• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

صحرای احقاف

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



احقاف صحرایی است ناهموار با تپّه‌های شنی و به معنی شن‌زار است و سرزمین قوم عاد در جنوب عربستان را احقاف نامیده‌اند چرا که این سرزمین پوشیده از شن بود.



واژه احقاف از ریشه «حقف» به‌معنای برآمدگی و انحنا است.
[۱] ترتیب‌العین، ص‌۱۹۰، «حقف».
[۲] غریب القرآن، ص‌۳۸۸.
که تپّه‌های منحنی شن،
[۵] مجمع‌البیان، ج‌۹، ص‌۱۳۵.
خمیدگی پشت شتر و دیگر حیوانات
[۸] تنویرالحوالک، ص‌۳۲۹.
و خمیدگی هلال ماه،
از کاربردهای مشهور آن به‌شمار می‌رود. احقاف در نقش صیغه جمع، به مجموعه تپّه‌های شنی در بیابان‌های کویری اطلاق شده، برای دیگر گونه‌های برآمدگی زمین به‌کار نمی‌رود؛
[۱۱] جامع‌البیان، مج‌۱۵، ج‌۳۰، ص‌۲۲۳
[۱۲] جامع‌البیان، مج‌۱۵، ج‌۳۰، ص‌۲۲۳.
گرچه از برخی مفسّران نخستین، اطلاق آن بر کوه‌ها نیز گزارش شده است.
[۱۴] تفسیرابن کثیر، ج‌۴، ص‌۱۷۳.



قرآن فقط یک بار این واژه را در آیه‌۲۱ احقاف به‌صورت محلّ سکونت قوم عاد و پیامبری هود (علیه‌السلام) به‌کار برده و سوره مذکور به همین مناسبت به این نام شهرت یافته است؛ البتّه ماجرای قوم عاد، در ۱۷ سوره دیگر نیز بازگو شده که گاه از خلال آن به برخی نکات درباره محلّ سکونت این قوم دست می‌یابیم. با این حال، محلّ دقیق این منطقه در قرآن تعیین نشده و وجود بیابان‌های شنی فراوان در مناطق گوناگون جزیرة‌العرب نیز بیش‌تر بر این ابهام افزوده است.


در تورات و تواریخ پیش از اسلام نیز به‌طور صریح از عاد و احقاف، یادی به‌میان نیامده است، جز آن‌که در آثار اقلیم نگاران یونانی از قوم Oadite در شمال غربی جزیرة‌العرب یاد‌شده که احتمال تطبیق آن بر قوم عاد از سوی برخی پژوهش‌گران مطرح شده است.
[۱۶] المفصل، ج‌۱، ص۳۱۱.
[۱۷] دراسات تاریخیه، ج‌۱، ص‌۲۴۶‌-۲۴۹

گویا جرجی زیدان بر همین اساس، عادیان را از عرب‌های شمال شمرده؛
[۱۸] ‌ مؤلفات جرجی زیدان، ج‌۱۰، ص‌۱۳۱.
این در‌حالی است که احقاف از نظر عموم مفسّران اسلامی، در منطقه‌ای از یمن در جنوب عربستان قرار داشته است؛ البتّه برخی نیز احقاف را نام کوهی در شام یا منطقه‌ای اطراف حسمی
[۲۱] معجم ما استعجم، ج ۱، ص‌۱۱۰.
در شمال جزیرة‌العرب دانسته‌اند که آبادانی و سرسبزی این منطقه با برخی گزارش‌های قرآن از محلّ سکونت عاد، شباهت دارد. وجود کوهی به نام «ارم» فرضیّه وقوع سرزمین احقاف در این منطقه را نزد برخی خاورشناسان تقویت کرده است.
[۲۲] المفصل، ج‌۱، ص‌۱۶۸.
در تورات نیز از منطقه‌ای به نام «حویله» یاد‌شده که آن واژه، از ریشه عبری «حول» به‌معنای شن اشتقاق یافته، به سرزمین شن‌زار اطلاق می‌شود. محدوده دقیق این منطقه، به روشنی در تورات تعیین نشده و گویا افزون بر یمن و عمان، در عربستان جنوبی تا مرکز و شمال جزیرة‌العرب امتداد داشته است.
[۲۳] قاموس الکتاب المقدس، ص‌۳۳۷.
کنار هم آمدن نام «حویله» و «حضرموت» به‌صورت فرزندان یقطان و همچنین «سبأ» و «حویله» به‌صورت بنوکوش
[۲۴] کتاب مقدس، تکوین، ۱۰:۷ و ۲۶‌-۳۰.
[۲۵] کتاب مقدس، تکوین، اخبار اوّل، ۱:۹ ، ۲۰‌-۲۳
[۲۶] کتاب مقدس، تکوین،و اخبار اوّل، ۱:۹ ، ۲۰‌-۲۳
(با توجّه به تطبیق نام شهرها و قبایل با اسامی فرزندان نوح از نگاه عهد عتیق ) فرضیّه تطابق حویله با احقاف را تقویت می‌کند؛ به‌ویژه آن‌که قبایل قحطانی عرب که گویا نام خود را از ریشه عبری «یقطان» برگرفته‌اند، گاهی در برابر تفاخر عدنانیان به پیامبری جدّشان اسماعیل ، پیامبری جدّشان هود را یادآور می‌شدند.
[۲۷] تاریخ دمشق، ج‌۶۲، ص‌۴۱۴.
[۲۸] تاریخ ابن‌خلدون، ج‌۲، ص‌۲۰.
[۲۹] المفصل، ج‌۱، ص‌۳۱۳‌-۳۱۴.


۳.۱ - گزارش تورات

گزارش تورات از وجود رودی در حویله و کانی‌ها و سنگ‌های قیمتی بسیار و عطرهای گیاهی در آن منطقه، با گزارش قرآن از باغ‌ها و آب‌ها و نعمت فراوان در محلّ سکونت عادیان مطابقت می‌کند.
[۳۱] کتاب مقدس، تکوین، ۲:۱۱‌۱۲
تشابه عادیان در ویژگی‌های جسمانی با عمالقه که در تورات از حویله به‌صورت یکی از مناطق حضور آن‌ها یاد‌شده، تأییدی دیگر بر این فرضیّه‌است
[۳۲] کتاب مقدس، اعداد، ۱۳:۲۸‌۳۳
. افزون بر این، این دو گروه، از یک نژاد و خانواده شمرده شده‌اند.
[۳۶] شرح نهج‌البلاغه، ج‌۱۰، ص‌۲۸۰‌-۲۸۱.
[۳۷] مؤلفات جرجی زیدان، ج‌۱۰، ص‌۸۶‌۸۷‌.
[۳۸] حجة‌التفاسیر، ج‌۶‌، ص‌۱۴۵.



کاوش‌های باستان‌شناسی در مناطق گوناگون جزیرة‌العرب نیز اطّلاعات بسیاری از اقوام گذشته این سرزمین در اختیار گذاشته که البتّه همه آن‌ها بی‌شباهت با وضعیّت قوم عاد نیستند؛ امّا تاکنون آثار مشخّصی از عادیان ساکن احقاف به‌گونه‌ای که از تطابق گزارش قرآن بر آن اطمینان حاصل شود، به‌دست نیامده است.
[۳۹] مؤلفات جرجی زیدان، ج‌۱۰، ص‌۹۰.
[۴۰] الجواهر، ج‌۱۱، ص‌۲۰۰.
[۴۱] تفسیر عاملی، ج‌۷ ص‌۵۳۱.
شاید از همین روی برخی معاصران، عادیان را ازاقوام ما قبل تاریخ شمرده‌اند.
[۴۲] المیزان، ج‌۱۰، ص‌۳۰۷.
[۴۳] میزان‌الحکمه، ج‌۴، ص‌۳۰۴۸.
برخی ضرب‌المثل‌های رایج میان عرب جاهلی نیز از قدمت عاد و فاصله بسیار آن مردم از عصر نزول قرآن حکایت دارد.
[۴۴] المفصل، ج‌۱، ص‌۲۹۹‌-۳۰۸.
[۴۵] حجة‌التفاسیر، ج‌۶، ص‌۱۴۵.

قرآن در غالب یادکردهای خویش از عادیان، آنان را پس از قوم نوح می‌شمرد و همچنین گرچه تعبیر «عاداً الاولی:عاد نخستین» از نظر برخی مفسّران نشان‌دهنده وجود عاد دیگری است، می‌تواند بر قدمت بسیار این قوم کهن دلالت کند. با‌این همه، دست نخورده ماندن مناطق بسیاری از جزیرة‌العرب در اثر وضعیّت سخت آب و هوایی، امید به یافتن آثاری از سرزمین عاد را از میان نبرده است. به هر روی، سرزمین این قوم، بنا به گزارش قرآن در جزیرة‌العرب یا منطقه‌ای نزدیک به آن قرار داشته است:«و‌لَقَد اَهلَکنا ما حَولَکُم مِنَ‌القُری». از برخی آیات قرآن نیز آشنایی عرب با ماجرای قوم عاد برمی‌آید:«اَلَم‌یَأتِکُم نَبَأُ الَّذینَ مِن قَبلِکُم قَومِ نوح و عاد و ثمود‌...» که در کنار سفارش خداوند به کافران عرب جهت مسافرت برای عبرت‌گیری ازعاقبت شوم برخی اقوام گذشته:«واِن یُکَذِّبوکَ فَقَد کَذَّبَت قَبلَهُم قَومُ نوح وعادٌ وثَمود... اَفَلَم یَسیروا فِی الاَرضِ فَتَکونَ لَهُم قُلوبٌ‌...» احتمالا نشان دهنده نزدیکی این منطقه به جزیرة‌العرب است پاره‌ای از گزارش‌های برخی مورّخان اسلامی نیز از آن حکایت می‌کند که محلّ سکونت قوم عاد، به‌طور کامل نزد عرب شناخته شده بود و در مسیر گذرگاه‌های آنان قرار داشت.
[۴۹] تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۳، ص‌۴۲۳
[۵۰] المفصل، ج‌۱، ص‌۳۰۷‌-۳۰۸.

در برخی روایات و اخبار تفسیری نیز از وجود آثاری از این قوم در محلّ سکونتشان خبر داده شده است.
[۵۱] الاحتجاج، ج۲، ص۳۳۳‌-۳۳۴.
[۵۲] کنزالعمال، ج‌۱۲، ص‌۴۷۹‌-۴۸۰.
[۵۳] کنزالعمال، ج‌۱۲، ص‌۴۷۹‌-۴۸۰.

ورای این گزارش‌ها و روایات چه بسا غیر مطمئن، قرآن در دو آیه دیگر به صراحت از ماندن آثار محلّ سکونت عاد تا برهه‌ای از زمان «فَاَصبَحوا لا‌یُری اِلاّ مَسکِنُهُم» و شناخته شدن آن مکان نزد عرب «وعادًا وثَمودَا وقَد تَبَیَّنَ لَکُم مِن مَسکِنِهِم» یاد‌کرده است. از سوی دیگر، اشاره به ماجرای قوم عاد در سخنان مؤمن آل فرعون آشنایی مصریان با آنان و احتمالا نزدیکی منطقه‌شان به مصر را نشان‌می‌دهد:«اِنّی اَخافُ عَلَیکُم مِثلَ یَومِ الاَحزاب مِثلَ دَأبِ قَومِ نوح وعاد وثَمودَ‌...»


گرچه از نام احقاف برمی‌آید که سرزمین عادیان، منطقه‌ای بیابانی و خشک بوده است، در آیاتی دیگر از باغ‌ها و چشمه‌سارهای محلّ سکونتشان یاد‌شده است ؛ هم‌چنین وعده هود به نزول باران در‌صورت توبه و استغفار ایشان و انتظار آنان برای نزول باراننشان می‌دهد که آنان در سرزمین خشک یا در حال گذراندن دوره‌ای از خشک‌سالی بوده‌اند.
[۶۳] المیزان، ج‌۱۰، ص‌۳۰

برخی روایات تفسیری و اخبار جاهلی نیز از این حادثه خبر داده‌اند.
[۶۴] جامع‌البیان، مج‌۵، ج‌۸، ص‌۲۸۰‌-۲۸۴.
[۶۵] البدایة والنهایه، ج‌۱، ص۱۴۵.
[۶۶] بحارالانوار، ج‌۱۱، ص‌۳۵۳.

این دو گزارشِ در ظاهر متناقض،
[۶۷] نمونه، ج‌۲۱، ص‌۳۵۱.
به دو گونه قابل جمع‌است:این دو سری آیات به دو مرحله گوناگون از تاریخ قوم عاد و احتمالا دو منطقه مختلف اشاره دارند؛ همان‌گونه که برخی مفسّران از تعبیر «عاداً الاولی» این را استفاده کرده‌اند
[۶۸] قصص الانبیاء، ابن‌کثیر، ص‌۱۱۳
و در برخی روایات نیز تأییدی بر آن ذکر شده است.
[۶۹] البدایة والنهایه، ج‌۱، ص‌۱۲۶.
[۷۰] فتح الباری، ج‌۸، ص‌۴۴۴.

از سوی دیگر، مطالعات زمین‌شناسی و باستان‌شناسی نشان می‌دهد که بیابان‌های جزیرة‌العرب در دوره‌های پیشین، از سرسبزی و اعتدال آب و هوایی برخوردار بوده و در دوره‌ای خاص در اثر تغییر وضعیّت جوّی، این منطقه به شکل بیابان درآمده که در اثر آن، مهاجرت‌های متعدّدی از این سرزمین رخ داده است.
[۷۱] المفصل، ج‌۱، ص‌۲۴۰‌-۲۴۶
در برخی روایات تفسیری نیز به تغییر و تحوّل زیست محیطی محلّ سکونت عادیان در اثر خشم خداوند اشاره شده است؛
[۷۲] فتح الباری، ج‌۶، ص‌۲۶۷
بنابراین، شاید آن دو گزارش، به دو دوره از پیامبری هود مربوط بوده یا آن‌که نام احقاف، نه از آغاز، بلکه در دوره‌های متأخّر پس از وقوع عذاب بر ساکنانش بر آن نهاده شده باشد. از توضیحات برخی مفسّران
[۷۴] مجمع البیان، ج‌۹، ص‌۱۳۵‌-۱۳۶.
و کاربردهای گوناگون این کلمه
[۷۵] مستدرک، ج۲، ص۴۸۸.
[۷۶] الاحتجاج، ج۲، ص۳۳۴.
[۷۷] بحارالانوار، ج‌۶، ص‌۲۹۲.
نیز برمی آید که احقاف بیش از آن‌که نامی برای سرزمین خاصّی باشد، بر عموم بیابان‌های دارای تپّه‌های شنی اطلاق می‌شود. تقسیم عاد به دو گروه بادیه‌نشین و شهرنشین در برخی روایات،
[۷۸] فتح الباری، ج‌۶، ص‌۲۶۸
راه حلّ سومی را پیش روی ما می‌نهد. بر این اساس، گزارش‌های متفاوت از محلّ سکونت عاد، در واقع هر یک خطاب به گروه خاصّی از آنان بوده است.


در آیاتی دیگر، از بنای آثار تمدّنی بزرگی در منطقه سکونت عادیان یاد‌شده است. آنان بر اماکنی مرتفع در سرزمین خویش بناهایی بدون سود می‌ساختند که گویا اماکنی برای عیش و نوش و سرگرمی و تفاخر بوده است:
[۷۹] الأحقاف تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۳، ص‌۳۵۴.
[۸۰] المیزان، ج‌۱۵، ص‌۳۰۰.
«اَتَبنونَ بِکُلِّ ریع ءایَةً تَعبَثون». این در‌حالی است که تعبیر «اودیه» جمع وادی در آیه‌۲۴ احقاف نشان می‌دهد که آنان در دشت‌های مسطّحی می‌زیستند. احتمالا آنان همانند قوم ثمود (به‌ویژه با توجّه به تقارن یاد آن‌ها در قرآن) در دشت‌هایی نزدیک کوهستان زندگی می‌کرده، این بناها را بر قلّه تپه‌ها و کوه‌های اطراف می‌ساختند. سرزمین یمن در جنوب و منطقه حسمی در شمال عربستان که ترکیبی از دشت و کوه است
[۸۴] تفسیر قرطبی، ج‌۱۶، ص‌۱۳۵
و همچنین منطقه «وادی‌القری» در حجاز با توجّه به اکتشاف آثاری دست نوشته و بقایای یک معبد بر فراز کوهی در آن،
[۸۵] المفصل، ج‌۱، ص‌۱۶۹
با گزارش این آیات مطابقت دارند. همچنین آنان بناهای بزرگ دیگری نیز می‌ساختند:«وتَتَّخِذونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُم تَخلُدون» که گویا نوعی قلعه و کاخ بوده است.
[۸۷] تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۳، ص‌۳۵۴.
[۸۸] المیزان، ج‌۱۵، ص‌۳۰۰.

همچنین از تهاجم و حمله‌های سخت و شدید این قوم به سرزمین‌های اطراف یاد‌شده:«واِذا بَطَشتُم بَطَشتُم جَبّارین» که نشان دهنده اقتدار آنان در منطقه‌ای به نسبت گسترده است.
[۹۰] مجمع‌البیان، ج‌۷، ص‌۳۱۰
انتشار آنان در چنین منطقه‌ای که از یمن تا شام دانسته شده،
[۹۱] المنار، ج‌۸، ص‌۴۹۶
و در برخی اخبار حکایت شده است.
[۹۲] جامع‌البیان، مج‌۵، ج‌۸، ص‌۲۸۴.
[۹۳] تفسیر قرطبی، ج‌۱۶، ص‌۱۳۵.
[۹۴] فتح‌القدیر، ج‌۵، ص‌۲۲.

چه بسا گزارش متفاوت از محل سکونت آن‌ها که گاه خشک و کویری و گاه آباد و سرسبز یا گاه مسطّح و گاه کوهستانی معرّفی شده، نشان‌دهنده تنوّع زیست محیطی مناطق تحت نفوذ آن‌ها باشد.

۶.۱ - شیوه زندگی

در گزارشی دیگر از شیوه و محلّ زندگی این قوم، آیات «اَلَم تَرَ کَیفَ فعلَ رَبُّکَ بِعاد اِرَمَ ذاتِ العِماد الَّتی لَم یُخلَق مِثلُها فِی البِلد» از‌نظر بسیاری مفسّران به وجود بناهایی عظیم با ستون‌های بزرگ در شهر ارم که مرکز تجمع آنان بوده و همانند آن شهر در جهان پدید نیامده است، اشاره دارد.
[۹۶] جامع‌البیان، مج۱۵، ج۳۰، ص۲۲۰‌-۲۲۲.
[۹۷] تفسیر ثعلبی، ج۱۰، ص۱۹۶؛
[۹۸] معجم البلدان، ج‌۱، ص‌۱۵۵.

که البتّه تعبیر «ارم ذات العماد» در دیدگاهی مخالف از سوی گروهی دیگر از مفسّرانِ نخستین و متأخّر، به قبیله ارم در نقش تیره‌ای ازعاد که در خیمه‌های ستون دار می‌زیستند، تفسیر، و دلیلی بر کوچ نشینی آن‌ها دانسته شده و بی‌همتایی مورد اشاره در آیه مزبور، به قدرت بدنی و هیکل بزرگ و نیرومند آن‌ها و نه شهر و تمدّنشان ارتباط داده شده است.
[۹۹] جامع‌البیان، مج‌۱۵، ج‌۳۰، ص‌۲۲۰‌-۲۲۲.
[۱۰۰] تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۳، ص‌۳۵۵.
[۱۰۱] البدایةوالنهایه، ج‌۱، ص‌۱۱۹.
[۱۰۲] فتح الباری، ج‌۸‌، ص‌۵۳۹.

این تفسیر نیز با توجّه به طبیعت زندگی کوچ‌نشینی که دامنه متنوّعی از مناطق دارای ویژگی‌های زیست محیطی گوناگون را در بر می‌گیرد، راه حلی برای رفع تناقض ظاهری گزارش‌های قرآن از محل سکونت عادیان پیش‌روی می‌گذارد. برخی مفسّرانِ نخستین، تحت تأثیر تفسیر اوّل از آیات مزبور، شهر دمشق یا اسکندریّه را همان ارم محلّ سکونت عاد شمرده‌اند
[۱۰۳] جامع البیان، مج‌۱۵، ج‌۳۰، ص‌۲۲۲
ابن‌بطوطه نیز از قبری منسوب به هود (علیه‌السلام) در مسجد دمشق یاد‌کرده
[۱۰۴] رحلة ابن‌بطوطه، ج‌۱، ص‌۱۰۵ .
[۱۰۵] رحلة ابن‌بطوطه، ج‌۱، ص‌۲۸۸.
که احتمال دارد از آنِ یکی از قدّیسان مسیحی بوده یا ناشی از فضیلت سازی‌های دوره بنی‌امیّه باشد.
[۱۰۶] المفصل، ج‌۱، ص۳۱۱.

برخی معاصران نیز با توجّه به وجود قلعه‌ها و ستون‌های سنگی بزرگ در مناطقی از سوریه و لبنان که ظاهراً بازمانده از تمدّن رومی است، این احتمال را مطرح ساخته‌اند که عادیان در آن منطقه می‌زیستند.
[۱۰۷] الفرقان، ج‌۲۶، ص‌۵۰‌-۵۳
به هر روی، پژوهش‌های باستان‌شناسی و تاریخی، تصوّر روشن‌تری از ارم در مقایسه با احقاف به‌دست داده که صرف نظر از آرای تمایز دهنده ارم و احقاف می‌توانند در روشن‌تر شدن محلّ سکونت عاد یاری رسانند. ‌


اقلیم‌نگاران مسلمان
[۱۰۸] احسن‌التقاسیم، ج۱، ص۷۴.
[۱۰۹] احسن‌التقاسیم، ج۱،ص۸۸.
[۱۱۰] المسالک، ص۲۶.
و مفسّران قرآن
[۱۱۱] جامع البیان، مج‌۱۳، ج‌۲۶، ص‌۳۲.
[۱۱۲] التبیان، ج‌۹، ص‌۲۷۹‌-۲۸۰.
[۱۱۳] مجمع البیان، ج‌۹، ص‌۱۳۶.
در شناسایی محل سکونت عادیان با تکیه بر مفهوم واژه احقاف و گزارش‌های شبه تاریخی و روایی، بیش‌تر، مناطقی میان عمان و یمن و عربستان در جنوب ربع‌الخالی را ذکر کرده‌اند. عمده این اقوال به بخش‌های گوناگون یا تمام منطقه به نسبت گسترده‌ای از شمال حضرموت تا شهر ساحلی شحر
[۱۱۴] تفسیر عبدالرزاق، ج‌۳، ص‌۱۹۹.
[۱۱۵] البدایة و النهایه، ج‌۱، ص‌۱۱۹.
به سمت شرق در امتداد خلیج عدن
[۱۱۶] تاریخ ابن‌خلدون، ج‌۱، ص‌۵۷
تا شهر مهره در ساحل خلیج قمر و در نهایت سرزمین عمان
[۱۱۷] معجم البلدان، ج‌۱، ص‌۱۱۵.
[۱۱۸] معجم البلدان، ج‌۵، ص‌۴۴۲.
[۱۱۹] معجم ما استعجم، ج‌۱، ص‌۱۱۰‌-۱۱۱.
تا شهر ظفار
[۱۲۰] رحلة ابن‌بطوطه، ج‌۱، ص‌۲۸۸.
[۱۲۱] صبح الاعشی، ج‌۵، ص‌۱۲.
اشاره دارند. برخی نیز با توسعه بیش‌تر دامنه این سرزمین، تا عمق صحرای مرکزی و شمال شرقی عربستان پیش رفته و از «دهناء» نیز در زمره منطقه نفوذ عاد یاد‌کرده‌اند
[۱۲۲] فتح الباری، ج‌۶، ص‌۲۶۷.
که در این صورت، وجه جمعی میان فرضیّه‌های وقوع احقاف در جنوب و شمال جزیرة‌العرب برقرار شده و افزون بر این، قولی که احقاف را نام کوهی در بادیه شام در اطراف تبوک می‌داند نیز با توجّه به وقوع منطقه مورد نظر در شمال غربی عربستان به موازات دهناء چندان نامعقول و خلاف نظر مشهور نمی‌نماید یا آن‌که منطقه «جبل الشّام» در شمال عمان مورد نظر بوده که به اشتباه، کوهی در شام قلمداد شده است. با این همه، احتمالاً عذاب الهی در محدوده خاصّی از این منطقه گسترده که شاید محلّ اصلی گردهمایی و تمرکز آنان بوده، رخ داده است.

۷.۱ - قول مقبول

در این میان، سرزمین یمن با توجّه به وجود منطقه‌ای کوهستانی در شمال آن و منطقه‌ای سرسبز و آباد در امتداد ساحل دریای سرخ در غرب آن و بیابانی خشک و کویری در جنوب آن، ادّعای وجود احقافِ محلّ عذاب عاد (در مقایسه با کاربرد گسترده واژه احقاف که بخش‌های بیابانی گوناگونی از جزیرة‌العرب را شامل می‌شود) در آن، با مجموع گزارش‌های تاریخی و کاوش‌های باستان‌شناسی و تحقیقات زمین‌شناسی بیش‌تر سازگار است. در این سرزمین، هنوز آثار نه چندان کمی از تمدن‌های پیشین
[۱۲۳] قصص‌الانبیاء، نجار، ص‌۵۱.
و شهرها و روستاهای کهن ویران شده، بر جای مانده است و آثاری از فعّالیّت‌های آتشفشانی در برهه‌ای نه چندان دور نیز در برخی مناطق آن به‌دست آمده
[۱۲۴] المفصل، ج‌۱، ص‌۱۷۲
که با نوع عذاب مردم عاد که صاعقه وار به هر چه دست می‌یافت، خاکستر و نابود می‌ساخت قابل تطبیق است. برخی گزارش‌ها نیز از وجود قبری منسوب به هود (علیه‌السلام) در این منطقه حکایت دارند
[۱۲۸] نزهة‌المشتاق، ج۱، ص۵۶.
[۱۲۹] النورالسافر، ج۱، ص۶۲‌.
که ابن‌بطوطه آن را در سفرنامه خویش وصف کرده
[۱۳۰] رحلة ابن‌بطوطه، ج‌۱، ص‌۱۰۵ .
[۱۳۱] رحلة ابن‌بطوطه، ج‌۱، ص‌ ۲۸۸.
و گویا از دوره جاهلیّت تاکنون، محلّ زیارت مردم آن سرزمین بوده‌است.
[۱۳۲] المفصل، ج‌۱، ص‌۳۱۳.
[۱۳۳] الاعلام، ج‌۸‌، ص‌۱۰۲.



در روایات و اخبار اسلامی، همانند بسیاری دیگر از داستان‌ها به رد پای افسانه پردازانی مانند وهب‌بن منبه برمی‌خوریم .
[۱۳۵] بحارالانوار، ج‌۱۱، ص‌۳۵۷.
که اعتماد پژوهشگران را به پاره‌ای از آن‌ها از میان برده است.
[۱۳۶] مؤلفات جرجی زیدان، ج‌۱۰، ص‌۱۷
در روایاتی دیگر، از احقاف به‌صورت بدترین وادی
[۱۳۷] المصنف، ج۵، ص۱۱۶.
[۱۳۸] الدرالمنثور، ج۷، ص۴۴۸.
و دورترین منطقه جهان
[۱۴۰] مدینة المعاجز، ج‌۵، ص‌۵۴‌-۵۵.
یاد‌شده که شاید به وضعیّت بسیار سخت آب و هوایی و فقدان هرگونه آثار حیات و آبادانی در آن اشاره دارد. هم‌چنین سرزمین مزبور با چاه برهوت که محل استقرار جان‌های کافران است، در ارتباط دانسته شده
[۱۴۱] المصنف، ج۵، ص‌۱۱۶.
[۱۴۲] بصائرالدرجات، ص‌۵۲۸.
[۱۴۵] بحارالانوار، ج‌۴۶، ص‌۲۴۳.
[۱۴۶] بحارالانوار،ج‌۶۱، ص‌۳۳۱.
که احتمالاً نوعی تأویل و تمثیل به‌شمار می‌رود. در همین جهت، برخی نیز احقاف را کوهی از زبرجد سبز با برخی ویژگی‌های غیر طبیعی دانسته
[۱۴۷] ترتیب‌العین، ص‌۱۵۰ «حقف».
و آن را همان کوه قاف شمرده‌اند.

منابع
الاحتجاج؛ احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم؛ الاعلام؛ بحارالانوار؛ البدایة والنهایه؛ بصائرالدرجات؛ تاریخ‌ابن‌خلدون؛ تاریخ مدینة دمشق؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ترتیب کتاب العین؛ تفسیر عاملی؛ تفسیر عبدالرزاق؛ تفسیر غریب القرآن الکریم؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن‌کثیر؛ تفسیر مجاهد؛ تفسیر المنار؛ تفسیر نمونه؛ تنویر الحوالک؛ جامع‌البیان عن تأویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم؛ حجة‌التفاسیر و بلاغ الاکسیر؛ دراسات تاریخیه فی القرآن الکریم؛ الدرالمنثور فی‌التفسیر بالمأثور؛ دلائل‌الامامه؛ رحلة ابن‌بطوطه؛ شرح نهج‌البلاغه، ابن‌ابی‌الحدید؛ صبح الاعشی فی صناعة الانشاء؛ الصحاح تاج اللغة و صحاح‌العربیه؛ الفائق فی غریب الحدیث؛ فتح‌الباری شرح صحیح‌البخاری؛ فتح‌القدیر؛ الفرقان فی تفسیر القرآن؛ القاموس المحیط؛ قاموس الکتاب المقدس؛ قصص الانبیاء، ابن‌کثیر؛ قصص‌الانبیاء، راوندی؛ قصص‌الانبیاء، نجار؛ الکتاب المقدس؛ الکشف والبیان، ثعلبی؛ کنزالعمال فی سنن‌الاقوال و الافعال؛ لسان‌العرب؛ مؤلفات جرجی زیدان الکامله؛ مجمع‌البیان فی تفسیرالقرآن؛ مدینة‌المعاجز؛ المسالک والممالک؛ المستدرک علی‌الصحیحین؛ المصنف؛ معانی القرآن، نحاس؛ معجم‌البلدان؛ معجم ما استعجم من اسماء البلاد والمواضع؛ مفردات الفاظ القرآن؛ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام؛ میزان‌الحکمه؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ نزهة المشتاق فی احتراق الآفاق؛ النور السافر عن اخبار القرن العاشر.
فهرست
منابع:


۱. ترتیب‌العین، ص‌۱۹۰، «حقف».
۲. غریب القرآن، ص‌۳۸۸.
۳. معانی‌القرآن، ج‌۶، ص‌۴۵۲.    
۴. الصحاح، ج‌۴، ص‌۱۳۴۵‌-۱۳۴۶.    
۵. مجمع‌البیان، ج‌۹، ص‌۱۳۵.
۶. الفائق، ج‌۱، ص‌۲۶۱.    
۷. القاموس المحیط، ج‌۳، ص‌۱۲۹.    
۸. تنویرالحوالک، ص‌۳۲۹.
۹. مفردات، ج۱، ص۱۲۶.    
۱۰. لسان‌العرب، ج‌۹، ص‌۵۳.    
۱۱. جامع‌البیان، مج‌۱۵، ج‌۳۰، ص‌۲۲۳
۱۲. جامع‌البیان، مج‌۱۵، ج‌۳۰، ص‌۲۲۳.
۱۳. تفسیر قرطبی، ج‌۱۶، ص۲۰۳.    
۱۴. تفسیرابن کثیر، ج‌۴، ص‌۱۷۳.
۱۵. احقاف/سوره۴۶، آیه۲۱.    
۱۶. المفصل، ج‌۱، ص۳۱۱.
۱۷. دراسات تاریخیه، ج‌۱، ص‌۲۴۶‌-۲۴۹
۱۸. ‌ مؤلفات جرجی زیدان، ج‌۱۰، ص‌۱۳۱.
۱۹. معجم‌البلدان، ج‌۱، ص‌۱۱۵    
۲۰. تفسیر مجاهد، ص‌۶۰۳.    
۲۱. معجم ما استعجم، ج ۱، ص‌۱۱۰.
۲۲. المفصل، ج‌۱، ص‌۱۶۸.
۲۳. قاموس الکتاب المقدس، ص‌۳۳۷.
۲۴. کتاب مقدس، تکوین، ۱۰:۷ و ۲۶‌-۳۰.
۲۵. کتاب مقدس، تکوین، اخبار اوّل، ۱:۹ ، ۲۰‌-۲۳
۲۶. کتاب مقدس، تکوین،و اخبار اوّل، ۱:۹ ، ۲۰‌-۲۳
۲۷. تاریخ دمشق، ج‌۶۲، ص‌۴۱۴.
۲۸. تاریخ ابن‌خلدون، ج‌۲، ص‌۲۰.
۲۹. المفصل، ج‌۱، ص‌۳۱۳‌-۳۱۴.
۳۰. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۳۲‌.    
۳۱. کتاب مقدس، تکوین، ۲:۱۱‌۱۲
۳۲. کتاب مقدس، اعداد، ۱۳:۲۸‌۳۳
۳۳. اعراف/سوره۷، آیه۷.    
۳۴. توبه/سوره۹، آیه۶۹.    
۳۵. احقاف/سوره۴۶، آیه۴۶.    
۳۶. شرح نهج‌البلاغه، ج‌۱۰، ص‌۲۸۰‌-۲۸۱.
۳۷. مؤلفات جرجی زیدان، ج‌۱۰، ص‌۸۶‌۸۷‌.
۳۸. حجة‌التفاسیر، ج‌۶‌، ص‌۱۴۵.
۳۹. مؤلفات جرجی زیدان، ج‌۱۰، ص‌۹۰.
۴۰. الجواهر، ج‌۱۱، ص‌۲۰۰.
۴۱. تفسیر عاملی، ج‌۷ ص‌۵۳۱.
۴۲. المیزان، ج‌۱۰، ص‌۳۰۷.
۴۳. میزان‌الحکمه، ج‌۴، ص‌۳۰۴۸.
۴۴. المفصل، ج‌۱، ص‌۲۹۹‌-۳۰۸.
۴۵. حجة‌التفاسیر، ج‌۶، ص‌۱۴۵.
۴۶. احقاف/سوره۴۶، آیه۴۶.    
۴۷. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۱۴.    
۴۸. حج/سوره۲۲، آیه۴۲۴۶.    
۴۹. تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۳، ص‌۴۲۳
۵۰. المفصل، ج‌۱، ص‌۳۰۷‌-۳۰۸.
۵۱. الاحتجاج، ج۲، ص۳۳۳‌-۳۳۴.
۵۲. کنزالعمال، ج‌۱۲، ص‌۴۷۹‌-۴۸۰.
۵۳. کنزالعمال، ج‌۱۲، ص‌۴۷۹‌-۴۸۰.
۵۴. بحارالانوار، ج‌۱۱، ص‌۳۵۳.    
۵۵. بحارالانوار، ج‌۱۱، ص۳۵۶.    
۵۶. بحارالانوار، ج‌۱۱، ص۳۶۰.    
۵۷. احقاف/سوره۴۶، آیه۴۶.    
۵۸. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۲۹.    
۵۹. غافر/سوره۴۰، آیه۳۰.    
۶۰. شعراء/سوره۲۶، آیه۲۶.    
۶۱. هود/سوره۱۱، آیه۱۱.    
۶۲. سوره احقاف، آیه۲۶.    
۶۳. المیزان، ج‌۱۰، ص‌۳۰
۶۴. جامع‌البیان، مج‌۵، ج‌۸، ص‌۲۸۰‌-۲۸۴.
۶۵. البدایة والنهایه، ج‌۱، ص۱۴۵.
۶۶. بحارالانوار، ج‌۱۱، ص‌۳۵۳.
۶۷. نمونه، ج‌۲۱، ص‌۳۵۱.
۶۸. قصص الانبیاء، ابن‌کثیر، ص‌۱۱۳
۶۹. البدایة والنهایه، ج‌۱، ص‌۱۲۶.
۷۰. فتح الباری، ج‌۸، ص‌۴۴۴.
۷۱. المفصل، ج‌۱، ص‌۲۴۰‌-۲۴۶
۷۲. فتح الباری، ج‌۶، ص‌۲۶۷
۷۳. التبیان، ج‌۹، ص‌۲۸۰.    
۷۴. مجمع البیان، ج‌۹، ص‌۱۳۵‌-۱۳۶.
۷۵. مستدرک، ج۲، ص۴۸۸.
۷۶. الاحتجاج، ج۲، ص۳۳۴.
۷۷. بحارالانوار، ج‌۶، ص‌۲۹۲.
۷۸. فتح الباری، ج‌۶، ص‌۲۶۸
۷۹. الأحقاف تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۳، ص‌۳۵۴.
۸۰. المیزان، ج‌۱۵، ص‌۳۰۰.
۸۱. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۲۸.    
۸۲. احقاف/سوره۴۶، آیه۲۴.    
۸۳. فجر/سوره۸۹، آیه۶‌۹.    
۸۴. تفسیر قرطبی، ج‌۱۶، ص‌۱۳۵
۸۵. المفصل، ج‌۱، ص‌۱۶۹
۸۶. شعراء/سوره۲۶، آیه۲۶.    
۸۷. تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۳، ص‌۳۵۴.
۸۸. المیزان، ج‌۱۵، ص‌۳۰۰.
۸۹. شعراء/سوره۲۶، آیه۲۶.    
۹۰. مجمع‌البیان، ج‌۷، ص‌۳۱۰
۹۱. المنار، ج‌۸، ص‌۴۹۶
۹۲. جامع‌البیان، مج‌۵، ج‌۸، ص‌۲۸۴.
۹۳. تفسیر قرطبی، ج‌۱۶، ص‌۱۳۵.
۹۴. فتح‌القدیر، ج‌۵، ص‌۲۲.
۹۵. فجر/سوره۸۹، آیه۸.    
۹۶. جامع‌البیان، مج۱۵، ج۳۰، ص۲۲۰‌-۲۲۲.
۹۷. تفسیر ثعلبی، ج۱۰، ص۱۹۶؛
۹۸. معجم البلدان، ج‌۱، ص‌۱۵۵.
۹۹. جامع‌البیان، مج‌۱۵، ج‌۳۰، ص‌۲۲۰‌-۲۲۲.
۱۰۰. تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۳، ص‌۳۵۵.
۱۰۱. البدایةوالنهایه، ج‌۱، ص‌۱۱۹.
۱۰۲. فتح الباری، ج‌۸‌، ص‌۵۳۹.
۱۰۳. جامع البیان، مج‌۱۵، ج‌۳۰، ص‌۲۲۲
۱۰۴. رحلة ابن‌بطوطه، ج‌۱، ص‌۱۰۵ .
۱۰۵. رحلة ابن‌بطوطه، ج‌۱، ص‌۲۸۸.
۱۰۶. المفصل، ج‌۱، ص۳۱۱.
۱۰۷. الفرقان، ج‌۲۶، ص‌۵۰‌-۵۳
۱۰۸. احسن‌التقاسیم، ج۱، ص۷۴.
۱۰۹. احسن‌التقاسیم، ج۱،ص۸۸.
۱۱۰. المسالک، ص۲۶.
۱۱۱. جامع البیان، مج‌۱۳، ج‌۲۶، ص‌۳۲.
۱۱۲. التبیان، ج‌۹، ص‌۲۷۹‌-۲۸۰.
۱۱۳. مجمع البیان، ج‌۹، ص‌۱۳۶.
۱۱۴. تفسیر عبدالرزاق، ج‌۳، ص‌۱۹۹.
۱۱۵. البدایة و النهایه، ج‌۱، ص‌۱۱۹.
۱۱۶. تاریخ ابن‌خلدون، ج‌۱، ص‌۵۷
۱۱۷. معجم البلدان، ج‌۱، ص‌۱۱۵.
۱۱۸. معجم البلدان، ج‌۵، ص‌۴۴۲.
۱۱۹. معجم ما استعجم، ج‌۱، ص‌۱۱۰‌-۱۱۱.
۱۲۰. رحلة ابن‌بطوطه، ج‌۱، ص‌۲۸۸.
۱۲۱. صبح الاعشی، ج‌۵، ص‌۱۲.
۱۲۲. فتح الباری، ج‌۶، ص‌۲۶۷.
۱۲۳. قصص‌الانبیاء، نجار، ص‌۵۱.
۱۲۴. المفصل، ج‌۱، ص‌۱۷۲
۱۲۵. فصلت/سوره۴۱، آیه۱۳.    
۱۲۶. احقاف/سوره۴۶، آیه۲۵.    
۱۲۷. ذاریات/سوره۵۱، آیه۴۲.    
۱۲۸. نزهة‌المشتاق، ج۱، ص۵۶.
۱۲۹. النورالسافر، ج۱، ص۶۲‌.
۱۳۰. رحلة ابن‌بطوطه، ج‌۱، ص‌۱۰۵ .
۱۳۱. رحلة ابن‌بطوطه، ج‌۱، ص‌ ۲۸۸.
۱۳۲. المفصل، ج‌۱، ص‌۳۱۳.
۱۳۳. الاعلام، ج‌۸‌، ص‌۱۰۲.
۱۳۴. بحارالانوار، ج‌۱۱، ص۳۶۱‌-۳۶۲.    
۱۳۵. بحارالانوار، ج‌۱۱، ص‌۳۵۷.
۱۳۶. مؤلفات جرجی زیدان، ج‌۱۰، ص‌۱۷
۱۳۷. المصنف، ج۵، ص۱۱۶.
۱۳۸. الدرالمنثور، ج۷، ص۴۴۸.
۱۳۹. دلائل الامامه، ص‌۲۲۸.    
۱۴۰. مدینة المعاجز، ج‌۵، ص‌۵۴‌-۵۵.
۱۴۱. المصنف، ج۵، ص‌۱۱۶.
۱۴۲. بصائرالدرجات، ص‌۵۲۸.
۱۴۳. ج‌۶، ص‌۲۹۱.    
۱۴۴. بحارالانوار، ج‌۱۱، ص‌۲۳۲.    
۱۴۵. بحارالانوار، ج‌۴۶، ص‌۲۴۳.
۱۴۶. بحارالانوار،ج‌۶۱، ص‌۳۳۱.
۱۴۷. ترتیب‌العین، ص‌۱۵۰ «حقف».
۱۴۸. لسان‌العرب، ج‌۹، ص‌۵۳    
۱۴۹. معجم البلدان، ج‌۱، ص‌۱۱۵.    
۱۵۰. دائرة المعارف قرآن کریم، جلد دوم، برگرفته از مقاله صحرای احقاف.    





جعبه ابزار