حاشَ لِلّه (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حاشَ لِلّه: (قُلْنَ حاشَ لِلّهِ ما هَذا بَشَرًا) واژۀ
«حاش» (كلمه
استثناء) است و به طورى كه
علمای لغت گفتهاند به معنى «
منزه كردن و استثناء كردن» است.
بنابراين جمله
(حٰاشَ لِلّٰهِ) يعنى «
منزه است
خدا، دور باد از او»، و
عرب چون بخواهد كسى را
تبرئه كند ابتدا خدا را
تنزیه مىكند.
آیه مورد بحث در توصيف
یوسف (علیهالسلام) است آنجا كه
همسر عزیز مصر از زنان مصر براى ديدن يوسف دعوت كرد و از يوسف خواست كه وارد آن مجلس شود و چون ديدگانشان بر او افتاد در تعجب فرورفتند... از ديدن او چنان واله و حيران شدند كه دست از پا و ترنج از دست، نمىشناختند... و هنگامى كه ديدند برق
حیا و
عفت از چشمان جذاب او مىدرخشد و رخسار معصومش از شدت حيا و شرم گلگون شده، همگى فرياد بر آوردند «و گفتند: منزه است خدا (حاش للّه)، اين
بشر نيست، اين يک
فرشته بزرگوار است»
به موردی از کاربرد
حاشَ لِلّه در
قرآن، اشاره میشود:
(فَلَمّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَ آتَتْ كُلَّ واحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِكّينًا وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَ قُلْنَ حاشَ لِلّهِ ما هَذا بَشَرًا إِنْ هَذا إِلاّ مَلَكٌ كَريمٌ) «هنگامى كه همسر عزيز نيرنگ آنها را شنيد، به سراغشان فرستاد؛ و براى آنها پشتى گرانبها، و مجلس باشكوهى فراهم ساخت؛ و به دست هر كدام، كاردى براى بريدن ميوه داد؛ و به يوسف گفت: بر آنان وارد شو؛ هنگامى كه چشمشان به او افتاد، او را بسيار با شكوه و زيبا يافتند؛ و بىتوجه دستهاى خود را بريدند؛ و گفتند:
منزّه است خدا اين بشر نمىباشد؛ اين جز يک فرشته بزرگوار نيست»
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید:
اينكه فرمود:
(وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ) تقدیس خداست در امر يوسف، و اين جمله نظير آيه
(ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهذا سُبْحانَكَ هذا بُهْتانٌ عَظِيمٌ) است. تقديس خداى سبحان، ادبى است كه معتقدين به خدا در هر امرى كه در آن يک نوع تنزيه و تبرئه براى كسى اثبات مىكنند به زبان آورده نخست خدا را تنزيه و سپس به تنزيه شخص مورد نظر مىپردازند.
•
شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله « حاشَ لِلّه »، ص ۶۱۴.