تخلص (علم بدیع)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تَخَلُّص، به دو مفهوم در ادب فارسی به کار رفته است: ۱. از صنایع معنوی در دانش بدیع؛ ۲. نام مستعار یا لقب شعری شاعر که در برخی از انواع
شعر به ویژه در مقطع
غزل ذکر میشود.
تخلص در لغت به معنای رهایی یافتن آمده است.
این صفت در شمار یکی از ۵ رکن کتابت و هر اثر مهم بلاغی است (۴ رکن دیگر عبارتاند از: ۱. دلالت مطلع و مقطع بر هدف و مقصد نوشته؛ ۲. به کار بردن جملههای دعایی در خور شأن و مقام مخاطب؛ ۳. به کارگیری زبان شایسته و زیبا؛ ۴. درج مفاهیم قرآنی و اخبار و احادیث در نوشته
و نیز از ارکان مهم قصیده به شمار میآید.
با عنایت به گستردگی حوزۀ کاربرد این صنعت در دو بخش بررسی میشود:
انتقال یافتن از معنایی به معنای دیگر و یا گریز از مقدمه (آغاز گفتار) به مقصود نهایی بدان سان که مناسبت مقدمه و مقصود از یک سو و انسجام و پیوستگی مطالب از جهت محتوا و سبک از سوی دیگر رعایت گردد، و در نتیجه مخاطب به خواندن یا شنیدن ادامۀ سخن ترغیب شود. از این نظر تخلص در هر نوع کلام منظوم و منثور، اعم از مکتوب یا غیر مکتوب نقشی بنیادی دارد
برای نمونه گریز زدن روضهخوانان به
واقعۀ کربلا از جمله مصادیق تخلص در معنی عام آن محسوب میشود.
تخلص را در ادب فارسی و
ادبیات عرب از دیرباز به نامهای دیگری چون گریز، گریز زدن،
گریزگاه،
خروج،
مخلص یا مخالص
و حسن تخلص را حسن الخروج،
حسن مخلص،
حسن المخالص
و براعة التخلص
نامیدهاند (ابنرشیق، که «توسل» را مترادف تخلص و خروج آورده است
نیز قول مؤلف حقایق الحدائق، که اظهار میکند حسن تخلص را «بیت القصیده» میگویند.)
علمای بلاغت به ظرافت، حساسیت و اهمیت این نوع کلام و لزوم دقت و خلاقیت مؤلف در به کارگیری این صفت اشاره کردهاند
ابناثیر اعتقاد برخی از علما را مبنی بر اینکه
کتاب خدا پیراسته از هر گونه تخلص و اقتضاب است، رد میکند و به نمونههای بسیاری در
قرآن اشاره میکند که به صنعت حسن تخلص آراسته است.
ابناثیر و به تأیید او علمای بدیع همچنین به کاربرد فصل الخطاب (اما بعد) در قرآن اشاره میکنند و آنرا گونهای اقتضاب (ه م، ذیل) میدانند که شبیه به تخلص، اما لطیفتر و زیباتر از آن است و به همین ترتیب به نمونههایی از فصل اشاره دارند که از ظرافت بیشتری نسبت به وصل برخوردار است.
گریز زدن و انتقال یافتن از پیش درآمد
قصیده نظیر
تشبیب،
تغزل،
نسیب،
مفاخره،
شکایت،
وصف و موضوعات دیگر به
مدح،
تهنیت،
تعزیت و مقاصد دیگر با رعایت اصول زیباییشناسی و موازین ادبی است و شاعر در گریز شاعرانۀ خود به مناسبتی نغز و دلنشین، روانی الفاظ و غنای معنا نظر دارد و تلاش میکند که پیوند مطالب پیش و پس از تخلص به لطیفترین، هنری ترین و ابتکاریترین شکل ممکن صورت پذیرد.
به کارگیری تخلص در قصاید رواج بیشتری نسبت به دیگر انواع شعر دارد و در واقع تخلص از ارکان مهم قصیده و محل هنرنمایی شاعر است، چنانکه از گریز استادانه و هماهنگ با معیارهای زیبایی شناسانه به «حسن تخلص» تعبیر میشود.
از سدۀ ۷ق و مقارن با تکامل و رواج غزلسرایی و ضعف و افول قصیدهسرایی،
شاعران گاهی صنعت حسن تخلص را در ابیات پایانی
غزل به کار بردهاند.
شاید به دلیل همین تحولات و نیز کاربرد تخلص به مفهوم لقب شعری در آخرین بیت غزل در همین دوران، حسن تخلص با صنعت حسن مقطع درآمیخت، به طوری که در عصر
رضا قلی هدایت، تخلص به مقاطع غزلیات اطلاق شد.
در دورۀ معاصر نیز این ادعا که تخلص به معنای لقب شعری در غزل فارسی در حقیقت همان ویژگیها و کارکرد حسن تخلص قصاید را دارد،
قابل بررسی است؛ به ویژه با عنایت به این موضوع که تخلص به هر دو معنا که پیشتر در قصیده معمول بود، از سدۀ ۷ ق در غزل رواج مییابد. موارد دیگری چون تثبیت جایگاه تخلص (هر دو مفهوم) در پایان غزل و یا کارکرد تخلص از منظر سرقات ادبی، در هر دو حوزه وجود نوعی ارتباط میان دو معنای اصطلاحی تخلص را محتمل میسازد.
همایی با قید «ظاهراً» کاربرد حسن تخلص در غزل را به
سعدی نسبت میدهد و او را پیشوای این سنت میشمارد. او معتقد است که سعدی برای رضایت سلاطین و حکام، این شیوه را ابداع کرد؛
حافظ نیز همین روش را برگزید و غزلیات آنها سرمشق گویندگان بعد، به ویژه غزلسرایان عهد قاجار چون
فروغی بسطامی،
نشاط اصفهانی و
وصال شیرازی شد.
در ادبیات عرب، شعرای جاهلی و مخضرم (کسانی که هر دو عصر
جاهلیت و
اسلام را درک کردهاند)، بیشتر شیوۀ اقتضاب را در اشعار به کار میبستند
در حالیکه شعرای متأخر و نیز محدثان از زمان
عباسیان با تصرف و نوآوری در شیوۀ متقدمان، اشعار خود را بیشتر به حسن تخلص میآراستند و کمتر به اقتضاب میپرداختند
ثعالبی (د ۴۲۹ق/ ۱۰۳۸م) در
یتیمة الدهر نمونههایی از حسن تخلص سرودۀ قاضی ابوالحسن علی بن عبدالعزیز را آورده است.
بدیع نویسان مواردی چون پرداختن به حسن تخلص در یک یا دو بیت،
گریز زدن از تغزل (غزل) به مدح
و توجه کردن به شأن و جایگاه ممدوح را به دلیل درآمیختن تخلص با مدح
از معیارهای زیبایی شناسانۀ حسن تخلص ذکر کردهاند.
در
ترجمان البلاغه (تألیف: سدۀ ۵ق) سرودن «بیت مَـخلص» به صورتی «نیکوتر و قویتر» از ابیات دیگر و یا دست کم در همان حد، لازم شمرده شده است؛ چرا که از نظر نویسنده حسن تخلص از ملاکهای تمییز و تشخیص شعر «مزور» و «منحول» (= سرقت شده، عاریتی، اقتباسی یا دزدی)
از شعر «نامنحول» و «نامزور» به شمار میآید.
رشید وطواط (د ۵۷۳ق/۱۱۷۷م) معتقد است جایگاه تخلصات عنصری از جهت زیبایی در ادبیات فارسی با تخلصات متنبّی در میان شعرای تازی قابل مقایسه است.
شمس قیس رازی در المعجم (تألیف: در اوایل سدۀ ۷ق) در ذیل «حسن مطلع و مقطع و لطف تخلص» از «تخلصات مستحسن» و «تخلصات زشت» یاد کرده، و برای هر یک شواهدی آورده است.
نکتۀ آخر اینکه افزون بر اقتضاب، استطراد (ه م، ذیل) صنعتی است که علمای بدیع ضمن مبحث تخلص بدان پرداختهاند و از تفاوت یا شباهت آن با تخلص سخن گفتهاند.
تخلص به این معنا، نامی است جز نام اصلی، کنیه و لقب شاعر که بدان شهرت مییابد که آن را در پایان
شعر به ویژه در
قصیده و غزل میآورد
همچنین تخلص به بیتی اطلاق میشود که شاعر نام خود را در آن ذکر میکند (فرهنگ بزرگ...، ذیل تخلص و تخلص کردن). برخی از خاورشناسان از جمله ابرمن بر این گماناند که تخلص از ویژگیهای شعر پارسی پیش از اسلام بوده است
نمونههایی چون وجود تخلص با بسامد بالا در بقایای شعر پیش از
اسلام و ترانههای عامیانه و نیز وجود تخلص در کهنترین نمونۀ شعر فارسی یا پهلوی فارسی شده، این ادعا را تا حدی تأیید میکند.
میتوان گفت در ادوار بعد، از سدۀ ۵ق و در عصر سنایی به تدریج مسئلۀ «ضرورت تخلص»، مطرح شد و تا عهد قاجار ادامه یافت،
با وجود اینکه تخلص را از ویژگیهای شعر فارسی دانستهاند، مصادیقی از این صنعت را در شعر زبانهایی که متأثر از زبان و ادبیات فارسی است مثل شعر ترکی و اردو میتوان یافت
برای نمونه در ادبیات ترکی «مخلص» به نام شعری شاعر و «بیت مخلص»، به بیتی که تخلص در آن ذکر میشود، اطلاق میگردد. اصطلاحات «مخلصنامه»، «حسن تخلص» نیز در ارتباط با همین معنا به کار میرود
در ادبیات اردو نیز تخلص به هر دو معنا دیده میشود
بیشتر کسانی که با شعر فارسی سر و کار داشتهاند، نیز به این موضوع اشاره کردهاند؛ برای نمونه محمدخلیل مرادی (د ۱۲۰۶ق) مؤلف سلک الدرر در شرح حال بسیاری از شعرای عرب زبان یا ترک زبان ــ که به پیروی از سنت شعرای ایرانی برای خود تخلص اختیار کردهاند ــ برگزیدن تخلص را از ویژگیهای شعرای ایرانی و رومی (ترکی عثمانی) میشمارد.
در شعر عربی با وجود پیشینه و کاربرد فراوان تخلص به معنای صنعت بدیعی، نشانههای قاطع و روشنی از کاربرد تخلص به معنای لقب و نام شعری دیده نمیشود
در شعر پارسی به جا مانده از دوران نخستین، اولین تخلصهای آگاهانه به
رودکی تعلق دارد.
پس از او در اشعار دقیقی، کسایی،
منوچهری
و بسیاری از شاعران سدۀ ۴ و آغاز سدۀ ۵ ق نمونههای تخلص را میتوان دید
کاربرد تخلص در غزل از سدۀ ۶ق به بعد رواج یافت، در حالیکه پیش از آن بیشتر در قصاید معمول بود
از آنجا که پیش از دورۀ مغول، غزل به تکامل نهایی نرسیده بود، در کاربرد تخلص شیوۀ ثابت و معینی معمول نبود و هر شاعر در این امر از ذوق و سلیقۀ شخصی خود پیروی میکرد؛ برای نمونه، تخلصهای
سنایی گاه در آغاز، میانه و گاهی در پایان غزل آمده است؛ در غزلیات
امیرمعزی و
جمالالدین اصفهانی تخلص دیده نمیشود و خاقانی بیشتر نام خود را در پایان غزل میآورد
در حالیکه در ادوار بعد، ذکر تخلص در پایان غزل تقریباً تثبیت شد.
کاشفی سبزواری (د ۹۱۰ق) از ۳گونه تخلص در غزل سخن گفته است
(دربارۀ انواع و چگونگی کاربرد تخلص
) افزون بر غزلیات و قصاید تخلص به ندرت در انواع دیگر شعر به کار میرود
برای نمونه در رباعیات خیام
و مثنویهایِ
نظامی گنجوی.
تخلصهای شاعران در دورههای نخستین بیشتر برآمده از عواملی چند است:
۱. خاستگاه جغرافیایی و نسب خانوادگی، مثل تخلص رودکی، کسایی و دقیقی
۲. نسبت نام ممدوح، مثل تخلص منوچهری و خاقانی که از نام منوچهر بن قابوس و خاقان اکبر منوچهر شروانشاه و یا سعدی که به روایتی ضعیف از نام سعد ابن زنگی
گرفته شده است
۳. با توجه به شغل شاعر مثل تخلص
عطار۴. عامل دینی ـ اعتقادی، مثل حجت، لقب و تخلص
ناصر خسرو۵. نام شاعران، بسیاری از شعرای دورۀ نخستین از نام خود، تخلص گزیدهاند، مثل «احمد»، تخلص احمـد جام ژنده پیـل.
در تاریخ ادبیات فارسی سنت تخلص گزینی توسط استاد حداقل به سدۀ ۶ق میرسد: برای نمونه ابوالعلای گنجوی استاد خاقانی، ضمن قطعهای که در هجو خاقانی سروده، تصریح میکند که «لقب» خاقانی را وی تعیین کرده است.
این سنت در عصر صفوی رواج بسیار یافت. حزین لاهیجی (د ۱۱۸۰ق) و نصرآبادی (ز ۱۰۲۷ق) در تذکرههای خود به نمونههایی اشاره میکنند که شعرا از آنها تقاضای تخلص کردهاند.
در عصر حاضر نیز نصرت منشیباشی، تخلص «امید» را برای
مهدی اخوان ثالث برگزید.
در تاریخ ادبیات فارسی برخی از شاعران بیش از یک تخلص داشتهاند، همچون عطار/ فرید و سیبک/ فتاحی/ تفاحی. تعدد تخلصها گاهی سبب سیاسی داشته است، مانند راهب/ بهار دربارۀ ملکالشعرا بهار، و یا بیانگر دو مرحله از زندگی شاعر بوده است، مانند حقایقی/ خاقانی و بهجت/ شهریار، و یا محدودیت وزن و قافیه این امر را سبب شده است مثل نعمتالله/ سید دربارۀ شاه ولی کرمانی.
گاهی نیز شاعران به سبب دلبستگی به شخصیتی خاص، شعرهایی با تخلص به نام او سرودهاند، برای نمونه
دیوان شمس تبریزی جلالالدین محمد بلخی (البته وی تخلص «خاموش» یا «خموش» را در پایان بسیاری از غزلهای خود آورده است،
و دیوان مشتاقیۀ مظهر علیشاه کرمانی.
شفیعی کدکنی دو عامل موسیقایی و معنیشناسی را در انتخاب تخلصها دخیل و مؤثر میداند
و نشان میدهد که بیشتر تخلصها با چند وزن ساده و کوتاه عروضی هماهنگ است. وی همچنین تحول بار معنایی تخلص و عامل معنیشناسی را به شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مرتبط میشمارد.
ارتباط تخلص با جعل اشعار و سرقت ادبی و موضوع تزاحم شاعران و محدودیت دایرۀ انتخاب تخلص از جمله مسائل درخور بحث در این حوزه است.
ظهور
نیمایوشیج و شکوفایی شعر جدید فارسی، شاعران نوپرداز را از قید تخلص آزاد کرد و بسیاری از شاعران ترجیح دادند که به همان نام و نام خانوادگی خود اشتهار یابند، هر چند که برخی از آنان در دورههایی از حیات ادبی، تخلص خود را در اشعارشان به کار بردهاند، از جمله مهدی اخوان ثالث و
محمدرضا شفیعی کدکنی.
روی هم رفته در شعر نو فارسی کم و بیش تخلص یا تخلص گونههایی به نام مستعار یا نام شعری یا نام کوچک شاعران به صورتهای مختلف دیده میشود
(۱) آذر بیگدلی لطفعلی، آتشکده، به کوشش جعفر شهیدی، تهران، ۱۳۳۷ش.
(۲) آنندراج محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۳۶ش.
(۳) آهنی غلامحسین، معانی بیان، تهران، ۱۳۶۰ش.
(۴) ابن ابی اصبع، بدیع القرآن، به کوشش حفنی محمد شرف، قاهره، دارنهضة.
(۵) ابن اثیر نصرالله، الجامع الکبیر، به کوشش مصطفی جواد و جمیل سعید، بغداد، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م.
(۶) ابن اثیر نصرالله، المثل السائر، به کوشش احمد حوفی و بدوی طبانه، قاهره، ۱۳۷۹-۱۳۸۱ق.
(۷) ابن حجه حموی علی، خزانة الادب و غایة الارب، قاهره، ۱۳۰۴ق.
(۸) ابن رشیق حسن، العمدة، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، ۱۹۷۲م.
(۹) ابن طباطبا محمد، عیار الشعر، به کوشش طه حاجری و محمد زغلول سلام، قاهره، ۱۹۵۶م.
(۱۰) ابن معتز عبدالله، البدیع، به کوشش کراچکوفسکی، بغداد، ۱۳۹۹ق/ ۱۹۷۹م.
(۱۱) ابوزید علی، البدیعیات، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۱۲) اخوان ثالث مهدی، آخر شاهنامه، تهران، ۱۳۵۶ش.
(۱۳) اخوان ثالث مهدی، صدای حیرت بیدار، به کوشش مرتضی کاخی، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۱۴) اردو دائرۀ معارف اسلامیه، لاهور، ۱۳۸۱ق/۱۹۶۲م.
(۱۵) اسامة بن منقذ، البدیع فی البدیع، به کوشش عبدآ علی مهنا، بیروت، ۱۴۰۷ق.
(۱۶) اسامة بن منقذ، البدیع فی نقد الشعر، به کوشش احمد احمد بدوی و دیگران، قاهره، ۱۳۸۰ق.
(۱۷) ژیلبر لازار، اشعار پراکندۀ قدیمیترین شعرای فارسی زبان، تهران، ۱۳۴۲ش.
(۱۸) تاجالحلاوی علی، دقایق الشعر، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، ۱۳۴۱ش.
(۱۹) تفتازانی مسعود، شرح المختصر، به کوشش عبدالمتعال صعیدی، قم، کتبی.
(۲۰) تفتازانی مسعود، المطول، قم، داوری.
(۲۱) تهانوی محمداعلی، کشاف اصطلاحات الفنون، به کوشش محمد وجیه و دیگران، کلکته، ۱۸۶۲م.
(۲۲) ثعالبی عبدالملک، یتیمة الدهر، بـه کوشش محمد قمیحـه، بیـروت، ۱۴۰۳ق.
(۲۳) حـزیـنلاهیجـی محمدعلـی، تذکـرةالمعاصرین، بهکوشش معصومه سالک، تهـران، ۱۳۷۵ش.
(۲۴) خاقانی شروانـی، دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، ۱۳۵۷ش.
(۲۵) خطیب قزوینی، الایضاح، بیروت، ۱۹۸۵م.
(۲۶) خیام، رباعیات، به کوشش حسین دانش، ترجمۀ توفیق هاشمپور سبحانی، تهران، ۱۳۷۹ش.
(۲۷) دادبه اصغر و مهدی صدری، مقدمه بر کلیات نجیب کاشانی، تهران، ۱۳۸۲ش.
(۲۸) دبیرسیاقی محمد، مقدمه بر دیوان منوچهری دامغانی (هم ).
(۲۹) رادویانی محمد، ترجمان البلاغة، به کوشش احمد آتش، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۳۰) رامی تبریزی حسن، حقایق الحدائق، به کوشش محمد کاظم امام، تهران، ۱۳۴۱ش.
(۳۱) رشید وطواط، حدایق السحر، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۰۸ش.
(۳۲) رودکی، اشعار در محیط زندگی و احوال و اشعار سعید نفیسی، تهران، ۱۳۳۶ش.
(۳۳) رهی معیری محمدحسن، باران صبحگاهی، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۳۴) رهی معیری محمدحسن، جاودانه، به کوشش حسین نمینی، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۳۵) ریتر هلموت، دریای جان، ترجمۀ عباس زریاب و مهر آفاق بایبردی، تهران، ۱۳۷۴ش.
(۳۶) زاهدی، مقدمه بر کلیات دیوان شهریار، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۳۷) سایه ابوالحسن ابتهاج، سیاه مشق، تهران، ۱۳۸۱ش.
(۳۸) سپهری سهراب، حجم سبز، تهران، ۱۳۴۶ش.
(۳۹) سجادی ضیاءالدین، مقدمه بر دیوان (خاقانی شروانی (هم ).
(۴۰) شاملو احمد، در آستانه، تهران، ۱۳۷۶ش.
(۴۱) شاه نعمتالله ولی، کلیات اشعار، به کوشش جواد نوربخش، تهران، ۱۳۵۵ش.
(۴۲) شریف عبدالقهار، عروض همایون، به کوشش محمد حسن ادیب هروی، تهران، ۱۳۳۷ش.
(۴۳) شفیعی کدکنی محمدرضا، آیینهای برای صداها، تهران، ۱۳۷۶ش.
(۴۴) شفیعی کدکنی محمدرضا، روانشناسی اجتماعی شعر فارسی، بخارا، تهران، ۱۳۸۲ش، س ۶، شم ۳۲.
(۴۵) شفیعی کدکنی محمدرضا، مقدمه بر منطقالطیر عطار نیشابوری، تهران، ۱۳۸۳ش.
(۴۶) شمسقیس رازی محمد، المعجم، به کوشش محمد قزوینی و مدرس رضوی، تهران، ۱۳۱۴ش.
(۴۷) شمیسا سیروس، نگاهی تازه به بدیع، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۴۸) صفا ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۴۹) طیبی حسین، التبیان فی البیان، به کوشش توفیق فیل و عبداللطیف لطفالله، کویت، ۱۹۶۸م.
(۵۰) علیخان مدنی، انوارالربیع، به کوشش شاکر هادی شکر، کربلا، ۱۳۸۹ق/ ۱۹۶۹م.
(۵۱) رامپوری غیاثالدین محمد، غیاثاللغات، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۳۷- ۱۳۸۸ش.
(۵۲) فاطمی حسین، نگاهی به حسن تخلص و تخلص مولانا، یادنامۀ زنده یاد دکتر علی شریعتی، مشهد، ۱۳۷۸ش، س ۳۲، شم ۳ و ۴.
(۵۳) تفهیمی ساجدالله، فرهنگ اصطلاحات علوم ادبی، اسلامآباد، ۱۳۷۵ش.
(۵۴) انوری حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، ۱۳۸۱ش.
(۵۵) قزوینی محمد، یادداشتها، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۳۳ق.
(۵۶) کاشفی حسین، بدایع الافکار فی صنایع الاشعار، به کوشش جلالالدین کزازی، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۵۷) کسایی مروزی، اشعار در کسایی مروزی زندگی، اندیشه و شعر او، محمدامین ریاحی، تهران، ۱۳۶۷ش.
(۵۸) لغتنامۀ دهخدا.
(۵۹) مازندرانی محمدهادی، انوار البلاغه، به کوشش محمدعلی غلامینژاد، تهران، ۱۳۷۶ش.
(۶۰) محقق مهدی، مقدمه بر شرح سی قصیدۀ ناصرخسرو قبادیانی، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۶۱) مدرس رضوی، مقدمه بر دیوان انوری، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۶۲) مرادی محمدخلیل، سلک الدرر، بغداد، مکتبة المثنی.
(۶۳) مشیری فریدون، لحظهها و احساس، تهران، ۱۳۷۶ش.
(۶۴) معزی نجفقلی، دُرۀ نجفی، به کوشش حسین آهی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۶۵) منوچهری دامغانی، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۴۷ش.
(۶۶) مؤتمن زینالعابدین، تحول شعر فارسی، تهران، ۱۳۳۹ش.
(۶۷) موریسن جرج و دیگران، تاریخ ادبیات ایران از آغاز تا امروز، ترجمۀ یعقوب آژند، تهران، ۱۳۸۰ش.
(۶۸) مولوی، کلیات شمس تبریزی، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۶۹) نصرآبادی محمدطاهر، تذکره، به کوشش محسن ناجی نصرآبادی، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۷۰) نظامی عروضی احمد، چهارمقاله، به کوشش محمد قزوینی و محمد معین، تهران، ۱۳۳۳ش.
(۷۱) نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به کوشش وحید دستگردی، تهران، ۱۳۳۵ش.
(۷۲) نظامی گنجوی، مخزن الاسرار، به کوشش وحید دستگردی، تهران، ۱۳۱۳ش.
(۷۳) هدایت رضا قلی، مدارج البلاغه، شیراز، ۱۳۵۵ش.
(۷۴) همایی جلالالدین، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۷۵) بهبهانی، سیمین، مرمر، تهران، ۱۳۶۰ش.
(۷۶) EI۲.
(۷۷) Rypka, J, Iranische Literaturgeschichte, Leipzig, ۱۹۵۹.
(۷۸).Pakalin, M Z, Osmanlı tarih deyimlerı ve terimleri sözlüğü, Istanbul, ۱۹۷۱-۱۹۷۲
•
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تخلص»، شماره۵۸۲۶.