عبدالرحمن بن ربیعه باهلی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
باهِلی، عبدالرحمن بن ربیعه، از
قبیله باهله،
فرمانده مسلمان ملقب به
ذوالنور یا
ذوالنّون که این با توجّه به گفته
ابن اثیر درست تر به نظر میآید.
طبق نوشته ابن عبدالبَرّ
زمان پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه وآله و سلّم را درک کرده ولی
روایتی از آن حضرت
نقل نکرده است.
خلیفه دوم او را به همراهی
سعد بن ابی وقاص برای کارهای
قضایی و
تقسیم اموال فیی ء، با سپاهیان روانه
قادسیّه کرد و در ۲۲ به عنوان
فرمانده مقدمة الجیش سُراقَة بن عمرو به
باب الابواب (
دربند) اعزام کرد.
پس از رسیدن عبدالرحمن به محل ماموریت،
شَهربَراز حاکم وقت
ایرانی باب الابواب، در
نامهای، از او
امان خواست و چون نزد وی آمد، پیشنهاد کرد تا در قبال
بسیج نیرو به سود
مسلمانان، از پرداخت
جزیه معاف شود.
قبول این پیشنهاد از سوی عبدالرحمن و تصویب آن از طرف فرمانده کل سپاهیان
اسلام در
قفقاز یعنی سراقة بن عمرو
گام مهمی بود که در راه گسترش تسلط مسلمانان در آن دیار برداشته شد؛ زیرا بلافاصله ساکنان
ارمنستان و مردم ارمنی نژاد آن نواحی هم، خواستار چنین امتیازی شدند که پس از کسب
اجازه از
خلیفه،
امان نامه مشترکی که
مرضی بن مقرن آن را نوشت و عبدالرحمن بن ربیعه و برادرش سلمان و
بکیر بن عبدالله بر آن گواهی دادند به آنان و
شهربراز داده شد.
در پی اعطای این امان نامه، سُراقة چند تن از فرماندهان خود رابه
موقان،
تفلیس،
جبال اللاّن و دیگر نواحی پیرامون ارمنستان روانه کرد و درصدد گسترش حوزه نفوذ مسلمانان برآمد.
به گفته
طبری گزارش این همه
پیروزی برای خلیفه، غیرمترقبه بود زیرا گمان نمیبرد به این سادگی دامنه نفوذ مسلمانان در آن مناطق، این چنین گسترش یابد.
از این گذشته، سبب بزرگی این پیروزی آن بود که ایرانیان منتظر نتیجه
جنگ بودند و رفتار مسلمانان در آن منطقه را میسنجیدند تا از جنگ دست بکشند یا آن را ادامه دهند.
بعد از استقرار کامل مسلمانان، و به تعبیر طبری آشناشدن با
عدالت اسلامی (استحلوا عدل الاسلام)
مرگ سراقة فرا رسید ولی قبل از مرگ، عبدالرحمن بن ربیعه را به
جانشینی خود تعیین کرد.
خلیفه عمر به محض اطلاع از مرگ سراقه و جانشینی عبدالرحمن، فرماندهی وی را، گویا به علت تأثیر او در پیروزی
باب الابواب، تنفیذ و وی را مأمور جنگ با
ترکان (
خَزَرها) کرد.
عبدالرحمن، بلافاصله، همراه سپاه خود، عازم
فتح بَلَنجِر، مرکز خزرها شد.
شهربراز چون از قصد او آگاه شد، درگیری با خزرها را دور از حزم و
احتیاط دانست و به عبدالرحمن گفت ما به همین راضی هستیم که آنها ما را در باب الابواب آسوده بگذارند.
امّا عبدالرحمن پاسخ داد که جز به گشودن و
تصرّف سرزمین آنها بسنده نمیکند و افزود که یاران او چناناند که اگر خلیفه
اجازه پیشروی دهد آنان را تا پای
سدّ (
یأجوج و مأجوج) برساند و آنجا را به تصرّف درآورد.
او این ادّعا را با توجّه به روحیه مسلمانان
صدر اسلام، که هنوز همان
نیّت خالصانه را داشتند، مطرح کرد و حتّی گفت که اگر از این خصوصیّات دور شوند، این
قدرت را نیز از دست میدهند.
عبدالرحمن چندبار برای فتح بلنجر
حمله کرد و یکبار سپاهیان او تا
بیضا ـ که
ابن اثیر آنجا را اقامتگاه
خاقان معرفی کرده است ـ در دویست
فرسنگی بلنجر پیش رفتند.
در تمام این حملهها تلفاتی بر سپاه او وارد نیامد و به تعبیر طبری هیچ
زنی بیوه و هیچ
کودکی یتیم نشد.
بعد از خلیفه عمر، در زمان
عثمان نیز این حملهها ادامه یافت تا در ۳۲،
خزرها که تا آن
زمان جرأت مقابله با
سپاه اسلام را نداشتند، تصمیم به مقابله گرفتند و با یکدیگر همداستان شدند.
ازسوی دیگر عثمان به عبدالرحمن
نامهای نوشت و از او خواست که
جنگ ده ساله را پایان دهد، زیرا روحیه سلحشوری سپاه، که از مردم
کوفه بودند، ضعیف شده بود، امّا او، که فقط به فتح بلنجر میاندیشید، این توصیه را نپذیرفت و جنگ را ادامه داد.
در همین حمله بود که وی کشته شد و
مسلمانان شکست خوردند؛ گروهی راهی باب الابواب شدند و گروهی به
گیلان و
گرگان رفتند؛ با اینهمه، خزرها که به برخورداری عبدالرحمن از امداد غیبی اعتقاد پیدا کرده بودند،
جسد او را در محفظهای نگاه داشتند و به آن در
طلب باران (
استسقاء) و رویارویی با
دشمنان تبرک میجستند.
بنا به
گزارش طبری رفتار عبدالرحمن در باب الابواب
احترام و
تقدیر حاکم شهر را برانگیخته بود.
(۱) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۳۹۹ـ۱۴۰۲/۱۹۷۹ـ۱۹۸۲.
(۲) ابن عبدالبرَّ، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، چاپ علی محمد بجاوی، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۳) محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «باهلی»، شماره۴۰۷.