• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بیعت‌خواهی یزید از امام حسین

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



پس از مرگ معاویه در نیمه رجب سال شصت هجری، مردم با یزید بیعت کردند. یزید پس از رسیدن به حکومت، اندیشه‌ای نداشت جز آنکه از آن چند نفر که دعوت معاویه را به بیعت یزید، نپذیرفته بودند بیعت بگیرد و کارشان را به سامان آورد. از این رو به حاکم وقت مدینه -ولید بن عتبه بن ابی سفیان- نامه‌ای نوشت و خبر مرگ معاویه را به او اطلاع داد و به همراه آن نامه، نامه‌ای بسیار کوچک هم فرستاد؛ او در این نامه خطاب به ولید نوشت: «از حسین (علیه‌السّلام) و عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابی بکر و عبدالله بن زبیر به زور بیعت بگیر پس هر کس از این امر شانه خالی کرد گردنش را بزن.»
[۸] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۱۸۰، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی تا.




خبر مرگ معاویه و نیز اجرای فرمان یزید نسبت به بیعت گرفتن از آن گروه، بر حاکم مدینه سنگین و گران آمد. او خود را در مقابل کاری سخت و ناگوار می‌دید و آنچه که بیش از پیش بر وحشت حاکم مدینه افزوده بود نامه دیگری بود که از طرف یزید آمده و تاکید کرده بود که «نام موافقین و مخالفین را برای من فرستاده و سر امام (علیه‌السّلام) را هم با جواب نامه به سوی من بفرست.»
[۱۵] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام) ، ج۱، ص۱۸۵، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی تا.
از این رو ولید - علی رغم تیرگی روابطش با مروان به او پناه برد و او را نزد خود فرا خواند. وقتی ولید، نامه یزید را برای مروان قرائت کرد، مروان استرجاع گفت و برای معاویه طلب رحمت کرد. ولید از وی مشورت خواست که چه کند. مروان گفت: «به نظر من، به سرعت، آنان را فرا بخوان و آنان را به بیعت با یزید و گردن نهادن به فرامین او دعوت کن. اگر پذیرفتند، از آنان بپذیر و آنان را رها کن و اگر امتناع کردند، پیش از آن که از مرگ معاویه مطلع گردند، آنان را گردن بزن؛ چرا که اگر آنان از مرگ معاویه مطلع شوند، هر کدام به سمتی می‌روند و پرچم مخالفت و جدایی بر می‌دارند و مردم را به سمت خود، فرا می‌خوانند.»
[۲۲] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام) ، ج۱، ص۱۸۱، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی تا.
در نقلی دیگر افزوده شده که مروان سخنانش را ادامه داد و گفت: «در میان این جمع، ابن عمر را واگذار و به حسین بن علی (علیه‌السّلام) و عبدالرحمن بن ابی بکر و عبدالله بن زبیر بپرداز و از آنان بیعت بگیر. به درستی که می‌دانم حسین (علیه‌السّلام) هرگز تو را اجابت نخواهد کرد و با یزید بیعت نخواهد کرد به خدا قسم که اگر من جای تو بودم با حسین (علیه‌السّلام) کلمه‌ای سخن نمی‌گفتم تا گردنش را بزنم.»
[۲۵] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۱۸۱، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی تا.
ولید مدتی به زمین نگاه کرد و در اندیشه فرو رفت و آنگاه سر بلند کرد و گفت: «کاش هرگز به دنیا نیامده بودم!» سپس اشک از چشمانش جاری شد. مروان گفت: «گریه و جزع نکن که آل ابوتراب از قدیم با ما دشمن بوده‌اند.»
[۲۶] کوفی، ابن اعثم، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۱۶، قم، انوار الهدی، چاپ اول، ۱۴۲۱.
[۲۷] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۱۸۱ تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی تا.



ولید، عبدالله بن عمرو بن عثمان بن عفان را ـ که جوانی کم سن و سال بود ـ به دنبال حسین (علیه‌السّلام)، ابن زبیر، عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابی بکر فرستاد تا آنان را به نزد حاکم مدینه بخواند. آنان کنار قبر پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نشسته بودند که عبدالله، بر آنان وارد شد و پیام حاکم مدینه را به آنان ابلاغ نمود و چون این زمان، وقت ملاقات با حاکم نبود آنان تعجب کردند، ولی به فرستاده گفتند: «تو برو ما خود می‌آییم.» بعد از رفتن پیک حاکم مدینه، عبدالله بن زبیر رو به امام حسین (علیه‌السّلام) کرده گفت: «به نظر شما چه امری رخ داده است که ولید ما را در این ساعت از روز به حضور خود خوانده است.» امام (علیه‌السّلام) فرمود: «گمان می‌کنم معاویه مرده است و قبل از آنکه خبر مرگش منتشر شود می‌خواهند از ما برای یزید بیعت بگیرند.» عبدالله بن زبیر گفت: «من نیز چیزی غیر از این، گمان نمی‌کنم.»
[۳۶] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۱۸۲ تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی تا.
عبدالرحمن بن ابی بکر و عبدالله بن عمر گفتند: «ما به خانه‌های خود می‌رویم و در خانه را به روی خود می‌بندیم.» ابن زبیر گفت: «به خدا سوگند که هرگز با یزید، بیعت نمی‌کنم.»
[۳۸] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۸۸، قم، علامه، ۱۳۷۹ق.
ابن زبیر به امام (علیه‌السّلام) گفت: «اینک شما چه می‌کنید.» امام (علیه‌السّلام) فرمود: «من به تنهایی به آنجا نمی‌روم، بلکه عده‌ای از یاران خود را نیز به همراه خواهم برد و از آنها خواهم خواست بیرون از دار الاماره بمانند تا در صورت بروز هر نوع خطری آنها وارد عمل شوند.» امام (علیه‌السّلام) با سی تن
[۴۲] کوفی، ابن اعثم، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۱۸، قم، انوار الهدی، چاپ اول، ۱۴۲۱.
از یاران خود به دار الاماره مدینه رفتند؛ قبل از ورود به دار الاماره حضرت (علیه‌السّلام) از یاران خود خواستند تا بیرون بمانند و به آنان سفارش فرمودند: «وقتی نزد ولید رفتم و با او به گفتگو پرداختم، شما بر در خانه باشید و هر گاه شما را فرا خواندم»
[۴۴] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۱۸۳ تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی تا.
«یا شنیدید که گفتگو بالا گرفت و صداها بلند شد، داخل شوید و گرنه از جای خود، حرکت نکنید تا من نزد شما بیایم.»
[۴۶] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۱۸۳ تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی تا.
[۴۷] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۸۸، قم، علامه، ۱۳۷۹ق.


۲.۱ - گفتگوی امام با ولید

امام (علیه‌السّلام) وارد دارالاماره شدند و با ولید به گفتگو پرداختند. ولید خبر مرگ معاویه را به امام حسین (علیه‌السّلام) داد و سپس نامه یزید را برای امام (علیه‌السّلام) قرائت کرد نامه‌ای که از او خواسته شده بود از حسین بن علی (علیه‌السّلام) برایش بیعت بگیرد. امام (علیه‌السّلام) به ولید فرمود: «آیا تو راضی می‌شوی که من در پنهانی با یزید بیعت کنم؛ به گمانم هدف تو این است که بیعت من در حضور مردم باشد.» ولید جواب داد: «نه؛ نظر من هم همین است.» حضرت (علیه‌السّلام) فرمودند: «پس تا فردا به من فرصت بده تا نظر خود را اعلام کنم.»
[۵۳] کوفی، ابن اعثم، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۱۹، قم، انوار الهدی، چاپ اول، ۱۴۲۱.
ولید با فرموده امام (علیه‌السّلام) موافقت کرد و اجازه خروج امام (علیه‌السّلام) از دارالاماره را صادر نمود. زمانی که امام (علیه‌السّلام) خواستند آن جا را ترک کنند مروان بن حکم به پا خاست و به ولید گفت: «دست از حسین (علیه‌السّلام) بر ندار و همین حالا کار را یکسره کن؛ یا از او بیعت بگیر یا اگر بیعت نکرد گردنش را بزن، زیرا در صورت خارج شدنش از دارالاماره دیگر دست تو به او نخواهد رسید.» وقتی امام (علیه‌السّلام) این سخن را شنید فرمود: «ای پسر زرقاء (زن چشم زاغ.) تو می‌خواهی مرا بکشی یا او، به خدا قسم شما درغگو هستید، زیرا هیچ کدام از شما قدرت کشتن مرا ندارید.» این را فرمود و به اتفاق یاران خود به خانه برگشتند.

۲.۲ - عتاب مروان از ولید

پس از خروج امام (علیه‌السّلام) از دار الاماره، مروان رو به ولید کرده و گفت: «گوش به حرف من ندادی! به خدا سوگند، هرگز بر او دست نخواهی یافت.» ولید گفت: «مروان! دیگران را سرزنش کن. تو برای من، چیزی را انتخاب کردی که نابودی دینم در آن است. به خدا سوگند، دوست ندارم تمام ثروت دنیا و ملک آن در اختیار من باشد و من، حسین (علیه‌السّلام) را بکشم. سبحان الله! حسین (علیه‌السّلام) را بکشم به خاطر اینکه گفت: «بیعت نمی‌کنم»؟! به خدا سوگند، عقیده دارم که هر کس به خاطر خون حسین (علیه‌السّلام) بازخواست شود، روز قیامت، وزنی سبک نزد خداوند خواهد داشت.» مروان به وی گفت: «اگر عقیده تو چنین است، کاری که کردی، درست است.» مروان، در حالی این سخن را به وی گفت که از کار او ناخشنود بود.


فردای آن روز امام حسین (علیه‌السّلام) از سرای خود بیرون آمد در کوچه با مروان رو به رو شد، مروان گفت: «یا ابا عبدالله (علیه‌السّلام) تو را نصیحتی می‌کنم و در آن جز خیر، غرضی ندارم. امام حسین (علیه‌السّلام) فرمود: "نصیحت تو چیست؟ بگو تا بشنوم. " مروان گفت: "صلاح تو در این است که با یزید بیعت کنی که خیر دین و دنیای تو در آن است. " حسین بن علی (علیه‌السّلام) فرمود: "انا لله و انا الیه راجعون هرگاه کسی چون یزید عهده دار کار این امت شود فاتحه اسلام را باید خواند. " سپس امام (علیه‌السّلام) رو به مروان کرد و گفت: "وای برتو، آیا مرا به بیعت یزید می‌خوانی؟ حال آنکه او مردی فاسق است؛ سخنی سخت نسنجیده و زشت گفتی‌ای صاحب لغزش‌های بزرگ! من تو را بر این سخن، ملامت نمی‌کنم؛ چرا که تو نفرین شده پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هستی، آن گاه که در صلب پدرت حکم بن ابی العاص، بودی و هر که پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) او را نفرین کرده باشد، چاره‌ای ندارد، جز آن که به بیعت با یزید فرا بخواند. ‌ای دشمن خدا از من دور شو به درستی که ما اهل بیت رسول خداییم حق با ماست و زبانمان به حق گویاست از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شنیدم که می‌گفت خلافت بر آل ابی سفیان و بر طلقا (آزاد شده‌ها) و فرزندان آنان حرام است؛ پس هر گاه معاویه را بر منبرم دیدید شکمش را پاره کنید. پس به خدا سوگند اهل مدینه او را بر منبر جدم دیدند پس آنچه را که بدان دستور داده شده بودند انجام ندادند تا اینکه خداوند آنان را به یزید مبتلا ساخت خداوند آتش عذاب را بر او بسیار گرداند. " [راوی] می‌گوید: مروان بن حکم از سخن امام (علیه‌السّلام) خشمگین شد و گفت: "به خدا قسم رهایت نمی‌کنم تا آنکه با یزید بیعت کنی پس همانا شما فرزندان ابوتراب سخنورید و پر از بغض آل ابی سفیان. حق دارید که از آنان کینه داشته باشید و آنان نیز حق دارند که از شما کینه به دل داشته باشند. " امام (علیه‌السّلام) به او فرمود: "وای بر تو‌ای مروان! از من دور شو، به درستی که تو پلیدی و ما اهل بیت پاکی هستیم که خداوند این آیه را در شان ما فرستاده است: " انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یتطهرکم تطهیرا؛ همانا خداوند می‌خواهد پلیدی را از شما اهل بیت بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند"". [راوی] می‌گوید: مروان سر به زیر انداخت و چیزی نگفت. پس امام (علیه‌السّلام) فرمود: "بشارت باد بر تو‌ ای پسر زرقاء که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در روز قیامت به هر آنچه از ناراحتی که از تو به من رسیده باشد و از حق من و حق یزید، از تو سئوال می‌کند. " پس مروان با حالت عصبانیت نزد ولید بن عتبه برگشت و سخنان امام (علیه‌السّلام) را به او گزارش داد.»


حاکم مدینه عصر روز بعد از ملاقات امام (علیه‌السّلام)، ماموران خود را به خانه حضرت (علیه‌السّلام) فرستاد تا جواب حضرت (علیه‌السّلام) را دریافت کنند. امام (علیه‌السّلام) آن شب را هم مهلت خواست که با موافقت ولید همراه بود. دیگر مدینه نا امن شده بود چون نه یزید و یزیدیان دست ار سر امام (علیه‌السّلام) بر می‌داشتند و نه امام (علیه‌السّلام) با چنین شخصی بیعت می‌کرد. از این رو حضرت (علیه‌السّلام) تصمیم به ترک مدینه گرفت؛ پس به مزار رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و مادر گرامی خود و برادر بزرگوارش رفته و با آنها وداع نمود و از دست این قوم ظالم و جهل مردم شکایت نموده و از خدا گشایش در کارها و رضایت او را مسئلت کرد.
[۶۹] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۱۸۷ تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی تا.

گفته شد حضرت (علیه‌السّلام) دو شب متوالی در کنار قبر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به سر برد و قبل از آنکه شب دوم به خانه برگردد در نیمه‌های شب به حالت خواب فرو رفتند و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را دید که ایشان را در آغوش کشیده و به سینه چسبانده و چشم مبارک حضرت (علیه‌السّلام) را می‌بوسند و می‌فرمایند: «پدرم به قربانت؛ تو را به زودی در میان امتی که امید شفاعت از من دارند، آغشته به خون می‌بینم اما هیچ نفعی نزد خدا ندارند. پسر جانم تو به نزد پدر، مادر و برادرت می‌آیی که همه مشتاق تو هستند و بدان که در بهشت درجاتی داری که بدون شهادت به آنها نمی‌رسی.»
[۷۳] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۱۸۶-۱۸۷، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی تا.
پس از این خواب حضرت (علیه‌السّلام) به خانه برگشت و این خواب را برای اهل بیت خود و بنی عبدالمطلب باز گفت و آنان بسیار گریستند. پس از این خواب حضرت (علیه‌السّلام) دستور حرکت به سوی مکه را صادر کرد.
[۷۵] کوفی، ابن اعثم، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۲۷، قم، انوار الهدی، چاپ اول، ۱۴۲۱.



بیعت‌خواهی یزید؛ بیعت.


۱. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۴۴۲، تحقیق محمد بن صامل السلمی، طائف، مکتبة الصدیق، چاپ اول، ۱۹۹۳، خامسه۱.    
۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۵، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷.    
۳. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۳۲، قم، کنگره شیخ مفید، ص۱۴۱۳.    
۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۳۸، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۵. ازدی، ابومخنف، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۳، تحقیق و تعلیق حسین الغفاری، قم، مطبعة العلمیه، بی تا.    
۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۳۸، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۷. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۹-۱۰، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ص۱۹۹۱.    
۸. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۱۸۰، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۹. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۴، بیروت، دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵.    
۱۰. دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۲۷، تحقیق عبدالمنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات رضی، ۱۳۶۸ش.    
۱۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۳۸، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۱۲. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۰، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ص۱۹۹۱.    
۱۳. شیخ صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۲۱۶.    
۱۴. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۸.    
۱۵. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام) ، ج۱، ص۱۸۵، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۱۶. دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۲۷، تحقیق عبدالمنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات رضی، ۱۳۶۸ش.    
۱۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۳۸.    
۱۸. ازدی، ابومخنف، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۳-۴، تحقیق و تعلیق حسین الغفاری، قم، مطبعة العلمیه، بی تا.    
۱۹. دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۲۷.    
۲۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۳۸-۳۳۹.    
۲۱. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۰.    
۲۲. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام) ، ج۱، ص۱۸۱، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۲۳. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۴، بیروت، دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵.    
۲۴. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۱.    
۲۵. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۱۸۱، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۲۶. کوفی، ابن اعثم، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۱۶، قم، انوار الهدی، چاپ اول، ۱۴۲۱.
۲۷. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۱۸۱ تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۲۸. دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۲۷.    
۲۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۳۹.    
۳۰. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۱.    
۳۱. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۴، بیروت، دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵.    
۳۲. دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۲۷.    
۳۳. ازدی، ابومخنف، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۴، تحقیق و تعلیق حسین الغفاری، قم، مطبعة العلمیه، بی تا.    
۳۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۳۹.    
۳۵. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۱-۱۲.    
۳۶. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۱۸۲ تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۳۷. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۵، بیروت، دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵.    
۳۸. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۸۸، قم، علامه، ۱۳۷۹ق.
۳۹. ازدی، ابومخنف، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۵، تحقیق و تعلیق حسین الغفاری، قم، مطبعة العلمیه، بی تا.    
۴۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۳۹.    
۴۱. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۲.    
۴۲. کوفی، ابن اعثم، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۱۸، قم، انوار الهدی، چاپ اول، ۱۴۲۱.
۴۳. سید بن طاوس، علی بن موسی، اللهوف، ص۱۷، تهران، جهان، ۱۳۴۸ش.    
۴۴. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۱۸۳ تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۴۵. دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۲۷.    
۴۶. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۱۸۳ تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۴۷. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۸۸، قم، علامه، ۱۳۷۹ق.
۴۸. دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۲۸.    
۴۹. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۳۲، قم، کنگره شیخ مفید، ص۱۴۱۳.    
۵۰. ابن الجوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۲۳، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۲.    
۵۱. ازدی، ابومخنف، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۵، تحقیق و تعلیق حسین الغفاری، قم، مطبعة العلمیه، بی تا.    
۵۲. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۳۳، قم، کنگره شیخ مفید، ص۱۴۱۳.    
۵۳. کوفی، ابن اعثم، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۱۹، قم، انوار الهدی، چاپ اول، ۱۴۲۱.
۵۴. ازدی، ابومخنف، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۵-۶، تحقیق و تعلیق حسین الغفاری، قم، مطبعة العلمیه، بی تا.    
۵۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۴۰.    
۵۶. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۴.    
۵۷. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۳۳، قم، کنگره شیخ مفید، ص۱۴۱۳.    
۵۸. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۵، بیروت، دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵.    
۵۹. دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۲۸.    
۶۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۴۰.    
۶۱. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۴.    
۶۲. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۵، بیروت، دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵.    
۶۳. احزاب/سوره۳۳، آیه۳۳.    
۶۴. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۶-۱۷.    
۶۵. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۳۴، قم، کنگره شیخ مفید، ص۱۴۱۳.    
۶۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۴۱.    
۶۷. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۳۴، قم، کنگره شیخ مفید، ص۱۴۱۳.    
۶۸. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۹.    
۶۹. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۱۸۷ تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۷۰. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۸-۱۹.    
۷۱. شیخ صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۲۱۷.    
۷۲. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۹.    
۷۳. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۱۸۶-۱۸۷، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۷۴. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۹.    
۷۵. کوفی، ابن اعثم، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۲۷، قم، انوار الهدی، چاپ اول، ۱۴۲۱.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «بیعت خواهی یزید از امام حسین(ع)» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۲/۱۸.    



جعبه ابزار