سید عبدالله ضیایی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سید عبداللّه ضیایی (۱۳۰۲-۱۳۶۸ش)، نماینده مردم
گیلان در
مجلس خبرگان قانون اساسی، دبیر
شورای مدیریت حوزه علمیه قم و از عالمان گیلان در سده چهاردهم شمسی بود.
دکتر ضیایی
علوم دینی را در
قم،
نجف و
تهران نزد بزرگانی چون
آیت اللّه بروجردی،
علامه طباطبایی،
امام خمینی،
سید احمد خوانساری،
عمادالدین غروی رشتی،
آقا باقر آشتیانی و آقا
میرزا هاشم آملی فرا گرفت و وارد دانشگاه تهران شده و مدرک دکترا در رشته علوم تربیتی را اخذ کرد، او پس از اتمام تحصیلات و اخذ اجازات اجتهاد از آیات عظام، به امر مراجع تقلید، در
آستانه اشرفیه اقامت گزید و امامت جماعت، وعظ و سخنرانی، مدیریت حوزه علمیه آستانه و به فعالیتهای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و مبارزه با
رژیم پهلوی پرداخت. او با مباحث و مناظرات علمی، سخنرانیها و انتقاد از رژیم به مبارزه با طاغوت پرداخت؛ یک سال قبل از
انقلاب اسلامی ایران ممنوع المنبر شد و منزلش توسط
ساواک به آتش کشیده شد. پس از انقلاب به عنوان نماینده مردم گیلان در مجلس خبرگان قانون اساسی انتخاب شد و علاوه بر تدریس در
حوزه قم به عنوان دبیر شواری مدیریت حوزه علمیه قم فعالیت داشت. ایشان جزو عالمانی بود که منشا خدمات اجتماعی بسیاری برای مردم گیلان بود.
سید عبداللّه ضیایی از چهرههای برجستهای بود که علاوه بر دروس حوزه، دروس عالیه دانشگاهی را آموخت و در حقیقت جامع علوم دینی و کلاسیک بود. وی در سال ۱۳۰۲ ش در روستای دریاکنار شهرستان لنگرود (شهرستان لنگرود از شهرهای قدیمی
استان گیلان و در ۷۰ کیلومتری
رشت است. لنگرود ترکیبی از دو کلمه است: «لنگ» به معنای محلّ پهلوگیری کشتیها، و «رود». رودخانهای بزرگ این شهر را به دو قسمت تقسیم میکند. این شهرستان دارای آب و هوایی معتدل و در کنار دریای نیلگون خزر و در دامنه کوههای سرسبز و پوشیده از جنگل و بوته زارهای چای البرز واقع شده است. شغل مردم لنگرود کشاورزی و صیادی، و محصولات آن برنج، چای، مرکبات، ماهی، و... میباشد. از این شهرستان، بزرگان زیادی برخاستهاند که آیات عظام:
میرزای رشتی،
ملاّ عبداللّه مازندرانی، شیخ
شعبان رشتی و
سید مرتضی لنگرودی از معاریف آن است. لنگرود از شرق به رودسر، از جنوب به لاهیجان و از شمال و غرب به دریای خزر محدود میشود. جمعیت آن بالغ بر ۱۵۰۰۰۰ هزار نفر است.
) از شهرهای قدیمی استان گیلان، در بیت سیادت متولد شد.
سید حسین، پدر وی، مردی متدین بود و به همان شیوه نیاکان و اسلافاش به کشاورزی (برنج کاری) و نوغان داری (پرورش کرم ابریشم) مشغول بود. (سید حسین علاقه شدیدی به
قرآن و
اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسّلام) ابراز میداشت و با وجود کارهای طاقتفرسای کشاورزی، که به تعبیر
مقام معظم رهبری که برنج کاری را «کار رنج و برنج» نامیدهاند، اغلب اوقات عمرش را پای منابر سخنوران و واعظان نامدار آن ناحیه سپری میکرد و بسیار مایل بود که
خداوند به او فرزندی عنایت کند تا در کسوت روحانیت باشد. با دعای خیر او، فرزندش آیت اللّه دکتر ضیایی توانست علاوه بر تکمیل معارف و اخذ مدارج عالیه علمی و کسب مقامات معنوی، در شمار سخنوران نامی منطقه گیلان درآید. مادرش نیز از زنان پاکدامن و باصفای باطن بود که همانند سایر زنان گیلانی و شمالی اکثر اوقات عمرش را در مزارع شالیکاری، همدوش مردان تلاش فوقالعاده و فداکارانهای را داشتند.)
سید عبداللّه در سن پنج سالگی برای آموختن قرآن به مکتب رفت و چند سالی را در آنجا نزد معلمان طالقانی _ که از طالقان برای تعلیم و تربیت اطفال بدان نواحی میآمدند _ قرآن و برخی از کتب متداول آن زمان، همانند «
احسن المراسلات»، «
سید الانشاء نوظهور»، «
کلیله و دمنه» و «
بوستان سعدی» و همچنین طرز نوشتن سندِ اجاره و فروش و انواع نامهنگاری، را فرا گرفت. او به دلیل نبوغ و استعداد ذاتی و سرشارش، در مراکز تجمع همانند
مسجد، میدان کُشتیگیریِ گیل مردان حاضر میشد تا معلم مکتبخانه از حافظه و استعداد او در فراگیری قرآن و درس، برای جذب اطفال اهالی آن سامان در مکتبخانه استفاده نماید.
سید عبداللّه پس از تحمل سختیهای فراوان موفق به اخذ پایاننامه کلاس ششم ابتدایی از مدارس دولتی شد و آنگاه در سال ۱۳۲۳ ش عازم
حوزه علمیه قم گردید.
دکتر ضیایی درباره مسافرت خود به حوزه علمیه قم مینویسد:
«من به همراه عدّهای که عازم
کربلا بودند، با مختصر اثاثیه زندگی مجرّدی و مبلغ ۳۵۰ تومان، که شاید ۷۰ تومان هم خودم داشتم، به طرف
قم حرکت کردیم. اما از رشت تا قم دو شب و یک روز طول کشید تا وارد قم شدیم.
در سال ۱۳۲۳ ه.ش بود. فردای آن روز، وارد یکی از حجرات
مدرسه فیضیه، که سه نفر از طلاب گیلان سکونت داشتند، شدیم. با آنها در آن حجره بودیم و مشغول درس شدیم. تا یکی از روزها بعضی از بزرگان علما از من دیدن کردند و پس از چند سؤال از
صرف میر و امثله از ما چند نفر، خطاب به حاضرین کرده و فرمودند: هرچه زودتر برایش
لباس روحانیت تهیه کنید تا در نرود!».
ضیایی با نبوغ و هوش فوقالعادهاش، ضمن آن که توانست خیلی سریع مراحل تحصیلی و کتابهای رایج حوزوی آن زمان را طی کند و سرآمد همردیفان گردد، سطوح پایین تر را برای عدهای از طلاب تدریس مینمود.
ضیایی، در سال ۱۳۲۷ ش به قصد زیارت عتبات مقدس
عراق و نیز ادامه تحصیل در
حوزه نجف، از قم به آن دیار عزیمت میکند و مابقی سطوح را در آنجا به اتمام میرساند و به مدت سه سال تمام در آن دیار ماندگار میشود.
معظم له درباره این قسمت از زندگی خود، چنین آورده:
«سپس به اتفاق دو نفر از دوستان صمیمی عازم زیارت کربلا به طور قاچاق شدیم. ولی من تصمیم داشتم در نجف بمانم و پس از توفیق زیارت عتبات مقدسه در نجف ماندم. و دو سه سالی که در نجف بودم، خوب موفق به عبادات و زیارات و دروس بودم، به طوری که در مدرسه حاج میرزا خلیل سمت مدرّسی «
معالم» و «
مغنی» یافتم و قصد توطّن کردم، اما روزگار جریانی برای خانوادهام پیش آورد که پدر و مادرم با اصرار هرچه زیادتر، بازگشتم را دستور دادند، لذا اطاعت کرده و در قم اقامت گزیدم.»
آیت اللّه دکتر ضیایی، پس از اقامت در قم، به
درس خارج آیت اللّه بروجردی و نیز به درس
فلسفه و
حکمت حضرات:
علامه طباطبایی و
امام خمینی حاضر و تنها از این بزرگواران بهرهمند شد.
اقامت آیت اللّه ضیایی در قم، چندان دوامی نیافت و پس از چندی به ناچار به
تهران رفته، در مدرسه علمیه مروی
تهران به تحصیل خود ادامه داد و در درس خارج «
کفایه» و «
رسائل» و «
مکاسبِ» آیات عظام: حاج
سید احمد خوانساری، حاج
عمادالدین غروی رشتی،
آقا باقر آشتیانی و آقا
میرزا هاشم آملی (رحمهمالله) شرکت جست. وی در اینباره مینویسد:
«من نیز دروس آیات عظام: خوانساری، غروی رشتی _ که شاید در
علم اصول بی نظیر بود _، آقا میرزا هاشم آملی و آقا باقر آشتیانی را فرا گرفته و در مدرسه شیخ عبدالحسین سمت مدرسی داشتم و نیز به دعوت آیت اللّه خوانساری در جلسه استفتای معظم له حضور مییافتم. تا اینکه پس از چند سالی به اتفاق عده زیادی از فضلای تهران و قم _ که از آن جمله
شهید مطهری بود _ _ در امتحان تصدیق مدرسی، که برای اولینبار تشکیل شده بود، شرکت کردیم.»
مرحوم دکتر ضیایی، از جمله برجستگان ممتاز حوزوی بود که به دانشگاه راه یافت و در ضمن تحصیل در دانشگاه جهت اخذ مدرک لیسانس در رشته معقول و منقول، از مبارزه و مقابله علمی با عناصر غربزده و اساتید منحرف دانشگاه غافل نبود. ایشان با اینکه به راحتی میتوانست جذب مراکز دولتی شود و علیرغم طعنهها و ملامتهای مخالفان روحانیت در محیط دانشگاه، وارد این مرکز نشد و مصمم و استوار تلاشهای علمی خود را در دانشگاه ادامه داد.
او فعالیت در دستگاه طاغوتی را جایز نمیدانست. این در حالی بود که وضع معیشت بر او بسیار سخت میگذشت و دوستان و دشمنان، هر کدام به طریقی او را مورد ملامت قرار میدادند که چرا با این مدرک با ارزش، استخدام نمیشوی تا وضع زندگی و آیندهات سر و سامانی بیابد؟
در اینباره مینویسد:
«تمام افرادی که با من بودند، استخدام شدند و من جرات دخول در جرگه ظلمه را نداشتم و شبهه رکون به ظالم و معاونت ظلمه در نزد من قوی بود و زندگی برای من بسیار سخت شده بود. روزی از آیت اللّه خوانساری پرسیدم که طلبهای چنین و چنان است و میگوید اگر در دستگاه دولتی قرار بگیرم ممکن است داد مظلومی و یا جای یک
بهایی یا
کمونیست را بگیرم، آیا جایز است؟ فرمودند: «این همه، وسوسههای شیطانی است و
شیطان قوی است.» و قصهای نقل کردند که شیطان از طریق حمایت از دین مرجعی را گول زد و دیگر راه جبران نداشت که شرحش مفصل است. «و بعد فرمودند: «اگر روزگار خیلی سخت میگذرد، چرخ دستی بگیرید و سیب زمینی بفروشید.» بالاخره به مدت دو تابستان در روستای ما، دریاکنار لنگرود، مشغول پرورش کرم ابریشم شدم، اما چون نابلد بودم خیلی بر من سخت گذشت، به پای
خداوند متعال محسوب داشتم.»
دکتر ضیایی با همه سختیها و گرفتاریهای زندگی، لحظهای از کسب علم و دانش غافل نماند. ایشان بعد از اخذ مدرک لیسانس، به تحصیلات دانشگاهی ادامه داد تا موفق به اخذ دکترا در رشته علوم تربیتی از دانشگاه تهران شد. وی در این باره خاطرهای نقل میکند:
«در دوره دکترا مبصر کلاس بودم، آخر سالها بود، یعنی در حدود سال ۱۳۳۵ ش، که مرحوم «آقای مشکاه» حُسن ظنّی به من داشت، در حضور جمعی از اساتید از من خواست که استخدام شوم، اما من این کار را
حرام میدانستم، به تعلّل متوسل شدم. بالاخره استدلال آنها قوی بود و من جرات نمیکردم که بگویم من حرام میدانم. تا آنجا که مستاصل شدم، گفتم
استخاره میکنم. قرآن گرفتم و استخاره کردم. از باب اعجاز قرآن، این آیه در اول صفحه دست راست قرآن، بعد از گشودن، نوشته شده بود: «اهم یقسمون رحمه ربّک نحن قسمنا بینهم معیشتهم؛
آیا آنها رحمت پروردگارت را تقسیم میکنند؟! ما معیشت آنها را در حیات دنیا در میانشان تقسیم کردیم.»
وقتی این آیه را دیدند، کانّه علی رؤوسهم الطیر!! در مورد عدم قبول استخدام دولتی خیلی حرفها خوردم، اما همه را به پای خدا محسوب داشتم که ان شاء اللّه همانطور که در دنیا پاداش مضاعف داده، در آخرت نیز عطا فرماید.»
دکتر ضیایی از سال ۱۳۳۵ تا ۱۳۴۱ ش به امامت جماعت نازی آباد تهران مشغول شد و از دوستان و همکاران نزدیک آیت اللّه کاشانی (آیت اللّه
سید ابوالقاسم کاشانی یکی از روحانیون مبارز با
حکومت پهلوی و نماینده
مجلس شورای ملی بود و نقش بهسزایی در ملی کردن نفت و مبارزه با ایادی استعمار در
ایران داشت. مرحوم دکتر ضیایی با توجه به معلومات و استعداد سرشار و توانایی در مدیریت، یکی از مشاوران امین، لایق، کاردان و در عینحال متقی و مهذّب در امور مجلس و بیرون از مجلس شورای ملی مرحوم آیت اللّه کاشانی به شمار میرفتند.) در مبارزه علیه حکومت وقت بود.
آیت اللّه دکتر ضیایی، بعد از اخذ مدرک دکترا و اخذ اجازات اجتهاد (معظم له با توجه به سوابق تحصیلی، اجازه کمنظیری از اساتید و آیات عظام خصوصاً امام خمینی، آیت اللّه بروجردی، سید احمد خوانساری و... داشتند، اما متاسفانه بسیاری از این اجازات، نامهها، کتب و تقریرات درسی و تز دانشگاهیشان در آتشسوزی منزلشان که به وسیله عوامل
ساواک انجام گرفت، از میان رفت.) از آیات عظام، به امر مراجع تقلید، تهران را به قصد توطن در
گیلان ترک کرد و در آستانه اشرفیه رحل اقامت افکند. وی به مدت ۱۷ سال، یعنی از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۷ ش، به امر آیات عظام، بویژه حضرت امام خمینی (قدسسره)، مامور به امامت جماعت مسجد جامع و مدیریت حوزه علمیه جلالیه آستانه اشرفیه گردید.
آیت اللّه ضیایی جزو معدود عالمانی بود که توفیق یافت منشا خدمات اجتماعی و سیاسی و آثار و برکات معنوی گردد؛ از جمله خدمات وی است:
۱. بازسازی و احیای حوزه علمیه جلالیه آستانه اشرفیه، با تجهیزات کامل.
۲. تربیت و پرورش صدها نفر طلبه که بسیاری از آنان در سمت امامت جمعه و جماعت و مناصب دولتی و قضایی به نظام اسلامی خدمت میکنند.
۳. احیای مسجد جامع آستانه اشرفیه با گنبدی بسیار زیبا.
۴. احداث بیمارستان در آستانه اشرفیه.
۵. احداث و مرمت مساجد و حسینیههای فراوان در منطقه.
۶. احداث پمپ بنزین.
۷. احداث ساختمانهای فراوان وقفی از قبیل حمام و....
۸. اعزام مبلغ به روستاهای گیلان و مازندران، یکی از روشهای پسندیده و موفق وی در این باب بود.
از آنجا که ایشان با روحیه و آداب و رسوم مردم منطقه کاملاً آشنایی داشت، اول
ماه محرم یا
رمضان، مبلغان اعزامی از قم و
مشهد وقتی وارد استان گیلان میشدند، ابتدا به منزل وی در آستانه میآمدند. ایشان در منزل از آنان امتحان منبر به عمل میآورد و بعد به تناسب نوع سخنرانی و لحن و معلومات طلبه، میفهمید که او را به کدام محل بفرستد تا هر دو راضی باشند. مردم منطقه از این روش همواره رضایت کامل داشتند و از او به نیکی یاد میکنند.
در استان گیلان، کمتر عالمی را سراغ داریم که از محبوبیت فراگیر در میان تودهها و طبقات مردم برخوردار باشد، با این همه در آستانه اشرفیه دو عالم برجسته دارای محبوبیت زاید الوصفی هستند: مرحوم آیت اللّه شیخ حسین وحید و مرحوم دکتر ضیایی.
مرحوم وحید اهل معنا و باطن بود و دکتر ضیایی مناعت طبع داشت و با اخلاص بود. مردم منطقه دینداری خود را مرهون خدمات و زحمات آن علمای ربانی میدانند.
در آستانه اشرفیه و سایر شهرهای شرقی گیلان در کمتر محافل و مجالسی و حتی در قهوه خانهها _ که مردم خسته از کار برای نوشیدن چای به آنجا میآیند _ میتوان سراغ گرفت که سخن از دکتر ضیایی و سخنان و آداب و برخورد اجتماعی او نباشد. او به قدری محبوبیت در بین مردم داشت که حتی ساواک کاملاً رابطه عاطفی بین او و مردم را به مقامات بالا گزارش داده بودند.
مرحوم دکتر ضیایی از جمله شخصیتهای برجسته و شاخصی بود که با توجه به تحصیلات دانشگاهی و تسلط و احاطه بر مبانی مسلکها و شناخت عناصر منحرف و عقاید آنان، منزل خود را پایگاه پاسخگویی به سؤالات علمی و شبهات گوناگون اساتید دانشگاهها، فرهنگیان، گروههای مختلف از قبیل تودهایها، بهاییها، کمونیستها و جوانان مسلمان دانشجو و... قرار داده بود. او نقش بهسزایی در روشن شدن اذهان مردم در برابر این انحرافات داشت. او کانون توجه و مراجعه روشنفکران بود.
وعظ و خطابه او باعث بیداری نسل جوان در برابر تهاجمات و خطرات فکری، فرهنگی، عقیدتی، علمی و... میشد، در یک کلمه، گرچه او در شهر کوچک آستانه اشرفیه سکونت داشت، ولی در حقیقت مرکز هدایت فکری و فرهنگی تمام گیلان و غرب مازندران به شمار میرفت و در این راستا با عدهای از واعظان و نویسندگان منطقه، همانند مرحوم آیت اللّه احسان بخش، آیت اللّه قربانی و...، همکاری داشت.
سید عبدالله ضیایی مبارزه را از هنگام ورود به دانشگاه آغاز کرد و با مباحث و مناظرات علمی با چهرههای منحرف و وابسته به رژیم طاغوتی و استخدام نشدن در دوائر دولتی _ که نشانه مشروع ندانستن حکومت طاغوت بود _، در عرصههای مختلف به مصاف طاغوت و اندیشههای منحرف رفت. زمانی که به آستانه اشرفیه بازگشت، باز هم از مبارزه باز نایستاد و در منابر و سخنرانیها، در مناسبتهای مختلف، به شدت از رژیم طاغوتی انتقاد میکرد، به طوری که یک سال قبل از انقلاب ممنوع المنبر شد و چند ماه قبل از
پیروزی انقلاب اسلامی، منزل او به دست عوامل مزدور ساواک به آتش کشیده شد که بر اثر آن، بسیاری از نوشتهها، کتب و تقریرات درسی مربوط به حوزه و دانشگاهش از بین رفت. او بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان یکی از خبرگان از استان گیلان (مرحوم آیت اللّه دکتر ضیایی به همراه شهید آیت اللّه
ربانی املشی، مرحوم آقای لاهوتی، آقای محفوظی و به همراه عدهای از گروههای منافق و چپ در استان گیلان، جهت تدوین
قانون اساسی کاندیدا شدند که آقایان احسان بخش، ضیایی، محفوظی، شهید ربانی املشی با اکثریت آرا انتخاب شدند.) به منظور تدوین قانون اساسی انتخاب گردید و سپس به طور موقت به
تهران رفته، پس از چندی هم در قم مقیم شد. ایشان علاوه بر تدریس در حوزه، در
شورای مدیریت حوزه علمیه قم در سمت دبیر شورا هم انجام وظیفه میکرد. (مرحوم دکتر ضیایی از بینظمیها و بیبرنامگیهای موجود در حوزه همواره ناراحت بود. لذا برای ساماندهی امور حوزه، به همراه بزرگان و مدرسین حوزه علمیه طرح مدیریت حوزه را به اجرا درآورد و با تمهیداتی توانست هسته اولیه نهاد حوزوی را تهیه و به تصویب امام و سایر بزرگان حوزه برساند.) به همت ایشان و جمعی از بزرگان حوزه علمیه و مدرسین عالی مقام، نخستین برنامه جهت ساماندهی و قانونمندی دروس و امور مربوط به طلاب تدوین شد.
دکتر ضیایی هر قدر که برای فراگیری علم و دانش تلاش میکرد، به همان اندازه نیز متخلّق به آداب و اخلاق نبوی و سیره عملی
معصومین (علیهمالسّلام) بود. او علم و تعهد و معنویت را با هم آمیخته بود. آیت اللّه
زینالعابدین قربانی، امام جمعه لاهیجان، درباره حالات این مرد والا مقام میگوید:
«در سال ۱۳۵۶ ش، که ما به همراه ایشان (دکتر ضیایی) به
حج مشرف شده بودیم، در
روز عرفه، معظم له با حال خوشی دعای
سید الشهدا (علیهالسّلام) را به گونهای سوزناک میخواندند که هنوز طنین آن سوز و گدازها در گوش من موجود است. همچنین میتوان به شجاعت و دلیری و غیرتمندی وی اشاره نمود، به نحوی که در رژیم شاه معمولاً ایشان مسلّح بود و سلاح حمل مینمود و همچنین میتوان به توان ایشان در زمینه بحث و جدل پیرامون انواع موضوعات بویژه عقاید و دفاع از حریم ولایت عظمی اشاره نمود که ساعتها میتوانست پیرامون آنها بحث و مناظره کند.»
دکتر ضیایی از طبع شاعرانه هم بیبهره نبود و اشعاری از ایشان به یادگار مانده است. از باب نمونه، غزلی را که ایشان به سال ۱۳۵۴ ش در مدح
حضرت بقیه اللّه (عجّلاللّهتعالیفرجهالشریف) سروده است، در اینجا میآوریم:
شب دردمند عاشق چه شب دراز باشد ••• غم دل به دل سراید، پی فاش راز باشد
چو خیال دلبرش را، به عیادتش ببیند ••• همه درد او شود به، همه ناله ساز باشد
سپری شده است عمرم، پی وصل آن یگانه ••• که وصال آن پریوش، همه دم نیاز باشد
نظر ار به مهر دارد، همه درد را زداید ••• چه رسد که لب گشاید، همه دلنواز باشد
همه عمر رنج بردم ره وصل او کنم طی ••• شده طی کتاب عمرم، ره وصل باز باشد
غم دل فراز گفتم، مگرش قبول افتد ••• به قبولیاش گهی چون کُهی سرفراز باشد
همه درد من زهجرش، همه نالهام ز مهرش ••• چه شود که آن سلیمان، نگهش به ناز باشد
به امید آن که آید، سر من به بر بگیرد ••• دم آخرین خود را، به سرم
نماز باشد
مخراشای «ضیایی» دل خود به پنجه غم ••• که امیر دادگستر، شه غم نواز باشد
(اشعار مرحوم دکتر ضیایی در آتشسوزی منزلشان دستخوش حوادث شده و از میان رفته است.
)
سرانجام آیت اللّه سید عبداللّه ضیایی، که به امراض معده و سرطان مبتلا شده بود و پس از معالجات ممتد در ایران و خارج (
اتریش و
انگلیس) در شب شام غریبان حضرت ابی عبداللّه (علیهالسّلام) در بیست و سوم مرداد ۱۳۶۸ ش دار فانی را وداع گفت.
با توجه به سابقه طولانی و خدمات بینظیر آن عالم ربانی، مردم منطقه به محض اطلاع از رحلت ایشان، جامه عزا به تن کردند و همهجا را سیاهپوش نمودند. مجالس مختلف و متعددی در همه شهرها، بخشها و روستاهای کوچک و بزرگ منعقد گردید. مجالس متعددی نیز از سوی بزرگان در تهران، قم و... منعقد شد.
۱- ر. ک: قربانی، محمدعلی، پیشینه تاریخی فرهنگی لاهیجان و بزرگان آن، ص۸۷۴-۸۸۰.
۲- رازی، محمد، گنجینه دانشمندان.
۳- لاهیجی، رفیع، سیمای لنگرود.
۴- مجله «نور علم»، دوره سوم، ش ۹، ص۸۲.
•
محمّدتقی ادهم نژاد، ستارگان حرم، برگرفته از مقاله «دکتر سید عبداللّه ضیایی»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۱/۰۳/۳۰.