عکاظ
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عکاظ نام بازاری بزرگ در منطقه
مکه بود. این بازار در هر
سال یک ماه پر از شلوغی و هیجان بود و
داد و ستد فراوان در آنجا صورت میگرفت و شعرا اشعار میخواندند و قبایل
عرب و شیوخ و رؤسای آنان در آنجا جمع شده به یکدیگر
فخر و مباهات میکردند و گاهی به
عیش و نوش میپرداختند.
اعراب، علاوه بر
تجارت کالا به سرزمینهای دیگر، برای تامین نیازهای داخلی نیز اجتماعات و بازارهایی را بر پا کرده بودند و قبایل مختلف
عرب و حتی غیرعرب، در آن به
داد و ستد میپرداختند؛ از جمله مهمترین این بازارها، «عکاظ» بود. ریشه عربی این کلمه، از «عَکَظَ یَعکِظ عُکاظاً» است.
ابنمنظور در شرح این کلمه میافزاید: «فیعکظ بعضهم بالفخارای یَدَعَک»؛ «عکاظ را عکاظ میگفتند، چون عرب در آن، جمع میشدند و به دیگران فخر میفروختند.»
در بالای نجد و نزدیک
عرفات،
بین منطقه نخله و
طائف،
در دشتی گسترده با عرضی نزدیک بر ده میل،
بازار معروف عکاظ، واقع شده بود. این بازار در ده میلی طائف و در یکی از مراحل صنعا قرار داشت
و فاصلهاش تا
مکه، سه
روز، و تا طائف، یک روز، راه بود.
عکاظ، تابع طائف به شمار آمده
و گفته شده است که از آنِ ثقیف و قیس بن عیلان بود.
این بازار، تمامی ویژگیهای یک بازار بزرگ عرب را داشت. در میان عرب جاهلی، عادت بر این بود که بازار مشترک قبیلهها در زمینی هموار و در صورت امکان، وسیع واقع شود. قرار داشتن در محل برخورد راههای اصلی، و قابل رؤیت بودن از راه دور نیز از شروط دیگر یک بازار بزرگ، برشمرده میشد و همه این شروط در بازار عکاظ فراهم آمده بود؛
از اینرو بهعنوان بزرگترین بازار جاهلی شهرت یافت.
وقتی موسم
حج در
ماه ذیالحجه فرا میرسید، مردم، روز نخست اول ذیالقعده، به بازار عکاظ میرفتند و بیست
شب در آنجا اقامت میکردند.
اینگونه بازار عکاظ برپا میشد و مردم با چهرههای نقابدار در آن حاضر میشدند
و کنار کالاها و پرچمهای خود و اطراف سالار و رهبرشان، در خیمههای خویش، سکونت میکردند.
حاضران به منزلهایی که هر
قبیله برای خود برپا میکرد، وارد میشدند و به خرید و فروش میپرداختند.
مردم قبیلهها برای خرید و فروش کالاها گرد هم میآمدند و چون آن بیست روز سپری میشد، به بازار مجنه
و ذیالمجاز رفته،
سپس برای برپاداشتن مراسم حج، راهی مکه میشدند.
جاذبه و شهرت این بزرگترین بازار عرب، علاوه بر قبیلههای شمال و جنوب عرب که همراه قبایل نجد، در آن حاضر میشدند، اعراب دیگر سرزمینها را نیز، برای داد و ستد به آنجا میکشاند و عربهای
حجاز،
شام، بادیه،
بحرین،
یمامه و
یمن به این بازار میآمدند.
بازار جذاب عکاظ، علاوه بر مردم عادی، پادشاهان و امیرانی را نیز به خود دیده بود که در پی یافتن گوهرها و مرواریدهای کمیاب، به آنجا پا نهاده بودند.
گفته شده است که یکی از پادشاهان یمن، خود، شمشیری خوب و حلهای درخور، همراه مرکبی تیزرو، به بازار عکاظ برد تا بفروشد.
نعمان بن منذر _
حاکم مشهور حیره _ نیز از جمله کسانی است که نامش در تاریخ، به عنوان کسی نوشته شده است که هر ساله کاروانی تجاری از گونههای عطر، پارچههای زیبا و گوهرهای گرانبها برای فروش به آنجا میفرستاد.
عکاظ، بازاری بزرگ برای همه اهل جزیره به شمار میآمد و از هر بلدی، تجارت و
صنعت هر سرزمینی به آن آورده میشد؛
شراب از هجر،
عراق، غزه و
بصره،
روغن از بادیهها، پشمهای
شتر و
گوسفند از یمن و پارچههای حریر و انواع روغن، همراه
کشمش و
سلاح از شام و نیز گونههای عطر و سلاح جنگی از منطقههای دیگر، در این بازار عرضه میشد.
همچنین چیزهای دیگری که در بازارهای عرب وجود نداشت، از
ایران،
روم و بسیاری از کشورهای دیگر، برای فروش به آنجا آورده میشد.
در عکاظ، بازارهای بردهفروشی از هر نژاد نیز تشکیل میشد
و بردگانی از سیاهان حبشی گرفته تا سپیداندامان رومی، کنیزکان هندی، مصری و ایرانی و
زنان آسیای میانه، عرضه و فروخته میشدند.
بازارها در شبهجزیره
عربستان، در واقع، مکانهایی عبادی بودند که به سبب جایگاه حرم مکه، تقدس و
احترام بسیاری داشتند.
بازارها جزئی از حرم به شمار میآمدند؛ به گونهای که بازاری مانند عکاظ، از موسمهای حجاز شمرده میشد.
در نظر بیشتر حاجیان، موسم، مترادف کلمه «مناسک» بود؛
از اینرو، قبایل
قریش و دیگر قبیلهها، همواره بر این امر تاکید میورزیدند که در بازارهای عکاظ، مجنه و ذیالمجاز، تنها با
احرام بستن برای حج شرکت کنید
و به دلیل همین قداستی که برای این بازارها قائل بودند،
جان و
مال مردم از آغاز موسم تا پایان بازار، در
امان بود و در آن، از ریختن
خون منع شده بودند.
در عکاظ، انصاب و حرم وجود داشت و صخرههایی بود که مردم، گرد آن طواف کرده، حج میگزاردند.
علاوه بر جایگاه تجاری و دینی، جنبههای سیاسی و اجتماعی این بازار نیز درخور توجه است. عکاظ همچون گردهمایی بزرگ عربها بود که مستمند و غنی، توانمند و ناتوان، بازرگان، هنرمند و...در آن گرد هم میآمدند و درباره اختلافها، کشمکشها و دیگر امور خود، گفت و شنود کرده و نظر میدادند،
پیماننامههای قبایل را در آنجا تنظیم میکردند
و اسیران و خونبهای کشتگان در آن رد و بدل میشد؛
همچنین، این بازار، فرصتی برای ناتوانان فراهم میآورد تا برای ایستادگی در برابر راهزنان ـ که گاهی به خیمههای کوچک و مردم ناتوان هجوم میبردند ـ از یاریگران کمک جویند.
در عکاظ، قبیلهها دست کشیدن خود از
گناه و بدکاری را به همگان اعلام میکردند
و از افراد مفسد و فتنهجوی قبایل خود بیزاری جسته، او را از خود جدا میکردند؛ همچنانکه خزاعه در این بازار از «ابنحُدادیه»
شاعر جاهلی خود، برائت جسته، او را از خود راندند.
از دیگر کارهایی که در آنجا صورت میگرفت، این بود که خون خیانتپیشگان هدر میشد؛
حتی زنان قریشی بزرگواری نیز بودند که در آنجا خود را برای یافتن
شوهر مناسب، به مردان عرضه کرده بودند.
در این بازار، افرادی موجه و بانفوذ بر جایگاه قضا مینشستند و میان قبایل،
قضاوت میکردند؛
از جمله این قاضیان «اناس تمیمی»، «اقرع بن حابس تمیمی»
و «مازن بن مالک تمیمی»
بودند که از حاکمان و قاضیان معروفِ موسم عکاظ شمرده میشدند؛ ضمن اینکه نباید فراموش کرد که معاویه بن شریف نیز به عنوان رئیس موسم عکاظ و یکی از قاضیان آنجا فردی کاملاً شناخته شده بود.
بازار عکاظ، عرصه جلوهگری شاعران و سخنوران بنام عرب جاهلی نیز بود. در
شعر عرب، تمامی علوم، تاریخها و حکمتهایشان منعکس میشد و بزرگان قبایل، شیفتگی خاصی به آن نشان میدادند.
عربهای جاهلی، شاعران خود را در بازارها حاضر میساختند
تا قبایل و اقوام دیگر، اشعارشان را بشنوند. این اشعار، بیشتر در یادآوری ویژگیهای پدرانشان و احساس
غرور نسبت به جنگها و پیروزیهای گذشتهشان بود.
هریک از این شاعران، شعر خود را بر بزرگان و پهلوانان بیان و صاحبان بصیرت، عرضه میداشت تا بافت و سبک شعریاش شناخته شود. سپس آنان، بهترین شعرهایشان را از پایههای
بیتالله الحرام ـ که جایگاه حجگزاری بود ـ میآویختند؛
از جمله این شعرای نامی، «نابغه زبیانی حجازی» بود. وی خیمهای سرخرنگ در بازار عکاظ بر پا کرده بود و شعرای بزرگی مانند «اعشی»، «حسان» و «خنساء» سرودههایشان را در آنجا برای او میخواندهاند.
«عوف بن محلِم شیبانی» نیز از دیگر شاعرانی بود که در عکاظ، خیمه برپا ساخته بود.
حضور زنان شاعری چون «هند بنت الخُس» در این انجمن ادبی و خواندن شعرهایشان را نیز نباید نادیده گرفت.
در کنار کرسی شعرسرایی، منابر
وعظ و
تبلیغ نیز در عکاظ برپا بود و خطیبان سخنوری مانند «قیس بن ساعده ایادی» به سخنرانی میپرداختند.
همچنین این بازار، فرصتی مناسب برای راهبان بود تا با حضور در آن، برای نفوذ کلیساهای خویش تلاش کنند.
یهودیان نیز میکوشید تا در آنجا کتابهای خود را برای مردم بخوانند
و برای کاهنان هم، فرصت مناسبی بود که آنچه از حکمتهای ایران و
هند دریافت کرده بودند، با عبارتهای مسجع بازگویند.
در کتابهای تاریخ آمده است که حضرت ختمیمرتبت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز در آغاز امر بزرگ پیامبری خویش، برای ده سال در موسم حج، به سراغ حاجیان در بازارهای مجنه و عکاظ و خیمههایشان در
منی رفته، در مجامعشان شرکت جسته و به تبلیغ
دین اسلام میپرداختند
تا اینکه در سال ۱۱ هجری، با افرادی از قبیله اوس دیدار کرد و با عرضه
اسلام بر آنها پایههای یک دولت اسلامی را در
مدینه بنیان نهادند.
در
جاهلیت، برخی پیشامدها بارها بازار معروف عرب را به تعطیلی کشانده بود؛ (مانند زمان وقوع جنگهای فجار و نیز زمانی که هشام بن مغیره از بزرگان قریش، در مکه وفات کرد و باعث تعطیلی سه ساله عکاظ شد)
اما اندکی بعد، دوباره برپا شده بود تا اینکه اسلام ظهور کرد. به
روایت بخاری، در آغاز،
مسلمانان از
بیم گناه، شرکت در بازارهای جاهلی را نمیپسندیدند تا اینکه آیه ۱۹۸
سوره بقره نازل شد و آنان اجازه یافتند که در موسم حج در بازارها به داد و ستد بپردازند؛ ازاینرو بسیاری از بازارهای جاهلی تا سالها پس از ظهور اسلام، فعال بود.
بازار عکاظ نیز تا روزهای پایانی دوران اموی برپا و رایج بود تا اینکه در سال ۱۲۹ هجری در پی قیام حروریان به
رهبری «مختار بن عوف ازدی» در مکه، مردم از
فتنه و چپاول او ترسیدند و از آن سال به بعد، این بازار تعطیل شد
و جای خود را به بازار «مِِِِربَد» در
بصره داد.
بازار؛
بازار در قرآن.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «عکاظ»، تاریخ بازیابی ۹۵/۶/۰۹.