• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

إضمار

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اِضْمار، در لغت‌ به‌ معنی‌ پوشاندن‌ و پنهان‌ داشتن‌ است‌، اما در نحو ، عروض‌ ، بیان‌ ، حدیث‌ و منطق‌ معانی‌ اصطلاحی‌ یافته‌ است‌.





۱.۱ - پیشینه

شاید کهن‌ترین‌ جایی‌ که‌ در آن‌ کلمه اضمار، در مقام‌ اصطلاح‌ به‌ کار رفته‌، همان‌ الکتاب‌ باشد.
سیبویه‌ در آن‌ کتاب‌، اضمار را در عناوین‌ بابهای‌ گوناگون‌ آورده‌ است‌؛ اما بخش‌ اعظم‌ آنچه‌ او «اضمار» عنوان‌ کرده‌، در تقدیر گرفتن‌ فعلی‌ است‌ که‌ به‌ اعتبار آن‌، فاعلی‌، یا به‌ خصوص‌ مفعولی‌، نقش‌ دستوری‌ خاصی‌ یافته‌ است‌.

۱.۲ - مبنای فکری نحوی‌ها

تعقل‌ نحویان‌ عموماً بر این‌ پایه‌ استوار است‌ که‌ این‌ فعل‌ «عامل‌» است‌ (نظریه عمومی‌ عامل‌)، اما در نظر سیبویه‌ که‌ خود بر نظریات‌ خلیل‌ بن‌ احمد مبتنی‌ است‌، پنداری‌ موضوع‌ «عامل‌» هنوز به‌ صورت‌ نهایی‌ شکل‌ نیافته‌ است‌ و خلیل‌، (در روايت‌ سيبويه‌) ریخت‌ جمله‌، و نیاز گوینده‌ را به‌ فعل‌ و یا ضرورت‌ حذف‌ آن‌ را در ساختار کلام‌، پایه بحث‌ می‌پنداشته‌ است‌، نه‌ ضرورتاً «عامل‌» را.
مخزومی‌
[۳] مهدی‌ مخزومی‌، النحو العربی‌، ج۱، ص‌۲۰۷- ۲۱۵، بیروت‌، ۱۴۰۶ق‌/۱۹۸۶م‌.
به‌این‌امر عنایت‌خاص‌ ورزیده‌، و از الکتاب‌، ۱۳ مورد کلمه منصوب‌ برشمرده‌ که‌ فعلشان‌، در ساختار دستوری‌ حذف‌ شده‌ است‌.
براساس‌ همین‌ برداشت‌، هرگاه‌ مفهومی‌ یا موضوعی‌ را حذف‌ کنیم‌ و علامتی‌ (ضمیری‌) به‌ جای‌ آن‌ نهیم‌، باز عمل‌ «اضمار» انجام‌ داده‌ایم‌؛ در «اِنّه‌ کرام‌ٌ قومُک‌» حرف‌ هاء به‌ موضوعی‌ که‌ در ذهن‌ ما موجود بوده‌، بازمی‌گردد، یعنی‌ هاء، «اضمار» سخنی‌ است‌ که‌ پیش‌ از آن‌ بیان‌ شده‌ بوده‌ است‌.
[۵] عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۲، ص۱۳۰، به‌کوشش‌ عبدالسلام‌ محمدهارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.


۱.۳ - شروط

«اضمار» ها، البته‌ شرطی‌ هم‌ دارد که‌ همانا روشن‌ ساختن‌ قرینه‌ای‌ است‌ که‌ به‌ یاری‌ آن‌ کلمه‌ را فرو گذاشته‌ایم‌.
این‌ امر، به‌ اصطلاح‌ «علی‌ شریطة التفسیر» بیان‌ شده‌ که‌ در دوره‌های‌ بعد، عیناً به‌ کار رفته‌ است‌.
[۹] محمد اعلی‌ تهانوی‌، کشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، ج۲، ص۸۸۵، به‌کوشش‌ محمد وجیه‌ و دیگران‌، کلکته‌، ۱۸۶۲م‌.
[۱۰] لغت‌نامة دهخدا، ذیل‌ اضمار.


۱.۴ - اصطلاحات دیگر

اما موضوع‌ «ضمیر» به‌ معنی‌ امروزی‌ آن‌ را نیز سیبویه‌ بررسی‌ کرده‌ است‌.
وی‌ نامی‌ که‌ برای‌ آن‌ به‌ کار می‌برد، همانا «علامة الاضمار» است‌.
اما، «علامة المضمر» و «مضمر» به‌ تنهایی‌ نیز گاه‌ به‌ چشم‌ می‌خورد.
حدود ۱۰۰ سال‌ پس‌ از سیبویه‌، مبرّد نخستین‌ شارح‌ بزرگ‌ الکتاب‌، کلمه اضمار را از نظر لغوی‌ شرح‌ کرده‌ است‌.
[۱۵] محمد مبرّد، الکامل‌، ج۳، ص۱۲۵۰-۱۲۵۱، به‌ کوشش‌ محمد احمد دالی‌، بیروت‌، ۱۴۰۶ق‌/۱۹۸۶م‌.

در اواسط قرن‌ ۴ق‌، سیرافی‌ در شرح‌ الکتاب‌، اضمار (به‌ معنی‌ در تقدیر گرفتن‌) را به‌ ۳ گونه‌ بخش‌ کرده‌ است‌: اضمار واجب‌ مانند حذف‌ عامل‌ نصب‌ در «ایّاک‌»، اضماری‌ که‌ با «اظهار» برابر است‌ و اضماری‌ که‌ اصلاً صحیح‌ نیست‌، اما سخن‌ او بیش‌تر گرد نوع‌ دوم‌ دور می‌زند.
[۱۶] عبدالسلام‌ محمد هارون‌، تعلیقات‌ بر الکتاب‌ (نک: هم، ج۱، ص۲۵۳، سیبویه‌).

اما نخستین‌ شارحان‌ الکتاب‌، چون‌ ابن‌ نحاس‌ و سیرافی‌ (قرن‌ ۴ق‌) در اصطلاح‌ سیبویه‌ هیچ‌ تغییری‌ نداده‌اند.
[۱۷] عبدالسلام‌ محمد هارون‌، تعلیقات‌ بر الکتاب‌ (نک: هم، ج۱، ص۲۵۳، سیبویه‌).

در قرن‌ ۵ - ۶ ق‌ زمخشری‌ باب‌ مفصلی‌ به‌ اضمار، به‌ معنی‌ در تقدیر داشتن‌ عوامل‌ نحوی‌ از جمله‌ فعل‌ اختصاص‌ داده‌ است‌،
[۱۸] محمود زمخشری‌، المفصل‌ فی‌ النحو، ج۱، ص‌۱۶-۳۴، به‌کوشش‌ پ‌ بروخ‌، لایپزیگ‌، ۱۹۷۹م‌.
و ضمیر را که‌ اینک‌ سازمان‌ و بخش‌بندی‌ نسبتاً جامعی‌ یافته‌، همه‌ جا «مضمَر» می‌خواند.
[۱۹] جم، محمود زمخشری‌، ج۱، ص‌۵۱ - ۵۵، المفصل‌ فی‌ النحو، به‌کوشش‌ پ‌ بروخ‌، لایپزیگ‌، ۱۹۷۹م‌.

در قرن‌ ۷ق‌ کلمه ضمیر جای‌ اصطلاحات‌ دیگر را می‌گیرد.
ابن‌ مالک‌ اضمار را برای‌ «در تقدیر گرفتن‌»،
[۲۰] محمد ابن‌ مالک‌، الفیة، ج۱، ص‌۵۱، بیروت‌، ۱۴۰۵ق‌/ ۱۹۸۵م‌.
[۲۱] عبدالله‌ ابن‌ عقیل‌، شرح‌ علی‌ الفیه‌ ابن‌ مالک‌، ج۲، ص۲۷۲، به‌کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، قاهره‌، ۱۳۸۲ق‌/۱۹۶۲م‌.
و «ضمیر» را برای‌ جانشین‌ اسم‌ به‌ کار برده‌ است‌.
با اینهمه‌، به‌ نظر می‌آید که‌ هنوز اصطلاحات‌ دیگر از میان‌ نرفته‌ بوده‌ است‌، زیرا، ابن‌ هشام‌ از انواع‌ معارف‌، نخست‌ به‌ «مُضمَر» می‌پردازد که‌ «ضمیر» نیز خوانده‌ می‌شود، و سپس‌ می‌افزاید کوفیان‌ آن‌ را «کنایه‌» و «مکنی‌ّ» می‌نامند.
[۲۳] عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، شرح‌ شذور الذهب‌، ج۱، ص‌۱۷۴- ۱۷۵، به‌کوشش‌ عبدالغنی‌ دقر، ۱۴۰۴ق‌/ ۱۹۸۴م‌.

وی‌ پس‌ از این‌ اشاره‌، ضمایر متصل‌ و منفصل‌ را برمی‌شمارد و آنگاه‌ به‌ ضمایری‌ که‌ خود باید «اضمار» شوند (در تقدیر گرفته‌ می‌شوند) می‌پردازد و اشاره‌ می‌کند که‌ ضمیر باید «مفسّری‌» داشته‌ باشد تا بدان‌ غرض‌ گوینده‌ آشکار گردد.
این‌ بحث‌ و نیز مثالهایی‌ که‌ برای‌ اضمار به‌ کار رفته‌، همان‌ مثالهای‌ سنتی‌ سیبویهی‌ است‌.
سپس‌ در باب‌ «آنچه‌ عاملش‌ اضمار می‌گردد»، موضوع‌ اشتغال‌ را نیز وارد می‌کند.
[۲۴] عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، شرح‌ شذور الذهب‌، ج۱، ص‌۲۷۹-۲۸۰، به‌کوشش‌ عبدالغنی‌ دقر، ۱۴۰۴ق‌/ ۱۹۸۴م‌.


۱.۵ - دیدگاه متأخرین

بحث‌ اضمار در کتابهای‌ متأخر بسیار گسترده‌ می‌گردد و میل‌ به‌ شرح‌ بیشتر، تطبیق‌ دادن‌ آن‌ بر برخی‌ آیات‌ الهی‌ و بر نهادن‌ آنها در قالبهای‌ منظم‌تر و منطقی‌تر، کار را به‌ اطناب‌ و گاه‌ گنگی‌ و تناقض‌ گویی‌ می‌کشاند؛ به‌خصوص‌ که‌ موضوع‌ «حذف‌» را بر آن‌ افزوده‌، خواسته‌اند میان‌ حذف‌ و اضمار تفاوت‌ قائل‌ شوند و مایه اختلاف‌ میان‌ این‌ دو را «اثر داشتن‌» (در اضمار) و اثر نداشتن‌ آن‌ در کلام‌ (در حذف‌) پنداشته‌اند.
اما جالب‌ آنکه‌ در هر دو مورد، آیة «وَاسْأَل‌ِ الْقَرْیَةَ» را به‌ عنوان‌ مثال‌ ذکر کرده‌، و به‌ نحوی‌ توجیه‌ کرده‌اند.
[۲۶] محمد اعلی‌ تهانوی‌، کشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، ج۲، ص۸۸۳ - ۸۸۴، به‌کوشش‌ محمد وجیه‌ و دیگران‌، کلکته‌، ۱۸۶۲م‌.


۱.۶ - اقسام

پس‌ از آن‌ بحث‌ به‌ جواز «اضمار قبل‌ از ذکر مرجع‌» می‌کشد و تهانوی‌، براساس‌ نظریات‌ جرجانی‌
[۲۷] علی‌ جرجانی‌، التعریفات‌، ج۱، ص‌۲۳، قاهره‌، ۱۳۵۷ق‌/۱۹۳۸م‌.
آن‌ را به‌ ۵ نوع‌ تقسیم‌ می‌کند
[۲۸] علی‌ جرجانی‌، التعریفات‌، ج۱، ص‌۲۳، قاهره‌، ۱۳۵۷ق‌/۱۹۳۸م‌.
که‌ در واقع‌ چیزی‌ جز تقسیم‌بندی‌ مثالهای‌ سیبویه‌ نیست‌.
اضمار به‌ شرط قرینه توضیحی‌ (على‌ شريطة التفسير)که‌ از اصطلاحات‌ سیبویه‌ است‌، در کشّاف‌ تهانوی‌ بابی‌ خاص‌ خود یافته‌ است‌.
[۲۹] محمد اعلی‌ تهانوی‌، کشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، ج۲، ص۸۸۵، به‌کوشش‌ محمد وجیه‌ و دیگران‌، کلکته‌، ۱۸۶۲م‌.

در قرنهای‌ اخیر، دیگر اضمار را تنها در معنای‌ «در تقدیر گرفتن‌» به‌کار می‌برند و ضمیر، منحصراً جانشین‌ اسم‌ است‌.


اساساً عبارت‌ است‌ از ساکن‌ ساختن‌ حرکت‌ دوم‌ در پایه‌های‌ عروضی‌، با تبدیل‌ دو هجای‌ کوتاه‌ باز - به‌ یک‌ هجای‌ بلندپیوسته‌ - اما این‌ امر در موردپایه مُتَفاعلن‌ در بحر کامل‌ صورت‌ گرفته‌ است‌، بدین‌سان‌ که‌ دو هجای‌ کوتاه‌ آغازین‌ در این‌ پایه‌ به‌ یک‌ هجا تبدیل‌ شده‌ و شکل‌ اخیر، ناچار، با مستفعلن‌ (که‌ با یک‌ هجای‌ بلند بسته‌ آغاز شده‌) مشابه‌ می‌گردد و گویند «به‌ آن‌ منتقل‌ می‌شود» و پایه‌ای‌ که‌ این‌ تغییر بر آن‌ عارض‌ شده‌، مضمر
[۳۰] محمد و محمد ابوعلی‌ اسبر، معجم‌ علم‌ العروض‌، ج۱، ص۱۳، بیروت‌، ۱۹۸۲م‌.
[۳۱] محمد و محمد ابوعلی‌ اسبر، معجم‌ علم‌ العروض‌، ج۱، ص۵۸، بیروت‌، ۱۹۸۲م‌.
[۳۲] هاشم‌ صالح‌ مناع‌، الشافی‌ فی‌ العروض‌ و القوافی‌، ج۱، ص۱۱۳، دبی‌، ۱۴۰۸ق‌/۱۹۸۸م‌.
[۳۳] هاشم‌ صالح‌ مناع‌، الشافی‌ فی‌ العروض‌ و القوافی‌، ج۱، ص۱۱۸، دبی‌، ۱۴۰۸ق‌/۱۹۸۸م‌.
[۳۴] هاشم‌ صالح‌ مناع‌، الشافی‌ فی‌ العروض‌ و القوافی‌، ج۱، ص۱۲۲، دبی‌، ۱۴۰۸ق‌/۱۹۸۸م‌.
[۳۵] هاشم‌ صالح‌ مناع‌، الشافی‌ فی‌ العروض‌ و القوافی‌، ج۱، ص۱۲۵، دبی‌، ۱۴۰۸ق‌/۱۹۸۸م‌.
[۳۶] علی‌ جرجانی‌، التعریفات‌، ج۱، ص‌۲۳، قاهره‌، ۱۳۵۷ق‌/۱۹۳۸م‌.
[۳۷] لغت‌نامه دهخدا، ذیل‌ اضمار.
نامیده‌ می‌شود.


آنچه‌ جرجانی‌
[۳۸] علی‌ جرجانی‌، التعریفات‌، ج۱، ص‌۲۳، قاهره‌، ۱۳۵۷ق‌/۱۹۳۸م‌.
درباره حذف‌ یا اضمار یکی‌ از اعضای‌ جمله‌، به‌ شرط قرینه‌ بیان‌ داشته‌،
[۳۹] محمد اعلی‌ تهانوی‌، کشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، ج۲، ص۸۸۴ - ۸۸۵، به‌کوشش‌ محمد وجیه‌ و دیگران‌، کلکته‌، ۱۸۶۲م‌.
گاه‌ موردتوجه‌ علمای‌ بیان‌ نیز قرار گرفته‌ است‌.
[۴۰] احمد هاشمی‌، جواهر البلاغة، ج۱، ص۱۱۹- ۱۲۶، قاهره‌، ۱۳۷۹ق‌/۱۹۶۰م‌.



اضمار عبارت‌ است‌ از حذف‌ نام‌ امام‌ معصوم ی‌ که‌ خود منبع‌ حدیث‌ است‌ و بسنده‌ کردن‌ به‌ ضمیر غایب‌.
سبب‌ این‌ کار یا اجتماعی‌ بوده‌ (خصوصاً تقیه‌ )، یا فنی‌؛ از این‌ قرار که‌ چون‌ یک‌ حدیث‌ گاه‌ در چند زمینه‌ مورداستفاده‌ قرار می‌گرفت‌، خود بر حسب‌ مضمون‌، قطعه‌قطعه‌ می‌گردید و سلسله سند از جمله‌ منبع‌ حدیث‌ از آن‌ قطعات‌ حذف‌ می‌گردید.
[۴۱] عبدالله‌ مامقانی‌، مقباس‌ الهدایة، ج۱، ص۳۳۲-۳۳۴، به‌کوشش‌ محمدرضا مامقانی‌، قم‌، ۱۴۱۱ق‌.



«اضمار محرف‌» معروف‌ است‌: «مغالطات‌ چون‌ مقبول‌ بود بحسب‌ ظن‌ واقع‌ باشد در این‌ صناعت‌ و مغالطه‌ نبود، و آن‌ را اضمار محرف‌ خوانند».
[۴۲] محمد نصیرالدین‌ طوسی‌، اساس‌ الاقتباس‌، ج۱، ص۵۷۲، به‌کوشش‌ مدرس‌ رضوی‌، تهران‌، ۱۳۳۵ش‌.



(۱) قرآن‌ کریم‌.
(۲) عبدالله‌ ابن‌ عقیل‌، شرح‌ علی‌ الفیه‌ ابن‌ مالک‌، به‌کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، قاهره‌، ۱۳۸۲ق‌/۱۹۶۲م‌.
(۳) محمد ابن‌ مالک‌، الفیة، بیروت‌، ۱۴۰۵ق‌/ ۱۹۸۵م‌.
(۴) عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، شرح‌ شذور الذهب‌، به‌کوشش‌ عبدالغنی‌ دقر، ۱۴۰۴ق‌/ ۱۹۸۴م‌.
(۵) محمد و محمد ابوعلی‌ اسبر، معجم‌ علم‌ العروض‌، بیروت‌، ۱۹۸۲م‌.
(۶) بستانی‌.
(۷) محمد اعلی‌ تهانوی‌، کشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، به‌کوشش‌ محمد وجیه‌ و دیگران‌، کلکته‌، ۱۸۶۲م‌.
(۸) علی‌ جرجانی‌، التعریفات‌، قاهره‌، ۱۳۵۷ق‌/۱۹۳۸م‌.
(۹) محمود زمخشری‌، المفصل‌ فی‌ النحو، به‌کوشش‌ پ‌ بروخ‌، لایپزیگ‌، ۱۹۷۹م‌.
(۱۰) عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، به‌کوشش‌ عبدالسلام‌ محمدهارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.
(۱۱) لغت‌نامه دهخدا.
(۱۲) عبدالله‌ مامقانی‌، مقباس‌ الهدایة، به‌کوشش‌ محمدرضا مامقانی‌، قم‌، ۱۴۱۱ق‌.
(۱۳) محمد مبرّد، الکامل‌، به‌ کوشش‌ محمد احمد دالی‌، بیروت‌، ۱۴۰۶ق‌/۱۹۸۶م‌.
(۱۴) مهدی‌ مخزومی‌، النحو العربی‌، بیروت‌، ۱۴۰۶ق‌/۱۹۸۶م‌.
(۱۵) هاشم‌ صالح‌ مناع‌، الشافی‌ فی‌ العروض‌ و القوافی‌، دبی‌، ۱۴۰۸ق‌/۱۹۸۸م‌.
(۱۶) محمد نصیرالدین‌ طوسی‌، اساس‌ الاقتباس‌، به‌کوشش‌ مدرس‌ رضوی‌، تهران‌، ۱۳۳۵ش‌.
(۱۷) عبدالسلام‌ محمد هارون‌، تعلیقات‌ بر الکتاب‌ (نک: هم، سیبویه‌).
(۱۸) احمد هاشمی‌، جواهر البلاغة، قاهره‌، ۱۳۷۹ق‌/۱۹۶۰م‌؛


۱. عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۱، ص۶۹ -۷۲، به‌کوشش‌ عبدالسلام‌ محمدهارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.    
۲. عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۱، ص۲۵۳- ۳۲۸، به‌کوشش‌ عبدالسلام‌ محمدهارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.    
۳. مهدی‌ مخزومی‌، النحو العربی‌، ج۱، ص‌۲۰۷- ۲۱۵، بیروت‌، ۱۴۰۶ق‌/۱۹۸۶م‌.
۴. عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۲، ص۱۷۶، به‌کوشش‌ عبدالسلام‌ محمدهارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.    
۵. عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۲، ص۱۳۰، به‌کوشش‌ عبدالسلام‌ محمدهارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.
۶. عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۴، ص۱۸۹، به‌کوشش‌ عبدالسلام‌ محمدهارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.    
۷. عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۴، ص۱۹۹، جم، به‌کوشش‌ عبدالسلام‌ محمدهارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.    
۸. عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۲، ص۱۷۶، به‌کوشش‌ عبدالسلام‌ محمدهارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.    
۹. محمد اعلی‌ تهانوی‌، کشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، ج۲، ص۸۸۵، به‌کوشش‌ محمد وجیه‌ و دیگران‌، کلکته‌، ۱۸۶۲م‌.
۱۰. لغت‌نامة دهخدا، ذیل‌ اضمار.
۱۱. عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۲، ص۳۵۰-۳۶۰، به‌کوشش‌ عبدالسلام‌ محمدهارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.    
۱۲. عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۴، ص۱۹۹، به‌کوشش‌ عبدالسلام‌ محمدهارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.    
۱۳. عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۴، ص۱۹۹، به‌کوشش‌ عبدالسلام‌ محمدهارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.    
۱۴. عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، ج۲، ص۳۵۰، به‌کوشش‌ عبدالسلام‌ محمدهارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.    
۱۵. محمد مبرّد، الکامل‌، ج۳، ص۱۲۵۰-۱۲۵۱، به‌ کوشش‌ محمد احمد دالی‌، بیروت‌، ۱۴۰۶ق‌/۱۹۸۶م‌.
۱۶. عبدالسلام‌ محمد هارون‌، تعلیقات‌ بر الکتاب‌ (نک: هم، ج۱، ص۲۵۳، سیبویه‌).
۱۷. عبدالسلام‌ محمد هارون‌، تعلیقات‌ بر الکتاب‌ (نک: هم، ج۱، ص۲۵۳، سیبویه‌).
۱۸. محمود زمخشری‌، المفصل‌ فی‌ النحو، ج۱، ص‌۱۶-۳۴، به‌کوشش‌ پ‌ بروخ‌، لایپزیگ‌، ۱۹۷۹م‌.
۱۹. جم، محمود زمخشری‌، ج۱، ص‌۵۱ - ۵۵، المفصل‌ فی‌ النحو، به‌کوشش‌ پ‌ بروخ‌، لایپزیگ‌، ۱۹۷۹م‌.
۲۰. محمد ابن‌ مالک‌، الفیة، ج۱، ص‌۵۱، بیروت‌، ۱۴۰۵ق‌/ ۱۹۸۵م‌.
۲۱. عبدالله‌ ابن‌ عقیل‌، شرح‌ علی‌ الفیه‌ ابن‌ مالک‌، ج۲، ص۲۷۲، به‌کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، قاهره‌، ۱۳۸۲ق‌/۱۹۶۲م‌.
۲۲. محمد ابن‌ مالک‌، الفیة، ج۱، ص‌۲۴، بیروت‌، ۱۴۰۵ق‌/ ۱۹۸۵م‌.    
۲۳. عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، شرح‌ شذور الذهب‌، ج۱، ص‌۱۷۴- ۱۷۵، به‌کوشش‌ عبدالغنی‌ دقر، ۱۴۰۴ق‌/ ۱۹۸۴م‌.
۲۴. عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، شرح‌ شذور الذهب‌، ج۱، ص‌۲۷۹-۲۸۰، به‌کوشش‌ عبدالغنی‌ دقر، ۱۴۰۴ق‌/ ۱۹۸۴م‌.
۲۵. یوسف‌/سوره۱۲، آیه۸۲.    
۲۶. محمد اعلی‌ تهانوی‌، کشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، ج۲، ص۸۸۳ - ۸۸۴، به‌کوشش‌ محمد وجیه‌ و دیگران‌، کلکته‌، ۱۸۶۲م‌.
۲۷. علی‌ جرجانی‌، التعریفات‌، ج۱، ص‌۲۳، قاهره‌، ۱۳۵۷ق‌/۱۹۳۸م‌.
۲۸. علی‌ جرجانی‌، التعریفات‌، ج۱، ص‌۲۳، قاهره‌، ۱۳۵۷ق‌/۱۹۳۸م‌.
۲۹. محمد اعلی‌ تهانوی‌، کشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، ج۲، ص۸۸۵، به‌کوشش‌ محمد وجیه‌ و دیگران‌، کلکته‌، ۱۸۶۲م‌.
۳۰. محمد و محمد ابوعلی‌ اسبر، معجم‌ علم‌ العروض‌، ج۱، ص۱۳، بیروت‌، ۱۹۸۲م‌.
۳۱. محمد و محمد ابوعلی‌ اسبر، معجم‌ علم‌ العروض‌، ج۱، ص۵۸، بیروت‌، ۱۹۸۲م‌.
۳۲. هاشم‌ صالح‌ مناع‌، الشافی‌ فی‌ العروض‌ و القوافی‌، ج۱، ص۱۱۳، دبی‌، ۱۴۰۸ق‌/۱۹۸۸م‌.
۳۳. هاشم‌ صالح‌ مناع‌، الشافی‌ فی‌ العروض‌ و القوافی‌، ج۱، ص۱۱۸، دبی‌، ۱۴۰۸ق‌/۱۹۸۸م‌.
۳۴. هاشم‌ صالح‌ مناع‌، الشافی‌ فی‌ العروض‌ و القوافی‌، ج۱، ص۱۲۲، دبی‌، ۱۴۰۸ق‌/۱۹۸۸م‌.
۳۵. هاشم‌ صالح‌ مناع‌، الشافی‌ فی‌ العروض‌ و القوافی‌، ج۱، ص۱۲۵، دبی‌، ۱۴۰۸ق‌/۱۹۸۸م‌.
۳۶. علی‌ جرجانی‌، التعریفات‌، ج۱، ص‌۲۳، قاهره‌، ۱۳۵۷ق‌/۱۹۳۸م‌.
۳۷. لغت‌نامه دهخدا، ذیل‌ اضمار.
۳۸. علی‌ جرجانی‌، التعریفات‌، ج۱، ص‌۲۳، قاهره‌، ۱۳۵۷ق‌/۱۹۳۸م‌.
۳۹. محمد اعلی‌ تهانوی‌، کشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، ج۲، ص۸۸۴ - ۸۸۵، به‌کوشش‌ محمد وجیه‌ و دیگران‌، کلکته‌، ۱۸۶۲م‌.
۴۰. احمد هاشمی‌، جواهر البلاغة، ج۱، ص۱۱۹- ۱۲۶، قاهره‌، ۱۳۷۹ق‌/۱۹۶۰م‌.
۴۱. عبدالله‌ مامقانی‌، مقباس‌ الهدایة، ج۱، ص۳۳۲-۳۳۴، به‌کوشش‌ محمدرضا مامقانی‌، قم‌، ۱۴۱۱ق‌.
۴۲. محمد نصیرالدین‌ طوسی‌، اساس‌ الاقتباس‌، ج۱، ص۵۷۲، به‌کوشش‌ مدرس‌ رضوی‌، تهران‌، ۱۳۳۵ش‌.



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «إضمار»، ج۹، ص۳۶۴۹.    



جعبه ابزار