برهان صدیقین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اصطلاح صدیقین را نخستین بار «
بوعلی سینا» با استفاده از
آیات قرآن کریم در تسمیه برهانی به كار برد كه بر اساس
امکان ماهوی برای اثبات وجود
خداوند سازمان داده بود.
سرّ این نامگذاری توسط او این است كه در این برهان هیچ یك از افعال و مخلوقات خداوند نظیر
حرکت و
حدوث، واسطه در اثبات نیست، بلكه بعد از نفی
سفسطه و قبول این كه واقعیتی هست، با نظر به اصل وجود، بدون آنكه نیاز به واسطهای دیگر باشد، با یك تقسیم عقلی كه موجود یا
واجب و یا
ممکن است و در صورتی كه ممكن باشد مستلزم واجب خواهد بود، وجود خدای تعالی اثبات خواهد شد.
از این
برهان تقریرات مختلفی ارائه شده است که به مهمترین آنها اشاره می نماییم. برهان صدیقین از منظر سه مکتب بزرگ فلسفی:
برهان صدیقین نخستین بار بر اساس
آیات قرآن کریم و توسط
ابوعلی سینا فیلسوف و دانشمند
مسلمان ارائه شد. بوعلی در نمط چهارم كتاب «
الاشارات و التنبیهات» بعد از اقامه برهان در خصوصیات و تسمیه این برهان میگوید: دقت كن، چگونه بیانها برای اثبات وجود خداوند و یگانگی و بریء بودن او از نقصها به چیزی جز تأمل در حقیقت هستی، احتیاج ندارد و نیازمند به اعتبار و لحاظ
خلق و فعل خداوند نمیباشد هر چند كه فعل و خلق خداوند نیز دلیل بر وجود او بوده و از این طریق نیز میتوان به اثبات ذات واجب پرداخت و امّا آن را كه از نظر مستقیم به وجود حاصل میآید، مطمئنتر و بهتر است. ما چون
وجود را از آن جهت كه وجود است در نظر میگیریم بر وجود او گواهی میدهیم... قرآن كریم میفرماید: «سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی أنفسهم حتى یتبین لهم أنه الحق؛
آیات خود را در
آفاق و نفسهایشان به زودی نشان میدهیم تا برای آنها روشن شود كه تنها او
حق است» و البتّه این شیوه از آگاهی نسبت به حق تعالی مخصوص به قومی است و سپس قرآن كریم میفرماید: «أ و لم یكف بربك أنه على كل شیء شهید؛
آیا خود پروردگار تو، كه بر همه امور گواه و یا در همه اشیاء مشهود است كفایت نمیكند. این گونه حكم مختص به صدیقین است كه با نظر به خداوند بر او گواه میگیرند و با نظر به غیر بر او استدلال نمیكنند.
او در برهان خود سعی داشت تا از راه تقسیم موجود به واجب و ممکن و نیازمندی ممکن در وجود به مرجّح و امتناع
دور و
تسلسل علل به استدلالی قانع کننده دست یابد. بو علی ادعا میکند که برهانی که از این راه آورده از دیگر برهانها در این زمینه برتر است. دلیل او بر این سخن آن است که برای اثبات این برهان از هیچ کدام از
اشیا و مخلوقات واسطه دیگری به جز خود وجود خداوند والامرتبه بهره نبرده است. قبل از وی افرادی همچون متکلمان و ارسطوییان اشیا را از این حیث که حادث و متحرک هستند، به عنوان واسطه در برهانهایشان به کار میگرفتند. در واقع برتری برهان معروف ابن سینا نیز همین مطلب است که اشیا واسطه اثبات ذات واجب قرار نمیگیرند.
روش ابن سینا این است که او در ابتدا دست به یک تقسیم عقلی میزند. او از اینجا شروع میکند که موجودات یا واجب هستند یا ممکن. در این تقسیم بندی قسم سومی وجود ندارد. سپس او به این نکته اشاره دارد که هر موجود ممکنی برای موجود شدن به یک موجود ممکن دیگر و یا موجودی واجب نیاز دارد. از طرفی او با استفاده از
امتناع دور و تسلسل به این نتیجه میرسد که موجودات ممکن در نهایت به وجود واجبی نیازمند هستند که او خود به هیچ موجود دیگری محتاج نیست. میتوان این گونه گفت که هر وجود ممکن به علتی ختم میشود که خود او واجب است. در حالی که موجود واجب علتی نیاز ندارد. در واقع در این صورت واجب به
علت وابسته میشود و اگر آن علت نیز مجددا واجب باشد، باز علت میخواهد و این
سلسله بر همین منوال ادامه مییابد. اما او در مقدمات برهان به این مطلب اذعان داشت که
تسلسلِ بی فرجام محال است.
ابو علی سینا از این نوع برهان کمک میگیرد تا به مطلوب خود برسد و اثبات کند که خداوند متعال همان
واجب الوجود بوده که در
ذات خود به هیچ علتی محتاج نمیباشد. به طور خلاصه میتوان گفت تحقق موجودی در خارج که امری مسلم و غیرقابل انکار است، به تحقق وجودی وابسته است که علت آن قرار گیرد. حال اگر علت وجودش خودش باشد واجب الوجود خواهد بود و اگر علت وجودش موجود دیگری به جز خودش باشد، سرانجام به موجودی خواهد رسید که ذاتاً وجودش رجحان دارد، در غیر این صورت دور و
تسلسل ایجاد میشود اما هر دوی دور و
تسلسل محال هستند. بعد از ارائه این برهان توسط ابن سینا نقدهایی بر آن وارد آمد. این نقدها تا حدی پیش رفت که مثلا
ملاصدرا آن را کمال مطلوب نمیدانست.
شاید این
استدلال ابن سینا در مقایسه با دیگر برهانهای قبلی در این زمینه مستدلتر باشد ولی آن گونه که خود ابن سینا مدعی است چندان هم بی واسطه وضع نشده است. درست است که در این برهان، مخلوقات واسطه قرار نگرفتهاند، اما از سوی دیگر در این برهان نیز همچون
برهان حدوث و قدم از جانب متکلمان و
برهان حرکت از سوی طبیعیون که هر کدام واسطههایی دارند، واسطه دارد. آنچه در این برهان واسطه قرار گرفته امکان و خواص
ماهیات است. تنها تفاوت این برهان در ذهنی و عینی بودن واسطههای به کار گرفته شده، میباشد. قبلیها از واسطههای عینی استفاده کردهاند و بوعلی واسطههای ذهنی مانند مفهوم وجود را وارد برهان خود میکند. مفهوم وجود چیزی جدای از حقیقت وجود است و حتی میتوان گفت
مباین با آن نیز هست. پس آن گونه که صدرالمتالهین اذعان داشته واژه صدیقین در خور برهانِ ارائه شده از سوی ابن سینا با همه برتریهایش نیست.
یکی دیگر از واسطههایی که در این برهان استفاده شده است ولی از چشمان ابن سینا مخفی مانده بهرهگیری از
ابطال دور و
تسلسل است. او از این رکن به عنوان پیش فرض برای استدلالش استفاده کرده در حالی که این روش در برهان صدیقین که مشخصه آن بی واسطه بودنِ آن است راهی ندارد.
از نقاط ضعف این برهان آن است که این برهان، بر خلاف برهان صدیقین که در ادامه توضیح داده خواهد شد، قادر نیست توحید واجب تعالی را اثبات کند. حتی اگر این برهان پذیرفته شود باز هم ممکن است موجودات واجب اما متعددی وجود داشته باشند که هیچ یک به علتی غیر از خود محتاج نباشند. پس ضرورتی ندارد که حتما یک واجب الوجود داشته و آن را همان خدا دانست.
ابن سینا این برهان خود را، شیوه صدیقین معرفی میکند؛ اما صدر المتالهین پس از نقل این برهان در آثار خویش میگوید: «این راه از نزدیکترین راهها به راه صدیقین است، لیکن خود آن نیست چرا که در برهان صدیقین نظر به حقیقت وجود است و نه مفهوم وجود».
برهان
امکان ماهوی بوعلی كه به
برهان سینوی هم معروف است گرچه از بسیاری جهات نسبت به براهین پیشین مزیت و برتری دارد، امّا او نیز برای اثبات واجب از ماهیت و امكان استفاده میكند. لذا صدرالمتألهین از این امر و نكته غفلت نكرده و به همین دلیل برهان بوعلی را (كه خودش آنرا برهان صدیقین میدانست) شایسته عنوان صدیقین ندانسته و خود به تقریری جدید و متقن از برهان صدیقین پرداخته است و میگوید: «راههای به سوی خداوند فراوان است زیرا او دارای
فضائل و جهات كثیره است و برای هر رونده جهتی است كه خدای تعالی آن جهت را برای او تعیین میكند و راههای به سوی او گرچه بسیار است امّا برخی از آنها محكمتر و اشرف بوده و از ظهور بیشتری برخوردار است و آن برهانی كه در اثبات واجب، محكمترین برهانها و بهترین آنهاست برهانی است كه
حد وسط آن غیر از واجب نباشد و در این صورت راه با مقصد یگانه خواهد بود و آن، راه صدیقین است كه برهان آنها صدق محض است و از غیر ذات حق بر ذات حق گواه نمیگیرند. آنها از خود او بر او گواه میآورند و از ذات بر صفات و از صفات به افعال پی میبرند. و امّا غیر صدیقین، نظیر متكلمان و طبیعیون و دیگران با نظر به غیر خداوند نظیر، امكان ماهوی (برهان بوعلی) حدوث خلق و عالم (متكلمین) و حركت جسم (
ارسطو و ارسطوئیان) و... بر ذات و صفات او استدلال میكنند و این امور البتّه دلایلی بر ذات و شواهدی بر صفات او میباشند و لیكن شیوه صدیقین محكمتر و شریفتر است.
روش
شیخ اشراق بسیار به روش ملاصدرا شباهت دارد. اما چون در این مقاله سیر تاریخی این برهان لحاظ شده است ابتدا شرح دیدگاه اشراقیون بیان میشود. در این زمینه ملاصدرا در کتاب
حکمتالاشراق جملاتی را بیان کرده است که شاهدی بر نظرات شیخ اشراق درباره برهان صدیقین است. «هرگاه
نور مجرد به لحاظ ماهیت و در ماهیت خود احتیاج وی قهرا به سوی جوهر غاسق نبود زیرا جوهر غاسق را نرسد که موجودی اشرف و اتم از خود بیافریند. آن گونه موجودی که نه در یک جهت بلکه درجهت متعدد بر او اشرفیت دارد و اصولا چگونه میتواند جوهر غاسق افاده نور کند. پس اگر نور مجرد در تحقق ذاتش محتاج بود به ناچار محتاج به نوری بود که قائم واستوار به ذات خود بود و از برهانی که لزوم متناهی بودن را در امور مجتمعه مترتب ثابت میکند. دانستی وجود
سلسله انوار مجرد مترتبه به طور بی نهایت محال است و بنابراین واجب است که انوار قائم بالذات و انوار عارضه و هیئت آنها هم به نوری منتهی شود که ورای وی نوری دیگر بدان ساق نبود و آن نور النوار و نور محیط و نور قیوم و نور مقدس و نور اعظم و اعلی است».
این عبارات به همراه اعتقاد به تشکیک در حقیقت نور که شیخ اشراق به آنها معتقد است تقریر دیگری از برهان صدیقین است. البته این بیان تفاوتی هم با آنچه در مکتب متعالیه مطرح شده دارد و آن این است که
ملاصدرا از حقیقت وجود به جای بحث از انوار بهره میبرد.
به طور خلاصه شیخ اشراق در این برهان به چند مورد اشاره داشته است. اول اینکه برخی مراتب نور به برخی دیگر یعنی انواری غیر از خود نیاز دارند. دومین نکته اینکه نور غیر باید اتم و اشرف باشد زیرا موجود ضعیف قادر نخواهد بود برای موجودی که از خودش قوی تر است علت قرار گیرد. نکته بعد مربوط به نفی
تسلسل است. از منظر او هر دنبالهای باید متناهی باشد. در نهایت او به
تشکیک درسلسله مراتب نور اعتقاد داشته و از آن در اثبات برهان خود استفاده میکند.
آنچه جالب توجه است اینکه ملاصدرا نیز بر صحت این برهان تاکید داشته است و معتقد است که اگر حکمای اشراق مقصودشان از ماهیت نور که در نزد ایشان بسیط است حقیقت وجود باشد نظر ایشان درست است. پس برهان شیخ اشراق میتواند تقریر صحیحی از برهان صدیقین باشد.
بر اساس دیدگاه
حکمت متعالیه میتوان برهان صدیقین را به صورت زیر ارائه داد: برای این کار به چند مقدمه نیاز است. برای درك و فهم این برهان باید اصولی را كه بعضی از آنها بدیهی یا قریب به بدیهی است و بعضی از آنها در جای خود اثبات شده در نظر بگیریم:
الف)
اصالت الوجود: آنچه تحقق دارد حقیقت وجود است. ماهیت موجود بالعرض و المجاز میباشد.
ب)
وحدت وجود: به این معنی كه حقیقت وجود قابل كثرت تباینی نیست و اختلافی را كه میپذیرد تشكیكی و مراتبی است، یا مربوط است به شدت و ضعف و كمال و نقص وجود و یا مربوط است به امتدادات و اتصالات كه نوعی تشابك
وجود و عدم است و به هر حال كثرتی كه در وجود متصور است كثرتی است كه توأم با وحدت است و از نظری عین وحدت است (وحدت در عین كثرت و كثرت در عین وحدت). (به تعبیری سادهتر همه وجودات از وجود
خداوند گرفته تا وجود
ملائکه و
انسان و حیوانات و نباتات همگی در یك چیز شریكند و آن وجود است همه در وجود داشتن وحدت دارند لكن اختلاف آنها به سیر خود مراتب وجود است كه یكی در حد اعلی و اقوا است و دیگری ضعیف.)
ج ) حقیقت وجود؛
عدم را نمیپذیرد: هرگونه موجود از این جهت كه موجود است، معدوم نمیشود و معدوم از این جهت كه معدوم است موجود نمیشود. حقیقت معدوم شدن موجودات عبارت است از محدودیت وجودات خاصه، نه اینكه وجود، پذیرنده عدم گردد. به عبارت دیگر
عدم نسبی است.
د) حقیقت وجود بما هو علیه قطع نظر از هر حیث و جهتی كه با آن ضمیمه گردد مساوی است با كمال و
اطلاق و غنا و شدت و فعلیت و جلال و لاحدّی و نوریّت. امّا نقص تقید، فقر، ضعف، امكان، كوچكی، محدودیت و تعین همه اعدام و نیستیها میباشند و یك موجود از آن جهت متصف به این صفات میگردد كه وجودی محدود و توأم با نیستی است. پس اینها همه از عدم ناشی میشود، حقیقت وجود نقطه مقابل عدم است و آنچه از شؤون عدم است از حقیقت وجود بیرون است، یعنی از حقیقت وجود منتفی است و از آن سلب میشود.
هـ ) راه یافتن عدم و شؤون آن از نقص و ضعف و محدودیت و غیره همه ناشی از
معلولیت است یعنی اگر وجودی معلول شد و در مرتبه متأخر از علّت خویش قرار گرفت طبعاً دارای مرتبهای از نقص و ضعف و محدودیت است، زیرا معلول عین ربط و تعلق و اضافه به علّت است و نمیتواند در مرتبه علّت باشد، معلولیت و مفاض بودن عین تأخر از علّت و عین نقص و ضعف و محدودیت است.
به طور خلاصه میتوان تقریر صدرا را از این برهان بر مبنای چهار مقدمه عنوان کرد. مقدمه اول بر طبق
اصالت وجود میباشد و بر این اساس که هستی اصیل است. مقدمه دوم وجود واحد بوده و متباین نیست. مقدمه سوم اینکه وحدت وجود تشکیکی است نه وحدت شخصی. و در انتها مقدمه چهارم که چون وجود بسیط است و کثرتش به وحدت بر میگردد. یعنی تمام مابهالامتیازها به خود
هستی باز میگردند، که در حقیقت این بیان همان مسئله تشکیک را بروز میدهد. در بیان برهان نیز میگوید که هر موجودی که در خارج هستی یافته یا واجب است یا به واجب بستگی دارد. اگر آن موجود، هستی محض و دارای برترین مرتبه باشد هیچ نقصی در آن راه ندارد. یعنی به غیر متکی نبوده، پس واجب است. از سوی دیگر اگر هستی محض نبوده و ناقص باشد، پس ذاتاً به هستی محض تکیه میکند.
اكنون میگوئیم حقیقت هستی موجود است به معنای اینكه عین موجودیت است و عدم بر آن محال است و از طرفی حقیقت هستی در ذات خود یعنی در موجودیت و در واقعیت داشتن خود مشروط به هیچ شرطی و مقید به هیچ قیدی نیست. هستی چونكه هستی است موجود است نه به ملاك دیگر و مناط دیگر و هم نه به فرض وجود شیء دیگر... حقیقت هستی در ذات خود قطع نظر از هر تعینی كه از خارج به آن ملحق گردد مساوی است با ذات لایزال حق، پس اصالت وجود،
عقل ما را مستقیماً به ذات حق رهبری میكند نه چیز دیگر.
تقریر دیگری كه از برهان صدیقین صدرالمتألهین شده به طور خلاصه چنین است؛ با توجّه به این سه مقدمه:
۱. اصالت وجود و اعتباری بودن
ماهیت.
۲. مراتب داشتن وجود و
تشکیک خاص بین
علت و معلول، به گونهای كه وجود معلول، استقلالی از وجود علّت هستیبخش ندارد.
۳. ملاك نیاز معلول به علّت، همان ربطی بودن و تعلّقی بودن وجود آن، نسبت به علّت است و به عبارت دیگر: ضعف مرتبه وجود آن است و تا كمترین ضعفی در موجودی وجود داشته باشد بالضروره معلول و نیازمند به موجود عالیتری خواهد بود و هیچگونه استقلالی از آن نخواهد داشت.
با دانستن این مقدمات میتوان این برهان را چنین تقریر كرد: مراتب وجود، به استثناءِ عالیترین مرتبه آنكه دارای كمال نامتناهی و بینیازی و استقلال مطلق میباشد، عین ربط و وابستگی است، و اگر آن مرتبه اعلی تحقق نمیداشت سایر مراتب هم تحقق نمییافت زیرا لازمه فرضی تحقق سایر مراتب بدون تحقق عالیترین مرتبه وجود این است كه مراتب مزبور، مستقل و بینیاز از آن باشند، در حالی كه حیثیت وجودی آنها عین ربط و
فقر و
نیاز است.
همان طوری که اشاره شد برهانی که صدرالمتالهین به عنوان برهان صدیقین ارائه داد به چند مقدمه نیاز داشت. این مقدمات بر مبنای اثبات سه مسئله فراهم میآمدند که شامل اثبات اصالت وجود، اثبات تشکیک وجود و اثبات بساطت وجود میشد. با در نظر گرفتن این مقدمات، آن گاه مسئله اثبات واجب از تامل در حقیقت هستی قابل طرح است.
بنابراین اثبات واجب تعالی جزء اولین مسائل
فلسفه نخواهد بود و هرگز نمیتوان بحث در اثبات واجب تعالی را از اولین مسئله فلسفی تلقی کرد. زیرا گذشته از نیاز به یک
سلسله مبادی که مشترک در همه این براهین و تقریرات است، به یک
سلسله مبادی تصدیقیه نیاز است که آنها باید قبلادر طی مسئله اصالت وجود، تشکیک وجود و بساطت وجود اثبات شوند. خلاصه آنکه تقریر برهان صدیقین بر چند مقدمه تکیه دارد و حتی اگر بتوان پذیرفت که در این گونه از براهین راه، عین هدف است، در تقریر برهان صدیقین براساس
حکمت متعالیه، راه عین هدف نخواهد بود، زیرا برای رسیدن به واجب، مقدمات مذکور را باید طی کرد.
بعد از صدرالمتألهین برخی دیگر از حكمای متأله برای كوتاه كردن برخی از مقدمات آن كوشش نمودند علمائی چون حكیم سبزواری
و علامه طباطبائی
و آیت الله جوادی آملی
و... این برهان صدیقین را به گونهای تكمیل و تقریر كردهاند كه دیگر نیازی به برخی از مقدمات مثل پذیرفتن اصل اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت و یا اصل
وحدت وجود و تشكیك مراتب وجود و... نباشد.
آیت الله جوادی آملی با استفاده از مطالب استاد خود
علامه طباطبائی برهان را چنین تقریر میكند: اصل واقعیت خواه وجود و خواه ماهیت به هیچ وجه قابل انكار و همچنین قابل استدلال نیست بلكه به عنوان یك مطلب ضروری و خللناپذیر مورد اعتراف و
یقین هر عاقلی هست. زیرا انكار آن
سفسطه است كه با وی راه هرگونه بحث و استدلال و نفی و اثبات بسته است و این اصل واقعیت خارج به هیچ گونه قابل زوال نیست. زیرا محذور سفسطه همراه با زوال آن خواهد بود، یعنی واقعیت خارج ذاتاً هرگونه عدم را طرد نموده و هیچگونه نابودی در او راه ندارد. چون اگر زوال در حریم او راه یابد معنایش این است كه واقعاً آن واقعیت از بین رفته است و در این صورت هم اصل واقعیت محفوظ مانده است چه اینكه اگر در آن باره تردیدی رخ دهد باز اصل واقعیت ثابت اسات چون واقعاً
تردید و شك حاصل شده است. بنابراین چون اصل واقعیت بدون هیچ شرطی ثابت است و با هیچ وضع و فرضی قابل زوال و یا تردید نیست پس یك واقعیت واجب بالذات و ازلی ثابت بوده و دیگر واقعیتها به او نیازمند و به آن اتكاء دارند.
از این رهگذر روشن میشود كه اصل هستی واجب بالذات نزد هر خردمندی ضروری است و براهینی كه به منظور اثبات آن اقامه میشود سمت
تنبیه و
تذکار داشته و بیش از یادآوری اثر دیگری ندارد.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «برهان صدیقین». سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «برهان صدیقین»، تاریخ بازیابی۹۵/۱۲/۴.