حق تشریع (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حق تشریع
۱۰. حق تشریع، در
انحصار خدا و رسول او:
«یـایها الذین ءامنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامر منکم فان تنـزعتم فی شیء فردوه الی الله والرسول ان کنتم تؤمنون بالله والیوم الاخر ذلک خیر واحسن تاویلا»
(از ارجاع امور مورد نزاع به
خدا و رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ـ نه
اولوا الامر ـ استفاده میشود که فقط خدا و رسول صلی الله علیه وآله حق
تشریع دارند و اولوا الامر از چنین حقی برخوردار نیستند.
) «ای کسانی که
ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و صاحبان امر را، و هر گاه در چیزی نزاع کردید آنرا به خدا و پیامبر
ارجاع دهید اگر ایمان به خدا و روز رستاخیز دارید، این برای شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است.»
خدای تعالی از این دستور که مردم او را
اطاعت کنند منظوری جز این ندارد که ما او را در آنچه از طریق پیامبر عزیزش به سوی ما
وحی کرده اطاعت کنیم و معارف و شرایعش را به کار بندیم، و اما رسول گرامیش دو جنبه دارد، یکی جنبه تشریع، بدانچه پروردگارش از غیر طریق
قرآن به او وحی فرموده، یعنی همان جزئیات و تفاصیل
احکام که آن جناب برای کلیات و مجملات کتاب و متعلقات آنها تشریع کردند، دوم یک دسته دیگر از احکام و آرایی است که آن جناب به مقتضای ولایتی که بر مردم داشتند و زمام
حکومت و قضا را در دست داشتند صادر میکردند،
وجه تکرار کلمه اطیعوا در آیه شریفه
حال که به این معنا توجه کردید میتوانید به خوبی بفهمید که اطاعت رسول معنایی، و اطاعت خدای سبحان معنایی دیگر دارد هر چند که اطاعت از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ، در حقیقت اطاعت از خدا نیز هست، چون تشریع کننده تنها خدا است، زیرا او است که اطاعتش
واجب است، پس بر مردم واجب است که رسول را در دو ناحیه اطاعت کنند، یکی ناحیه احکامی که به وسیله وحی بیان میکند، و دیگر احکامی که خودش به عنوان نظریه و رای صادر مینماید.
و این معنا و خدا داناتر است باعث شده است که کلمه اطاعت در آیه تکرار شود، چون اگر اطاعت خدا و رسول تنها در احکامی واجب میبود که به وسیله وحی بیان شده، کافی بود بفرماید اطیعوا الله و الرسول و اولی الامر منکم، ولی چنین نکرد، و کلمه اطیعوا را دوباره آورد، تا بفهماند اطاعت خدا یک نحوه اطاعت است و اطاعت رسول یک نحوه دیگر است، ولی بعضی از مفسرین گفتهاند تکرار کلمه اطیعوا صرفا به منظور تأکید بوده، و این حرف به هیچ وجه درست نیست، زیرا اگر هیچ منظوری به جز تأکید در بین نبود، ترک تکرار، این تأکید را بیشتر
افاده میکرد، و لذا باید میفرمود «اطیعوا الله و الرسول...»، چون با این تعبیر میفهمانید اطاعت رسول، عین اطاعت خدای تعالی است، و هر دو اطاعت یک هستند، بله این که تکرار، تأکید را میرساند، درست است، اما نه در هر جا.
و اما اولی الامر هر طایفهای که باشند، بهرهای از وحی ندارند، و کار آنان تنها صادر نمودن آرایی است که به نظرشان صحیح میرسد، و اطاعت آنان در آن آراء و در اقوالشان بر مردم واجب است، همان طور که اطاعت رسول در آرایش و اقوالش بر مردم واجب بود، و به همین جهت بود که وقتی سخن به وجوب رد بر خدا و
تسلیم در برابر او کشیده شد. و فرمود وقتی بین شما مسلمانان مشاجرهای در گرفت باید چنین و چنان کنید، خصوص اولی الامر را نام نبرد، بلکه وجوب رد و تسلیم را مخصوص به خدا و رسول کرد، و فرمود: «فان تنازعتم فی شی ء فردوه الی الله و الرسول، ان کنتم تومنون بالله و الیوم الاخر...: یعنی پس اگر در چیزی نزاع کردید، حکم آن را به خدا و رسول برگردانید...»، و این بدان جهت بود که گفتیم روی سخن در این آیه به مؤمنین است، همانهایی که در اول آیه که میفرمود: «یا ایها الذین آمنوا...»، مورد خطاب بودند، پس بدون شک معلوم میشود منظور از
نزاع هم، نزاع همین مؤمنین است،
و تصور ندارد که مؤمنین با شخص ولی امر با این که اطاعت او بر آنان واجب است نزاع کنند، به ناچار باید منظور نزاعی باشد که بین خود مؤمنین
اتفاق میافتد، و نیز تصور ندارد که نزاعشان در مسأله راءی باشد، (چون فرض این است که ولی امر و صاحب راءی در بین آنان است)، پس اگر نزاعی رخ میدهد در
حکم حوادث و قضایایی است که پیش میآید آیات بعدی هم که نکوهش میکند مراجعین به حکم طاغوت را که حکم خدا و رسول او را گردن نمینهند، قرینه بر این معنا است، و این حکم باید به احکام دین برگشت کند، و احکامی که در قرآن و
سنت بیان شده، و قرآن و سنت برای کسی که حکم را از آن دو بفهمد دو حجت قطعی در مسائلند، و وقتی ولی امر میگوید:
کتاب و سنت چنین حکم میکنند قول او نیز حجتی است قطعی، چون فرض این است که آیه شریفه، ولی امر را مفترض الطاعه دانسته، و در وجوب اطاعت از او هیچ قید و شرطی نیاورده، پس گفتار اولی الامر نیز بالاخره به کتاب و سنت برگشت میکند.
از این جا روشن میشود که این اولی الامر حال هر کسانی که باید باشندحق ندارند حکمی جدید غیر حکم خدا و رسول را وضع کنند، و نیز نمیتوانند حکمی از احکام ثابت در کتاب و سنت را نسخ نمایند، و گرنه باید میفرمود در هر عصری موارد نزاع را به ولی امر آن عصر ارجاع دهید، و دیگر معنا نداشت بفرماید موارد نزاع را به کتاب و سنت ارجاع دهید، و یا بفرماید بخدا و رسول ارجاع دهید در حالی که آیه شریفه : «و ما کان لمؤ من و لا مؤ منه اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیره من امرهم و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبینا. هیچ مرد مؤ من و زن مؤمنهای را نمیرسد که وقتی خدا و رسول او، امری را مورد حکم قرار دهند، باز هم آنان خود را در آن امر مختار بدانند، و کسی که خدا و رسولش را نافرمانی کند به ضلالتی آشکار
گمراه شده است» حکم میکند به این که غیر از خدا و رسول هیچکس حق
جعل حکم ندارد.
و به حکم این آیه شریفه تشریع عبارت است از قضای خدا، و اما قضای رسول، یا همان قضای الله است، و یا اعم از آن است، و اما آنچه اولی الامر وظیفه دارند این است که رأی خود را در مواردی که ولایت شان در آن نافذ است ارائه دهند، و یا بگو در قضایا و موضوعات عمومی و کلی حکم خدا و رسول را کشف کنند.
و سخن کوتاه این که از آنجا که اولی الامر اختیاری در تشریع شرایع و یا نسخ آن ندارند، و تنها امتیازی که با سایرین دارند این است که حکم خدا و رسول یعنی کتاب و سنت به آنان سپرده شده، لذا خدای تعالی در آیه مورد بحث سخن در رد حکم دارد، نام آنان را نبرد، تنها فرمود: «فردوه الی الله و الرسول...»، از اینجا میفهمیم که خدای تعالی یک اطاعت دارد و رسول و اولی الامر هم یک اطاعت دارند، و به همین جهت بود که فرمود: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم».
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «حق تشریع».