خطبه امام سجاد در دربار یزید
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از مصائب رنجآور
حادثه عاشورا در جریان اسارت اهل بیت امام حسین (علیهالسّلام) و در راس آنها
امام سجاد (علیهالسّلام) و
حضرت زینب (سلاماللهعلیها)، ورود
اسرای کربلا به درباره
یزید بن معاویه و بدرفتاری او با اسرا بود. در مجلس یزید، ماموران خطیبی را حاضر کردند؛ او به
منبر رفت و از
امام علی (علیهالسّلام) و
امام حسین (علیهالسّلام) به بدی یاد کرد و از
معاویه و یزید
مدح و ستایش نمود. امام سجاد (علیهالسّلام) از یزید خواست به منبر رود و خطبهای بخواند، اما یزید اجازه نداد، ولی در نهایت با اصرار مردم مجبور شد اجازه دهد، سپس امام به منبر رفت و خطبهای در معرفی خود و اجدادش، و رسوایی یزید خواند.
نقل شده که در یکی از مجالسی که
یزید در حضور
اسرای اهل بیت (علیهمالسّلام) و سرهای مقدس شهدا، تشکیل داده بود به دستور او، ماموران خطیبی را در مجلس حاضر کردند تا به بدگویی از
امام حسین (علیهالسّلام) و پدر بزرگوارش بپردازد.
خطیب بر
منبر رفت و پس از
حمد و ثنای الهی از
امام علی (علیهالسّلام) و امام حسین (علیهالسّلام) به بدی یاد کرد و تا میتوانست در
مدح و ستایش از
معاویه و یزید مبالغه کرد.
بعد از سخنان خطیبی که از امامان بدگویی کرد،
علی بن الحسین (علیهالسّلام) برخاست و با صدای بلند خطاب به آن مرد گفت: «وای بر تو ای سخنگو؛ خشنودی آفریدگان را با
خشم آفریدگار معامله کردی و
آتش جهنم را بر خود خریدی.»
آنگاه فرمود: «ای یزید اجازه بده تا بر این چوبها بالا بروم و سخنانی بر زبان آورم که هم
خشنودی خداوند در آن باشد و هم کسانی که در اینجا نشستهاند، پاداش و
ثواب ببرند.»
یزید نپذیرفت. ولی مردم گفتند: «ای امیرمؤمنان اجازه بده تا بالای منبر برود، شاید چیزی از او بشنویم.» یزید نپذیرفت. اما سرانجام با اصرار زیاد مردم اجازه داد تا امام (علیهالسّلام) به ایراد سخن بپردازد.
امام سجاد (علیهالسّلام) بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود:
«أيُّهَا النّاسُ، اُعطينا سِتّاً، وفُضِّلنا بِسَبعٍ: اُعطينَا العِلمَ، وَالحِلمَ، وَالسَّماحَةَ، وَالفَصاحَةَ، وَالشَّجاعَةَ، وَالمَحَبَّةَ في قُلوبِ المُؤمِنينَ. وفُضِّلنا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِيَّ المُختارَ مُحَمَّداً صلى اللَّه عليه وآله، ومِنَّا الصِّدّيقُ، ومِنَّا الطَّيّارُ، ومِنَّا أسَدُاللَّهِ وأسَدُ الرَّسولِ، ومِنّا سَيِّدَةُ نِساءِ العالَمينَ فاطِمَةُ البَتولُ، ومِنّا سِبطا هذِهِ الاُمَّةِ، وسَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ؛ فَمَن عَرَفَني فَقَد عَرَفَني، ومَن لَم يَعرِفني أنبَأتُهُ بِحَسَبي ونَسَبي، أنَا ابنُ مَكَّةَ ومِنىً، أنَا ابنُ زَمزَمَ وَالصَّفا، أنَا ابنُ مَن حَمَلَ الزَّكاةَ بِأَطرافِ الرِّدا، أنَا ابنُ خَيرِ مَنِ ائتَزَرَ وَارتَدى، أنَا ابنُ خَيرِ مَنِ انتَعَلَ وَاحتَفى، أنَا ابنُ خَيرِ مَن طافَ وَسعى، أنَا ابنُ خَيرِ مَن حَجَّ ولَبّى، أنَا ابنُ مَن حُمِلَ عَلَى البُراقِ فِي الهَوا، أنَا ابنُ مَن اُسرِيَ بِهِ مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ إلَى المَسجِدِ الأَقصى، فَسُبحانَ مَن أسرى، أنَا ابنُ مَن بَلَغَ بِهِ جَبرائيلُ إلى سِدرَةِ المُنتَهى، أنَا ابنُ مَن دَنى فَتَدَلّى فَكانَ مِن رَبِّهِ قابَ قَوسَينِ أو أدنى، أنَا ابنُ مَن صَلّى بِمَلائِكَةِ السَّما، أنَا ابنُ مَن أوحى لَهُ الجَليلُ ما أوحى، أنَا ابنُ مُحَمَّدٍ المُصطَفى، أنَا ابنُ عَلِيٍّ المُرتَضى، أنَا ابنُ مَن ضَرَبَ خَراطيمَ الخَلقِ حَتّى قالوا: لا إلهَ إلَّا اللَّهُ. أنَا ابنُ مَن ضَرَبَ بَينَ يَدَي رَسولِ اللَّهِ بِسَيفَينِ، وطَعَنَ بِرُمحَينِ، وهاجَرَ الهِجرَتَينِ، وبايَعَ البَيعَتَينِ، وصَلَّى القِبلَتَينِ، وقاتَلَ بِبَدرٍ وحُنَينٍ، ولَم يَكفُر بِاللَّهِ طَرفَةَ عَينٍ، أَنا ابنُ صالِحِ المُؤمِنينَ، ووارِثِ النَّبِيّينَ، وقامِعِ المُلحِدينَ، ويَعسوبِ المُسلِمينَ، ونورِ المُجاهِدينَ، وزَينِ العابِدينَ، وتاجِ البَكّائينَ، وأصبَرِ الصّابِرينَ، وأفضَلِ القائِمينَ مِن آلِ ياسينَ، ورَسولِ رَبِّ العالَمينَ. أنَا ابنُ المُؤَيَّدِ بِجَبرائيلَ، المَنصورِ بِميكائيلَ، أنَا ابنُ المُحامي عَن حَرَمِ المُسلِمينَ، وقاتِلِ النّاكِثينَ وَالقاسِطينَ وَالمارِقينَ، وَالمُجاهِدِ أعداءَهُ النّاصِبينَ، وأفخَرِ مَن مَشى مِن قُرَيشٍ أجمَعينَ، وأَوّلِ مَن أجابَ وَاستَجابَ للَّهِِ مِنَ المُؤمِنينَ، وأقدَمِ السّابِقينَ، وقاصِمِ المُعتَدينَ، ومُبيرِ المُشرِكينَ، وسَهمٍ مِن مَرامِي اللَّهِ عَلَى المُنافِقينَ، ولِسانِ حِكمَةِ العابِدينَ، ناصِرِ دينِ اللَّهِ، ووَلِيِّ أمرِ اللَّهِ، وبُستانِ حِكمَةِ اللَّهِ، وعَيبَةِ عِلمِ اللَّهِ، سَمِحٌ سَخِيٌّ، بُهلولٌ زَكِيٌّ أبطَحِيٌّ رَضِيٌّ مَرضِيٌّ، مِقدامٌ هُمامٌ، لاصابِرٌ صَوّامٌ، مُهَذَّبٌ قَوّامٌ، شُجاعٌ قَمقامٌ، قاطِعُ الأَصلابِ، ومُفَرِّقُ الأَحزابِ، أربَطُهُم جَناناً، وأطبَقُهُم عِناناً، وأجرَأَهُم لِساناً، وأمضاهُم عَزيمَةً، وأشَدُّهُم شَكيمَةً، أسَدٌ باسِلٌ، وغَيثٌ هاطِلٌ، يَطحَنُهُم فِي الحُروبِ - إذَا ازدَلَفَتِ الأَسِنَّةُ، وقَرُبَتِ الأَعِنَّةُ - طَحنَ الرَّحى، ويَذرُوهُم ذَروَ الرّيحِ الهَشيمِ، لَيثُ الحِجازِ، وصاحِبُ الإِعجاز، وكَبشُ العِراقِ، الإِمامُ بِالنَّصِّ وَالاستِحقاقِ، مَكِّيٌّ مَدَنِيٌّ، أبطَحِيُّ تِهامِيٌّ، خَيفِيٌّ عَقَبِيٌّ، بَدرِيٌّ اُحُدِيٌّ، شَجَرِيٌّ مُهاجِرِيٌّ، مِنَ العَرَبِ سَيِّدُها، ومِنَ الوَغى لَيثُها، وارِثُ المَشعَرَينِ، وأبُو السِّبطَينِ الحَسَنِ وَالحُسَينِ، مَظهَرُ العَجائِبِ، ومُفَرِّقُ الكَتائِبِ وَالشِّهابُ الثّاقِبُ، وَالنّورُ العاقِبُ، أسَدُ اللَّهِ الغالِبُ، مَطلوبُ كُلِّ طالِبٍ، غالِبُ كُلِّ غالِبٍ؛ ذاكَ جَدّي عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ. أنَا ابنُ فاطِمَةَ الزَّهراءِ، أنَا ابنُ سَيِّدَةِ النِّساءِ، أنَا ابنُ الطُّهرِ البَتولِ، أنَا ابنُ بضَعَةِ الرَّسولِ.
قالَ: ولَم يَزَل يَقولُ : أنَا أنَا، حَتّى ضَجَّ النّاسُ بِالبُكاءِ وَالنَّحيبِ، وخَشِيَ يَزيدُ أن تَكونَ فِتنَةٌ، فَأَمَرَ المُؤَذِّنَ أن يُؤَذِّنَ، فَقَطعَ عَلَيهِ الكَلامَ وسَكَتَ. فَلَمّا قالَ المُؤَذِّنُ: «اللَّهُ أكبَرُ» قالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام: كَبَّرتَ كَبيراً لايُقاسُ، ولا يُدرَكُ بِالحَواسِّ، لا شَيءَ أكبَرُ مِنَ اللَّهِ. فَلَمّا قالَ: «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَّا اللَّهُ» قالَ عَلِيٌّ عليه السلام: شَهِدَ بِها شَعري وبَشَري، ولَحمي ودَمي، ومُخّي وعَظمي. فَلَمّا قالَ: «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللَّهِ» التَفَتَ عَلِيٌّ عليه السلام مِن أعلَى المِنبَرِ إلى يَزيدَ، وقالَ: يا يَزيدُ! مُحَمَّدٌ هذا جَدّي أم جَدُّكَ؟ فَإِن زَعَمتَ أنَّهُ جَدُّكَ فَقَد كَذَبتَ، وإن قُلتَ إنَّهُ جَدّي فَلِمَ قَتَلتَ عِترَتَهُ؟!»
«ای مردم شش چیز به ما عطا شده است و به هفت چیز بر دیگران فضیلت یافتهایم.
دانش،
بردباری،
بخشندگی،
فصاحت،
شجاعت و
محبت در دلهای مؤمنان، شش فضیلتی است که به ما عطا شده است؛ و اما هفت چیز که خداوند ما را بدان بر دیگر مخلوقات جهان برتری داد از این قرار است:
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) -محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)- از ماست. صدیق و راستگوی این امت (علی (علیهالسّلام)) از ماست.
جعفر طیار از ماست. (
حمزه) شیر خدا و رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از ماست. سرور زنان عالم،
بتول (سلاماللهعلیها)، از ماست. دو سبط این امت و دو سرور جوانان بهشت، از ما هستند.
پس هر کس مرا میشناسد که میشناسد و برای کسانی که مرا نمیشناسند حسب و نسب خویش را باز میگویم: منم فرزند
مکه و
منی، منم فرزند
زمزم و
صفا، منم فرزند آن که
حجرالاسود را با ردای خود حمل کرد (و آنرا در جایش قرار داد)، منم فرزند بهترین کسی که
پیراهن و ردا پوشید. منم فرزند بهترین کسی که
نعلین و
کفش به پا کرد. منم فرزند بهترین کسی که
طواف و
سعی به جای آورد. منم فرزند بهترین کسی که
حج گزارد و
لبیک گفت. منم فرزند کسی که با
براق به
آسمان برده شد. منم فرزند کسی که از
مسجد الحرام به
مسجد الاقصی برده شد. منم فرزند کسی که
جبرئیل او را به
سدرة المنتهی رساند. منم فرزند کسی که نزدیک و نزدیکتر شد تا به قاب قوسین یا نزدیکتر رسید. منم فرزند کسی که با فرشتگان آسمان
نماز گزارد. منم فرزند کسی که خدای بزرگ بر او
وحی کرد. منم فرزند محمد مصطفی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، منم فرزند علی مرتضی (علیهالسّلام)، منم فرزند کسی که با
مشرکان جنگید تا آنکه
لا اله الا الله را بر زبان جاری ساختند. منم فرزند کسی که روبهروی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با دو
شمشیر ضربت زد و با دو نیزه جنگید و دو بار
هجرت کرد و دو بار
بیعت نمود و به دو
قبله نماز گزارد، در
بدر و
حنین جنگید و به اندازه چشم بر هم زدنی به خداوند
کفر نورزید. منم فرزند شایستهترین مؤمنان، وارث پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، درهم کوبنده ملحدان، فرمانروای مسلمانان، نور مجاهدان، زینت عبادتگران، امیر گریه کنندگان، شکیباترین شکیبایان و برترین شب زندهداران آل یاسین و خاندان رسول رب العالمین. منم فرزند تایید شده توسط
جبرئیل و یاری شده توسط
میکائیل. منم فرزند حمایت کننده از حریم مسلمانان و کسی که با پیمانشکنان و ستمگران و
خوارج پیکار کرد و با دشمنان ناصبیاش جنگید، و پر افتخارترین فرد
قریش و نخستین کس از مؤمنان که خدا را لبیک گفت. پیشگامترین پیشگامان، درهم کوبنده تجاوزگران، بنیانکن مشرکان و تیری از تیرهای خدا بر ضد
منافقان، زبان حکمت عابدان، یاور دین خدا، ولی امر خدا، باغ حکمت خدا و ظرف
علم خدا، جوانمرد و بخشنده؛ بزرگوار و پاکیزهای از
سرزمین بطحا، راضی به
حکم خدا و مورد رضای پروردگار. پیش آهنگ، رادمرد، شکیبا و بسیار روزهدار، پاکیزه و استوار، دلاور و پربخشش. برکننده ریشه ستمگران؛ پراکندهساز احزاب. از همه مهربانتر، بخشندهتر و زبانآورتر، مصمم و سرسختتر. شیر ژیان، ابر پرباران که هر گاه در میدان جنگ شرکت میکرد، دشمنان را درهم میشکست و آنان را چونان آسیاب خرد میکرد و چون تند باد، دشمنان را به سان خار و خاشاک پراکنده میساخت. شیر حجاز، صاحب اعجاز، سپهسالار
عراق، امام (علیهالسّلام) به نص و
استحقاق، مکی، مدنی، ابطحی، تهامی، خیفی، عقبی، بدری، احدی، شجری، مهاجری، سرور مردم عرب و شیر میدان کارزار، وارث
مشعر و منی، پدر دو سبط -
حسن (علیهالسّلام) و حسین (علیهالسّلام) - مظهر عجایب، پراکندهساز سپاههای زبده، برق جهنده، نور شتابنده، شیر پیروز خدا، خواسته هر جوینده و بر هر پیروزی پیروز. این جد من
علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) است.
منم فرزند
فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها)، منم فرزند سرور زنان، منم فرزند پاکیزه بتول (سلاماللهعلیها)، منم فرزند پاره تن رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).»
گوید: او پیوسته «منم منم» گفت و خود را معرفی میکرد. تا آنکه صدای
گریه و زاری مردم بلند شد و یزید از بیم برخاستن
فتنه، به
مؤذن دستور داد که برخیزد و
اذان بگوید. پس سخن امام (علیهالسّلام) قطع شد و حضرت (علیهالسّلام) خاموش گشت.
چون مؤذن گفت: «الله اکبر» علی بن الحسین (علیهالسّلام) گفت: «بزرگی را بزرگ شمردی که هیچ کس را با او
قیاس نتوان کرد و با حواس درک نگردد. هیچ چیز از خداوند بزرگتر نیست.» مؤذن گفت: «اشهد ان لا اله الا الله» علی بن الحسین (علیهالسّلام) گفت: «مویم و پوستم و گوشتم و خونم و مغزم و استخوانم به آن
گواهی میدهد.»
هنگامی که گفت: «اشهد ان محمدا رسول الله» علی بن الحسین (علیهالسّلام) از بالای منبر رو به یزید کرد و گفت: «ای یزید آیا این جد توست یا
جد من؟ اگر بگویی که جد توست، دروغ گفتهای و اگر بگویی که جد من است، پس چرا خاندانش را کشتی؟»
راوی میگوید: چون مؤذن از اذان و
اقامه فراغت یافت، یزید پیش رفت و
نماز ظهر را به جای آورد.
•
سید علیاکبر حسینی، سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اسرای اهل بیت در شام۲»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۱/۵/۱۸.