• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

خدا (دیدگاه وهابیت)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



وهابیت، فرقه‌ای است که بعد از ظهورش در شبه جزیره عربستان، خود را طلایه دار توحید و یگانه‌پرستی معرفی نموده است. پایه گذار فرقه وهابیت ابن‌تیمیه و احیاکننده آن محمد بن عبدالوهاب و پیروانشان بر این باورند که تنها خودشان یکتاپرست و موحدان حقیقی هستند، و سایر مسلمانان مشرک و گمراهند. وهابیت درباره خداوند معتقد به تجسیم و جسم انگاری هستند و از اظهار این عقیده هیچ ابایی ندارند. البته به لحاظ تاریخی دیدگاه جسم انگاری و تجسیم خداوند پیش از ابن‌تیمیه در اندیشه های احمد بن حنبل وجود داشته است.



بی‌شک، دین مبین اسلام، به عنوان کامل‌ترین و جامع‌ترین شریعت، در میان سایر ادیان بوده، و دین برگزیده خداوند محسوب می‌شود.
لذا خداوند می‌فرماید:
«اِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْاِسْلام؛ دین در نزد خدا، اسلام است.»

نکته اساسی این است که حقیقت دین «اسلام»، به عنوان دین منتخب الهی، «توحید» است. در قرآن کریم مضامین گوناگونی مطرح شده است که شعار اصلی و سرلوحه دعوت همه پیامبران الهی را، توحید و پرستش خداوند می‌داند:

«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ اُمَّة رَسُولاً اَنِ اعْبُدُوا اللهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ؛ ما در هر امتی رسولی فرستادیم [تا بگوید:] خدای یکتا را بپرستید، و از طاغوت اجتناب کنید.»

در همین راستا، دعوت اصلی پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز، شهادت به توحید و دعوت به یگانه پرستی بوده است:
«و هُوَ یَقُولُ یَا اَیُّهَا النَّاسُ قُولُوا لَا اِلَهَ‌ اِلَّا اللَّهُ‌ تُفْلِحُوا؛ و پیامبر می‌گفت: ‌ای مردم! لااله الا الله بگوئید تا رستگار شوید.»
در حدیث معروف «سلسلة الذهب» هم به خوبی اهمیت و جایگاه شعار توحید بیان شده است:

امام رضا (سلام‌الله‌علیه) وقتی در سفر خود از مدینه به سوی مرو، به نیشابور رسیدند، در جمع علما و محدثان؛ به نقل از اجداد بزرگوارشان؛ فرمودند که خداوند فرمود:

«کَلِمَةُ لاَ الهَ الاَّ اللهُ حِصْنِی فَمَنْ قالَهَا دَخَلَ حِصْنِی وَ مَن دَخَلَ حِصْنِی اَمِنَ مِنْ عَذَابِی؛ کلمه لا الهَ الاَّ الله دژ محکم من است؛ هر کس به آن گواهی دهد داخل دژ محکم من شده است و کسی که به دژ من داخل شود، از عذابم در امان است.»

از آنجائی که دین اسلام، ترسیم کننده جهت زندگی و تکامل حیات انسانی است، لازم است که ابعاد گوناگون زندگی انسان (رفتار، افکار، عقاید، اخلاق و معاشرت‌های فردی و اجتماعی‌اش) جهت خدایی داشته باشد و حرکت او در همه شئون حیات فردی و اجتماعی به سوی خدا باشد.

بنابراین اگر این حقیقت را پذیرفتیم که اسلام به حرکت انسان به سوی کمال مطلق و قرب الهی جهت می‌دهد و هدایتگر وی در همه شئون زندگی است، این واقعیت آشکار می‌شود که محتوای دین «اسلام»، چیزی غیر از توجه دادن به خدای واحد نیست.

همه احکام و دستورات فرعی اسلام؛ حتی احکام واجب یا مستحبی که به رفتار و کارهای حیوانی انسان تعلّق دارند؛ برای این است که به همه رفتارهای انسان و از جمله رفتار حیوانی او رنگ خدایی بزند؛ چون اگر همین رفتار حیوانی جهت خدایی داشته باشد و در جهت اطاعت از خداوند و کسب رضای او انجام پذیرد، ارزش پیدا خواهد کرد.


مسلک «وهابیت»، مسلکی است که در سال ۱۱۴۳ هجری قمری در شبه جزیره‌ عربستان بوجود آمده است و منسوب به شیخ محمد فرزند «عبدالوهاب نجدی» در قرن دوازدهم است که این نسبت «وهابیت»، از نام پدر او «عبدالوهاب» گرفته شده است!

حقیقت آن است که «محمد بن عبدالوهاب» مبدع و مبتکر این فرقه انحرافی نیست. بلکه احیاگر عقائد باطل «احمد بن عبدالحلیم»، معروف به «ابن‌تیمیه» به شمار می‌رود. «ابن تیمیه» در قرن هشتم می‌زیست و او نیز خود را پیرو «احمد بن حنبل»، امام حنبلی‌های اهل‌سنت و متوفای ۲۴۱هجری می‌دانست!

نکته اساسی در این است که در همان زمان ظهور افکار ابن‌تیمیه، علمای اهل‌سنت با عقائد و دیدگاه‌های ابن‌تیمیه مخالفت کرده و حتی او را کافر دانستند! مثلاّ «ذهبی» متوفای۷۴۸ هجری دانشمند بلند آوازه عصر «ابن‌تیمیّه» در نامه‌ای خطاب به وی می‌نویسد:
یا خیبة من اتبعک فانه معرض للزندقة و الانحلال... فهل معظم اتباعک الا قعید مربوط خفیف العقل او عامی کذاب بلید الذهن او غریب واجم قوی المکر او ناشف صالح عدیم الفهم.
‌ای بی‌چاره، آنان که از تو متابعت می‌کنند در پرتگاه زندقه و کفر و نابودی قرار دارند... نه این است که عمده پیروان تو عقب مانده، گوشه گیر، سبک عقل، عوام، دروغگو، کودن، بیگانه، فرومایه، مکّار، خشک، ظاهر الصلاح، و فاقد فهم هستند.

در ظهور و توسعه وهابیت، «محمدبن ‌عبدالوهاب» در «دین» و «محمد بن‌ سعود» در «قدرت» مؤثر بودند و با همفکری و همسو با سیاست‌های استعماری انگلیس توانستند تسلطی بر دیگر مسلمین پیدا کنند. و با گذشت حدود سه قرن از پیدایش آن، بسیاری از ممالک اسلامی و به خصوص مرکز پیدایش اسلام، سرزمین حجاز را تحت تاثیر خود در آورند.

این فرقه منحرف، در بسیاری از اصول عقاید و احکام شرعی با مذاهب دیگر تفاوت دارد. وهابی‌ها خود را مسلمانان حقیقی و دیگر مسلمانان را منحرف و مشرک می‌دانند، و به آنان به دیده‌ حقارت می‌نگرند. فرقه وهابیت در طول سالیان تاسیس خود، از شیوه‌ زور و سنگدلی و قساوت در تحمیل افکار غیرمنطقی خود بر مسلمانان، استفاده می‌کند.

بدون تردید سوء استفاده از نام «اسلام»، برای تثبیت قدرت، هدف اصلی فرقه وهابیت محسوب می‌شود. حاکمیت وهابیت، در واقع امپراطوری ظالمانه‌ای بود که با سوء استفاده از شعارهای اسلامی و بهره‌گیری از اهرم اسلام، قدرت ظالمانه خود را تحکیم نمود.

وهابیت از زمان شکل گیری خود، مرتکب شنیع‌ترین جنایات شده است. قتل و عام مسلمین، از مرد و زن و کودک؛ شیعه و سنی و... از ارکان به قدرت رسیدن این فرقه شوم بوده است. اکنون نیز «وهابیت»، اسم اسلام و شعارهای اسلامی را در خدمت اهداف سیاسی خود قرار داده است و هدفی جز تسلط بر ممالک اسلامی، آنهم زیر چتر حمایتی ظالمانی همچون آمریکا و رژیم صهیونیستی، برای به انحراف کشیدن آموزه‌های اصیل اسلامی ندارد.

به تصریح علمای سرشناس اهل‌سنت، هدف نهائی وهابیت از تاسیس این فرقه و تکفیر و قتل مسلمان‌ها؛ رسیدن به حکومت و اموال و ثروت و دارائی‌های مسلمان‌ها بوده است. آقای کوثری؛ ازعلمای بزرگ دانشگاه الازهر مصر؛ در این زمینه می‌نویسد:

و لیس قصد اول من آثار هذه الفتنة، سوی استباحة اموال المسلمین لیؤسس حکمه باموالهم علی دمائهم باسم انهم مشرکون.
قصد اولیه وهابیون از فتنه وهابیت، مباح کردن اموال مسلمین بود تا حکومت خودشان را با این اموال تقویت بکنند. اینها خون مسلمین را مباح می‌کنند به اسم این که این‌ها مشرک هستند.
[۷] کوثری، محمد بن زاهد، مقالات کوثری، ج۱، ص۳۲۶.



توحیدی که وهابیت، دیگر مسلمین را به آن دعوت می‌کند، توحیدی است خاص، با شاخصه‌های خاص‌تر! توحید وهابیت، توحیدی است که ما را به خدایی راهنمایی می‌کند که دارای خصوصیات مادی خاصی است.

اول نکته‌ای که در توحید «ابن‌تیمیه»، به عنوان مؤسس فرقه وهابیت، واضح و روشن است، مساله تجسیم است. وی وقتی می‌خواهد خدای عالم را با آن دید مادی به مردم معرفی کند، صراحتاً اعلام می‌کند:
لیس فی کتاب الله و لا سنة رسوله و لا قول احد من سلف الامة و ائمتها انه لیس بجسم.
نه در کتاب خدا و نه در سنت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و نه در اقوال امت اسلامی و ائمه اهل‌سنت، نداریم که خداوند جسم نباشد.
[۸] ابن‌تیمیه، أحمد بن عبد الحليم، بیان تلبیس الجهمیه، ج۱، ص۱۰۱.

در اینجا به برخی از صفات بارز خدایی که وهابیت، آن را «توحید ناب» معرفی می‌کند و خود را در جوامع اسلامی موحد حقیقی می‌شمارد و دیگر مسلمین را به پیروی از آراء و افکار خویش فرا می‌خواند، اشاره می‌کنیم:

۳.۱ - داشتن چشم

توحیدی که وهابیت از آن دم می‌زند، ما را به خدائی هدایت می‌کند که «چشم» دارد:

ذَکَرَ النَّبِیُّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، یَوْمًا بَیْنَ ظَهْرَیِ النَّاسِ المَسِیحَ الدَّجَّالَ، فَقَالَ: " اِنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِاَعْوَرَ، اَلاَ اِنَّ المَسِیحَ الدَّجَّالَ اَعْوَرُ العَیْنِ الیُمْنَی.
رسول اکرم روزی در میان مردم از مسیح دجال سخن به میان آورد. در ضمن گفتارش فرمود: خداوند کور نیست! ولی مسیح دجال چشم راستش کور است.

۳.۲ - داشتن پا

خدای وهابیت علاوه بر چشم، «پا» هم دارد، و اتفاقاً با همان پا، وارد جهنم هم می‌شود:
قَالَ النَّبِیُّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: " لاَ تَزَالُ جَهَنَّمُ تَقُولُ: هَلْ مِنْ مَزِیدٍ، حَتَّی یَضَعَ رَبُّ العِزَّةِ فِیهَا قَدَمَهُ، فَتَقُولُ: قَطْ قَطْ وَ عِزَّتِکَ.
پیغمبر فرمود: در روز قیامت اهل جهنم به آتش‌ انداخته می‌شوند، و جهنم مدام تقاضای زیادت می‌کند؛ تا اینکه خداوند پای خود را در جهنم می‌گذرد. در اینجاست که جهنم می‌گوید تو را به عزتت سوگند بس است بس است.

۳.۳ - داشتن دست

حَدَّثَنَا اَبُو هُرَیْرَةَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «اِنَّ یَمِینَ اللَّهِ مَلْاَی لاَ یَغِیضُهَا نَفَقَةٌ...، اَرَاَیْتُمْ مَا اَنْفَقَ مُنْذُ خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالاَرْضَ، فَاِنَّهُ لَمْ یَنْقُصْ مَا فِی یَمِینِهِ... وَ بِیَدِهِ الاُخْرَی الفَیْضُ - اَوِ القَبْضُ - یَرْفَعُ وَ یَخْفِضُ.
ابوهریره می‌گوید: رسول خدا فرمود: دست راست خداوند پر است، و از انفاق و احسانش کم نمی‌شود. و از آن روزی که آسمانها و زمین را آفریده است احسان می‌کند و از آنچه در دست او است کم ننموده است. و در دست دیگر خدا فیض و احسان است.

۳.۴ - داشتن موی فرفری

خدایی که وهابیت به مسلمان‌ها معرفی می‌کند، موهای سرش فرفری است و موی صورتش در نیامده، و «امرد» است:

قال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) رایت ربی فی صورة شاب امرد له وفرة جعد قطط فی روضة خضراء.
پیامبر فرمود: پروردگارم را به صورت یک جوان دیدم که هنوز مو در صورت نداشت. و موی سرش هم مجعد و فرفری بود.

توحید وهابیت، توحیدی است که، ما را به یک همچین خدائی دعوت می‌کنند. خدائی که دست دارد، پا دارد، و...

جالب این است که «ابویعلی» به عنوان یکی از رهبران وهابی، بعد از نقل این روایت می‌گوید:
هذا حدیث رواه الکبّر عن الکبّر عن الصحابه عن النبی و من شک فی ذلک لا تقبل شهادته و لایسلم علیه و لایعاد فی مرضه.
این روایتی است که بزرگان ما از بزرگان و از صحابه و صحابه هم از پیامبر اکرم نقل کرده است و هرکس در این شک کند، شهادتش قبول نیست و کسی نباید به او سلام کند و زمانی که مریض شد، کسی به عیادتش نرود.
[۱۳] ابی یعلی، محمد بن محمد، طبقات الحنابله، ج۲، ص۴۶.


۳.۵ - سوار الاغ شدن

البته خدای وهابیت، نه تنها چشم دارد، دست دارد، و موهای فرفری دارد، بلکه گاهاً سوار «الاغ» هم می‌شود!!

«ابن‌عساکر» می‌نویسد:

انه ینزل بذاته و یتردد علی حمار.
خدا از آسمان به زمین می‌آید و سوار یک الاغ می‌شود.

وقتی این وهابی‌ها می‌گویند ما موحد هستیم؛ یعنی آن خدایی را قبول داریم که، الاغ سوار و مو فرفری است.

علامه حلی (رحمة‌الله‌علیه) از علمای بزرگ شیعه در این باره می‌نویسد که در «بغداد» بعضی از این آقایانی که قائل به جسمانیت خداوند هستند، بعضی شب‌ها، بر پشت بام خود علف و یونجه، می‌گذارند:
وذهب بعضهم الی ان الله ینزل کل لیلة جمعة بشکل امرد راکبا علی حمار حتی ان بعضهم ببغداد وضع علی سطح داره معلفا یضع کل لیلة جمعة فیه شعیرا وتبنا لتجویز ان ینزل الله تعالی علی حماره علی ذلک السطح فیشتغل الحمار بالاکل و یشتغل الرب بالنداء هل من تائب هل من مستغفر تعالی الله عن مثل هذه العقائد الردیة فی حقه تعالی.
بعضی از اهل‌سنت معتقد هستند که خداوند در هر شب جمعه به صورت یک جوان و سوار بر الآغ بر زمین نازل می‌شود، به طوری که بعضی از اینها در بغداد، در شب‌های جمعه روی پشت بام‌های خود در ظرف‌هایی علوفه، جو و یونجه می‌ریزند تا خدایی که با الاغ از آسمان پایین می‌آید، این علوفه و یونجه را ببیند و بر بام آن شخص نازل شود و مشغول خوردن آنها شود و خدای عالم هم مشغول ندا دادن باشد که آیا توبه کننده‌ای هست تا او را ببخشم و از اینگونه عقاید مردود و باطل در حق خداوند متعال.

۳.۶ - سوار شتر شدن

عن ابی رزین عن النبی قال رایت ربی بمنی عند النفر علی جمل اورق علیه جبة.
ابی‌رزین می‌گوید: پیامبر فرمود: من خدای عالم را در منی دیدم، آن زمانی که از طرف منی به طرف مکه کوچ می‌کردند که روی شتری با رنگ‌های سیاه و سفید داشت و بر دوش خداوند، یک پیراهن بلندی بود.

۳.۷ - مریض شدن

جالب است که خدای وهابیت بعضی مواقع مریض هم می‌شود، چشم درد می‌گیرد، و ملائکه نیز به عیادت خداوند می‌روند!!

اشتکت عیناه فعادته الملائکة.
بعضی وقت‌ها، خداوند چشم درد می‌گیرید، و ملائکه به ملاقات او می‌روند.


«ابن‌جوزی» نقل می‌کند:
حدثنی ابوبکر بن مکارم ابن ابی یعلی الحربی – وکان شیخاً صالحاً – قال: کان قد جاء فی بعض السنین مطر کثیر جداً قبل دخول رمضان بایام فنمت لیلة فی رمضان فاریت فی منامی کانی قد جئت علی عادتی الی قبر الامام احمد بن حنبل ازوره فرایت قبره قد التصق بالارض، حتی بقی بینه و بین الارض مقدار ساف او سافین، فقلت: انما تم هذا علی قبر الامام احمد من کثرة الغیث! فسمعته من القبر و هو یقول: لا، بل هذا من هیبة الحق (عزّوجلّ) لانه (عزّوجلّ) قد زارنی!.
ابوبکر بن مکارم که مرد صالحی بود برای من نقل می‌کرد که در یکی از سال‌ها، باران خیلی زیادی آمد. من در شبی از شب‌های ماه رمضان خوابیدم و درخواب دیدم که طبق عادت همیشگی خودم، آمدم کنار قبر احمد بن حنبل تا او را زیارت کنم. دیدم که قبر او، به زمین چسبیده است، با خودم گفتم که شاید به خاطر بارش باران بوده که این قبر، آثارش را که باید مقداری بلند باشد، از بین برده است. همان گونه که داشتم به این مسئله فکر می‌کردم، یک دفعه شنیدم که ندائی از قبر آمد و آقای احمد بن حنبل گفت: نه، این که می‌بینی قبر من با زمین یکسان شده و هیچ برآمدگی ندارد، از هیبت خداوند است؛ زیرا خداوند به زیارت قبر من آمده بود!

راوی می‌گوید که «احمد بن حنبل» ادامه داد و گفت:
فسالته عن سرّ زیارته ایای فی کل عام، فقال عز وجل: یا احمد! لانک نصرت کلامی، فهو ینشر و یتلی فی المحاریب.
سؤال کردم از خدا: چرا هر سال به زیارت قبر من می‌آیی؟ خداوند فرمود: ‌ای احمد! تو کلام مرا در میان مردم منتشر کردی؛ کلام من در میان مردم خوانده می‌شود و در محراب‌ها تلاوت می‌شود.

برای اینکه وهابیت، غلوّ نکنند و بگویند حتما آقای احمد بن حنبل به قدری مقامش بالاست که خداوند به زیارتش می‌آید، می‌گویند:
فقال لی: یا بنی! لیس هذا کرامة لی و لکن هذا کرامة لرسول الله! لان معی شعرات من شعره! الا و من یحبنی یزورنی فی شهر رمضان! قال ذلک مرتین.
احمد بن حنبل به من گفت: فرزندم! خداوند که به زیارت قبر من می‌آید، به خاطر جایگاه من نیست، بلکه به خاطر کرامت رسول الله است؛ زیرا همراه من، موئی از موهای پیامبر است و به خاطر آن است که خداوند هر سال به زیارت قبر من می‌آید.


در بسیاری از منابع معتبر اهل‌سنت، روایت عجیبی از طریق خلیفه دوم عمر بن خطاب، به پیامبر نسبت داده شده است:

عن عمر رضی الله عنه: ان امراة اتت النبی صلی الله علیه و سلم فقالت: ادع الله ان یدخلنی الجنة، فعظم الرب تبارک و تعالی و قال: ان کرسیه وسع السماوات و الارض و ان له اطیطا کاطیط الرحل الجدید، اذا رکب من ثقله.
عمر بن خطاب نقل می‌کند: زنی آمد نزد نبی مکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) گفت: دعا کن که خداوند مرا وارد بهشت گرداند. پیغمبر بعد از حمد و ثنای الهی گفت: عرش خداوند به وسعت آسمانها و زمین است و وقتی خداوند سوار بر عرش می‌شود، عرش خداوند مانند یک شتر جوان و نوپایی است که وقتی تازه می‌خواهند بر آن سوار شوند، از سنگینی خداوند ناله می‌کند.

«هیثمی» این روایت را نقل می‌کند و می‌گوید:
رواه البزار و رجاله رجال الصحیح.
این روایت را بزار در مسند خود نقل کرده و تمام راویان آن صحیح هستند.


«طبرانی» در روایتی صحیح السند نقل می‌کند:

عَنْ عُبَیْدِ بْنِ حُنَیْنٍ، قَالَ: بَیْنَا اَنَا جَالِسٌ اِذْ جَاءَنِی قَتَادَةُ بْنُ النُّعْمَانِ، فَقَالَ لِی: انْطَلَقْ بِنَا یَا ابْنَ حُنَیْنٍ اِلَی اَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ، فَاِنِّی قَدْ اُخْبِرْتُ اَنَّهُ قَدِ اشْتَکَی، فَانْطَلَقْنَا عَلَی اَبِی سَعِیدٍ فَوَجَدْنَاهُ مُسْتَلْقِیًا رَافِعًا رِجْلَهُ الْیُمْنَی عَلَی الْیُسْرَی، فَسَلَّمْنَا وَجَلَسْنَا، فَرَفَعَ قَتَادَةُ بْنُ النُّعْمَانِ یَدَهُ اِلَی رِجْلِ اَبِی سَعِیدٍ فَقَرَصَهَا قَرْصَةً شَدِیدَةً، فَقَالَ اَبُو سَعِیدٍ: سُبْحَانَ اللهِ یَا ابْنَ آدَمَ لَقَدْ اَوْجَعَنِی، فَقَالَ لَهُ: ذَلِکَ اَرَدْتُ، فَقَالَ: اِنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: " اِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ لَمَّا قَضَی خَلْقَهُ اسْتَلْقَی فَوَضَعَ اِحْدَی رِجْلَیْهِ عَلَی الْاُخْرَی، وَقَالَ: لَا یَنْبَغِی لِاَحَدٍ مِنْ خَلْقِی اَنْ یَفْعَلَ هَذَا "، فَقَالَ اَبُو سَعِیدٍ: لَا جَرَمَ، وَاللهِ لَا اَفْعَلُهُ اَبَدًا.
عبید بن حنین می‌گوید: من نشسته بودم که قتاده بن نعمان به پیش من آمد و گفت: پاشو با هم به پیش ابوسعید خدری برویم‌ای اباحنین! من خبری شنیدم که از او شاکی شدم. ما رفتیم خدمت ابوسعید خدری و دیدیم که به پشت خوابیده است و پای راستش را روی پای چپ خود‌انداخته است. بر او سلام کردیم و قتادة آمد نیشگونی شدید از پای ابوسعید گرفت و ابوسعید گفت: سبحان الله! این پسر آدم! مرا به درد آوردی. قتاده گفت: من هم همین را می‌خواستم. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌سلم) فرمود: خداوند وقتی خلقت جهان را تمام کرد، به پشت خوابید و یکی از پاهایش را روی پای دیگرش‌انداخت و فرمود: سزاوار نیست برای هیچ یک از بندگانم که هم چنین کاری را بکند. ابوسعید گفت: به خدا قسم! من هم دیگر این کار را نمی‌کنم.

«ابویعلی» بعد از این که این روایت را نقل می‌کند می‌نویسد:

قال ابو محمد الخلال: هذا حدیث اسناده کلهم ثقات و هم مع ثقتهم شرط الصحیحین.
ابومحمد خلال می‌گوید: این روایتی است که تمام راویانش ثقه هستند و تمام شرایط صحیح بخاری و صحیح مسلم در این روایت هست.


«ابن‌خزیمه» در کتاب «توحید»، روایتی را نقل می‌کند که «عبدالله بن عمر»، فردی را به سوی «عبدالله بن عباس» فرستاد و گفت:

هل رای محمد ربه؟ فارسل الیه عبدالله بن عباس ان نعم، فردّ علیه عبدالله بن عمر رسوله ان کیف رآه؟ فارسل انه رآه فی روضة خضراء، دونه فراش من ذهب علی کرسی من ذهب، یحمله اربعة من الملائکة، ملک فی صورة رجل و ملک فی صورة ثور و ملک فی صورة نسر و ملک فی صورة اسد.
آیا پیامبر، خدا را دیده است؟ عبدالله بن عباس می‌گوید: بله. عبدالله بن عمر باز هم آن فرد را فرستاد و گفت: خدا را چگونه دیده است؟ عبدالله بن عباس گفت: خدا را در یک چمن‌زار سرسبز دیده است که در زیر خداوند، رخت‌خوابی از طلا بود که بر روی تختی از طلا بود و ۴ نفر از ملائکه، او را حمل می‌کنند و یک ملک به صورت مرد است و یک ملک به صورت گاو است و یک ملک به صورت کرکس است و یک ملک هم به صورت شیر است.

جالب این است که در اول این کتاب، ابن‌خزیمة شرط کرده است که من در این کتاب، جز احادیث صحیح که با سند ثقه به پیامبر رسیده باشد، نیاورده‌ام. یعنی تمام روایات کتاب من، سنداً صحیح است و راویانش تا پیامبر، ثقه هستند.
[۳۳] ابن‌خزیمة، محمد بن إسحاق، توحید، ج۱، ص۱۱.



آنچه نقل شد، مختصری بود از خصوصیات و ویژگی‌های خدائی که فرقه ضاله وهابیت، به عنوان توحید اصلی و حقیقی مطرح می‌کند و دیگر مسلمان‌ها را به دلیل پیروی نکردن از این توحید، متهم به شرک و کفر می‌کند و بعد هم فتوای قتل آن‌ها را صادر می‌کند.
این نکته، قابل توجه است که بهترین جائی که وهابیت زمین گیر می‌شود، بحث از «خدای وهابیت» است. مطالب عجیب و غریب، و نسبت‌های ناروا و دور از شان حضرت رب العالمین، که به واسطه نبی مکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)، و یا از طریق صحابه ایشان، به خداوند متعال نسبت داده شده است که با عقل سلیم بشری، و با تاملی‌اندک در آیات نورانی قرآن کریم، بطلان تمامی این ادعاها و نسبت‌ها روشن خواهد شد.


۱. آل‌عمران/سوره۳، آیه۱۹‌.    
۲. نحل/سوره۱۶، آیه۳۶.    
۳. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج‌۱۸، ص۲۰۲.    
۴. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج۲، ص۸۲۷.    
۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۲۷.    
۶. سبکی، تقی الدین، السیف الصقِیل فی الرد علی ابن زفیل، ص۲۱۸.    
۷. کوثری، محمد بن زاهد، مقالات کوثری، ج۱، ص۳۲۶.
۸. ابن‌تیمیه، أحمد بن عبد الحليم، بیان تلبیس الجهمیه، ج۱، ص۱۰۱.
۹. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۴، ص۱۶۶، ح۳۴۳۹.    
۱۰. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری ج۸، ص۱۳۴، ح۶۶۶۱.    
۱۱. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری ج۹، ص۱۲۴، ح۲۶۹۹.    
۱۲. ابن‌تیمیه، أحمد بن عبد الحلیم، بیان تلبیس الجهمیه، ج۷، ص۲۹۰.    
۱۳. ابی یعلی، محمد بن محمد، طبقات الحنابله، ج۲، ص۴۶.
۱۴. ابن‌عساکر، علی بن حسن، تبیین کذب المفتری، ج۱، ص۳۱۱.    
۱۵. حلی، حسن بن یوسف، منهاج الکرامة فی معرفة الامامة، ص۳۹.    
۱۶. العقائد الاسلامیه، ج۲، ص۲۷۷.    
۱۷. ذهبی، محمد بن أحمد، سیر اعلام النبلاء، ج۱۳، ص۲۸۲.    
۱۸. عسقلانی، ابن‌حجر، لسان المیزان، جلد ۲، ص۲۳۸.    
۱۹. شهرستانی، محمد بن عبد الکریم، الملل و النحل، ج۱، ص۱۲۱.    
۲۰. ابن‌جوزی، عبد الرحمن بن علی، مناقب الامام احمد بن حنبل، ص۶۰۷.    
۲۱. طبری، ابن‌جریر، تفسیر طبری، ج۳، ص۱۰.    
۲۲. هیثمی، علی بن أبی بکر، مجمع الزوائد، ج۱، ص۸۳.    
۲۳. متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنز العمال، ج۱۰، ص۳۷۳، ح۲۹۸۶۳.    
۲۴. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن‌کثیر، ج۱، ص۳۱۷.    
۲۵. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج۲، ص۱۷.    
۲۶. سیوطی، جلال الدین، جامع الاحادیث، ج۲۵، ص۴۴۰، ح۲۸۳۲۰.    
۲۷. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۱۲.    
۲۸. ابن‌تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، بیان تلبیس الجمهیه، ج۳، ص۲۶۱.    
۲۹. هیثمی، علی بن أبی‌بکر، مجمع الزوائد، ج۱، ص۸۴.    
۳۰. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۱۹، ص۱۳، ح۱۸.    
۳۱. ابی‌یعلی، محمد بن حسین، ابطال التاویلات لاخبار الصفات، ج۱،ص۱۸۹.    
۳۲. ابن‌خزیمة، محمد بن إسحاق، توحید، ج۲، ص۴۸۳.    
۳۳. ابن‌خزیمة، محمد بن إسحاق، توحید، ج۱، ص۱۱.



موسسه ولی عصر (عج)، برگرفته از مقاله «گوشه هائی از شمائل خدای وهابیت»، تاریخ بازیابی۹۸/۸/۷.    






جعبه ابزار