.
به رأی برخی نظریه کسب ماتریدی که تفتازانی آن را به نسفی نسبت داده، از آنجا که بنابر آن قدرت کسب که خداوند در بنده میآفریند و فعل کسب که بنده در حقیقت فاعل آن است، هر دو مقدم بر فعلاند، نمایاننده نظر
ضرار بن عمرو است.
تفتازانی همچون دیگر اشاعره «
تکلیف مالایطاق» را جایز میدانست. او در این باره همچون دیگر متکلمان متأخر اشعری،
تقسیمبندی سه گانهای از «مالایطاق» ارائه داده است. یکی اموری که محالاند، زیرا خداوند عالم است که آنها به انجام نمیرسند و درباره آنها خبر داده است، مانند ایمان نیاوردن کافران. دیگر اموری که به ذات خود محالاند، مانند جمع دو ضد؛ و سه دیگر اموری که به ذات خود ممکن هستند، اما قدرت بنده به آنها تعلق نمیگیرد، مانند خلق اجسام. او تکلیف مالایطاق به معنای اخیر را جایز میداند، که البته بحثی صرفاً نظری است. به عقیده وی این مطلب را میتوان از راه
استقراء و نیز آیات مختلفی از
قرآن کریم دریافت.
در اینباره رأی وی با رأی نسفی، مبنی براینکه تکلیف مالایطاق بر بنده جایز نیست، مغایرت دارد.
تفتازانی نیز همچون
اشعری،
ایمان را تصدیق قلبی میدانست و معتقد بود که اقرار زبانی و انجام دادن اعمال، فرع بر
ایمان هستند و در حقیقت آن تأثیری ندارند. در این میان وی بر این نکته بسیار تأکید کرده است که شرط فهمیدن معنای ایمان ــ که کیفیتی نفسانی است ــ این است که معنای تصدیق را به درستی دریابیم. در این باره به رأی غزالی استناد کرده است که تصدیق در اینجا با تصدیق منطقی که در برابر تصور قرار میگیرد، و با معرفت، متفاوت است و تسلیم معنا میدهد. او تصدیق معتبر در ایمان را به فارسی «به گرویدن، باور داشتن و راستگو داشتن» معنا کرده است.
تصدیق به این اعتبار، برخلاف نظر
جهم بن صفوان و
شیعه، با معرفت تفاوت دارد.
اعتقاد وی به اینکه اعمال در حقیقت ایمان تأثیری ندارند، از یکسو سبب شده است تا مرتکب
گناه کبیره را مؤمن بداند
و از سوی دیگر قائل شده است به اینکه ایمان نقصانپذیر است، اما نه به این معنا که در اصل آن تغییری رخ دهد، بلکه مقصود از «زیاد شدن» ایمان این است که دوام، ثبات و یا انوار و ثمرات آن افزایش مییابد. تفتازانی در این رأی با دیگر اشاعره متأخر نظیر
جوینی و
فخرالدین رازی و نیز
ماتریدیه اختلاف داشت. با این همه، توضیحهای وی گاهی به رد نقصانپذیری ایمان هم نزدیک میشود.
به نظر تفتازانی ایمان و اسلام با هم متغایر نیستند، اما این به معنای وحدت مفهومی آنها نیست، بلکه به این معناست که هیچیک از دیگری جدا نیست.
درباره مسئله «
استثنا»، تفتازانی در شرح العقاید
موضع خاصی اتخاذ نکرده، بلکه به جنبههای مختلفی پرداخته است که هر یک از مذاهب به این مسئله نگریستهاند. اما از لحن کلام وی در شرح المقاصد
میتوان چنین نتیجه گرفت که وی در این باره قاطعیت نظر نسفی و ماتریدیه را ندارد و آن را جایز دانسته است؛ زیرا به رأی وی برزبانآوردن عبارت استثنا (انشاءالله) به این معنا نیست که مؤمن در ایمان خود در زمان حال شک دارد، بلکه این کار برای طلب ایمان مُوافات و
حسن عاقبت است.
تفتازانی درباره صحت ایمان مقلِّد ــ همانطور که اشاره شد آن را از نقـاط اختلاف اشاعره و ماتریدیه میدانست ــ همرأی با ماتریدیه بود و آن را صحیح میدانست.
(۱) ابنخلدون، عبدالرحمن، تاریخ ابنخلدون.
(۲) ابنفورک، محمد، مجرد مقالات الشیخ ابیالحسن الاشعری، به کوشش دانیال ژیماره، بیروت، ۱۹۸۶م.
(۳) ابوعذبه، حسن، الروضة البهیة، حیدرآباد، ۱۳۲۲ق.
(۴) ایجی، عبدالرحمان، المواقف، بیروت، عالمالکتب.
(۵) تفتازانی، مسعود، شرح العقاید النسفیة، در حاشیه شرح العقاید النسفیة.
(۶) تفتازانی، مسعود، شرح المقاصد، به کوشش عبدالرحمان عمیره، قم، ۱۳۷۰-۱۳۷۱ش.
(۷) جلالی، لطفالله، تفتازانی، اشعری یا ماتریدی، طلوع، تهران، ۱۳۸۳ش، شم ۱۰-۱۱.
(۸) شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش عبدالعزیز محمد وکیل، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۸م.
(۹) کستلی، مصطفی، حاشیة علی شرح العقاید، استانبول، ۱۹۷۳م.
(۱۰) گارده، لوئی و جرج قنواتی، فلسفة الفکر الدینی، ترجمه صبحی صالح و فرید جبر، بیروت، ۱۹۶۷م.
(۱۱) مادلونگ، ویلفرد، مکتبها و فرقههای اسلامی در سدههای میانه، ترجمه جواد قاسمی، مشهد، ۱۳۷۵ش.
(۱۲) نسفی، عمر، العقاید، در حاشیه شرح العقاید النسفیة.
(۱۳) Elder، EE، introd A Commentary on the Creed of Islam، New York، ۱۹۸۰.
(۱۴) Ghaffar Khan، H A،» India «، History of Islamic Philosophy، ed SH Nasr and O Leaman، Tehran، ۱۹۹۶، vol II.
(۱۵) Moris، Z،» Islamic Philosophy in the Modern Islamic World: South-East Asia «، ibid.
(۱۶) Watt، WM، The Formative Period of Islamic Thought، Edinburgh، ۱۹۷۳.
(۱۷) Wolfson، HA، The Philosophy of the Kalam، London، ۱۹۷۶.
(۱۸) EI۲.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «سعدالدین مسعود بن عمر تفتازانی»، شماره۶۰۱۱.