• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جاعل در قرآن

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



جاعل به گرداننده شیئ به حالتی پس از خلق اطلاق می‌شود و از اسماء و صفات الهی محسوب می‌شود.



جاعل اسم فاعل از مصدر «جَعْل» است که در لغت به معانی گردانیدن
[۱] اساس البلاغه، ص۹۵، «جعل».
، ساختن ، آفریدن
[۳] اساس البلاغه، ص۹۵.
، نامیدن ، گمان کردن
[۵] لسان العرب، ج۲، ص۳۰۱، «جعل».
، آغاز به کاری کردن
[۶] لسان العرب، ج۲، ص۳۰۱، «جعل».
و... آمده است.
جعل در اصطلاح علم اسماء به معنای آفرینش گونه های متفاوت وجودات است. آفرینش مذکور بر حسب متمایز ساختن موجودات به ماهیات مختلف و مشخص کردن ماهیات به انواع متباین و قرار دادن انواع به صورت اصناف متفاوت و اصناف به صورت اشخاص متمایز صورت می‌گیرد، به گونه ای که در عالم وجود هیچ فردی از وجود، عین دیگری نیست.
[۷] شرح الاسماء الحسنی، ص۷۲.



حکما جعل را به بسیط و مرکب و بالذات و بالعرض قسمت کرده اند. جعل بسیط به معنای ایجاد شی ء است که به آن «جعل ابداعی» هم می‌گویند. این جعل به صورت یک مفعولی است و فقط همراه با جاعل و مجعول است و به مجعولٌ الیه نیازی ندارد و از مجعول در اصطلاح نحو به «مفعول اول» تعبیر می‌کنند؛ اما جعل مرکب به معنای گرداندن و قرار دادن شی ء از حالتی به حالت دیگر است. این جعل به جاعل و مجعول و مجعولٌ الیه هر سه نیازمند است و از مجعولٌ الیه در اصطلاح نحو به «مفعول دوم» تعبیر می‌شود.
[۸] شرح الاسماء، ص۲۹۲.
[۹] تفسیر صدرالمتالهین، ج۲، ص۳۰۰.

جعل بالذات به معنای تعلق جعل به چیزی بالأصالة و بدون واسطه در عروض است و جعل بالعرض بدین معناست که جعل به چیزی، تبعی و با واسطه در عروض تعلق بگیرد. حکما در این تقسیم به این بحث فلسفی می‌پردازند که اگر اشیای ممکن دارای دو حیثیت وجود و ماهیت هستند کدام یک از این دو مجعول بالذات و کدام یک مجعول بالعرض است؛ به عبارت دیگر جعل جاعل آیا در اصل به وجود اشیا تعلق گرفته است که نظر ملاصدرا و مشهور مشائین است یا به ماهیت آن‌ها که نظر فیلسوفان اشراقی است؟ البته در نظر دیگری منسوب به بعضی از مشائین، «اتصاف ماهیت به وجود» متعلَّق جعل دانسته شده است.
[۱۰] شرح الاسماء، ص۲۹۲ - ۲۹۳.
[۱۱] اسفار، ج۲، ص۲۹۰.
[۱۲] نهایة الحکمه، ج۳، ص۶۰۳.



در قرآن کریم ماده جعل ۳۴۶ بار در صیغه های مختلف به کار رفته است:۶ بار به صورت اسم فاعل (جاعل)، ۲۳۵ بار به صورت فعل ماضی ، ۸۳ بار به گونه فعل مضارع و ۲۲ بار هم به شکل فعل امر . از این موارد، آنچه به خداوند اسناد داده شده در محدوده این مقاله می‌گنجد.


جاعل از اسمای افعال الهی است که از نظر معنا به اسم خالق نزدیک است و از همین رو بیش‌تر مفسران جعل را به خلق و احداث تفسیر کرده
[۱۴] مجمع البیان، ج۱، ص۷۴.
[۱۵] منهج الصادقین، ج۱، ص۲۲۱.
و میان آن‌ها تفاوتی قائل نشده‌اند؛ اما با توجه به موارد استعمال آن دو می‌توان میان آن دو این گونه فرق گذاشت که عنوان خالق بیش‌تر ناظر به اصل ایجاد اشیا همراه با تقدیر است؛ ولی جاعل عمدتا ناظر به خصوصیات و لوازم و حالات آن هاست، بر همین اساس برخی از محققان خلق را به ایجاد شی ء بر کیفیتی مخصوص و جعل را به گرداندن شی ء به حالتی پس از خلق معنا کرده اند.
[۱۶] التحقیق، ج۲، ص۸۹، «جعل».
[۱۷] التحقیق، ج۳، ص۱۰۹_۱۱۰، «خلق».
البته برخی از مفسران هم در تفاوت جعل و خلق گفته اند:در خلق ترکیب از اجزای گوناگون اخذ شده؛ ولی این معنا در جعل منظور نیست.

۴.۱ - نسبت دادن جعل به خداوند

آیاتی که جعل را به خداوند نسبت داده‌اند ظاهرا بر دو گونه اند:گونه نخست که تنها یک مصداق دارد جعل یک مفعولی است که برحسب ظاهر به ذواتی تعلق گرفته است؛ مانند جعل ظلمات و نور :«وجَعَلَ الظُّلُمتِ والنُّورَ...» و گونه دوم که عمده آیات جعل را به خود اختصاص داده جعل دو مفعولی است که به حالات و دگرگونی‌ها و لوازم اشیا تعلق یافته است؛ مانند نورانی و درخشنده ساختن خورشید و ماه :«هُوَالَّذی جَعَلَ الشَّمسَ ضِیاءً والقَمَرَ نورًا»، قرار دادن فرشتگان به عنوان فرستادگان:«جاعِلِ المَلئِکَةِ رُسُلاً»، جعل هارون به عنوان وزیر و دستیار حضرت موسی علیه‌السلام:«وجَعَلنا مَعَهُ اَخاهُ هرونَ وزیرا»، برتر قرار دادن پیروان عیسی علیه‌السلام بر کافران:«جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعوکَ فَوقَ الَّذینَ کَفَرُوا»، پست تر گرداندن کلمه کافران و برتر قرار دادن کلمه خدا:«وجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذینَ کَفَروا السُّفلی وکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ العُلیا»، قرار دادن شب به عنوان پوشش و خواب را مایه آرامش و روز را بستری برای رفتن در پی روزی:«وهُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الَّیلَ لِباسًا والنَّومَ سُباتًا وجَعَلَ النَّهارَ نُشورا»، جعل سمع و ابصار و افئده برای انسان :«وجَعَلَ لَکُمُ السَّمعَ والاَبصرَ والاَفٔدَةَ لَعَلَّکُم تَشکُرون»، قرار دادن سدّ از پیش رو و پشت سر کافران:«وجَعَلنا مِن بَینِ اَیدیهِم سَدًّا ومِن خَلفِهِم سَدًّا»، جعل آسانی پس از سختی:«سَیَجعَلُ اللّهُ بَعدَ عُسرٍ یُسرا»، جعل اموال به عنوان وسیله قوام زندگی:«ولا تُؤتوا السُّفَهاءَ اَمولَکُمُ الَّتی جَعَلَ اللّهُ لَکُم قِیمًا» و جعل زوج‌هایی برای انسان‌ها از خود آنان «جَعَلَ لَکُم مِن اَنفُسِکُم اَزوجًا» ولی با تأمّل و دقّتی شایسته می‌توان به این نتیجه دست یافت که در همه موارد حتی آن‌جا که جعل یک مفعولی است و برحسب ظاهر به ذواتی تعلق گرفته است جعل به لوازم و حالات و دگرگونی های اشیا چه ذاتی و چه غیرذاتی مربوط است نه خود آن ها، زیرا ذواتی که در برخی از آیات بر حسب ظاهر متعلق جعل واقع شده‌اند ذات بودنشان در حالتی برای غیر بودن خلاصه می‌گردد؛ مثلاً ظلمت و نور که مجعول‌اند نه مجعول الیه دو حالتی هستند که برای اجرام نورانی و ظلمانی تصور می‌شوند، هرچند در نظر برخی جعل مربوط به آن‌ها بسیط و به معنای آفریدن است.
[۳۲] شرح المنظومه، ج۲، ص۲۲۲.


۴.۲ - یکسان نبودن جعل حالت و دگرگونی

جعل حالت و دگرگونی در همه موارد یکسان نیست؛ در برخی از موارد همراه با تکوین شی ء است؛ مانند جعل نور و روشنایی برای خورشید و ماه، زیرا جعل موصوف و ملزوم از جعل صفت لازم ذات، انفکاک ندارد، چنان که جعل بین ذات و ذاتیات انفکاک ندارد
[۳۴] اسفار، ج ۴، ص ۲۲۸
و گاهی پس از تکوین شی ء است؛ مانند گهواره قرار دادن زمین برای انسان ها:«اَلَّذی جَعَلَ لَکُمُ الاَرضَ مَهدًا»، چنان که جعل گاهی در امور تکوینی است؛ مانند موارد یاد شده و گاهی هم در امور تشریعی؛ مانند قرار دادن مناسکی برای هر امت تا بدان عمل کنند:«لِکُلِّ اُمَّةٍ جَعَلنا مَنسَکًا هُم ناسِکوهُ»، جعل شتران فربه از شعایر و مناسک خداوند برای حاجیان:«والبُدنَ جَعَلنها لَکُم مِن شَعئِرِ اللّه» و جعل شریعت و راه برای هریک از امت ها:«لِکُلٍّ جَعَلنا مِنکُم شِرعَةً و مِنهاجًا». البته اقرب آن است که جعل نبوت و خلافت که در برخی آیات به آن‌ها تصریح شده مانند قرار دادن جانشین در زمین:«اِنّی جاعِلٌ فِی الاَرضِ خَلیفَة» و قرار دادن انبیا در میان بنی اسرائیل :«اِذ جَعَلَ فیکُم اَنبِیاء» از قبیل جعل امور تکوینی است، زیرا جعل خلافت و نبوت امری صرفا قراردادی و محض اعتبار نیست، بلکه تحولی تکوینی است که به اذن خداوند در وجود برخی افراد با توجه به استعداد ذاتی آن‌ها پدید می‌آید:«اَللّهُ اَعلَمُ حَیثُ یَجعَلُ رِسالَتَه».

۴.۳ - کاربرد جعل در قرآن کریم درباره خداوند

گفتنی است مواردی که جعل در قرآن کریم درباره خداوند متعالی به کار رفته است گاهی به صورت مفرد یا متکلم وحده آمده است؛ مانند قرار دادن جانشین در زمین و قرار دادن گشایش برای پرهیزگاران:«ومَن یَتَّقِ اللّهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجا» و در مواردی هم به صورت جمع یا متکلم مع الغیر؛ مانند قرار دادن موسی از پیامبران:«و جاعِلوهُ مِنَ المُرسَلین»، قرار دادن دو چشم برای انسان :«اَلَم نَجعَل لَهُ عَینَین» و قرار دادن پیشوایانی که به فرمان الهی هدایت می‌کنند:«و جَعَلنهُم اَئِمَّةً یَهدونَ بِاَمرِنا...». تفاوت این موارد در این است که گاهی با در نظر گرفتن نظام علّی و معلولی حاکم بر عالم جعل به خداوند و مجاری اراده و فعل او (عالم عقول و ملائکه و دست اندرکاران اجرای فرمان های وی) اسناد داده و به صورت جمع آورده می‌شود و گاهی هم به جهت عله العلل بودن خداوند و فنای دیگر علل در او، بدون توجه به علت های طولی میانی به صورت مفرد یا متکلم وحده فقط به خداوند اسناد داده می‌شود.

۴.۴ - زاویه دیگر از اسم جاعل

زاویه دیگری که می‌توان از آن به اسم جاعل در قرآن نگریست این است که متعلَّق اسم جاعل غالبا امور پسندیده و مطلوب است؛ مانند قرار دادن موهبت خلافت و امامت و نبوت برای پیامبران الهی، «قالَ اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِمامًا...»، جعل پیامبران و امامان در جوامع انسانی برای هدایت و سوق دادن افراد به سوی سعادت ، «و جَعَلنهُم اَئِمَّةً یَهدونَ بِاَمرِنا»، قرار دادن زمین و آسمان به صورت فرشی گسترده و بنایی افراشته:«اَلَّذی جَعَلَ لَکُمُ الاَرضَ فِرشًا والسَّماءَ بِنَاءً»، قرار دادن کشتی و چارپایان به عنوان مرکب سواری:«وجَعَلَ لَکُم مِنَ الفُلکِ والاَنعمِ ما تَرکَبون»، جعل شب برای آرامش یافتن انسان:«اَللّهُ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الَّیلَ لِتَسکُنوا فیهِ والنَّهارَ مُبصِرًا»، جعل زوج‌هایی برای افراد از جنس خودشان و قرار دادن فرزندان و نوه برای آن‌ها از راه ازدواج :«واللّهُ جَعَلَ لَکُم مِن اَنفُسِکُم اَزوجًا و جَعَلَ لَکُم مِن اَزوجِکُم بَنینَ وحَفَدَةً» و قرار دادن آخرت برای پاداش پرهیزگاران و دورشوندگان از فساد و برتری جویی ها:«تِلکَ الدّارُ الأخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذینَ لایُریدونَ عُلُوًّا فِی الاَرضِ ولا فَسادًا».
در مواردی هم اسم شریف جاعل به اموری به ظاهر ناپسند و نامطلوب تعلق گرفته است؛ مانند قرار دادن غل و زنجیر در گردن کافران:«و جَعَلنَا الاَغللَ فی اَعناقِ الَّذینَ کَفَروا»، سخت کردن دل های کافران:«وجَعَلنا قُلوبَهُم قسِیَةً»، قرار دادن دشمنانی از مجرمان برای پیامبران:«وکَذلِکَ جَعَلنا لِکُلِّ نَبیٍّ عَدُوًّا مِنَ المُجرِمین» که درباره این موارد همانند تحلیل شرور در بحث عدل باید گفت این‌ها شرّ اندک‌اند و با خیر غالب و حکمت خداوند منافات ندارند، یا این‌که این موارد به لحاظ دید سطحی ما شرّ و بدند وگرنه خالی از خیر و حکمت نیستند، گرچه بر اثر جهل یا قصور علم ما یا به لحاظ بعضی امور و مقایسه آن‌ها با امور دیگر برای ما خیر تصور نشوند یا این‌که اگر در آفرینش شرّی هم هست از ناحیه خود ماست نه از جانب حضرت حق و شرور طبق مقتضای وجود و طبیعت ماست که محدود و همراه با امور عدمیه فراوان است یا نتیجه افعال و کردار ماست.


اساس البلاغه، الزمخشری (م ۵۳۸ ق)، به کوشش عبدالرحیم محمود، دفتر تبلیغات؛ التبیان، الطوسی (م ۴۶۰ ق)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ التحقیق، المصطفوی، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۷۴ ش؛ تفسیر القرآن الکریم، صدرالمتالهین (م ۱۰۵۰ ق)، به کوشش خواجوی، قم، بیدار، ۱۳۶۶ ش؛ تفسیر منهج الصادقین، فتح الله کاشانی (م ۹۸۸ ق)، به کوشش مرتضوی، غفاری، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، ۱۳۸۵ ق؛ الحکمة المتعالیه (الاسفار)، صدرالمتالهین (م ۱۰۵۰ ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۹۸۷ م؛ شرح الاسماء، هادی السبزواری (م ۱۲۸۹ ق)، به کوشش حبیبی، دانشگاه تهران، ۱۳۷۵ ش؛ شرح الاسماء الحسنی، سید حسین الهمدانی درود آبادی (م ۱۳۴۴ ق)، به کوشش بیدار، قم، بیدار، ۱۴۲۱ ق؛ شرح منظومة السبزواری، به کوشش حسن زاده آملی، تهران، ناب، ۱۴۱۷ ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م ۷۱۱ ق)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ ق؛ مجمع البیان، الطبرسی (م ۵۴۸ ق)، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶ ق؛ المصباح المنیر، الفیومی (م ۷۷۰ ق)، قم، دارالهجرة، ۱۴۰۵ ق؛ المیزان، الطباطبایی (م ۱۴۰۲ ق)، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۳ ق؛ نهایة الحکمه، الطباطبائی (م ۱۴۰۲ ق)، به کوشش زارعی، قم، نشر اسلامی، ۱۴۲۰ ق


۱. اساس البلاغه، ص۹۵، «جعل».
۲. المصباح، ص۱۰۲، «جعل».    
۳. اساس البلاغه، ص۹۵.
۴. المصباح، ص۱۰۲.    
۵. لسان العرب، ج۲، ص۳۰۱، «جعل».
۶. لسان العرب، ج۲، ص۳۰۱، «جعل».
۷. شرح الاسماء الحسنی، ص۷۲.
۸. شرح الاسماء، ص۲۹۲.
۹. تفسیر صدرالمتالهین، ج۲، ص۳۰۰.
۱۰. شرح الاسماء، ص۲۹۲ - ۲۹۳.
۱۱. اسفار، ج۲، ص۲۹۰.
۱۲. نهایة الحکمه، ج۳، ص۶۰۳.
۱۳. التبیان، ج۱، ص۱۳۱.    
۱۴. مجمع البیان، ج۱، ص۷۴.
۱۵. منهج الصادقین، ج۱، ص۲۲۱.
۱۶. التحقیق، ج۲، ص۸۹، «جعل».
۱۷. التحقیق، ج۳، ص۱۰۹_۱۱۰، «خلق».
۱۸. المیزان، ج۷، ص۷.    
۱۹. انعام/سوره۶، آیه۱.    
۲۰. یونس/سوره۱۰، آیه۵.    
۲۱. فاطر/سوره۳۵، آیه۱.    
۲۲. فرقان/سوره۲۵، آیه۳۵.    
۲۳. آل عمران/سوره۳، آیه۵۵.    
۲۴. توبه/سوره۹، آیه۴۰.    
۲۵. فرقان/سوره۲۵، آیه۴۷.    
۲۶. نحل/سوره۱۶، آیه۷۸.    
۲۷. یس/سوره۳۶، آیه۹.    
۲۸. طلاق/سوره۶۵، آیه۷.    
۲۹. نساء/سوره۴، آیه۵.    
۳۰. شوری/سوره۴۲، آیه۱۱.    
۳۱. المیزان، ج۷، ص۷.    
۳۲. شرح المنظومه، ج۲، ص۲۲۲.
۳۳. یونس/سوره۱۰، آیه۵.    
۳۴. اسفار، ج ۴، ص ۲۲۸
۳۵. طه/سوره۲۰، آیه۵۳.    
۳۶. حجّ/سوره۲۲، آیه۶۷.    
۳۷. حجّ/سوره۲۲، آیه۳۶.    
۳۸. مائده/سوره۵، آیه۴۸.    
۳۹. بقره/سوره۲، آیه۳۰.    
۴۰. مائده/سوره۵، آیه۲۰.    
۴۱. انعام/سوره۶، آیه۱۲۴.    
۴۲. بقره/سوره۲، آیه۳۰.    
۴۳. طلاق/سوره۶۵، آیه۲.    
۴۴. قصص/سوره۲۸، آیه۷.    
۴۵. بلد/سوره۹۰، آیه۸.    
۴۶. انبیاء/سوره۲۱، آیه۷۳.    
۴۷. بقره/سوره۲، آیه۳۰.    
۴۸. بقره/سوره۲، آیه۱۲۴.    
۴۹. مائده/سوره۵، آیه۲۰.    
۵۰. انبیاء/سوره۲۱، آیه۷۳.    
۵۱. بقره/سوره۲، آیه۲۲.    
۵۲. زخرف/سوره۴۳، آیه۱۲.    
۵۳. غافر/سوره۴۰، آیه۶۱.    
۵۴. شوری/سوره۴۲، آیه۱۱.    
۵۵. قصص/سوره۲۸، آیه۸۳.    
۵۶. سبأ/سوره۳۴، آیه۳۳.    
۵۷. مائده/سوره۵، آیه۱۳.    
۵۸. فرقان/سوره۲۵، آیه۳۱.    



دائرةالمعارف قرآن کریم، جلد هشتم، برگرفته از مقاله«جاعل در قرآن».    



جعبه ابزار