توسل (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
توسل از «وسیله»، به معنای
تقرب جستن به غیر است.
در این مدخل، وسیله قرار دادن ذوات مقدس، اشخاص و بتها برای
تقرب به خدا مورد نظر است و تمسک به اسما و صفات در دعا یا
استعانت به
صبر،
نماز و عمل صالح باید در عناوین خود جستجو گردد. در این موضوع، از واژههای «وسیله» و «شفعاء» و برخی آیات استفاده شده است.
در قرآن کریم آیاتی در باره
جواز و عدم جواز توسل وجود دارد که به بیان آن میپردازیم.
توسل به
اهل بیت علیهمالسّلام برای استغفار و توبه به درگاه خدا، امری جایز و
مشروع است.
فتلقی ءادم من ربه کلمـت فتاب علیه انه هو التواب الرحیم.
سپس آدم از پروردگارش کلماتی دریافت داشت (و با آنها توبه کرد.) و خداوند توبه او را پذیرفت چرا که خداوند توبه پذیر و مهربان است
طبق آنچه در روایات آمده، مقصود از کلمات،
توسل به حق پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و آل اوست.
در اینکه" کلمات" و سخنانی را که خدا برای توبه به آدم تعلیم داد چه سخنانی بوده است در میان مفسران گفتگو است.
معروف این است که همان جملات سوره اعراف آیه ۲۳ میباشد: قالا ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین": " گفتند:
خداوندا ما بر خود
ستم کردیم، اگر تو ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی از زیانکاران خواهیم بود".
بعضی گفتهاند منظور از کلمات، این دعا و نیایش بوده است:
اللهم لا اله الا انت سبحانک و بحمدک رب انی ظلمت نفسی فاغفر لی انک خیر الغافرین.
اللهم لا اله الا انت سبحانک و بحمدک رب انی ظلمت نفسی فارحمنی انک خیر الراحمین.
اللهم لا اله الا انت سبحانک و بحمدک رب انی ظلمت نفسی فتب علی انک انت التواب الرحیم.
پروردگارا! معبودی جز تو نیست، پاک و منزهی، تو را
ستایش میکنم، من به خود ستم کردم مرا ببخش که بهترین بخشندگانی.
خداوندا! معبودی جز تو نیست، پاک و منزهی، تو را ستایش میکنم، من به خود ستم کردم بر من رحم کن که بهترین رحم کنندگانی.
بار الها! معبودی جز تو نیست، پاک و منزهی، تو را
حمد میگویم، من به خویش ستم کردم، رحمتت را شامل حال من کن و
توبه ام را بپذیر که تو تواب و رحیمی".
این موضوع در روایتی از
امام باقر ع نقل شده است .
نظیر همین تعبیرات در آیات دیگر قرآن در مورد
یونس ع و موسی ع میخوانیم، یونس به هنگام در خواست بخشش از خدا میگوید: سبحانک انی کنت من الظالمین: " خداوندا منزهی من از کسانی هستم که به خود ستم کردهام" .
در باره
حضرت موسی ع میخوانیم: قال رب انی ظلمت نفسی فاغفر لی فغفر له: " گفت: پروردگارا من به خود ستم کردم مرا ببخش و خدا او را بخشید" .
در روایات متعددی که از طرق
اهل بیت ع وارد شده است میخوانیم:
که مقصود از کلمات تعلیم اسماء بهترین مخلوق خدا یعنی محمد و علی و
فاطمه و حسن و حسین ع بوده است، و آدم با توسل به این کلمات از درگاه خداوند تقاضای بخشش نمود و خدا او را بخشید.
این تفسیرهای سه گانه هیچگونه منافاتی با هم ندارد، چرا که ممکن است مجموع این کلمات به آدم، تعلیم شده باشد تا با توجه به حقیقت و عمق باطن آنها انقلاب روحی تمام عیار، برای او حاصل گردیده و خدا او را مشمول لطف و هدایتش قرار دهد.
توسل به انبیا برای
آمرزش گناهان، امری مشروع است.
وما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله ولو انهم اذ ظـلموا انفسهم جاءوک فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابـا رحیمـا.
ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای این که به فرمان خدا، از وی
اطاعت شود. و اگر این مخالفان، هنگامی که به خود ستم میکردند (و فرمانهای خدا را زیر پا میگذاردند)، به نزد تو میآمدند و از خدا طلب آمرزش میکردند و پیامبر هم برای آنها
استغفار میکرد خدا را
توبه پذیر و مهربان مییافتند.
از این آیه ضمنا پاسخ کسانی که توسل جستن به پیامبر و یا امام را یک نوع
شرک میپندارند روشن میشود، زیرا این آیه صریحا میگوید که آمدن به سراغ پیامبر ص و او را بر در درگاه خدا شفیع قرار دادن، و وساطت و استغفار او برای گنهکاران مؤثر است، و موجب پذیرش توبه، و رحمت الهی است.
اگر وساطت و
دعا و
استغفار و
شفاعت خواستن از پیامبر صشرک بود چگونه ممکن بود که قرآن چنین دستوری را به گنهکاران بدهد! منتها افراد خطاکار باید نخست خود
توبه کنند و از راه خطا برگردند، سپس برای قبول توبه خود از
استغفار پیامبر ص نیز استفاده کنند.
بدیهی است پیامبر ص آمرزنده گناه نیست، او تنها میتواند از خدا طلب آمرزش کند و این آیه پاسخ دندان شکنی است به آنها که این گونه وساطت را انکار میکنند (دقت کنید) جالب توجه اینکه قرآن نمیگوید: تو برای آنها
استغفار کن بلکه میگوید" رسول" برای آنها استغفار کند، این تعبیر گویا اشاره به آن است که پیامبر ص از مقام و موقعیتش استفاده کند و برای خطاکاران
توبه کننده
استغفار نماید.
این معنی (تاثیر استغفار پیامبر صبرای مؤمنان) در آیات دیگری از قرآن نیز آمده است مانند آیه ۱۹ سوره محمد و آیه ۵ سوره منافقون و آیه ۱۱۴ سوره
توبه که در باره
استغفار ابراهیم نسبت به پدرش (عمویش) اشاره میکند، و آیات دیگری که نهی از استغفار برای مشرکان میکند و مفهومش این است که استغفار برای مؤمنان بی مانع است، و نیز از بعضی از آیات استفاده میشود که فرشتگان برای جمعی از مؤمنان خطاکار در پیشگاه خداوند استغفار میکنند (سوره غافر آیه ۷ و سوره شوری آیه ۵).
خلاصه اینکه آیات زیادی از قرآن مجید حکایت از این معنی میکند که پیامبران یا فرشتگان و یا مؤمنان پاکدل میتوانند برای بعضی از خطاکاران
استغفار کنند، و استغفار آنها در پیشگاه خدا اثر دارد، این خود یکی از معانی
شفاعت کردن پیامبر و یا فرشتگان و یا مؤمنان پاکدل برای خطاکاران است، ولی همانطور که گفتیم چنین شفاعتی نیازمند به وجود زمینه و شایستگی و آمادگی در خود خطاکاران است.
قالوا یـابانا استغفر لنا ذنوبنا انا کنا خـطـین.
گفتند: «پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، که ما خطاکار بودیم! »
در آیات فوق میخوانیم که
یوسف در برابر اظهار ندامت برادران گفت" یغفر الله لکم": خداوند شما را بیامرزد" ولی یعقوب به هنگامی که آنها نزد او اعتراف به گناه و اظهار ندامت کردند و تقاضای استغفار نمودند، میگوید: " بعدا برای شما استغفار خواهم کرد" و همانگونه که در روایات وارد شده هدفش این بوده است که انجام این تقاضا را به سحرگاهان شب
جمعه که وقت مناسب تری برای اجابت دعا و پذیرش
توبه است، به تاخیر اندازد. اکنون این سؤال پیش میآید که چرا یوسف بطور قطع به آنها پاسخ گفت و اما پدر موکول به آینده کرد.
ممکن است این تفاوت به خاطر آن باشد که یوسف از امکان آمرزش و اینکه این گناه قابل بخشش است سخن میگفت، ولی
یعقوب از فعلیت آن و اینکه چه باید کرد که این آمرزش تحقق یابد، بحث میکرد (دقت کنید).
۵- توسل جایز است-
از آیات فوق استفاده میشود که تقاضای
استغفار از دیگری نه تنها منافات با توحید ندارد، بلکه راهی است برای رسیدن به لطف پروردگار، و گرنه چگونه ممکن بود یعقوب پیامبر، تقاضای فرزندان را دائر به استغفار برای آنان بپذیرد، و به
توسل آنها پاسخ مثبت دهد.
این نشان میدهد که توسل به اولیای الهی، اجمالا امری جائز است و آنها که آن را ممنوع و مخالف با اصل توحید میشمرند، از متون قرآن، آگاهی ندارند و یا تعصبهای غلط مانع دید آنها میشود.
توسل به آلهه و بتها، جهت تقرب به خداوند، نامشروع و حرام است.....
والذین اتخذوا من دونه اولیاء ما نعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفی ان الله یحکم بینهم فی ما هم فیه یختلفون ان الله لا یهدی من هو کـذب کفار.
آگاه باشید که دین خالص از آن خداست، و آنها که غیر خدا را اولیای خود قرار دادند و دلیلشان این بود که: «اینها را نمیپرستیم مگر بخاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند»، خداوند روز قیامت میان آنان در آنچه اختلاف داشتند داوری میکند خداوند آن کس را که
دروغگو و کفران کننده است هرگز
هدایت نمیکند!
در سابق گفتیم که مسلک
وثنیت معتقد است که خدای سبحان بزرگتر از آن است که ادراک انسانها محیط بر او شود، نه عقلش میتواند او را درک کند و نه وهم و حسش.
پس او منزه از آن است که ما، روی عبادت را متوجه او کنیم. ناگزیر واجب میشود که از راه
تقرب به مقربین او به سوی او تقرب جوییم و مقربین درگاه او همان کسانیاند که خدای تعالی تدبیر شؤون مختلف عالم را به آنان واگذار کرده.
ما باید آنان را ارباب خود بگیریم، نه خدای تعالی را. سپس همانها را معبود خود بدانیم و به سویشان تقرب بجوییم تا آنها به درگاه خدا ما را
شفاعت کنند، و ما را به درگاه او نزدیک سازند. و این آلهه و ارباب عبارتند از
ملائکه و
جن و قدیسین از بشر، اینها ارباب و آلهه حقیقی ما هستند.
و اما این بتها که در بتکدهها و معابد نصب میکنند، تمثالهایی از آن ارباب و آلهه هستند، نه اینکه راستی خود این
بت ها خدا باشند. چیزی که هست عوام آنها بسا میشود که بین بتها و ارباب آنها فرق نگذاشته، خود بتها را هم میپرستند همان طور که ارباب و آلهه را میپرستند. عرب جاهلیت هم این طور بودند. و همچنین عوامهای صابئین. بسا میشود که فرقی بین بتهای کواکب و کواکب که آنها نیز بتهای ارواح موکل بر آنها هستند، و بین
ارواح که ارباب و آلهه حقیقی نزد خواص
صابئین هستند، فرقی نمیگذارند.
به هر حال پس ارباب و آلهه معبود در نزد وثنیت هستند، و این ارباب موجوداتی ممکن و مخلوقند، چیزی که هست خداوند این مخلوقات را از آنجا که مقرب درگاه خود میداند موکل بر تدبیر عالم کرده و هر یک را بر حسب مقام و منزلتی که دارد ماموریتی داده.
و اما خود خدای سبحان به غیر از خلق کردن و پدید آوردن کار دیگری ندارد، و او رب ارباب و اله آلهه است.
حال که این معانی را متوجه شدی میتوانی بفهمی که منظور از آیه مورد بحث که میفرماید: " و الذین اتخذوا من دونه اولیاء" چیست؟ منظور همین وثنیت است که قائلند غیر از خدا اربابی دگر هستند، که امور عالم را
تدبیر میکنند، و ربوبیت و تدبیر منسوب به ایشان است، نه منسوب به خدای تعالی.
پس در نظر
وثنیت این ارباب مدبر امور هستند، نتیجه اش هم این است که پس باید در مقابل همین ارباب خاضع شد و آنها را عبادت کرد تا ما را از منافعی برخوردار و بلاها و ضررها را دفع کنند. و حتی باید از اینها تشکر کرد، چون کارها همه به دست آنان است، نه به دست خدا.
پس معلوم شد که مراد از" اتخاذ اولیاء" این است که مشرکین به غیر از خدا اربابی میگیرند، و خلاصه میخواهیم بگوییم
ولایت و
ربوبیت قریب المعنی هستند، چون رب به معنای مالک مدبر است و ولی به معنای مالک تدبیر و یا متصدی تدبیر است.
ام اتخذوا من دون الله شفعاء قل او لو کانوا لا یملکون شیــا ولا یعقلون.
آیا آنان غیر از خدا شفیعانی گرفتهاند؟! به آنان بگو: «آیا (از آنها
شفاعت میطلبید) هر چند مالک چیزی نباشند و درک و شعوری برای آنها نباشد؟! »
در این جمله رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را دستور میدهد سخن مشرکین را از این طریق که
اطلاق کلامشان درست نیست رد کند، چون این معنا بدیهی است که
شفاعت وقتی تصور دارد که شفیع علمی به حال ما داشته باشد و بفهمد که از مقام بالاتر خود برای ما چه بخواهد و نیز بداند که از چه کسی میخواهد و برای چه کسی میخواهد؟ بنا بر این، معنا ندارد که مشتی سنگ بی شعور که نامش را
شفیع نهادهاند شفیع بوده باشند.
علاوه بر این شفیع باید مالک شفاعت و دارای چنین اختیاری باشد، و مقام بالاتر به او چنین حقی داده باشد، و ما میدانیم که غیر از خدا کسی
مالک چیزی نیست، مگر آنچه را که باز خدا به کسی تملیک کرده باشد، و اجازه
تصرف در آن چیز را به او داده باشد، پس اینکه به طور مطلق میگویند: این بتها و اولیای ما شفیع ما هستند، درست نیست، چون اطلاق کلامشان شامل میشود آنچه را حتی مالک نیستند، و آنچه را که اصلا علمی بدان ندارند، با اینکه هیچ دلیل و اطلاعی ندارند که خدا چنین حقی به بتها داده، پس این سخن مشرکین گزافی بیش نیست و گزاف، نمیشود پایه عقاید آدمی باشد.
پس
استفهام در جمله" ا و لو کانوا... " استفهام انکاری است، و معنایش این است که به ایشان بگو: آیا آلهه را شفیعان خود میگیرید، هر چند که مانند ملائکه از پیش خود مالک هیچ چیز نباشند؟ و یا مانند بتها علم و عقلی نداشته باشند؟ این عقیده، بسیار سفیهانه است.
قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «توسل (قرآن)»