توجیه تهدید عمر به سوزاندن خانه فاطمه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از مباحث چالش برانگیز میان
شیعه و
وهابیت، بحث تهدید
عمر بن خطاب به اتش زدن خانه
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) است. برخی از وهابیان معتقدند این حادثه اولا در حد تهدید باقی مانده و ثانیا به مصلحت جامعه اسلامی بوده است و برای صحت ادعای خود، روایتی از پیامبر که تهدید به اتش زدن خانه افرادی که در
نماز جماعت حاضر نمیشدند را به عنوان مثال میآورند. در این مقاله به نقد و بررسی این روایت میپردازیم و نظر
اهلسنت و شیعه را نیز در اینباره جویا میشویم.
برخی از وهابیان میگویند آن چه که در روایات ثابت است، تهدید به سوزاندن خانه
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) توسط
عمر بن خطاب بوده و این تهدید هم، به مصلحت بوده است! و این تهدید همانند تهدید
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) میباشد که افرادی را که در
نماز جماعت حاضر نمیشدند، تهدید به سوزاندن خانههای آنان کرد همان گونه که
بخاری در
صحیح خود آورده است.
و مشابه این روایات در کتب روایی
شیعه نیز وارد شده است. وهابیها میگویند: هیچ عاقلی از این روایات
سوزاندن قریش و خانههای متخلفان از نماز جماعت توسط پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) استدلال نمینماید، و میداند که منظور پیامبر اهمیت دعوت به مساله
توحید و نماز جماعت بوده است. بنابراین تاکید و تصریح به سوزاندن خانهی حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) توسط عمر بن خطاب، به دور از انصاف و از روی تعصب است.
در ابتدا بیاد خاطرنشان کرد روایت تهدید به سوزاندن خانه حضرت زهرا، پایههای فکری اهلسنت را از بین میبرد. در اینجا به برخی دلایل آن اشاره میکنیم.
ممانعت علی (علیهالسلام) از بیعت با ابوبکر دلیل بر عدم مشروعیت خلافت ابوبکر از دیدگاه علی است؛ زیرا اگر خلافت ابوبکر
مشروعیت داشت میبایست علی در همان لحظات اول بیعت میکرد. با توجه به سخن رسول اکرم که فرمود: «علی مع الحق والحق مع علی»
و یا «علی مع القرآن والقرآن مع علی هذا حدیث صحیح الاسناد» وصححه الذهبی.
و با توجه به سخن ابنحزم اندلسی که
اجماع منهای علی را لعنت میکند مشکلتر میشود آنجا که میگوید:
قال ابنحزم المتوفی۴۵۶هـ:
«لَعْنَةُ اللَّهِ علی کل اجْمَاعٍ یَخْرُجُ عنه عَلِیُّ بن ابی طَالِبٍ وَمَنْ بِحَضْرَتِهِ من الصَّحَابَةِ.»
لعنت خداوند بر هر اجماعی که علی بن ابیطالب بیرون از آن باشد و صحابهای که در خدمت او هستند، در آن اجماع نباشند.
قدر مسلم از مضمون حدیث یاد شده این است که در قضیه تهدید عمر بن خطاب (علی، فاطمه، حسن و حسین) به عنوان اهل
مدینه، ترسیدهاند و با توجه به روایاتی که اهلسنت نقل کردهاند هر کس اهل مدینه را بترساند مورد
لعن پیامبر اکرم قرار گرفته است همان طوری که ذهبی از استوانههای علمی اهلسنت مینویسد:
قال المتوفی۷۴۸هـ: عن السائب بن خلاد، انه سمع رسول الله صلی الله علیه وسلم یقول: من اخاف اهل المدینة اخافه الله، وعلیه لعنة الله والملائکة والناس اجمعین.
سائب بن خلاد میگوید: از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) شنیدم فرمود: هر کس مردم مدینه را بترساند خدا اورا بترساند، و بر چنین کسی باد لعنت خدا و
ملائکه و تمام مردم.
امتناع علی و تعدادی از صحابه از بیعت و توسل عمر بن خطاب به تهدید، ثابت میکند که موضوع اجماع امت، افسانهای بیش نیست.
عمر بن خطاب که سوگند یاد کرد خانه را با اهلش به آتش خواهد کشید، یا به قسم عمل کرد که حرف شیعه ثابت است و یا عمل نکرد که در این صورت لازم بود کفاره حنث قسم بپردازد، آیا دلیلی و لو یک روایت ضعیف وجود دارد که عمر کفاره شکستن قسم را پرداخته باشد؟
ولی حدیث ندامت ابوبکر از حمله به خانه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) استفاده میشود که عمر بن خطاب تهدید خود را عملی کرده است.
«قال ابو بکر رضی الله تعالی عنه: اجل انی لا آسی علی شئ من الدنیا الاّ علی ثلاث فعلتهن وددت انّی ترکتهن وثلاث ترکتهن وددت انی فعلتهن وثلاث وددت انی سالت عنهن رسول الله صلی الله علیه وسلم فاما الثلاث اللاتی وددت انی ترکتهن فوددت انی لم اکشف بیت فاطمة عن شئ وان کانوا قد غلقوه علی الحرب....»
من به چیزی در دنیا تاسف نمیخورم، مگر بر سه چیز که انجام دادم و سه چیزی که انجام ندادم و سه چیزی که کاش از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) میپرسیدم: دوست داشتم خانه فاطمه را هتک حرمت نمیکردم هر چند برای جنگ بسته شده شود....
مسعودی شافعی در کتاب اثبات الوصیه تصریح میکند که عمر خانه را به آتش کشیده است:
قال المسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین بن علیالمتوفی۳۴۶هـ: فهجموا علیه و احرقوا بابه و استخرجواه منه کرهاً وضغطوا سیّدة النساء بالباب حتّی اسقطت محسناً..... پس قصد خانه علی کردند و بر او هجوم آوردند و خانهاش را آتش زدند و او را به زور از خانه بیرون آوردند، سرور زنان (فاطمه) را بین دیوار ودر فشار دادند تا فرزندش محسن را سقط کرد.
تاج الدین سبکی نام مسعودی را در زمره عالمان شافعی آورده و او را
مورخ، صاحب فتوا و
علامه میداند:
علی بن الحسین بن علی المسعودی صاحب التواریخ کتاب مروج الذهب فی اخبار الدنیا وکتاب ذخائر العلوم وکتاب الاستذکار لما مر من الاعصار وکتاب التاریخ فی اخبار الامم وکتاب اخبار الخوارج وکتاب المقالات فی اصول الدیانات وکتاب الرسائل وغیر ذلک. قیل انه من ذریة عبدالله بن مسعود رضی الله عنه اصله من بغداد واقام بها زمانا وبمصر اکثر وکان اخباریا مفتیا علامة صاحب ملح وغرائب.
علی بن الحسین مسعودی، صاحب کتابهای تاریخی
مروج الذهب... و دیگر کتابها است. گفته شده که او از فرزندان عبدالله بن مسعود بوده است، اصالتاً اهل
بغداد و زمانی در آن جا و بیشتر در
مصر ساکن بوده، او اخباری، دارای فتوا، دانشمند و... بود.
در این زمینه مباحثی مطرح است که به آن می پردازیم.
مراد از احراق
قریش، جهاد با آنان است:
روایتی که از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) نقل شد که فرموده است:
«اِنَّ اللَّهَ اَمَرَنِی اَنْ اُحَرِّقَ قُرَیْشًا.» خداوند به من دستور داده که قریش را بسوزانم
مراد از سوزاندن در این
روایت جهاد و
قتل است. همان گونه که علمای بزرگ
اهلسنت در شرح و توضیح روایت، این نکته را با صراحت بیان کردهاند.
«
ابناثیر» متوفای ۶۰۶ مینویسد:
«ومنه الحدیث اوحی الی ان احرق قریشاای اهلکهم.»حدیث پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) که فرمود بر من
وحی شده تا قریش را بسوزانم، یعنی هلاکشان کنم.
«
محمد بن ابینصر حمیدی» متوفای ۴۸۸ مینویسد:
وقوله «امرنی ان احرق قریشا» کنایة عن القتل کقوله (علیهالسّلام) جئتکم بالذبح، وفی الخبر فی وصف ابی بکر عند قتال اهل الردة فلم یزل یحرق اعضاءهم حتی ادخلهم من الباب الذی خرجوا منه.
«
ابنجوزی» متوفای ۵۹۷ مینویسد:
«قوله امرنی ان احرق قریشا وهو کنایة عن القتل.»
قیاس روایاتی که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) تهدید به سوزاندن خانه کسانی کرد که در نماز جماعت حاضر نمیشدند با روایت مربوط به تهدید به سوزاندن خانه حضرت زهرا (سلاماللهعلیه) توسط عمر بن خطاب، اشکالات متعددی دارد که اشاره میشود:
در میان مجازات اسلامی سابقه ندارد که برای ترک یک امر مستحبی حکم سوزاندن او و خانه او صادر شده باشد.
عینی شارح صحیح بخاری مینویسد:
«الاجماع منعقد علی منع عقوبة المسلمین بذلک».
اجماع امت هست که
مسلمان را نمیشود این چنین مجازات کرد بلکه برای ترک یک امر
واجب هر چه مهم باشد نمیشود آن را به آتش سوزاند.
شافعی میگوید:
«فروینا عن النبی صلی الله علیه وسلم انه نهی ان یعذب احد بعذاب الله فقلنا به ولا نحرق حیا ولا میتا» از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نقل کردهایم که ایشان نهی کرده است که کسی را به عذاب خداوند، عذاب نمایند. لذا ما نمیتوانیم زنده یا مرده کسی را با آتش بسوزانیم.
احمد بن حنبل نقل میکند:
«قال عبد اللَّهِ حدثنی اَبِی ثنا اِسْمَاعِیلُ ثنا اَیُّوبُ عن عِکْرِمَةَ ان عَلِیًّا حَرَّقَ نَاساً ارْتَدُّوا عَنِ الاِسْلاَمِ فَبَلَغَ ذلک بن عَبَّاسٍ فقال لم اَکُنْ لاُحَرِّقَهُمْ بِالنَّارِ وان رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم قال لاَ تُعَذِّبُوا بِعَذَابِ اللَّهِ وَکُنْتُ قَاتِلَهُمْ لِقَوْلِ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم من بَدَّلَ دِینَهُ فَاقْتُلُوهُ فَبَلَغَ ذلک عَلِیًّا کَرَّمَ الله وَجْهَهُ فقال وَیْحَ بن اُمِّ بن عَبَّاسٍ»
عکرمه میگوید: علی عدهای از مردم را از
اسلام برگشته بودند، با آتش سوزاند. این خبر به
ابنعباس رسید. اگر من بودم، این کار را نمیکردم. و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود که کسی را به عذاب خداوند عذاب نکنید. لذا من به خاطر سخن پیغمبر که فرمود هر کس دینش را تغییر دهد، او را بکشید؛ آنها را میکشتم. این کلام اینعباس به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) رسید، فرمود وای بر ابنعباس.
بخاری در صحیح خود مینویسد:
لان النبی صلی الله علیه وسلم قال لا تعذبوا بعذاب الله.
قال البخاری: حدثنا عَلِیُّ بن عبد اللَّهِ حدثنا سُفْیَانُ عن اَیُّوبَ عن عِکْرِمَةَ اَنَّ عَلِیًّا رضی الله عنه حَرَّقَ قَوْمًا فَبَلَغَ بن عَبَّاسٍ فقال لو کنت انا لم اُحَرِّقْهُمْ لِاَنَّ النبی صلی الله علیه وسلم قال لَا تُعَذِّبُوا بِعَذَابِ اللَّهِ وَلَقَتَلْتُهُمْ کما قال النبی صلی الله علیه وسلم من بَدَّلَ دِینَهُ فَاقْتُلُوهُ.
فقهای بزرگ اهلسنت طبق همین روایت بخاری
فتوی دادهاند
همانگونه که
ابنقدامه از فقهای بزرگ حنبلی مینویسد:
«من بدل دینه فاقتلوه ولا تعذبوا بعذاب الله (یعنی النار) اخرجه البخاری وابو داود»
سرخسی از فقهای بزرگ
احناف مینویسد:
«قوله (علیهالسّلام) لا یعذب بالنار الا ربها وقال لا تعذبوا بعذاب الله احدا.»
ابنحزم از فقهای بزرگ ظاهری مینویسد:
«لا تعذبوا بعذاب الله احدا یعنی بالنار.»
شوکانی از فقهای بزرگ زیدی مینویسد:
لا تعذبوا بعذاب الله.
ابوبکر نیز موقع وفات از سه کاری که انجام داده بود اظهار ندامت میکرد که یکی از آنها سوزاندن سُلَمِیبه آتش بود:
طبری و دیگران نوشتهاند که ابوبکر گفت:
«وَوَدِدْتُ اَنِّی یوم اُتِیتُ بِالْفَجَاةِ السُّلَمِیَّ لم اَکُنْ اَحْرِقُهُ وَقَتَلْتُهُ سَرِیحًا او اطْلَقْتُهُ نَجِیحًا.» ای کاش فجاه سلمی نسوزانده بودم و یا او را میکشتم و یا عاقلانه او را آزاد میکردم.
مضمون این روایات با روح
قرآن است سازگار نیست؛ زیرا خداوند متعال مردم را در اصل
ایمان و
کفر آزاد گذاشته که به اختیار خود هر یک را انتخاب کند و هرگز نسبت به کسانی که در کفر اصرار میورزند و از ایمان خودداری میکنند دستور سوزاندن خود آنان و خانههایشان را نداده است بلکه میفرماید:
«قُلْ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُرْ اِنَّا اَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَاراً اَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا...؛ بگو: «این حقّ است از سوی پروردگارتان! هر کس میخواهد ایمان بیاورد (و این حقیقت را پذیرا شود)، و هر کس میخواهد کافر گردد! » ما برای ستمگران آتشی آماده کردیم که سراپردهاش آنان را از هر سو احاطه کرده است.»
و خداوند متعال ارزشی حتی برای ایمان اجباری قائل نیست و با صراحت میفرماید: «لاَ اِکْرَاهَ فِی الدِّین؛ که نباید کسی را به اجبار وادار به قبول دین کرد.»
«وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لاَمَنَ مَنْ فِی الاْرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً اَفَاَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ؛ و اگر پروردگار تو میخواست، تمام کسانی که روی
زمین هستند، همگی به (اجبار) ایمان میآوردند آیا تو میخواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟! (ایمان اجباری چه سودی دارد؟ )!. »
هم چنین میفرماید:
«قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکِی؛ . (به آنها) بگو: «من مسئول (ایمان آوردن) شما نیستم! (وظیفه من، تنها ابلاغ
رسالت است، نه اجبار شما بر ایمان.).»
علامه طباطبایی، بزرگ
مفسر شیعه مینویسد:
فان الاسلام ایمان وعقیدة والعقیدة لا تحصل بالجبر والاکراه وانما تخضع للحجة والبرهان والقرآن المجید ینادی بذلک فی عدة آیات.... منها لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی.
این دستور تند پیامبر گرامی اسلام ارتباطی به مسلمانان نداشته است.
ابنحجر عسقلانی مینویسد:
والذی یظهر لی ان الحدیث ورد فی المنافقین... لان هذا الوصف لائق بالمنافقین لا بالمؤمن الکامل لکن المراد به نفاق المعصیة لا نفاق الکفر
نظر من این است که این روایت در حق منافقان صادر شده است... زیرا این صفت زیبنده منافقان است نه مؤمن کامل.
سپس مینویسد:
ان التخلف لیس من شانهم بل هو من صفات المنافقین.
سرپیچی از نماز جماعت از شئونات مؤمنان نیست بلکه از ویژگیهای منافقان است
تا آن جا که مینویسد:
وروی ابن ابی شیبة وسعید بن منصور باسناد صحیح عن ابی عمیر بن انس حدثنی عمومتی من الانصار قالوا قال رسول الله صلی الله علیه وسلم ما یشهدهما منافق یعنی العشاء والفجر.
ابنابیشیبه و
سعید بن منصور با سند صحیح از
ابیعمیر از عموهای خود که
انصار بودند نقل کردهاند که پیامبر گرامی فرمود: منافق در نماز جماعت عشاء و صبح حضور نمییابد.
به تعبیر عینی شارح صحیح بخاری «الاجماع منعقد علی منع عقوبة المسلمین بذلک»
اجماع امت هست که مسلمان را نمیشود این چنین مجازات کرد؛ بلکه این دستور در حق منافقان صادر شده است.
همین نظریه را
شوکانی دارد.
همان طوری که بخاری در صحیح خود آورده است:
عن ابی هریرة قال: قال النبی صلی الله علیه وسلم: لیس صلاة اثقل علی المنافقین من الفجر والعشاء ولو یعلمون ما فیهما لاتوهما ولو حبوا لقد هممت ان آمر المؤذن فیقیم، ثمّ آمر رجلاً یؤمّ الناس، ثمّ آخذ شعلا من نار فاحرق علی من لا یخرج الی الصلاة.
ابوهریره از پیامبر اکرم نقل کرده که فرمودند: چیزی همانند
نماز صبح و
عشاء بر منافقان سنگین نیست و اگر میدانستند در انجام این دو
فریضه چه پاداشی هست با شتاب میآمدند و من تصمیم گرفتم که به مؤذن دستور دهم
اقامه بگوید سپس فرمان دهم که به امامت یکی از مسلمانان، نماز جماعت برگذار شود و آنگاه شعلهای از آتش تهیه کنم و کسانی را که به نماز جماعت حاضر نمیشوند به آتش بسوزانم.
هم چنین روایتی است که
مسلم در صحیح خود از
عبدالله بن مسعود نقل میکند:
لقد رایتنا وما یتخلف عن الصلاة الا منافق قد علم نفاقه.جز منافقانی که
نفاق آنان ثابت شده، کسی از حضور در نماز جماعت امتناع نمیورزید.
و از عطاء نقل شده است که:
کنا نسمع انه لا یتخلف عن الجماعة الا منافق» همواره ما میشنیدیم که فقط
منافق بود که در نماز جماعت حاضر نمیشد.
سرخسی، المتوفی ۴۸۳ میگوید:
ان عمر رضی الله عنه قال یوما لاصحابه: قد خرج من بیننا من کان ینزل علیه الوحی وخلف فیما بیننا علامة یمیز بها المخلص من المنافق وهی الجماعة فکل من لقیناه فی جماعة المسلمین شهدنا بایمانه ومن لقیناه یتخلف عن الجماعة شهدنا بانه منافق
عمر روزی به یاران خود گفت: آن که وحی به او نازل میشد از میان ما رفت ولی در میان ما علامتی برای شناختن منافق از
مؤمن مخلص قرار داد و آن نماز جماعت است و هرکس که در نماز جماعت حضور پیدا کند، گواهی میدهیم که او مؤمن هست و هر کس که در نماز جماعت حاضر نشود شهادت میدهیم که او منافق هست.
مقایسه کردن موضوع تهدید پیامبر اکرم به آتش زدن خانه کسانی که در نماز جماعت حاضر نمیشدند با موضوع تهدید عمر بن خطاب به آتش زدن خانه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) به خاطر ممانعت از بیعت از جهاتی با یکدیگر تفاوت دارد:
موضوع نماز در قرآن و
سنت بیان شده و اهمیت آن کاملا روشن است؛ ولی به نظر اهلسنت موضوع
خلافت نه در قرآن آمده و نه در سنت بیان شده است؛ بلکه تکلیف آن به عهده امت واگذار شده ا ست.
اگر چنان که تهدید به آتش زدن خانه کسانی از
بیعت امتناع میورزند -همانند کسانی بود که در نماز جماعت حاضر نمیشدند -یک امر ثابت و
شرعی بود میبایست برای تمام مخالفان با بیعت ابوبکر اجرا میشد ولی این تهدید عمر بن خطاب فقط در حق فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) انجام گرفت و نسبت به انبوهی از صحابه که مخالف با بیعت بودند اجرا نشد.
اسامی کسانی که مخالف با خلافت ابوبکر بودند و از بیعت با او امتناع ورزیدند در کتب معتبر اهلسنت به تفصیل ذکر شده است؛ ابناثیر مورخ بلند آوازه اهلسنت مینویسد:
قال ابن الاثیر ابی الحسن علی بن محمد (المتوفی۶۳۰هـ): وتخلّف عن بیعته علی وبنوهاشم والزبیر بن العوام وخالد بن سعید بن العاص وسعد بن عبادة الانصاری ثم ان الجمیع بایعوا بعد موت فاطمة بنت رسول اللّه صلی اللّه علیه وسلم الا سعد بن عبادة فانه لم یبایع احدا الی ان مات وکانت بیعتهم بعد ستة اشهر علی القول الصحیح وقیل غیر ذلک.
علی و
بنیهاشم،
زبیر،
خالد بن
سعید بن عاص و
سعد بن عباده انصاری از بیعت با ابوبکر سر باز زده و امتناع کردند، سپس بعد از فوت فاطمه (سلاماللهعلیها) همگی بیعت کردند، مگر سعد بن عباده که تا آخر عمرش با هیچ کس بیعت نکرد تا از دنیا رفت، و بیعت آن افراد بنابر قول صحیح، پس از گذشت شش ماه بود؛ اگر چه غیر از این هم گفته شده است.
ابوالفداء در تاریخ خود مینویسد:
قال ابو الفداء عماد الدین اسماعیل بن علی (المتوفی۷۳۲هـ):
فبایع عمر ابا بکر رضی الله عنهما وانثال الناس علیه یبایعونه فی العشر الاوسط من ربیع الاول سنة اِحدی عشرة خلا جماعة من بنیهاشم والزبیر وعتبة بن ابی لهب وخالد بن سعید ابن العاص والمقداد بن عمرو وسلمان الفارسی وابی ذر وعمار بن یاسر والبراء بن عازب وابی بن کعب ومالوا مع علی بن ابی طالب.
عمر با ابوبکر بیعت کرد، مردم در ده روز میانی
ماه ربیع الاول سال یازدهم هجری برای بیعت هجوم آوردند؛ ولی گروهی از بنیهاشم، زبیر،
عتبه پسر
ابولهب، خالد بن سعید بن عاص،
مقداد بن عمرو،
سلمان فارسی،
ابوذر،
عماریاسر،
براء بن عازب و
ابی بن کعب به طرف علی رفتند و به او گرایش یافتند
با توجه به این که موضوع خلافت از دیدگاه عمر بن خطاب و همفکران او به قدری حائز اهمیت است که جنازه پیامبر گرامی را رها کردند و در
سقیفه بنیساعده برای تعیین خلیفه و بیعت با او اجتماع کردند. روایت مورد نظر ثابت کرد که علی و افرادی که در خانه او گرد آمده بودند، با ابوبکر بیعت نکرده بودند و عمر بن خطاب برای وادار کردن آنان به بیعت متوسل به تهدید گردید.
پیامبر اکرم حتی در تهدید منافقان وجود زنان و کودکان را در میان منزل استثنا نمود، بنا به نقل احمد بن حنبل حضرت فرمودند:
لولا ما فی البیوت من النساء والذریة اقمت صلاة العشاء وامرت فتیانی یحرقون ما فی البیوت بالنار.
اگر زنان و کودکان در خانه نبودند، دستور میدادم جوانهای من خانه آنان را به آتش بکشند.
ابنکثیر هم مینویسد:
ولولا ما فی البیوت من النساء والذریة لحرقت علیهم بیوتهم بالنار. اگر زنان و کودکان، در خانه نبودند، خانه را به آتش میکشاندم.
ولی وقتی عمر بن خطاب در تهدید خانه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) را به آتش حقوق زنان و فرزندان را رعایت نکرد همان گونه که در نقل
ابنقتیبه آمده است:
وقال عمر: والذی نفس عمر بیده لتخرجنّ او لاحرقنّها علی من فیها! فقیل له: یا اباحفص انّ فیها فاطمة!! فقال: وان.
عمر گفت: قسم به خداوندی جان عمر در دست او است یا همگی برای بیعت با ابوبکر بیرون بیایید و یا خانه را با تمام ساکنانش به آتش میکشم. به عمر گفتند: در این خانه فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) حضور دارد! پاسخ داد: اگر چه فاطمه هم در خانه باشد آن را به آتش میکشم.
همین مطلب را
عمر رضا کحاله از علمای بزرگ اهلسنت
معاصر نقل میکند.
شهرستانی از قول نظام نقل میکند:
وکان عمر یصیح: احرقوا دارها بمن فیها، وماکان فی الدار غیر علیّ وفاطمة والحسن والحسین وزینب علیهمالسلام.
عمر فریاد میکشید که خانه را با تمام افرادی که در آن هست به آتش بکشید و در خانه جز علی، فاطمه،
حسن و
حسین کسی نبود.
در رابطه با روایاتی که در منابع شیعه آمده توجه به چند نکته ضروری است. در ابتدا تعدادی از این روایات که در منابع شیعه آمده است را ذکر میکنیم و سپس به نقد و بررسی آن می پردازیم.
شیخ حر عاملی روایات متعددی در رابطه با تهدید پیامبر گرامی و امیر مؤمنان ذکر کرده است به چند مورد اشاره میکنیم:
۱ - وباسناده عن الحسین بن سعید، عن النضر، عن ابن سنان یعنی عبدالله، عن ابی عبدالله (علیهالسّلام) قال: سمعته یقول: ان اناسا کانوا علی عهد رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ابطاوا عن الصلاة فی المسجد فقال النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): لیوشک قوم یدعون الصلاة فی المسجد ان نامر بحطب فیوضع علی ابوابهم فتوقد علیهم نار فتحرق علیهم بیوتهم.
سند روایت صحیح است
۲ - وعنه، عن ابی عبدالله (علیهالسّلام) ان امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) بلغه ان قوما لا یحضرون الصلاة فی المسجد، فخطب فقال: ان قوما لا یحضرون الصلاة معنا فی مساجدنا فلا یؤاکلونا ولا یشاربونا ولا یشاورونا ولا یناکحونا ولا یاخذوا من فیئنا شیئا، او یحضروا معنا صلاتنا جماعة، وانی لاوشک ان آمر لهم بنار تشمل فی دورهم فاحرق علیهم او ینتهون، قال: فامتنع المسلمون عن مؤاکلتهم ومشاربتهم ومناکحتهم حتی حضروا الجماعة مع المسلمین.
سند این روایت نیزصحیح است.
۳ - قال: وقال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لقوم: لتحضرن المسجد او لاحرقن علیکم منازلکم.
روایت مرسل و ضعیف است.
۴ - محمد بن الحسن باسناده عن الحسین بن سعید، النضر، عن عبدالله بن سنان، عن ابی عبدالله (علیهالسّلام) قال: سمعته یقول: صلی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الفجر فاقبل بوجهه علی اصحابه فسال عن اناس یسمیهم باسمائهم. فقال: هل حضروا الصلاة؟ فقالوا: لا یا رسول الله فقال: اغیب هم؟ قالوا: لا، فقال: اما انه لیس من صلاة اشد علی المنافقین من هذه الصلاة والعشاء، ولو علمواای فضل فیهما لا توهما ولو حبوا.
سند
شیخ طوسی و
شیخ صدوق و
محاسن برقی صحیح است.
برخی علمای شیعه، اینگونه روایات را توجیه کرده اند که به برخی از آنها اشاره می کنیم.
فقیه عالیقدر شیعه شیخ
آقارضا همدانی در پاسخ روایاتی که در منابع شیعه آمده است مینویسد:
وما فی هذه الاخبار من الامر باحراقهم او احراق بیوتهم، فلعله لاجل مخالفة النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بعد ان کان قد شرط علیهم ذلک والا فترک المستحب او فعل المکروه من حیث هو لیس موجباً لاستحقاق العقوبة.
در این روایات که پیامبر اکرم دستور سوزاندن آنان و خانههای آنان را صادر فرموده شاید به خاطر مخالفت آنان با شرائطی بوده که حضرت با آنان کرده بود و گرنه ترک یک امر مستحبی و یا
مکروه باعث این چنین عقوبتی نخواهد بود.
مؤید این نظریه روایت صحیحی است که برقی و شیخ صدوق نقل کردهاند:
احمد بن محمد البرقی فی (المحاسن) عن جعفر بن محمد الاشعری، عن ابن القداح، عن ابی عبدالله (علیهالسّلام) قال: اشترط رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی جیران المسجد شهود الصلاة وقال: لینتهین اقوام لا یشهدون الصلاة او لآمرن مؤذنا یؤذن ثم یقیم ثم لآمرن رجلا من اهل بیتی وهو علی بن ابی طالب فلیحرقن علی اقوام بیوتهم بحزم الحطب لانهم لا یاتون الصلاة.
امام صادق (علیهالسلام) از پدران خود نقل فرموده: پیامبر گرامی با همسایگان
مسجد شرط کرد که در نماز جماعت حضور به هم رسانند آنگاه فرمود: آنان که در نماز جماعت حاضر نمیشوند اگر از کار خود دست برندارند، دستور میدهم که مؤذن اذان و اقامه بگوید سپس به یکی از اهلبیت خود که علی بن ابیطالب باشد فرمان میدهم که خانههای آنها به جرم عدم حضور در نماز، با بستن هیزم بسوزاند.
سند عقاب الاعمال این چنین است: عن محمد بن علی ماجیلویه، عن علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن عبدالله بن میمون، عن الصادق
و سند
امالی صدوق این چنین است: عن احمد بن زیاد بن جعفر الهمدانی، عن علی بن ابراهیم عن ابیه، عن عبدالله بن میمون، عن الصادق که راویان هر دو سند مورد وثوق هستند و روایت صحیح است.
سند محاسن برقی و همچنین عقاب الاعمال و امالی صدوق صحیح است.
همانگونه که در بخش پاسخ به روایات اهلسنت ذکر شد که مراد پیامبر گرامی قطعا مسلمانان نبود؛ بلکه منافقان بود که تصمیم داشتند با ترک نماز جماعت به اجتماع مسلمانان ضربه وارد کنند. حاج آقارضا همدانی از فقهای نامدار شیعه نیز در تایید همین
نظریه مینویسد:
یحتمل کون القوم الذین همّ رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باحراقهم او احراق بیوتهم من جملة المنافقین الذین کانوا یترکون الجماعة رغبة عنها وعن جماعة المسلمین.
احتمال میرود که افرادی که پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآله) تصمیم داشت خانههای آنان را آتش بزند، منافقان بودند که برای اثبات مخالفت خود در نماز جماعت و دیگر جمع مسلمانان حاضر نمیشدند.
با توجه به تصمیم قطعی خلیفه دوم و سوگندهایی که یاد کرده، و از طرف دیگر با توجه به مدارکی که در کتابهای اهلسنت یافت میشود، عمر بن خطاب فقط به تهدید کردن بسنده نکرده؛ بلکه آن را عملی نیز کرده است.
وروی الحمیدی فی الجمع بین الصحیحین من المتفق علیه من مسند ابی هریرةان رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال والذی نفسی بیده لقد هممت ان آمر بحطب ینحطب ثم آمر بالصلاة فیؤذن لها وآمر رجلا یؤم الناس ثم اخالف الی رجال فاحرق علیهم بیوتهم والذی نفسی بیده لو یعلم احدهم انه یجد عرفا سمینا وخبزا برا لشهد العشاء وهذا ذم من النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لجماعة من اصحابه حیث لم یحضروا الصلاة جماعة معه.
مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر، برگرفته از مقاله «تهدید عمر بن خطاب به آتش زدن خانه، شبیه تهدید پیامبر در تارکین نماز جماعت»، تاریخ بازیابی ۹۸/۱۰/۱۰.