• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

شهادت عمار بن یاسر

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



عمار یاسر از اصحاب خاص پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و از نخستین ایمان آورندگان، در مکه بود. همواره پیرو رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود و در همه نبردهای آن حضرت شرکت داشت.



«عمار یاسر» در حدود ۴۴ سال قبل از بعثت به دنیا آمد. پدرش «یاسر» نام داشت که از مردم یمن بود و بعدها در مکه ساکن گشت.
سمیه، مادر عمار، کنیز ابوحذیفه بود. او کنیزش را به همسری یاسر در آورد و یاسر از آن زن صاحب فرزندی شد که نام او را عمار گذاشتند. ابو حذیفه بعدها عمار را از قید رقیت آزاد کرد و از این رو از موالی بنی مخزوم به حساب آمد.
[۱] رشاد، علی اکبر، دانشنامۀ امام علی (علیه‌السّلام)، ج۸، ص۵۱۶.



بعد از بعثت پیامبر و بعد از دعوت مخفیانه سه ساله، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دعوت خود را آشکارا آغاز نمود. عمار به همراه پدر و مادر و برادرش (عبدالله) در سال پنجم بعثت به حضور پیامبر آمد. و مسلمان شدند و اینان سی و چندمین نفری بودند که اسلام آوردند، در حالی که عمار حدودا ۴۸ سالی داشت.
[۲] صدر حاج سید جوادی، احمد و دیگران، دائرة المعارف تشیع، ج۱۱، ص۴۶۰.


۲.۱ - شکنجه ی خاندان عمار

ابن حجر می‌نویسد: «عمار یکی از هفت نفری بود که اسلام خود را آشکار کردند.»
[۳] عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۵۰۵.
هنگامی که خاندان عمار، اسلام خود را آشکار ساختند قبیلۀ بنی مخزوم ، هم پیمان آنها، بسیار ناراحت و عصبانی شدند و هشام بن عمرو که در میان مسلمانان به ابوجهل مشهور بود و ریاست قبیلۀ بنی مخزوم را بر عهده داشت، شروع به انواع مزاحمتها و شکنجه‌ها به خاندان عمار نمود که از جمله شکنجه‌ها؛ آهن گداخته از آتش]]، تازیانه و خواباندن روی ریگهای سوزان سرزمین مکه بود. پدر و مادر عمار، در سن پیری تحت سخت‌ترین شکنجۀ مشرکان به مقاومت ادامه دادند. این اثیر در این باره می‌نویسد: « مشرکان مکه، سه نفر (عمار، یاسر، سمیه) را در گرم‌ترین مواقع مجبور می‌کردند که خانۀ خود را ترک بگویند و در زیر آفتاب گرم و باد سوزان بیابان به سر ببرند. این شکنجه آن قدر تکرار شد که «یاسر» در آن میان جان سپرد. «سمیه» به ابوجهل پرخاش نمود و آن مرد سنگ دل و بی رحم تیزۀ خود را، در قلب وی فرو برد و او را کشت.»
[۴] ابن الاثیر، عزالدین علی بن ابی الکریم، الکامل فی التاریخ، مترجم، عباس خلیلی، ج۱، ص۷۲.

پس از کشته شدن یاسر و سمیه و عبدالله از عمار خواستند که از پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بیزاری بجوید و از اسلام برگردد و بتها را به نیکی یاد کند وگرنه شکنجه ادامه دارد. او که چگونگی مرگ پدر و مادر و برادرش را دیده بود، برای حفظ جان خود، دست به تاکتیک و تقیه زد. در ظاهر به زبان، خواستۀ مشرکان را گفت و نجات یافت. این خبر به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رسید و بعضی عمار را غایبانه محکوم کردند. ولی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سخن آنها را رد کرد و فرمود: «ان عمارا ملئ ایمانا من قرنه الی قدمه و اختلط الایمان بلحمه ودمه»
[۵] صدر حاج سید جوادی، احمد و دیگران، دائرة المعارف تشیع، ج۱۱، ص۴۶۱.
یعنی همانا سراسر وجود عمار، از فرق سر تا قدمش مملو از ایمان می‌باشد و ایمان با گوشت و خون او آمیخته است. بعد آیۀ ۱۰۶ سوره نحل نیز در تایید عمار نازل گردید. رسول گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به عمار فرمود: «اگر باز هم از تو خواستند، چنان کن»
[۶] القرطبی، ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الصحابة (چاپ شده در حاشیه الاصابه)، ج۲، ص۴۶۹.
یعنی تقیه را تکرار کن.


عمار، آنچنان به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نزدیک بود که خود می‌گوید: «کنت تربا لرسول الله فی سنه، لم یکن احد اقرب الیه منی» من دوشادوش رسول خدا بودم هیچ کس مثل من به آن حضرت نزدیک نبود. شاید بر همین اساس بود که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «ان عمارا جلدة بین عینی و انفی» همانا عمار پوست بین چشمان و بین من است. پس از هجرت و ورود عمار به مدینه ، در ساختن مسجدالنبی بسیار فعال بود، چنان که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به او فرمود: آنقدر به خود زحمت نده. عمار گفت: دوست دارم در ساختن مسجد شرکت کنم. و همانجا بود که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دستی بر شانۀ عمار زد و فرمود: «انک من اهل الجنه تقتلک الفئة الباغیة» یعنی تو اهل بهشت هستی، قوم ستمگر تو را می‌کشند.
سیره نویسان، در مورد شرکت پرتلاش عمار در جنگها چنین نوشته‌اند که «عمار» در همۀ جنگهای پیغمبر و در بیعت رضوان همراه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شرکت نمود. در جنگ بدر قهرمانی‌ها نشان داد و آزمایش‌های رزمی را، چنان که باید، به انجام رسانید.
[۱۰] القرطبی، ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۴۶۹.



موضعگیری عمار یاسر، بعد از رحلت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) همچون موضعگیری مولایش امیرمؤمنان علی (علیه‌السّلام) بود. در مساله رهبری، با خلفاء مخالفت شدید نمود. وی از پیشگاهان تشیع بود و نام او در همه جا در کنار سلمان و ابوذر و مقداد، به عنوان اعضای اصلی هستۀ مرکزی تشیع می‌درخشید. حضرت رضا (علیه‌السّلام) در روایتی به جماعتی که شیعۀ ظاهری بودند فرمود: «وای بر شما! همانا شیعۀ علی (علیه‌السّلام) افرادی مانند حسن (علیه‌السّلام)، حسین (علیه‌السّلام)، ابوذر، سلمان، مقداد، عمار و محمد بن ابی بکر هستند، آنان که هیچ گاه، مخالفت با اوامر آن حضرت نهی نمودند و هیچ گاه کاری که مورد قهر آن حضرت بود انجام نمی‌دادند.»
[۱۱] مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۶۸، ص۱۵۸.


۴.۱ - مدافع حریم ولایت

همچنین، عمار از معترضان جریان سقیفه بود و نیز از کسانی بود که در تشییع پیکر مطهر فاطمه (سلام‌الله‌علیهم) و نماز بر او شرکت نمود.
عمار در شورای عمر و بعد از آن تلاش فراوانی برای تحقق رهبری علی (علیه‌السّلام) نمود. از جمله در جائی گفته است: «وای بر شما! نزد علی (علیه‌السّلام) بروید و از او پیروی کنید؛ همانا او شریف‌ترین خلائق بعد از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است.»
پس از سقوط عثمان و روی کار آمدن امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام)، عمار شاخص‌ترین مدافع حریم ولایت بود. او و قیس بن سعد به عنوان دو کارشناس امین، امور مربوط به بیت المال را به عهده داشتند. همچنین او، در جنگهای امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) نیز شرکت می‌کرد با آنکه حدود ۹۰ سال سن داشت و از امرای لشگر و دستیار نیرومند آن حضرت بود.
از امام باقر (علیه‌السّلام) روایت شده است که وقتی علی (علیه‌السّلام) از «ذی قار» به طرف بصره، برای جنگ جمل حرکت می‌کرد، دوازده هزار نفر او را همراهی می‌کردند که عمار یاسر با هزار مرد، فرمانده جناح چپ لشگر و مالک اشتر با هزار مرد ، فرمانده جناح راست بود.
[۱۴] رشاد، علی اکبر، دانشنامۀ امام علی (علیه‌السّلام)، ج۸، ص۵۲۴.

بعد از آنکه ابو موسی اشعری، حاکم کوفه، برای جنگ جمل سربازی برای یاری امام علی (علیه‌السّلام) نفرستاد، حضرت دستور عزل او را صادر کرد و فرزندش امام حسن (علیه‌السّلام) را همراه عمار به کوفه فرستاد که آنان با سخنان پرشور حدود نه هزار و ششصد نفر از کوفیان را به سپاه امام علی (علیه‌السّلام) ملحق کردند. حضور امام حسن (علیه‌السّلام) به عنوان نوادۀ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقش مهمی در تحریک مردم کوفه داشت. همین طور، عمار که زمانی حاکم این شهر بوده و به تقوی و پرهیزکاری شهره بوده و مردم بر اساس روایت «الحق مع عمار یدور معه حیث دار»
[۱۵] جعفریان، رسول، تاریخ خلفاء (از رحلت پیامبر تا زوال امویان)، ج۲، ص۲۶۳.
او را معیار حق و باطل می‌شناختند. توانستند مردم کوفه را بسیج کنند که در "ذی قار" به امام ملحق شوند.


ذوالکلاع حمیری با بیست هزار تن که همگی اهل قبیلۀ وی بودند به جنگ علی (علیه‌السّلام) در صفین آمده بودند و تکیه گاه عمدۀ معاویه همین مرد بود و او تا از همکاری ذوالکلاع اطمینان نیافت، تصمیم به جنگ نگرفت. این سردار فریب خورده، همین که شنید عمار یاسر همراه علی (علیه‌السّلام) است سخت تکان خورد. مبلغان دستگاه معاویه، خواستند مطلب را بر او مشتبه سازند، گفتند: عمار کجا، صفین کجا؟ عراقیان از ساختن این دروغ‌ها باکی ندارند. ذوالکلاع ، متقاعد نشد رو به عمر و عاص کرد و گفت: آیا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چنین جمله‌ای در حق عمار گفته است که؛ «انک لن تموت حتی تقتلک الفئة الباغیة الناکبة عن الحق» تو نمی‌میری تا وقتی که گروه ستمگر و منحرف از حق تو را بکشد.» فرزند عاص گفت: آری فرموده است، ولی هرگز عمار در سپاه علی نیست. وی گفت: من باید خودم شخصا تحقیق کنم.
سپس عده‌ای را مامور کرد تا در این باره تحقیقاتی بکنند. در این لحظات حساس معاویه و عمرو عاص دیدند که اگر او را از وجود عمار در سپاه علی (علیه‌السّلام) و یا از شهادت وی در رکاب علی (علیه‌السّلام) آگاه شود، ممکن است شکافی در سپاه شام به وجود آید؛ از این نظر، ذوالکلاع را به طریق مرموزی کشتند.
[۱۸] سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ص۴۴۳.

شخصیت عمار و سوابق انقلابی او امری نبود که بر اهل شام پوشیده باشد. گفتۀ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دربارۀ او عالمگیر شده بود. آنچه بر مردم شام پوشیده بود شرکت عمار در سپاه علی (علیه‌السّلام) بود. پس از کشته شدن ذوالکلاع و شهادت عمار، عمر و عاص خطاب به معاویه گفت: من نمی‌دانم به قتل کدام یک از آن دو باید خوشحال شوم؟ به خدا قسم اگر ذوالکلاع بعد از قتل عمار زنده می‌بود تمام اهل شام را به جانب علی (علیه‌السّلام) باز می‌گرداند.


نقل شده است که در جنگ صفین، عمار پیش از شهادتش، بر اثر تشنگی زیاد آب طلبید. مردی گفت: آب در اینجا نیست. در این هنگام پسر بچه‌ای به نام «راشد» شربتی از شیر برای او آورد. عمار به او گفت: «از دو ستم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شنیدم که فرمود: آخرین ره توشۀ تو از دنیا قدحی از شیر است.»
[۲۰] المنقری، نصر بن مزاحم، پیکار صفین، ص۴۷۰.
عمار شیر را نوشید و برای چندمین بار به دشمن حمله کرد تا این که دو نفر از نفرات دشمن به نام‌های «ابو العادیه الفزاری» و «ابن جون سکونی» به سوی عمار آمدند اولی ضربتی سخت بر عمار زد که بر زمین افتاد و دومی سر از بدن عمار جدا کرد.
[۲۱] المنقری، نصر بن مزاحم، پیکار صفین، ص۴۶۸.

عجیب این که، آن دو نفر به خاطر دریافت جایزه با هم ستیز کردند و هر کدام می‌گفتند: من عمار را کشتم. عمرو عاص این سخن را شنید و به آنها گفت: «سوگند به خدا، این دو نفر با هم ستیز نمی‌کنند مگر برای آتش دوزخ شهادت عمار در ماه ربیع الاول سال ۳۷ (در ۹۳ سالگی) اتفاق افتاد. امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) وقتی بین کشته‌ها جنازۀ عمار را دید با چشمانی اشکبار فرمود: «انالله و اناالیه راجعون، هر کس قتل عمار را بزرگ نشمرد و غمگین نشود از اسلام حظ و بهره‌ای نبرده است.» سپس شخصا بر جنازۀ عمار نماز خواند و مطابق وصیتش، او را با همان لباس جنگی به خاک سپرد. مرقد شریف وی در سرزمین صفین (در کشور سوریۀ کنونی و منطقۀ رقه) قرار دارد.
«عمار» بی شک بزرگمرد تقوا و کمالات است زیرا پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمودند: «اشتاقت الجنة الی اربعة؛ علی و عمار وسلمان وبلال» بهشت مشتاق دیدار چهار نفری است و آنها؛ علی (علیه‌السّلام) و عمار و سلمان و بلال است.


۱. رشاد، علی اکبر، دانشنامۀ امام علی (علیه‌السّلام)، ج۸، ص۵۱۶.
۲. صدر حاج سید جوادی، احمد و دیگران، دائرة المعارف تشیع، ج۱۱، ص۴۶۰.
۳. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۵۰۵.
۴. ابن الاثیر، عزالدین علی بن ابی الکریم، الکامل فی التاریخ، مترجم، عباس خلیلی، ج۱، ص۷۲.
۵. صدر حاج سید جوادی، احمد و دیگران، دائرة المعارف تشیع، ج۱۱، ص۴۶۱.
۶. القرطبی، ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الصحابة (چاپ شده در حاشیه الاصابه)، ج۲، ص۴۶۹.
۷. امین، محسن، اعیان الشیعه، ج۸، ص۳۷۳.    
۸. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۴۵.    
۹. امین، محسن، اعیان الشیعه، ج۸، ص۳۷۳.    
۱۰. القرطبی، ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۴۶۹.
۱۱. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۶۸، ص۱۵۸.
۱۲. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۵۱.    
۱۳. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۳۳، ص۴۵.    
۱۴. رشاد، علی اکبر، دانشنامۀ امام علی (علیه‌السّلام)، ج۸، ص۵۲۴.
۱۵. جعفریان، رسول، تاریخ خلفاء (از رحلت پیامبر تا زوال امویان)، ج۲، ص۲۶۳.
۱۶. دینوری، ابو حنيفه، اخبار الطوال، ص۱۴۷.    
۱۷. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۹، ص۲۱.    
۱۸. سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ص۴۴۳.
۱۹. سبحانی، جعفر، فروغ ولایت، ص۶۲۵.    
۲۰. المنقری، نصر بن مزاحم، پیکار صفین، ص۴۷۰.
۲۱. المنقری، نصر بن مزاحم، پیکار صفین، ص۴۶۸.
۲۲. امین، محسن، اعیان الشیعه، ج۸، ص۳۷۳.    
۲۳. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۳۳، ص۱۹.    
۲۴. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۴۱.    



سایت پژوهه برگرفته از مقاله «شهادت عمار بن یاسر».    



جعبه ابزار