عدم مقابله امام علی با بدعتهای خلفا (شبهه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بر اساس دیدگاه شیعی، در
زمان خلفای اول و دوم، بدعتهای زیادی شکل گرفت. سوالی که ممکن است در پی این دیدگاه در اذهان ایجاد شود این است که اگر در
زمان دو
خلیفه اول و دوم، بدعتهایی در آیین
محمد (صلیاللهعلیهوآله) شکل گرفته بود، چرا
علی (علیهالسّلام) در
زمان حکومتش بخشنامهای جهت از بین بردن بدعتهای خلفا صادر نکرد؟
در پاسخ به این سوال باید گفت که علی (علیهالسّلام) در حد توان خود برای مبارزه با
بدعت کوشید و این عمل را دقیقاً بر اساس روشی منطقی و عقلایی انجام داد. او این کار را در چند مرحله و با سنجیدن اوضاع صورت داد. همگان میدانند که علی (علیهالسلام) حتی پیش از خلافتش نیز با بدعتهای خلفا مخالفت میکرد و تنها
کتاب خدا و
سنت رسول خدا را به عنوان مرجع معرفی مینمود و
سیره شیخین را مشروع نمیدانست.
یکی از اقدامات
علی بن ابیطالب (علیهالسلام) که نشانه بارز مبارزه او با بدعتها می باشد، مردود دانستن سیره
خلفا می باشد. او این موضع را در جایگاههای مختلفی اخاذ نمود که در ادامه به دو مورد اشاره می نماییم:
در قضیه شورای شش نفره، سه بار به حضرت پیشنهاد قبول خلافت به شرط عمل به سیره
شیخین مطرح شد ولی حضرت با قاطعیت تمام رد نمود و اعلام داشت که معیار و ملاک حکومت من فقط
کتاب خدا و
سنّت پیامبر است و با وجود این دو نیازی به ضمیمه کردن سیره دیگری نیست. در روایت آمده است:
«وخلا (عبد الرحمن بن عوف) بعلی بن ابی طالب، فقال: لنا اللّه علیک، ان ولیّت هذا الامر، ان تسیر فینا بکتاب اللّه وسنّة نبیّه وسیرة ابی بکر وعمر. فقال: اسیر فیکم بکتاب اللّه وسنّة نبیّه ما استطعت. فخلا بعثمان فقال له: لنا اللّه علیک، ان ولیّت هذا الامر، ان تسیر فینا بکتاب اللّه وسنّة نبیّه وسیرة ابی بکر وعمر. فقال: لکم ان اسیر فیکم بکتاب اللّه وسنة نبیه وسیرة ابی بکر وعمر. ثمّ خلا بعلی، فقال له مثل مقالته الاولی، فاجابه مثل الجواب الاوّل، ثمّ خلا بعثمان، فقال له مثل المقالة الاولی، فاجابه مثل ما کان اجابه، ثمّ خلا بعلی فقال له مثل المقالة الاولی، فقال: انّ کتاب اللّه وسنّة نبیه لا یحتاج معهما الی اجیری احد. انت مجتهد ان تزوی هذا الامر عنّی. فخلا بعثمان فاعاد علیه القول، فاجابه بذلک الجواب، وصفق علی یده.»
،
،
،
،
،
.
«
عبد الرحمن بن عوف با حضرت به طور خصوصی به گفتگو نشست؛ پس گفت تو را در مورد خودمان به خدا قسم میدهم که آیا در بین ما به کتاب خدا و سنت رسول او و روش
ابوبکر و
عمر عمل میکنی؟ پس حضرت فرمودند: کتاب خدا و سنت پیامبر او تا میتوانم. پس با
عثمان خلوت کرده و به او نیز همین را گفت اما او پاسخ داد: برای شما تضمین میکنم که به کتاب خدا و سنت پیامبر او و روش ابوبکر و عمر عمل نمایم! دوباره با علی خلوت کرده و کلام اول را تکرار کرد اما حضرت مانند همان دفعه به او پاسخ گفتند. سپس فرمودند: با کتاب خدا و سنت پیامبرش به نظر هیچ کس احتیاج پیدا نمیکنیم. تو میکوشی که خلافت را از من دور کنی (و گرنه سیره ابوبکر و عمر را شرط نمیکردی). پس دوباره به نزد عثمان رفته و همان کلام را تکرار کرد. پس همان جواب اول را داد؛ او نیز با عثمان
بیعت نمود.»
و نکته جالب این است که حضرت به
عبدالرحمان میگوید: تو با طرح این پیشنهاد، تلاش میکنی که مرا از
خلافت محروم سازی؛ چون به خوبی میدانی که سیره
شیخین مورد تایید من نیست. «انت مجتهد ان تزوی هذا الامر عنّی.»
در روایتی دیگر نیز چنین آمده است:
«عن عاصم عن ابی وائل قال قلت لعبد الرحمن بن عوف کیف بایعتم عثمان وترکتم علیا رضی اللّه عنه قال ما ذنبی قد بدات بعلی فقلت ابایعک علی کتاب اللّه وسنة رسوله وسیرة ابی بکر وعمر رضی اللّه عنهما قال فقال فیما استطعت قال ثم عرضتها علی عثمان رضی اللّه عنه فقبلها؛
عاص بن وائل گوید: به عبدالرحمان گفتم: چگونه با وجود شخصیتی مانند علی با
عثمان بیعت کردید؟ پاسخ میدهد: گناه من چیست؟ سه مرتبه به علی پیشنهاد کردم که خلافت را به شرط عمل به کتاب خدا و
سنت پیامبر و سیره ابوبکر و عمر بپذیرد ولی قبول نکرد و عثمان زیر بار این پیشنهاد رفت.»
شبیه همین سخنان از حضرت در ماجرای
خوارج و بعد از به خلافت رسیدن نیز نقل شده است:
«ولما خرجت الخوارج من الکوفة اتی علیا اصحابه وشیعته فبایعوه وقالوا نحن اولیاء من والیت واعداء من عادیت فشرط لهم فیه سنة رسول الله صلی الله علیه وسلم فجاءه ربیعة بن ابی شداد الخثعمی وکان شهد معه الجمل وصفین ومعه رایة خثعم. فقال له: «بایع علی کتاب الله وسنة رسول الله صلی الله علیه وسلم» فقال ربیعة: «علی سنة ابی بکر وعمر. قال له علی: «ویلک لو ان ابا بکر وعمر عملا بغیر کتاب الله وسنة رسول الله صلی الله علیه وسلم لم یکونا علی شئ من الحق. فبایعه، فنظر الیه علی وقال اما والله لکانی بک وقد نفرت مع هذه الخوارج فقتلت وکانی بک وقد وطئتک الخیل بحوافرها فقتل یوم النهر مع خوارج البصرة.»
«وقتی که
خوارج بر ضد امیر مومنان شوریدند، حضرت به نزد یاران و طرفداران خویش آمدند و ایشان دوباره با حضرت
بیعت کردند و گفتند: ما با هرکس که دوست باشی دوست بوده و با هرکس دشمنی کنی دشمن هستیم. پس با ایشان چنین قرارداد بست که به
سنت رسول خدا عمل نماید. پس
ربیعة بن ابیشداد خثعمی که در
جمل و
صفین همراه حضرت بوده و پرچم
قبیله خثعم را به همراه داشت به نزد حضرت آمد. حضرت به او گفت: با من بیعت کن به شرط کتاب خدا و سنت
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم). اما ربیعه گفت: بر سنت ابو بکر و عمر. پس حضرت فرمودند: وای برتو! اگر ابو بکر و عمر به غیر کتاب خدا و سنت پیامبر او عمل کرده باشند، ذرهای بر حق نبودهاند. پس با امیر مومنان بیعت نمود. سپس حضرت به او نگاهی کرده فرمودند: قسم به خدا که من تو را میبینم که همراه با خوارج به جنگ (من) آمدهای و کشته شده ای. پس تو را میبینم که سم اسبها تو را لگد مال کرده است. پس در روز
نهروان همراه با خوارج
بصره کشته شد!»
بر خلاف آنچه گفته می شود که
علی بن ابیطالب (علیهالسلام) به مقابله و مخالفت به بدعتها نپرداخت، او از طرق مختلف چنین کرد. او در ابتدا برای از میان برداشتن بدعتهای خرد و کوچک گام برداشت:
در مرحلهی اول، علی (علیهالسلام) به جلو گیری از بدعتهای کوچک پرداخت که در مقابل، مخالفت مردم را در پی داشت. این مطلب جدای از منابع
شیعه، در کتب
اهل سنت نیز آمده است که حضرت در ابتدا خواست تا مردم را امتحان نماید که آیا دین ایشان آنقدر قوی هست که بتوان بدعتهای بزرگ را برداشت یا خیر. لذا مبارزه خود را با بحث
نماز تراویح یعنی یکی از بدعتهای ساده
عمر، آغاز نمود
ابنابیالحدید در شرح
نهج البلاغه چنین آورده است:
«وقد روی: ان عمر خرج فی شهر رمضان لیلا فرای المصابیح فی المسجد، فقال: ما هذا؟ فقیل له: ان الناس قد اجتمعوا لصلاة التطوع، فقال: بدعة فنعمت البدعة! فاعترف کما تری بانها بدعة، وقد شهد الرسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ان کل بدعة ضلالة. وقد روی ان امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) لما اجتمعوا الیه بالکوفة فسالوه ان ینصب لهم اماما یصلی بهم نافلة شهر رمضان، زجرهم وعرفهم ان ذلک خلاف السنة فترکوه واجتمعوا لانفسهم وقدموا بعضهم فبعث الیهم ابنه الحسن (علیهالسّلام) فدخل علیهم المسجد ومعه الدرة فلما راوه تبادروا الابواب وصاحوا وا عمراه.»
«روایت شده است که
عمر در
ماه رمضان شب هنگام بیرون آمده پش در
مسجد چراغهایی را دید؛ پس گفت: این چیست؟ به او گفتند: مردم برای
نماز مستحبی جمع شدهاند (تا آن را جماعت بخوانند)؛ پس گفت
بدعت است اما خوب بدعتی است. پس اعتراف کرده است که این کار بدعت است و رسول خدا شهادت دادهاند که هر بدعتی گمراهی است. و از امیر مومنان (علیهالسّلام) روایت شده است که وقتی در
کوفه گرد ایشان جمع آمدند، و از حضرت خواستند که برای ایشان امامی قرار دهد که با او نماز مستحب ماه رمضان را بخوانند، ایشان را از این کار منع کرده و ایشان را آگاه نمود که این کار بر خلاف
سنت رسول خدا است. پس امیر مومنان را رها کرده و خودشان گرد هم جمع شدند و یکی را جلو انداختند (تا
امام جماعت شود)؛ پس حضرت
امام حسن مجتبی را به نزد ایشان فرستاد. ایشان وارد مسجد شد در حالی که شلاقی به همراه داشت! وقتی مردم ایشان را دیدند فرار کرده و فریاد میزدند: ای وای! سنت عمر از بین رفت!
این مطلب در کتب شیعه نیز آمده است:
«و باسناده عن علی بن الحسن بن علی بن فضال، عن احمد بن الحسن، عن عمرو ابن سعید (المداینی)، عن مصدق بن صدقة، عن عمار، عن ابی عبدالله (علیهالسّلام) قال: سالته عن الصلاة فی رمضان فی المساجد فقال: لما قدم امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) الکوفة امر الحسن بن علی ان ینادی فی الناس: لا صلاة فی شهر رمضان فی المساجد جماعة فنادی فی الناس الحسن بن علی بما امره به امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) فلما سمع الناس مقالة الحسن بن علی (علیهالسّلام) صاحوا: وا عمراه وا عمراه، فلما رجع الحسن الی امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) قال له: ما هذا الصوت؟ قال: یا امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) الناس یصیحون: وا عمراه وا عمراه فقال امیرالمؤمنین (علیهالسّلام): قل لهم صلوا.»
«...وقتی
امیر مومنان به کوفه آمدند به
حسن بن علی دستور دادند که در بین مردم ندا دهد که در ماه رمضان در مسجد، نماز (تراویح) جماعت نخوانند؛ پس حضرت در بین مردم همان را که امیر مومنان فرموده بود اعلام کرد؛ وقتی مردم کلام
امام حسن (علیهالسّلام) را شنیدند، فریاد زدند که "وای عمر وای عمر" (زیرا نماز تراویح از بدعتهای عمر بود.) وقتی
امام حسن (علیهالسّلام) به نزد امیر مومنان باز گشت، از او پرسید: این چه صدایی است؟ پاسخ فرمود: ای
امیرالمومنین، مردم فریاد میزنند: وای عمر وای عمر! امیر مومنان فرمودند به ایشان بگو نماز بخوانید!»
وقتی علی بن ابیطالب (علیهالسلام) مشاهده نمود که مردم نمیخواهند بدعتهای هر چند کوچک خلفا به جای خود بازگردد و نمیخواهند به سنتهای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عمل نمایند، طریقه مبارزه خویش را تغییر داده و شروع به آگاهی دادن به مردم در
زمینه بدعتها نمود. این بیانات آگاهیدر چند منبع روایت شده است که در ذیل به برخی از آنان اشاره می نماییم:
حضرت در روایتی بسیار مهم در
نهج البلاغه نیز به بیان این مشکلات پرداخته و سنت
خلفا را به عنوان سنت
آل فرعون بیان میکند:
«حَتَّی اِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ صرَجَعَ قَوْمٌ عَلَی الْاَعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ وَ اتَّکَلُوا عَلَی الْوَلائِجِ وَ وَصَلُوا غَیْرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِی اُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ اَسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِی غَیْرِ مَوْضِعِهِ مَعَادِنُ کُلِّ خَطِیئَةٍ وَ اَبْوَابُ کُلِّ ضَارِبٍ فِی غَمْرَةٍ قَدْ مَارُوا فِی الْحَیْرَةِ وَ ذَهَلُوا فِی السَّکْرَةِ عَلَی سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعٍ اِلَی الدُّنْیَا رَاکِنٍ اَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّینِ مُبَایِن.»
«پس از رحلت جانگداز رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، گروهی به گذشته جاهلی خود بازگشتند و با پیمودن راههای گوناگون گمراه شدند و بر آرا واندیشههای نادرست خود اعتماد نمودند و از غیر خویشان پیروی نمودند، و از وسیله هدایت و رستگاری یعنی
اهل بیت که مامور به دوستی آن بودند، دوری کردند. (قل لا اسئلکم علیه اجراً الاّ المودة فی القربی)، و ساختمان اسلام و ایمان را از جایگاه استوارش انتقال داده و آن را در جایی که سزاوار نبود پایهریزی کردند. آنان کانون هر خطا و
گناه و پناهگاه هر فتنهجو شدند و سرانجام در سرگردانی فرو رفته و در غفلت و مستی، به روش و آیین فرعونیان درآمدند؛ از همه بریده و دل به دنیا بستند و یا پیوند خود را با دین گسستند.»
در
کتاب کافی نیز روایتی است که سند آن صحیح بوده و تمامی راویان آن از بزرگان علمای شیعهاند. در این روایت،
علی بن ابیطالب (علیهالسلام) به بیان بیش از بیست بدعت از بدعتهای خلفا می پردازد:
«عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ اَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ اِبْرَاهِیمَ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ قَالَ خَطَبَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَحَمِدَ اللَّهَ وَ اَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ صَلَّی عَلَی النَّبِیِّ صثُمَّ قَالَ اَلَا اِنَّ اَخْوَفَ مَا اَخَافُ عَلَیْکُمْ خَلَّتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَی وَ طُولُ الْاَمَلِ اَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَی فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ اَمَّا طُولُ الْاَمَلِ فَیُنْسِی الْآخِرَةَ اَلَا اِنَّ الدُّنْیَا قَدْ تَرَحَّلَتْ مُدْبِرَةً وَ اِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ تَرَحَّلَتْ مُقْبِلَةً وَ لِکُلِّ وَاحِدَةٍ بَنُونَ فَکُونُوا مِنْ اَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَکُونُوا مِنْ اَبْنَاءِ الدُّنْیَا فَاِنَّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ اِنَّ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَلَ وَ اِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ مِنْ اَهْوَاءٍ تُتَّبَعُ وَ اَحْکَامٍ تُبْتَدَعُ یُخَالَفُ فِیهَا حُکْمُ اللَّهِ یَتَوَلَّی فِیهَا رِجَالٌ رِجَالًا
...
امیرالمومنین (علیهالسلام) خطبهای خواند و در آن خدا را حمد و ثناء گفته و سپس بر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درود فرستاد؛ سپس فرمود: آگاه باشید که من از شما در مورد دو خصوصیت بیش از سایر خصوصیتها نگرانم؛ تبعیت از
هوای نفس و آرزوهای دراز. آگاه باشید که تبعیت از هوای نفس راه حق را میبندد و آرزوهای بلند، سبب فراموشی
آخرت میگردد. آگاه باشید که
دنیا بار سفر بسته و (از انسان) دور میشود و
آخرت بار سفر بسته و نزدیک میشود؛ ولی فرزندان هر دو یکی است (هر دو نظر به انسان دارند) پس از فرزندان آخرت باشید و از فرزندان دنیا نباشید. به درستی که امروز
زمان کار است و حسابی در کار نیست و فردا
زمان حساب است و کاری در میان نیست. و به درستی که شروع فتنهها از هوای نفسی است که انسان به دنبال آن میرود و بدعتهایی است که بصورت قانون در میآید و در آن با حکم خدا مخالفت میشود؛ و عدهای از مردم در آن عدهای دیگر را به کار میگمارند.
اَلَا اِنَّ الْحَقَّ لَوْ خَلَصَ لَمْ یَکُنِ اخْتِلَافٌ وَ لَوْ اَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ یُخَفْ عَلَی ذِی حِجًی لَکِنَّهُ یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ فَیُجَلَّلَانِ مَعاً فَهُنَالِکَ یَسْتَوْلِی الشَّیْطَانُ عَلَی اَوْلِیَائِهِ وَ نَجَا الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنَی
آگاه باشید که حق اگر (از باطل) جدا شود هیچ اختلافی نخواهد بود و اگر باطل نیز جدا شود بر هیچ صاحب عقلی مخفی نخواهد ماند؛ اما از این مقداری و از آن مقداری گرفته و آن دو را با هم مخلوط میگردانند پس با یکدیگر ظاهری آراسته پیدا میکنند. آنجاست که
شیطان بر یاوران خویش مسلط میگردد و کسانی نجات مییابند که خداوند برای ایشان از پیش نیکی فرستاده باشد؛
اِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَقُولُ کَیْفَ اَنْتُمْ اِذَا لَبَسَتْکُمْ فِتْنَةٌ یَرْبُو فِیهَا الصَّغِیرُ وَ یَهْرَمُ فِیهَا الْکَبِیرُ یَجْرِی النَّاسُ عَلَیْهَا وَ یَتَّخِذُونَهَا سُنَّةً فَاِذَا غُیِّرَ مِنْهَا شَیْ ءٌ قِیلَ قَدْ غُیِّرَتِ السُّنَّةُ وَ قَدْ اَتَی النَّاسُ مُنْکَراً ثُمَّ تَشْتَدُّ الْبَلِیَّةُ وَ تُسْبَی الذُّرِّیَّةُ وَ تَدُقُّهُمُ الْفِتْنَةُ کَمَا تَدُقُّ النَّارُ الْحَطَبَ وَ کَمَا تَدُقُّ الرَّحَی بِثِفَالِهَا وَ یَتَفَقَّهُونَ لِغَیْرِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ لِغَیْرِ الْعَمَلِ وَ یَطْلُبُونَ الدُّنْیَا بِاَعْمَالِ الْآخِرَةِ
به درستی که از ر
سول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که فرمود: چگونه خواهید بود در زمانی که فتنهها از چشم شما پوشیده مانده و در میان شماست؛ کودک در آن بزرگ شده و بزرگ در آن پیر میشود؛ در میان مردم جریان دارد ولی مردم آن را سنت خویش قرار میدهند و اگر چیزی از آن را تغییر دهند میگویند: سنت را تغییر دادید و بر مردم کار ناپسندی وارد شده است! سپس امتحان سخت تر میگردد و مردمان را اسیر میکند و فتنه را بر ایشان میکوباند همان طور که آتش، چوب را میکوباند، و همانطور که سنگ آسیا، تفالهها را میکوباند و برای غیر خدا به دنبال
دین میروند و برای غیر علم به دنبال دانش میروند و
دنیا را با کارهای اخروی طلب میکنند.
ثُمَّ اَقْبَلَ بِوَجْهِهِ وَ حَوْلَهُ نَاسٌ مِنْ اَهْلِ بَیْتِهِ وَ خَاصَّتِهِ وَ شِیعَتِهِ فَقَالَ قَدْ عَمِلَتِ الْوُلَاةُ قَبْلِی اَعْمَالًا خَالَفُوا فِیهَا رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مُتَعَمِّدِینَ لِخِلَافِهِ نَاقِضِینَ لِعَهْدِهِ مُغَیِّرِینِ لِسُنَّتِهِ وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَی تَرْکِهَا وَ حَوَّلْتُهَا اِلَی مَوَاضِعِهَا وَ اِلَی مَا کَانَتْ فِی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لَتَفَرَّقَ عَنِّی جُنْدِی حَتَّی اَبْقَی وَحْدِی اَوْ قَلِیلٌ مِنْ شِیعَتِیَ الَّذِینَ عَرَفُوا فَضْلِی وَ فَرْضَ
اِمَامَتِی مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
سپس رو به مردم نموده در حالیکه عدهای از بستگان و نزدیکان و شیعیانش گرد او بودند فرمود: خلفای قبل از من کارهایی انجام دادند که در آن با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مخالفت کردند و در آن بنای مخالفت با
رسول خدا را از روی عمد داشتند. پیمان او را شکسته و سنت او را تغییر دادند؛ و اگر مردم را بر ترک آنها وادار نمایم و آنها را به جایگاه خود بازگردانم و به آنچه در
زمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود لشکر من از گرد من پراکنده شده و تنها باقی میمانم و یا با عده کمی از شیعهام که برتری من و وجوب
امامت من از کتاب خدا و سنت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را میدانند.
اَرَاَیْتُمْ لَوْ اَمَرْتُ بِمَقَامِ اِبْرَاهِیمَ (علیهالسّلام) فَرَدَدْتُهُ اِلَی الْمَوْضِعِ الَّذِی وَضَعَهُ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
به من خبر دهید اگر دستور میدادم که
مقام ابراهیم (علیهالسّلام) را به همان مکانی که
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قرار داده بود، بازگردد.
وَ رَدَدْتُ فَدَکاً اِلَی وَرَثَةِ فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام)
و
فدک را به ورثه
فاطمه باز میگرداندم
وَ رَدَدْتُ صَاعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کَمَا کَانَ
و مقدار پیمانه (برای کشیدن مقدار زکات) را به همان حالت قبل باز میگرداندم
وَ اَمْضَیْتُ قَطَائِعَ اَقْطَعَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لِاَقْوَامٍ لَمْ تُمْضَ لَهُمْ وَ لَمْ تُنْفَذْ
و
زمینهای هدیه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را که به عدهای داده بود و دستور حضرت را اجرا نکردند، به ایشان میدادم.
وَ رَدَدْتُ دَارَ جَعْفَرٍ اِلَی وَرَثَتِهِ وَ هَدَمْتُهَا مِنَ الْمَسْجِدِ
و خانه جعفر را به ورثه اش بازمی گرداندم و آن را از مسجد خراب میکردم (زیرا خانه او را به زور گرفته و در مسجد وارد کردند)؛
وَ رَدَدْتُ قَضَایَا مِنَ الْجَوْرِ قُضِیَ بِهَا
و عدهای از زنانی را که به غیر حق همسر مردانی شدهاند پس گرفته و ایشان را به همسرانشان بازمی گرداندم!
وَ نَزَعْتُ نِسَاءً تَحْتَ رِجَالٍ بِغَیْرِ حَقٍّ فَرَدَدْتُهُنَّ اِلَی اَزْوَاجِهِنَّ وَ اسْتَقْبَلْتُ بِهِنَّ الْحُکْمَ فِی الْفُرُوجِ وَ الْاَحْکَامِ
و حکم (خدا) در مورد فروج و ارحام (اعمال خلاف عفت) در مورد ایشان جاری میکردم؛
وَ سَبَیْتُ ذَرَارِیَّ بَنِی تَغْلِبَ
و مردمان
بنی تغلب را به اسارت میگرفتم (زیرا ایشان به جنگ با مسلمانان پرداخته و دستور به اسارت همه ایشان دادند)
وَ رَدَدْتُ مَا قُسِمَ مِنْ اَرْضِ خَیْبَرَ
و آن مقدار از
زمینهای
خیبر را که بین مردم تقسیم شده است باز میگرداندم (زیرا این
زمینها در اصطلاح فقهی
مفتوح عنوة است؛ یعنی برای گرفتن بیشتر
زمینهای خیبر جنگ صورت نگرفت و لذا ملک تمامی مسلمانان است نه عدهای خاص و کسی حق تملک آن را ندارد.)
وَ مَحَوْتُ دَوَاوِینَ الْعَطَایَا وَ اَعْطَیْتُ کَمَا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یُعْطِی بِالسَّوِیَّةِ وَ لَمْ اَجْعَلْهَا دُولَةً بَیْنَ الْاَغْنِیَاءِ وَ اَلْقَیْتُ الْمَسَاحَةَ
و دفاتر هدیههای ماهانه را پاک میکردم (زیرا
خلفا دفاتری داشتند که در آن در مورد افراد خاصی
ثبت شده بود هر ماه به فلان کس فلان مقدار شهریه داده شود) و همانطور که
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تقسیم میکرد همانطور یعنی به صورت مساوی (اموال را بین مردم) تقسیم مینمودم و آن را فقط سبب آبادی زندگی ثروتمندان قرار ندهم و مقدار اندازه گیری
زمین ایشان را کنار میانداختم (زیرا با آن مقدار هدیههای رسول خدا به خود را افزایش میدادند)
وَ سَوَّیْتُ بَیْنَ الْمَنَاکِحِ
و ازدواجها را یکسان قرار میدادم (زیرا ایشان دستور داده بودند که غیر عرب حق ازدواج با عرب را ندارد اما رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرمودند مسلمان کفو مسلمان است)
وَ اَنْفَذْتُ خُمُسَ الرَّسُولِ کَمَا اَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فَرَضَهُ
و
خمس مربوط به رسول خدا را همانطور که خداوند (عزّوجلّ) دستور داده است جاری مینمودم (نه مانند خلفا که آن را سهم خاص خود به عنوان خلیفه رسول خدا میدانستند.)
وَ رَدَدْتُ مَسْجِدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اِلَی مَا کَانَ عَلَیْهِ وَ سَدَدْتُ مَا فُتِحَ فِیهِ مِنَ الْاَبْوَابِ وَ فَتَحْتُ مَا سُدَّ مِنْهُ
و مسجد
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به همان مقدار سابق باز گردانده و درهایی را که به سوی آن گشوده گشته بود میبستم (هر کسی از بزرگان صحابه که خانه ایشان در کنار مسجد بود بعد از رسول خدا به خلاف دستور حضرت، برای خود از خانه خویش دری خاص به درون مسجد کشید تا درب اختصاصی او باشد) و درهایی را که بسته شده بود باز مینمودم. (رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
زمان حیات خویش تنها دستور دادند که دربی از خانه امیر مومنان و ناودانی از خانه
عباس عموی ایشان به مسجد باز باشد و سایر درها بسته شود اما این درب و ناودان در
زمان خلفا به دستور ایشان مسدود گشت.)
وَ حَرَّمْتُ الْمَسْحَ عَلَی الْخُفَّیْنِ
و
مسح از روی کفش را حرام مینمودم (خلفا این کار را جایز دانستند)
وَ حَدَدْتُ عَلَی النَّبِیذِ
و به خاطر نوشیدن
نبیذ حد الهی را جاری میساختم (خلفا نبیذ را که نوعی شراب خفیف شده است جایز دانستند)
وَ اَمَرْتُ بِاِحْلَالِ الْمُتْعَتَیْنِ
و دستور میدادم که همه مردم دو
متعه (حج و زنان) را جایز بدانند
وَ اَمَرْتُ بِالتَّکْبِیرِ عَلَی الْجَنَائِزِ خَمْسَ تَکْبِیرَاتٍ
و دستور میدادم که بر جنازه (هنگام
نماز میت) پنج تکبیر بگویند (خلفا چهار تکبیر میگفتند)
وَ اَلْزَمْتُ النَّاسَ الْجَهْرَ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
و مردم را وادار مینمودم که بسم الله الرحمن الرحیم را (در نماز) بلند بگویند؛
وَ اَخْرَجْتُ مَنْ اُدْخِلَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فِی مَسْجِدِهِ مِمَّنْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اَخْرَجَهُ
و کسانی را که
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیرون (تبیعد) کرده بودند و بعد از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به مسجد حضرت وارد شدند، بیرون مینمودم (رسول خدا
مروان و پدرش را تبعید کرده اما
خلفا ایشان را
امام جماعت مسجد رسول خدا نمودند.)
وَ اَدْخَلْتُ مَنْ اُخْرِجَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مِمَّنْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اَدْخَلَهُ
و کسانی را که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ایشان را در مسجد خویش جای داده بود و بعد از ایشان بیرون شدند به مسجد میآوردم (عدهای از صحابه جایگاه و خانهای جز
صفه و ایوان مسجد رسول خدا نداشتند و رسول خدا ایشان را در آنجا ساکن کرده بود اما خلفا ایشان را از مسجد بیرون کردند)
وَ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَی حُکْمِ الْقُرْآنِ
و مردم را بر حکم
قرآن وادار میکردم
وَ عَلَی الطَّلَاقِ عَلَی السُّنَّةِ
و ایشان را وادار میکردم که
طلاق را طبق سنت انجام دهند (طبق آیه قرآن ازدواج احتیاج به شاهد نداشته و طلاق دو شاهد احتیاج دارد اما خلفا حکم هر دو را برعکس نمودند)
وَ اَخَذْتُ الصَّدَقَاتِ عَلَی اَصْنَافِهَا وَ حُدُودِهَا
و
صدقات را بر گروهها و مرزهای خودش باز میگرداندم (صدقات باید بر گروههای مختلفی تقسیم میشد اما خلفا آن را فقط به بعضی از ایشان میدادند.)
وَ رَدَدْتُ الْوُضُوءَ وَ الْغُسْلَ وَ الصَّلَاةَ اِلَی مَوَاقِیتِهَا وَ شَرَائِعِهَا وَ مَوَاضِعِهَا
و
وضو و
غسل و
نماز را به
زمان خویش (در مورد نماز) و روش خویش (در مورد غسل) و جایگاه خویش (در مورد وضو) باز میگرداندم. (زیرا نمازهای یومیه را میتوان در سه وقت خواند، اما خلفا مخالفت کردند. و نیز شرایط وجوب غسل را تغییر دادند و همچنین محل وضو را عوض کردند. زیرا در وضو دست باید از بالا به پایین شسته میشد و برعکس نمودند، بعضی از سر باید مسح میشد آن را نیز تغییر دادند، پا نیز باید مسح میشد آن را شستند.)
وَ رَدَدْتُ اَهْلَ نَجْرَانَ اِلَی مَوَاضِعِهِمْ
و مردمان
نجران را به محل خویش باز میگرداندم (از سخنان رسول خدا در آخرین روز این بود که لشکریان
اسامه را راهی کنید، خدا هر کس را که به این لشکر نرود لعنت کند. اما خلفا به خاطر مصالح خویش به این لشکر نرفته و برای پوشاندن این قضیه گفتند رسول خدا فرموده است: لشگر اسامه را راهی کنید، و در
جزیرة العرب دو دین باقی نگذارید. و به همین جهت دستور دادند که همه اهل نجران را که مسیحی بودند از جزیرة العرب بیرون کنند اما با
یهود که روابط خوبی با خلفا داشتند کاری نداشتند و حتی
کعب الاحبار یهودی توانست نفوذ زیادی در دربار
خلافت پیدا کند.)
وَ رَدَدْتُ سَبَایَا فَارِسَ وَ سَائِرِ
الْاُمَمِ اِلَی کِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اِذاً لَتَفَرَّقُوا عَنِّی
و اسیران فارس و باقی ملتها را به کتاب خدا و سنت رسول او باز میگرداندم. (ایشان دستور دادند که هیچ بردهای از سایر کشورها حق ورود به
بلاد اسلامی ندارد، مگر آن که مولایش مجوز بگیرد. بعد از آزاد شدن نیز در
زمان مردن مولایش، در صورتی که مولا وارثی نداشت، حق
ارث بردن از مولا ندارد. هر دوی اینها خلاف احکام اسلامی بود) در این صورت از گرد من پراکنده میشدند.
وَ اللَّهِ لَقَدْ اَمَرْتُ النَّاسَ اَنْ لَا یَجْتَمِعُوا فِی شَهْرِ رَمَضَانَ اِلَّا فِی فَرِیضَةٍ وَ اَعْلَمْتُهُمْ اَنَّ اجْتِمَاعَهُمْ فِی النَّوَافِلِ بِدْعَةٌ فَتَنَادَی بَعْضُ اَهْلِ عَسْکَرِی مِمَّنْ یُقَاتِلُ مَعِی یَا اَهْلَ الْاِسْلَامِ غُیِّرَتْ سُنَّةُ عُمَرَ یَنْهَانَا عَنِ الصَّلَاةِ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ تَطَوُّعاً
قسم به خدا که مردم را دستور دادم که در
ماه رمضان غیر از
نماز واجب را به جماعت نخوانند و ایشان را آگاه نمودم که خواندن نماز مستحبی به جماعت بدعت است. پس عدهای از لشکریان که همراه من جنگیده بودند ندا دادند: ای اهل اسلام! سنت
عمر تغییر کرد! ما را از
نماز مستحب در ماه رمضان باز میدارند!
[[
امیرالمومنین (علیهالسلام)]]
پس از ذکر این موارد از بدعتهای ایجاد شده در دین
محمد (صلیاللهعلیهوآله)، چنین ادامه می دهد و
خطبه را به پایان می رساند:
وَ لَقَدْ خِفْتُ اَنْ یَثُورُوا فِی نَاحِیَةِ جَانِبِ عَسْکَرِی مَا لَقِیتُ مِنْ هَذِهِ الْاُمَّةِ مِنَ الْفُرْقَةِ وَ طَاعَةِ اَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ وَ الدُّعَاةِ اِلَی النَّارِ وَ اَعْطَیْتُ مِنْ ذَلِکَ سَهْمَ ذِی الْقُرْبَی الَّذِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما اَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ فَنَحْنُ وَ اللَّهِ عَنَی بِذِی الْقُرْبَی الَّذِی قَرَنَنَا اللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ بِرَسُولِهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَقَالَ تَعَالَی فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ فِینَا خَاصَّةً کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْاَغْنِیاءِ مِنْکُمْ وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ فِی ظُلْمِ آلِ مُحَمَّدٍ اِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ لِمَنْ ظَلَمَهُمْ رَحْمَةً مِنْهُ لَنَا وَ غِنًی اَغْنَانَا اللَّهُ بِهِ وَ وَصَّی بِهِ نَبِیَّهُ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَ لَمْ یَجْعَلْ لَنَا فِی سَهْمِ الصَّدَقَةِ نَصِیباً اَکْرَمَ اللَّهُ رَسُولَهُ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَ اَکْرَمَنَا اَهْلَ الْبَیْتِ اَنْ یُطْعِمَنَا مِنْ اَوْسَاخِ النَّاسِ فَکَذَّبُوا اللَّهَ وَ کَذَّبُوا رَسُولَهُ وَ جَحَدُوا کِتَابَ اللَّهِ النَّاطِقَ بِحَقِّنَا وَ مَنَعُونَا فَرْضاً فَرَضَهُ اللَّهُ لَنَا مَا لَقِیَ اَهْلُ بَیْتِ نَبِیٍّ مِنْ اُمَّتِهِ مَا لَقِینَا بَعْدَ نَبِیِّنَا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَی مَنْ ظَلَمَنَا وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ اِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ
و ترسیدم که بر من از سمت لشکرم بشورند، همان گونه که از این امت، تفرقه و اطاعت از امامان گمراهی و دعوت کنندگان به سوی آتش دیدم. و نیز اگر من از
خمس سهم بستگان رسول خدا را میدادم که خداوند در مورد آن فرموده است که «اگر به خدا و آنچه بر بنده مان نازل کردهایم ایمان آورده بودید در روز جدایی (حق از باطل)، روزی که دو لشکر با یکدیگر ملاقات کردند (و حق در مقابل باطل قرار گرفت در آن روز بعد از گرفتن غنایم خمس را پرداخت کنید).» پس قسم به خدا ما همان بستگان رسول خدا هستیم، کسانی هستیم که خداوند ما را با خود و با رسولش در کنار هم قرار داده است پس گفته است: «(این خمس) برای خدا و رسولش و برای بستگان و یتیمان و بیچارگان و در راه ماندگان است.» و این آیه را در مورد ما نازل کرد: «تا مبادا سبب فزونی دولت ثروتمندان شما گردد.»؛ «پس آنچه را رسول خدا برای شما آورده است پس آن را بگیرید و آنچه شما را (از آن) نهی کرده است پس دست از آن بردارید و از خدا بترسید.» در مورد
ظلم نمودن به اهل بیت رسول خدا؛ "به درستی که خداوند صاحب عقوبت شدیدی است. برای کسانی که به ایشان ظلم کند؛ (این عمل خدا در اعطای خمس به اهل بیت) رحمتی بود از جانب او برای ما و ثروتی بود که خدا به وسیله آن ما را بی نیاز ساخته بود و در این
زمینه به فرستاده اش توصیه کرده بود و سهم ما را در صدقه قرار نداد و بدین سبب فرستاده اش را گرامی داشت و ما اهل بیت را نیز گرامی داشت تا مبادا به ما از کثیفیهای مردمان (
صدقه) بخوراند. پس خدا و فرستاده او را تکذیب کردند و کتاب خدا را که در حق ما سخن میگفت انکار نمودند و ما را از مالی واجب که خدا برای ما قرار داده بود منع کردند؛ و مثل آنچه ما بعد از رسول خدا دیدیم، خاندان هیچ پیغمبری از امت آن پیغمبر ندیدند. و خداوند یاری کننده ماست در مقابل کسی که به ما ظلم نموده است ولا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم.»
با توجه به همین یک روایت، روشن می شود که
علی بن ابیطالب (علیهالسلام) بیش از بیست مورد از بدعتهای خلفای سابق را مطرح نموده و علت عدم مخالفت خویش را با آنها به طور حکومتی مشخص ساختهاند. بنابراین حضرت برای مردم بدعتهای خلفا را مشخص میکردهاند. اما مردم بودند که دو دسته شدند:
یک دسته، متمایل به بدعتهای خلفا بودند و حتی کلام امیر مومنان را نیز نمیپذیرفتند؛
دسته دوم،
شیعیان بودند که آنها را پذیرفتند.
لازم به ذکر است که همانطور که حضرت در این روایت فرمودهاند دسته اول، اکثریت مردم را تشکیل میدادند؛ و مخالفت بیشتر با نظریات ایشان در پیروی از بدعتهای خلفا موجبات درگیریهای داخلی را فراهم میساخت؛ لذا امیر مومنان از بخشنامه کردن این کارها پرهیز نمودند.
موسسه ولیعصر (عج)، برگرفته از مقاله «چرا حضرت علی (ع) در زمان حکومتش بخشنامه ای جهت از بین بردن بدعت های خلفا صادر نکرد؟»