تقوا و قتل (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
انسان متقی از ارتکاب
قتل ناحق پرهیز و اجتناب میکند.
اجتناب از
قتل ناحق، اقتضای
تقوا است:
واتل علیهم نبا ابنی ءادم بالحق اذ قربا قربانـا فتقبل من احدهما ولم یتقبل من الاخر قال لاقتلنک قال انما یتقبل الله من المتقین• لئن بسطت الی یدک لتقتلنی ما انا بباسط یدی الیک لاقتلک انی اخاف الله رب العــلمین.
و داستان دو
فرزند آدم را بحق بر آنها بخوان: هنگامی که هر کدام، کاری برای تقرب (به پروردگار) انجام دادند اما از یکی پذیرفته شد، و از دیگری پذیرفته نشد (برادری که عملش مردود شده بود، به برادر دیگر) گفت: «به خدا
سوگند تو را خواهم کشت! » (برادر دیگر) گفت: « (من چه گناهی دارم؟ زیرا) خدا، تنها از پرهیزگاران میپذیرد!
اگر تو برای کشتن من،
دست دراز کنی، من هرگز به قتل تو دست نمیگشایم، چون از پروردگار جهانیان میترسم!
و این
مرد یعنی
پسر مقتول آدم از افراد
متقی و
عالم بالله بوده و دلیل متقی بودنش جمله: انما یتقبل الله من المتقین، است، که خود دعوتی است به سوی
تقوا و معلوم میشود این شخص برادر خود را به سوی تقوا
دعوت کرده و گفته است که: خدای تعالی
عبادت را تنها از مردم با تقوا میپذیرد و خدای تعالی در
حکایت گفتار او این سخنش را
امضاء نموده و صحه گذاشته است، وگرنه آن را رد میکرد و اما اینکه گفتیم: عالم بالله بوده، دلیلش سخن خود او است که به حکایت
قرآن کریم گفته است: انی اخاف الله رب العالمین، که در این جمله ادعای
ترس از
خدا کرده، و خدای تعالی در حکایت گفتارش آن را امضا کرده و رد ننموده است، معلوم میشود او به راستی عالم بالله بوده، چون خدای عزّوجلّ یکی از نشانیهای عالم بالله را ترس از خدا دانسته و فرموده: انما یخشی الله من عباده العلماء
پس همین که خدای تعالی از او حکایت کرده که گفت: انی اخاف الله رب العالمین، و
سخن او را امضاء نموده، خود توصیف او به
علم است، هم چنان که همسفر
موسی (
خضر) را به این
صفت یعنی صفت علم توصیف نموده و فرمود: و علمناه من لدنا علما،
دلیل دیگر عالم بودن او که خود دلیلی کافی است
حکمت بالغه و
موعظه حسنهای است که در خطاب به برادر ستمکارش گفت: چون او در کلام خود از
طینت پاک و صفای
فطرت این معنا را فهمیده بود که به زودی افراد
بشر بسیار میشوند و فهمیده بود که این افراد بسیار به حسب طبع بشریشان جمعیتهای مختلفی خواهند شد، گروهی متقی و جمعی
ظالم و همه اینها با همه عالمیان یک رب و مدبر دارند، یک خدا است که
مالک آنها و مدبر امر آنها است، و نیز فهمیده بود که
تدبیر وقتی متقن است که مدبر
عدل و
احسان را
دوست و
ظلم و
عدوان را
دشمن بدارد و لازمه آن، وجوب تقوای مردم و ترس از
خشم و دشمنی خدا است و این تقوا و ترس همان چیزی است که نامش را
دین میگذارند، پس بطور مسلم در آینده نزدیکی دینی خواهد بود که اطاعتها و قربها و معصیتها و ظلمها خواهد داشت، و نیز طاعتها و قربانیها وقتی مقبول درگاه خدای تعالی میگردد که ناشی از تقوا باشد و معاصی و مظالم، گناهانی است که
ظالم به دوش میکشد و از لوازم این حقائق این است که پس باید عالمی و نشانهای دیگر باشد که در آن نشانه ستمکاران به سزای ظلمهای خود برسند، و نیکوکاران به پاداش نیکیهای خود نائل گردند.
و این حقائق بطوری که ملاحظه میکنید همان
اصول دین و ریشه معارف دینی و مجامع علوم
مبدأ و معاد است که این
بنده صالح خدا، با افاضه غیبی الهی همه را درک کرده و به برادر نادان خود که حتی اینقدر
شعور نداشته که میشود به وسیله
دفن چیزی را از انظار پنهان ساخت تا آنکه یک
کلاغ او را بدان امر متوجه کرده و به وی افاضه نموده، و
تعلیم داده و در هنگام تعلیم نگفته: اگر تو بخواهی مرا به
قتل برسانی من خود را در اختیارت قرار میدهم، و هیچ دفاعی از خود ننموده از کشته شدن هیچ پروایی نمیکنم، بلکه تنها این را گفت که من هرگز تو را نمیکشم.
و نیز نگفت که من به هر تقدیر میخواهم به
دست تو کشته شوم تا تو ظالم شوی و از دوزخیان گردی چون اگر چنین میگفت باعث
ضلالت و بدبختی یک فرد در زندگیش میشد، و این خود ظلمی و ضلالتی است که
شریعت فطرت آن را تجویز نمیکند و حکم شریعت فطرت در شریعتهای دینی تفاوت ندارد، چیزی است که همه شرایع آن را قبول دارند، بلکه به برادرش چنین گفت: که اگر به فرض تو برای قتل من دست به سویم بگشایی، در چنین صورت و فرضی من کشته شدن را بر کشتن تو ترجیح داده و آن را انتخاب میکنم.
و از اینجا روشن میشود که اشکالی که بعضیها بر این داستان کردهاند وارد نیست، و آن اشکال این است که: این دو
برادر هر دو مقصر و گناهکارند، زیرا یکی از آن دو به ظلم و تعدی
راه افراط را رفته، و مرتکب قتل شده و دیگری با قبول ظلم راه تفریط را طی کرده و خود را بکشتن داده، نه اعتراضی کرده و نه به
دفاع از خود برخاسته، بلکه خود را
تسلیم او کرده و در برابر اراده او تسلیم و رام شده و صریحا گفته: اگر برای کشتن من دست به سوی من بگشایی من... .
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «اجتناب از قتل».