خطبه حضرت زینب در دمشق
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خطبه حضرت زینب در دمشق، یکی از خطبههای کوبنده
حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در جریان اسارت اهل بیت
امام حسین (علیهالسلام) و در مجلس
یزید بن معاویه بود. آن حضرت با سخنان کوبنده و مستدل یزید را بیمناک، و حاضران را بهت زده کرد و همه مقدماتی را که یزید برای بهرهبرداری تبلیغی فراهم آورده بود، با مهارت به هم ریخت و فضا را به سود اهل بیت عوض کرد. حضرت ماهیت و جایگاه خاندان خود را معرفی کرد و
خاندان بنی امیه را که به دروغ خود را، رهبر مسلمانان و متولی
دین اسلام معرفی کرده بودند، رسوا نمود و به حاضران نشان داد اینان که چنین مظلومانه به بند کشیده شدهاند، فرزندان پیامبری هستند که یزید به نام او بر مردم سلطنت میکند.
حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در مجلس یزید که برای رسوایی اهل بیت و اسرا ترتیب داده شده بود خطبهای کوبنده خواند. آن بانو چنان کوبنده و مستدل سخن گفت که یزید را بیمناک، و حاضران را بهت زده کرد و همه مقدماتی را که یزید برای بهرهبرداری تبلیغی فراهم آورده بود، با مهارت به هم ریخت و فضا را به سود اهل بیت عوض کرد. او در آن مجلس مهم و تالار شاهانه یزید، بدون فوت وقت، ماهیت و جایگاه خاندان خود را معرفی کرد و
خاندان بنی امیه را که به دروغ خود را، رهبر مسلمانان و متولی
دین اسلام معرفی کرده بودند، رسوا نمود و به حاضران نشان داد اینان که چنین مظلومانه به بند کشیده شدهاند، فرزندان پیامبری هستند که یزید به نام او بر مردم سلطنت میکند.
در اینکه خطبه حضرت زینب (سلاماللهعلیها) و بعد از آن اشعار بیشرمانه یزید بیان شده، شکی نیست؛ اما منابع تاریخی درباره اینکه خطبه پیش از تقاضای مرد شامی بوده یا پس از آن، هم سخن نیستند.
ابن نما حلی این خطبه را پس از ماجرای مرد شامی ذکر میکند
اما
سید ابن طاووس خطبه را پیش از آن تقاضا، نقل کرده است.
با توجه به فضایی که بعد از خطبه حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در مجلس یزید به نفع اهل بیت ایجاد شد، به نظر میرسد گزارش ابن نما صحیحتر باشد.
«صدق الله ورسوله يا يزيد: (ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُون.) أظننت يا يزيد أنه حين أخذ علينا بأطراف الأرض وأكناف السماء فأصبحنا نساق كما يساق الأسارى إن بنا هوانا على الله وبك عليه كرامة وإن هذا لعظيم خطرك فشمخت بأنفك ونظرت في عطفيك جذلان فرحاً حين رأيت الدنيا مستوسقة لك والأمور متسقة عليك وقد أمهلت ونفست وهو قول الله تبارك وتعالى: (وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِاَّنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ.) أمن العدل يا ابن الطلقاء تخديرك نساؤك وإماؤك وسوقك بنات رسول الله صلى الله عليه وسلم لى الله عليه قد هتكت ستورهن وأصحلت صوتهن مكتئبات تخدى بهن الأباعر ويحدو بهن الأعادي من بلد إلى بلد لا يراقبن ولا يؤوين يتشوفهن القريب والبعيد ليس معهن ولي من رجالهن وكيف يستبطأ في بغضتنا من نظر إلينا بالشنق والشنآن والأحن والأضغان أتقول ليت أشياخي ببدر شهدوا غير متأثم ولا مستعظم وأنت تنكث ثنايا أبي عبد الله بمخصرتك ولم لا تكون كذلك وقد نكأت القرحة واستأصلت الشاقة بإهراقك دماء ذرية رسول الله صلى الله عليه وسلم لى الله عليه وآله ونجوم الأرض من آل عبد المطلب ولتردن على الله وشيكاً موردهم ولتودن أنك عميت وبكمت وأنك لم تقل فاستهلوا وأهلوا فرحاً اللهم خذ بحقنا وانتقم لنا ممن ظلمنا والله ما فريت إلا في جلدك ولا حززت إلا في لحمك وسترد على رسول الله صلى الله عليه وسلم لى الله عليه برغمك وعترته ولحمته في حظيرة القدس يوم يجمع الله شملهم ملمومين من الشعث وهو قول الله تبارك وتعالى: (وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتَاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ.) وسيعلم من بوأك ومكنك من رقاب المؤمنين إذا كان الحكم الله والخصم محمد صلى الله عليه وجوارحك شاهدة عليك فبئس للظالمين بدلاً أيكم شر مكاناً وأضعف حنداً مع أني والله يا عدو الله وابن عدوه استصغر قدرك واستعظم تقريعك غير أن العيون عبرى والصدور حرى وما يجزي ذلك أو يغني عنا وقد قتل الحسين عليه السلام وحزب الشيطان يقربنا إلى حزب السفهاء ليعطوهم أموال الله على انتهاك محارم الله فهذه الأيدي تنطف من دمائنا وهذه الأفواه تتحلب من لحومنا وتلك الجثث الزواكي يعتامها عسلان الفلوات فلئن اتخذتنا مغنماً لتتخذن مغرماً حين لا تجد إلا ما قدمت يداك تستصرخ يا ابن مرجانة ويستصرخ بك وتتعاوى وأتباعك عند الميزان وقد وجدت أفضل زاد زودك معاوية قتلك ذرية محمد صلى الله عليه فوالله ما تقيت غير الله ولا شكواي إلا إلى الله فكيد كيدك واسع سعيك وناصب جهدك فوالله لا يرحض عنك عار ما أتيت إلينا أبداً والحمد لله الذي ختم بالسعادة والمغفرة لسادات شبان الجنان فأوجب لهم الجنة أسأل الله أن يرفع لهم الدرجات وأن يوجب لهم المزيد من فضله فإنه ولي قدير.»برخی منابع متاخر این خطبه را با اضافاتی مانند
حمد خدا و درود بر
رسول خدا و
اهل بیت آن حضرت، و در متن نیز با اندکی تفاوت ذکر کردهاند.
حضرت زینب (سلاماللهعلیها) با شهامت تمام در مقابل یزید ایستاد و چنین لب به سخن گشود:
خدا و رسولش راست گفتهاند که:
(ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُون.) سر انجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند.» ای یزید، آیا پنداشتهای که چون اطراف و اکناف زمین و آسمان را بر ما تنگ کردی تا ما را مانند اسیران از این سو به آن سو بکشانند، این نشان آن است که
خدا ما را خوار، و تو را گرامی داشته است؟ و آیا گمان میکنی این از جایگاه والای توست که چنین باد به دماغ افکندهای و با
تکبر به اطراف خود مینگری؟ چون
دنیا را به کام، و امور را رام خود مییابی، از شادی در پوست خود نمیگنجی. اما بدان که این تنها مهلتی خدایی است:
(وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِاَّنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ.) آنها که
کافر شدند و راه طغیان در پیش گرفتند، تصور نکنند اگر به آنان مهلت میدهیم، این به سودشان است. ما به آنان مهلت میدهیم، فقط برای اینکه بر
گناهان خود بیفزایند؛ و برای آنها عذاب خوار کنندهای [
آماده شده
] است.»
ای پسر آزادشدگان! (وقتی پیامبر خدا
مکه را فتح کرد، بزرگان
قریش و در راس آنان
ابوسفیان، جد
یزید، از گذشته خود پشیمان بودند و میترسیدند پیغمبر آنان را مجازات کند؛ ولی حضرت به آنان فرمود: «بروید؛ شما آزادشدگانید». زینب با این بیان، به آن گذشت بزرگ جد خود، از جد یزید اشاره میکند.) آیا این
عدالت است که دختران و کنیزکان خود را در پس پرده عزت بنشانی و دختران پیامبر به اسیری بکشانی؟ پردههایشان را دریده و صدایشان را در گلو خفه کردهای؛ در حالیکه اندوهگین و دل شکستهاند؛ شتران آنان را در بیابانها بدوانند و دشمنان از این شهر به آن شهرشان برانند؛ نه کسی مراقب حالشان باشد و نه کسی آنان را پناه دهد؛ مردم از نزدیک و دور به تماشای آنان گرد میآیند؛ اما سرپرستی از مردانشان همراهشان نیست.
اما چگونه کسی که همواره با تکبر و تنفر و بغض و
کینه به ما نگریسته است، در دشمنی با ما گندی کند؟! با چوب دستی خود بر دندانهای
اباعبدالله میزنی و بی هیچ شرم و حیایی میگویی: «کاش بزرگانم که در
جنگ بدر کشته شدند، اینجا بودند.....؟ ! » باری؛ چرا چنین نکنی، تویی که بر آن زخم دیرین چنگ زده و با ریختن خون فرزندان پیامبر و ستارگان زمین از
خاندان عبدالمطلب، آن جراحت را از بیخ برکندهای. به زودی با آنان در پیشگاه خدا حاضر خواهی شد و آن وقت است که آرزو میکنی کاش کور و لال بودی و کاش نگفته بود: «... و از شادی برایم فریاد دستخوش بر میآوردند».
خدایا حق ما را بگیر و انتقام ما را از آن که بر ما ستم کرد، بستان.
به خدا سوگند تنها پوست خود را دریدی و گوشت خود را کندی، و علیرغم میلت به زودی بر رسول خدا و خاندان او و نزدیکانش در بارگاه قدس الهی وارد میشوی؛ در روزی که خدای، جمع آنها را جمع میکند و پس از پراکندگی، گرد همشان میآورد. این همان گفته خداست که فرمود:
(وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتَاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ.) هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شدهاند، مرده مپندار، که آنان زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.» در آن روز که خدا دادگر، و محمد دادخواه و اعضای بدنت گواه جنایات تو باشند - و آن، چه بد جایگزینی برای ستمگران است.
بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا. آن کس که تو را بر سر مؤمنان مسلط و مقتدر ساخت، خواهد دانست که کدام یک از شما جایگاهش بدتر، و لشکرش ناتوان تر است.
(فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَّكَانًا وَأَضْعَفُ جُندًا.)سوگند به خدا ای دشمن خدا و ای پسر دشمن او! من ارزش تو را پست و ناچیز میشمرم و آن چوب زدنها و نکوهشهایت را گناهی بس بزرگ میدانم؛ اما چه کنم که دیدهها اشک ریزان، و سینهها سوزان است و این [
اشک و آه
] نه با آن [
ظلم و گناه
] برابری میکند و نه دردی از ما دوا میکند، هنگامی که دیگر حسین کشته شده است.... پس این دستهایشان است که از خون ما رنگین شده و دهانهایشان از گوشت ما آب افتاده است، و آن پیکرهای پاک را [
این
] گرگهای بیابانی پاره پاره کردهاند.
پس اگر [
میپنداری امروز
] ما را به اسارت و غنیمت گرفتهای، به زودی خواهی دید که ما برای تو جز خسارت و غرامت نبودهایم. هنگامی که چیزی جز آنچه پیش فرستادهای، نیابی. در آن روز تو با فریاد، پسر زیاد را به کمک خود میخوانی و او نیز با فریاد از تو یاری میخواهد و تو و پیروانت در کنار میزان
عدل خدا داد و فریاد میکنید. آن روز خواهی دانست بهترین توشهای که
معاویه برای تو نهاده، کشتن فرزندان رسول خدا بوده است!
به خدا من جز از خدا بیم ندارم و جز به او شکایت نمیبرم. پس هر نیرنگی که داری به کار بند و همه تلاشت را بکن و از هیچ کوششی فروگذار مکن! به خدا سوگند لکه ننگ آنچه بر سر ما آوردهای، هرگز سترده نخواهد شد.
سپاس خدا را که کار سادات جوانان بهشت را با سعادت پایان داد و
بهشت را برای آنان واجب ساخت. از خدا میخواهم رتبههای آنان را فراتر برد و رحمت خود را بر آنان بیشتر گرداند؛ چه او سرپرستی تواناست.
یزید پس از شنیدن این خطبه آتشین شعری به این مضمون خواند:
یا صیحة تمد من صوائح ••• ما اهون الموت علی التوائح
«چه بسا فریادی که از زنان نوحهگر پسندیده است. چقدر مرگ بر زنان نوحهگر آسان است».
(به گزارش
بلاذری هنگامی که زنان خاندان یزید با دیدن
سر امام حسین از صدا به گریه بلند کردند، یزید این شعر را خوانده است.
)
پس از آن یزید با بزرگان
شام مشورت کرد که با اسیران چه کند. آنان با بی ادبی خاص خودشان، رای به کشتن اهل بیت دادند؛ ولی
نعمان بن بشیر گفت: «بنگر که اگر رسول خدا آنها را در این حالت میدید، چگونه رفتار میکرد. تو نیز همانگونه رفتار کن».
برخی نقل کردهاند
امام باقر (علیهالسلام)، که در آن دوران طفلی بیش نبود، وقتی این قساوت قلب شامیان را دید، خطاب به یزید فرمود: «اینان برخلاف مشاوران
فرعون رای دادند؛ زیرا هنگامی که فرعون درباره
موسی و
هارون با یارانش مشورت کرد، آنها گفتند:
(قَالُوا أَرْجِهِ وَأَخَاهُ وَابْعَثْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ.) او و برادرش را مهلت ده.» ولی اینان رای به کشتن ما دادند، و این علتی دارد. یزید گفت: علت آن چیست؟ حضرت فرمود: «ولا يَقتُلُ الأَنبِياءَ وأولادُهُم إلّا أولادُ الأَدعِياءِ» «آنان از زنان نجیب و
حلال زاده بودند، ولی اینان از زنان نانجیب و
حرام زاده هستند؛ چون پیامبران و اولادشان را جز زنازادگان نمیکشند.» یزید سر به زیرانداخت و از این تصمیم منصرف شد.
• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۲، ص۱۳۲-۱۳۷.