• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اجل

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اَجَل، سرآمد زمانی یا تمام مدّت هر پدیده، کار یا موجود می‌باشد و در علم کلام، به معنای مدّت عمر انسان و زمان فرا رسیدن مرگ انسان را نیز اجل می‌گویند.

فهرست مندرجات

۱ - معنای لغوی و اصطلاحی
۲ - کاربرد قرآنی
۳ - اجل در امور حقیقی
       ۳.۱ - اجل انسان
              ۳.۱.۱ - تفسیر علامه طباطبایی
              ۳.۱.۲ - اقوال ضعیف در اجل انسان
              ۳.۱.۳ - عوامل تقدیم و تاخیر
       ۳.۲ - اجل مقتول
       ۳.۳ - اجل امت‌ها
       ۳.۴ - اجل پدیده‌های طبیعی
۴ - اجل در امور اعتباری
       ۴.۱ - دین
       ۴.۲ - اجاره
       ۴.۳ - عده طلاق
       ۴.۴ - عده وفات
       ۴.۵ - منافع مناسک حج
۵ - انواع اجل انسان
۶ - تفاوت اجل معلق و مسمی
       ۶.۱ - اختلاف در معنا
       ۶.۲ - تعبیر عنده
       ۶.۳ - تغییر و عدم تغییر
              ۶.۳.۱ - عمر کوتاه
              ۶.۳.۲ - راه نصاب دوطرفه
              ۶.۳.۳ - قیاس شکل اول
۷ - اسباب اجل معلق
       ۷.۱ - تاخیر اجل معلق
       ۷.۲ - دعای امام سجاد
       ۷.۳ - روایت امام صادق
۸ - پیوستگی جهان اسباب
       ۸.۱ - دعای امام علی
       ۸.۲ - کلام خدا و اهل‌بیت
       ۸.۳ - نظام سبب و مسببی
۹ - فهرست منابع
۱۰ - پانویس
۱۱ - منبع


اجل در لغت به‌معنای هنگام، زمان، وقت معین و محدود،
[۱] دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا.
نهایت زمان عمر، هنگام مرگ،
[۲] جر، خلیل، فرهنگ لاروس.
مدت تعیین شده برای امور مثل نهایت مدت برای ادای قرض
[۳] جر، خلیل، فرهنگ لاروس.
[۴] معین، محمد، فرهنگ فارسی معین.
و پایان عمر انسان‌ها، امت‌ها و موجودات، «مدّت هر پدیده» و «انتهای وقت» آمده است. اجل در اصل به معنی «مدت معین» است و «قضاء اجل» به معنی تعیین مدت و یا به آخر رساندن مدت است، ‌ اما بسیار می‌شود، که به آخرین فرصت نیز اجل گفته می‌شود، مثلاً می‌گویند: «اجل دین» فرارسیده است یعنی آخرین موقع پرداخت بدهی رسیده است. در اصطلاح به حد پایانی معین شده برای زندگی انسان، اجل می‌گویند.


در قرآن کریم، اجل به‌معنای «مدّت هر پدیده» و «انتهای وقت» ۵۶ بار به‌کار رفته است. کاربرد قرآنی این واژه، در مواردی بدون هیچ قیدی، و گاهی همراه با اوصافی چون «مسمّی»، «قریب»، «معدود»، و در ۲ مورد، به‌صورت اضافه به لفظ جلاله اللّه و در سایر موارد به‌صورت «مشتقّات اجل» آمده است. اموری که قرآن کریم، این واژه را درباره آن‌ها به‌کار برده است، عبارتند از: انسان، امّت‌ها، پدیده‌های طبیعی، جنین، دَین، عقد اجاره، عده طلاق، عده وفات، و منافع مناسک حج یا قربانی. این امور در دو دسته امور حقیقی و اعتباری قابل تقسیم‌اند.


مقصود از آن، سرآمد زمانی و مدّت معیّنی است که خداوند در عالم تکوین برای موجودات حقیقی اعمّ از انسان‌ها، حیوانات، آسمان‌ها، زمین، خورشید، ماه، فرشتگان و جنیان و‌... قرار داده است که با فرا‌رسیدن و پایان یافتن آن، موجودات یاد‌شده منقرض می‌شوند. اموری حقیقی که قرآن، اجل را درباره آن‌ها به‌کار برده است، عبارتند از:

۳.۱ - اجل انسان

اجل درباره انسان به‌معنای مدّت عمر یا زمان پایان عمر آمده است و قرآن کریم از دو نوع اجل برای انسان یاد می‌کند: یکی با قید «مسمّی» و دیگری بدون هیچ قیدی: «هو الذی خلقکم من طین ثمّ قضی اجلا و اجل مسمی عنده‌...». براساس ظاهر آیه، مقصود از هر دو، زمان پایان عمر آدمی است، نه‌ مدّت عمر او.
در جوامع روایی شیعه، «اجل مسمی» را به «اجل حتمی» که غیر قابل تغییر بوده و در شب‌ قدر معیّن می‌شود، تفسیر و آیه شریفه «اذا‌جاء اجلهم فلایستخرون ساعة و‌لا‌یستقدمون» را به آن ناظر دانسته‌اند و نیز «اجل غیر مسمّی» را به اجل موقوف و مشروط که قابل تغییر است، تفسیر کرده‌اند. هم چنین از کلمه «یوخرکم الی اجل مسمی» در آیه ۹ و ۱۰ سوره ابراهیم استفاده می‌شود که در مقابل «اجل مسمی» اجل دیگری نیز هست که قابل تغییر است که از این اجل دوم به «اجل معلق» یاد می‌شود. در منابع اسلامی از «اجل مسمّی» با تعابیری چون اجل «محتوم»، «قطعی»،
[۴۳] جعفری، محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهج‌البلاغه، ج‌۱۳، ص‌۲۱.
«مقضی» و «طبیعی» و از «اجل غیر مسمّی» نیز با واژگانی مانند «معلّق»، «موقوف»، «اخترامی»، و «مشروط»، یاد‌شده است.

۳.۱.۱ - تفسیر علامه طباطبایی

علامه طباطبایی با ضمیمه کردن آیه «لکلّ اجل کتاب• یمحوا اللّه ما یشاء و یثبت و عنده امّ الکتـب» به آیات اجل، نتیجه می‌گیرد که اجل مسمّی و حتمی همان است که در «ام‌الکتاب» ثبت شده و به هیچ وجه تغییر نمی‌یابد و اجل غیر مسمّی اجلی است که در «لوح محو و اثبات» نوشته شده و قابل تغییر است. «امّ‌الکتاب» قابل انطباق بر حوادثی است که با تمام علل و اسباب مؤثّر در آن لحاظ می‌شوند. به‌گونه‌ای که قابل تخلّف نباشند. ولی «لوح محو و اثبات» قابل انطباق بر همان حوادث است. امّا از جهت انتساب به برخی از اسباب و علل، نه تمام آن‌ها. چرا که ممکن است در اثر برخورد با موانعی از تاثیر بازمانند یا بدون برخورد با موانع، این اسباب مؤثّر واقع شوند. بنابراین، هر انسانی اقتضا‌ دارد به‌طور طبیعی مثلاً صد سال عمر کند. این اجلی است که در لوح محو و اثبات ثبت شده. امّا بر اثر اسباب و موانعی ممکن است پیش از انقضای این مدّت، مرگ انسان فرا رسد که این همان اجل اخترامی یا مرگ ناگهانی است و روشن‌است که آن‌چه وقوع آن در خارج حتمی است، همان اجل مسمّی است که ممکن است با عمر طبیعی موافق باشد یا نباشد. بدیهی است در‌صورت دوم، اجل مسمّی و اجل اخترامی دارای یک مصداق خواهند بود.
برخی از قرآن‌پژوهان، این دو نوع اجل را از مصادیق قضا و قدر دانسته و نتیجه گرفته‌اند: اجلی‌که قابل تغییر است، از مصادیق «تقدیر» بوده که به آن اجل معلّق (معلّق بر شرایط) می‌گویند و اجلی که حتمی و غیر قابل تغییر است، از مصادیق «قضا» است که همان مرحله حتمیّت و غیر قابل برگشت است.

۳.۱.۲ - اقوال ضعیف در اجل انسان

به گزارش فخر رازی، مفسّران در تفسیر دو‌ اجل در آیه شریفه «هو الّذی خلقکم من طین ثمّ قضی اجلا و اجل مسمّی عنده» اقوال دیگری را نیز ذکر کرده‌اند: اجل گذشتگان و اجل افراد باقی‌مانده بشر، مرگ انسان و زمان برپایی قیامت، مدّت زندگی دنیایی و مدّت زندگی برزخی، خواب و مرگ، مقدار طی شده از عمر آدمی و مقدار باقیمانده از عمر او، اجل اخترامی که مرگ انسان در اثر حوادث و اسباب خارجی فرا می‌رسد و اجل طبیعی، (قول منسوب به حکیمان). امّا علامه‌ طباطبایی اقوال پیشین را اقوالی ضعیف برشمرده است.

۳.۱.۳ - عوامل تقدیم و تاخیر

از آیات و [[|روایات]] استفاده می‌شود که امور ذیل در تقدیم و تاخیر اجل مؤثرند:
الف. ایمان: «قالت رسلهم افی اللّه شکّ فاطر السّموت والارض یدعوکم لیغفر لکم من ذنوبکم و یؤخّرکم الی اجل مسمّی». برخی مفسّران از این آیه استفاده کرده‌اند که نتیجه دنیایی ایمان به خدا و پیامبران، تاخیر مرگ انسان تا زمان معیّن شده و تخلّف‌ناپذیر (اجل‌ مسمّی) است. برخی گفته‌اند: تاثیر ایمان در افزایش عمر انسان از دو منظر قابل تبیین است. اوّل، منظر الهی: تقدیر الهی چنین است که ایمان را باعث طول عمر آدمی قرار داده است. دوم، منظر طبیعی: ایمان به خداوند و پیامبران و تقید به حرام و حلال الهی و دستورهای دینی، سبب افزایش امنیت فردی و اجتماعی و پیش‌گیری از امراض و بیماری‌ها و در نتیجه افزایش طول عمر آدمی خواهد شد.
[۶۰] بری، عبداللطیف، قاموس ‌المفاهیم القرآنیه، ج‌۱، ص‌۲۹۵.

این آیه اعراض از دعوت الهی را موجب کاهش عمر و نرسیدن جوامع و امت‌ها به اجل مسمای خود می‌داند؛ زیرا جوامع، با اعراض، از دعوت الهی، رفتاری را در پیش می‌گیرند که زمینه را برای انزال عذاب‌های الهی فراهم می‌آورد و بلایای به ظاهر طبیعی چون توفان و زمین لرزه و سیل و قحطی و مانند آن موجب می‌شود تا جامعه در وضعیتی قرارگیرد که استقرار و امنیت و آسایش نداشته باشد و از درون بپاشد و به جای همگرایی و اتفاق و عدالت، واگرایی و تفرقه و ظلم جانشین آن شود و مردم به جان هم بیفتند و دولت و نظام سیاسی و اجتماعی از میان برود به گونه‌ای که دیگر جامعه‌ای برقرار نماند.
ب. عبادت و تقوا: «قال یقوم انّی لکم نذیر مبین• ان اعبدوا اللّه واتّقوه و اطیعون• یغفرلکم من ذنوبکم و یؤخّرکم الی اجل مسمّی‌...». این آیه تاخیر مرگ تا اجلی معیّن را نتیجه عبادت خدا و تقوا و اطاعت رسول دانسته و این خود دلیل بر این است که انسان دو اجل دارد: مسمّی و غیر مسمّی که اجل غیر مسمّی قابل تغییر‌است. افزون بر موارد پیش‌گفته در روایات نیز امور دیگری مانند صدقه، صله رحم، روزه ماه‌ شعبان، زیارت امام حسین (علیه‌السّلام)، تخفیف دین، شکر فراوان، قرائت سوره توحید بعد از هر نماز و‌... را عوامل طول عمر و تاخیر اجل، و اموری مانند قطع رحم، آلوده‌دامنی، عقوق والدین، ترک زیارت امام حسین (علیه‌السّلام)، دروغ‌گویی، سوگند دروغ، بستن راه مسلمانان، ادّعای امامت (به ناحق) و‌... را عوامل تقدیم اجل و کاهش عمر آدمی نام برده‌اند.

۳.۲ - اجل مقتول

درباره اجل مقتول این پرسش مطرح است که «شخص مقتول، اگر کشته‌نمی‌شد، به حیات طبیعی خود ادامه می‌داد یا‌ خیر؟». متکلّمان در پاسخ به این سؤال، آرای گوناگونی ارائه کرده‌اند: پاسخ جبرگرایان به این سؤال منفی است، و دلیل آن را تخلّف از علم الهی دانسته‌اند. برخی از معتزله بغداد به‌طور قاطع پاسخ را مثبت می‌دانند و برای بیان خود چنین استدلال کرده‌اند که در غیر این صورت لازم می‌آید قصاص قاتل لازم نباشد (چون در واقع زمان مرگ مقتول فرا رسیده و اگر قاتل هم او را نمی‌کشت، زنده ‌نمی‌ماند). ولی بیش‌تر متکلّمان پاسخ داده‌اند: امکان دارد زنده بماند و ممکن است بمیرد. برخی از آنان می‌گویند: اگر علم الهی به بقای او تعلّق گرفته، اگر به‌وسیله قاتل کشته نشود، از اجل مشروط و معلّق رها شده و تا اجل مسمّی زنده خواهد ماند. گروه دیگری از آنان می‌گویند: اجل حقیقی مقتول، همان زمانی است که کشته می‌شود. امّا در پاسخ این اشکال که اگر کشته‌نمی‌شد و به حیات خود ادامه می‌داد، گفته‌اند: اشکال مذکور فرضی بیش نیست و اجل دیگری که در این صورت برای مقتول تصوّر می‌شود، تقدیری و فرضی است.

۳.۳ - اجل امت‌ها

قرآن کریم برای امّت‌ها نیز حیات و موت خاصّی قائل است. در آیاتی از قرآن به اجل امّت‌ها اشاره شده است. از‌جمله: «لکلّ امّة اجل اذا جاء اجلهم فلایستخرون ساعة ولایستقدمون»، و «ما‌تسبق من امّة اجلها و‌ما‌یستخرون». برخی‌اندیشه‌وران از آیات پیشین برای اثبات «اصالت جامعه» استفاده کرده و گفته‌اند: جامعه اصالت دارد. زیرا به آن موت و حیات نسبت داده شده است. بنابراین، اجل امّت‌ها را اجلی حقیقی دانسته‌اند.
برخی از قرآن‌پژوهان معاصر با ردّ دیدگاه پیشین بر این باورند: حدّاکثر سخنی که (درباره اجل امّت‌ها) می‌توان گفت، این است که مرگ امّت به‌معنای از هم گسیختن نظام و شیرازه اجتماعی و سیاسی آن امّت است، نه این‌که امّت، موجود و واحد حقیقی باشد که همان‌گونه که روزی به دنیا آمده است، روز دیگر نیز رخت بربندد و از‌میان برود
[۸۸] مصباح یزدی، محمدتقی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص‌۹۵‌ـ‌۹۶.
که در این صورت، اجل امّت‌ها، اجلی حقیقی نخواهد بود. مؤیّد این بیان، کلام برخی مفسّران است که از اجل امّت‌ها به «اجل معنوی» تعبیر، و حیات امّت‌ها را به «عزت»، و مرگ امّت‌ها را به «ذلت» آن‌ها تفسیر کرده و نتیجه گرفته که امّت‌ها با امتثال حدود شرعی و التزام به دستورهای دینی و تمسّک به اخلاق و فضایل به عزّت می‌رسند و با روی‌گردانی از قوانین شرعی و دور شدن از فضایل اخلاقی و انتشار رذایل اخلاقی و منکرات و ستم به شقاوت و ذلّت خواهند رسید.

۳.۴ - اجل پدیده‌های طبیعی

قرآن کریم در آیات ۸ سوره روم، و ۳، به اجل آسمان‌ها و زمین و در آیات ۲ و ۲۹ سوره لقمان و ۱۳ سوره فاطر و ۵ سوره زمر، به اجل خورشید و ماه اشاره، و از آن با «اجل مسمّی» (وقت معین شده) تعبیر کرده است. آیات پیشین بیان‌گر این مطلب است که این موجودات، دائم و سرمدی نبوده. بلکه در روز معینی که نزد خداوند روشن است، آن‌ها نیز فانی و منقرض خواهند شد که براساس آیات دیگر آن روز، روز قیامت خواهد بود. آیه ‌۵ سوره حج «و‌نقرّ فی‌الارحام ما نشاء الی اجل مسمّی ثمّ نخرجکم طفلا» نیز زمان استقرار جنین در رحم مادر را مدتی مشخّص و از پیش تعیین شده می‌داند.


مقصود از آن سرآمد زمانی و مدّت معینی است که به واسطه قرارداد، برای امور اعتباری حاصل می‌شود. خواه به‌صورت قوانینی باشد که از سوی شارع وضع می‌شود. مانند عدّه طلاق و وفات، و خواه از ناحیه انسان‌ها وضع شده و شارع مقدس آن را جایز شمرده باشد. مانند اجل دَین. امور اعتباری که قرآن، اجل را درباره آن‌ها به‌کار برده، عبارتند از:

۴.۱ - دین

یکی از موارد اجل اعتباری، تعیین سرآمد معیّن برای دین است که براساس آیه ‌۲۸۲ سوره بقره مورد تایید و امضای شارع مقدّس قرار گرفته است.

۴.۲ - اجاره

تعیین اجل در عقد اجاره (اعمّ از اجیر کردن شخصی برای انجام کاری یا اجاره شیئ خاص مانند خانه یا منافعی از شیء معیّن دیگر) نیز براساس آیات قرآن و عموم روایت «المؤمنون عند شروطهم» جایز است که نمونه آن در قرآن کریم اجیر شدن موسی (علیه‌السّلام) برای حضرت شعیب به مدّت ۸ یا ۱۰ سال در برابر ازدواج با یکی از دختران او است.

۴.۳ - عده طلاق

مورد دیگر اجل اعتباری، اجل طلاق است که در آیات قرآن کریم از آن با تعبیر «اجل» و در متون فقهی با تعبیر «عدّه» یاد‌شده است و آن، مدّت زمانی است که زن مطلقه پس از اجرای طلاق، حقّ ازدواج با دیگری را تا پایان آن ندارد. طول این مدّت براساس آیه ‌۲۲۸ بقره «سه بار پاک شدن» و برای زنان یائسه (در‌صورتی که احتمال می‌دهند باردار باشند) سه ماه و برای زنان باردار تا پایان وضع حمل است.

۴.۴ - عده وفات

از دیگر موارد اجل اعتباری در قرآن کریم، اجل یا عده وفات است. از آن‌جا که پس از وفات شوهر، ازدواج فوری زن با مردی دیگر، با محبت و دوستی و حفظ احترام شوهر پیشین سازگار نیست و از سویی سبب جریحه‌دار شدن عواطف بستگان متوفّا می‌شود، قرآن کریم، ازدواج مجدّد زنان را به نگه‌داشتن عدّه مشروط می‌کند که مدّت آن ۴ ماه و ۱۰ روز تعیین شده است. از سوی دیگر، خداوند با تشریع این حکم به مبارزه با برخی عقاید خرافی که مخالف ازدواج مجدّد زنان شوهر مرده است، برخاسته و پس از گذشت این مدّت، هیچ منعی برای ازدواج شایسته آنان نمی‌بیند.

۴.۵ - منافع مناسک حج

از دیگر موارد اجل اعتباری، مفاد آیه ‌۳۲‌ـ‌۳۳ سوره حج است: «ومن یعظم شعـئر اللّه فانّها من تقوی القلوب• لکم فیها منـفع الی اجل مسمّی ثمّ محلّها الی البیت العتیق» که براساس آن اجل و سرآمدِ استفاده از «منافع مناسک حج» مانند تجارت و‌... (در‌صورتی که مقصود از شعائر، «مناسک حج» باشد) یا پایان بهره‌گیری از «منافع شتران قربانی» مانند استفاده از شیر آن‌ها و سوار شدن بر پشت آن‌ها، (در‌صورتی که مقصود از شعائر «شتران قربانی» باشد) زمان رسیدن به خانه کعبه تعیین شده است.


انسان دو اجل دارد؛ اجل معلق و اجل مسمی : ۱ـ اجل معلق (اخترامی ـ موقوف ـ مبهم ـ غیر حتمی): زمان بندی مشروط و قابل تغییر به واسطه کردار خودمان است؛ مثل چراغی که نفت دارد ولی آن را در معرض طوفان قرار دهیم. ۲ـ اجل مسمی (طبیعی ـ محتوم): زمان بندی بی چون و چرا و غیر قابل تغییر است که اگر آن اجل فرا رسد، ‌ساعتی پس و پیش نمی‌شود و اگر همه مراقبت‌ها هم به عمل آید، عمر مانند نفت چراغ تمام می‌شود. به عبارت دیگر، اجل معلق، عمر و مدت غیر حتمی و مرگ زودرس است و اجل مسمی، عمر و مدت حتمی و مرگ طبیعی می‌باشد. در مورد انسان، اگر تمام شرائط برای بقای او جمع گردد و موانع برطرف شود ساختمان و استعداد او، ایجاب می‌کند که مدتی طولانی ـ هرچند این مدت بالاخره پایان و حدی دارد ـ عمر کند، ‌اما ممکن است بر اثر سوء تغذیه یا مبتلا شدن به اعتیادهای مختلف و یا دست‌زدن به خودکشی یا ارتکاب گناهان خیلی زودتر از آن مدت بمیرد؛ مرگ را در صورت اول، ‌اجل حتمی و در صورت دوم، اجل غیر حتمی می‌نامند. در تفسیر نور حجةالاسلام قرائتی به نقل از ابن عباس می‌خوانیم: «خداوند برای انسان دو اجل قرار داده: یکی از تولد تا مرگ، دیگری از مرگ تا قیامت. انسان با اعمال خود، گاهی از یکی می‌کاهد و به زمان دیگری، می‌افزاید، پس پایان اجل هیچ کس قابل تغییر نیست».
[۱۱۴] قرائتی، محسن، تفسیر نور، ص۲۰۰.



در قرآن می‌خوانیم: «هو الّذی خلقکم من طین ثمّ قضی اجلا واجل مسمّی عنده ثمّ انتم تمترون؛ او کسی است که شما را از گل آفرید؛ سپس مدتی مقرر داشت (تا انسان تکامل یابد)؛ و اجل حتمی نزد اوست (و فقط او از آن آگاه است). با این همه، شما (مشرکان در توحید و یگانگی و قدرت او) تردید می‌کنید!». جمله «ثمّ قضی‌ اجلا و اجل مسمّی عنده» اشاره به دو اجل است: اجل مقضی (معلّقاجل مسمّا (محتوم). برخی وجوه فراوانی برای توجیه دو اجل ذکر کرده و بی‌ترجیح و انتخاب از آن‌ها گذشتند.
[۱۱۶] جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج۲۴، ص۳۸۳.
دو اجل یاد شده با یکدیگر فرق دارند و شواهد درونی و قرائن بیرونی بر تفاوت میان آن دو دلالت دارند.
در این قسمت، به اختلافاتی که میان اجل مسمی و اجل معلق است اشاره می‌کنیم: ۱ـ «اجل مسمی»، مرگ طبیعی ولی «اجل معلق»، مرگ زودرس است. ۲ـ «اجل حتمی»، در صورتی است که ما به مجموع علل تامه بنگریم و اجل غیرحتمی در صورتی است که تنها مقتضیات را در نظر بگیریم. ۳ـ «اجل مسمی»، قابل تغییر نیست ولی اجل معلق، قابل تقدیم و تاخیر است. ۴ـ «اجل مسمی»، همان اجل محتومی است که در «ام الکتاب» ثبت شده، و «اجل غیر مسمی» آن اجلی است که در «لوح محو و اثبات» نوشته شده است. ۵ـ هر دو اجل از ناحیه خدا تعیین می‌شود ولی «اجل مسمی» به طور مطلق و بدون قید و شرط و «اجل معلق» به عنوان مشروط و معلق.

۶.۱ - اختلاف در معنا

لفظ هر دو اجل نکره است و هرگاه دو نکره‌ که لفظاً مشترک‌اند، کنار هم آیند، هر یک بر معنایی دلالت می‌کند؛ برخلاف معرفه‌ها که عین هم می‌شوند؛ مانند آیه «فانّ مع العسر یسرا انّ مع العسر یسرا»، بر پایه رحمت و عنایت الهی هر جا حادثه یا مشکلی پیش آید، دو برابر آن آسانی پدید می‌آید تا آن مشکل را حل کند، چنان‌که در حدیث نبوی‌ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آمده است: «لو کان العسر فی جحر لدخل علیه الیسر؛ حتّی‌ یخرجه»؛ وقال‌ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم): «لن یغلب عسر یسرین فانّ مع العسر یسرا وانّ مع العسر یسرا»؛ اگر دشواری خود را در سوراخی فرو ببرد، دو برابر آن آسانی فرا می‌رسد تا آن را از سوراخ بیرون بکشد؛ یعنی همیشه یُسر خدا بیشتر از عسر اوست، بدین جهت در آیه کلمه «عسر» با «الف و لام» و کلمه «یسر» بدون آن تکرار شده است، تا دلالت کند که عسر دومی همان عسر اولی است؛ ولی یسر دوم غیر از اوّلی است.

۶.۲ - تعبیر عنده

تعبیر «عِندَه» تنها برای اجل دوم آمده است. برخی مفسران پنداشته‌اند که مراد از اجل در «ثمّ قضی‌ اَجَلا» اجل دنیایی است که انسان با فرارسیدن زمان آن می‌میرد: «کلّ نفس ذائقة الموت» ولی اجل در «واجل مسمّی عنده» مربوط به بعث (قیامت) است، چون انسان مدت معینی در برزخ می‌ماند تا قیامت فرا برسد: «قل انّ الاوّلین والاءخرین لمجموعون الی‌ میقت یوم معلوم» و پایان مدت برزخ همان اجل مسمّاست ؛ لیکن این سخن تام نیست و شاهدی ندارد، بلکه بر پایه روایاتی که ذیل این‌گونه آیات نقل شدند، انسان در همین دنیا دو اجل دارد: اجل مقضی (معلق) و اجل مسمّا (محتوم).
اجل مقضی و معلّق، به استناد مقتضی و ظهور زمینه مرگ است، از این جهت تقدیم و تاخیر و محو و اثبات می‌پذیرد؛ اما اجل محتوم مطابق با تحقق همه شرایط و رفع همه موانع است، ازاین‌رو تغییرناپذیر است؛ البته در خارج فقط اجل محتوم است و هیچ انسانی با اجل معلق از بین نمی‌رود؛ حتی آن‌گاه که اجل معلّق، مطابق اجل محتوم نیست، آنچه رخ می‌دهد، همان اجل مسمّا و محتوم است.

۶.۳ - تغییر و عدم تغییر

بر این اساس، اجل معلّق به معنای مرگ زودرس که در محاورات عمومی به کار می‌رود وجود ندارد و تعبیر مرگ زودرس و دیررس به لحاظ مشاهده مقتضی‌ها و وجود بعضی شرایط و رفع برخی موانع است؛ نه وجود همه شرایط و رفع همه موانع که در این صورت، همان اجل محتوم و مقدّر الهی است و تقدیم و تاخیری ندارد: «فاذا جاء اجلهم لایستاخرون ساعة ولایستقدمون».
[۱۲۵] جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج۲۴، ص. ۳۸۴.
اجل معلّق با کم و بسیار شدن شرایط و زمینه‌ها و مقتضیات همواره جابه‌جا می‌شود و تقدیم و تاخیر می‌پذیرد، تا با اجل مسمّا هماهنگ و منجّز شود؛ آن‌گاه مسمّا و معین است.
اجل مسمّا را هیچ کس تغییر نمی‌دهد؛ نه خدا و نه جز او: دیگران دگرگون نمی‌کنند، چون نمی‌توانند: «فاذا جاء اجلهم لایستاخرون ساعة ولایستقدمون» و خدا نیز تغییر نمی‌دهد، زیرا آن را برابر با نظام احسن قرار داده است و کلمات و خلقت احسن او تبدیل‌پذیر نیستند: «لاتبدیل لکلمت الله» ؛ «لاتبدیل لخلق الله» ازاین‌رو فرمود: «ولن یۆخر الله نفسا اذا جاء اجلها».
[۱۳۱] جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج۲۴، ص. ۳۸۴.


۶.۳.۱ - عمر کوتاه

بهترین شاهد که عمر کوتاه هم از مصادیق اجل مسمّاست، آیه «وما یعمّر من معمّر ولاینقص من عمره الاّفی کتب انّ ذلک علی الله یسیر» است، چون در این آیه عمر کوتاه را نیز ثبت در کتاب الهی دانسته است که مقصود همان امّ‌الکتاب است و امّ‌الکتاب جایگاه اجل مسمّاست. به گفته حکیم سبزواری هر که بر اساس محاسبات دقیق ریاضی حرکت کند، مرگ زودرس و دیررس و مرگ بهنگام و نابهنگام نخواهد داشت:
موتاً طبیعیاً غدا اخترامی •••••• قیس الی کلیة النظام‌
ما لیس موزوناً لبعض من نغم •••••• ففی نظام الکل کل منتظم‌

۶.۳.۲ - راه نصاب دوطرفه

اجل معلّق، مثل کفر و ایمانِ معلّق، عدل و فسقِ معلّق، علم و جهلِ معلّق و غنا و فقرِ معلّق کاملاً در معرض تغییر و تبدّل است، چون مربوط به نشئه طبیعت و مادی (دنیا) است و در عالم طبیعت که نظام حرکت و آزمون و اختبار است، هیچ چیز بر کسی مقدّر ازلی نیست که تغییرپذیر نباشد، چنان‌که راه هیچ کسی هم یک‌طرفه نیست. انسان در دنیا همواره راهش، راه نصاب (منظور از راه نصاب، راه نجات از جهنم و فراهم کردن نصاب لازم انسانیت و رسیدن به حد حیوانِ ناطقِ حامد است. امّا رسیدن به اوج ولایت و قله کمال به دلیل فراهم نبودن مقدمات آن، مقدور همگان نیست) دوطرفه است: «وهدینه النّجدین»
[۱۳۵] جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج۲۴، ص۳۸۶.
راه عالم شدن و جاهل ماندن، مۆمن بودن و کفر ورزیدن، عادل شدن و فاسق بودن، عمر طولانی یا کم داشتن و... برای همگان باز و دوسویه است، چنان‌که دریافت فیض الهی برای همه مستعدان یکسان است: «سواء للسّائلین» (مراد از «سۆال»، سۆال استعداد و حال و مقال و فعل است نه سۆال لفظی)، یعنی درهای نعمت‌های گسترده جهان، برای همه طالبان مستعد یکسان گشوده‌اند، بنابراین اگر در روایات هست که صدقه، صله رحم، سبک کردن دَین، زیارت قبر امام حسین‌ (علیه‌السلام)، مواظبت بر بهداشت و... سبب طولانی شدن عمر می‌شوند و عدم آن‌ها عمر را کوتاه می‌کنند، به اجل معلّق اشاره دارند که همگانی و تغییرپذیرند.
در مقابل اجل معلّق، اجل مسمّا و محتوم قرار دارد که عند الله است: (واجل مسمّی عنده) و این اجل به قرینه آیه «ما عندکم ینفد وما عند الله باق» تغییرناپذیر است. کلمه (عِندَه) به معنای معلوم نزد خدا نیست، زیرا اجل غیرحتمی هم معلوم نزد اوست.

۶.۳.۳ - قیاس شکل اول

مضمون این دو آیه کنار هم قیاس شکل اول را می‌سازند: اجل مسمّا عند الله است (صغرا)؛ و هر آنچه عند الله است، باقی است (کبرا)، پس اجل مسمّا پایدار و تغییرناپذیر است (نتیجه)، بنابراین اجل مسمّا در آیه مورد بحث بر همان اجلی تطبیق می‌شود که در آیه «اذا جاء اجلهم فلا یستءخرون ساعة ولایستقدمون»
[۱۴۵] جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج۲۴، ص۳۸۷.
آمده است. اجل مقضی و معلّق، به استناد مقتضی و ظهور زمینه مرگ است، از این جهت تقدیم و تاخیر و محو و اثبات می‌پذیرد؛ اما اجل محتوم مطابق با تحقق همه شرایط و رفع همه موانع است، ازاین‌رو تغییرناپذیر است.


اجل معلق، به خاطر فقدان شرائط حیات، تغذیه، هجوم غصه‌ها و حوادث نفسانی دردآور و اسباب خارجی مانند غرق‌شدن و آتش‌سوزی و غیره حاصل می‌شود. همچنین در روایات، اعمالی چون صله رحم، صدقه، زکات و دعا سبب طول عمر بیان شده و کارهائی چون قطع رحم و ظلم، سبب کوتاه شدن عمر دانسته شده است.
گفتنی است که تغییرناپذیری اجل مسمّا (قضا و قدر محتوم) مانع تلاش، دعا، صدقه و... نمی‌شود، چون خود این‌ها جزو قضا و قدر الهی‌اند؛ یعنی خدا چنین مقدّر فرمود که اگر انسان به مواعظ انبیا و اولیای الهی گوش فرا دهد و دعا، صله رحم، تصدق و بهداشت را رعایت کند، عمرش دراز، وگرنه کوتاه می‌شود، همان‌گونه که عزت بخشیدن و خوارساختن منتسب به خداست: «وتعزّ من تشاء وتذلّ من تشاء» ولی راهش این‌گونه است که چنانچه انسان برای دفاع از سرزمین خود بجنگد، عزیز وگرنه ذلیل می‌گردد. خدا عزت کسی را می‌خواهد که از راه صحیح و در جای خودش جنگ یا صلح کند و ذلت کسی را می‌خواهد که در زمان مناسب نجنگد یا صلح نکند.

۷.۱ - تاخیر اجل معلق

از آن جایی که در بینش و نگرش قرآنی، اجل به دست خداوند است و خداوند، به عنوان منشا اجل‌ها معرفی شده و اوست که اجل و مدت زمان مرگ و هستی انسان‌ها و هر موجود دیگری را معین و مشخص می‌کند و نیز سوره ابراهیم آیه ۱۰ و سوره اسراء آیه ۹۹ بنابراین می‌توان گفت که تغییر اجل‌ها نیز به دست اوست (سوره رعد آیات ۳۸ و ۳۹) و خداوند است که می‌تواند اجل‌ها را تغییر دهد و اجلی را محو و اجلی دیگر را ثبت کند. براین اساس اگر برای کسی عمر طولانی یا کوتاهی نوشته شده باشد، خداوند می‌تواند همان اجل مکتوب و مسما را تغییر دهد، زیرا‌ام الکتاب در اختیار و بخشی از فرمان اوست که می‌تواند تغییر داده و محو و اثبات نماید.

۷.۲ - دعای امام سجاد

در دعای ماثوری که در مفاتیح الجنان از امام سجاد (علیه‌السّلام) برای روز سه شنبه نقل شده، آمده است: «اللهم اجعل الحیاه زیاده لی فی کل خیر و اجعل الموت راحه لی من کل شر؛ خداوندا زندگی‌ام را برای انجام کارهای خیر بیافزا و مرگم را آسایش و راحتی از هر شر و بدی قرار ده». به این معنا که آدمی اگر زندگی طولانی می‌خواهد، برای انجام کارهای خیر باشد و مرگش برای این باشد که از شر و بدی رهایی یابد. البته این حدیث همانند دیگر احادیث پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در کتب اهل سنت نیز آمده است که بیانگر این معناست که این مطلب را شیعه و سنی به آن اذعان دارند و همه از منبع واحد و یگانه الهی سرچشمه گرفته است.
خداوند به صراحت می‌فرماید که بسیاری از سختی‌ها و مشکلات زندگی به سبب ترک ذکر الله است: «و من اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا؛ و هر کس از یاد من روی گرداند، زندگی سخت و تنگی خواهد داشت.»

۷.۳ - روایت امام صادق

امام صادق (علیه‌السّلام) درباره تاثیر گناهان و بی‌تقوایی در مرگ‌های زودرس می‌فرماید: «نعوذ بالله من الذنوب التی تعجل الفناء و تقرب الاجال و تخلی الدیار و هی قطعیه الرحم و العقوق و ترک البر؛ به خدا پناه می‌برم از گناهانی که نابودی را شتاب می‌دهند و مرگ‌ها را نزدیک می‌سازند و خانه‌ها را ویران می‌کنند و آنها قطع رحم و آزردن و نافرمانی پدر و مادر و ترک احسان و نیکی است». آن حضرت هم چنین در این‌باره می‌فرماید: «من یموت بالذنوب اکثر ممن یموت بالاجال و من یعیش بالاحسان اکثر ممن یعیش بالاعمار؛ تعداد کسانی که به واسطه گناهان خود می‌میرند از کسانی که به واسطه به سرآمدن عمر (اجل حتمی) می‌میرند بیشتر است، و تعداد کسانی که به سبب احسان و نیکوکاری زندگی درازمی کنند، افزون‌تر است».


نظام احسن الهی، نظامی ساده و پیچیده است، به گونه‌ای که همه چیز آن به هم پیوسته‌اند. این گونه است که حتی حرکت برگ درختی در درون چاهی تاریک می‌تواند تاثیرات شگرفی بر هستی به‌جا گذارد. اگر بخواهیم این معنا را تبیین کنیم مثالی می‌زنیم. چوبی چندمتری با قطری کم در درون دیواره سدی بتونی و استوار تصور کنید که به هر علت عمدی و یا سهوی در آن جا مانده است. این چوب در یک فرآیندی می‌پوسد و اجازه می‌دهد تا آب در درون دیواره بتونی نفوذ کند و در بلندمدت آب راهی به پشت سد باز کند و درنهایت با خوردگی دیواره بر قطر سوراخ و شکاف بیفزاید و موجبات فرار آب را فراهم آورده یا درنهایت سد را از هم بپاشاند. به نظر می‌رسد که این فروپاشی سد، امری طبیعی و مرگ عادی بوده است، ولی هنگامی که مهندس سازه به سد می‌نگرد و آن را تحلیل می‌کند، به مرگ زود هنگام سد اشاره می‌کند و آن را امری طبیعی در عین حال غیرطبیعی برمی‌شمارد؛ زیرا این سد درصورتی که آن چوب چند متری نبود، عمری به مراتب بیشتر از این داشت، ولی این چوب موجب شد تا عمر سد بسیار کوتاهتر از آن گردد که در محاسبات طبیعی به دست آمده بود.
از نظر اسلام، نقش و کارکرد گناهان در زندگی بشر نیز این گونه است. به این معنا که اگر گناه خاصی چون قطع رحم نبود، شخص می‌بایست هفتاد تا هشتاد سال عمر می‌کرد، ولی به سبب گناه قطع رحم، شخص در مدت زمانی عمر خویش، چوب فاسدکننده عمر گذاشته که در یک فرآیند، زمان عمر وی را کاهش داده است.

۸.۱ - دعای امام علی

امیرمؤمنان علی (علیه‌السّلام) در دعای کمیل می‌فرماید: «اللهم اغفر لی الذنوب التی تهتک العصم، اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل النقم، اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم، اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعاء، اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل البلاء؛ خدایا ببخش آن گناهانی را که پرده عصمتم را می‌درد؛ خدایا ببخش آن گناهانی را که بر من کیفر عذاب نازل می‌کند؛ خدایا ببخش آن گناهانی را که در نعمتت را به روی من می‌بندد؛ خدایا ببخش آن گناهانی را که مانع قبولی دعاهایم می‌شود؛ خدایا ببخش آن گناهانی را که بر من بلا می‌فرستد». امیرمؤمنان علی (علیه‌السّلام) در این فرازها به خوبی آشکار می‌کند که چگونه گناهان که امری به نظر بیرون از دایره تکوین است در امور تکوینی و جهان خارج، تاثیر می‌گذارد و معادلات و محاسبات را دگرگون می‌کند.

۸.۲ - کلام خدا و اهل‌بیت

در آیات و روایات بسیار دیگری نیز این معنا تبیین و تشریح شده است که چگونه پرداخت زکات و در پیش گرفتن تقوای الهی از سوی جامعه‌ای، می‌تواند موجب افزایش رزق و روزی شود و یا درهای آسمان را به روی بندگان بگشاید، چنان که ترک تقوا و ارتکاب گناه از سوی عده‌ای از مردم، موجب می‌شود تا آنان گرفتار بلاهای به ظاهر طبیعی چون سیل و زلزله شوند. از این رو در علت وقوع امور طبیعی چون زلزله و سیل و توفان، تنها نمی‌بایست به علل طبیعی آن توجه داشت، بلکه به رفتارهای آدمی نیز توجه کرد که موجب می‌شود زمین بر خود بلرزد و خشم خویش را به شکل زمین لرزه‌ای یا توفانی آشکار کند. در حقیقت فسادی که در آب و هوا و دریا و خشکی پدید می‌آید، یکی از عوامل بسیار مؤثر و مهم آن دستاوردهای زشت و پلید بشری است، «ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس».
به هر حال در تفکر اسلامی و روایات معتبر و آیات وحیانی، اثبات شده است که جهان تکوین چنان به هم پیوسته است که رفتارهای آدمی می‌تواند در جهان خارج و طبیعت تاثیر شگرفی به جا گذارد بطوری که زمین لرزه‌ها و توفان‌ها از جمله کوچک‌ترین آثار آن باشد.

۸.۳ - نظام سبب و مسببی

این که گناهان و یا رفتار آدمی در جهان تکوین اثر می‌گذارد از آن روست که نظام هستی بر اساس اسباب و علل آفریده شده است و هر کاری در جهان در امر دیگر جهان تاثیر می‌گذارد، چنان که افزایش مصرف سوخت‌های فسیلی از سوی انسان موجب افزایش گازهای گلخانه‌ای و آسیب دیدن لایه ازون در جو و افزایش گرما و مرگ و میر گیاهان و جانوران بسیاری می‌شود. امام صادق (علیه‌السّلام) درباره نظام سبب و مسببی جهان آفرینش می‌فرماید: «ابی الله ان یجری الامور الا باسباب، فجعل لکل شیء سببا؛ خداوند ابا و پرهیز دارد از جریان امور، مگر از طریق اسباب آن‌ها، پس برای هر چیزی سببی قرار داده است»، باشد با پرهیز از گناهان و ترک آن و هم چنین پیروی از آموزه‌های قرآنی و اسلامی، در مسیری گام برداریم که نعمت‌های الهی به سوی ما سرازیر شده و بلایای به ظاهر طبیعی و عادی از سر ما دور گردد و جامعه و کشور اسلامی از برکات الهی بهره‌مند شود.


(۱) طوسی، محمد بن حسن، الاستبصار فیما اختلف من الاخبار.
(۲) طوسی، محمد بن حسن، الامالی.
(۳) مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار.
(۴) بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن.
(۵) زبیدی، مرتضی، تاج‌العروس من جواهرالقاموس.
(۶) جعفری، محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهج‌البلاغه.
(۷) فیض کاشانی، محسن، تفسیرالصافی.
(۸) عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی.
(۹) رازی، فخرالدین، التفسیرالکبیر.
(۱۰) زحیلی، وهبة بن مصطفی، التفسیرالمنیر.
(۱۱) مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه.
(۱۲) مصباح یزدی، محمدتقی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن.
(۱۳) قمی، عباس، سفینة‌البحار و مدینة الحکم والآثار.
(۱۴) جوهری، اسماعیل، الصحاح‌تاج اللغة و صحاح العربیه.
(۱۵) لیثی واسطی، علی بن ابی نزال، عیون‌الحکم والمواعظ.
(۱۶) حرعاملی، محمد بن حسن، الفصول المهمّه فی اصول الائمه (علیهم‌السّلام).
(۱۷) بری، عبداللطیف، قاموس‌المفاهیم القرآنیه.
(۱۸) صدوق، محمد بن علی، الخصال.
(۱۹) مفید، محمد بن نعمان، المزار.
(۲۰) زمخشری، جارالله، تفسیر الکشاف.
(۲۱) حلی، حسن بن یوسف، کشف‌المراد فی شرح تجریدالاعتقاد.
(۲۲) ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان‌العرب.
(۲۳) سید بن طاوس، رضی الدین، المجتنی من دعاء المجتبی.
(۲۴) مطهری، مرتضی، مجموعه آثار.
(۲۵) نوری، حسین، مستدرک الوسائل.
(۲۶) فیومی، احمدبن محمد، المصباح المنیر.
(۲۷) ابن‌ ابی‌شیبه، عبدالله بن محمد، المصنف فی الاحادیث والآثار.
(۲۸) مصباح یزدی، محمدتقی، معارف قرآن.
(۲۹) صدوق، محمد بن علی، معانی‌الاخبار.
(۳۰) ابن فارس، احمد، معجم مقاییس‌اللغه.
(۳۱) طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن.
(۳۲) قرائتی، محسن، تفسیر نور.
(۳۳) جوادی آملی، عبدالله، تسنیم.
(۳۴) پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه.
(۳۵) حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه.
(۳۶) طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام.
(۳۷) کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی.
(۳۸) سبزواری،‌ هادی، شرح منظومه.
(۳۹) آلوسی، شهاب الدین، روح المعانی.
(۴۰) دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا.
(۴۱) جر، خلیل، فرهنگ لاروس.
(۴۲) معین، محمد، فرهنگ فارسی معین.
(۴۳) راغب اصفهانی، حسین، مفردات راغب.
(۴۴) فراهیدی، خلیل بن احمد، العین.
(۴۵) طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان.
(۴۶) محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه.
(۴۷) عروسی حویزی، عبدعلی، نورالثقلین.
(۴۸) سبحانی، جعفر، جبر و اختیار.


۱. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا.
۲. جر، خلیل، فرهنگ لاروس.
۳. جر، خلیل، فرهنگ لاروس.
۴. معین، محمد، فرهنگ فارسی معین.
۵. راغب اصفهانی، حسین، مفردات راغب، ص۱۱.    
۶. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۶، ص۱۷۸.    
۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۴، ص۴۲۳.    
۸. فیومی، احمدبن محمد، المصباح المنیر، ج۱، ص‌۹‌.    
۹. جوهری، اسماعیل، الصحاح‌ تاج اللغة و صحاح العربیه، ج‌۴، ص‌۱۶۲۱.    
۱۰. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان‌ العرب، ج‌۱۱، ص۱۱.    
۱۱. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس‌اللغه، ج‌۱، ص‌۶۴‌.    
۱۲. زبیدی، مرتضی، تاج‌العروس من جواهرالقاموس، ج‌۱۴، ص‌۱۲.    
۱۳. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان‌العرب، ج‌۱۱، ص‌۱۱.    
۱۴. اعراف/سوره۷، آیه۳۴.    
۱۵. انعام/سوره۶، آیه۶۰.    
۱۶. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۴۴.    
۱۷. هود/سوره۱۱، آیه۱۰۴.    
۱۸. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۵.    
۱۹. انعام/سوره۶، آیه۲.    
۲۰. انعام/سوره۶، آیه۶۰.    
۲۱. هود/سوره۱۱، آیه۱۰۴.    
۲۲. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۱۰.    
۲۳. یونس/سوره۱۰، آیه۴۹.    
۲۴. حجر/سوره۱۵، آیه۵.    
۲۵. رعد/سوره۱۳، آیه۲.    
۲۶. لقمان/سوره۳۱، آیه۲۹.    
۲۷. روم/سوره۳۰، آیه۸.    
۲۸. احقاف/سوره۴۶، آیه۳.    
۲۹. حج/سوره۲۲، آیه۵.    
۳۰. بقره/سوره۲، آیه۲۸۲.    
۳۱. قصص/سوره۲۸، آیه۲۸‌‌۲۹.    
۳۲. بقره/سوره۲، آیه۲۳۱.    
۳۳. بقره/سوره۲، آیه۲۳۴.    
۳۴. حج/سوره۲۲، آیه۳۳.    
۳۵. انعام/سوره۶، آیه۲.    
۳۶. طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج‌۷، ص‌۹.    
۳۷. عروسی حویزی، عبدعلی، نورالثقلین، ذیل آیه ۳۴ سوره اعراف.    
۳۸. یونس/سوره۱۰، آیه۴۹.    
۳۹. انعام/سوره۶، آیه۲.    
۴۰. حرعاملی، محمد بن حسن، الفصول المهمّه فی اصول الائمه (علیهم‌السّلام)، ج‌۱، ص‌۲۲۱.    
۴۱. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج‌۵، ص‌۱۳۹.    
۴۲. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، ج‌۱، ص‌۳۵۴‌‌۳۵۵.    
۴۳. جعفری، محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهج‌البلاغه، ج‌۱۳، ص‌۲۱.
۴۴. فیض کاشانی، محسن، تفسیر الصافی، ج‌۲، ص‌۱۰۷.    
۴۵. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج‌۴، ص‌۱۱۷.    
۴۶. طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج‌۷، ص‌۹.    
۴۷. حرعاملی، محمد بن حسن، الفصول المهمّه فی اصول الائمه (علیهم‌السّلام)، ج‌۱، ص‌۲۲۱.    
۴۸. بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج‌۲، ص‌۴۰۱.    
۴۹. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج‌۴، ص‌۱۱۷.    
۵۰. رازی، فخرالدین، التفسیرالکبیر، ج‌۱۲، ص‌۴۸۰.    
۵۱. طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج‌۷، ص‌۹.    
۵۲. رعد/سوره۱۳، آیه۳۸‌-‌۳۹.    
۵۳. طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج‌۷، ص‌۸‌- ۱۰.    
۵۴. مصباح یزدی، محمدتقی، معارف قرآن، ص۲۱۹.    
۵۵. رازی، فخرالدین، التفسیر الکبیر، ج‌۱۲، ص۴۸۰- ۴۸۱.    
۵۶. انعام/سوره۶، آیه۲.    
۵۷. طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج‌۷، ص‌۱۰.    
۵۸. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۱۰.    
۵۹. طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج‌۱۲، ص‌۳۰.    
۶۰. بری، عبداللطیف، قاموس ‌المفاهیم القرآنیه، ج‌۱، ص‌۲۹۵.
۶۱. نوح/سوره۷۱، آیه۲‌‌۴.    
۶۲. طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج‌۲۰، ص‌۲۸.    
۶۳. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج‌۹۳، ص‌۱۳۰.    
۶۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۰، ص۳۵۴.    
۶۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج‌۹۳، ص‌۱۳۰.    
۶۶. ابن‌ابی‌شیبه، عبدالله بن محمد، المصنف فی الاحادیث والآثار، ج‌۲، ص‌۳۴۶.    
۶۷. مفید، محمد بن نعمان، المزار، ص‌۳۳.    
۶۸. طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص‌۶۶۷.    
۶۹. لیثی واسطی، علی بن ابی نزال، عیون‌ الحکم والمواعظ، ص‌۲۷۵.    
۷۰. ابن طاوس، سید رضی الدین، المجتنی من دعاء المجتبی، ص۲۵.    
۷۱. قمی، عباس، سفینة‌البحار و مدینة الحکم والآثار، ج‌۳، ص‌۳۲۹.    
۷۲. صدوق، محمد بن علی، الخصال، ص‌۳۲۰.    
۷۳. نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج‌۱۲، ص‌۳۳۴.    
۷۴. مفید، محمد بن نعمان، المزار، ص‌۳۳.    
۷۵. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۷۳، ص‌۳۷۵.    
۷۶. صدوق، محمد بن علی، معانی‌الاخبار، ص۲۷۱.    
۷۷. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۳، ص‌۳۷۵.    
۷۸. صدوق، محمد بن علی، معانی‌الاخبار، ص۲۷۱.    
۷۹. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۳، ص‌۳۷۵.    
۸۰. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۳، ص‌۳۷۵.    
۸۱. صدوق، محمد بن علی، معانی‌الاخبار، ص۲۷۱.    
۸۲. حلی، حسن بن یوسف، کشف‌المراد فی شرح تجریدالاعتقاد، ص۳۴۰.    
۸۳. یونس/سوره۱۰، آیه۴۹.    
۸۴. اعراف/سوره۷، آیه۳۴.    
۸۵. حجر/سوره۱۵، آیه۵.    
۸۶. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۴۳.    
۸۷. مطهری، مرتضی، جامعه و تاریخ، ص۴۱.    
۸۸. مصباح یزدی، محمدتقی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص‌۹۵‌ـ‌۹۶.
۸۹. زحیلی، وهبة بن مصطفی، التفسیر المنیر، ج‌۸‌، ص‌۱۹۶.    
۹۰. روم/سوره۳۰، آیه۸.    
۹۱. احقاف/سوره۴۶، آیه۳.    
۹۲. رعد/سوره۱۳، آیه۲.    
۹۳. لقمان/سوره۳۱، آیه۲۹.    
۹۴. فاطر/سوره۳۵، آیه۱۳.    
۹۵. زمر/سوره۳۹، آیه۵.    
۹۶. تکویر/سوره۸۱، آیه۱‌‌۳.    
۹۷. انفطار/سوره۸۲، آیه۱.    
۹۸. انشقاق/سوره۸۴، آیه۱‌‌۵.    
۹۹. حج/سوره۲۲، آیه۵.    
۱۰۰. بقره/سوره۲، آیه۲۸۲.    
۱۰۱. طوسی، محمد بن حسن، الاستبصار فیما اختلف من الاخبار، ج‌۳، ص‌۲۳۲.    
۱۰۲. قصص/سوره۲۸، آیه۲۸‌‌۲۹.    
۱۰۳. بقره/سوره۲، آیه۲۳۱.    
۱۰۴. طلاق/سوره۶۵، آیه۴.    
۱۰۵. طلاق/سوره۶۵، آیه۲.    
۱۰۶. طلاق/سوره۶۵، آیه۴.    
۱۰۷. بقره/سوره۲، آیه۲۳۴.    
۱۰۸. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‌۲، ص‌۱۹۳.    
۱۰۹. حج/سوره۲۲، آیه۳۲-۳۳.    
۱۱۰. زمخشری، جارالله، تفسیر الکشاف، ج‌۳، ص‌۱۵۷.    
۱۱۱. طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج‌۱۴، ص‌۳۷۴.    
۱۱۲. سبحانی، جعفر، جبر و اختیار، ص۱۸۰-۱۹۵.    
۱۱۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۵، ص۱۵۰.    
۱۱۴. قرائتی، محسن، تفسیر نور، ص۲۰۰.
۱۱۵. انعام/سوره۶، آیه۲.    
۱۱۶. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج۲۴، ص۳۸۳.
۱۱۷. شرح/سوره۹۴، آیه۵-۶.    
۱۱۸. پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، ص۶۴۹.    
۱۱۹. آل عمران/سوره۳، آیه۱۸۵.    
۱۲۰. آل عمران/سوره۳، آیه۱۸۵.    
۱۲۱. واقعه/سوره۵۶، آیه۴۹-۵۰.    
۱۲۲. آلوسی، شهاب الدین، روح المعانی، ج‌۴، ص‌۸۴.    
۱۲۳. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج‌۱، ص‌۳۵۹.    
۱۲۴. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، ج‌۱، ص‌۳۵۵.    
۱۲۵. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج۲۴، ص. ۳۸۴.
۱۲۶. اعراف/سوره۷، آیه۳۴.    
۱۲۷. اعراف/سوره۷، آیه۳۴.    
۱۲۸. یونس/سوره۱۰، آیه۶۴.    
۱۲۹. روم/سوره۳۰، آیه۳۰.    
۱۳۰. منافقون/سوره۶۳، آیه۱۱.    
۱۳۱. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج۲۴، ص. ۳۸۴.
۱۳۲. فاطر/سوره۳۵، آیه۱۱.    
۱۳۳. سبزواری،‌ هادی، شرح منظومه، ج‌۲، ص‌۴۲۲.    
۱۳۴. بلد/سوره۹۰، آیه۱۰.    
۱۳۵. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج۲۴، ص۳۸۶.
۱۳۶. فصلت/سوره۴۱، آیه۱۰.    
۱۳۷. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج‌۲، ص‌۱۵۲-۱۵۳.    
۱۳۸. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج‌۲، ص۱۵۷.    
۱۳۹. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج‌۴، ص‌۲.    
۱۴۰. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج‌۶، ص‌۲۹۰.    
۱۴۱. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج‌۶، ص‌۴۲.    
۱۴۲. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج‌۵، ص‌۶۱.    
۱۴۳. نحل/سوره۱۶، آیه۹۶.    
۱۴۴. یونس/سوره۱۰، آیه۴۹.    
۱۴۵. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج۲۴، ص۳۸۷.
۱۴۶. طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۷، ص۹.    
۱۴۷. طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۳۰.    
۱۴۸. آل عمران/سوره۳، آیه۲۶.    
۱۴۹. آل عمران/سوره۳، آیه۱۴۵.    
۱۵۰. انعام/سوره۶، آیه۲.    
۱۵۱. انعام/سوره۶، آیه۱۲۸.    
۱۵۲. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۱۰.    
۱۵۳. اسراء/سوره۱۷، آیه۹۹.    
۱۵۴. نوح/سوره۷۱، آیه۴۷.    
۱۵۵. فاطر/سوره۳۵، آیه۱۱.    
۱۵۶. رعد/سوره۱۳، آیه۳۸- ۳۹.    
۱۵۷. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵، ص۱۴۰.    
۱۵۸. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، ج۲، ص۱۲۳۲.    



پژوهشگاه فرهنگ ومعارف اسلامی، پژوهشکده فرهنگ و معارف قرآن، دانشنامه موضوعی قرآن، برگرفته از مقاله «اجل»، تاریخ بازیابی ۹۶/۴/۱۷.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اجل»، تاریخ بازیابی ۹۶/۴/۱۷.    
شبکه تخصصی قرآن تبیان، برگرفته از کتاب تسنیم، آیت‌الله جوادی آملی، عبدالله، تاریخ بازیابی ۹۶/۴/۱۷.    
پژوهشگاه فرهنگ ومعارف اسلامی، پژوهشکده فرهنگ و معارف قرآن، دانشنامه موضوعی قرآن، برگرفته از مقاله « گفتاری پیرامون اجل حتمی و اجل معلق- گناهان مرگ آفرین»، تاریخ بازیابی ۹۶/۴/۱۷.    



جعبه ابزار