• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

دعا برای الحاق به صالحان (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



در قرآن کریم شایسته بودن دعا برای ملحق شدن به صالحان و نیکان اشاره شده است.



در سورهای شعراء یوسف و نمل به شایسته بودن دعا برای ملحق شدن به صالحان و نیکان اشاره شده است:
«رب... فاطر السمـوت و الارض انت ولیی فی الدنیا و الاخرة توفنی مسلمـا و الحقنی بالصــلحین؛ پروردگارا تو به من دولت دادی و از تعبیر خوابها به من آموختی‌ای پدیدآورنده آسمانها و زمین تنها تو در دنیا و آخرت مولای منی مرا مسلمان بمیران و مرا به شایستگان ملحق فرما.»

۱.۱ - حضرت یوسف در زمره صالحین

بعد از آنکه یوسف علیه‌السّلام در قبال رب العزة، مستغرق در مقام ذلت گردید و به ولایت او در دنیا و آخرت شهادت داد، اینک مانند یک برده و مملوک که در تحت ولایت مالک خویش است درخواست می‌کند که او را آن چنان قرار دهد که ولایت او بر وی در دنیا و آخرت مقتضی آنست، و آن این است که وی را تسلیم در برابر خود کند، مادامی که در دنیا زنده است، و در آخرت در زمره صالحین قرارش دهد، زیرا کمال بنده مملوک آن است که نسبت به صاحب و ربش تسلیم باشد، و مادامی که زنده است در برابر آنچه وی از او می‌خواهد سر تسلیم فرود آورد، و در اعمال اختیاریه خود چیزی که مایه کراهت و نارضایتی او است از خود نشان ندهد و تا آنجا که می‌تواند و در اختیار اوست خود را چنان کند که برای قرب مولایش صالح، و برای مواهب بزرگ او لایق باشد، و همین معنا باعث شد که یوسف علیه‌السّلام از پروردگارش بخواهد که او را در دنیا مسلم، و در آخرت در زمره صالحان قرار دهد، هم چنان که جد بزرگوارش ابراهیم را به چنین مواهبی اختصاص داده بود، و قرآن در باره اش می‌فرماید: " و لقد اصطفیناه فی الدنیا و انه فی الآخرة لمن الصالحین اذ قال له ربه اسلم قال اسلمت لرب العالمین (همانا ما او (ابراهیم) را در دنیا به رسالت. برگزیدیم و در آخرت هم از شایستگان است. هنگامی که پروردگارش به او فرمود سر به فرمان ما فرود آر، عرض کرد مطیع فرمانم. " و این اسلامی که یوسف درخواست کرد بالاترین درجات اسلام، و عالی‌ترین مراتب آنست، و آن عبارتست از تسلیم محض بودن برای خدای سبحان به اینکه بنده برای خود و برای آثار وجودی خود هیچ استقلالی نبیند و در نتیجه هیچ چیز- چه خودش و چه صفات و اعمالش- او را از پروردگارش مشغول نسازد، و این معنا وقتی به خدا نسبت داده شود (و عرض شود که خدایا تو مرا مسلم قرار ده) معنایش این است که خداوند بنده اش را خالص برای خود قرار دهد.
از آنچه گذشت معلوم شد که معنای درخواست (مرا مسلم بمیران) این است که خدایا اخلاص و اسلام مرا مادامی که زنده‌ام برایم باقی بدار. و به عبارت دیگر این است که تا زنده است مسلم زندگی کند، تا در نتیجه دم مرگ هم مسلم بمیرد، و این کنایه است از اینکه خداوند او را تا دم مرگ بر اسلام پایدار بدارد، نه اینکه معنایش این باشد که دم مرگ مسلم باشم، هر چند در زندگی مسلم نبودم، و نه اینکه درخواست مرگ باشد و معنایش این باشد خدا - یا الآن که دارای اسلامم مرا بمیران.
بنا بر این، فساد آن تفسیری که از عده‌ای از قدمای مفسرین نقل شده بخوبی روشن می‌شود، و آن تفسیر این است که گفته‌اند: جمله" توفنی مسلما" دعای یوسف است که از خدای سبحان طلب مرگ کرده.
[۳] الالوسی، شهاب الدین، روح المعانی، ج۱۳، ص۶۲، ط بیروت.
و حتی بعضی
[۴] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۲۳ ط بیروت.
از ایشان اضافه کرده‌اند که احدی از انبیاء تمنا و درخواست مرگ نکرده مگر یوسف علیه‌السّلام .


«رب هب لی حکمـا و الحقنی بالصــلحین؛ پروردگارا به من دانش عطا کن و مرا به صالحان ملحق فرمای.»

۲.۱ - الحاق به صالحین

" و الحقنی بالصالحین"- کلمه" صلاح "- به طوری که راغب گفته- در مقابل فساد است و" فساد" عبارت است از تغییر دادن هر چیزی از آنچه طبع اصلی آن اقتضاء دارد، در نتیجه" صلاح" به معنای باقی ماندن و یا بودن هر چیزی است به مقتضای طبع اصلیش، تا آنچه خیر و فایده در خور آن است بر آن مترتب گردد، بدون اینکه به خاطر فسادش چیزی از آثار نیک آن تباه گردد.
و چون کلمه" صالحین" در آیه مورد بحث مقید به صالحین در عمل و یا ( اخلاق و یا) امثال آن نشده، قهرا مراد از آن تنها صالحین در ذات خواهد بود، هر چند که صلاح در ذات از صلاح در عمل منفک نمی‌شود، هم چنان که خدای تعالی فرمود: " و البلد الطیب یخرج نباته باذن ربه" (روییدنیهای سرزمین پاک به اذن پروردگارش بیرون می‌آید. ).
پس صلاح ذات به این است که استعدادش برای قبول رحمت الهی و ظرفیتش برای افاضه هر خیر و سعادت تمام باشد، که یکی از شؤون این تمامیت همین است که دارای این صلاح باشد، و اعتقاد باطل یا عمل باطلی هم که مایه فساد آن است نداشته باشد، از اینجا روشن می‌گردد که صلاح ذاتی از لوازم موهبت حکم است- البته حکم به آن معنایی که گذشت-، هر چند که حکم از نظر مورد اخص از صلاح است و اخص بودن آن روشن است.
پس همین که آن جناب از پروردگار متعالش درخواست کرد که به صالحینش ملحق سازد، خود از لوازم درخواست موهبت حکم و از فروعی است که بر حکم مترتب می‌شود، در نتیجه معنای کلام آن جناب این است که: پروردگارا نخست موهبت حکم به من ارزانی بدار و سپس اثر آن را که صلاح ذاتی است در من تکمیل کن.


«فتبسم ضاحکـا من قولها و قال رب اوزعنی ان اشکر نعمتک التی انعمت علی و علی ولدی و ان اعمل صــلحـا ترضـه و ادخلنی برحمتک فی عبادک الصــلحین؛ ( سلیمان) از گفتار او دهان به خنده گشود و گفت پروردگارا در دلم افکن تا نعمتی را که به من و پدر و مادرم ارزانی داشته‌ای سپاس بگزارم و به کار شایسته‌ای که آن را می‌پسندی بپردازم و مرا به رحمت خویش در میان بندگان شایسته ات داخل کن.»

۳.۱ - دعوت باطن انسان به سعادت

جمله" و ان اعمل صالحا ترضاه" عطف است بر جمله" ان اشکر نعمتک" و جمله مذکور درخواستی است که از درخواست توفیق بر عمل صالح مهمتر و دارای مقامی بلندتر است، برای این که توفیق، اثرش در اسباب و وسائل خارجی و ردیف شدن آن بر طبق سعادت انسانی است، ولی ایزاع که مورد درخواست آن جناب است عبارت است از دعوت باطنی، و اینکه باطن آدمی، او را به سوی سعادت بخواند.
بنا بر این، هیچ بعید نیست که مراد از ایزاع، همان وحی خیراتی باشد که خدای تعالی ابراهیم علیه‌السّلام را بدان گرامی داشت، و در آیه" و اوحینا الیهم فعل الخیرات" (و به ایشان فعل خیرات را وحی کردیم. ) از آن خبر داده که در تفسیر آن گفتیم فعل خیرات عبارت است از همان تایید به روح القدس.
" و ادخلنی برحمتک فی عبادک الصالحین"- یعنی خدایا مرا از بندگان صالح خود قرار ده و این صلاح از آنجا که در کلام آن جناب مقید به عمل نشده تا مراد، تنها عمل صالح باشد، لذا اطلاقش حمل می‌شود بر صلاح نفس در جوهره ذاتش، تا در نتیجه نفس مستعد شود برای قبول هر نوع کرامت الهی.
و معلوم است که صلاح ذات، قدر و منزلتش بالاتر از صلاح عمل است و چون چنین است پس اینکه اول درخواست کرد که موفق به عمل صالح شود و سپس درخواست کرد که صلاح ذاتیش دهد، در حقیقت درخواستهای خود را درجه بندی کرد و از پایین گرفته به سوی بالاترین درخواستها رفت.
نکته دیگری که در کلام آن جناب هست این است که در درخواست عمل صالح گفت: " اینکه من عمل صالح کنم" و خود را در آن مداخله داد، ولی در صلاح ذات، نامی از خود نبرد و این بدان جهت است که هر کسی در عمل خود دخالت دارد، گو اینکه اعمال ما هم مخلوق خدایند، اما هر چه باشد نسبتی با خود ما دارند، به خلاف صلاح ذات، که هیچ چیز آن به دست خود ما نیست و لذا صلاح ذات را از پروردگار خود خواست، ولی صلاح عمل را از او نخواست، و نگفت: " و اوزعنی العمل الصالح" بلکه گفت: " اوزعنی... ان اعمل صالحا- اینکه عمل صالح کنم".
نکته دیگری که در کلام آن جناب هست این است که: صلاح ذات را ممکن بود به طور صریح سؤال کند، و بگوید: " و مرا صالح گردان"، ولی چنین نکرد بلکه درخواست کرد که" از زمره عباد صالح قرارش دهد"، تا اشاره کرده باشد به اینکه من هر چند همه مواهبی که به عباد صالحین دادی می‌خواهم، اما از همه آن مواهب بیشتر این موهبت را در نظر دارم که: آنان را عباد خود قرار دادی، و مقام عبودیتشان، ارزانی داشتی، و به همین جهت است که خدای تعالی همین سلیمان علیه‌السّلام را به وصف عبودیت ستوده، و فرموده است: " نعم العبد انه اواب" (بنده خوبی بود چون که بطور مداوم به ما مراجعه می‌کرد.


۱. یوسف/سوره۱۲، آیه۱۰۱.    
۲. بقره/سوره۲، آیه۱۳۰ - ۱۳۱.    
۳. الالوسی، شهاب الدین، روح المعانی، ج۱۳، ص۶۲، ط بیروت.
۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۲۳ ط بیروت.
۵. طباطبائی، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۳۴۱.    
۶. شعراء/سوره۲۶، آیه۸۳.    
۷. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۲۸۴.     .
۸. اعراف/سوره۷، آیه۵۸.    
۹. نمل/سوره۲۷، آیه۱۹.    
۱۰. انبیاء/سوره۲۱، آیه۷۳.    
۱۱. ص/سوره۳۸، آیه۳۰.    
۱۲. طباطبائی، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۵۰۳.    



فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «دعا برای الحاق به صالحان».    



جعبه ابزار