تفسیر ادبی اجتماعی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تفسیر ادبی اجتماعی با تلاش و کوشش فراوانی در راه
تفسیر قرآن و تقرب آن به فهم همگان و انطباق آن با واقعیات موجود آغاز شد. این روش تفسیری به دور از هرگونه تعصبات افراطی به
قرآن نگریسته و سعی بر آن دارد که مفاهیم قرآن را آنگونه که هست بر مردم عرضه کند؛ نه آنکه قرآن را به دنبال هوسها و خواستههای گروهی خاص بکشاند؛ لذا
تفسیر عصری با این روش، از هرگونه تکلف و ضعف عاری و به رسا بودن و رساندن پیامهای قرآنی (بدون آلایش) آراسته است.
از جنبه سلبی این مکتب تفسیری، تفسیر را از اصطلاحات علوم و فنون و
فلسفه و
کلام دور ساخت؛ چنانکه این مفسران تنها به قدر نیاز و هنگام ضرورت از این اصطلاحات استفاده کردهاند.
اما از جنبه ایجابی، سبکی ادبی - اجتماعی در تفسیر به وجود آورد و گوشههایی از
بلاغت قرآن و اعجاز بیانی آن را ظاهر ساخت و معانی و جوانب مختلف مفاهیم آنها را مشخص کرد، و بهویژه به مشکلات جامعه اسلامی و جامعه بشری و طرح ارشادات و راهنماییهای قرآن پرداخت.
امتیاز تفسیر ادبی اجتماعی در دوران معاصر، در آن است که رنگی نو به خود گرفته، با چهره فرهنگ و ادب معاصر و با پرداختن به مسائل جامعه درخشیده است و هرگز تقلیدگونه به مسائل ظاهری و خسته کننده که موجب دوری مردم از
قرآن میشود نپرداخته است. این نوع تفسیر، پدیدهای نو ظهور است که نخست به اظهار دقایق تعابیر قرآنی و سپس بیان آنها با اسلوبی زیبا و ادبی و تطبیق آنها با هستی و حیات و سنن اجتماعی موجود در جامعه پرداخته است.
این نهضت ادبی - اجتماعی با تلاش و کوشش فراوانی در راه تفسیر قرآن و تقرب آن به فهم همگان و انطباق آن با واقعیات موجود آغاز شد.
ویژگی این شیوه تفسیری، این است که در آن به دور از هرگونه تعصبات افراطی به قرآن نگریسته میشود و سعی بر آن است که مفاهیم قرآن آنگونه که هست بر مردم عرضه شود؛ نه آنکه قرآن را به دنبال هوسها و خواستههای گروهی خاص بکشاند؛ لذا
تفسیر عصری با این روش، از هرگونه تکلف و ضعف عاری و به رسا بودن و رساندن پیامهای قرآنی (بدون آلایش) آراسته است. از آن گذشته، از دخالت دادن
اسرائیلیات و روایات جعلی و ساختگی (که دیر زمانی چهره تفسیر را آلوده کرده بود) در فهم و تبیین قرآن بهطور کلی پرهیز کرده است.
از جمله آثار فریفته نشدن این مکتب تفسیری به روایات اسرائیلی و احادیث جعلی این است که به محدوده ابهامات قرآن وارد نمیشود؛ ابهاماتی از قبیل
حروف مقطعه و بعضی از الفاظ مبهم قرآنی.
این تفاسیر همچنین به امور غیبی که جز از طریق احادیث صحیح قابل شناخت نیستند وارد نمیشوند؛ بلکه ایمان به آنها را (از آن جهت که در قرآن به آنها تصریح شده) به طور اجمال و سربسته واجب میدانند و از وارد شدن به جزئیات مسائلی مانند زندگی برزخی،
بهشت،
جهنم،
حور و قصور و
غلمان و نظایر آن خودداری میکنند؛ این طرز تفکر صحیحی است؛ زیرا در برابر اینگونه مبهمات قرآنی که
خداوند، خود آنها را با ابهام رها کرده است، دیوار بلندی میکشد و مانع نفوذ خرافات و مطالب غیرواقعی و جعلی به محدوده آنها میگردد؛ زیرا هدف بیان قرآنی به باز شدن این مبهمات بستگی ندارد؛ اگر بستگی داشت خود بیان میکرد.
این مکتب تفسیری، تفسیر را از اصطلاحات علوم و فنون و
فلسفه و
کلام (که بدون اینکه به آنها نیازی باشد، بهتدریج وارد محدوده تفسیر شده بودند) دور ساخت؛ چنانکه این مفسران تنها به قدر نیاز و هنگام ضرورت از این اصطلاحات استفاده کردهاند (و این جنبه سلبی قضیه است).
اما از جنبه ایجابی، این مکتب، سبکی ادبی - اجتماعی در تفسیر به وجود آورد و گوشههایی از
بلاغت قرآن و اعجاز بیانی آن را ظاهر ساخت و معانی و جوانب مختلف مفاهیم آنها را مشخص کرد و سنتهای حاکم بر جهان هستی و جامعه را که در قرآن بدان اشاره شده آشکار کرد و بهویژه به مشکلات جامعه اسلامی و جامعه بشری و طرح ارشادات و راهنماییهای قرآن (که دربردارنده
سعادت دنیا و
آخرت بشر است) پرداخت.
علاوه بر آن، بین قرآن و نظریات صحیح و ثابت علمی مطابقت و هماهنگی برقرار نمود و برای مردم روشن ساخت که قرآن کتاب جاوید الهی است و میتواند همگام با تحولات زمان پیش برود تا اینکه خداوند زمین را به بندگان صالح خود واگذارد.
همچنین به شبهاتی که بر قرآن وارد شده بود پاسخ گفت و شکوک و توهماتی را که در مورد قرآن ایجاد شده بود با استدلالاتی قوی پاسخ گفت. همه اینها با اسلوبی زیبا و جذاب انجام میشود؛ چنانکه خواننده به آن علاقه پیدا میکند و بر دلش مینشیند و به خواندن قرآن و اندیشیدن در معانی و اسرار آن برانگیخته میشود.
این مکتب در برابر تفسیر دری گشود که از زمانهایی دور بسته بود؛ بدینمعنا که به عقل انسان آزادی و اختیاری گسترده بخشید تا در پهنهای وسیع که خداوند به او داده است به
تدبر و
اندیشه بپردازد؛ همانطور که قرآن میفرماید: «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون؛
و این قرآن را به سوی تو فرود آوردیم تا برای مردم آنچه را به سوی ایشان نازل شده است توضیح دهی؛ امید که آنان بیاندیشند.» عقل رشید را درباره گزارههای دینی به قضاوت میگذارد و آنچه را با ظواهر شرع منافات دارد
تاویل میکند و با این
آزاداندیشی و رویکرد به خرد (در سطحی چنین وسیع) با پیروان مکتب عدل همگام است؛ همان چیزی که علمای هوشمند گذشته بر آن بودند.
این روش سبب شد تا افکار و تعالیم خشک
اشاعره از صحنه خارج شود. بدینترتیب مجالی برای سخنان و عقاید اهل حشو باقی نگذاشت تا در حوزه تفسیر و حریم اعتقادات مسلمانان (چه در اصول و چه در فروع) وارد شوند حتی گاه برخی از احادیث مجموعههای بزرگ حدیثی مثل
بخاری و
مسلم و غیره را مورد طعن و تضعیف قرار داد؛ چون اخبار واحدی هستند که نمیتوانند مسائل عقیدتی را به اثبات برسانند؛ چنانکه نزد علمای اصول هم اعتباری ندارند.
نخستین پیشوای این مکتب، استاد امام
محمد عبده است که اساس این بنیان عظیم را پی افکند و باب
اجتهاد در تفسیر را پس از چندین قرن گشود.
وی روش تقلید از گذشتگان را به کناری نهاد و به
عقل، آزادی نقد و تحقیق بخشید. بعد از او هم شاگردان بزرگش، مانند
رشید رضا،
شیخ محمد قاسمی،
شیخ احمد مصطفی مراغی و پس از آنان علمای دیگری مانند
سید قطب،
شیخ محمدجواد مغنیه،
شیخ محمد صادقی،
سیدمحمدحسین فضلالله،
سیدمحمد شیرازی،
شیخ سعید حُوی،
محمدطاهر بن عاشور،
سیدمحمدتقی مدرسی، استاد
ناصر مکارم شیرازی و دیگران بر همین منوال و سبک حرکت کردند؛ اما کسی که بر همه آنان برتری دارد و در این راه گوی سبقت را از همگان ربوده است علامه و فیلسوف بزرگوار
سیدمحمدحسین طباطبایی است.
معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، ج۲، ص۴۸۰-۴۸۳.