بارهنگ
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بارهنگ نام
فارسی مشترک برای حدود ۲۶۰ نوع
گیاه علفی از
خانواده بارهنگیان است.
بارهنگ (یا بارتنگ)، نام
فارسی مشترک برای حدود ۲۶۰ نوع
گیاه علفی از
خانواده بارهنگیان که در مناطق
معتدل آسیا و
اروپا و
امریکای شمالی بفراوانی یافت میشود. کثرت نامهای قدیم و جدید
ایرانی و
عربی برخی از انواع این
گیاه از گستردگی آنها در سرزمینهای اسلامی و توجه دیرین عام و
خاص به آنها
حکایت میکند. گرچه
ریشه و
برگ و دانه بارهنگ و همچنین
عصاره همه گیاه از قدیم در پزشکی
جالینوسی به کار میرفته، غالباً شکل و اندازه گوناگون
برگ آن
الهام بخش نامگذاری عامیانه یا عالمانه انواع رایج آن شده است
گلها و گیاهان مناطق خشک.
از
خانواده بزرگ بارهنگیان ظاهراً فقط سه
نوع توجه حکمای قدیم یا مردم را بیشتر جلب کرده است:
پلانتاگومایور(لفظاً «بارهنگ کبیر»)، پلانتاگومینور («بارهنگ صغیر») که همان «بارهنگ با برگهای
سرنیزه مانند» است (در این نامگذاری عالمانه، نظر به بزرگی و پهنی نسبی
برگ بوده؛
وصف دیسقوریدوس، به
نقل از
ابن بیطار که
منبع اطلاع همه
مؤلفان بعدی واقع شده)
و پلانتاگوپسیلیوم (لفظاً «بارهنگ کیکی =
برغوثی»؛ در این نامگذاری نظر به
مشابهت دانههای این گونه از لحاظ شکل و رنگ با
کیک/ کَک بوده؛ بِزْرقَطونا و
حشیشه البَراغیث).
برخی دیگر از نامهای انواع این
گیاه به
نقل از منابع معتبر ایرانی و عربی یا در
گویشهای ایرانی و عربی قدیم و جدید چنین است: در
فارسی (گویشی)، اِسْپَغول/ اِسْبَغول/ اَسْپْغُل/ اَسْبْغُل (لفظاً به معنی «
گوش اسب» = بزرقطونا)،
اسبغولِ بُخاری،
خَر گوشَک،
خَرْغُول (لفظاً «
گوشِ خر»)،
بُزوَشَه،
اِسْپرزه/ اِسْفَرزه (بزرقطونا)،
و غیره؛ در
مازندارنی مَنْگو وَلگ (لفظاً «
برگ ماده گاو»)؛ در گیلکی، رَمْاجْ وَلْک، و غیره؛ در
عربی، بجز
لسان الحمل که از همه نامهای دیگر عربی معروفتر است (ترجمه لفظی مترجمان دوره اسلامی از arnoglosson یونانی، لفظاً به معنی «زبان
برّه»)،
لسان الفرد (لفظاً «
زبان گاو») ، ذَنَب الثعلب «دُمِ
روباه»، به نقل دُزی ، کَثیرالاضلاع (دارای دَندههای بسیار) و ذو سَبعة أضلاع («دارای هفت
دنده»؛
اشاره به هفت
رگبرگ هر
برگ نوع «بارهنگ کبیر»)
نیز کثیر الاضلاع،
بِزْرَ قَطُونا (معرَّب از
سریانی)
مرکب از بِزْر (
دانه،
تخم) و قطونا (
کک)، لفظاً به معنی «دانه کک»، خود
ترجمه سریانی از پسیلیون یونانی، لفظاً به معنی «کَکی»، که به صورت
لاتینی شده پسیلیوم
معرف این
نوع واقع شده است؛ ( توضیحات انگلیسی مارتین لوی بر اَقراباذینِ)
، حَشیشة البَراغیث (لفظاً، «گیاه ککها»؛
تعبیر عربی از «بزرقطونا» ی سریانی برای همان نوع (قیاس کنید با fleawort و flea seed
انگلیسی و herbe aux puces
فرانسوی به همان معنی)، لسان الکَلب («
زبان سگ») و ذَنَب الفار «
دم موش» هر دو به
نقل ابن میمون در
گویشهای عربی؛ آذان الشّاة («گوشهای
میش»، در زبان عامّه
اندلس)
(برای نوع «صغیر» بارهنگ)، بَلَنْتاین در اندلس،
مَصّاصَه (لفظاً به معنی «مکنده»، در
مغرب (
مراکش)،
و آذان الجَدْی (لفظاً «گوشهای بزغاله»، در
شام، برای «لسان الحمل الکبیر».
چنانکه اشاره شد، از روزگار قدیم در
شرق و
غرب بارهنگ را دارای خواص درمانی متعددی میپنداشته اند. دو حکیم نامی
یونانی،
جالینوس (۱۲۹ ـ ۱۹۹م) و دیسقوریدوس،
اوّلی چند خاصیت درمانی و دومی در حدود سی مورد
استعمال برای بارهنگ
ذکر یا
تجویز کردهاند.
جالینوس
از جمله میگوید: این
گیاه مزاجاً هم دارای «
ماهیت بارده» و هم دارای «
قبض» است، لذا هم «
تجفیف» می کند و هم «
تبرید» و در نتیجه هم برای
درمان زخمهای روده سودمند است و هم برای ناسورها و دیگر زخمهای «
رطب».
ریشه و
میوه آن از برگش لطیفتر است و ضمناً به سردی آن نیست، لذا جویدنِ ریشه آن و
مضمضه آب پز آن
دندان درد را
درمان میکند.در مداوای سُدّه
کبد و
کلیهها دانههایش بیشتر به کار میرود.
موارد
استعمال بسیار متعددی را که دیسقوریدوس برای اجزای مختلف بارهنگ
تجویز کرده
می توان چنین
خلاصه کرد:
ضماد آن برای
درمان زخمهای
پلید و
چرکین، «حُمْرَة»، داءالفیل، «
آتش فارسی»، «نَمْلَة»، «شَری '»، و
جراحات عمیق؛ ضماد آن با
نمک برای درمان
گزشسگِ هار،
سوختگیها،
آماس لوزهها، بیحسّی عضو بر اثر
سرما،
خنازیر (
گردن) و
نواسیر (
چشم)؛ خوردنِ پخته آن با
سرکه و
نمک برای زخمهای روده و
شکم روشِ مزمن؛ خوردن پخته آن با
عدس برای مبتلایان به
صرع و تنگِ نفس؛ مضمضه آب برگ آن برای زخمهای درون دهان؛ آمیخته برگ آن با قیمولیا یا با اسفیداج برای «حُمْرة»؛ شیره برگ آن برای نواسیر (به صورت حُقنه)،
گوش درد و «رَمَد» (به وسیله قُطور)،
لثه شُلی که از آن
خون بیاید، نَفْث الدّم و دیگر دردهای
سینه، و
زخم روده؛ حُمول
شیره برگ آن برای
رفع درد
زهدان و منع سیلان «
فضول» از آن؛
جویدن ریشه آن یا
مضمضه ریشه پخته آن
مکسن دندان درد؛
خوردن ریشه و
برگ آن برای دردهای
کلیه و
مثانه؛
آویختن ریشههای آن در گردنْ برای
تحلیل بردن
خنازیر گردن.
وصفهای مؤلفان قدیم دوره اسلامی از خواص بارهنگ همه
مُلهَم و
مأخوذ از
تجویزات مذکور
جالینوس و بویژه
دیسقوریدوس است.
مثلاً
ابن سینا، که خود
مرجع و
مأخذ عمده معاصران و
اخلاف خویش واقع شده، تقریباً همه مطالب دیسقوریدوس را، ولی به ترتیبی کمابیش متفاوت، در
کتاب دوم قانون تکرار کرده است، با چند مورد
استعمال دیگر (مثلاً
خونریزی بواسیر،
ورمهای بیخ گوش و
استسقا) که در نوشته دیسقوریدوس نیست (تنها نکته جالب جدید در نوشته
هروی این است که «بَدَل(لسان الحمل) بزرقطونای سپید بُوَد»).
اخوینی بخاری ظاهراً چندان اعتقادی به همه خواص درمانی لسان الحمل نداشته و آن را
در ترکیب با مفردات دیگر فقط در حدود هفت مورد
تجویز کرده است:
آب تخمها و
عصاره برگ آن در مداوای یکی از
عوارض سل عصاره آن در علاج «
تَبِ دِقّ» و
تب غِبّ «لسان الحمل
بریان کرده» و عصاره برگ آن در مداوای یکی از عوارض سل
«لسان الحمل بریان کرده» و عصاره برگ آن برای درمان «سَحْج البطن»
به صورت ضماد برای
آماسهای کبد عصاره آن برای
قطع «
ادرارالحیض»
دانههای آن برای بیماریهای گُرده
عصاره برگ آن برای فرونشاندنِ
قی عقیلی علوی شیرازی
که شامل تجارب و تجویزات
حکمای یونانی و
عرب و
ایرانی و
هندی است.
در روزگار ما، گرچه برخی از مؤلّفانِ معتقد به درمان گیاهی میکوشند که با تعبیراتی ظاهراً جدید بسیاری از موارد
استعمال اغراق آمیز قدیم بارهنگ را هنوز
معتبر معرفی کنند،
در کشورهای اسلامی، با از رونق افتادن
طب جالینوسی و
رواج پزشکی جدید غربی، ظاهراً کاربرد بارهنگ به مواردی چند از
تخم آن، بویژه در میان
عامه مردم،
محدود شده است.
در
ایران، شاید بجز برخی از
استعمالهای محلی،
رایجترین
مصرف بارهنگ
تجویز تخمهای سرخرنگ لعابدار قابض آن برای
درمان شکم روش است.
به گزارش
جزایری «در
عراق تخم نوع Plantago major برای
رودهها و مداوای
اسهالِ خونی و در
مصر تخم اسفرزه برای
کلیهها و
بواسیر درونی و تقطیرالبول، و تخم لسان الحمل کبیر برای تسکین التهابات و، به عنوان قابض و مقوّی، در شکم روش» به کار میرود.
البته
برگهای بارهنگ را
بز و
گوسفند (و احتمالاً دامهای دیگر) و دانههای آن را
پرندگان کوچک دوست میدارند.
(۱) ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، بولاق ۱۲۹۱.
(۲) ابن سینا، القانون فی الطّب، بولاق ۱۲۹۴.
(۳) ابن میمون، شرح اسماء العقار، چاپ ماکس مایرهوف، قاهره ۱۹۴۰.
(۴) محمدبن احمد ابوریحان بیرونی، الصیدنة فی الطب، چاپ عباس زریاب، تهران ۱۳۷۰ش.
(۵) ترجمة فارسی نیمة اول قرن هشتم هجری از ابوبکربن علی بن عثمان کاسانی، چاپ منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران ۱۳۵۸ ش.
(۶) ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
(۷) علی بن احمد اسدی، لغت فرس، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۶ش.
(۸) محمدحسین بن خلف
برهان،
برهان قاطع، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۹) تحفة الاحباب فی ماهیة النبات و الاعشاب، مع ترجمته بالفرنساویة و حل مشکلاته لرنو و کُلن، پاریس ۱۹۳۴.
(۱۰) غیاث الدین جزایری، زبان خوراکیها، تهران ۱۳۵۵ ش.
(۱۱) محمد مؤمن بن محمد زمان تنکابنی حکیم مؤمن، تحفة حکیم مؤمن، تهران (تاریخ مقدمه ۱۴۰۲).
(۱۲) محمد حسین بن محمد هادی عقیلی، مخزن الادویة، کلکته ۱۸۴۴.
(۱۳) زکریابن محمد قزوینی، عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات، چاپ فردیناند ووستنفلد، ویسبادن ۱۹۶۷.
(۱۴) احمد قهرمان، فلور ایران، تهران، ج ۴، ۱۳۶۲ ش، ج ۶، ۱۳۶۳ ش.
(۱۵) گلها و گیاهان مناطق خشک و نیمه خشک و کویری ایران، ج ۱: گیاهان منطقة کلاک، تهران ۱۳۵۵ ش.
(۱۶) موفق بن علی هروی، الابنیة عن حقایق الادویة، بتصحیح احمد بهمنیار، چاپ حسین محبوبی اردکانی، تهران ۱۳۴۶ ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بارهنگ»، شماره۱۷۴.