• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جوهر (فلسفه)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



جوهر در علوم فلسفه به معنی ذات است و در برخی متون با عنوان جوهره وجود یاد شده است. در فلسفه غرب و فلسفه اسلامی، جوهر به‌عنوان موجودی یاد می‌شود که قائم به خود است؛ برخلاف عرض که به موجود دیگری نیازمند است. تفاوت مفهوم جوهر در فلسفه غرب و فلسفه اسلامی آن است که در غرب جوهر و عرض از مقولات وجودند و در فلسفه اسلامی از مقولات ماهیت.



جوهر در لغت فارسی معرب است و به اصل چیزی گفته می‌شود.


و در اصطلاح فلاسفه
[۳] الالهیات فی کتاب الشفاء، ابن‌سینا، تحقیق حسن‌زادۀ آملی ص‌۹۲ – ۷۱.
[۴] شیخ اشراق، المشارع و المطارحات، مجموعه مصنفات، ج۱، ص۲۳۳ – ۲۲۱.
عبارت است از "ماهیتی که اگر در خارج یافت شود، نیاز به موضوعی ندارد که آن موضوع در تحققش بی‌نیاز از آن ماهیت باشد".
[۶] نهایه الحکمه، طباطبایی؛ قم، مؤسسه امام خمینی، ج۲، ص۳۴۵.






۳.۱ - مراد "از ماهیت"

با قید "ماهیت"، واجب الوجود از حیطۀ تعریف خارج می‌شود. واجب الوجود بالذات به موجودی گفته می‌شود که نیاز به علت ندارد و در مقابل، واجب الوجود بالغیر که به وسیلۀ علت، وجود برایش ضروری می‌شود؛ مانند: موجودهای ممکن. از آن‌جا که واجب الوجود بالذّات وجود صرف است حد و ماهیت ندارد؛ پس فوق جوهر است و در زمرۀ جوهر نمی‌گنجد.

۳.۲ - معنی "اگر در خارج یافت شود"

قید "اگر در خارج یافت شود" بر این مطلب دلالت می‌کند که مراد از جوهر، جوهر به حمل شایع
[۷] مدخل حمل.
می‌باشد نه جوهر به حمل اولی. مراد از جوهر به حمل شایع همان حقیقت عینی و خارجی جوهر است؛ درحالی‌که مراد از جوهر به حمل اولی، مفهوم ذهنی جوهر است. از آن‌جا که جوهر در‌صورتی‌که تحقق خارجی پیدا نکند، ماهیت حقیقی نخواهد داشت تا آثار خارجی متناسب با حقیقت خود داشته باشد؛ پس جواهر ذهنی (یعنی همان جوهر به حمل اوّلی) از محدوده تعریف خارج است.

۳.۳ - مراد از "نیاز به موضوع ندارد"

با قید "نیاز به موضوع ندارد"، انواع اعراض از ذیل تعریف خارج می‌شوند؛ چون اعراض اگرچه در خارج تحقق پیدا می‌کنند، ولی برای موجود شدنشان نیاز به موضوع دارند، حتی اگر این دیدگاه را بپذیریم که اعراض تحلیلی مانند کمیات متصل و کیفیات آنها از شئون جوهری می‌باشند، باز هم آن اعراض وجود مستقلی نخواهند داشت.
[۸] آموزش فلسفه، مصباح یزدی، محمدتقی، ج۲، ص۱۹۷.



توجه به این نکته هم ضروری است که وقتی گفته می‌شود جوهر برای موجود شدن نیاز به موضوع ندارد معنایش این نیست که نیاز به علت ندارد؛ بلکه مقصود آن است که اگر بخواهد تحقق پیدا کند، مانند عرض نیست که حتماً در چیز دیگری تحقق پیدا کند.
[۹] نهایة الحکمه (با تعلیقۀ استاد فیاضی)، طباطبایی، محمدحسین، قم، مؤسسۀ امام خمینی، ج۲، ص۳۴۷.




مشهور فلاسفۀ اسلامی به تبع فلاسفۀ مشّاء جوهر را پنج قسم می‌دانند:

۵.۱ - جوهر عقلی

جوهری است که مجرد تام است؛ یعنی نه در اصل وجودش و نه در افعالش نیاز به ماده ندارد.

۵.۲ - جوهر نفسانی

جوهری است که وجودش مجرد است؛ اما در مقام فعل و انجام افعالش نیاز به ماده دارد.

۵.۳ - جسم

جوهری است که قابل انقسام به ابعاد سه‌گانه (طول، عرض و عمق) می‌باشد. جسم ملموس‌ترین نوع جوهر است.

۵.۴ - ماده و صورت

جوهر جسم از دو جوهر دیگر تشکیل شده است: یکی حامل قوه و استعداد جسم است و نامش "هیولی" یا "ماده" است و دیگری ملاک فعلیت آن است که "صورت" است. در حقیقت از ترکیب ماده و صورت، جوهر سومی به وجود می‌آید که به آن "جسم" می‌گویند.
[۱۱] دروس فلسفه، مصباح یزدی، محمدتقی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چ دوم، ۱۳۷۵، ص۱۹۳ – ۱۹۲.
[۱۲] مجموعه آثار، مطهری، مرتضی، تهران، صدرا، ج۶، ص۸۶۹.

مثلاً اگر یک میز چوبی را در نظر بگیریم، فعلیت میز بودن را که منشأ آثار میز می‌باشد صورت و جوهری را که بین میز و خاکستر و چند چیز دیگر مشترک است، ماده یا هیولی می‌نامند و ماده و صورت میز را با هم جسم می‌نامند.


تقسیم جوهر به اقسام فوق را به‌صورت دقیق‌تر می‌توان چنین بیان کرد:

جوهر یا وجود در محل است (مقصود موجود در ماده است) که به آن صورت گفته می‌شود یا موجود در محل نیست که خود به دو قسم تقسیم می‌شود:
أ. یا خودش محل برای چیز دیگری است که به آن ماده می‌گویند.
ب. یا خودش محل برای چیز دیگری نیست که خود به دو قسم تقسیم می‌شود:
أ ـ ب. خودش مرکب از هیولی و صورت است که جسم نامیده می‌شود.
ب ـ ب. غیر مرکب از هیولی و صورت است که خود دو قسم است:
أ ـ ب ـ ب. در فعل، متأثر از ماده است که آن را نفس می‌نامند.
ب ـ ب ـ ب. هیچ‌گونه تأثیر و تأثّری نسبت به جسم ندارد که به آن عقل می‌گویند.
[۱۳] نهایة الحکمه (با تعلیقۀ استاد فیاضی)، طباطبایی، محمدحسین، قم، مؤسسۀ امام خمینی، ج۲، ص۳۵۳. (تعلیقۀ ۲ استاد فیاضی).



ماهیت در یک تقسیم‌بندی به دو دسته کلی تقسیم می‌شود:

۷.۱ - اول

ماهیتی که اگر در خارج موجود شود، وجودش در موضوعی است و آن موضوع بی‌نیاز از آن ماهیت است. این ماهیت «عرض» نامیده می‌شود؛مانند: سفیدی، سیاهی، دوری و نزدیکی و مانند آن. این اعراض، همیشه در موجودی دیگر یافت می‌شوند و صفت آن موجود دیگر قرار می‌گیرند؛ لکن آن موضوع دیگر در وجودش به این عرض، نیازی ندارد؛ مثلاً: سفیدی همیشه بر روی جسم عارض می‌شود؛ اما چنین نیست که جسم در وجود خود نیازمند به سفیدی باشد و به عبارتی در این موارد، نیاز فقط یک طرف و از عرض به موضوع خود می‌باشد.

۷.۲ - دوم

ماهیتی که اگر در خارج موجود شود، وجودش در موضوعی نیست که آن موضوع، در وجود خود نیازمند به آن ماهیت باشد که این خود دو حالت دارد:

أ. ماهیت اصلاً در موضوع دیگری نباشد؛ مانند: جواهر مجرد.
ب. ماهیت دارای موضوع است؛ لکن آن موضوع در وجود خود نیازمند آن ماهیت است؛ مانند صورت که در ماده حلول می‌کند؛ اما ماده در وجود خود نیازمند آن صورت جسمیه است.
[۱۵] ترجمه و شرح بدایة الحکمه، شیروانی، علی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ج۲، ص۱۲۵.
[۱۶] نهایة الحکمه (با تعلیقۀ استاد فیاضی)، طباطبایی، محمدحسین، قم، مؤسسۀ امام خمینی، ج۲، ص۳۴۰. (تعلیقۀ ۲ استاد فیاضی).



ــ ممکن است کسی بگوید: ما حسّ جوهریاب در خارج نداریم؛ بلکه در خارج ما هرچه می‌یابیم، همه اعراض است؛ مثلاً ما وقتی یک سیب را بررسی می‌کنیم یا پوست آن را حس می‌کنیم یا شیرینی او را حس می‌کنیم یا وزن او را حس می‌کنیم و یا سایر حالات آن را احساس می‌کنیم. لکن چیزی به نام جوهر در یک سیب حس نمی‌کنیم. پس به این ترتیب منکر وجود جوهر در خارج می‌شود.


علامه طباطبایی به اشکال فوق چنین پاسخ می‌دهد که هرکس جوهر را انکار کند بدون اینکه خود متوجه باشد، معتقد به جوهر بودن اعراض شده است و اعراض را جوهر می‌داند؛ زیرا تقسیم ماهیت به جوهر و عرض، تقسیم حصری است و هر ماهیتی را که در نظر بگیرید از دو حال خارج نیست؛ یا وجود لنفسه دارد و یا وجود لغیره دارد و اگر ما بگوییم هیچ کدام از اعراض را ما در موضوع دیگری (یعنی در جوهر) نیافتیم به این نکته اعتراف کرده است که همه اعراض، وجود لنفسه دارند؛ یعنی جوهرند.
[۱۹] نهایة الحکمه، طباطبایی؛ ج۲، ص۳۴۸.


و به عبارتی اگر ما بخواهیم به‌طور منطقی پاسخ استدلال فوق را بدهیم می‌گوییم: ما حس جوهریاب نداریم؛ یعنی هیچ‌کدام از قوای ظاهر ما جواهر را احساس نمی‌کنند؛ بلکه ما فقط اعراض را احساس می‌کنیم؛ اما وجود چیزی مشروط به این نیست که با حواس ظاهر درک شود؛ بلکه ما با استدلال عقلی وجود جواهر را اثبات می‌کنیم.


چنان‌که برخی فلاسفه معاصر استدلال بر وجود جوهر را به روش منطقی چنین بیان کرده است:

أ. اعراض موجودند و ما وجود آنها را با حواس ظاهر درک می‌کنیم.
ب. اعراض موجوداتی هستند که نیازمند به موضوع‌اند. (و آن موضوع در ذات خود نیازمند این اعراض نمی‌باشد؛ چنان‌که در تعریف عرض بیان شده است).
ج. پیش رفتن سلسله موضوعات اعراض تا بی‌نهایت محال است. (یعنی محال است که عرض اول در موضوعش حلول کرده، و آن موضوع در موضوع دیگر حلول کرده و همین‌طور تا بی‌نهایت پیش رود، بدون اینکه به چیزی برسیم که دیگر نیازمند موضوع نیست).
د. پس این سلسله باید به موضوعی ختم شود که در ذات خود نیازمند موضوعِ دیگری نباشد؛ یعنی این سلسله باید به جوهر ختم شود.
[۲۰] نهایة الحکمه (با تعلیقۀ استاد فیاضی)، طباطبایی، محمدحسین، قم، مؤسسۀ امام خمینی، ج۲، ص۳۴۹. (تعلیقۀ ۲ استاد فیاضی).



علامه طباطبایی تقسیم جوهر را به نحو دیگری نیز بیان کرده است:

جوهر یا قابل ابعاد ثلاثه (طول و عرض و عمق) هست و یا نیست. اگر قابل اقسام ثلاثه باشد جسم است و اگر قابل اقسام ثلاثه نباشد یا خود، جزئی از چیزی است که آن چیز قابل اقسام ثلاثه هست یا نیست. اگر خودش جزئی از چیزی باشد که دارای طول و عرض و عمق باشد، یا فعلیت آن جزء است که صورت جسمیه یا صورت نوعیه خواهد بود و یا قوه آن جزء است ( که همان ماده خواهد بود) و یا جزئی برای جوهر دارای طول و عرض و عمق نیست که خود دو قسم است: یا به صورت مباشرةً در آن ابعاد (طول و عرض و عمق‌دار = جسم) تصرف می‌کند (که نفس است) و یا اصلاً ( دارای ابعاد ثلاثه= جسم) تصرف نمی‌کند (و آن عقل است).
[۲۲] نهایة الحکمه (با تعلیقۀ استاد فیاضی)، طباطبایی، محمدحسین، قم، مؤسسۀ امام خمینی، ج۲، ص۳۵۶.


۱۱.۱ - بیان یک نکته

البته توجه به این نکته لازم است که هیچ‌کدام از تقسیم‌های فوق عقلی نیستند؛ زیرا ماده و صورت به حسب احتمال عقلی منحصر در جسم نیستند و ممکن است غیر از صورت جسمیه (جسم)، جوهر مادی دیگری نیز وجود داشته باشد.
[۲۴] نهایة الحکمه (با تعلیقۀ استاد فیاضی)، طباطبایی، محمدحسین، قم، مؤسسۀ امام خمینی، ج۲، ص۳۵۳.



فرق این دو تقسیم در این است که تقسیم اول بنابر مشرب کسانی است که منکر اتحاد عاقل و معقول شده‌اند؛ اما تقسیم دوم بنابر مشرب کسانی است که اتحاد عاقل و معقول را پذیرفته‌اند.
[۲۶] نهایة الحکمه (با تعلیقۀ استاد فیاضی)، طباطبایی، محمدحسین، قم، مؤسسۀ امام خمینی، ج۲، ص۳۵۵. (تعلیقۀ ۱۰ استاد فیاضی).



۱. لسان العرب، ابن منظور؛ بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج۷، ص۱۵۳.    
۲. ملاصدرا، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج۴، ص۲۸۳ – ۲۲۸ (الفن الرابع).    
۳. الالهیات فی کتاب الشفاء، ابن‌سینا، تحقیق حسن‌زادۀ آملی ص‌۹۲ – ۷۱.
۴. شیخ اشراق، المشارع و المطارحات، مجموعه مصنفات، ج۱، ص۲۳۳ – ۲۲۱.
۵. نهایه الحکمه، طباطبایی؛ ج۱، ص۹۰.    
۶. نهایه الحکمه، طباطبایی؛ قم، مؤسسه امام خمینی، ج۲، ص۳۴۵.
۷. مدخل حمل.
۸. آموزش فلسفه، مصباح یزدی، محمدتقی، ج۲، ص۱۹۷.
۹. نهایة الحکمه (با تعلیقۀ استاد فیاضی)، طباطبایی، محمدحسین، قم، مؤسسۀ امام خمینی، ج۲، ص۳۴۷.
۱۰. نهایه الحکمه، طباطبایی؛ ج۱، ص۹۰ و ۹۱.    
۱۱. دروس فلسفه، مصباح یزدی، محمدتقی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چ دوم، ۱۳۷۵، ص۱۹۳ – ۱۹۲.
۱۲. مجموعه آثار، مطهری، مرتضی، تهران، صدرا، ج۶، ص۸۶۹.
۱۳. نهایة الحکمه (با تعلیقۀ استاد فیاضی)، طباطبایی، محمدحسین، قم، مؤسسۀ امام خمینی، ج۲، ص۳۵۳. (تعلیقۀ ۲ استاد فیاضی).
۱۴. نهایه الحکمه، طباطبایی؛ ج۱، ص۹۳.    
۱۵. ترجمه و شرح بدایة الحکمه، شیروانی، علی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ج۲، ص۱۲۵.
۱۶. نهایة الحکمه (با تعلیقۀ استاد فیاضی)، طباطبایی، محمدحسین، قم، مؤسسۀ امام خمینی، ج۲، ص۳۴۰. (تعلیقۀ ۲ استاد فیاضی).
۱۷. نهایه الحکمه، طباطبایی؛ ج۱، ص۹۱ و ۹۲.    
۱۸. نهایه الحکمه، طباطبایی؛ ج۱، ص۹۱.    
۱۹. نهایة الحکمه، طباطبایی؛ ج۲، ص۳۴۸.
۲۰. نهایة الحکمه (با تعلیقۀ استاد فیاضی)، طباطبایی، محمدحسین، قم، مؤسسۀ امام خمینی، ج۲، ص۳۴۹. (تعلیقۀ ۲ استاد فیاضی).
۲۱. نهایه الحکمه، طباطبایی؛ ج۱، ص۹۱ تا ۹۳    
۲۲. نهایة الحکمه (با تعلیقۀ استاد فیاضی)، طباطبایی، محمدحسین، قم، مؤسسۀ امام خمینی، ج۲، ص۳۵۶.
۲۳. نهایه الحکمه، طباطبایی؛ ج۱، ص۹۳.    
۲۴. نهایة الحکمه (با تعلیقۀ استاد فیاضی)، طباطبایی، محمدحسین، قم، مؤسسۀ امام خمینی، ج۲، ص۳۵۳.
۲۵. نهایه الحکمه، طباطبایی؛ ج۱، ص۹۳ و ۹۴.    
۲۶. نهایة الحکمه (با تعلیقۀ استاد فیاضی)، طباطبایی، محمدحسین، قم، مؤسسۀ امام خمینی، ج۲، ص۳۵۵. (تعلیقۀ ۱۰ استاد فیاضی).
۲۷. نهایه الحکمه، طباطبایی؛ ج۱، ص۹۴.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «جوهر (فلسفه)».    



جعبه ابزار