• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بادرنگ

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بادْرَنْگ، به علتی نامعلوم به میوه دو گیاه کاملاً متفاوت اطلاق شده است: ۱) تُرَنج، از خانواده سَدابیان، که این مقاله فقط به آن اختصاص دارد؛ ۲) خیار، از خانواده کدوییان می‌باشد.




واژه بادرنگ و دیگر شکل‌های آن (باذْرنگ، بادارَنگ، باذارَنگ، وارَنگ، بالَنگ، تُرَنْگ و جز این‌ها) همه به واژه پهلوی grand wa باز می‌گردد، که به احتمال نزدیک به یقین، صورت دگرگون و کوتاه شده ای از واژه سنسکریت ga tula/un ¦ ma است که در این زبان به «گونه ای از درخت بالنگ، لیموی شیرین» اطلاق می‌شده است.
[۱] ابراهیم پورداود، ج۱، ص۹۲، هرمزدنامه، تهران ۱۳۳۱ ش.
[۲] ابراهیم پورداود، ج۱، ص۲۲۹، هرمزدنامه، تهران ۱۳۳۱ ش.




نام‌های آن در عربی، تُرُنْج و اُتْرنج (هردو معرّب تُرَنگ)، اُتْرُجّ (مخفف اترنج)، کَبّاد و مَتْک است. اصطلاح دیگر عربی که در اصل از یونانی ترجمه شده و به برخی از کتاب‌های مفردات ادویه راه یافته «تُفّاح مائی» یا «تُفّاح ماهی» است، ترجمه مِلُن مِدیکُن یونانی به معنی «سیب مادی» (منسوب به کشور مادِ باستان؛ مای = ماه =ماد) که حکیم یونانی تئوفراستوس (حـ ۳۷۲ - حـ ۲۸۸ ق م) در وصف این میوه به کار برده است . ترجمه لاتینی این اصطلاح هم، که دانشمند رومی پلینیوسِ اکبر (۲۳-۷۹م) در > تاریخ طبیعی < خود به کار برده مالوس مدیکا (> فرهنگ لاتینی آکسفورد <، ذیل dicus" ¦ "Me) به همان معنی و نام علمی کنونی این گیاه، کیتروس مدیکا، نیز به معنی «ترنج مادی» است. به سبب غرابت کلمه مایی یا ماهی در عربی و مشابهت آن با صفتِ مائی (=آبی)، در برخی از آثار فارسی، مثلاً در ترجمه الصیدنة ابوریحان بیرونی (362-440)
[۳] محمد بن احمد ابوریحان بیرونی ، کتاب الصیدنة فی الطب ، ج ۱، ص ، چاپ عباس زریاب ، تهران ۱۳۷۰ ش ۳۹
تفاح مایی به «سبب آبی» ترجمه شده، و حتی دانشمندی چون بیرونی دچار اشتباه شده و براین تسمیه یونانیان استهزاء کرده است
[۴] محمد بن احمد ابوریحان بیرونی، کتاب الصیدنة فی الطب،ص ۲۵، چاپ عباس زریاب، تهران ۱۳۷۰ ش .
اما بعضی از دانشمندان قدیم، مثلاً ابن بیطار (متوفی ۹۴۸)،
[۵] ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، ج۱، ص۱۳۹، بولاق ۱۲۹۱.
متوجه احتمال این التباس بوده و آن را توضیح داده اند.
[۶] ابراهیم پورداود، ج۱، ص۷۴-۷۵، هرمزدنامه، تهران ۱۳۳۱ ش.
[۷] ابراهیم پورداود، ج۱، ص۷۷، هرمزدنامه، تهران ۱۳۳۱ ش.




وجه تسمیه‌ای که حمزه اصفهانی برای وادرنگ/ باذرنگ ذکر کرده
[۸] محمد بن احمد ابوریحان بیرونی، کتاب الصیدنة فی الطب،ص ۲۵، چاپ عباس زریاب، تهران ۱۳۷۰ ش .
یعنی «لازالَ هذا اللون موجوداً/باقیاً» («این رنگ همیشه باقی باشد»)، ریشه شناسی عامیانه است.



اطلاعات ما از پیشینه بادرنگ در جهان اسلام و ایران عمدتاً چهار گونه است: ۱) اطلاعات «علمی»، از منابع قدیم یونان و روم (از طریق ترجمه‌های قدیم عربی)، و مآخذ قدیم و جدید دوره اسلامی؛ ۲) اشاراتی به این میوه در نوشته‌های بازمانده از زبان پهلوی؛ ۳) اوصاف آن در آثار دینی اسلامی؛ ۴) اشاراتی در ادبیات فارسی و عربی.




۵.۱ - تئوفراستوس


تئوفراستوس (در مآخذ اسلامی: ثاوفِرِسْطِس) ظاهراً نخستین دانشمند غربی است که بادرنگ و شیوه‌های کشتِ آن را وصف کرده، رویشگاه آن را کشور ماد و پارس دانسته و لذا آن را مِلُن مِدیکُن («سیب مادی») یا ملن پرسیکُن («سیب پارسی») نامیده است. پژوهش گرانقدر او درباره گیاهان در دوره اسلامی به عربی ترجمه نشده است، ولی چون، از سویی، دو دانشمند یونانی دیگر، دیسقوریدوس (قرن اول میلادی) و جالینوس (۱۲۹-۱۹۹ م)، مطالب او را درباره بادرنگ کمابیش تکرار کرده (واطلاعات تازه ای هم از خود به آن‌ها افزوده) اند و، از سوی دیگر، تألیف دیسقوریدوس در مفردات دارویی و بیش‌تر نوشته‌های پزشکی جالینوس در آن دوره ترجمه شده است، می توان تأثیر تئوفراستوس را در مؤلفان سپسین باز یافت. عمده وصفِ تئوفراستوس این است : «میوه آن خورده نمی‌شود. میوه و برگ درخت آن هردو بسیار خوشبوست. اگر میوه آن را در میان جامه‌ها بگذارند، آن‌ها را از بیدخوردگی حفظ می‌کند. اگر کسی زهر خورده باشد، ترنج برایش سودمند است، زیرا معده را به هم زده زهر را بالا می‌آورد. مضمضه با طبیخ یا شیره بخش درونی ترنج (= «پیه» بالنگ که مربّا می‌کنند) نفس و دهان را خوشبو می‌کند. درخت آن در همه فصل‌ها میوه دارد، زیرا وقتی بعض میوه‌ها را می‌چینند، شکوفه‌های دیگر بر روی درخت است و برخی میوه های دیگر دارند بر درخت می‌رسند. نهال آن را، مانند نهال نخل، در کوزه سوراخدار نیز می‌نشانند... در پارس و ماد می‌روید.»

۵.۲ - پلینیوس و دیسقوریدوس


پلینیوس بر این‌ها مطلبی درباره اشکانیان افزوده است: تخمهای آن را بزرگانِ پارت‌ها از برای چاشنی خورش به کار برند، به امید خوشتر ساختن بوی دهان..
[۹] ابراهیم پورداود، هرمزدنامه، ج۱، ص۷۶-۷۷، تهران ۱۳۳۱ ش.
دیسقوریدوس
[۱۰] ذیل «اترج»، ابن بیطار، ج۱، ص۱۰-۱۱، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، بولاق ۱۲۹۱.
از جمله، می گوید: «گیاهی است که همه آن را می‌شناسند. میوه‌هایش، که در سراسر سال برآن می‌روید، نسبتاً دراز، چروکیده، زرگون و خوشبو (با قدری زنندگی) است. تخم‌هایی مانند دانه‌های گلابی دارد. اگر با آشامیدنی خورده شود، خاصیّت پادزهر دارد. شکم را روان می‌سازد. زنان باردار به آن ویار می‌نمایند.»

۵.۳ - جالینوس


جالینوس، از جمله، می گوید
[۱۱] ابن بیطار، ج۱، ص۱۰-۱۱،ذیل «اترج»، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، بولاق ۱۲۹۱.
: «مغزِ (= گوشتِ) اترج ترش است و دارای قوه تجفیف (= خشکاندن رطوبات بدن) شدید، چنانکه گویی در درجه سوم از درجات چیزهای مبرّد و مجفّف است. شحم (= پیه) آن، که در میان پوست و حُمّاض (= مغز ترش) آن جای دارد، اخلاط غلیظ سرد تولید می‌کند. پوست آن دیر هضم و خوشبو و برای استمراء (= گوارانیدن غذا) سودمند است، لذا اندکی از آن معده را تقویت می‌کند. آبِ آن، آمیخته با آشامیدنی، از داروهای مسهل می‌گردد. تخم‌های آن تلخ و در درجه دوم محلّل و مجفّف است. همچنین برگ آن.»



پزشکان و داروشناسان دوره اسلامی در طی قرون، اطلاعات تازه بسیاری درباره سودهای درمانی شکوفه و میوه و برگ این گیاه به دست آوردند. برای اطلاع از مطالب کمابیش تازة گروهی از آنان، مانند علی بن سهل رَبَّنِ طبری، ابن ماسویه، اسحاق بن سلیمان اسرائیلی، ابن سینا، ابن رضوان، اسحاق بن عمران و دیگران رجوع کنید به ابن بیطار
[۱۲] ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، ج۱، ص۱۰-۱۱، بولاق ۱۲۹۱.
و نیز آثار فارسی مانند الابنیة ابومنصور موفّق هروی
[۱۳] موفق بن علی هروی ، الابنیة عن حقایق الادویة ،ص ۹-۱۰ چاپ احمد بهمنیار، و حسین محبوبی اردکانی ، تهران ۱۳۴۶ ش
هدایة المتعلمینِ اخوینی بخاری (جاهای متعدد)، تحفة حکیم مؤمن
[۱۴] محمد مؤمن بن محمد زمان حکیم مؤمن، تحفه حکیم مؤمن، ج۱، ص۴۲-۴۳، تهران (تاریخ مقدمه ۱۴۰۲).
و مخزن الادویة عقیلی علوی شیرازی؛ به ویژه در اثر اخیر (تألیف در ۱۱۸۳)
[۱۵] محمدحسین بن محمد هادی عقیلی علوی شیرازی، مخزن الادویه، ج۱، ص۱۰۰-۱۰۲، کلکته ۱۸۴۴، چاپ افست تهران ۱۳۷۱ ش.
شرح جامع اقوال و تجارب پیشینیان (بیش از بیست مأخذ) آمده است.



در این میان، شرح مفصّل مستقلی، یعنی عاری از تأثیر حکمای یونانی و پیروان آنان در دوره اسلامی، را درباره جنبه‌های گوناگون (درختچه) بادرنگ (کاشت، پرورش، پیوند، خواص درمانی، بعض خرافات، و جز این‌ها) در کتاب الفلاحة النَبَطیّة دانشمند آسوری نژاد، ابن وحشیّه (قرون سوّم و چهارم) می یابیم
[۱۶] الفلاحة النبطیة، ترجمه ابن وحشیه، ج۱، ص۱۷۸ـ۱۸۲، ج ۱، چاپ توفیق فهد، دمشق ۱۹۹۳.
که، به ادّعای خود،
[۱۷] الفلاحة النبطیة، ترجمه ابن وحشیه، ج۱، ص۵، ج ۱، چاپ توفیق فهد، دمشق ۱۹۹۳.
محتویات آن را در ۲۹۱ از مآخذ قدیم «کَسْدانی» (= آسوری) ترجمه و تلخیص کرده است. مثلاً می گوید که می‌توان بسیاری از گیاهان را به درختچة اترج پیوند زد و از این پیوندها میوه‌های عجیبی پدید می‌آید
[۱۸] الفلاحة النبطیة، ترجمه ابن وحشیه، ج۱، ص ۱۸۲، چاپ توفیق فهد، دمشق ۱۹۹۳.
خود او طریقه پیوند «خیار شنبر» (= فلوس) بر اترج
[۱۹] الفلاحة النبطیة، ترجمه ابن وحشیه، ج۱، ص۱۸۰-۱۸۱، ج ۱، چاپ توفیق فهد، دمشق ۱۹۹۳.
و پیوند اترج بر درخت زیتون
[۲۰] الفلاحة النبطیة، ترجمه ابن وحشیه، ج۱، ص۱۳ به بعد، ج ۱، چاپ توفیق فهد، دمشق ۱۹۹۳.
را شرح داده است؛ درباره پیوند پذیری شگفت انگیز درختچه ترنج و امکان پیوند کردن «انواع میوه‌ها بر ترنج»،.
[۲۱] رشید الدین فضل الله، آثار و احیاء، ج۱، ص۴۹-۵۱، چاپ منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ ش.




در ادبیات ایران پیش از اسلام، اشاراتی به بادرنگ در برخی از کتاب‌های پهلوی یافته می‌شود، از جمله در بندهش
[۲۲] بندهش، (گردآوری) فرنبغ دادگی، ج۱، ص۸۸، ترجمه مهرداد بهار، تهران ۱۳۶۹ ش.
در شمار میوه‌هایی که هم درون و هم بیرون آن‌ها خوردنی است؛ در فرهنگ پهلویک، در باب ۴ که به دانه‌ها و میوه‌ها اختصاص دارد، در شمار سیب و بِه و گلابی و خربوزه و خیار و غیره؛ در خسرو کواتان و ریدک به عنوان میوه مربّایی
[۲۳] خسرو کواتان و ریدک،ص ۲۴
و چند بار در زند (= تفسیر پهلوی) اوستا، بویژه در فصل ۲، بخش ۲۸، آنجا که اهورا مزدا در پیش بینی طوفانی همچون طوفان نوح به جمشید دستور می‌دهد که تخم‌های «خوشمزه ‌ترین و خوشبوترین میوه‌ها را» هم به پناهگاهی زیرزمینی ببرد و نگاه دارد. شارح پهلوی در توضیح «خوشبوترین میوه‌ها» گفته است : «چون بِه و بادرنگ».
[۲۴] ابراهیم پورداود، هرمزدنامه، ج۱، ص۷۳-۷۴، تهران ۱۳۳۱ ش.
[۲۵] داستان جم، متن اوستا و زند، ج۱، ص۱۵۲، با شرح لغات و ترجمه از محمد مقدم و محمد صادق کیا، تهران ۱۳۱۴ یزدگردی.




در حدیثی از پیامبر اکرم، صلّی الله علیه وآله وسلّم، که با اندکی اختلاف در الفاظ در جوامع حدیث اهل سنت نقل شده، مؤمن (یا مؤمنی که قرآن بخواند) به «اُتْرُجَّة» تشبیه شده، که مزه و بوی خوش دارد
[۲۶] محمد بن اسماعیل بخاری ، صحیح البخاری ،ج ۶، ص ۱۰۷، چاپ افست بیروت ( بی تا. ).
ابن قیم جوزیّه
[۲۷] ابن قیم جوزیه، الطب النبوی، ج۱، ص۶۹۱-۷۵۱، چاپ عبدالمعطی امین قلعجی، قاهره ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
[۲۸] ابن قیم جوزیه، الطب النبوی،ص ۳۳۳-۳۳۵، چاپ عبدالمعطی امین قلعجی، قاهره ۱۴۰۲/۱۹۸۲.

پس از نقل این حدیث، برخی از خواص طبی اترج را، به تفکیک پوست و گوشت و حمّاض و دانه آن از ابن سینا و احمد غافقی و ابن ماسویه و دیگران نقل کرده سپس می‌افزاید که چیزی با این همه فایده، شایستگی آن را دارد که «خلاصه وجود، یعنی مؤمنی که قرآن می‌خواند» را بدان تشبیه کنند.
در کتاب‌های احادیث شیعه، روایاتی از ائمه اطهار، علیهم‌السلام، درباره اترج و منافع آن نقل شده است.
[۲۹] احمد بن محمد برقی، کتاب المحاسن، ج۱، ص۵۵۵-۵۵۶، چاپ جلال الدین حسینی، قم (تاریخ مقدمه ۱۳۳۱ ش).
موضوع این روایات عمدتاً این است که آیا خوردن اترج پیش از غذا سودمندتر است یا پس از آن؛ دیگر این‌که خوردن نان خشک به هضم اترج کمک می‌کند. مجلسی در حلیة المتقین
[۳۱] محمد باقر بن محمد تقی منسوب به مجلسی، حلیة المتقین ،ص۵۲، تهران ۱۳۶۲ ش
از امام رضا، علیه‌السلام، حدیثی نقل کرده که «حضرت رسول، صلی الله علیه وآله وسلم، را نگاه کردن به سوی ترنج سبز و سیب سرخ خوش می‌آمد». سپس می‌افزاید: «بدان که عرب لیمو و نارنج را همه ترنج می‌گویند.» عقیلی علوی شیرازی
[۳۲] محمد باقر بن محمد تقی منسوب به مجلسی، حلیة المتقین ،ص۵۲، تهران ۱۳۶۲ ش
هم حدیث دیگری نقل کرده که «داخل نمی‌شود شیطان در خانه ای که در آن اترج باشد».



در متون فارسیِ دوره اسلامی، بویژه در اشعار فارسی، به نام بادرنگ یا ترنج برمی خوریم. شاید قدیم‌ترین شاعری که بادرنگ را به عنوان یکی از عناصر شاعرانه به کار برده مُنجیکِ تِرمِذی (متوفی ۳۷۰ یا ۳۸۰) باشد، که اسدی (متوفی ۴۶۵) در لغت فُرس
[۳۳] علی بن احمد اسدی، لغت فرس، ج۱، ص۱۱۲، چاپ محمد دبیر سیاقی، تهران ۱۳۳۶ ش.
بیتی از او، حاوی کلمه بادرنگ، را شاهد آورده است. شاعران سپسین ترنج /بادرنگ را‌ به‌طور کلی در سه مورد به کار برده اند: به عنوان میوه ای خوشبو یا خوشمزه؛ در تشبیه چهره زرد پژمرده به پوست زرد چروکیده آن.
[۳۴] داستان جم، متن اوستا و زند، با شرح لغات و ترجمه از محمد مقدم و محمد صادق کیا، تهران ۱۳۱۴ یزدگردی.
[۳۵] علی اکبر دهخدا، لغت نامه، ذیل «بادرنگ» و «تُرنج»، زیرنظر محمد معین، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۶۱ ش.
[۳۶] ابراهیم پورداود، ج۱، ص۶۹، هرمزدنامه، تهران ۱۳۳۱ ش.
[۳۷] ابراهیم پورداود، ج۱، ص۷۸، هرمزدنامه، تهران ۱۳۳۱ ش.
در ادبیات عرب نیز، وصف‌ها و تشبیه‌ها و ستایش بسیاری برای اترج یافت می‌شود.
[۳۸] محمد بن احمد ابوریحان بیرونی، کتاب الصیدنة فی الطب،چاپ زریاب، ص ۲۶ـ۲۷، چاپ عباس زریاب، تهران ۱۳۷۰ ش.




رویشگاه نخستین مرکّبات اصلی (نارنج، بادرنگ و لیمو) خاور دور، جنوب شرقی آسیا و هندِ شرقی بوده و، برخلاف گمان تئوفراستوس، این مرکبات در روزگاران کهن از هندوستان به ایران زمین رسیده است (بهترین گواهْ اصلِ هندیِ نام‌های آن‌هاست)، چنانکه در قرن چهارم پیش از میلاد در اقالیم پارس و ماد و پارتیا و آشور بومی شده بود. هم از اینجا بود که، در پی فتوحات اسکندر مقدونی در بین النهرین و ایران، اطلاعاتی درباره مرکبات به یونانیان و رومیان رسید و، همچنانکه دیدیم، حتی یکی از آن‌ها یعنی بادرنگ را تئوفراستوس وصف کرده است. مع ذلک ظاهراً پرورش درخت بادرنگ در اقالیمِ روم و مغرب دریای روم تا مدت‌ها پس از آن عملی نشد. گویا نقش عمده در گسترش و پرورش بادرنگ را در بین النهرین و سپس در فلسطین و مشرقِ دریای روم، پیش از ظهور عیسی مسیح، علیه‌السلام، یهودیان قدیم ایفا کرده‌اند که بر اثر مجاورت و معاشرت با مردم پارس و ماد و آشور با این میوه خوشبو آشنا شده بودند و لذا در برگزاری «عید خیمه ها» و در اجرای دستوری دینی (سفرلاویان، ۲۳:۴۰) بادرنگ (در عبری: اِتْرُگ) را به عنوان «میوه درختان نیکو» با خود می‌بردند، و کم کم وجود این میوه برای آن جشن سالیانه ضروری شده بود
[۳۹] منوچهر ستوده، "سیب مادی، ج۱، ص۶-۹، نه سیب مائی (آبی) "، آینده، سال ۱۰، ش ۱ (فروردین ۱۳۶۳ ش).
جوداییکا، ذیل "Sukkot" و "Etrog").
در دوره اسلامی، از روی نوشته‌های برخی از جهانگردان و جغرافی نگاران و مورخان تا اندازه ای می‌توان از گستره کشت بادرنگ در جهان اسلام و ایران آگاه شد. پورداود
[۴۰] ابراهیم پورداود، ج۱، ص۶۶، هرمزدنامه، تهران ۱۳۳۱ ش.
[۴۱] ابراهیم پورداود، ج۱، ص۷۰-۷۱، هرمزدنامه، تهران ۱۳۳۱ ش.
اشارات برخی از ایشان را به بادرنگ نقل کرده است که به ترتیب تاریخی تقریبی عبارت‌اند از: اصطخری (متوفی ۳۴۶) در مسالک الممالک در وصف فسا در فارس؛ ابن حوقل در صورة الارض (تألیف ۳۵۹؟) در وصف گرگان و فسا و جیرفت؛ مؤلف ناشناخته حدود العالم (تألیف ۳۷۲) در وصف شوش و آمل؛ مقدسی (متوفی ۳۷۵ یا ۳۸۱) در احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم در وصف شهرستان گرگان و فارس (از جمله در «سابور»)؛ ابن بلخی (قرن پنجم) در فارسنامه در وصف پَسا (= فسا) و صمگان و بشاپور (هرسه در فارس)؛ ناصرخسرو در سفرنامه خود (تألیف ۴۴۴) در وصف مصر؛ ابوالفضل بیهقی (متوفی ۴۷۰) در تاریخ بیهقی در بیان واقعه ای در ساری (مازندران)؛ حمدالله مستوفی در نزهة القلوب (تألیف ۷۴۰) در باره آمل. به گفته دینوری (قرن سوّم؛
[۴۲] احمد بن داود دینوری، ج۱، ص۴۰،ش ۴۶، کتاب النبات، ج ۱، چاپ ب لیوین، اوپسالا ۱۹۵۳.
«اترج، که از درختانی است که کاشته می‌شوند و بَرّی (خودرو، وحشی) آن‌ها وجود ندارد، در ارض العرب (کشورهای عرب) بسیار (بود).» رشیدالدین فضل الله وجود گونه‌هایی از ترنج را در مصر، بغداد، بصره، شوشتر، سنجار، شبانکاره، رستمداری (کذا)، آمل، استرآباد و غیره ذکر کرده است.
[۴۳] رشید الدین فضل الله، آثار و احیاء، ج۱، ص۴۹-۵۰، چاپ منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ ش.




اعضای پرورشی خانواده مرکبات استعدادی غیر عادی برای تنوع دارند و آمیزش انواع یا گونه‌های آن‌ها‌ به‌طور طبیعی یا با دستکاری آدمی به آسانی صورت می‌گیرد. احوال آب و هوا و خاک هم در پیدایش گونه‌های جدید مؤثر است. این دگرگونی پذیری تفاوت‌هایی کمابیش بزرگ در شکل ظاهر و حجم و وزن و رنگ و بو و مزه میوه‌هایِ مرکبات پدید آورده و، در نتیجه، نام‌های جدید برگونه‌های جدید گذاشته شده، یا در نام‌های پیشین ابهاماتی پیش آمده است. بادرنگ هم از این تنوع طبیعی و محلی مصون نمانده و پریشانی خاصی درباره نام‌های آن در مآخذ و در میان مردم پدید آمده است. یکی از قدیمترین اشارات به گونه های بادرنگ در مآخذ دوره اسلامی در الصیدنة ابوریحان بیرونی
[۴۴] محمد بن احمد ابوریحان بیرونی، کتاب الصیدنة فی الطب،چاپ زریاب، ص ۲۵ـ۲۶، چاپ عباس زریاب، تهران ۱۳۷۰ ش.
[۴۵] محمد بن احمد ابوریحان بیرونی، ترجمه فارسی نیمه اوّل قرن هشتم هجری از ابو بکر بن علی بن عثمان کاسانی، ج۱، ص۳۹-۴۰، چاپ منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران ۱۳۵۸ ش.
است: ترنجِ هند، بسیار ترش؛ ترنج گرگانی، دارای پوست صاف و سِفت («املس ملزَّز») و طبرستانی، دارای پوست دان دان مانند آثار آبله («مُحبَّب مُجدَّر»)، هر دو به یک اندازه ترش؛ اترج‌های بسیار خوشبوی معروف به «پنج انگشت»، دارای پوست چروکیده در «شوشِ اَهواز»؛ اترج‌های بزرگ مصری، با راهراه‌های سبز مانند پوستِ «بطّیخ» (خربوزه، هندوانه). ابن العَوّام اِشبیلی در کتاب الفلاحة خود (تألیف در اواخر قرن ششم یانیمه اول قرن هفتم) سه گونه بادرنگ را
[۴۶] الفلاحة النبطیة، ترجمه ابن وحشیه، ج ۱، به نقل دزی، ذیل «اترج»، چاپ توفیق فهد، دمشق ۱۹۹۳.
ذکر کرده است: قُرطُبی (دارای میوه‌های درشت و نُک تیز)، قسطی (دارای میوه‌های درشت و صاف) و صینی («چینی»)؛ چنین می‌نماید که در ایران نام‌های ترنج و بادرنگ و بالنگ بتدریج به گونه‌های متفاوتی از این میوه اختصاص یافته است. بُسحاق اطعمه شیرازی (متوفی ۸۲۸ یا ۸۳۰) در بیتی
[۴۷] احمد بن حلاّ ج بسحاق أطعمه، دیوان مولانا بسحق حلاّ ج شیرازی، ج۱، ص۴۳، چاپ میرزا حبیب اصفهانی، استانبول ۱۳۰۳، چاپ افست شیراز ۱۳۶۰ ش.
به تفاوتی میان «ترنج» و «بالنگ» اشاره می‌کند. مؤلف برهان قاطع (تألیف ۱۰۶۲؛ ذیل «بادرنگ» و «بالنگ») می گوید که «بالنگ» نوعی از بادرنگ = ترنج بسیار شیرین و نازک است که پوست آن را مربّا می‌سازند. عقیلی علوی شیرازی
[۴۸] محمدحسین بن محمد هادی عقیلی علوی شیرازی، مخزن الادویه، ج۱، ص۱۰۰، کلکته ۱۸۴۴، چاپ افست تهران ۱۳۷۱ ش.
توضیح دقیقتری درباره تفاوت «ترنج» و «بالنگ» دارد: «اترج... دو صنف است: یکی صغیر و پوست آن مستوی املس و دو طرف آن باریک و این را به فارسی ترنج می‌نامند؛ و صنف دویم کبیر و پوست آن غیر مستوی و دو طرف آن چندان باریک نیست بلکه طرف متصل شاخ درخت اندک پهنتر... و این را به فارسی بالنگ نامند. و رنگ پوست هر دو زرد و طلایی است و رایحه آن طیب، خصوص صغیرآن...».
در دوره معاصر، برخی از مؤلفان ایرانی و خارجی گونه‌هایی از بادرنگ را که در گیلان و مازندران می‌روییده است ذکر کرده اند. گ. و. ملگونف که دوبار، در ۱۲۷۴/۱۸۵۸ و ۱۲۷۶/۱۸۶۰، به کناره‌های جنوبی دریای خزر سفرهایی کرده، در بیان گیاهان و میوه‌های مازندران سه گونه بادرنگ را به سه نام محلی مازندرانی ذکر کرده است
[۴۹] گ وملگونف، سفرنامه ملگونف به سواحل جنوبی دریای خزر (۱۸۵۸ و ۱۸۶۰م)،ص ۱۴۶-۱۴۷، تصحیح، تکمیل و ترجمه مسعود گلزاری، تهران ۱۳۶۴ ش.
: «بادْرَنگ یا وارِنْگ، که از نظر اندازه و عطرش معروف است و برای مربا مصرف می‌شود. معمولاً اطاق‌ها را با بادرنگ زینت می‌دهند و حتی در تُنگ هم آن را پرورش می‌دهند»؛ «دَبّه، نوعی بادرنگ بزرگ به رنگ زرد و با پوست زبر»؛ و «بالنگ، نوعی بادرنگ که مصرف مربا دارد.» ه. ل. رابینو، رایزن دوم دولت انگلیس در رشت (۱۹۰۶-۱۹۱۲)، بادرنگ و بالنگ را از اقسام لیمو شمرده ولی ترنج را نوعی نارنج ذکر کرده است : «بادرنگ... به اندازه خربزه است و پوستی کلفت و سخت و زبر دارد»؛ «بالنگ لیموی درشتی است بسیار بزرگتر از بادرنگ»؛ «ترنج نوعی از نارنج است و فقط با زایده ای که در بالای آن است مشخص می‌شود.»



احمد مرعشی
[۵۰] احمدمرعشی، واژه نامه گویش گیلکی به انضمام اصطلاحات و ضرب المثل‌های گیلکی، ج۱، ص۸۵، رشت ۱۳۶۳ ش.
بدون ذکر تفاوت بادرنگ و بالنگ و غیره، در وصف بادرنگ می‌گوید: «میوه آن بیضی، آبله رو، پوست کلفت و سنگین و سخت ترش است... گاه به سه کیلوگرم می‌رسد. از آن مربا می‌سازند. ترشی آن هم مرسوم است. (در گیلان) برگ آن را برای خوشبو کردنِ دست، در دست می‌گیرند و زنان روستا آن را در چاک گریبان می‌گذارند.»
جای شگفتی است که مؤلفان قدیم و جدید از «عَرَق اترج» که در ایران تهیه می‌شود و در پزشکی سنّتی فواید درمانی چندی برای آن برمی شمارند (مثلاً، «ملطّف، ضد نفخ، مقوی قلب و دماغ و کلیه و کبد») ذکری نکرده اند.



(۱) ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، بولاق ۱۲۹۱.
(۲) ابن قیم جوزیه، الطب النبوی، چاپ عبدالمعطی امین قلعجی، قاهره ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
(۳) محمد بن احمد ابوریحان بیرونی، کتاب الصیدنة فی الطب، چاپ عباس زریاب، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۴) محمد بن احمد ابوریحان بیرونی، ترجمه فارسی نیمه اوّل قرن هشتم هجری از ابو بکر بن علی بن عثمان کاسانی، چاپ منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران ۱۳۵۸ ش.
(۵) ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلّمین فی الطّب، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
(۶) علی بن احمد اسدی، لغت فرس، چاپ محمد دبیر سیاقی، تهران ۱۳۳۶ ش.
(۷) محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، چاپ افست بیروت (بی تا).
(۸) احمد بن محمد برقی، کتاب المحاسن، چاپ جلال الدین حسینی، قم (تاریخ مقدمه ۱۳۳۱ ش).
(۹) محمدحسین بن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۱۰) احمد بن حلاّ ج بسحاق أطعمه، دیوان مولانا بسحق حلاّ ج شیرازی، چاپ میرزا حبیب اصفهانی، استانبول ۱۳۰۳، چاپ افست شیراز ۱۳۶۰ ش.
(۱۱) بندهش، (گردآوری) فرنبغ دادگی، ترجمه مهرداد بهار، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۱۲) ابراهیم پورداود، هرمزدنامه، تهران ۱۳۳۱ ش.
(۱۳) محمد مؤمن بن محمد زمان حکیم مؤمن، تحفه حکیم مؤمن، تهران (تاریخ مقدمه ۱۴۰۲).
(۱۴) داستان جم، متن اوستا و زند، با شرح لغات و ترجمه از محمد مقدم و محمد صادق کیا، تهران ۱۳۱۴ یزدگردی.
(۱۵) علی اکبر دهخدا، لغت نامه، زیرنظر محمد معین، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۶۱ ش.
(۱۶) احمد بن داود دینوری، کتاب النبات، ج ۱، چاپ ب لیوین، اوپسالا ۱۹۵۳.
(۱۷) یاسنت لویی رابینو، ولایات دار المرز ایران: گیلان، ترجمه جعفر خمامی زاده، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۱۸) رشید الدین فضل الله، آثار و احیاء، چاپ منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۱۹) منوچهر ستوده، "سیب مادی، نه سیب مائی (آبی) "، آینده، سال ۱۰، ش ۱ (فروردین ۱۳۶۳ ش).
(۲۰) محمدحسین بن محمد هادی عقیلی علوی شیرازی، مخزن الادویه، کلکته ۱۸۴۴، چاپ افست تهران ۱۳۷۱ ش.
(۲۱) الفلاحة النبطیة، ترجمه ابن وحشیه، ج ۱، چاپ توفیق فهد، دمشق ۱۹۹۳.
(۲۲) محمد باقر بن محمد تقی منسوب به مجلسی، بحار الانوار، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۲۳) محمد باقربن محمد تقی منسوب به مجلسی، حلیة المتقین، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۲۴) احمدمرعشی، واژه نامه گویش گیلکی به انضمام اصطلاحات و ضرب المثل‌های گیلکی، رشت ۱۳۶۳ ش.
(۲۵) گ وملگونف، سفرنامه ملگونف به سواحل جنوبی دریای خزر (۱۸۵۸ و ۱۸۶۰م)، تصحیح، تکمیل و ترجمه مسعود گلزاری، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۲۶) موفق بن علی هروی، الابنیة عن حقایق الادویة، چاپ احمد بهمنیار، و حسین محبوبی اردکانی، تهران ۱۳۴۶ ش؛


 
۱. ابراهیم پورداود، ج۱، ص۹۲، هرمزدنامه، تهران ۱۳۳۱ ش.
۲. ابراهیم پورداود، ج۱، ص۲۲۹، هرمزدنامه، تهران ۱۳۳۱ ش.
۳. محمد بن احمد ابوریحان بیرونی ، کتاب الصیدنة فی الطب ، ج ۱، ص ، چاپ عباس زریاب ، تهران ۱۳۷۰ ش ۳۹
۴. محمد بن احمد ابوریحان بیرونی، کتاب الصیدنة فی الطب،ص ۲۵، چاپ عباس زریاب، تهران ۱۳۷۰ ش .
۵. ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، ج۱، ص۱۳۹، بولاق ۱۲۹۱.
۶. ابراهیم پورداود، ج۱، ص۷۴-۷۵، هرمزدنامه، تهران ۱۳۳۱ ش.
۷. ابراهیم پورداود، ج۱، ص۷۷، هرمزدنامه، تهران ۱۳۳۱ ش.
۸. محمد بن احمد ابوریحان بیرونی، کتاب الصیدنة فی الطب،ص ۲۵، چاپ عباس زریاب، تهران ۱۳۷۰ ش .
۹. ابراهیم پورداود، هرمزدنامه، ج۱، ص۷۶-۷۷، تهران ۱۳۳۱ ش.
۱۰. ذیل «اترج»، ابن بیطار، ج۱، ص۱۰-۱۱، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، بولاق ۱۲۹۱.
۱۱. ابن بیطار، ج۱، ص۱۰-۱۱،ذیل «اترج»، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، بولاق ۱۲۹۱.
۱۲. ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، ج۱، ص۱۰-۱۱، بولاق ۱۲۹۱.
۱۳. موفق بن علی هروی ، الابنیة عن حقایق الادویة ،ص ۹-۱۰ چاپ احمد بهمنیار، و حسین محبوبی اردکانی ، تهران ۱۳۴۶ ش
۱۴. محمد مؤمن بن محمد زمان حکیم مؤمن، تحفه حکیم مؤمن، ج۱، ص۴۲-۴۳، تهران (تاریخ مقدمه ۱۴۰۲).
۱۵. محمدحسین بن محمد هادی عقیلی علوی شیرازی، مخزن الادویه، ج۱، ص۱۰۰-۱۰۲، کلکته ۱۸۴۴، چاپ افست تهران ۱۳۷۱ ش.
۱۶. الفلاحة النبطیة، ترجمه ابن وحشیه، ج۱، ص۱۷۸ـ۱۸۲، ج ۱، چاپ توفیق فهد، دمشق ۱۹۹۳.
۱۷. الفلاحة النبطیة، ترجمه ابن وحشیه، ج۱، ص۵، ج ۱، چاپ توفیق فهد، دمشق ۱۹۹۳.
۱۸. الفلاحة النبطیة، ترجمه ابن وحشیه، ج۱، ص ۱۸۲، چاپ توفیق فهد، دمشق ۱۹۹۳.
۱۹. الفلاحة النبطیة، ترجمه ابن وحشیه، ج۱، ص۱۸۰-۱۸۱، ج ۱، چاپ توفیق فهد، دمشق ۱۹۹۳.
۲۰. الفلاحة النبطیة، ترجمه ابن وحشیه، ج۱، ص۱۳ به بعد، ج ۱، چاپ توفیق فهد، دمشق ۱۹۹۳.
۲۱. رشید الدین فضل الله، آثار و احیاء، ج۱، ص۴۹-۵۱، چاپ منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ ش.
۲۲. بندهش، (گردآوری) فرنبغ دادگی، ج۱، ص۸۸، ترجمه مهرداد بهار، تهران ۱۳۶۹ ش.
۲۳. خسرو کواتان و ریدک،ص ۲۴
۲۴. ابراهیم پورداود، هرمزدنامه، ج۱، ص۷۳-۷۴، تهران ۱۳۳۱ ش.
۲۵. داستان جم، متن اوستا و زند، ج۱، ص۱۵۲، با شرح لغات و ترجمه از محمد مقدم و محمد صادق کیا، تهران ۱۳۱۴ یزدگردی.
۲۶. محمد بن اسماعیل بخاری ، صحیح البخاری ،ج ۶، ص ۱۰۷، چاپ افست بیروت ( بی تا. ).
۲۷. ابن قیم جوزیه، الطب النبوی، ج۱، ص۶۹۱-۷۵۱، چاپ عبدالمعطی امین قلعجی، قاهره ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
۲۸. ابن قیم جوزیه، الطب النبوی،ص ۳۳۳-۳۳۵، چاپ عبدالمعطی امین قلعجی، قاهره ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
۲۹. احمد بن محمد برقی، کتاب المحاسن، ج۱، ص۵۵۵-۵۵۶، چاپ جلال الدین حسینی، قم (تاریخ مقدمه ۱۳۳۱ ش).
۳۰. محمد باقر بن محمد تقی منسوب به مجلسی، بحار الانوار، ج۶۳، ص۱۹۱-۱۹۳، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.    
۳۱. محمد باقر بن محمد تقی منسوب به مجلسی، حلیة المتقین ،ص۵۲، تهران ۱۳۶۲ ش
۳۲. محمد باقر بن محمد تقی منسوب به مجلسی، حلیة المتقین ،ص۵۲، تهران ۱۳۶۲ ش
۳۳. علی بن احمد اسدی، لغت فرس، ج۱، ص۱۱۲، چاپ محمد دبیر سیاقی، تهران ۱۳۳۶ ش.
۳۴. داستان جم، متن اوستا و زند، با شرح لغات و ترجمه از محمد مقدم و محمد صادق کیا، تهران ۱۳۱۴ یزدگردی.
۳۵. علی اکبر دهخدا، لغت نامه، ذیل «بادرنگ» و «تُرنج»، زیرنظر محمد معین، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۶۱ ش.
۳۶. ابراهیم پورداود، ج۱، ص۶۹، هرمزدنامه، تهران ۱۳۳۱ ش.
۳۷. ابراهیم پورداود، ج۱، ص۷۸، هرمزدنامه، تهران ۱۳۳۱ ش.
۳۸. محمد بن احمد ابوریحان بیرونی، کتاب الصیدنة فی الطب،چاپ زریاب، ص ۲۶ـ۲۷، چاپ عباس زریاب، تهران ۱۳۷۰ ش.
۳۹. منوچهر ستوده، "سیب مادی، ج۱، ص۶-۹، نه سیب مائی (آبی) "، آینده، سال ۱۰، ش ۱ (فروردین ۱۳۶۳ ش).
۴۰. ابراهیم پورداود، ج۱، ص۶۶، هرمزدنامه، تهران ۱۳۳۱ ش.
۴۱. ابراهیم پورداود، ج۱، ص۷۰-۷۱، هرمزدنامه، تهران ۱۳۳۱ ش.
۴۲. احمد بن داود دینوری، ج۱، ص۴۰،ش ۴۶، کتاب النبات، ج ۱، چاپ ب لیوین، اوپسالا ۱۹۵۳.
۴۳. رشید الدین فضل الله، آثار و احیاء، ج۱، ص۴۹-۵۰، چاپ منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ ش.
۴۴. محمد بن احمد ابوریحان بیرونی، کتاب الصیدنة فی الطب،چاپ زریاب، ص ۲۵ـ۲۶، چاپ عباس زریاب، تهران ۱۳۷۰ ش.
۴۵. محمد بن احمد ابوریحان بیرونی، ترجمه فارسی نیمه اوّل قرن هشتم هجری از ابو بکر بن علی بن عثمان کاسانی، ج۱، ص۳۹-۴۰، چاپ منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران ۱۳۵۸ ش.
۴۶. الفلاحة النبطیة، ترجمه ابن وحشیه، ج ۱، به نقل دزی، ذیل «اترج»، چاپ توفیق فهد، دمشق ۱۹۹۳.
۴۷. احمد بن حلاّ ج بسحاق أطعمه، دیوان مولانا بسحق حلاّ ج شیرازی، ج۱، ص۴۳، چاپ میرزا حبیب اصفهانی، استانبول ۱۳۰۳، چاپ افست شیراز ۱۳۶۰ ش.
۴۸. محمدحسین بن محمد هادی عقیلی علوی شیرازی، مخزن الادویه، ج۱، ص۱۰۰، کلکته ۱۸۴۴، چاپ افست تهران ۱۳۷۱ ش.
۴۹. گ وملگونف، سفرنامه ملگونف به سواحل جنوبی دریای خزر (۱۸۵۸ و ۱۸۶۰م)،ص ۱۴۶-۱۴۷، تصحیح، تکمیل و ترجمه مسعود گلزاری، تهران ۱۳۶۴ ش.
۵۰. احمدمرعشی، واژه نامه گویش گیلکی به انضمام اصطلاحات و ضرب المثل‌های گیلکی، ج۱، ص۸۵، رشت ۱۳۶۳ ش.




دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بادرنگ»، شماره۱۱۱.    



جعبه ابزار