• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ظهار

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



"ظِهار" از ماده­ی "ظَهر" بوده که در لغت به معنی "پشت" است.
[۱] ابن منظور، محمدبن مکرم؛ لسان العرب، قم، ادب، ۱۴۰۵ق، چاپ اول، ج،۴، ص۵۲۸.

اما "ظِهار" در اصطلاح فقه نوعی از طلاق است که مرد در این نوع طلاق به همسرش می­گوید: «ظَهرکِ عَلیّ کَظَهر أمّی عَلیّ» یعنی، پشت تو نسبت به من، همانند پشت مادرم به من هست؛ همان­طور که آمیزش با او حرام است، انجام این عمل با تو نیز بر من حرام است و با گفتن این عبارت زن تا ابد بر همسرش حرام می­شود.
[۲] قمی، علی ­بن ابراهیم؛ تفسیر قمی، تحقیق طیب موسوی، قم، دارالکتاب، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۱۴ و فیض کاشانی، ملامحسن؛ تفسیر صافی، قم، الهادی، ۱۴۱۶ق، ج۵، ص۱۴۳.
ظهار باید با این صیغه ­ی مذکور باشد و به غیر این صیغه، ظهار صورت نمی­گیرد؛ مثلا با تشبیه همسر به پدر، خواهرِ یا فرد بیگانه، ظهار فعلیت پیدا نمی­کند؛ بلکه باید به همان صیغه و تشبیه به مادر باشد.
[۳] عاملی، محمد بن جمال(شهید اول)؛ اللمعة الدمشقیة، قم، دارالفکر، ۱۴۱۱ق، چاپ اول، ص۱۸۶.]






ریشه­ ی ظهار را باید در جاهلیت جستجو کرد؛ در زمان جاهلیت قبل از اسلام این نوع طلاق بسیار شایع و مرسوم بود؛ زیرا سریع انجام می­شد و افراد پایبند به اصول، عواطف و احساسات نبودند تا باکی از ظهار نمودن همسران داشته باشند. در زمان جاهلیت ظهار از شدیدترین نوع طلاق به شمار می­رفت، به گونه­ ای که با این طلاق، زن برای مرد تا ابد حرام می­شد.
[۴] جوادعلی؛ المفصل فی تاریخ ­العرب قبل ­الاسلام، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۷۸م، چاپ دوم، ج۵، ص۵۵۰ و ۵۵۱.

و در ظهور اسلام "اوس بن صامت" اولین کسی است که همسر خود "خوله دختر ثعلبه" را طلاق ظهار داد. همسرش شکایت نزد رسول خدا برد، و آن حضرت به انتظار بیان حکم ماند، تا اینکه آیات ظهار نازل شد.
[۵] طبری، محمدبن جریر؛ جامع البیان، تحقیق خلیل المیس، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق، ج۲۸، ص۱۰ و قمی، علی بن ابراهیم؛ تفسیر قمی، ج۱، ص۱۴.
درست است که سبب نزول آیه خاص است، اما حکم آیه عام بوده و شامل تمام افراد ظهار کننده می­شود.
[۶] طوسی، محمدبن حسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق احمد حبیب قصیر، نجف اشرف، امین، بی­تا، ج۹، ص۵۴۱.





همان­طور که بیان شد "ظهار" از جمله طلاق‌ های مرسوم در جاهلیت بود.
[۷] جواد علی؛ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۵، ص۵۵۰ و ۵۵۱.
اما قرآن کریم این نوع از طلاق را "سخنی زشت و باطل" معرفی کرده
[۸] مجادله/۲.
و اگر فردی این عمل را انجام داد، برای رجوع مجدد به همسرش، باید کفاره­ ی عمل قبیح خود (ظهار) را بپردازد.
[۹] شیخ طوسی، محمدبن حسن؛ المبسوط، تعلیق محمدباقر بهبودی، مکتبة المرتضویة، بی­تا، ج۵، ص۱۴۴.
احکام مربوط به ظهار و فلسفه ­ی جعل کفاره بر این نوع طلاق در دو سوره مطرح شده است.
[۱۰] مجادله/۱-۴ و احزاب/ ۴.



۲.۱ - ممنوعیت ظهار در قرآن


هر چند "ظهار" در زمان جاهلیت به عنوان یک اصل مسلم تلقی می­شد، اما با ظهور اسلام، این عمل ممنوع اعلام شد و قرآن از این عمل نهی نموده و آن را سخنی بی­دلیل، بی­پایه و باطل خواند:
«الَّذِینَ یظَاهِرُونَ مِنْكُمْ مِنْ نِسَائِهِمْ... إِنَّهُمْ لَیقُولُونَ مُنْكَرًا مِنَ­الْقَوْلِ وَ زُورًا...»
[۱۱] مجادله/۲.

«کسانی که از شما نسبت به همسرانشان "ظهار" می‌کنند... آنها سخنی زشت و باطل می‌گویند...»

"مُنْكَرًا مِنَ­الْقَوْلِ" به کلام قبیح گویند؛
[۱۲] شیخ طوسی، محمد؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۵۴۲.
کلامی که در شریعت جایگاهی ندارد
[۱۳] طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق، لجنة من العلماء، بیروت، الاعلمی، چاپ اول، ۱۴۱۵ق، ج۹، ص۴۱۰.
و صحت آن شناخته نشده و مورد تایید قرار نگرفته باشد.
[۱۴] ثعلبی؛ تفسیر ثعلبی، تحقیق ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق، ج۹، ص۲۵۴.

"زُورًا" به معنای دروغ بودن است،
[۱۵] جوهری، اسماعیل؛ الصحاح، تحقیق احمد عبدالغفور، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۴۰۷ق، چاپ چهارم، ج۲، ص۶۷۲.
و بیان دروغ به­ گونه­ای است که طرف مقابل گمان می­کند، این کلام راست­ است.
[۱۶] ابی هلال العسکری؛ معجم الفروق اللغویه، قم، اسلامی، ۱۴۱۲ق، ص۲۶۷.
و ارتباط آن با "ظهار" اینست که مرد به دروغ، خطاب به همسرش می­گوید: پشت تو همانند پشت مادرم بر من است؛ همان­طورکه مادرم بر من حرام است، تو نیز حرامی؛
[۱۷] شیخ طوسی، محمد؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۵۴۲.
بنابراین، این نوع کلام دروغی باطل و به دور از حقیقت می­باشد.
[۱۸] طبرسی، فضل­ بن­ حسن؛ جوامع الجامع، تحقیق موسسۀ نشر اسلامی، قم، اسلامی، چاپ اول، ۱۴۲۰ق، ج۳، ص۵۱۹.

و همچنین در سوره­ی احزاب می­فرماید:
«مَاجَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَینِ فِی جَوْفِهِ وَ مَاجَعَلَ أَزْوَاجَكُمُ اللَّائِی تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِكُمْ... ذَلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْوَاهِكُمْ وَاللَّهُ یقُولُ الْحَقَّ...»
[۱۹] احزاب/۴.

«خداوند برای هیچ کس دو دل در درونش نیافریده؛ و هرگز همسرانتان را که مورد "ظهار" قرار می‌دهید، مادران شما قرار نداده... این سخن شماست که به دهان خود می‌گویید (سخنی باطل و بی‌پایه)؛ اما خداوند حق را می‌گوید...»

«ذَلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْوَاهِكُمْ» اشاره به ظهار و یا اشاره به فرزند خواندگی دارد؛
[۲۰] طباطبائی(علامه)، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، اسماعیلیان، ۱۴۱۲ق، چاپ پنجم، ج۱۶، ص۲۷۵.
یعنی به صِرف ظِهار، همسر مثل مادر حرام (ابد) نمی­شود،
[۲۱] طبرسی، فضل؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۱۱۹.
و این کلام حقیقت ندارد و همانند کلام هذیان است.
[۲۲] فیض کاشانی؛ تفسیر صافی، ج۶، ص۱۱.





ظهار در شرع مقدس اسلام همانند دیگر احکام دارای شرایطی بوده و در جایی تحقق خارجی پیدا می­کند که زن و مرد آن شرایط را دارا باشند؛ از جمله: دو نفر مسلمان، شاهد این طلاق باشند؛ زن در حال "طُهر" باشد؛ مرد در حال عصبانیت ظهار نکرده باشد؛ شخص ظهار کننده عاقل، بالغ باشد و با قصد این نوع طلاق را جاری کند.
[۲۳] محقق حلی، جعفربن­حسن؛ المختصر النافع، تهران، قسم الدراسات الاسلامیة فی موسسة البعثة، چاپ سوم، ۱۴۱۰ق، ص۲۰۵ و قمی، علی بن ابراهیم؛ تفسیر قمی، ج۲، ص۳۵۴.

این نوع طلاق، حقیقتی است که در کتاب و سنت بر آن صحه گذاشته شده و آیات قرآن و تعیین کفاره بیان­گر شرعیت این نوع طلاق است.
[۲۴] شیخ طوسی، محمد؛ المبسوط، ج۵، ص۱۴۴.
با تامل در آیات و روایات وارده بدست می­­آید که ظهار کردن حرام است، اما با وجود شرایط تحقق و فعلیت می­یابد؛
[۲۵] علامه حلی، حسن بن یوسف؛ تبصرة المتعلمین، تحقیق احمد حسینی، تهران، فقیه، ۱۳۶۸ش، ص۱۹۴.
و حرام خوانده شده، زیرا از آن به منکر تعبیر شده است.
[۲۶] علامه حلی، حسن بن یوسف؛ تحریر الاحکام، تحقیق ابراهیم بهادری، قم، موسسۀ امام صادق، ۱۴۲۱ق، ج۴، ص۱۰۸.

نتیجه اینکه دین اسلام از این نوع طلاق نهی کرده، اما در صورت ارتکاب فرد، به آن ترتیب اثر داده، با این تفاوت که اگر کسی زنش را ظهار کند، طلاق جاری شده، اما حرمت ابد نمی ­آورد و مرد با پرداخت کفاره می­تواند به زندگی زناشویی خود بازگردد.
[۲۷] جوادعلی؛ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۵، ص۵۵۰ و ۵۵۱.





اگر فردی برخلاف دستورات شرع مقدس مرتکب ظهار شود، قرآن کریم برای بازگشت وی پرداختن کفاره را شرط دانسته و می­فرماید:
«وَالَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَۀ...»
[۲۸] مجادله/۳.

«کسانی که همسران خود را "ظهار" می‌کنند، سپس از گفته خود بازمی‌گردند، باید پیش از آمیزش جنسی با هم، برده‌ای را آزاد کنند...»

«الَّذِینَ یظَاهِرُونَ» بیان­گر نفی حکم ظهار است که نزد اعراب جاهلی معروف و مرسوم بود و از آنجا که این نوع طلاق هیچ­گونه شباهتی میان همسر و مادر ایجاد نمی­کند، تحریم ابدی آن نیز برداشته شده است.
[۲۹] طباطبائی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۱۷۸.

و در معنای بازگشت مرد از این عمل قبیح خود، میان مفسران اختلاف نظر است و طبق مذهب اهل بیت عصمت –سلام ­الله علیهم- مراد این است که مرد با همبستر شدن، به زندگی خود بازگردد یا از آن کلام زشتی که بر زبان رانده بود، بازگردد.
[۳۰] شیخ طوسی، محمد؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۵۴۳ و طباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۱۸۱.
البته زمانی فرد حق رجوع دارد که ابتدا کفاره را پرداخت نماید؛ بنابراین حکم حرمت، تا زمان پرداخت کفاره باقی است.
[۳۱] قطب­راوندی، سعیدبن هبة­الله؛ فقه القرآن فی شرح آیات الاحکام، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، ۱۴۰۵ق، چاپ دوم، ج۲، ص۱۹۸-۲۰۰.

ترتیب کفارات در قرآن کریم به قرار ذیل است:
«...فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ یتَمَاسَّا... فَمَنْ لَمْ­یجِدْ فَصِیامُ شَهْرَینِ مُتَتَابِعَینِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یتَمَاسَّا فَمَنْ لَمْ­یسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّینَ مِسْكِینًا...»
[۳۲] مجادله/۳و۴.

«... باید پیش از آمیزش جنسی باهم، برده‌ای را آزاد کنند... و کسی که توانایی (آزاد کردن برده‌ای) نداشته باشد، دو ماه پیاپی قبل از آمیزش روزه بگیرد؛ و کسی که این را هم نتواند، شصت مسکین را اطعام کند...»

خداوند در قرآن سه نوع کفاره برای ظهار بیان کرده که باید قبل از تماس با همسر پرداخت شود و رعایت ترتیب در پرداخت آنها لازم است؛ یعنی ظهار کننده جهت رجوع به همسرش، باید بنده ­ای را آزاد کند، اگر ممکن نبود، دو ماه روزه بگیرد و اگر از این نیز معذور بود، شصت مسکین را اطعام کند.
[۳۳] شیخ طوسی، محمد؛‌ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۵۴۱ و ۵۴۳، قطب­راوندی، سعید؛ فقه القرآن راوندی، ج۲، ص۱۹۸-۲۰۰ و طباطبائی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۱۷۷.

۱. "رقبه" (بنده) می­تواند، مذکر یا مونث، بزرگ یا کوچک باشد، و سزاوار است رقبه‌ ای که آزاد می­کند: اعضایش سالم و مؤمن
[۳۴] شیخ طوسی، محمد؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۵۴۳ و قطب­راوندی، سعید؛ فقه القرآن راوندی، ج۲، ص۱۹۸-۲۰۰.
یا در حکم مؤمن باشد؛
[۳۵] قطب­راوندی، سعید؛ فقه القرآن راوندی، ج۲، ص۱۹۸-۲۰۰.
هر چند برخی با استناد به اطلاق آیه، آزاد کردن مطلق رقبه (مؤمن یا غیرمؤمن) را کافی می­دانند.
[۳۶] شیخ طوسی، محمد؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۵۴۳.

۲. اگر کسی به هر دلیل نتوانست رقبه­ ای را آزاد کند، باید دو ماه روزه بگیرد و ظاهر آیه این است که شصت روز روزه ، باید پی­ در­پی باشد و بسیاری از اهل سنت این فتوا را داده اند؛
[۳۷] طبری، محمدبن جریر؛ جامع البیان، ج۵، ص۲۹۱ و مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۴ش، چاپ اول، ج۲۳، ص۴۱۴.
اما در روایات اهل بیت –علیهم­السلام- بیان شده که اگر یک روز از ماه دوم روزه گرفت(سی­ویک روز پی­درپی)، پشت سرهم بودن دو ماه صدق می­کند.
[۳۸] طبرسی، فضل بن حسن؛‌ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۴۱۱، قطب­راوندی، سعید؛ فقه القرآن ، ج۱، ص۱۹۱ و فیض كاشانی؛‌ تفسیر صافی، ج۵، ص۱۴۲.

۳. در مرحله­ ی سوم برای پرداخت کفاره ظهار، اطعام شصت مسکین معین شده که میزان طعام باید به اندازه­ای باشد که آنها سیر شوند و یا اینکه یک مُد طعام بدهد.
[۳۹] فیض کاشانی؛ تفسیر صافی، ج۵، ص۱۴۲.





احکامی که اسلام بیان کرده، هر کدام دارای فلسفه و حکمت خاص خود بوده که در شریعت مقدس فلسفه ­ی برخی از این احکام بیان شده و قرآن کریم راجع به فلسفه ­ی جعل کفاره برای ظهار می­فرماید:
«وَالَّذِینَ یظَاهِرُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ... فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ... ذَلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ...»
[۴۰] مجادله/۳.

«کسانی که همسران خود را "ظهار" می‌کنند،... برده‌ای را آزاد کنند... این دستوری است که به آن اندرز داده می‌شوید...»

مراد از موعظه و پند، تغلیظ و سخت­گیری در کفاره است که با این وسیله مردم را از این نوع طلاق باز داشته
[۴۱] طبرسی، فضل بن حسن؛‌ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۴۱۱ و طبری، محمد؛ جامع البیان، ج۲۸، ص۱۳.
و نتیجه­ی عمل ظهار را پرداخت این کفارات بیان کرده است.
[۴۲] طباطبائی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۱۷۹.
و در آیه دیگر می­فرماید:
«...ذَلِكَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ لِلْكَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ»
[۴۳] مجادله/۴.

«...این برای آن است که به خدا و رسولش ایمان بیاورید؛ اینها مرزهای
الهی است؛ و کسانی که با آن مخالفت کنند، عذاب دردناکی دارند!»

آنچه برای مصلحت و خیر انسان­ها لازم بود، در حکم ظهار بیان شده تا مردم به خدا و رسولش ایمان آورده
[۴۴] شیخ طوسی، محمد؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۵۴۵.
و آنها را تصدیق نمایند.
[۴۵] طبرسی، فضل بن حسن؛‌ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۴۱۱.
و مراد از حدود الهی در آیه ­ی شریفه، همان شرایع و احکامی است که خدای متعال بیان کرده است.
[۴۶] طبرسی، فضل بن حسن؛‌ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۴۱۱.
و یکی از این احکام، کفاره است که موجب از رونق افتادن ظهار می­گردد.
[۴۷] طباطبائی، سیدمحمدحسین؛ ‌المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۱۷۹.

بیان "لِلْكَافِرِینَ" در اینجا به معنای منکران حق آمده، کسانی که با آنچه خداوند بیان کرده، مخالفت ورزیده و آن را قبول ندارند؛ لذا عذابی دردناک در انتظار آنهاست.
[۴۸] شیخ طوسی، ‌محمد؛ ‌التبیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۵۴۵ و فیض كاشانی؛ تفسیر صافی، ج۵،ص۱۴۳.





 
۱. ابن منظور، محمدبن مکرم؛ لسان العرب، قم، ادب، ۱۴۰۵ق، چاپ اول، ج،۴، ص۵۲۸.
۲. قمی، علی ­بن ابراهیم؛ تفسیر قمی، تحقیق طیب موسوی، قم، دارالکتاب، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۱۴ و فیض کاشانی، ملامحسن؛ تفسیر صافی، قم، الهادی، ۱۴۱۶ق، ج۵، ص۱۴۳.
۳. عاملی، محمد بن جمال(شهید اول)؛ اللمعة الدمشقیة، قم، دارالفکر، ۱۴۱۱ق، چاپ اول، ص۱۸۶.]
۴. جوادعلی؛ المفصل فی تاریخ ­العرب قبل ­الاسلام، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۷۸م، چاپ دوم، ج۵، ص۵۵۰ و ۵۵۱.
۵. طبری، محمدبن جریر؛ جامع البیان، تحقیق خلیل المیس، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق، ج۲۸، ص۱۰ و قمی، علی بن ابراهیم؛ تفسیر قمی، ج۱، ص۱۴.
۶. طوسی، محمدبن حسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق احمد حبیب قصیر، نجف اشرف، امین، بی­تا، ج۹، ص۵۴۱.
۷. جواد علی؛ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۵، ص۵۵۰ و ۵۵۱.
۸. مجادله/۲.
۹. شیخ طوسی، محمدبن حسن؛ المبسوط، تعلیق محمدباقر بهبودی، مکتبة المرتضویة، بی­تا، ج۵، ص۱۴۴.
۱۰. مجادله/۱-۴ و احزاب/ ۴.
۱۱. مجادله/۲.
۱۲. شیخ طوسی، محمد؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۵۴۲.
۱۳. طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق، لجنة من العلماء، بیروت، الاعلمی، چاپ اول، ۱۴۱۵ق، ج۹، ص۴۱۰.
۱۴. ثعلبی؛ تفسیر ثعلبی، تحقیق ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق، ج۹، ص۲۵۴.
۱۵. جوهری، اسماعیل؛ الصحاح، تحقیق احمد عبدالغفور، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۴۰۷ق، چاپ چهارم، ج۲، ص۶۷۲.
۱۶. ابی هلال العسکری؛ معجم الفروق اللغویه، قم، اسلامی، ۱۴۱۲ق، ص۲۶۷.
۱۷. شیخ طوسی، محمد؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۵۴۲.
۱۸. طبرسی، فضل­ بن­ حسن؛ جوامع الجامع، تحقیق موسسۀ نشر اسلامی، قم، اسلامی، چاپ اول، ۱۴۲۰ق، ج۳، ص۵۱۹.
۱۹. احزاب/۴.
۲۰. طباطبائی(علامه)، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، اسماعیلیان، ۱۴۱۲ق، چاپ پنجم، ج۱۶، ص۲۷۵.
۲۱. طبرسی، فضل؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۱۱۹.
۲۲. فیض کاشانی؛ تفسیر صافی، ج۶، ص۱۱.
۲۳. محقق حلی، جعفربن­حسن؛ المختصر النافع، تهران، قسم الدراسات الاسلامیة فی موسسة البعثة، چاپ سوم، ۱۴۱۰ق، ص۲۰۵ و قمی، علی بن ابراهیم؛ تفسیر قمی، ج۲، ص۳۵۴.
۲۴. شیخ طوسی، محمد؛ المبسوط، ج۵، ص۱۴۴.
۲۵. علامه حلی، حسن بن یوسف؛ تبصرة المتعلمین، تحقیق احمد حسینی، تهران، فقیه، ۱۳۶۸ش، ص۱۹۴.
۲۶. علامه حلی، حسن بن یوسف؛ تحریر الاحکام، تحقیق ابراهیم بهادری، قم، موسسۀ امام صادق، ۱۴۲۱ق، ج۴، ص۱۰۸.
۲۷. جوادعلی؛ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۵، ص۵۵۰ و ۵۵۱.
۲۸. مجادله/۳.
۲۹. طباطبائی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۱۷۸.
۳۰. شیخ طوسی، محمد؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۵۴۳ و طباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۱۸۱.
۳۱. قطب­راوندی، سعیدبن هبة­الله؛ فقه القرآن فی شرح آیات الاحکام، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، ۱۴۰۵ق، چاپ دوم، ج۲، ص۱۹۸-۲۰۰.
۳۲. مجادله/۳و۴.
۳۳. شیخ طوسی، محمد؛‌ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۵۴۱ و ۵۴۳، قطب­راوندی، سعید؛ فقه القرآن راوندی، ج۲، ص۱۹۸-۲۰۰ و طباطبائی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۱۷۷.
۳۴. شیخ طوسی، محمد؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۵۴۳ و قطب­راوندی، سعید؛ فقه القرآن راوندی، ج۲، ص۱۹۸-۲۰۰.
۳۵. قطب­راوندی، سعید؛ فقه القرآن راوندی، ج۲، ص۱۹۸-۲۰۰.
۳۶. شیخ طوسی، محمد؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۵۴۳.
۳۷. طبری، محمدبن جریر؛ جامع البیان، ج۵، ص۲۹۱ و مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۴ش، چاپ اول، ج۲۳، ص۴۱۴.
۳۸. طبرسی، فضل بن حسن؛‌ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۴۱۱، قطب­راوندی، سعید؛ فقه القرآن ، ج۱، ص۱۹۱ و فیض كاشانی؛‌ تفسیر صافی، ج۵، ص۱۴۲.
۳۹. فیض کاشانی؛ تفسیر صافی، ج۵، ص۱۴۲.
۴۰. مجادله/۳.
۴۱. طبرسی، فضل بن حسن؛‌ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۴۱۱ و طبری، محمد؛ جامع البیان، ج۲۸، ص۱۳.
۴۲. طباطبائی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۱۷۹.
۴۳. مجادله/۴.
۴۴. شیخ طوسی، محمد؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۵۴۵.
۴۵. طبرسی، فضل بن حسن؛‌ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۴۱۱.
۴۶. طبرسی، فضل بن حسن؛‌ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۴۱۱.
۴۷. طباطبائی، سیدمحمدحسین؛ ‌المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۱۷۹.
۴۸. شیخ طوسی، ‌محمد؛ ‌التبیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۵۴۵ و فیض كاشانی؛ تفسیر صافی، ج۵،ص۱۴۳.


سایت پژوهه    



جعبه ابزار