شهادت عهد
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
چون خداوند
انسان را به وجود آورد و آن را مقام تحصل تام در کونین عطا فرمود او را بر این اعطای وجود به
شهادت گرفت و از او خواست تا در این شهادت که او
الله و
خالق و
مصور اوست دائم باشد و این دوام بر شهادت را همان
عهد گویند.
هر
ممکن الوجود، چه ازلی باشد همچون حقیقت حقه محمدی و چه همچون من و تو
حادث باشد به نظر الی ذاته موجود نباشد و چون به مقام وجود درآید و شیئیت او حاصل شد و حقیقت خارجی یافت ثبوت آن و وجود آن با قطع نظر از واجب متصور نیست. اگر ممکن نیازمند به غیر خود که واجب است نبود که ممکن نبود بلکه واجب بود و لازمه این انقلاب در ذات بود که محال بودن آن بدیهی است.
اما حقایق امکانی که غیر از واجب است مراتبی دارد. از حقیقت
انسان کامل، یا حقیقت محمدی ص تا حقیقتهای
آسمان و
زمین و اشیاء ممکن همه در طول پس از آن حقیقت اصیل محمدیهاند. پس اثر جاعل در آسمان و زمین غیر از اثر جاعل در
حقیقت محمدیه است و با آن در تباین طولی است. چون باریتعالی بنده مخلوق را به وجود آورد و آن را
مقام تحصل تام در کونین عطا فرمود او را بر این اعطای وجود به
شهادت گرفت و از او خواست تا در این شهادت که او
الله و
خالق و
مصور اوست دائم باشد و این دوام بر شهادت را همان
عهد گویند.
همچنان که ممکن در مقام ذات جز
احتیاج و
فقر نبوده باشد شهادت انسان پس از تحقق تام و تمام به خالق خویش
تصدیق وجود یافتن وی است و تحقق یافتن وی است همچون اثر جاعل که از مجعول جدا نبود شهادت انسان کامل به یگانگی الله از انسان جدا نبود نه در عالم ماده
وحی یا عالم دنیا و نه در
عالم ملکوت و عقبی و آخرت. اما بدیهی است عهد انسان در این دنیا بر این که خالق او الله یکتاست که سزاوار
پرستش است خود ممهد عهد آخرت است و خداوند پاداش چنین
عهد و
صبر بر عهد را در
آخرت دهد.
آنچه از حق تعالی در صقع امکان بوجود آمده همان تحقق شهادت ذاتی است شهد الله انه لا اله الا هو و از همین جا است عهد و شهادت انسان بر حق تعالی محتمل و میسر میشود. چه اگر این شهادت حق تعالی بر هر هویت او و ذات صمدیاش نمیبود شهادت انسان که مخلوق کامل و برگزیده و احسن مخلوقات اوست امکانپذیر نمیشود و بر آسمان و زمین و اشیاء جهان نیز فرض و فرصت شهادت نمیبود.
اصل عهد الستی یک اصل ابتدایی و وجودی است. این اصل حتی مشروط به وجود نیز نیست زیرا در
عالم الستی و پیش از
عالم طبیعت و
عالم ذهنی و عینی بنیان آن نهاده شده است.
وفای به عهد یک
ضرورت عقلی و وجودی کلامی و فلسفی و در عین حال اخلاقی و عملی است. وفای به عهد الهی یعنی
تسلیم به
اراده او شدن و پذیرفتن آنچه که او
حکم کرده است.
قشیری میگوید شاهد، الله است زیرا شهادت از برای خویش داده به وحدانیت خویش و مشهود نیز خود الله است که گواه نفس خود است.
و شهادت که تصدیق به
علم است و بلکه اعلی مراتب علم است و حضرت باریتعالی
عالم و
حکیم است و
دانا به
امر و
خلق ماسوی است پس به شهادت هر ذات ممکن بر خودش دانا است و میداند که شهادت اینان از شهادت وی سبب گیرد و این شهادت ممکن از شهادت واجب فائض است و شهادت
انبیاء و
اولیاء که کمل از مخلوقاتاند و
تسبیح آنان به شهادت وی نزدیکتر از شهادت و تسبیح دیگر موجودات است. کل شیئی یسبح بحمده. و تجلی الحق اکمل من تجلی له من عالم الغیب او الشیاء انما هو من الاسم ظاهر اختلفت الاحکام باختلاف الشهادت هم المتکلم و هو السمیع.
عبدالقادر الجزائری در تفسیر شهد الله انه...
میگوید این شهادت از سنخ شهادت علم است نه شهادت از سنخ شهود و رویت. فانها شهاده بالالوهه و الالوهه تعلم و لا تشهد فانها مرتبه الذات.
شهادت اهل
ایمان به
توحید به سبب خبر به آن نیست بلکه شهادت آنها لنفسه است و نیاز به خبر در این شهادت نیست.
شهادت ذات خداوندی بر وحدت لا بشرط من قید ای شرط او بر شهادت انسان بر توحید ربوبی تقدم دارد و این شهادت اخیر به حکم قاعده اضافیه متأخر به همان شهادت سرمدی متقدم است.
پس شهادت انسان و زمین و آسمان و اشیاء ممکن همه بر ذات او چنانچه از شهادت او بر خویش آغاز نمیشد عهد معنی نمیداشت. عهد انسان در ازل با خداوند و لیاقت او بر استماع کلمه الله الست بربکم و التباس خلعت توحید و پاسخ و تایید و تصدیق او و بلی گفتن او معلول شهادت باریتعالی بر ذات بیچون و چرای خویش است و این شهادت بر ضرورت ذاتیه مقدم بر شهادت و عهد ماسوی الله از ممکنات است. و عهد و شهادت انسان از شهادت ذاتی باری حکایت دارد و مظهر آن است از این وجه است که عهد انسانی با در ازای زمان پیوند خورده و فرمود افطال علیکم العهد چه شهادت ذاتی از جمله احکام ضرورت لاوقتیه ازلیه است و شهادت انسان نیز مظهر آن حکم ازلی و ابدی است و از این رو همیشگی و جاودانی و طولانی و سخت باشد و باریتعالی پیوسته انسان را از شکست و نکص در این پیمان بازمیدارد و از خلف وعده و نقض عهد پرهیز میدهد و به
وفای به عهد و پرهیز از نکث و نکس و نقض تشویق میکند.
و شهادت به خداوند متعال توصیف درستی است از لحاظ مفهومی اما ما را نام خداوند میدانیم زیرا از جانب شارع مأذون و مجاز دانسته شده و این
اسم در
قرآن سابقه دارد و الله علی کل شیئی شهید. پس
اطلاق این اسم یعنی اسم
شهید بر خداوند درست است و توصیف باریتعالی بدین امر درست است همچون دیگر اسماء
قادر و
عالم، اطلاق اسم شهید بر حقتعالی جائز است هم اسماً و هم وصفاً زیرا خود حضرت باریتعالی خود را بارها بدان توصیف نموده و الله علیم بحقه و بحقایق اسمائه الحسنی.
پس خالق و مخلوق در شهادت معیت ندارد و اگر توان گفت شهادت خالق باریتعالی سابق بر شهادت مخلوق است این سبق نه سبق زمانی بلکه سبق وجودی و ذاتی است و غلبه شهادت او بر ماسوی الله خارج از دائره زمان و زمانیات و مکان و مکانیات است و بلکه این سبق شهادت، افضل اقوی در سبق از میان همه سبق ازلی و دهری و زمانی است زیرا اگر این تقدم شهادت باری بر ممکن تقدم زمانی بود پس در مفهوم شهادت واجبالوجود بر خویش زمان رخنه میکرد و قبلیت اسم شاهد و شهید بر مظاهر و اکوان ماسوی الله زمانی میبود و بس.
از حکمت شهادت رجحت ظهور است بر کون چون بدون شهادت از کمون چیزی به مطلع علم و عین نیاید و شهادت خود عین ظهور و اظهر و اعلی مراتب آن است. پس حکمت شهادت تحقق و ظهور آن است به عبارت دیگر گرچه برای ذات عالم عینی و ذهنی به شهادت و بینه نیاز است اما برای شهادت را نیاز به شهادت نیست.
در شهادت شمع و قول یکی گردد و آنگاه که شهادت به صدق گفت شده به صدق مسموع شده و این دو منزل در شهادت یکی است و الله من ورائهم شهید.
برگرفته از مقاله سیدموسی دیباج.