• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

سلیمان بن صرد خزاعی در دوران یزید

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



حسین بن علی (علیه‌السّلام) برای تمرد از بیعت با یزید از مدینه بیرون رفت. در کوفه نیز شیعیان در خانه سلیمان بن صرد که بزرگ شیعیان کوفه بود، گرد هم آمدند و در مورد شرایط جدید جامعه مسلمانان به بحث پرداختند، سلیمان موفق نشد و نتوانست حسین را یاری کند، چرا که در زندان بود و از جمله کسانی‌که بود که در واقعه توابین شرکت داشت.



هنگامی که معاویه از دنیا رفت، فرزندش یزید به خلافت رسید.یزید بن معاویه، عمرو بن سعید را که والی مدینه در زمان معاویه بود از کارگزاری مدینه برکنار و ولید بن عقبه را جانشین وی کرد و به او امر کرد که از بزرگان مدینه، بالاخص حسین بن علی (علیه‌السّلام) و عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر برای او بیعت بگیرد. ولید بن عقبه این دستور یزید را به گوش امام حسین (علیه‌السّلام) رسانید و از ایشان خواست که با یزید بیعت نماید.
حسین بن علی (علیه‌السّلام) برای تمرد از این خواسته یزید از مدینه بیرون رفت و راه خود را به طرف مکه ادامه داد، مردم بسیاری که از فسق و فساد یزید مطلع بودند به ایشان متمایل شدند. در کوفه نیز شیعیان در خانه سلیمان بن صرد که بزرگ شیعیان کوفه بود، گرد هم آمدند و در مورد شرایط جدید جامعه مسلمانان به بحث پرداختند.سلیمان بن صرد در این جلسه گفت: «معاویه هلاک شد و حسین از بیعت این قوم خودداری کرده و سوی مکه رفته، شما شیعیان اویید و شیعیان پدرش، اگر می‌دانید که یاری وی می‌کنید و با دشمنش پیکار می‌کنید به او بنویسید و اگر بیم سستی و ضعف دارید، این مرد را فریب‌ مدهید که جانش به خطر افتد.» شیعیان در پاسخ گفتند: «با دشمنش پیکار می‌کنیم و خویشتن را برای حفظ وی به کشتن می‌دهیم.» سلیمان گفت: «پس به او بنویسید.»
با این همه هنگامی که امام حسین (علیه‌السّلام) به کوفه آمد کوفیان از یاری او سر باز زدند، سلیمان بن صرد هم از جمله کسانی بود که به عهد خود وفا نکرده و از همراهی با امام حسین (علیه‌السّلام) خودداری کرد.
[۲] واقدی، محمد بن سعد کاتب (م۲۳۰)، طبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، انتشارات فرهنگ و‌اندیشه، ۱۳۷۴ش، ج۴، ص۲۶۵.
در این جستار به دلایل عدم حضور سلیمان در کربلا و قیام توابین می‌پردازیم.


برخی از مورخان کتب تاریخی با توجه به مقام شامخ سلیمان در بین شیعیان، بعید می‌دانند افرادی مانند وی ندای مظلومیت و استغاثه سیدالشهداء و نماینده‌ی او را شنیده باشند و از روی ترس یا تردید، امام خود را که مصرانه از او دعوت کرده بودند، تنها گذاشته باشند و به همین دلیل عدم حضور سلیمان در کربلا را ناشی از این می‌دانند که وی عذری موجه داشته است. از جمله ذهبی در سیر اعلام النبلاء پس از تجلیل بسیار از سلیمان، درباره‌ی او می‌نویسد: سلیمان موفق نشد و نتوانست حسین را یاری کند، چرا که در زندان بود!
[۵] ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، موسسه الرساله، ۱۹۹۳ م، بیروت، ج۳، ص۳۹۵.

این دسته از نویسندگان دلایلی را آورده‌اند که ثابت کنند آن‌چه مانع حضور سلیمان در کربلا شد ترس و تردید نبود؛ از جمله‌ی این دلایل موارد زیر است:

۲.۱ - دلیل اول

زمانی که امام حسین (علیه‌السّلام) در کربلا متوقف شد، ابن زیاد ضمن سخنانی خطاب به مردم کوفه از آن‌ها خواست برای مقابله با امام حسین (علیه‌السّلام) راهی کربلا شوند. او با تهدید چنین گفت: «از این پس هر فردی را بیابیم که از حضور در سپاه، سر باز زده باشد نسبت به او بِریء الذمه خواهم بود.»
[۶] دینوری، ابوحنیفه، اخبارالطوال، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، نشر نی، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۷۱ ش، ص۲۵۴-۲۵۵.
معنای صریح این سخن، این بود که هر کس به او نپیوندد کشته خواهد شد. بنابراین مردم کوفه همه مجبور بودند یا به کربلا بروند و یا در سپاه ابن زیاد باشند وگرنه کشته می‌شدند.برای شیعیانی که نمی‌خواستند در لشکر ابن زیاد باشند فقط یک راه بود این‌ که مخفیانه به امام بپیوندند.حال با توجه به این‌که سلیمان و دوستانش در کربلا حاضر نبودند و همچنین در صف دشمنان نیز قرار نداشتند، این احتمال که آن‌ها در زندان به سر می‌بردند، را تشدید می‌کند.

۲.۲ - دلیل دوم

امام حسین (علیه‌السّلام) در روز عاشورا در ضمن خطابه‌هایی که برای لشکریان بنی‌امیه می‌نمودند، بسیاری از نویسندگان نامه‌ها را مورد خطاب و سرزنش قرار داد که چگونه او را دعوت کرده‌اند؛ ولی اکنون او را تنها گذاشته‌اند، از آن جمله خطاب به لشکریان عمر سعد چنین فرمود: «...‌ای شبث بی ربعی و‌ ای حجار بن ابجر و‌ ای قیس بن الاشعث و‌ ای یزید بن الحارث آیا شمایان برای من ننوشتید که به سوی ما بیا؟ آنها جواب دادند: ما این کار را نکردیم...» امام حسین در این خطابه‌ها هیچگاه نامی از بزرگان شیعه به میان نمی‌آورد، حال آن‌که اگر آن‌ها در این‌باره کوتاهی کرده بودند، بیش از دیگران متسحق توبیخ و سرزنش بودند. بنابراین شاید امثال سلیمان از پیوستن به امام حسین (علیه‌السّلام) عذری داشته‌اند. اما هم‌چنان که گفتیم هیچ منبع اصیل تاریخی این امر را تایید نمی‌کند. علاوه بر این، برخی دیگر از بزرگان شیعه مانند حبیب بن مظاهر در زندان نبوده‌اند، در حالی که آنان نیز از شیعیان سرشناس و دعوت کنندگان امام حسین (علیه‌السّلام) بودند و اگر قرار بود سران شیعه دست‌گیر و زندانی شوند، حبیب بن مظاهر نیز باید دست گیر می‌شد.

۲.۳ - دلیل سوم

وجود مانع برای حضور در کربلا از دیگر شواهدی است که برخی از مورخان ادعا می‌کنند، سبب عدم حضور سلیمان در کربلا شده است. عبیدالله بن زیاد تدابیری‌ اندیشید تا مردم نتوانند خود را به امام برسانند.او کوفه را به شدت تحت کنترل قرار داده بود. وی سران قبایل را مسئول هر گونه اغتشاش دانست و تهدید کرد که اگر بزرگ قبیله‌ای خبری را از عبیدالله مخفی بدارد به دار آویخته می‌شود. هم‌چنین وی در اطلاعیه‌ای به مردم هشدار داد که اگر در مورد کسی احتمال داده شده که قصد پشتیبانی و حمایت از حسین (علیه‌السّلام) را دارد، بدون محاکمه به دار آویخته، خانه‌اش سوزانده و اموالش مصادره می‌شود، وی در ادامه‌ی این اقدامات با تشکیل حلقه‌های امنیتی، شدیداً از ورود و خروج افراد به قلمرو کوفه جلوگیری کرد. به حصین بن نمیر دستور داده بود تا منطقه‌ی بین قادسیه و قطقطانه را مراقبت کند و اجازه ندهد کسی از آن‌جا به سمت حجاز برود، و به این بهانه به امام بپیوندد. او به والی خود در بصره نیز نوشت تا دیده‌بانانی را بگمارد و تمام راه‌ها را کنترل کنند و اگر کسی عبور کرد او را دست‌گیر کنند. هم‌چنین دستور داد تا راه‌های بین واقصه به طرف جاده‌ی شام تا جاده‌ی بصره را کنترل کنند و اجازه ندهند کسی ورود و خروجی داشته باشد. حتی یک بار حبیب بن مظاهر، قوم بنی‌ ‌اسد را که در همان نزدیکی بودند، دعوت به همکاری با امام حسین (علیه‌السّلام) کرد، اما سپاه عبیدالله بین هفتاد نفر از آنان که به سمت کربلا حرکت کرده بودند، و سپاه امام جدایی‌ انداخت و اجازه نداد به امام بپیوندند.
[۱۳] ابن اعثم کوفی، محمد، الفتوح، ج۵، ص۱۵۹.
با این حساب، چگونه برای شیعیان ممکن بود تا خود را به امام برسانند و امام را یاری کنند.
اما این پاسخ نیز صحیح و کافی به نظر نمی‌رسد، زیرا چنانکه اشاره شد به رغم این سخت‌گیری‌ها و کنترل‌های شدید، افرادی هم‌چون حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و دیگر افراد به امام پیوستند.
[۱۴] دینوری، ابن قتیبة (۲۷۶)، امامت و سیاست (تاریخ خلفاء)، ترجمه سید ناصر طباطبایی، تهران، ققنوس، ۱۳۸۰ش، ج۲، ص۷.


۲.۴ - دلیل چهارم

دلیل بعدی شاید این باشد که سلیمان و افرادی مانند وی هرگز گمان نمی‌کردند که دولت وقت بنی امیه آن‌قدر جسور و گستاخ باشد که دست خود را به خون پسر پیامبر آلوده سازد. هنگامی که امام حسین به کربلا رسید تا روز عاشورا، هشت روز مانده بود. در این مدت بسیاری از مردم گمان جنگ و درگیری و قتل و کشتار را به ذهن خویش راه نمی‌دادند و سپاه عبیدالله را بیشتر یک تهدید نظامی به شمار می‌آوردند تا یک فاجعه‌ی نظامی. حتی بعضی از فرماندهان سپاه عبیدالله مانند حرّ بن یزید روز عاشورا از دستور قتل امام تعجب کردند و حرّ پس از آن‌که برنامه‌ی حمله‌ی نظامی و کشتار اهل بیت (علیه‌السّلام) را جدی دید به امام ملحق شد.
با این همه با توجه به شدت عمل عبیدالله در سرکوب شیعیان و شهادت نماینده و سفیر امام در کوفه، احتمال بروز هرگونه خطر جدی برای امام وجود داشت و بر اساس همین احتمال، از شیعیان انتظار می‌رفت که خود را به امام برسانند و هنگام بروز خطر احتمالی، امام را یاری دهند نه آن که دست روی دست بگذارند و امور را به روزگار بسپارند و شاید یکی از دلایل توبه و احساس شدید گناه در شیعیان همین سکوت بی‌جان آنان بوده است. در برخی منابع آمده است که تعدادی از اهل کوفه در روز عاشورا بر تپه‌ای ایستاده و دعا می‌کردند: «اللهم انزل علیه نصرک؛ خدایا نصرت خود را بر حسین نازل فرما» و خود شاهد غربت و تنهایی امامشان بودند.

۲.۵ - دلیل پنجم

احتمال جدی دیگری که درباره‌ی علت عدم حضور سران توابین، از جمله سلیمان در کربلا وجود دارد، و این احتمال را می‌توان مهمترین و جدی‌ترین احتمال دانست، این است که این افراد در یاری رساندن به امام زمان خود کوتاهی و تقصیر کرده‌اند، در حقیقت، آنان مرعوب شده و به عمد، دست از یاری و نصرت امام کشیدند؛ در حالی که می‌توانستند، امام را یاری دهند و حتی با این عمل خود کفه‌ی جنگ کربلا را به سود شیعیان و امام حسین (علیه‌السّلام) سنگین‌تر سازند و چه بسا که اگر از اقدام به موقع خود ابا نمی‌کردند، تاریخ و سرنوشت مسلمانان به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد از این رو دچار اشتباه و گناه بزرگ تاریخی شدند. این احتمال که سلیمان و افرادی مانند وی از بزرگان شیعه به عمد و از روی تردید و بی‌بصیرتی دست از یاری امام خود کشیده‌اند را شواهدی مانند اعتراف صریح خود آنان به گناهشان و محتوا و ادبیات خطبه‌ها و سخنان آتشین آنان در جریان قیامشان تقویت می‌نماید و هم‌چنین سابقه‌ی‌ تاریخی شخص سلیمان بن صرد در عدم همراهی امام علی (علیه السلام) در جنگ جمل
[۲۰] منقری، نصر بن مزاحم (م ۲۱۲)، پیکار صفین، ترجمه پرویز اتابکی، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش، ص۷۲۰-۷۱۹.
[۲۱] دینوری، ابوحنیفه، اخبارالطوال، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، نشر نی، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۷۱ ش، ص۲۴۱.
و گفتن سخنان توهین‌آمیز به امام حسن (علیه‌السّلام) در هنگام واقعه صلح با معاویه،
[۲۲] دینوری، ابن قتیبة (۲۷۶)، امامت و سیاست (تاریخ خلفاء)، ترجمه سید ناصر طباطبایی، تهران، ققنوس، ۱۳۸۰ش، ج۲، ص۱۸۹-۱۸۸.
همگی نشان از ضعف وی در ولایتمداری و نداشتن بصیرت و بینش لازم یک شیعه‌ی مخلص است و این احتمال را که وی در واقعهء کربلا نیز دچار همان تردیدها و شکیات زمان جنگ جمل شده و یا بی بصیرتی زمان صلح امام حسن با معاویه، باز در او هویدا شده بوده را تشدید می‌کند.


هنگامی که امام حسین (علیه‌السّلام) و اصحاب و یارانش، مظلومانه در کربلا شهید شده و بازماندگانشان به اسارت برده شدند و از میان اسیران سرافراز، شخصیت‌هایی چون امام زین العابدین (علیه‌السّلام)، زینب کبرا (سلام‌الله‌علیهم) و ام‌کلثوم (سلام‌الله‌علیهم) در میان مردم شهرها؛ به ویژه در کوفه سخنرانی کرده و حقانیّت امام حسین (علیه‌السّلام) و جنایت کاری یزید و مزدورانش را به اطلاع مردم رسانیدند، یک حالت سرخوردگی و پشیمانی‌ای در مسلمانان پدید آمد. منتها در شهر کوفه که بزرگ‌ترین مرکز شیعیان عالم اسلام بود، ندامت و پشیمانی شیعیان، به خاطر عدم نصرت امام حسین (علیه‌السّلام) و تنها گذاشتن وی در کربلا، شدت بیشتری داشت و از این بابت، خودشان را سرزنش کرده و خطاکار می‌دانستند. آنان پس از مراسم عزاداری امام حسین (علیه‌السّلام) و گفت و گوهای جمعی، به این نتیجه رسیدند که این ننگ و ندامت را نمی‌توانند از خود دور کنند، مگر با کشته شدن در راه اهداف اباعبدالله الحسین (علیه‌السّلام) و گرفتن انتقام از قاتلان وی. از این رو نزد پنج تن از سران شیعه گرد آمدند. این پنج تن عبارت بودند از: سلیمان بن صرد الخزاعی، مسیب بن نجبه الفزاری، عبدالله بن سعد بن نفیل الازدی، عبدالله بن وال التیمی و رفاعة بن شداد البجلی...همه در خانه سلیمان بن صرد الخزاعی گرد آمدند و عزم جزم کردند که انتقام خون حسین را از قاتلان او بگیرند.
[۲۷] ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۴۲-۴۳.
[۲۸] عسقلانی، ابن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة، چاپ مصر، ۱۳۲۸ ق، ج۲، ص۷۶.


۳.۱ - آغاز کار توابین

آغاز کارشان سال ۶۱، بعد از شهادت حسین (علیه‌السّلام) بود و از آن پس به جمع‌آوری تسحیلات و نفرات پرداختند و در نهان مردم را دعوت می‌نمودند.تا آنکه یزید در سال ۶۴ مرد. پس از مرگ او، اصحاب سلیمان بن صرد نزد او آمدند و گفتند اگر بخواهی، اکنون عمرو بن حریث خلیفه ابن زیاد را در کوفه برکنار می‌کنیم.سلیمان گفت: شتاب مکنید که قاتلان حسین همه از اشراف کوفه و فرسان عربند. اگر از قصد شما آگاه شوند بر شما غلبه خواهند یافت. باید دعوت خود را گسترش دهید و بر شما یاران خود بیفزائید.
پس از هلاکت یزید، جمع کثیری از مردم، دعوت توابین را اجابت کردند. سپس کوفیان عمرو بن حریث والی بنی امیه را از شهر بیرون کردند و با ابن الزبیر بیعت کردند.
شش ماه پس از هلاکت یزید، مختار به کوفه آمد و برخی از یاران سلیمان بن صرد که می‌پنداشتند، او در جنگ بصیرتی ندارد گرد مختار جمع شدند. این بود که وقتی توابین در ماه ربیع الاخر سال ۶۵ عزم خروج کردند و در نخیله لشکرگاه زدند، از شانزده هزار تن که نامشان در دفترهای سلیمان بود، بیشتر از چهار هزار تن نیامده بودند. سلیمان کسانی را به کوفه فرستاد تا بانگ بردارند که «یا لثارات الحسین» و بدین ندا مردم را به خون خواهی حسین فرا می‌خواند. قریب به هزار تن دیگر به او پیوستند.

۳.۲ - ورود به کربلا

توابین نخست به کربلا آمدند و بر سر تربت حسین صدا به گریه و مویه بلند کردند و تضرع نمودند و بخشایش خواستند و سپس راهی شهر انبار شدند. عبدالله بن یزید الانصاری والی ابن زبیر در کوفه برایشان نامه فرستاد و از آنان خواست که با او دست اتحاد دهند؛ ولی سلیمان در پاسخ او گفت که: این قوم می‌خواهند در راه خدا جان ببازند. از گناه بزرگی توبه کرده‌اند و اکنون روی به خدا آورده‌اند و به قضای خدایی راضی هستند.
توابین در عین الورده فرود آمدند و سپاه شام نیز در این منطقه لشکر زد. در نخستین جنگ به سرداری مسیب، شامیان منهزم شدند.چون خبر به عبیدالله بن زیاد رسید، حصین بن نمیر را با دوازده هزار جنگجو بفرستاد. سلیمان نیز سپاه خود بیاراست و چهار روز باقی مانده از ماه جمادی الاولی دو لشکر آماده مصاف شدند.
[۲۹] ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۴۲-۴۳.
[۳۰] عسقلانی، ابن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة، چاپ مصر، ۱۳۲۸ ق، ج۲، ص۷۶.
سلیمان بن صرد پیاده از اسب پیاده شروع به جنگ کرد. یزید بن حصین بن نمیر او را تیری زد و کشت و چون سلیمان بن صرد بر زمین افتاد، گفت: سوگند به خدای کعبه رستگار شدم و بیشتر بلکه عموم یارانش کشته شدند و آنانکه باقی ماندند به کوفه بازگشتند. سر سلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه را ادهم بن محرز باهلی پیش مروان بن حکم برد. سلیمان بن صرد هنگامی که کشته شد نود و سه سال داشت.
[۳۱] واقدی، محمد بن سعد کاتب (م۲۳۰)، طبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، انتشارات فرهنگ و‌اندیشه، ۱۳۷۴ش، ج۴، ص۲۶۶-۲۶۵



۱. طبری، محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ پنجم، ۱۳۷۵ش، ج۴، ص۲۶۱.    
۲. واقدی، محمد بن سعد کاتب (م۲۳۰)، طبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، انتشارات فرهنگ و‌اندیشه، ۱۳۷۴ش، ج۴، ص۲۶۵.
۳. الجزری، عز الدین بن الاثیر ابوالحسن علی بن محمد (م۶۳۰)، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹/۱۹۸۹، ج۲، ص۲۹۷.    
۴. ابو عمر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دارالجیل، ط الاولی، ۱۴۱۲/۱۹۹۲، ج۲، ص۶۵۰.    
۵. ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، موسسه الرساله، ۱۹۹۳ م، بیروت، ج۳، ص۳۹۵.
۶. دینوری، ابوحنیفه، اخبارالطوال، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، نشر نی، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۷۱ ش، ص۲۵۴-۲۵۵.
۷. ازدی، ابومخنف، مقتل الحسین (علیه‌السّلام) و مصرع اهل بیته و اصحابه، مؤسسه الوفاء، ۱۹۸۴ م، بیروت، ص۱۱۸.    
۸. طبری، محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ پنجم، ۱۳۷۵ش، ج۴، ص۲۶۳.    
۹. دینوری، ابوحنیفه، اخبارالطوال، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، نشر نی، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۷۱ ش، ص۲۴۳.    
۱۰. طبری، محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ پنجم، ۱۳۷۵ش، ج۴، ص۲۶۳.    
۱۱. طبری، محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ پنجم، ۱۳۷۵ش، ج۴، ص۲۹۵.    
۱۲. البلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر المحمودی، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، ط الاولی، ۱۳۹۷ق، ج۳، ص۱۸۰.    
۱۳. ابن اعثم کوفی، محمد، الفتوح، ج۵، ص۱۵۹.
۱۴. دینوری، ابن قتیبة (۲۷۶)، امامت و سیاست (تاریخ خلفاء)، ترجمه سید ناصر طباطبایی، تهران، ققنوس، ۱۳۸۰ش، ج۲، ص۷.
۱۵. مسکویه الرازی، ابو علی (م ۴۲۱)، تجارب الامم، تحقیق ابو القاسم امامی، تهران، سروش، ط الثانیة، ۱۳۷۹ش‌، ج۲، ص۷۰.    
۱۶. طبری، محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ پنجم، ۱۳۷۵ش، ج۴، ص۲۹۵.    
۱۷. ازدی، ابومخنف، مقتل الحسین (علیه‌السّلام) و مصرع اهل بیته و اصحابه، مؤسسه الوفاء، ۱۹۸۴ م، بیروت، ص۲۴۸.    
۱۸. طبری، محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ پنجم، ۱۳۷۵ش، ج۴، ص۴۲۶.    
۱۹. ازدی، ابومخنف، مقتل الحسین (علیه‌السّلام) و مصرع اهل بیته و اصحابه، مؤسسه الوفاء، ۱۹۸۴ م، بیروت، ص۲۴۸-۲۴۹.    
۲۰. منقری، نصر بن مزاحم (م ۲۱۲)، پیکار صفین، ترجمه پرویز اتابکی، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش، ص۷۲۰-۷۱۹.
۲۱. دینوری، ابوحنیفه، اخبارالطوال، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، نشر نی، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۷۱ ش، ص۲۴۱.
۲۲. دینوری، ابن قتیبة (۲۷۶)، امامت و سیاست (تاریخ خلفاء)، ترجمه سید ناصر طباطبایی، تهران، ققنوس، ۱۳۸۰ش، ج۲، ص۱۸۹-۱۸۸.
۲۳. البلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر المحمودی، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، ط الاولی، ۱۳۹۷ق، ج۳، ص۴۸.    
۲۴. ابن الجوزی، عبد الرحمن بن علی (م ۵۹۷)، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد عبد القادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۲/۱۹۹۲، ج‌۶، ص‌۲۸-۲۹.    
۲۵. طبری، محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ پنجم، ۱۳۷۵ش، ج۴، ص۴۲۶.    
۲۶. ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد (م ۲۸۳)، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزیز الله عطاردی، انتشارات عطارد، ۱۳۷۳ش، ج۲، ص۷۷۵.    
۲۷. ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۴۲-۴۳.
۲۸. عسقلانی، ابن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة، چاپ مصر، ۱۳۲۸ ق، ج۲، ص۷۶.
۲۹. ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۴۲-۴۳.
۳۰. عسقلانی، ابن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة، چاپ مصر، ۱۳۲۸ ق، ج۲، ص۷۶.
۳۱. واقدی، محمد بن سعد کاتب (م۲۳۰)، طبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، انتشارات فرهنگ و‌اندیشه، ۱۳۷۴ش، ج۴، ص۲۶۶-۲۶۵



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «سلیمان بن صرد خزاعی در دوران یزید»، تاریخ بازیابی۹۵/۵/۱۰.    



جعبه ابزار