• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بختک

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بَختَک (یا بَختو)، موجودی مادینه موهوم و مهیب که شبها بر برخی خفتگان سنگینی می‌کند.




بَختَک (یا بَختو)، موجودی مادینه موهوم و مهیب که شبها بر برخی خفتگان سنگینی می‌کند.
عوام بختک را که تجسم کابوس است، عفریته یا ماده دیوی ناپیدا یا جنی سهمناک می‌پندارند که پیکرش از قیر
[۱] محسن میهن دوست، «پدیده های وهمی دیرسال در جنوب خراسان»، ج۱، ص۵۰، هنر و مردم، ش ۱۷۱ (دی ۱۳۵۵).
و بینی‌اش از گل
[۲] صادق هدایت، نیرنگستان، ج۱، ص۱۷۵، تهران ۱۳۳۴ ش.
[۳] محمدعلی داعی الاسلام، فرهنگ نظام، ذیل «کابوس»، تهران ۱۳۶۲-۱۳۶۴ ش.
است.
این موجود نامرئی، در تاریکی شب همچون «سیاهی»
[۴] محمد حسین بن خلف برهان، برهان قاطع، ذیل «بخت» یا «سایه»، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
[۵] محمد اسدیان خرم آبادی، محمد حسین باجلان فرخی، و منصور کیائی، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام،ص ۱۶۶، تهران ۱۳۵۸ ش.
بر خفتگان، بویژه جوانان، نمایان می‌شود و آنان را چندان می‌فشارد که نفسشان می‌گیرد و از حرکت باز می‌مانند و زبانشان بند می‌آید.



بنابر افسانه‌ها، بختک کنیز اسکندر و همسفر او در جستجوی آب حیات بود.
اسکندر پس از دست یافتن به آب حیات، مشکی از آن برداشت و از شاخه درختی آویخت، اما کلاغی با منقارش مشک را سوراخ کرد و آب بر زمین ریخت.
بختک بیدرنگ مشتی از آب حیات را پنهان از چشم اسکندر نوشید.
وقتی اسکندر آگاه شد، بربختک خشم گرفت و فرمان داد تا بینی او را ببرند و دماغی گلین از خاک آغشته به آب زندگانی، به جای آن بگذارند.
[۶] صادق هدایت، نیرنگستان، ج۱، ص۱۷۵، تهران ۱۳۳۴ ش.

از آن پس کلاغ (عمر طولانی) و بختک زندگی جاودانه یافت.
داستان بختک و اسکندر ـ به شرحی که گذشت ـ در هیچ‌یک از آثار معتبر چون شاهنامه فردوسی، اسکندرنامه نظامی و خردنامه اسکندری جامی و کتابهای قصص انبیا نیامده است.



بختک مترادف کابوس نیز به کار رفته است.
مطابق طب قدیم، کابوس نوعی بیماری است که بر خفتگان عارض می‌شود.
خفته کابوس زده بدنش به ناتوانی و سستی می‌گراید و دچار خفگی می‌شود و زبانش بند می‌آید و پس از بیداری نیز تا مدتی نمی‌تواند حرکت کند و سخن بگوید.
[۷] ابن سینا، القانون فی الطب، ج۲، کتاب سوم، ص۹۰۴-۹۰۵، چاپ ادوارقش، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷.
[۸] ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۲۴۸-۲۴۹، چاپ جلال متینی، تهران ۱۳۷۱ ش.

اطبای قدیم، علت کابوس زدگی را بخار مواد غلیظِ خونی یا بلغمی یا سودایی دانسته‌اند که به هنگام خواب و سکون اندام، ناگهان به سوی دماغ یا مغز بالا می‌رود و شخص خفته را فرو می‌گیرد.
[۹] ابن سینا، القانون فی الطب، ج۲، کتاب سوم، ص۹۰۴-۹۰۵، چاپ ادوارقش، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷.
[۱۰] ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۲۴۸-۲۴۹، چاپ جلال متینی، تهران ۱۳۷۱ ش.

همچنین کابوس زدگی را مقدمه صرع، سکته و مانیا دانسته‌اند.
[۱۱] ابن سینا، القانون فی الطب، ج۲، کتاب سوم، ص۹۰۴-۹۰۵، چاپ ادوارقش، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷.

برخی نیز می‌گویند کودکان و نوجوانانی که بر اثر جست وخیز بسیار، جسم و روحشان سخت تحریک می‌شود، به هنگام خواب دچار کابوس می‌شوند.
[۱۲] دایرة المعارف فارسی، به سرپرستی غلامحسین مصاحب، ذیل «کابوس»، تهران ۱۳۴۵ ش.




کابوس را به عربی خانق و جاثوم
[۱۳] ابن سینا، القانون فی الطب، ج۲، کتاب سوم، ص۹۰۴-۹۰۵، چاپ ادوارقش، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷.
[۱۴] محمدبن یوسف طبیب هروی، بحرالجواهر، ذیل «الخانق»، تهران ۱۲۸۸.
و ضاغوطه و بندلان
[۱۵] محمدبن جلال الدین غیاث الدین رامپوری، غیاث اللغات، ذیل «کابوس»، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۷-۱۳۳۸ ش.
نیز نامیده‌اند.
در فارسی آن را بَخت یا بختک، و در فارسی بخاری سُکاچَه و در سغدی فَدْرَنْجک یا فَرَنجک
[۱۶] ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۲۴۸-۲۴۹، چاپ جلال متینی، تهران ۱۳۷۱ ش.
گفته‌اند.
در فرهنگهای فارسی قدیم نامهای دیگری برای بختک آورده‌اند که همه صورت گویشی دارد؛ از جمله بَرْخَفْج، خَفْج یا خَفْجا، خُفْتَک، دَرْفَنْجَک، اِسْتَنْبَه یا دیوسِتَنْبَه، کَرَنْجو، و بُوشاسب یا گوشاسب.
[۱۷] علی بن احمد اسدی، لغت فرس، ذیل «برخفج»، چاپ فتح الله مجتبایی و علی اشرف صادقی، تهران ۱۳۶۵ ش.
[۱۸] محمد حسین بن خلف برهان، برهان قاطع، ذیل «برخفج»، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
[۱۹] محمدبن جلال الدین غیاث الدین رامپوری، غیاث اللغات، ذیل «برخفج»، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۷-۱۳۳۸ ش.
[۲۰] محمدعلی داعی الاسلام، ذیل«برخفج»، فرهنگ نظام، تهران ۱۳۶۲-۱۳۶۴ ش.
[۲۱] علی بن احمد اسدی، لغت فرس، ذیل «خفج»، چاپ فتح الله مجتبایی و علی اشرف صادقی، تهران ۱۳۶۵ ش.
[۲۲] محمد حسین بن خلف برهان، برهان قاطع، ذیل «خفج»، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
[۲۳] محمدبن جلال الدین غیاث الدین رامپوری، غیاث اللغات، ذیل «خفج»، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۷-۱۳۳۸ ش.
[۲۴] محمدعلی داعی الاسلام، ذیل «خفج»، فرهنگ نظام، تهران ۱۳۶۲-۱۳۶۴ ش.
[۲۵] علی بن احمد اسدی، لغت فرس، ذیل «خفتک»، چاپ فتح الله مجتبایی و علی اشرف صادقی، تهران ۱۳۶۵ ش.
[۲۶] محمد حسین بن خلف برهان، برهان قاطع، ذیل «خفتک»، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
[۲۷] محمدبن جلال الدین غیاث الدین رامپوری، غیاث اللغات، ذیل «خفتک»، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۷-۱۳۳۸ ش.
[۲۸] محمدعلی داعی الاسلام، ذیل«خفتک»، فرهنگ نظام، تهران ۱۳۶۲-۱۳۶۴ ش.
[۲۹] علی بن احمد اسدی، لغت فرس، ذیل «درفنج»، چاپ فتح الله مجتبایی و علی اشرف صادقی، تهران ۱۳۶۵ ش.
[۳۰] محمد حسین بن خلف برهان، برهان قاطع، ذیل «درفنج»، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
[۳۱] محمدبن جلال الدین غیاث الدین رامپوری، غیاث اللغات، ذیل «درفنج»، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۷-۱۳۳۸ ش.
[۳۲] محمدعلی داعی الاسلام، ذیل «درفنج»، فرهنگ نظام، تهران ۱۳۶۲-۱۳۶۴ ش.
[۳۳] علی بن احمد اسدی، لغت فرس، ذیل «استنبه»، چاپ فتح الله مجتبایی و علی اشرف صادقی، تهران ۱۳۶۵ ش.
[۳۴] محمد حسین بن خلف برهان، برهان قاطع، ذیل «درفنج»، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
[۳۵] محمدبن جلال الدین غیاث الدین رامپوری، غیاث اللغات، ذیل «درفنج»، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۷-۱۳۳۸ ش.
[۳۶] محمدعلی داعی الاسلام، ذیل«درفنج»، فرهنگ نظام، تهران ۱۳۶۲-۱۳۶۴ ش.
[۳۷] علی بن احمد اسدی، لغت فرس، ذیل «گرنجو»، چاپ فتح الله مجتبایی و علی اشرف صادقی، تهران ۱۳۶۵ ش.
[۳۸] محمد حسین بن خلف برهان، برهان قاطع، ذیل «گرنجو»، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
[۳۹] محمدبن جلال الدین غیاث الدین رامپوری، غیاث اللغات، ذیل «گرنجو»، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۷-۱۳۳۸ ش.
[۴۰] محمدعلی داعی الاسلام، ذیل «گرنجو»، فرهنگ نظام، تهران ۱۳۶۲-۱۳۶۴ ش.
[۴۱] علی بن احمد اسدی، لغت فرس، ذیل «بوشاسب»، چاپ فتح الله مجتبایی و علی اشرف صادقی، تهران ۱۳۶۵ ش.
[۴۲] محمد حسین بن خلف برهان، برهان قاطع، ذیل «بوشاسب»، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
[۴۳] محمدبن جلال الدین غیاث الدین رامپوری، غیاث اللغات، ذیل «بوشاسب»، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۷-۱۳۳۸ ش.
[۴۴] محمدعلی داعی الاسلام، ذیل «بوشاسب»، فرهنگ نظام، تهران ۱۳۶۲-۱۳۶۴ ش.


۴.۱ - بختک در بعضی از گویشهای فارسی


چون بختک یا کابوس در شب و تاریکی پدید می‌آید، در بعضی از گویشهای فارسی آن را به شب و سیاهی یا شبح نسبت داده‌اند.
مردم لرستان آن را شوئی، مردم ایلام شَوَه،
[۴۵] محمد اسدیان خرم آبادی، محمد حسین باجلان فرخی، و منصور کیائی، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، ص ۱۶۶، تهران ۱۳۵۸ ش.
اراکیها شِوْلی و خمینیها شَوَه می‌نامند.
از سوی دیگر چون در خواب به سراغ آدمیزادگان می‌آید و خفتگان را می‌زند و بیمار می‌کند، در بعضی از گویشهای دیگر فارسی آن را به خفت و خواب نسبت داده‌اند؛ مثلاً مردم سروستان فارس و راور کرمان آن را خُفْتو و خُفْتوک
[۴۶] صادق همایونی، فرهنگ مردم سروستان، ج۱، ص۳۲۹، مشهد ۱۳۷۱ ش.
[۴۷] علی کرباسی راوری، فرهنگ مردم راور، ج۱، ص۱۴۹، تهران ۱۳۶۵ ش.
و تفرشیها، خُسُنَک می‌نامند.
بختک را به نامهای دیگری چون عبدالجنّه،
[۴۸] محمد حسین بن خلف برهان، برهان قاطع، ذیل «سکاچه»، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
علی خُونِگی (در جنوب خراسان) و تَپْتَپُو (در رامهرمز) نیز خوانده‌اند. مردم رامهرمز می‌گویند تپ تپو گلوبندی دارد که آن را از میخ یا درختی می‌آویزد.



اعتقاد به ماده دیو بختک و نقش و عملکرد آن در جهان آدمیزادگان، به دوران ابتدایی جامعه‌های انسانی و به آغاز شکل گیری پندارهای ذهنی باز می‌گردد.
در آن جامعه‌ها، مردم به دو گروه موجودات وهمی، سود رسان و زیانکار، معتقد بودند و نیروی آن‌ها را بر زیستگاه و زندگی خود مسلّط می‌دانستند.
بختک نیز یکی از آن عفریته‌های خبیث زیانکار شبرو به شمار می‌آمد.
بابلیان اَلُو را روحی شبیه بختک می‌انگاشتند که شب هنگام به سراغ خفتگان می‌رفت و آنان را خفه می‌کرد و نیروی جنبیدن را از ایشان باز می‌ستاند.
به باور بابلیان، الو دیو خبیث و نفرت انگیزی بود که با پرواز بر سر بستر آدمیزاد بیخوابی و مرگ می‌آورد و شبیه اشباح مصریان آنچنان مهیب می‌نمود که کودکان از ترس دیدار او و مکیده شدن نیروی حیاتشان می‌مردند.

۵.۱ - بختک در فرهنگ اقوام لاتین و یونان قدیم


در فرهنگ اقوام لاتین و یونان قدیم نیز اهریمن خون آشامی به نام لَمیا، با ویژگیهای کابوس یا بختک، وجود داشت.
واژه لمیا برای آنان به مفهوم بختک (ماده دیوی زیانکار) و به معنای زنی جادوگر یا ساحره بود.
[۴۹] دایرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، ذیل «Devils»، ج ۱، ذیل «آل» (نوشته علی بلوکباشی)، تهران ۱۳۶۹ ش،.


۵.۲ - بختک در فرهنگ دیوشناسی عامه دشمن زنان تازه زا


در فرهنگ دیوشناسی عامه، میان این دیوان زیانکار و خصایل و اعمال آن‌ها در آمیختگیها وهمانندیهایی پدید آمده است.
در بعضی از جامعه‌های سنتی ایران، «آل»، عفریته دشمن زنان تازه زا، با «امّ الصّبیان»، ماده دیو شبرو و رباینده نوزادان و کودکان، یا با بختک یکی انگاشته شده است.
اما هریک از عفریتگان هویّتی مستقل دارند و عرصه عملکردشان در جهان آدمیزادگان مشخص و معین است.
[۵۰] دایرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، ذیل «آل»، ج ۱، تهران ۱۳۶۹ ش، (نوشته علی بلوکباشی).

آیلرس از دیوی به نام «ایسیچی» در فرهنگ عامّه برخی از شهرهای تابع اصفهان (مانند نجف آباد و کَرسِگان) نام برده و نوشته است که به اعتقاد و روایت مردم این نواحی، ایسیچی مانند بختک بینی گِلی دارد و روی اشخاص خوابیده می‌افتد و وقتی بینیش را بگیرند آن‌ها را رها می‌کند.
این مردم آل و ایسیچی را یکی می‌دانند و می‌گویند که ایسیچی بچه‌ها را می‌دزدد و می‌برد و به جای آن‌ها بچه‌های بد می‌آورد.
[۵۱] دایرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، ذیل «آل»، ج ۱، تهران ۱۳۶۹ ش، (نوشته علی بلوکباشی).


۵.۳ - چاره‌هایی برای دفع و رفع خطربختک


مردم سرزمینهای مختلف همواره برای دفع و رفع خطر فراگیر بختک چاره‌هایی می‌اندیشیده‌اند.
گاه برای رماندن بختک از خانه و دور نگه داشتن اشخاص از گزند آن از نَفِرات یا رماننده‌های دافع جن و دیو و شیاطین استفاده می‌کردند. بعضی از این نفرات همانهایی بودند که در دفع آل و امّالصّبیان به کار می‌بردند.
از جمله رماننده‌های بختک، آهن و اشیای آهنی بود.
مردم سرزمینهای اسلامی برای آهن خاصیت جادویی و جن زدایی قائل بودند و اشیا و ابزار آهنی، همچون حرز و تعویذ، را برای دفع سحریّات و دورساختن جن و ارواح شریر و زیانکار به کار می‌بردند.
[۵۲] عبدالله بن علی کاشانی، عرایس الجواهر و نفایس الاطایب، ج۱، ص۲۴۱، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۴۵ ش.

عودالصلیب یا فاوانیای نر را، به سبب داشتن خط و شیارهایی به شکل صلیب، با صلیب حضرت مسیح علیه السّلام وابسته می‌دانستند و آن را نیز برای رماندن هر نوع دیو و جنّ و شیطان از فضای خانه به کار می‌بردند.
[۵۳] داودبن عمر انطاکی، تذکرة اولی الالباب والجامع للعجب العجاب، ج۱، ص۲۴۶، قاهره ۱۳۷۲/۱۹۵۲.
[۵۴] محمد مؤمن بن محمد زمان حکیم مؤمن، تحفه، ج۱، ص۶۳۰، تهران ۱۳۷۸.

همچنین عودالصلیب را سوراخ می‌کردند و به رشته می‌کشیدند، یا چوبها و شاخه‌های آن را در چیزی می‌گذاشتند و می‌پیچیدند و همراه کودکان می‌کردند تا در خواب نترسند.
[۵۵] یوسف بن عمر غسانی ترکمانی، المعتمد فی الادویة المفرده، ج۱، ص۳۵۴، چاپ مصطفی سقا، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
[۵۶] الله داد فیضی سرهندی، مدارالافاضل،ج ۳، ذیل «عودالصلیب»، چاپ محمد باقر، لاهور ۱۳۴۸ ش.

از دیگر رمانندگان، گیاهان خوشبوی گَندزُدا بود.
مقداری کُنْدُر و گوزبویا و قُسْط (گیاهی از تیره زنجبیلیهای سرزمین هند) را می‌کوبیدند و با اندکی پوستهای مَحْلَب (گیاهی مانند اُشْنان) و حَرْمَل سفید (اسفند) می‌آمیختند و معجونی می‌ساختند و هرشب مقداری از آن را در آتش می‌سوزاندند تا دود آن، دیو و جن و ارواح شریر را از عرصه خانه و جان و تن خانواده دور کند.
[۵۷] عبدالله بن علی کاشانی، عرایس الجواهر و نفایس الاطایب، ج۱، ص۳۰۷، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۴۵ ش.

برای رماندن بختک و رهاشدن از چنگ آن در خواب، می‌بایستی بینیش را گرفت یا او را به گرفتن و کندن بینی گلیش تهدید کرد.
[۵۸] علی کرباسی راوری، فرهنگ مردم راور، ج۱، ص۱۴۹، ج ۱، تهران ۱۳۶۵ ش.

ذکر نام یکی از قدیسان نیز بختک را می‌گریزاند.
[۵۹] محمد اسدیان خرم آبادی، محمد حسین باجلان فرخی، و منصور کیائی، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، ص۱۶۶، تهران ۱۳۵۸ ش.

قرآن، گفتن بسم الله، یاد نام مریم مقدس و بعضی از دعاها و اوراد مخصوص نیز از رماننده‌های جن و پری وآل و بختک به شمار می‌رفته‌اند
[۶۰] دایرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، ج ۱، تهران ۱۳۶۹ ش، ذیل «آل» (نوشته علی بلوکباشی).

عامّه مردم بختک را صاحب گنجی پنهان می‌دانند.
برخی جای این گنجینه را در پای رنگین کمان پنداشته‌اند.
[۶۱] محسن میهن دوست، «پدیده‌های وهمی دیرسال در جنوب خراسان»، ج۱، ص۵۰، هنر و مردم، ش ۱۷۱ (دی ۱۳۵۵).

به باور آنان اگر خفته بختک زده بتواند در خواب بینی بختک را بگیرد ـ که البته کاری ناشدنی است ـ و جای پنهانی گنج را از او بپرسد، بختک از بیم کنده شدن بینی و نیز برای رهایی خود، جای گنج را نشان خواهد داد.
[۶۲] صادق هدایت، نیرنگستان، ج۱، ص۱۷۵، تهران ۱۳۳۴ ش.
[۶۳] علی کرباسی راوری، فرهنگ مردم راور، ج۱، ص۱۴۹، ج ۱، تهران ۱۳۶۵ ش.




(۱) ابن سینا، القانون فی الطب، چاپ ادوارقش، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷.
(۲) ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، چاپ جلال متینی، تهران ۱۳۷۱ ش.
(۳) علی بن احمد اسدی، لغت فرس، چاپ فتح الله مجتبایی و علی اشرف صادقی، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۴) محمد اسدیان خرم آبادی، محمد حسین باجلان فرخی، و منصور کیائی، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران ۱۳۵۸ ش.
(۵) داودبن عمر انطاکی، تذکرة اولی الالباب والجامع للعجب العجاب، قاهره ۱۳۷۲/۱۹۵۲.
(۶) محمد حسین بن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۷) محمد مؤمن بن محمد زمان حکیم مؤمن، تحفه، تهران ۱۳۷۸.
(۸) محمدعلی داعی الاسلام، فرهنگ نظام، تهران ۱۳۶۲-۱۳۶۴ ش.
(۹) دایرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، ج ۱، تهران ۱۳۶۹ ش، ذیل «آل» (نوشته علی بلوکباشی).
(۱۰) دایرة المعارف فارسی، به سرپرستی غلامحسین مصاحب، تهران ۱۳۴۵ ش.
(۱۱) محمدبن یوسف طبیب هروی، بحرالجواهر، تهران ۱۲۸۸.
(۱۲) یوسف بن عمر غسانی ترکمانی، المعتمد فی الادویة المفرده، چاپ مصطفی سقا، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
(۱۳) محمدبن جلال الدین غیاث الدین رامپوری، غیاث اللغات، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۷-۱۳۳۸ ش.
(۱۴) الله داد فیضی سرهندی، مدارالافاضل، چاپ محمد باقر، ج ۳، لاهور ۱۳۴۸ ش.
(۱۵) عبدالله بن علی کاشانی، عرایس الجواهر و نفایس الاطایب، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۴۵ ش.
(۱۶) علی کرباسی راوری، فرهنگ مردم راور، ج ۱، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۱۷) محسن میهن دوست، «پدیده های وهمی دیرسال در جنوب خراسان»، هنر و مردم، ش ۱۷۱ (دی ۱۳۵۵).
(۱۸) صادق هدایت، نیرنگستان، تهران ۱۳۳۴ ش.
(۱۹) صادق همایونی، فرهنگ مردم سروستان، مشهد ۱۳۷۱ ش.


 
۱. محسن میهن دوست، «پدیده های وهمی دیرسال در جنوب خراسان»، ج۱، ص۵۰، هنر و مردم، ش ۱۷۱ (دی ۱۳۵۵).
۲. صادق هدایت، نیرنگستان، ج۱، ص۱۷۵، تهران ۱۳۳۴ ش.
۳. محمدعلی داعی الاسلام، فرهنگ نظام، ذیل «کابوس»، تهران ۱۳۶۲-۱۳۶۴ ش.
۴. محمد حسین بن خلف برهان، برهان قاطع، ذیل «بخت» یا «سایه»، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
۵. محمد اسدیان خرم آبادی، محمد حسین باجلان فرخی، و منصور کیائی، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام،ص ۱۶۶، تهران ۱۳۵۸ ش.
۶. صادق هدایت، نیرنگستان، ج۱، ص۱۷۵، تهران ۱۳۳۴ ش.
۷. ابن سینا، القانون فی الطب، ج۲، کتاب سوم، ص۹۰۴-۹۰۵، چاپ ادوارقش، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷.
۸. ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۲۴۸-۲۴۹، چاپ جلال متینی، تهران ۱۳۷۱ ش.
۹. ابن سینا، القانون فی الطب، ج۲، کتاب سوم، ص۹۰۴-۹۰۵، چاپ ادوارقش، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷.
۱۰. ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۲۴۸-۲۴۹، چاپ جلال متینی، تهران ۱۳۷۱ ش.
۱۱. ابن سینا، القانون فی الطب، ج۲، کتاب سوم، ص۹۰۴-۹۰۵، چاپ ادوارقش، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷.
۱۲. دایرة المعارف فارسی، به سرپرستی غلامحسین مصاحب، ذیل «کابوس»، تهران ۱۳۴۵ ش.
۱۳. ابن سینا، القانون فی الطب، ج۲، کتاب سوم، ص۹۰۴-۹۰۵، چاپ ادوارقش، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷.
۱۴. محمدبن یوسف طبیب هروی، بحرالجواهر، ذیل «الخانق»، تهران ۱۲۸۸.
۱۵. محمدبن جلال الدین غیاث الدین رامپوری، غیاث اللغات، ذیل «کابوس»، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۷-۱۳۳۸ ش.
۱۶. ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۲۴۸-۲۴۹، چاپ جلال متینی، تهران ۱۳۷۱ ش.
۱۷. علی بن احمد اسدی، لغت فرس، ذیل «برخفج»، چاپ فتح الله مجتبایی و علی اشرف صادقی، تهران ۱۳۶۵ ش.
۱۸. محمد حسین بن خلف برهان، برهان قاطع، ذیل «برخفج»، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
۱۹. محمدبن جلال الدین غیاث الدین رامپوری، غیاث اللغات، ذیل «برخفج»، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۷-۱۳۳۸ ش.
۲۰. محمدعلی داعی الاسلام، ذیل«برخفج»، فرهنگ نظام، تهران ۱۳۶۲-۱۳۶۴ ش.
۲۱. علی بن احمد اسدی، لغت فرس، ذیل «خفج»، چاپ فتح الله مجتبایی و علی اشرف صادقی، تهران ۱۳۶۵ ش.
۲۲. محمد حسین بن خلف برهان، برهان قاطع، ذیل «خفج»، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
۲۳. محمدبن جلال الدین غیاث الدین رامپوری، غیاث اللغات، ذیل «خفج»، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۷-۱۳۳۸ ش.
۲۴. محمدعلی داعی الاسلام، ذیل «خفج»، فرهنگ نظام، تهران ۱۳۶۲-۱۳۶۴ ش.
۲۵. علی بن احمد اسدی، لغت فرس، ذیل «خفتک»، چاپ فتح الله مجتبایی و علی اشرف صادقی، تهران ۱۳۶۵ ش.
۲۶. محمد حسین بن خلف برهان، برهان قاطع، ذیل «خفتک»، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
۲۷. محمدبن جلال الدین غیاث الدین رامپوری، غیاث اللغات، ذیل «خفتک»، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۷-۱۳۳۸ ش.
۲۸. محمدعلی داعی الاسلام، ذیل«خفتک»، فرهنگ نظام، تهران ۱۳۶۲-۱۳۶۴ ش.
۲۹. علی بن احمد اسدی، لغت فرس، ذیل «درفنج»، چاپ فتح الله مجتبایی و علی اشرف صادقی، تهران ۱۳۶۵ ش.
۳۰. محمد حسین بن خلف برهان، برهان قاطع، ذیل «درفنج»، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
۳۱. محمدبن جلال الدین غیاث الدین رامپوری، غیاث اللغات، ذیل «درفنج»، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۷-۱۳۳۸ ش.
۳۲. محمدعلی داعی الاسلام، ذیل «درفنج»، فرهنگ نظام، تهران ۱۳۶۲-۱۳۶۴ ش.
۳۳. علی بن احمد اسدی، لغت فرس، ذیل «استنبه»، چاپ فتح الله مجتبایی و علی اشرف صادقی، تهران ۱۳۶۵ ش.
۳۴. محمد حسین بن خلف برهان، برهان قاطع، ذیل «درفنج»، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
۳۵. محمدبن جلال الدین غیاث الدین رامپوری، غیاث اللغات، ذیل «درفنج»، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۷-۱۳۳۸ ش.
۳۶. محمدعلی داعی الاسلام، ذیل«درفنج»، فرهنگ نظام، تهران ۱۳۶۲-۱۳۶۴ ش.
۳۷. علی بن احمد اسدی، لغت فرس، ذیل «گرنجو»، چاپ فتح الله مجتبایی و علی اشرف صادقی، تهران ۱۳۶۵ ش.
۳۸. محمد حسین بن خلف برهان، برهان قاطع، ذیل «گرنجو»، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
۳۹. محمدبن جلال الدین غیاث الدین رامپوری، غیاث اللغات، ذیل «گرنجو»، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۷-۱۳۳۸ ش.
۴۰. محمدعلی داعی الاسلام، ذیل «گرنجو»، فرهنگ نظام، تهران ۱۳۶۲-۱۳۶۴ ش.
۴۱. علی بن احمد اسدی، لغت فرس، ذیل «بوشاسب»، چاپ فتح الله مجتبایی و علی اشرف صادقی، تهران ۱۳۶۵ ش.
۴۲. محمد حسین بن خلف برهان، برهان قاطع، ذیل «بوشاسب»، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
۴۳. محمدبن جلال الدین غیاث الدین رامپوری، غیاث اللغات، ذیل «بوشاسب»، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۷-۱۳۳۸ ش.
۴۴. محمدعلی داعی الاسلام، ذیل «بوشاسب»، فرهنگ نظام، تهران ۱۳۶۲-۱۳۶۴ ش.
۴۵. محمد اسدیان خرم آبادی، محمد حسین باجلان فرخی، و منصور کیائی، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، ص ۱۶۶، تهران ۱۳۵۸ ش.
۴۶. صادق همایونی، فرهنگ مردم سروستان، ج۱، ص۳۲۹، مشهد ۱۳۷۱ ش.
۴۷. علی کرباسی راوری، فرهنگ مردم راور، ج۱، ص۱۴۹، تهران ۱۳۶۵ ش.
۴۸. محمد حسین بن خلف برهان، برهان قاطع، ذیل «سکاچه»، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
۴۹. دایرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، ذیل «Devils»، ج ۱، ذیل «آل» (نوشته علی بلوکباشی)، تهران ۱۳۶۹ ش،.
۵۰. دایرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، ذیل «آل»، ج ۱، تهران ۱۳۶۹ ش، (نوشته علی بلوکباشی).
۵۱. دایرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، ذیل «آل»، ج ۱، تهران ۱۳۶۹ ش، (نوشته علی بلوکباشی).
۵۲. عبدالله بن علی کاشانی، عرایس الجواهر و نفایس الاطایب، ج۱، ص۲۴۱، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۴۵ ش.
۵۳. داودبن عمر انطاکی، تذکرة اولی الالباب والجامع للعجب العجاب، ج۱، ص۲۴۶، قاهره ۱۳۷۲/۱۹۵۲.
۵۴. محمد مؤمن بن محمد زمان حکیم مؤمن، تحفه، ج۱، ص۶۳۰، تهران ۱۳۷۸.
۵۵. یوسف بن عمر غسانی ترکمانی، المعتمد فی الادویة المفرده، ج۱، ص۳۵۴، چاپ مصطفی سقا، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
۵۶. الله داد فیضی سرهندی، مدارالافاضل،ج ۳، ذیل «عودالصلیب»، چاپ محمد باقر، لاهور ۱۳۴۸ ش.
۵۷. عبدالله بن علی کاشانی، عرایس الجواهر و نفایس الاطایب، ج۱، ص۳۰۷، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۴۵ ش.
۵۸. علی کرباسی راوری، فرهنگ مردم راور، ج۱، ص۱۴۹، ج ۱، تهران ۱۳۶۵ ش.
۵۹. محمد اسدیان خرم آبادی، محمد حسین باجلان فرخی، و منصور کیائی، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، ص۱۶۶، تهران ۱۳۵۸ ش.
۶۰. دایرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، ج ۱، تهران ۱۳۶۹ ش، ذیل «آل» (نوشته علی بلوکباشی).
۶۱. محسن میهن دوست، «پدیده‌های وهمی دیرسال در جنوب خراسان»، ج۱، ص۵۰، هنر و مردم، ش ۱۷۱ (دی ۱۳۵۵).
۶۲. صادق هدایت، نیرنگستان، ج۱، ص۱۷۵، تهران ۱۳۳۴ ش.
۶۳. علی کرباسی راوری، فرهنگ مردم راور، ج۱، ص۱۴۹، ج ۱، تهران ۱۳۶۵ ش.




دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بَختَک»، شماره۶۴۳.    



جعبه ابزار