• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

خودشناسی و خداشناسی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



یکی از گام‌های نخستین در راه اصلاح نفس و تهذیب اخلاق و پرورش ملکات والای انسانی، خودشناسی است که در روایات اسلامی آن را وسیله و راه خداشناسی معرفی نموده‌اند.



چگونه ممکن است انسان به کمال نفسانی برسد و عیوب خود را اصلاح کند و رذایل اخلاقی را از خود دور سازد درحالی‌که خویشتن را آن‌گونه که هست نشناخته باشد!
آیا بیمار تا از بیماری خود آگاه نگردد به سراغ طبیب می‌رود؟
آیا کسی که راه خود را در سفر گم کرده تا از گمراهی خویش باخبر نشود به جستجوی دلیل راه برمی‌خیزد؟
آیا انسان تا از وجود دشمن در اطراف خانه‌اش باخبر نشود، اسباب دفاع را آماده می‌سازد؟
به‌یقین پاسخ تمام این سؤال‌ها منفی است، همی‌ن‌گونه آن‌کس که خود را نشناسد و از کاستی‌ها و عیوب خویش باخبر نشود، به دنبال اصلاح خویش و بهره‌گیری از طبیبان مسیحا نفس روحانی، نخواهد رفت.


با این اشاره به اصل مطلب بازمی‌گردیم و رابطه خودشناسی و تهذیب نفس و همچنین رابطه خداشناسی و تهذیب نفس را مورد بررسی قرار می‌دهیم.
رابطه خودشناسی و تهذیب نفس
[۱] کارل، منینگر اعجاز روان‌کاوی، ص۶، مترجم ربیع مشفق همدانی.

چگونه خودشناسی سبب تهذیب نفوس می‌شود؟ دلیل آن روشن است زیرا:

۲.۱ - رابطه سبب و مسبب و دلایل

اولاً: انسان از طریق خودشناسی به کرامت نفس و عظمت این خلقت بزرگ الهی و اهمیت روح آدمی که پرتوی از انوار الهی و نفحه‌ای از نفحات ربانی است پی می‌برد؛ آری! درک می‌کند که این گوهر گران‌بها را نباید به ثمن و بهای ناچیز فروخت و به‌آسانی از دست داد!
تنها کسانی خود را آلوده رذایل اخلاق می‌کنند و گوهر پاک روح انسانی را به فساد و نابودی می‌کشانند که از عظمت آن بی‌خبرند.
ثانیاً: انسان با شناخت خویشتن به خطرات هوای نفس و انگیزه‌های شهوت و تضاد آن‌ها با سعادت او پی می‌برد، و برای مقابله با آن‌ها آماده می‌شود. بدیهی است کسی که خود را نشناسد از وجود این انگیزه‌ها بی‌خبر می‌ماند و شبیه کسی است که گرداگرد او را دشمن گرفته، اما او از وجود آنان غافل و بی‌خبر است؛ طبیعی است که چنین کسی خود را آماده مقابله با دشمن نمی‌کند و سرانجام ضربات سنگینی از سوی دشمن دریافت می‌دارد.
ثالثاً: انسان با شناخت نفس خویش به استعدادهای گوناگونی که برای پیشرفت و ترقی از سوی خداوند در وجود او نهفته شده است پی می‌برد و تشویق می‌شود که برای پرورش این استعدادها بکوشد، و آن‌ها را شکوفا سازد؛ گنج‌های درون جان خویش را استخراج کند و گوهر خود را هویدا سازد.
کسی که عارف به نفس خویش نیست به انسانی می‌ماند که در جای‌جای خانه او گنج‌های پرقیمتی نهفته شده ولی او از آن‌ها آگاهی ندارد، ممکن است از گرسنگی و تنگدستی در آن بمیرد، درحالی‌که در زیر پای او گنج‌هایی است که هزاران نفر را سیر می‌کند.
رابعاً: هر یک از مفاسد اخلاقی ریشه‌هایی در درون جان انسان دارد، با خودشناسی، آن ریشه‌ها شناخته می‌شود، و درمان این دردهای جانکاه را آسان می‌سازد، و به‌این‌ترتیب راه وصول به‌حق را برای انسان هموار می‌کند.
خامساٌ: از همه مهم‌تر این‌که خودشناسی بهترین راه برای خداشناسی است، و چنان‌که خواهد آمد، خداشناسی و آگاهی از صفات جلال و جمال حق، قوی‌ترین عامل برای پرورش ملکات اخلاقی و کمالات انسانی و نجات از پستی و حضیض رذایل و رسیدن به اوج قله فضائل است.
و اگر به مطالب گذشته این جمله را بیفزاییم که رذایل اخلاقی زندگی انسانی را به تباهی می‌کشد و جامعه بشری را در بحران‌های سخت گرفتار می‌سازد، و شهد زندگی را در کام انسان‌ها مبدل به شرنگ می‌کند، به اهمیت خودشناسی و خودآگاهی برای زندگی انسان‌ها بیشتر پی خواهیم برد.

۲.۲ - دیدگاه دانشمندان

در کتاب «اعجاز روانکاوی» نوشته «کارل منینگر» چنین آمده است: «خودآگاهی عبارت از این است که هم از قوای مثبت و مهرانگیز نهاد خودآگاهی داشته باشیم و هم از نیروهای منفی که موجب نابودی ما می‌گردد و ما را به خاک سیاه می‌افکند؛ ندیده گرفتن قوای منفی یا خودداری از اشاره به وجود آن‌ها در خودمان یا دیگران، پایه‌های زندگی را متزلزل می‌کند».
[۲] کارل، منینگر اعجاز روانکاوی، ص۶، مترجم ربیع مشفق همدانی.

در کتاب «انسان موجود ناشناخته» جمله‌ای آمده است که شاهد خوبی برای بحث ما است؛ می‌گوید: «بدبختانه در تمدن صنعتی شناخت انسان موردتوجه قرار نگرفته است، و برنامه زندگی بر وفق ساختمان طبیعی و فطری پایه‌گذاری نشده است؛ لذا با همه درخشندگی موجب رستگاری نشده است؛ پیشرفت علم به دنبال هیچ طرحی صورت نگرفت و (تقریباً) اتفاقی بود...اگر «گالیله» و «نیوتن» و «لاووازیه»، نیروی فکری خود را صرف مطالعه روی جسم و روان آدمی کرده بودند، شاید نمای دنیای، امروز فرق‌های زیادی با آنچه امروز است می‌داشت».
[۳] انیشتین، آلبرت، انسان موجود ناشناخته، ص۲۲.

و به خاطر این امور است که خداوند یکی از مجازات‌های هوس‌بازان متمرد را خودفراموشی قرار داده و به مسلمانان هشدار می‌دهد که: «و لاتکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم اولئک هم الفاسقون؛ همچون کسانی که خدا را فراموش کردند و خداوند به سبب آن، آن‌ها را به خود فراموشی گرفتار ساخت، نباشید! و آن‌ها فاسقان (حقیقی) و گنهکارانند».


خودشناسی در روایات اسلامی
[۵] انیشتین، آلبرت، انسان موجود ناشناخته، ص۲۲.
که از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) و امامان معصوم: نقل‌شده اثرات بسیار پرارزشی برای خودشناسی آمده است، که ما را از هرگونه توضیح بی‌نیاز می‌سازد ازجمله:
۱- در حدیثی از امیرمؤمنان علی (علیه‌السّلام) می‌خوانیم: «نال الفوز الاکبر من ظفر بمعرفة النفس؛ کسی که خود را بشناسد، به سعادت و رستگاری بزرگ نائل شده است!»
۲- و در نقطه مقابل آن چنین می‌فرماید: «من لم یعرف نفسه بعد عن سبیل النجاة و خبط فی‌ الضلال و الجهالات؛ کسی که خود را نشناسد، از طریق نجات دور می‌شود و در گمراهی و جهل گرفتار می‌آید!»
۳- در تعبیر دیگری از همان امام همام آمده است: «العارف من عرف نفسه فاعتقها و نزهها عن کل ما یبعدها؛ عارف حقیقی کسی است که خود را بشناسد، و (از قیدوبند اسارت) آزاد سازد، و آن را از هر چیز که او را از سعادت دور می‌سازد پاک و پاکیزه کند!»
از این تعبیر به‌خوبی استفاده می‌شود که معرفت نفس (خودشناسی) سبب آزادی از قیدوبند اسارت‌ها و پاک‌سازی از رذایل اخلاقی است.
۴- باز حدیث دیگری از همان پیشوای بزرگ (علیه‌السّلام) می‌خوانیم: «اکثر الناس معرفة لنفسه اخوفهم لربه؛ کسی که بیش از همه خود را بشناسد، بیش از همه، خوف پروردگار خواهد داشت!»
از این حدیث نیز رابطه نزدیکی میان احساس مسؤولیت و خوف پروردگار که سرچشمه تهذیب نفس است با خودشناسی استفاده می‌شود.
۵- در حدیث دیگری از همان حضرت آمده است: «من عرف نفسه جاهدها؛ و من جهل نفسه اهملها؛ کسی که خود را بشناسد، به جهاد با نفس برمی‌خیزد و کسی که خود را نشناسد آن را رها می‌سازد!»
مطابق این حدیث پایه اصلی جهاد با نفس که طبق صریح روایات جهاد اکبر نامیده شده، خودشناسی است.
۶- در نهج‌البلاغه در کلمات قصار، از همان بزرگوار آمده است: «من کرمت علیه نفسه‌ هانت علیه شهواته؛ کسی که (در سایه خودشناسی) برای خود، کرامت و شخصیت قائل است، شهواتش در نظرش خوار و بی‌مقدار خواهد بود (و به‌آسانی تسلیم هوی و هوس نمی‌شود)! »
۷- همان‌گونه که خودشناسی پایه مهم تهذیب نفس و تکامل در جنبه‌های اخلاقی و مسائل دیگر است، جاهل بودن به‌قدر خویش، سبب بیگانگی از همه‌چیز و دوری از خدا می‌گردد؛ لذا در حدیث دیگری از امام دهم، امام هادی (علیه‌السّلام) می‌خوانیم: «من‌هانت علیه نفسه فلا تامن شره؛ کسی که نزد خود قدر و قیمتی ندارد، از شر او ایمن نباش!»
از مضمون آنچه در این بحث آمد، به‌روشنی می‌توان استفاده کرد، که یکی از پایه‌های اصلی پرورش فضائل اخلاقی و تکامل معنوی، خودشناسی و معرفةالنفس است، و تا انسان این مرحله دشوار و این گردنه صعب‌العبور را پشت سر نگذارد، به هیچ‌یک از مقامات معنوی نائل نخواهد شد؛ به همین دلیل، علمای بزرگ اخلاق تأکید و اصرار زیادی بر این دارند که رهروان این راه باید به خودشناسی پردازند، و از این امر حیاتی غافل نشوند.


خودشناسی وسیله خداشناسی است
قرآن مجید با صراحت می‌گوید: «سنریهم آیاتنا فی‌الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق؛ ما آیات آفاقی و انفسی (عجایب آفرینش خداوند در جهان بزرگ و در درون وجود انسان را به آن‌ها نشان می‌دهیم تا آشکار گردد که او حق است.»
در جای دیگر می‌فرماید: «و فی انفسکم افلا تبصرون؛ در درون وجود شما آیات خداست، آیا نمی‌بینید؟»
بعضی از محققان از آیه‌مربوط به عالم ذر نیز همین استفاده را کرده‌اند که «معرفةالنفس» پایه «معرفةالله» است، آنجا که می‌فرماید: «و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست‌ بربکم قالوا بلی شهدنا؛ به خاطر بیاور هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت و آشکار ساخت و آن‌ها را گواه بر خویشتن نمود (و اسرار وجودشان را به آن‌ها نشان داد و فرمود) آیا من پروردگار شما نیستم؟ آن‌ها همگی گفتند: آری گواهی می‌دهیم!»
در تفسیر المیزان می‌خوانیم: «انسان هرقدر متکبر باشد، و فراهم بودن اسباب زندگی او را به غرور وادارد، نمی‌تواند این حقیقت را انکار کند که مالک وجود خویش نیست، و استقلالی در تدبیر خویشتن ندارد، چه این‌که اگر مالک خویشتن بود، خود را از مرگ و سایر آلام و مصائب زندگی بازمی‌داشت، و اگر مستقل به تدبیر خویش بود، هرگز نیاز به خضوع در مقابل عالم اسباب نداشت...بنابراین، نیاز ذاتی انسان به پروردگار و مالک مدبر، جزء حقیقت وجود اوست، و فقر و نیاز بر پیشانی جانش نوشته شده، این حقیقتی است که هر کس از کمترین شعور انسانی برخوردار باشد به آن اعتراف می‌کند، و تفاوتی میان عالم و جاهل و صغیر و کبیر، در این مسئله نیست!
«بنابراین، انسان در هر مرحله‌ای از انسانیت باشد، به‌روشنی می‌بیند که مالک و مدبر و پروردگاری دارد، چگونه نبیند درحالی‌که نیاز ذاتی خود را به‌روشنی می‌بیند.
«لذا بعضی گفته‌اند که آیه اشاره به حقیقتی می‌کند که انسان در زندگی دنیا آن را درمی‌یابد که در همه‌چیز از شئون حیات خود، نیازمند است - نیازمند به بیرون وجود خود - پس معنی آیه شریفه این است که ما انسان‌ها را به نیاز و احتیاجشان آگاه ساختیم و آن‌ها به ربوبیت ما اعتراف کردند».
به‌این‌ترتیب ثابت می‌شود که شناخت حقیقت نفس انسان با صفات و ویژگی‌هایش، سبب معرفة الله و شناخت خداست.


حدیث معروف «من عرف نفسه عرف ربه؛ هرکس خود را بشناسد پروردگارش را خواهد شناخت.» نیز ناظر به همین است.
این حدیث گاهی به‌صورت بالا، و گاه به‌صورت من عرف نفسه فقد عرف ربه، گاه از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) و گاه از امیرمؤمنان علی (علیه‌السّلام) و گاه از صحف ادریس، نقل‌شده است.
در بحارالانوار از کتاب ادریس پیامبر (علیه‌السّلام) در صحیفه چهارم که صحیفه معرفت است چنین نقل‌شده: «من عرف الخلق عرف الخالق، و من عرف الرزق عرف الرازق، و من عرف نفسه عرف ربه؛ کسی که مخلوق را بشناسد خالق را می‌شناسد، و کسی که رزق را بشناسد رازق را می‌شناسد، و کسی که خود را بشناسد پروردگارش را می‌شناسد».
به‌هرحال مضمون این حدیث در چند جای از بحارالانوار از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) یا سایر معصومین (علیه‌السّلام) یا ادریس پیامبر (علیه‌السّلام) نقل‌شده است و همچنین از امام علی بن ابی‌طالب (علیهماالسّلام) در غررالحکم.
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان بعد از ذکر این حدیث شریف می‌فرماید: «شیعه و سنی این حدیث را از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) نقل کرده‌اند و این یک حدیث مشهور است.

۵.۱ - تفسیر حدیث

تفسیرهای هفتگانه برای حدیث من عرف نفسه.
برای این حدیث شریف، تفسیرهای گوناگونی گفته‌شده یا می‌توان گفت، ازجمله:

۵.۱.۱ - تفسیر به‌برهان نظم

این حدیث در حقیقت اشاره به «برهان نظم» است، یعنی هرکس شگفتی‌های ساختمان روح و جسم خود را بداند و به اسرار و نظامات پیچیده و حیرت‌انگیز این اعجوبه خلقت پی برد، راهی به خدا به روی او گشوده می‌شود؛ زیرا این نظم عجیب و آفرینش شگفت‌انگیز نمی‌تواند از غیر مبدأ عالم و قادری، سرچشمه گرفته باشد. بنابراین، شناختن خویشتن سبب معرفة الله است.

۵.۱.۲ - تفسیر به‌برهان وجوب و امکان

ممکن است این حدیث اشاره به «برهان وجوب و امکان» باشد، چراکه اگر انسان دقت در وجود خویش کند می‌بیند وجودی است از هر نظر وابسته و غیرمستقل، علم و قدرت و توانایی و هوشیاری و سلامت و بالاخره تمام هستی او با شاخ و برگ‌هایش، وجودی است غیرمستقل و نیازمند که بدون اتکا به یک وجود مستقل و بی‌نیاز، یک‌لحظه امکان ادامه بقاء او نیست. او به‌اصطلاح شبیه به معانی حرفیه است که در ضمن جمله به کار می‌روند، و درواقع بدون وابستگی معانی اسمیه، مفهوم و معنی خود را به‌کلی از دست می‌دهند؛ (مثلاً، هنگامی‌که گفته می‌شود: «من از خانه به‌سوی مسجد رفتم» واژه «از» و «تا» بدون تکیه‌بر «خانه» و «مسجد»، هیچ مفهومی ندارد. بنابراین، معانی اسمیه است که به معانی حرفیه مفهوم می‌بخشد.) و به‌این‌ترتیب هر کس خود را با این ویژگی بشناسد خدای خود را خواهد شناخت، چراکه وجود وابسته بدون وجود مستقل غیرممکن است.

۵.۱.۳ - تفسیر به‌برهان علت و معلول

حدیث می‌تواند اشاره به «برهان علت و معلول» باشد؛ برای این‌که انسان هرگاه در وجود خویش کمی دقت کند می‌فهمد که روح و جسم او معلول علت دیگری است که او را در آن زمان و مکان خاص به وجود آورده، هنگامی‌که به سراغ علت وجود خویش (فی‌المثل پدر و مادر) می‌رود باز آن‌ها را معلول علت دیگری می‌بیند، و هنگامی‌که سلسله این علت و معلول را پیگیری می‌کند، به اینجا می‌رسد که آن‌ها نمی‌توانند تا بی‌نهایت پیش بروند چراکه تسلسل لازم می‌آید و بطلان تسلسل بر همه دانشمندان مسلم است.
[۲۵] راجع به تسلسل، برای توضیح بیشتر به کتاب پیام قرآن جدوم، ص۶ مراجعه کنید.

بنابراین، باید این سلسله به‌جایی ختم شود که علت نخستین و به تعبیر دیگر علةالعلل و واجب‌الوجود است، هستی‌اش از درون ذاتش می‌جوشد و در هستی خود محتاج دیگری نیست. هنگامی‌که انسان خودش را با این وصف بشناسد به خدای خویش پی می‌برد.

۵.۱.۴ - تفسیر به‌برهان فطرت

این حدیث می‌تواند اشاره به «برهان فطرت» باشد، یعنی هرگاه انسان به زوایای قلب خود و اعماق روح خود پی ببرد، نور الهی و توحید که در درون فطرت اوست، بر او آشکار می‌شود، و از «معرفةالنفس» به «معرفةالله» می‌رسد، بی آن‌که نیازی به دلیل و استدلال داشته باشد.

۵.۱.۵ - تفسیر به‌صفات خدا

این حدیث می‌تواند ناظر به «مسئله صفات خدا» باشد، به این معنی که هرکس خویشتن را با صفات ویژه ممکنات و مخلوقات که در اوست بشناسد، به صفات پروردگار پی خواهد برد.

۵.۱.۶ - تفسیر به‌توحید

مرحوم علامه مجلسی تفسیر دیگری از بعضی از علما درباره این حدیث نقل می‌کند و حاصل آن این است که:
«روح انسان یک موجود لطیف لاهوتی است در صفت ناسوتی (یعنی از جهان ماوراء طبیعت است که با صفات عالم طبیعت ظاهر گشته) و از ده طریق دلالت بر یگانگی و ربوبیت خداوند می‌کند:
۱- ازآنجاکه روح مدبر بدن است می‌دانیم که جهان هستی مدبری دارد!
۲- ازآنجاکه یگانه است دلالت بر یگانگی خالق دارد!
۳- ازآنجاکه قدرت بر حرکت دادن تن دارد دلیل بر قدرت خداست!
۴- ازآنجاکه از بدن آگاه است دلیل بر آگاهی خداوند است!
۵- ازآنجاکه سلطه بر اعضاء دارد دلیل بر سلطه او بر مخلوقات است!
۶- ازآنجاکه قبل از بدن بوده و بعدازآن نیز خواهد بود دلیل بر ازلیت و ابدیت خداست!
۷- ازآنجاکه انسان از حقیقت نفس آگاه نیست دلیل بر این است که احاطه به کنه ذات خدا امکان ندارد!
۸- ازآنجاکه انسان محلی برای روح در بدن نمی‌شناسد دلیل بر این است که خدا محلی ندارد!
۹- ازآنجاکه روح را نمی‌توان لمس کرد دلیل بر این است که خداوند لمس کردنی نیست!
۱۰- و ازآنجاکه روح و نفس آدمی دیده نمی‌شود دلیل بر این است که خالق روح قابل‌رؤیت نیست! »

۵.۱.۷ - تفسیر به‌تعلیق محال

تفسیر دیگری که برای این حدیث به نظر می‌رسد این‌که جمله «من عرف نفسه فقد عرف ربه» از قبیل تعلیق به محال است، یعنی همان‌گونه که انسان نمی‌تواند نفس و روح خود را بشناسد
خدا را نیز نمی‌تواند حقیقتاً بشناسد.
ولی تفسیر اخیر بعید به نظر می‌رسد و تفسیرهای قبل مناسب‌تر است و هیچ مانعی ندارد که تمام تفسیرهای بالا در مفهوم این حدیث شریف و پرمحتوا جمع باشد.
آری! هرکس خود را بشناسد خدا را خواهد شناخت و خودشناسی راهی است به خداشناسی و به‌یقین خداشناسی، مهم‌ترین وسیله تهذیب اخلاق و پاک‌سازی روح و دل از آلودگی‌های اخلاقی است چراکه ذات پاکش منبع تمام کمالات و فضائل است و ازاینجا روشن می‌شود که یکی از مهم‌ترین گام‌های سیر و سلوک و تهذیب نفوس خودشناسی است.


۱. کارل، منینگر اعجاز روان‌کاوی، ص۶، مترجم ربیع مشفق همدانی.
۲. کارل، منینگر اعجاز روانکاوی، ص۶، مترجم ربیع مشفق همدانی.
۳. انیشتین، آلبرت، انسان موجود ناشناخته، ص۲۲.
۴. حشر/سوره۵۹، آیه۱۹.    
۵. انیشتین، آلبرت، انسان موجود ناشناخته، ص۲۲.
۶. آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم، ص۷۲۰.    
۷. آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم، ص۶۵۲.    
۸. آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم، ص۹۶.    
۹. طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۶، ص۱۷۳.    
۱۰. آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم، ص۲۰۱.    
۱۱. ری‌شهری، محمد محمدی، میزان الحکمه، ج۳، ص۱۸۸۷.    
۱۲. امام علی علیه‌السلام، نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه ۴۴۹، ص۳۸۳.    
۱۳. ابن شعبه الحرانی، حسن بن علی، تحف العقول، ص۴۸۳.    
۱۴. حشر/سوره۵۹، آیه۱۹.    
۱۵. فصلت/سوره۴۱، آیه۵۳.    
۱۶. ذاریات/سوره۵۱، آیه۲۱.    
۱۷. اعراف/سوره۷، آیه۱۷۲.    
۱۸. طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۸، ص۳۰۷.    
۱۹. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۹۵، ص۴۵۶.    
۲۰. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۶۱، ص۹۹.    
۲۱. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۶۹، ص۲۹۳.    
۲۲. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲، ص۳۲    
۲۳. آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم، ص۵۵۸.    
۲۴. طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۶، ص۱۶۹.    
۲۵. راجع به تسلسل، برای توضیح بیشتر به کتاب پیام قرآن جدوم، ص۶ مراجعه کنید.
۲۶. آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم، ص۵۵۸.    
۲۷. امام علی علیه‌السلام، نهج البلاغه، خطبه ۱، ص۲.    
۲۸. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۶۱، ص۹۹ - ۱۰۰    








جعبه ابزار