ابوبکر شبلی خام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شِبلی، کنیهاش ابوبکر، ملقب به تاجالصوفیه، عارف و فقیه و شاعر قرن سوم و چهارم است.
دربارۀ
نام او و
پدرش اختلاف هست؛ او را دُلَف بن جَحْدَر، دلفبن جعفر و جعفربن یونس خواندهاند،
ولی بر
سنگ قبرش جعفربن یونس نوشته شده است.
شبلی در ۲۴۷ در
سامرا یا
بغداد به
دنیا آمد و تا پایان
عمر در بغداد زیست.
وی اصالتآ
خراسانی و از مردمان روستای شبلیه در اُسروشَنه/ اُشروسنه (منطقهای در ماوراءالنهر، بین سیحون و سمرقند) بود
ازاینرو او را شبلی خواندهاند.
اما به نوشتۀ
سمعانی ،
شبلی برگرفته از ندای شَبَّ لی (در من بسوز) است.
برخی
شبلی را
سنّی مالکی دانستهاند
اما برخی،
به دلیل اینکه در
روز غدیر به
شیعیان تبریک گفته است، وی را
شیعۀ امامی دانستهاند.
پدر شبلی حاجبالحجاب (رئیس پردهداران)
معتصم عباسی بود.
شبلی نیز نخست
حاجب موفق عباسی بود و سپس
والی دُنْباوَند یا واسط شد.
زرینکوب احتمال داده که او در واقع حاکم ولایت
دماوند بوده و عنوان حاجب برای وی موروثی بوده است.
به گزارش تذکرهها،
شبلی بیست
سال به فراگیری
حدیث اشتغال داشت و به همین مدت، با
فقها مجالست داشت.
اما بعدها از
علم ظاهری رویگردان شد و آن را تحقیر کرد.
شبلی در
مجلس خیر نَسّاج (متوفی ۳۲۲)
توبه کرد.
سپس
نسّاج وی را نزد
جنید بغدادی (متوفی ۲۹۷) برد تا به وی دست ارادت بدهد.
شبلی بیش از شش سال شاگرد جنید بود.
جنید در آغاز شبلی را به کسب و پس از مدتی به
گدایی ، حلالیتطلبی از مردمان دماوند و به خدمت مریدان توصیه کرد.
شبلی پس از مدتها شاگردی نزد جنید به مقامی رسید که جنید او را تاج صوفیان نامید.
روزبهان
ابوالحسین نوری را نیز دیگر استاد او دانسته است.
شوشتری
او را شاگرد
حلاج نیز دانسته و به نوشتۀ زرینکوب،
شبلی با شطحیات خود بخشی از
سخنان و آموزههای حلاج را نشر داده است.
افزون بر آن شبلی خود به وحدت عقیدۀ خویش با حلاج اشاره کرده و
جنون خویش را مایه نجات خود و
عقل حلاج را سبب هلاک او تلقی کرده است.
اما بنابر گزارشی دیگر،
شبلی، حلاج را انکار کرد و او را مستوجب
زجر خواند و گویا همین انکار بعدها به شوریدگی شبلی افزود.
شبلی
شاگردان بسیاری تربیت کرد اما برخی، ابوالحسن علیبن ابراهیم حُصری را تنها شاگرد واقعی شبلی دانستهاند، شاید به این دلیل که شبلی، وی را همانند خود
دیوانه مینامید و بر آن بود که میان او و حصری الفت ازلی وجود داشته است.
ابوالقاسم نصرآبادی و ابوالحسین بنداربن حسینبن محمد شیرازی از دیگر شاگردان شبلی به شمار میروند.
شیوۀ سلوکی شبلی چنین بود که شاگردان را پس از توبه، به رفتن به
حج بدون
توشه سفارش میکرد.
شبلی در ۸۷ سالگی درگذشت و در
آرامگاه خیزران در بغداد به خاک سپرده شد.
سال وفات وی را ۳۳۴ یا ۳۳۵
و ۳۴۲
دانستهاند.
از شبلی تألیفی برجای نمانده است ولی سخنان، اشارات،
مناجات ،
اشعار و
حکایات ژرفی از او در تذکرهها آمده است.
عطار در منطقالطیر
و الهینامه
برخی حکایات دربارۀ شبلی را به نظم درآورده است.
ابنعربی نیز در التجلیات الالهیه
نوشته است که در دو مرتبه از مراتب تجلی با شبلی دیدار کرده است.
وی در
فتوحات مکیه نیز از شبلی حکایات و سخنانی نقل کرده است.
شبلی در
تاریخ عرفان ، چهار جایگاه برجسته دارد که عبارتاند از:
۱)
عارفی اهل عشق و سکر، مانند
بایزید بسطامی ، که بر عشق تأکید میورزد و از رؤسای عشاق محسوب میگردد، بر خلاف صحوی مسلکانی مانند جنید بغدادی که بر
علم و
معرفت تأکید میورزیدند.
از گفتگوهای او با جنید میتوان دریافت که وی کشش حق (جذبه) را مقدّم بر طلب و کوشش بنده میدانسته است، اما جنید و یارانش کوشش بنده را سبب کشش حق میدانستند.
۲) عارف مجذوبی که افعال غیرمتعارفش او را در ردیف عقلای مجانین قرارداده است، چنان که نوشتهاند
ویگاه به علت جذبههای شدید دچار دیوانگی میشد و او را به
بیمارستان (دیوانهخانه) میبردند.
ابنعربی نیز در فتوحات مکیه،
حالات او را با بهالیل قابل مقایسه دانسته است.
۳) عارف شطحگویی که بر اثر سکرِ برآمده از عشق، در بیان مضامین معرفتی و سلوکی زبانی پیچیده دارد.
شطحیات وی را ابونصر سراج در اللمع
و روزبهان بقلی در شرح شطحیات
گردآورده و شرح و تأویل کردهاند.
شبلی را، به سبب شطح و اشاراتش، از شگفتیهای سهگانۀ
عراق دانستهاند.
اما در پارهای موارد، جنید اینگونه سخنان شبلی و برخی کارهای مبتنی بر مقام غلبه و حاکی از عدم تمکین او را
نقد و
انکار نموده است.
شطحیات شبلیگاه گستاخانهتر از شطحیات بایزید و
حلاج است، اما طرز بیان شاعرانه، حالت بیقیدی و جنونآمیز او از یک سو و بیارتباطی او با عناصر شیعی و عوامل مخالف دستگاه، سبب شد که از صدمۀ مخالفان در امان ماند و به سرنوشت حلاج دچار نشود.
۴) عارفی که، در کنار رابعۀ عَدْویه و
ذوالنون مصری ، از زمینهسازان ظهور و گسترش ادبیات منظوم و عرفانی محسوب میگردد.
کامل مصطفی شیبی اشعار پراکنده او را در مجموعهای به نام دیوان ابیبکر شبلی گردآورده است.
منابع:
(۱) ابنجوزی، صفهالصفوه، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
(۲) ابنجوزی، المنتظم، چاپ محمد عبدالقادر عطا، مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، ۱۴۱۲ /۱۹۹۲.
(۳) ابنخلکان، وفیات الاعیان وأنباء أبناء الزمان.
(۴) ابنعربی، محمدبن علی، التجلیات الالهیه، همراه با تعلیقات ابنسودکین و کشفالغایات فی شرح ما اکتنفت علیه التجلیات، تحقیق عثمان اسماعیل یحیی، تهران، ۱۴۰۸ /۱۹۸۸.
(۵) ابنعربی، فتوحات مکیه، بیروت.
(۶) سراجالیدن عمربن علی ابنملقن، طبقات الاولیاء، تحقیق نورالدین سریبه، دارالمعرفه، بیروت، ۱۴۰۶ه /۱۹۸۶.
(۷) ابونصر سراج، اللمع فی التصوف، لیدن ۱۹۱۴.
(۸) ابونعیم احمد بن عبداللّه اصفهانی، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، بیروت، ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
(۹) عبداللّه انصاری، رسائل انصاری، چاپ محمد سرور مولایی، تهران ۱۳۷۲.
(۱۰)عبداللّه انصاری، طبقات الصوفیه، تحقیق محمد سرور مولائی، نشر توس، تهران، ۱۳۶۲.
(۱۱) عبدالرحمن جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، تحقیق محمود عابدی، تهران، ۱۳۸۶.
(۱۲) خطیب بغدادی، تاریخ بغدادی.
(۱۳) محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، تهران، ۱۳۹۰.
(۱۴) ذهبی، تاریخ الاسلام.
(۱۵) روزبهان بقلی، شرح شطحیات، تصحیح هنری کوربن، تهران، ۱۳۴۴/۱۹۶۶.
(۱۶) زرینکوب، جستجو در تصوف ایران، تهران ۱۳۵۷.
(۱۷) ابوعبدالرحمن سلمی، طبقات الصوفیه، چاپ نورالدین شریبه، حلب ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶.
(۱۸) ابوعبدالرحمن سلمی، مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی، ج۲، گردآوری نصراللّه پورجوادی، نشر دانشگاهی، ۱۳۷۲ش.
(۱۹) سمعانی، الانساب.
(۲۰) ابوبکر شبلی، دیوان ابیبکر شبلی، جعفربن یونس المشهور بدلفبن چحدر، به اهتمام کامل مصطفی الشیبی، بغداد ۱۳۸۶/ ۱۹۶۷.
(۲۱) قاضی نوراللّه شوشتری، مجالس المؤمنین، تهران ۱۳۵۴ش.
(۲۲) فریدالدین عطار نیشابوری، الهینامه، چاپ هلموت ریتر، تهران ۱۳۶۸ش.
(۲۳) فریدالدین عطار نیشابوری، تذکره الاولیاء، چاپ محمد استعلامی، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۲۴) فریدالدین عطار نیشابوری، منطقالطیر، چاپ احمد رنجبر، تهران ۱۳۶۹ش.
(۲۵) ابوالقاسم قشیری، رساله قشیریه، چاپ معروف زریو و علی عبدالحمید بلطهجی، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸.
(۲۶) فخرالدین علیبن حسین واعظ کاشفی، رشحات عینالحیاه، تحقیق علیاصغر معینیان، تهران، ۱۳۵۶ش.
(۲۷) میرزامحمدعلی مدرس تبریزی، ریحانهالادب، تهران ۱۳۷۴.
(۲۸) مستملی بخاری، شرح التعرف، ج۱، ۳، ۴.
(۲۹) چاپ محمد روشن، تهران، ۱۳۶۳، ۱۳۶۵، ۱۳۶۶ش.
(۳۰) معصومعلیشاه، طرایق الحقایق، چاپ محمدجعفر محجوب.
(۳۱) عبدالرئوف مناوی، الکواکب الدریه فی تراجم السادة الصوفیه، چاپ عبدالحمید صالح، بیروت ۱۹۹۹.
(۳۲) ابوالحسن علیبن عثمان هجویری، کشفالمحجوب، تحقیق محمود عبادی، تهران، ۱۳۸۳ش.
(۳۳) عبداللّهبن اسعد یافعی، روض الریاحین فی حکایات الصالحین، مصر ۱۳۷۴/ ۱۹۵۵.
(۳۴) یاقوت حموی،معجم الادباء.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ابوبکر شبلی»، شماره۵۹۲۴.