توفیق عرفانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
توفیق، اصطلاحی
در کلام و
عرفان اسلامی و مورد تأکید
در منابع اسلامی میباشد.
توفیق در لغت به معنای
موافق بودن یا
موافق گرداندن، اتفاق نظر داشتن،
موافقت و تصدیق کردن، میان کسانی را اصلاح کردن و آشتی دادن، ارشاد شدن کسی توسط
خداوند و فراهم شدن شرایط کافی برای انجام کار خیر برای یک فرد از سوی خداست.
دو معنای اخیر، با معنای اصطلاحی آن نزد متکلمان سازگار است. مشتقات این ریشه
در قرآن کریم چهار بار به کار رفته
که تنها یک مورد
ناظر به معنای اصطلاحی
توفیق است. طبق این آیه،
توفیق منحصراً از جانب خداست. شیخ طوسی
در تفسیر این آیه،
توفیق را لطفی الهی دانسته که به واسطه آن طاعت انجام میشود و تأکید کرده است که تنها خدا میتواند انسان را
موفق بر طاعت بدارد،
بر این اساس، علمای اسلام
در قسمتهای مختلف از آثار خود،
در مقدمه آن
یا
در ابتدای هر مبحث
یا
در انتهای آن،
با عبارات مختلف به این مطلب اذعان نموده اند.
اهمیت اعتقاد به
توفیق الاهی از سخن
امام علی علیهالسلام مبنی بر جدا نبودن دین از
توفیق و نیز کثرت درخواست
توفیق از خداوند
در دعاهای رسیده از طریق شیعه
و اهل سنّت
دانسته میشود.
طبق
احادیث، انجام دادن برخی کارها به
توفیق الاهی حاصل خواهد شد. از جمله آنهاست:
توفیق در توبه،
توفیق در شناخت اولیای امر و تمسک به
ائمه اطهار علیهمالسلام،
توفیق در انجام دادن اموری که رضای خداوند
در آن است،
توفیق در اجرای اوامر الاهی و ادای فرایض،
توفیق در تشکر از نعمتهای الاهی،
توفیق در کسب علم و حفظ تجربهها،
توفیق در همنشینی با
پرهیزگاران،
و
توفیق در مشورت با عاقل.
به طور کلی، بر اساس حدیثی از
امام علی علیهالسلام هر خیری به
توفیق الاهی حاصل میشود.
احادیث دیگری نیز
در باب
توفیق وجود دارد، از جمله آنکه: توقف و به کاری دست نیازیدن
در هنگام حیرت و سرگردانی، از
توفیقات الاهی است
سعادت، از اجتماع نیت، قدرت،
توفیق و رسیدن به هدف حاصل میشود
بالاترین نعمتها
عافیت و بالاترین درجه عافیت مساعدت و همراهیِ
توفیق و بالاترین درجه
توفیق پذیرش
نصیحت است.
همچنین
حسن نیت عامل جلب
توفیق و میانه روی
در کلام از آثار
توفیق است و طلب
توفیق حتماً باید با تلاش خود فرد همراه باشد. افزون بر این،
توفیق،
عنایت،
رحمت، اولین نعمت، بهترین راهبر، برترین حظّ و بهره، قله پیروزی و
سعادت، کلید مدارا، پایهای محکم، یاریگر عقل و جذبهای الاهی معرفی شده است.
در معنای
استخاره نیز گفته شده که عبارت است از درخواست
توفیق از خداوند برای رسیدن به بهترین میباشد.
در برخی احادیث، خرق عاداتِ امیرالمؤمنین علیهالسلام از
توفیقات الاهی شمرده شده
و نیز به بر خورداری آن حضرت از
توفیق در همه احوال و حالات اشاره شده است.
توفیق ــ که
در بسیاری از موارد
در کنار تسدید و
در مقابل خذلان به کار میرود ــ
در کلام اسلامی به مفهومی مهم تبدیل شده که هریک از فرق و مذاهب کلامی، بنا بر مبانی خود، آن را به صورتهای مختلف تعریف کرده و توضیح داده اند. این مفهوم کلامی
در اصل مأخوذ از تعبیر قرآنی مذکور
در سوره هود (آیه ۸۸)
است که
توفیق را به خداوند نسبت داده است و با دیگر آیاتی که
هدایت و
ضلالت را به خداوند نسبت میدهد نیز ارتباط دارد.
این مفهوم پرسشهای کلامی مختلفی ایجاد کرده است: اگر
توفیق یاری رساندن خدا به بنده است (این معنا فی الجمله مورد
توافق متکلمان است)، این یاری رساندن را چگونه میتوان توضیح داد؟ آیا
توفیق و یاری رساندن خدا به بندگان بر مبنای عمل آنهاست یا صرف
اراده خداست که برای آن نباید به دنبال دلیل و علتی بود؟ اگر بر مبنای
توفیق عمل بندگان است آیا همان اعمال قبلی نیز بر مبنای
توفیق الاهی نبوده است ؟ و اگر بالعکس، صرفاً بر مبنای خواست و اراده خداست آیا این خواست و اراده گزافی است و ریشه
در اعمال و افعال بندگان ندارد؟ آیا
توفیق صرفاً
در انجام دادن اعمال نیک و
عبادات است (به اصطلاح «
توفیق طاعت») یا
توفیق در ایمان نیز مدخلیت دارد (به اصطلاح «
توفیق ایمان») ؟
توفیق در ایمان با بحث هدایت و ضلالت پیوند تام دارد و بیان دیگری از هدایت است. اگر
توفیق ایمان و هدایت از خداست آیا بندگان
در مؤمن یا
کافر بودن مختارند؟ همچنانکه اگر «
توفیق طاعت» از خداست آیا این امر با مخاطب اوامر و نواهی الاهی و مکلف بودن که لازمه شان اختیار انسانی است سازگار است ؟
توجه به این پرسشها و لوازمی که هر پاسخی به این پرسشها میتوانسته به دنبال داشته باشد، به موضع گیریهای مختلفی
در حوزه کلام انجامیده و هر گروه بنا بر مبانی نظری خود و تعریفی که از این مفهوم و مفاهیم نزدیک به آن، مانند لطف و عصمت و غیر اینها داشته، به نحوی به این پرسشها پاسخ گفته و بر جنبههایی از بحث تأکید کرده است.
اشاعره غالباً
توفیق را به خلق
قدرت بر
طاعت یا حتی خلق طاعت
تعریف کرده اند.
در برابر این مفهوم، خذلان را نیز خلق قدرتی که با آن معصیت کرده میشود، دانسته اند.
همچنین گاهی
توفیق را با وسعت معنایی بیشتر نه فقط به طاعت که به ایمان هم نسبت دادهاند و به تعریف آن، قدرت بر ایمان را نیز افزوده اند.
این تعریفها با دیگر آرای اشاعره نسبت دارد، آنان برای احتراز از محدود شمردن قدرت خدا و اینکه
در جهان ارادهای مستقل و
در برابر اراده الاهی وجود داشته باشد، به نظریههایی از قبیل نظریه
کسب و خلق افعال قائل شدند و بدین ترتیب پذیرفتند که هر فعل انسانی بر اساس قدرتی است که خداوند برای انجام دادن آن فعل به
انسان اعطا کرده است. از سوی دیگر، و باز به نیت محدود نکردن قدرت و اراده خداوند، حسن و قبح را نه ذاتیِ امور و مستقل، بلکه از جانب خدا دانسته و بدین ترتیب پذیرفتهاند که خدا میتواند به آنچه از نظر آدمیان نامعقول و ناپسند است حکم کند، مثلاً حکم به تکلیف مالایطاق. پس خداوند میتواند امر به ایمان و طاعت کند، حال آنکه قوه آن را به کسی نداده باشد و میتواند نهی از
معصیت کند اما قدرت آن را بدهد. بر اساس این مبانی، آنان
توفیق و
خذلان را به صورت مذکور تعریف کرده و هر دو را به نحو یکسان به خداوند نسبت داده اند.
لذا از نظر اشاعره خداوند میتواند امر به ایمان و طاعت کند و
در عین حال شخص را گرفتار ضلالت و خذلان نماید.
اشعری،
ضمن بحث درباره
توفیق و نسبت آن با مفاهیم دیگری از قبیل لطف، کوشیده است صحت نظر اشاعره را درباره
توفیق اثبات و آرای دیگران را رد کند. تعریف و نظر اشاعره گاه بر دیگران نیز اثر گذاشته و تکرار شده است. چنانکه ابن حزم
نیز
توفیق را قوه اعطا شده از جانب خدا برای طاعت دانسته و
در جای دیگر
آن را آسان کردن طریق خیر برای مؤمن تعریف کرده است.
معتزله و
شیعه ــ که به
عدل الاهی، که لازمه آن اختیار آدمی است، اهمیت بسیار میدادهاند و تکلیف مالایطاق را محال میدانستهاند ــ
توفیق را به صورت دیگری تعریف کرده اند. معتزله غالباً
توفیق را از مقوله
لطف دانسته و به رغم تفاوتهایی که
در توضیح مطلب
در آرای آنان به چشم میخورد، بر اینکه
توفیق از مقوله لطف است تأکید کرده اند.
گزارشهایی که دیگران از آرای معتزله عرضه داشتهاند نیز به رغم تفاوتها، نشان میدهد که آنها میکوشیدهاند مسئله
توفیق را به نحوی توضیح دهند که با اختیار انسان و عدالت خدا تقابلی نداشته باشد، مثلاً بنا بر گزارش تهانوی
از نظر معتزلیان
توفیق عبارت است از دعوت به طاعت و بنا به قولی دیگر عبارت است از لطف محصِّل
واجبات و به گزارش شهرستانی
بنا بر رأی معتزله
توفیق از جانب
خدا عبارت است از قرار دادن نشانههایی
در مخلوقات که نشان دهنده وحدانیت خداست و نیز عبارت است از افاضة عقل و حواس به انسانها و فرستادن پیامبران و کتابهای آسمانی برای هدایت آنها و دور کردن ایشان از غفلت و نزدیک نمودنشان به طریق معرفت الاهی و بیان احکام و تمیز بین
حلال و
حرام میباشد. بنابر نظر معتزله، چنین نیست که فرد برای هر فعل و معرفتی نیازمند
توفیق جداگانهای باشد، بلکه
توفیق عام و مقدّم بر فعل است. همچنین آنها تأکید کردهاند که نمیتوان تصور کرد که خذلان، به معنای گمراه کردن، به خدا نسبت داده شود. چه بسا همین گونه تلاشها سبب شده است که گفته شود «جهال قدَریّه»
توفیق را انکار کرده اند.
برخی
شیعیان نیز همچون معتزله
توفیق را، لطف تعریف کرده اند.
برخی دیگر
در تعریف آن واژه لطف را نیاورده و آن را مثلاً به صورت «آنچه با آن واجب واقع میشود (یعنی لطف محصِّل) و اگر نباشد واقع نمیشود» تعریف کرده اند
بر همین اساس آن را
در زمره اقسام لطف آورده و قسیم عصمت قرار داده اند.
در تعریف
توفیق به «آنچه مکلف با آن طاعت را برمی گزیند» یا «لطفی که با آن مکلف طاعت را انتخاب میکند»
کوشش شده است تعریف به نحوی باشد که با اختیار انسان، و درنتیجه با عدل الاهی، تعارضی نداشته باشد. احتمالاً بر اساس همین ملاحظات بوده است که متکلمان شیعه به رغم اینکه نزدیکی معنایی
توفیق را با مفاهیم مشابه پذیرفته اند
و گاهی همچون سایر مسلکهای کلامی خذلان را مقابل
توفیق قرار داده اند،
غالباً به جای بحث مستقلی تحت عنوان
توفیق و خذلان، بحث هدایت و ضلالت را مطرح کرده و
توفیق را ذیل آن بررسی نموده اند.
البته
در کتابهای کلامی برای
توفیق تعریفها و معانی دیگری ذکر شده که بعضی از آنها عبارت است از: «ثوابی از جانب خدا
در نتیجه
ایمان»، «حکم بر
موفق بودن از جانب خدا»
«امری که با آن خداوند فعل بندگان را
موافق آنچه دوست میدارد و میپسندد قرار میدهد»
و «مهیاکردن اسباب».
در باره نسبت
توفیق با سایر مفاهیم نیز
در کتابهای کلامی اختلافاتی هست. بعضی عصمت را قسیم
توفیق و بعضی عین آن
دانسته اند. همچنین گاهی
در مقابل خذلان، به جای
توفیق نصرت به کار رفته است.
گاهی
توفیق تقسیم بندی شده و از
توفیق عام و خاص سخن به میان آمده است.
در باره نسبت
توفیق و هدایت نیز بحث شده است، مثلاً
ابن قیم جوزیه گفته است هدایت سه مرتبه دارد: مرتبه اول، هدایت همگانی تکوینی است که شامل همه موجودات اعم از انسان و غیر آن است. مرتبه دوم، هدایت تشریعی است که به معنای ارائه طریق است و همه انسانها از آن برخوردارند. مرتبه سوم، هدایت خاصه یا هدایت
توفیق است که به معنای دستیابی به مطلوب است و نصیب کسانی میشود که با حسن انتخاب خود بر اثر هدایت تشریعی خداوند حق را پذیرفته و به آن عمل کرده باشند. خداوند به چنین کسانی
توفیق میدهد تا بقیه راه را به آسانی طی کنند و این
توفیق نتیجه عمل آنهاست. به تعبیر ابن قیّم جوزیّه
توفیق مستلزم دو امر است: فعل رب یا «هدی» و فعل عبد یا «اهتداء».
هر چند
توفیق اساساً مفهومی کلامی است که متکلمان درباره آن به بحث پرداخته اند، گاهی
در آثار فلاسفه اسلامی نیز به آن اشاره شده است. مثلاً، صدرالدین شیرازی
در المبدأ و المعاد
آورده است که انوار و ظلمات
قلب سببهای مختلفی دارند.
در عرف
شریعت آنچه روح فرد را به خیر رهنمون میشود مَلَک و آنچه به شر سوق میدهد شیطان نامیده میشود.
توفیق آن لطفی است که قلب با آن مهیای قبول ملک میشود و اغوا و خذلان امری است که قلب با آن مهیای قبول
وسوسههای شیطان میگردد.
(۱) قرآن.
(۲) عبدالواحدبن محمد آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، قم ۱۳۶۶ ش.
(۳) ابن ادریس حلّی، کتاب السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، قم ۱۴۱۰ـ۱۴۱۱.
(۴) ابن بابویه، کتاب من لایحضره الفقیه (ترجمه و متن)، ترجمه محمدجواد غفاری، صدر بلاغی، و علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۷ـ۱۳۶۹ ش.
(۵) ابن بابویه، المقنع، قم ۱۴۱۵.
(۶) ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۷) ابن حمزه، الوسیلة الی نیل الفضیلة، چاپ محمد حسون، قم ۱۴۰۸.
(۸) ابن سعید، الجامع للشرائع، قم ۱۴۰۵.
(۹) ابن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ ش.
(۱۰) ابن فورک، مجرد مقالات الشیخ ابی الحسن الاشعری، چاپ دانیل ژیماره، بیروت ۱۹۸۷.
(۱۱) ابن قیّم جوزیّه، شفاءالعلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحکمة و التعلیل، بیروت۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۱۲) ابن منظور، لسان العرب.
(۱۳) ابویعلی موصلی، مسند ابی یعلی الموصلی، چاپ حسین سلیم اسد، دمشق ۱۴۰۴ـ۱۴۰۹/۱۹۸۴ـ ۱۹۸۸.
(۱۴) الاختصاص، (منسوب به) محمدبن محمد مفید، چاپ علی اکبر غفاری، قم: جامعة مدرسین حوزة علمیه قم، (بی تا).
(۱۵) علی بن اسماعیل اشعری، الابانة عن اصول الدیانة، چاپ بشیرمحمد عیون، دمشق ۱۴۲۰/۱۹۹۹.
(۱۶) علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیّین و اختلاف المصلین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/۱۹۸۰.
(۱۷) عبدالملک بن عبداللّه امام الحرمین، کتاب الارشاد، چاپ محمدیوسف موسی و علی عبدالمنعم عبدالحمید، مصر ۱۳۶۹/۱۹۵۰.
(۱۸) صاعد بن محمد بریدی، الحدود و الحقائق فی شرح الالفاظ المصطلحة بین المتکلمین من الامامیة، چاپ حسین علی محفوظ، بغداد ۱۹۷۰.
(۱۹) مسعودبن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، چاپ عبدالرحمان عمیره، قاهره ۱۴۰۹/۱۹۸۹، چاپ افست قم ۱۳۷۰ـ۱۳۷۱ ش.
(۲۰) محمد اعلی بن علی تهانوی، موسوعه کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، چاپ رفیق العجم و علی دحروج، بیروت ۱۹۹۶.
(۲۱) علی بن محمد جرجانی، شرح المواقف، چاپ محمد بدرالدین نعسانی حلبی، مصر ۱۳۲۵/۱۹۰۷، چاپ افست قم ۱۳۷۰ ش.
(۲۲) علی بن محمد جرجانی، کتاب التعریفات، چاپ ابراهیم ابیاری، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۲۳) اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره ۱۳۷۶، چاپ افست بیروت ۱۴۰۷.
(۲۴) حسین بن محمد حلوانی، نزهة الناظر و تنبیه الخواطر، قم ۱۴۰۸.
(۲۵) سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس، چاپ محمدباقر انصاری زنجانی، قم ۱۳۷۳ ش.
(۲۶) محمدبن عبدالکریم شهرستانی، نهایة الاقدام فی علم الکلام، چاپ آلفرد گیوم، قاهره (بی تا).
(۲۷) محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، المبدأ و المعاد، چاپ جلال الدین آشتیانی، قم ۱۳۸۰ ش.
(۲۸) طباطبائی، المیزان.
(۲۹) حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، قم ۱۳۹۲/۱۹۷۲.
(۳۰) فضل بن حسن طبرسی، تفسیر مجمع البیان.
(۳۱) محمدبن حسن طوسی، التبیان فی تفسیرالقرآن، چاپ احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت (بی تا).
(۳۲) محمدبن حسن طوسی، کتاب الخلاف، قم ۱۴۰۷ـ۱۴۱۷.
(۳۳) محمدبن حسن طوسی، مصباح المتهجّد، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۳۴) حسن بن یوسف علامه حلّی، الالفین فی امامة امیرالمومنین علی بن ابیطالب، کویت: مکتبة الفین، (بی تا).
(۳۵) حسن بن یوسف علامه حلّی، انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، چاپ محمد نجمی زنجانی، (قم) ۱۳۶۳ ش.
(۳۶) حسن بن یوسف علامه حلّی، منتهی المطلب، ج ۱، چاپ حسن پیشنماز، تبریز ۱۳۳۳ ش.
(۳۷) علی بن حسین علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، چاپ احمد حسینی، قم ۱۴۱۱.
(۳۸) علی بن حسین علم الهدی، رسائل الشریف المرتضی، چاپ مهدی رجائی، قم ۱۴۰۵ـ۱۴۱۰.
(۳۹) علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، نهج البلاغة، چاپ صبحی صالح، قاهره ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۴۰) مقدادبن عبداللّه فاضل مقداد، ارشادالطالبین الی نهج المسترشدین، چاپ مهدی رجائی، قم ۱۴۰۵.
(۴۱) محمدبن عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، او، مفاتیح الغیب، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
(۴۲) قاضی عبدالجباربن احمد، شرح الاصول الخمسة، چاپ عبدالکریم عثمان، قاهره ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۴۳) قاضی عبدالجباربن احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج ۱۳، چاپ ابوالعلاء عفیفی، قاهره ۱۳۸۲/۱۹۶۲.
(۴۴) محمدبن سلامه قضاعی، دستور معالم الحکم و مأثور مکارم الشیم: من کلام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب کرم اللّه وجهه، مصر ۱۳۳۲/۱۹۱۴، چاپ افست قم (بی تا).
(۴۵) محمدبن علی کراجکی، کنزالفوائد، چاپ عبداللّه نعمه، قم ۱۴۱۰.
(۴۶) محمدبن علی کراجکی، معدن الجواهر و ریاضة الخواطر، قم ۱۳۹۴.
(۴۷) کلینی، اصول الکافی.
(۴۸) عبدالرزاق بن علی لاهیجی، گوهر مراد، چاپ زین العابدین قربانی لاهیجی، تهران ۱۳۷۲ ش.
(۴۹) علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، چاپ حسین حسنی بیرجندی، قم ۱۳۷۶ ش.
(۵۰) علی بن حسام الدین متقی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، چاپ بکری حیانی و صفوة سقا، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۵۱) مجلسی، بحارالانوار.
(۵۲) جعفربن حسن محقق حلّی، الرسائل التسع، چاپ رضا استادی، قم ۱۳۷۱ ش.
(۵۳) محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمة، قم ۱۳۶۲ـ۱۳۶۳ ش.
(۵۴) محمد محمدی گیلانی، تکملة شوارق الالهام للمولی عبدالرزاق اللاهیجی، قم ۱۳۷۹ ش.
(۵۵) مصباح الشریعة، منسوب به امام جعفر صادق (ع)، بیروت: موسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۰/۱۹۸۰.
(۵۶) محمدبن محمد مفید، الارشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، قم ۱۴۱۳.
(۵۷) محمدبن محمد مفید، اوائل المقالات، چاپ ابراهیم انصاری زنجانی، بیروت ۱۴۱۴ الف.
(۵۸) محمدبن محمد مفید، تصحیح اعتقادات الامامیة، چاپ حسین درگاهی، بیروت ۱۴۱۴ ب.
(۵۹) قاسم بن محمد منصور باللّه، کتاب الاساس لعقائد الاکیاس فی معرفة رب العالمین و عدله فی المخلوقین و مایتصل بذلک من اصول الدین، علق علیه قاسم عبداللّه هاشمی، صعده ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
(۶۰) محمدبن حسن نیسابوری مقری، لحدود: المعجم الموضوعی للمصطلحات الکلامیة، چاپ محمود یزدی مطلق (فاضل)، قم ۱۴۱۴.
(۶۱) علی بن ابوبکر هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸؛
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «توفیق»، شماره۴۰۴۶.